نولیبرالیسم در بوته ي نقد

نولیبرالیسم در بوته ي نقد نولیبرالیسم در بوته ي نقد

13.07.2015 Views

راه ‏«توسعه»‏ از مسیر«فلاکت»‏ نمیگذرد 381973 از سالو گسترش ناگهانی تجارت جهانی،‏ رشد حقوقها ‏(بر مبناي دلار واقعی پس از حذف تورم)‏ منهايچهار درصد بوده است.‏ به عبارت دیگر حقوق کارگر آمریکائی نه تنها افزایش پیدا نکرده بلکه کاهش یافتهاست(‏‎3‎‏)‏ و این فقر رو به رشد در برابر انباشت سرمایهاي است که هر روزه نصیب بخش کوچکتري از جامعهمیشود.‏نولیبرالیسم؛ تجربههاي جهانیطرح تحول اقتصادي و آنچه در حیطهي آن در حال شکلگیري است شاید آخرین حلقه از زنجیر تسلط نظامسرمایهداري و ایدئولوژي بازار محور نولیبرالیسم باشد که اینبار معیشت اقشار و طبقات زحمتکش جامعهيایران را مورد هدف قرار داده است.‏ نولیبرالیسم جهانی با تبدیل ‏«حق»‏ به ‏«امتیاز»،‏ حقوقی چون ‏«حق کار»،‏‏«حق آموزش»،‏ ‏«حق بهداشت»‏ و،...آنچه را که جامعه باید براي اکثریت مردم برآورده میکرد و در صورتبرآورده نکردن مجبور بود که به جامعهي مدنی،‏ احزاب و دیگر نهادهاي دموکراتیک جوابگو باشد،‏ به عنوانکالاهاي قابل خریداري معرفی میکند و طبق داروینیسم نویی که بدان معتقد است،‏ تنها اصلحان که در ایننظام دارندگان سرمایه معنی میشوند،‏ قادر به خرید آنها و ادامهي بقاي خود هستند.‏البته تنها حقی که به جاي آن نشسته و جایگاهی مطلق پیدا کرده،‏ حق شرکتهاي خصوصی براي کسبسودهاي عظیم است.‏ و این حقی است که براي ایجاد مانع در گسترش خدمات عمومی براي مردم،‏ یا براي خفهکردن صداي آنها-یعنی کسانیکه مجبورند نیروي کارشان را بفروشند-به کار گرفته میشود.‏ کار به جاییرسیده که حتا طبیعت هم مشمول خصوصیسازي میشود و به انحصار شرکتهاي فراملیتی در میآید.‏برقراري عملی جهان داروینی که در آن سرچشمههاي تعهد شغلی و تعهد به ‏«شرکت»‏ در عدم امنیت است،‏ اگراز همدستی عادتهاي بیثبات شدهي ناشی از عدم امنیت-‏ در همهي سطحهاي سلسله مراتب،‏ حتا بالاترین آن،‏به ویژه در میان مدیران-‏ و دسترس بودنِ‏ ارتش ذخیره کار،‏ که عدم امنیت کاري و تهدید همیشگی بیکاري آنرا در مهار دارد،‏ سود نبرد،‏ بیشک کامیابی سیاست رنج و اضطراب کامل نمیگردد.(4)نولیبرالها با مفاهیم ‏«عدالت اجتماعی»‏ در معناي تعهدات ایجابی به توزیع مجدد اجتماعی مخالفت میکنند ونابرابري را در ارتباط با توانانیهاي فردي افراد همچون استعداد و ذکاوت افراد ارزیابی میکنند.‏ آنها طرفداراستعدادهاي ذاتی افراد در جهت نابرابري ثروت و شرایط تحت انظباط مبتنی بر بازار میباشند.‏ بنابراین آنچهنولیبرالها قاطعانه از آن حمایت میکنند آزادي اقتصادي و حقوق مالکیت است.‏ درك ایدئولوژي نولیبرال ازآزادي عموماً‏ سلبی است.‏ معناي آن آزادي از ارادهي خودسرانهي دیگران و آزادي از مداخلهي دولت خودسر در

