8 ﻣﺎﺭﺱ، ﺯﻧﺎﻥ ﺑﺪﻭﻥ ﻣﺮﺩﺍﻥ! ﮔﻨﺎﻩ ﻧﻔﺖ ﻭ ﻧﺴﺨﻪ ﻫﺎﻯ ﻧﻮﻟﻴﺒﺮ - مجله مهرگان

8 ﻣﺎﺭﺱ، ﺯﻧﺎﻥ ﺑﺪﻭﻥ ﻣﺮﺩﺍﻥ! ﮔﻨﺎﻩ ﻧﻔﺖ ﻭ ﻧﺴﺨﻪ ﻫﺎﻯ ﻧﻮﻟﻴﺒﺮ - مجله مهرگان 8 ﻣﺎﺭﺱ، ﺯﻧﺎﻥ ﺑﺪﻭﻥ ﻣﺮﺩﺍﻥ! ﮔﻨﺎﻩ ﻧﻔﺖ ﻭ ﻧﺴﺨﻪ ﻫﺎﻯ ﻧﻮﻟﻴﺒﺮ - مجله مهرگان

13.07.2015 Views

در حاشيه ملى كردن نفت ايران و تشكيل دولت ملىدر خاورميانه جايى براى دمكراسى نيست!‏فريبرز مسعودىپيشگفتارآتشفشان حق خواهى و استعمارستيزىتوده هاى رها گشته از آتش جنگ جهانى ونابودى فاشيسم،‏ زمين را زير پاى امپرياليسمبه لرزه در آورده است.‏ گرگ هاى آزمند سرمايهبه خدعه و نيرنگ به باز تقسيم غنيمت هاىجنگ به يكديگر چنگ و دندان نشان مى دهندو بى عنايت به خواست توده ها به مرزكشى،‏سرزمين هاى نوظهور را دست به دستمى كنند و جهان دوپاره شده روز به روز ازيكدگر دورتر مى شود.‏ سرمايه كه هنوز وجودرقيب نوپا،‏ حكومت كارگران و زحمتكشانرا كه پيروزمندانه اما با تنى خون چكان ودردمند به افق دور دست چشم دوخته هضمنكرده با پديده نوينى رو به رو شده است.‏جنبش حق خواهى ملى گرايانه توده هاى نيمهگرسنه مستعمرات!‏ حكومت شوراها بدوندرك درستى از ملى گرايى بيشتر به اروپامتوجه است و شرق آسيا را مى پايد،‏ آن جاكه هنوز دشمن سرسخت و خطرناكى چونژاپن؛ اگر چه زخمى ولى هم چنان در اردوىدشمن بزخو كرده و مائو در آن جا نويد پيروزىاردوى زحمت را مى دهد.‏ شكست فاشيسم وجا به جايى قدرت هاى جهانى سرمايه،‏ فشاررا اندكى از گرده ملت ها برداشته و زخم هاىديرين سرباز كرده است.‏ ملت رنجور و بلاديده ايران از زير يوغ ترس و فشار مرگباررضاشاهى به در آمده و كينه هاى سركوب شدهبه خشم گره شده در مشت ملت،‏ استعمارفرتوت بريتانيا و دربار را نشانه رفته است.‏ايران فقير و استبدادزده در برابر استعمارقد برافراشته و عزم خود را براى تثبيت حقحاكميت خود جزم كرده است.‏ ملتى كه بيشاز حد فقير است كه بتواند سرپاى خود بايستدو بيش از آن براى امپرياليسم ارزش مند كهآن را به حال خود رها كند.‏ ملتى كه اعمالحاكميتش از مسير سخت و جانفرساى ملىكردن نفت مى گذرد.‏ چرا كه احياى استقلالشدر گرو ملى كردن نفت است.‏چرا نفت ايران ملى شد؟آيا براى رهبران و توده هاى مردم در جنبش ملىراه ديگرى به جز ملى كردن نفت وجود نداشت؟آيا يك دندگى و لجاجت مصدق باعث كودتاىامپرياليستى توسط آمريكا و بريتانيا شد؟در حالى كه سال هاى دراز از مبارزه سرسختانهو حق طلبانه مردم ايران براى به دست آوردنحق طبيعى و اوليه خود يعنى حاكميت بر منابعسرزمينى خود مى گذرد و در اين مدت حتىدشمنان بى رحم ايران يعنى اميرياليست ها وجاسوسان و مزدوران و سرسپردگان مرتجع آن هاخود اقرار كرده اند كه خائنانه عليه اين حق طبيعىمردم ايران ايستاده و مسبب ده ها سال ديكتاتورىارتجاعى سرمايه دارى كمپرادور بوده اند؛ و به قولگفتنى ‏"دنده را شتر شكست و تاوانش را هم سال هااست كه خر پس داده"،‏ با اين همه هنوز ليبرال هاىوطنى،‏ اين سينه چاكان سرمايه دارى انحصارى وشركت هاى فراملى مشغول شبهه آفرينى هستند ومى خواهند آب پاكى روى دست يانكى ها بريزند تاثابت كنند كه غلام خان اند نه بادنجان!