21.12.2015 Views

این اثر ترجمهای است از

avalin-dastanhaye-asimof_www.ketabesabz.com_

avalin-dastanhaye-asimof_www.ketabesabz.com_

SHOW MORE
SHOW LESS

You also want an ePaper? Increase the reach of your titles

YUMPU automatically turns print PDFs into web optimized ePapers that Google loves.

ربط بدن.‏ من میترسم که <strong>از</strong>مون شکایت کنن یا بند<strong>از</strong>نمون<br />

زندان"!‏<br />

سیلس که <strong>از</strong> ناراحتی صورتش آویزان شده بود گفت:‏ ‏"من که<br />

امیدوارم دیگه هیچ وقت اون چیز لعنتی رو نبینم.‏ هیچ چیزی بجز<br />

دردسر برامون به همراه نیاورد".‏ روح آزردهاش دیگر طاقت<br />

نیاورد و با صدای بلند شروع به گریه کرد.‏<br />

تیلر برای تسکین دادن سیلس،‏ ضربه آرامی به پشتش زد و<br />

گفت:‏ ‏"البته به <strong>این</strong> بدیها هم نیست.‏ <strong>این</strong> کشف تو رو مشهور میکنه<br />

و تو میتونی با هر دستمزدی که خو<strong>است</strong>ی،‏ توی هر کارخونهای توی<br />

<strong>این</strong> کشور کار کنی.‏ بعدش هم خدا رو چه دیدی،‏ شاید جایزه نوبل<br />

رو هم گرفتی"!‏<br />

سیلس دوباره لبخند زد و گفت:‏ ‏"درسته.‏ شاید هم بتونم یه<br />

راهی برای <strong>از</strong> بین بردن بو پیدا کنم.‏ امیدوارم که <strong>این</strong>طور بشه".‏<br />

تیلر با احساس گفت:‏ ‏"من هم همینطور.‏ بهتره که برگردیم.‏<br />

فکر کنم تا حاال دیگه تونسته باشن شر اون قاشق رو کم کنن"!‏<br />

پایان

Hooray! Your file is uploaded and ready to be published.

Saved successfully!

Ooh no, something went wrong!