راه ‏«توسعه»‏ از مسیر«فلاکت»‏ نمیگذرد 39فعالیتهاي خصوصی افراد است.‏ در حالیکه براي بسیاري دیگر،‏ عدالت اجتماعی نه احترام به حقوق مالکیت کهتلاش در حهت باز توزیعِ‏ ثروت و ایجاد فرصتهاي برابر براي شهروندان است.(5)نولیبرالها معتقدند که نابرابري در کوتاه مدت،‏ لازمهي رشد اقتصادي و ایجاد برابري اجتماعی اقتصادي درآینده است.‏ زیرا مزایاي رشد اقتصادي سرانجام ‏(دیر یا زود)‏ به سوي طبقات پایینی جامعه سرازیر خواهد شد.‏ ازسوي دیگر،‏ سیاستهاي توزیع مجدد،‏ انگیزهي کار و سرمایهگذاري را سلب میکند و بر رشد اقتصادي جامعهتأثیر منفی میگذارد.‏اما،‏ شواهد تجربی،‏ خلاف این فرضیه را به اثبات میرسانند.‏ افزایش نابرابري و فقر در آمریکا و انگلیس،‏ دردهههاي پایانی سدهي بیستم خود گواه این مدعاست.‏ در اوخر دههي 1980، وضع توزیع درآمد در اغلبکشورهاي صنعتی جهان رو به وخامت گذاشت.‏ افزایش بیکاري و تعمیق شکاف درآمد هنگامی به وقوع پیوستکه اغلب این کشورها داشتند رونق اقتصادي را پشت سر میگذاشتند.(6)تجربههاي تاریخی دیگر،‏ ادعاهاي نولیبرالها را مبنی بر توزیعِ‏ پس از رشد بیشتر رد میکند:‏درآمد متوسط کارگر آمریکائی در سال 1980، بیست و هشت هزار و نهصد دلار و در سال 2000، بیست وهشت هزار و پانصد و نود و هشت دلار ‏(بعد از حذف اثر تورم)‏ بوده است.‏ به عبارت دیگر پس ازسال هیاهو 20و جنجال حول محور رشد اقتصادي درآمد یک کارگر متوسط نه تنها افزایش نداشته بلکه کاهش نیز یافته است.‏در همین دوران بیست ساله،‏ بعد از حذف اثر تورم،‏ درآمد مدیران ارشد اجرائی‏(از یک و سه دهم میلیون دلار در سال به100013میلیون دلار در سال رسیدهاست)‏ (7).درصد افزایش یافته است.‏آثار باز توزیعی و نابرابري اجتماعی فزاینده،‏ در واقع چنان مشخصهي دائمی فرایند نولیبرالسازي بودهاند کهبخشی از ساختار کل این پروژه محسوب میشوند.‏ ‏«ژرار دمنیل»‏ و ‏«دومینیک لوي»‏ پس از بازسازي دقیقدادهها،‏ نتیجهگیري کردهاند که نولیبرالسازي از همان ابتدا پروژهاي براي تجدید حیات قدرت طبقاتی بودهاست.‏ پس از اجراي سیاستهاي نولیبرالی در اواخر دهه 1970، سهم یک درصد فوقانی تحصیل کنندگان درآمداز درآمد ملّی در ایالات متحده به شدت بالا رفت.‏ تا پایان قرن بیستم بهجنگ جهانی دوم)‏ رسید.‏ملی را از150/1درصد در 21978درصد ‏(بسیار نزدیک به رقم پیش ازدرصد فوقانی تحصیل کنندگانِ‏ درآمد در ایالات متحده سهم خودشان از درآمددرصد تا 6 به بیش ازکارگران به حقوق مدیران اجرایی ارشد از اندکی بیش ازافزایش یافت199930افزایش دادند.‏ در همین حال نسبت مزد متوسطبه یک دربه یک در 500 به تقریباً‏ 19702000.(8)