‏در اين نوشتار قصد ندارم كه به همه شبههآفرينى هاى نوليبرال هاى وطنى پاسخ گويم-‏ چهسال ها است كه تاس رسوايى امپرياليست ها از بامافتاده است و آن كه گوش شنوا داشته اين صدارا شنيده است ولى چه توان كرد كه خوابيده رامى شود از خواب بيدار كرد اما كسى كه خودشرا به خواب زده نمى توان با صداى توپ هم بيداركرد-‏ بلكه در اين مجال كوتاه تلاش دارم كه به اينپرسش بپردازم كه علت يا علت هاى اصلى كودتاىامپرياليسم عليه حكومت ملى ايران چه بود؟ و آياملى كردن نفت تنها دليل كودتاى امپرياليست هاعليه ايران بود!‏حاكميت دوگانه و ملى كردن نفت!‏1اين ها مى آيند و مى روند و با كسى كارى ندارند!‏واقعه تاريخى ملى كردن نفت پديده نويى بود كهابعاد آن در آغاز نه براى مصدق و همراهانش ونه حزب توده ايران و شوروى قابل درك نبود.‏ولى امپرياليسم كه به خوبى ارزش و جايگاه نفترا در معادله هاى جهانى مى دانست نمى توانست1- فروغى در يكى از جلسات پرشور مجلس شوراى ملى كهنمايندگان او را تحت فشار قرار داده تهديد به استيضاح كرده بودندكه كشور ايران را هرچه زودتر از صورت اشغال و تصرف متفقين درجنگ جهانى دوم خارج كند با خونسردى در پاسخ نمايندگان اظهارداشت:‏ اين ها مى آيند و مى روند و با كسى كارى ندارند!‏خانه اى در اختيار داشتن بهتر از شهريستكه در اختيار ديگران باشد!‏كوچك ترين خللى را در جريان نفت تحملكند،‏ آن قدر كه قدرت هاى بزرگ سرمايه عليهيكديگر دست به توطئه و دسيسه چينى بزنند ودر نهايت متحدا دست به كودتا بزنند.‏ چرچيل وهم دست هاى آمريكايى اش سال ها كج دار و مريزبا مصدق،‏ كاشانى و نهضت ملى تا كردند به اينگمان كه با دادن امتياز به مصدق و نهضت ملىخواهند توانستند موضوع ملى شدن را به تعويقانداخته يا اين كه مصدق را در تنگناى اقتصادى وسياسى قرار داده و او را به تسليم وادارند.‏ چرچيلكه هنوز در روياى برافراشتن پرچم امپراتورىبريتانيا در سراسر گيتى بود،‏ همه سناريوهاىممكن را اجرا كرد تا بتواند جاى پاى خود رادر مستعمرات پيش از جنگ حفظ كند و آفتابهم چنان بر پرچم آن بدون غروب بتابد.‏ او ولوله اىرا كه در جان مستعمره هاى گذشته اش از نيل تاهند و عراق تا هرات افتاده بود مى شنيد و تاكيدداشت بايد مصدق حذف شود تا ملى شدن نفتماهنامه اقتصادي،‏ اجتماعي،‏ فرهنگي و هنري8

ن ماهايران جامه عمل نپوشد وگرنه به قاعده دومينوكانال سوئز و سپس بندر بصره و شايد كل نفتخليج فارس را از دست بدهد.‏من با فرض اين كه خوانندگان با تاريخ ملى شدننفت و شرارت هاى انگليس در ايحاد نفاق و دودستگى در ميان رهبران نهضت به اندازه كافى آگاهىدارند از شرح آن مى گذرم و به تاريخ شركت نفتايران و انگليس تنها اين نكته را گوشزد مى كنمكه واگذارى امتياز نفت ايران به ناكس دارسىهرگز فرصت آن نيافت كه در مجلس تازه تاسيسشوراى ملى پس از برقرارى مشروطه از تصويبمجلس بگذرد.‏ اين نقيصه در دوره رضاشاه فقطبا كمى دستكارى باز هم در مجلس مصوب نشد.‏اما دشمنى و كينه ايرانى ها از انگليس ها به دورهپس از مشروطه بر مى گردد.‏ يعنى مى خواهمبگويم كه دشمنى مردم با انگليس به موضوع نفتو ملى شدن آن مربوط نبود بلكه ريشه در دورانمشروطه به اين سو داشت.‏ بايد يادآورى كنم كه اززمان استعمار نو به اين سو ايران تحت حكومتضعيف و سست قاجار همواره عرصه تاخت وتاز قدرت هاى استعمارى به ويژه بريتانيا ابرقدرتاستعمارى آن دوران بود.‏ برآمدن عصر مشروطهدر ايران عملا برابر بود با زد وخوردهاى شديدامپرياليست ها كه در جنگ جهانى نخست به نتيجهنهايى نرسيده بود.‏ در همين دوران ايران عملا درميان دو قدرت بريتانيا در جنوب و روسيه تزارىدر شمال تقسيم شده بود.‏ آلمان نيز مشغول قاچاقاسلحه به عشاير غرب و جنوب ايران بود.‏ مركزنيز صحنه درگيرى هاى پايان ناپذير دمكرات هاو اعتداليون بود.‏ كارشكنى هاى روس و انگليسدر ايجاد هر گونه اصلاحات و بهسازى مسير درجهت دسترسى به پيشرفت و به روزى توده هاىملت ايران باعث گرديد كه مردم به مبارزه آشكاربا منافع اين دو قدرت بپردازند.‏ پس از التيماتومروسيه به دولت ايران درباره اصلاحات مورگانشوستر كه از سوى دولت مركزى براى سر وسامان دادن به ماليه ايران فراخوانده شده بود،‏روسيه تزارى به شمال ايران لشكر كشيد.‏ دولتمركزى به زودى تسليم شد اما مردم به منافعروسيه تزارى در تهران و شمال و به منافع بريتانيادر جنوب يورش بردند.‏ اين كشمكش ها تا روىكار آوردن رضاشاه ادامه يافت . 2 با روى كار آمدنرضاشاه دشمنى مردم با انگليس سركوب شد اما3تبديل به خشمى درونى در سينه توده ها شد.‏اينك پس از اين همه سال مى توان گفت كه درطول دو جنگ يكم و دوم جهان صحنه درگيرىو دست به دست شدن قدرت در مركز از يك2- روشنفكران و مردم رضاشاه را نه ميهن پرست بلكه قزاق دست آموزتزارها كه توسط انگليس بر سر كار آمده بود مى شناختند.‏ ايران بين دوانقلاب-‏ ص‎190‎سو و در رابطه كشورهاى مركز با كشورها وملت هاى پيرامونى از سوى ديگر شد ‏.البته به دليلاين كه بزرگ ترين تغيير دورانساز يعنى واژگونىيكى از ابرقدرت هاى استعمارى ‏،روسيه تزارى وجايگزينى آن با حكومت شوراهاى زحمتكشان وظهور فاشيسم اين جا به جايى قدرت را به پساز پايان جنگ جهانگير دوم موكول كرد ‏.يعنىاين درست كه جنگ و آتش بارى درميان اردوگاهسرمايه پايان يافته بود اما نبرد بر سر سركردگىدر ميان قدرت هاى سرمايه سالار تا سال ها پساز خاموش شدن آتش جنگ هنوز ادامه داشت ‏.بانزديك شدن به روزهاى پايانى جنگ دوم ‏،نبرد وستيز براى زايش و دگرگونى هاى بنيادين توده هاىمردم ‏،كشورهاى صنعتى اروپا و كشورهاىپيرامونى را فراگرفته و زمين را زير پاى استعمار وامپرياليسم به لرزه درآورده بود ‏.