راه ‏«توسعه»‏ از مسیر«فلاکت»‏ نمیگذرد 39فعالیتها<strong>ي</strong> خصوصی افراد است.‏ <strong>در</strong> حالیکه برا<strong>ي</strong> بسیار<strong>ي</strong> دیگر،‏ عدالت اجتماعی نه احترام به حقوق مالکیت کهتلاش <strong>در</strong> حهت باز توزیعِ‏ ثروت و ایجاد فرصتها<strong>ي</strong> برابر برا<strong>ي</strong> شهروندان است.(5)نولیبرالها معتقدند که نابرابر<strong>ي</strong> <strong>در</strong> کوتاه مدت،‏ لازمه<strong>ي</strong> رشد اقتصاد<strong>ي</strong> و ایجاد برابر<strong>ي</strong> اجتماعی اقتصاد<strong>ي</strong> <strong>در</strong>آینده است.‏ زیرا مزایا<strong>ي</strong> رشد اقتصاد<strong>ي</strong> سرانجام ‏(دیر یا زود)‏ به سو<strong>ي</strong> طبقات پایینی جامعه سرازیر خواهد شد.‏ ازسو<strong>ي</strong> دیگر،‏ سیاستها<strong>ي</strong> توزیع مجدد،‏ انگیزه<strong>ي</strong> کار و سرمایهگذار<strong>ي</strong> را سلب میکند و بر رشد اقتصاد<strong>ي</strong> جامعهتأثیر منفی میگذارد.‏اما،‏ شواهد تجربی،‏ خلاف این فرضیه را به اثبات میرسانند.‏ افزایش نابرابر<strong>ي</strong> و فقر <strong>در</strong> آمریکا و انگلیس،‏ <strong>در</strong>دههها<strong>ي</strong> پایانی سده<strong>ي</strong> بیستم خود گواه این مدعاست.‏ <strong>در</strong> اوخر دهه<strong>ي</strong> 1980، وضع توزیع <strong>در</strong>آمد <strong>در</strong> اغلبکشورها<strong>ي</strong> صنعتی جهان رو به وخامت گذاشت.‏ افزایش بیکار<strong>ي</strong> و تعمیق شکاف <strong>در</strong>آمد هنگامی به وقوع پیوستکه اغلب این کشورها داشتند رونق اقتصاد<strong>ي</strong> را پشت سر میگذاشتند.(6)تجربهها<strong>ي</strong> تاریخی دیگر،‏ ادعاها<strong>ي</strong> نولیبرالها را مبنی بر توزیعِ‏ پس از رشد بیشتر رد میکند:‏<strong>در</strong>آمد متوسط کارگر آمریکا<strong>ي</strong>ٔی <strong>در</strong> سال 1980، بیست و هشت هزار و نهصد دلار و <strong>در</strong> سال 2000، بیست وهشت هزار و پانصد و نود و هشت دلار ‏(بعد از حذف اثر تورم)‏ بوده است.‏ به عبارت دیگر پس ازسال هیاهو 20و جنجال حول محور رشد اقتصاد<strong>ي</strong> <strong>در</strong>آمد یک کارگر متوسط نه تنها افزایش نداشته بلکه کاهش نیز یافته است.‏<strong>در</strong> همین دوران بیست ساله،‏ بعد از حذف اثر تورم،‏ <strong>در</strong>آمد مدیران ارشد اجرا<strong>ي</strong>ٔی‏(از یک و سه دهم میلیون دلار <strong>در</strong> سال به100013میلیون دلار <strong>در</strong> سال رسیدهاست)‏ (7).<strong>در</strong>صد افزایش یافته است.‏آثار باز توزیعی و نابرابر<strong>ي</strong> اجتماعی فزاینده،‏ <strong>در</strong> واقع چنان مشخصه<strong>ي</strong> دا<strong>ي</strong>ٔمی فرایند نولیبرالساز<strong>ي</strong> بودهاند کهبخشی از ساختار کل این پروژه محسوب میشوند.‏ ‏«ژرار دمنیل»‏ و ‏«دومینیک لو<strong>ي</strong>»‏ پس از بازساز<strong>ي</strong> دقیقدادهها،‏ نتیجهگیر<strong>ي</strong> کردهاند که نولیبرالساز<strong>ي</strong> از همان ابتدا پروژها<strong>ي</strong> برا<strong>ي</strong> تجدید حیات ق<strong>در</strong>ت طبقاتی بودهاست.‏ پس از اجرا<strong>ي</strong> سیاستها<strong>ي</strong> نولیبرالی <strong>در</strong> اواخر دهه 1970، سهم یک <strong>در</strong>صد فوقانی تحصیل کنندگان <strong>در</strong>آمداز <strong>در</strong>آمد ملّی <strong>در</strong> ایالات متحده به شدت بالا رفت.‏ تا پایان قرن بیستم بهجنگ جهانی دوم)‏ رسید.‏ملی را از150/1<strong>در</strong>صد <strong>در</strong> 21978<strong>در</strong>صد ‏(بسیار نزدیک به رقم پیش از<strong>در</strong>صد فوقانی تحصیل کنندگانِ‏ <strong>در</strong>آمد <strong>در</strong> ایالات متحده سهم خودشان از <strong>در</strong>آمد<strong>در</strong>صد تا 6 به بیش ازکارگران به حقوق مدیران اجرایی ارشد از اندکی بیش ازافزایش یافت199930افزایش دادند.‏ <strong>در</strong> همین حال نسبت مزد متوسطبه یک <strong>در</strong>به یک <strong>در</strong> 500 به تقریباً‏ 19702000.(8)

Hooray! Your file is uploaded and ready to be published.

Saved successfully!

Ooh no, something went wrong!