ايران نيز خواهىنخواهى به ميانه ى اين زمين لرزه پرتاب شده بود.‏با اين تفاوت كه اين بار ديگر روسيه استعمارگرتزارى جاى خود را به كشور شوراها داده بود كهنه تنها سياست هاى استعمارى تزارى را كنار نهادهبود بلكه همه امتيازهايى را كه حكومت تزار بهزور بر مردم ايران تحميل كرده بود يك جانبهلغو كرده بود؛ و مبارزه ميهن دوستانه و ظلم ستيزكمونيست ها در دوران مشروطه و پس ازَ‏ آن هنوزدر خاطر مردم مانده و حسى از همدلى توده هاىمردم با شوروى ايجادكرده بود ‏.از سوى ديگرآلمان فاشيست ‏-يكى از قدرت هاى استعمارگركه پس از مشروطه از مرزهاى غربى براى يافتنجاى پا در ايل قشقايى به جنوب ايران پول واسلحه قاچاق مى كرد نيز شكست خورده و اثرىاز آن نبود ‏.فرانسه كه هيچ گاه در ايران جاى پاىچندانى هم نداشت مشغول ليس زدن زخم هاىخود بود ‏.آمريكا نيز هنوز براى توده مردم ايرانو حتى بسيارى از سياستمداران – از جمله مليونايران ‏-و روشنفكران ناشناخته بود ‏.و اين استعماربريتانيا بود كه هم چنان سخت جانى مى كرد و بهطور سازمان يافته در همه امور كشور كارشكنىمى كرد ‏.يورش ارتش هاى متفقين به ايران و عدمهر گونه مقاومت از سوى مردم ايران در برابر اينارتش ها نشان داد كه مردم ارزشى براى حكومترضاشاه قايل نبوده و حاضر به مقاومت در برابرمتفقين نبودند ‏.رضاشاه كه همچون ساير زورگويانو قلدران تاريخ ايران زمين فقط در داخل شير بودبه سرعت در برابر حمله متفقين به ايران تسليم شدو از ترس ورود نيروهاى شوروى-‏ كه در قزوينمستقر بودند ‏-به تهران)‏ عليرغم اين كه شوروى هاچنين برنامه اى نداشتند ‏،(با پاى پياده به مقرفروغى تازه نخست وزير شده رفته و ضمن امضاىمتن استعفا به سود پسرش كه همان موقع توسطفروغى تهيه شده بود به اصفهان گريخت و قدرقدرتى پوشالى اش را در چمدان هايش به جزيرهموريس برد و فروغى مجسمه اطاعت و تساهل رابرجاى گذاشت كه شاه سلطان حسين وار در بارهاشغال گران بگويد ‏:اين ها مى آيند و مى روند و باكسى كارى ندارند.‏اما تاريخ نشان داد كه چنين نبود و مردم هم اينگونه فكر نمى كردند ‏.زيرا هم بايستى ادامه حياترژيم پهلوى را كه موسس بزدل آن از كشورگريخته بود تحمل كنند هم اشغال را ‏!هم توطئهو دسيسه چينى هاى دربار و فساد روز افزون آنرا تحمل كنند هم قحطى و گرسنگى و هرج ومرج را.‏عدم ثبات سياسى ‏،بى نظمى و هرج و مرج ‏،كمبودكالا و فساد شديد كارمندان دولت ‏،كاهش شديدارزش پول ملى در برابر لير و دلار ‏،تورم خردكننده و ركود بازار و مسكن ‏،احتكار و عدم سرمايهگذارى ‏،بيكارى روز افزون و فقر گسترش يافته،‏مردم را به درآمد نجات دهنده نفت متوجه كرده9شماره چهاردهم اسفند ماه 91

ن ماهايران جامه عمل نپوشد وگرنه به قاعده دومينوكانال سوئز و سپس بندر بصره و شايد كل نفتخليج فارس را از دست بدهد.‏من با فرض اين كه خوانندگان با تاريخ ملى شدننفت و شرارت هاى انگليس در ايحاد نفاق و دودستگى در ميان رهبران نهضت به اندازه كافى آگاهىدارند از شرح آن مى گذرم و به تاريخ شركت نفتايران و انگليس تنها اين نكته را گوشزد مى كنمكه واگذارى امتياز نفت ايران به ناكس دارسىهرگز فرصت آن نيافت كه در مجلس تازه تاسيسشوراى ملى پس از برقرارى مشروطه از تصويبمجلس بگذرد.‏ اين نقيصه در دوره رضاشاه فقطبا كمى دستكارى باز هم در مجلس مصوب نشد.‏اما دشمنى و كينه ايرانى ها از انگليس ها به دورهپس از مشروطه بر مى گردد.‏ يعنى مى خواهمبگويم كه دشمنى مردم با انگليس به موضوع نفتو ملى شدن آن مربوط نبود بلكه ريشه در دورانمشروطه به اين سو داشت.‏ بايد يادآورى كنم كه اززمان استعمار نو به اين سو ايران تحت حكومتضعيف و سست قاجار همواره عرصه تاخت وتاز قدرت هاى استعمارى به ويژه بريتانيا ابرقدرتاستعمارى آن دوران بود.‏ برآمدن عصر مشروطهدر ايران عملا برابر بود با زد وخوردهاى شديدامپرياليست ها كه در جنگ جهانى نخست به نتيجهنهايى نرسيده بود.‏ در همين دوران ايران عملا درميان دو قدرت بريتانيا در جنوب و روسيه تزارىدر شمال تقسيم شده بود.‏ آلمان نيز مشغول قاچاقاسلحه به عشاير غرب و جنوب ايران بود.‏ مركزنيز صحنه درگيرى هاى پايان ناپذير دمكرات هاو اعتداليون بود.‏ كارشكنى هاى روس و انگليسدر ايجاد هر گونه اصلاحات و بهسازى مسير درجهت دسترسى به پيشرفت و به روزى توده هاىملت ايران باعث گرديد كه مردم به مبارزه آشكاربا منافع اين دو قدرت بپردازند.‏ پس از التيماتومروسيه به دولت ايران درباره اصلاحات مورگانشوستر كه از سوى دولت مركزى براى سر وسامان دادن به ماليه ايران فراخوانده شده بود،‏روسيه تزارى به شمال ايران لشكر كشيد.‏ دولتمركزى به زودى تسليم شد اما مردم به منافعروسيه تزارى در تهران و شمال و به منافع بريتانيادر جنوب يورش بردند.‏ اين كشمكش ها تا روىكار آوردن رضاشاه ادامه يافت . 2 با روى كار آمدنرضاشاه دشمنى مردم با انگليس سركوب شد اما3تبديل به خشمى درونى در سينه توده ها شد.‏اينك پس از اين همه سال مى توان گفت كه درطول دو جنگ يكم و دوم جهان صحنه درگيرىو دست به دست شدن قدرت در مركز از يك2- روشنفكران و مردم رضاشاه را نه ميهن پرست بلكه قزاق دست آموزتزارها كه توسط انگليس بر سر كار آمده بود مى شناختند.‏ ايران بين دوانقلاب-‏ ص‎190‎سو و در رابطه كشورهاى مركز با كشورها وملت هاى پيرامونى از سوى ديگر شد ‏.البته به دليلاين كه بزرگ ترين تغيير دورانساز يعنى واژگونىيكى از ابرقدرت هاى استعمارى ‏،روسيه تزارى وجايگزينى آن با حكومت شوراهاى زحمتكشان وظهور فاشيسم اين جا به جايى قدرت را به پساز پايان جنگ جهانگير دوم موكول كرد ‏.يعنىاين درست كه جنگ و آتش بارى درميان اردوگاهسرمايه پايان يافته بود اما نبرد بر سر سركردگىدر ميان قدرت هاى سرمايه سالار تا سال ها پساز خاموش شدن آتش جنگ هنوز ادامه داشت ‏.بانزديك شدن به روزهاى پايانى جنگ دوم ‏،نبرد وستيز براى زايش و دگرگونى هاى بنيادين توده هاىمردم ‏،كشورهاى صنعتى اروپا و كشورهاىپيرامونى را فراگرفته و زمين را زير پاى استعمار وامپرياليسم به لرزه درآورده بود ‏.ايران نيز خواهىنخواهى به ميانه ى اين زمين لرزه پرتاب شده بود.‏با اين تفاوت كه اين بار ديگر روسيه استعمارگرتزارى جاى خود را به كشور شوراها داده بود كهنه تنها سياست هاى استعمارى تزارى را كنار نهادهبود بلكه همه امتيازهايى را كه حكومت تزار بهزور بر مردم ايران تحميل كرده بود يك جانبهلغو كرده بود؛ و مبارزه ميهن دوستانه و ظلم ستيزكمونيست ها در دوران مشروطه و پس ازَ‏ آن هنوزدر خاطر مردم مانده و حسى از همدلى توده هاىمردم با شوروى ايجادكرده بود ‏.از سوى ديگرآلمان فاشيست ‏-يكى از قدرت هاى استعمارگركه پس از مشروطه از مرزهاى غربى براى يافتنجاى پا در ايل قشقايى به جنوب ايران پول واسلحه قاچاق مى كرد نيز شكست خورده و اثرىاز آن نبود ‏.فرانسه كه هيچ گاه در ايران جاى پاىچندانى هم نداشت مشغول ليس زدن زخم هاىخود بود ‏.آمريكا نيز هنوز براى توده مردم ايرانو حتى بسيارى از سياستمداران – از جمله مليونايران ‏-و روشنفكران ناشناخته بود ‏.و اين استعماربريتانيا بود كه هم چنان سخت جانى مى كرد و بهطور سازمان يافته در همه امور كشور كارشكنىمى كرد ‏.يورش ارتش هاى متفقين به ايران و عدمهر گونه مقاومت از سوى مردم ايران در برابر اينارتش ها نشان داد كه مردم ارزشى براى حكومترضاشاه قايل نبوده و حاضر به مقاومت در برابرمتفقين نبودند ‏.رضاشاه كه همچون ساير زورگويانو قلدران تاريخ ايران زمين فقط در داخل شير بودبه سرعت در برابر حمله متفقين به ايران تسليم شدو از ترس ورود نيروهاى شوروى-‏ كه در قزوينمستقر بودند ‏-به تهران)‏ عليرغم اين كه شوروى هاچنين برنامه اى نداشتند ‏،(با پاى پياده به مقرفروغى تازه نخست وزير شده رفته و ضمن امضاىمتن استعفا به سود پسرش كه همان موقع توسطفروغى تهيه شده بود به اصفهان گريخت و قدرقدرتى پوشالى اش را در چمدان هايش به جزيرهموريس برد و فروغى مجسمه اطاعت و تساهل رابرجاى گذاشت كه شاه سلطان حسين وار در بارهاشغال گران بگويد ‏:اين ها مى آيند و مى روند و باكسى كارى ندارند.‏اما تاريخ نشان داد كه چنين نبود و مردم هم اينگونه فكر نمى كردند ‏.زيرا هم بايستى ادامه حياترژيم پهلوى را كه موسس بزدل آن از كشورگريخته بود تحمل كنند هم اشغال را ‏!هم توطئهو دسيسه چينى هاى دربار و فساد روز افزون آنرا تحمل كنند هم قحطى و گرسنگى و هرج ومرج را.‏عدم ثبات سياسى ‏،بى نظمى و هرج و مرج ‏،كمبودكالا و فساد شديد كارمندان دولت ‏،كاهش شديدارزش پول ملى در برابر لير و دلار ‏،تورم خردكننده و ركود بازار و مسكن ‏،احتكار و عدم سرمايهگذارى ‏،بيكارى روز افزون و فقر گسترش يافته،‏مردم را به درآمد نجات دهنده نفت متوجه كرده9شماره چهاردهم اسفند ماه 91

Hooray! Your file is uploaded and ready to be published.

Saved successfully!

Ooh no, something went wrong!