8 ﻣﺎﺭﺱ، ﺯﻧﺎﻥ ﺑﺪﻭﻥ ﻣﺮﺩﺍﻥ! ﮔﻨﺎﻩ ﻧﻔﺖ ﻭ ﻧﺴﺨﻪ ﻫﺎﻯ ﻧﻮﻟﻴﺒﺮ - مجله مهرگان
8 ﻣﺎﺭﺱ، ﺯﻧﺎﻥ ﺑﺪﻭﻥ ﻣﺮﺩﺍﻥ! ﮔﻨﺎﻩ ﻧﻔﺖ ﻭ ﻧﺴﺨﻪ ﻫﺎﻯ ﻧﻮﻟﻴﺒﺮ - مجله مهرگان 8 ﻣﺎﺭﺱ، ﺯﻧﺎﻥ ﺑﺪﻭﻥ ﻣﺮﺩﺍﻥ! ﮔﻨﺎﻩ ﻧﻔﺖ ﻭ ﻧﺴﺨﻪ ﻫﺎﻯ ﻧﻮﻟﻴﺒﺮ - مجله مهرگان
شدن در مرحله بعدى خيزش هاى عربى گرديد.در طى دو سال گذشته كه از خيزش هاى عربى درمنطقه مى گذرد به لحاظ هژمونى اسلام گرايان بهدليل سازمان يافته ترين گروه هاى موجود و حمايتبدون قيد و شرط ارتجاع منطقه اى و كشورهاىغربى، به زعم عده اى اين تحولات از اساس بهعنوان يك "سناريو" براى بازگشت به عقب تلقىشده است كه اين درك مكانيكى از وضعيت كنونىكاملاً گمراه كننده است. تجربه دو سال اخير وبه خصوص تحولات ماه هاى گذشته نشان مى دهدكه انقلابيون واقعى در كشورهاى درگير بحرانو در حال طى كردن دوران گذار نه تنها ميدانرا براى ضدانقلاب خالى نكرده اند كه با تداوممطالبات و اعتراضات خود به رهبرى جنبش هاىچپ و سكولار در مرحله دوم انقلاب، عرصه رابر اسلام گرايان بيش از پيش تنگ مى كنند. همينپتانسيل نهفته در بطن خيزش هاى عربى و افشاىخط كاذب تحولات در ليبى و سوريه كه در اولىاسلام گرايان حاكم را به عقب نشينى و در تنگناقرار گرفتن واداشته است و در دومى نيز اهدافپشت پرده ارتجاع منطقه اى و امپرياليسم كاملاًبرملا شده است، در شرايط توازن نسبى قدرتبين دو جناح درگير موجب تعميق بيشتر مطالباتانقلابى و سرخوردگى افكار عمومى از سمتگيرى كاذب ديگر كه درهم ريختگى اجتماعى –سياسى و جنگ داخلى را به همراه داشته، شدهاست. اين توهم گمراه كننده كه خيزش هاى عربىاز همان ابتدا يك "پروژه" بيرونى براى تغييراتواپس گرايانه و ناشى از يك اشتباه تاريخى بودهاست نيز به هيچ عنوان با واقعيات موجود انطباقندارد و فرو كاستن جنبش هاى عينى به فرمول هاىتصنعى خواهد بود. پيروزى اسلام گرايان در مرحلهاول قيام هاى عربى در نبود تشكل هاى سازمانيافته و عدم انسجام جنبش هاى مدنى و احزابچپ – سكولار با حمايت بيرونى اتفاق افتاد، درحالى كه تجربه تاريخى نشان مى دهد كه انباشتمطالبات و عدم پاسخگويى به آن در فاز نهايى نبردتعيين كننده خواهد بود. اسلام گرايان به دليل ذاتواپس گرايانه اجتماعى آنان و پيوند با اليگارشىمالى – اقتصادى ملى و نظام سرمايه دارى جهانىبه هيچ وجه قادر به تثبيت هژمونى بر ملت هاىخواهان آزادى و عدالت اجتماعى در شرايط توازنقدرت نبوده و در مرحله دوم كه اپوزيسيون مترقىجايگاه خود در جامعه را تحكيم مى كند به اجبارزير ضرب قرار خواهند گرفت. انقلاب هاى ملى– دمكراتيك در شرايط كنونى و به خصوص دربسترى كه به شدت از فاصله طبقاتى، فقر مزمن،بيكارى با درصد بالا و عدم وجود دمكراسىواقعى رنج مى برد، بسيار فراتر از تصاوير زشتو زيباى دوران گذار، به تدريج به سمت تعميقو پاسخگويى به مطالبات اساسى متمايل خواهندشد. تحليل شرايط انقلابى و درك دوران گذاربدون در نظر گرفتن شرايط عينى و ذهنى حاكمبر سير وقايع و همچنين قدرت تأثيرگذارى بيرونىاز اساس اشتباه بوده و مى تواند منجر به نتيجهگمراه كننده شود. اصولاً وضعيت انقلابى در بسترژلاتينى و ظهور جنبش هاى خودجوش هميشهيك موقعيت پارادوكسيكال را ايجاد مى كند كهبا سلب مشروعيت و قدرت "نظم كهن" نيروهاىمتفاوت برآمده از اين بستر در رقابت براى تسلطبر "نظم جديد" پيكرسازى و تثبيت موقعيت خودرا بر ديگرى در آينده تحميل خواهد كرد. در چنينمحيطى چنان چه يك توازن نيرو بين جناح مترقىو جناح واپس گرا وجود داشته باشد با توجه بهوجود تجارب شكست خورده قبلى در منطقه وانفجار اطلاعات در مورد شناخت منافع واقعىاكثريت جامعه، شانس نيروهاى ترقى خواه براىرسيدن به اهداف غائى انقلاب از رقيب بيشترمى باشد. به دليل انباشت مطالبات و سركوبجنبش ها در طول بازه هاى زمانى، يك اشتياقكاذب و غيرواقعى براى رسيدن فورى به اهدافآرمان خواهانه وجود دارد كه مى تواند در كوتاهمدت به لحاظ شكست هاى مقطعى موجب ياسو سرخوردگى شود. اتفاقاً در تجربه تونس و مصربا توجه به وضعيت امروز اين جوامع و تحولاتشتابناك آن كه در ظرف دو سال، انقلاب از فاز اولبه فاز دوم وارد شده است به نظر مى رسد كه اينتغيير فاز حتى بيش از تصور اوليه در كمترين زمانممكن به سمت مثبت در حركت است.در اين مرحله از تحولات عربى اينك اين سؤالاساسى بايد پاسخ گفته شود كه روندهاى جارىبه كدام سو در حال حركت است. براى پاسخ بهاين سؤال ابتدا مى بايست شرايط انقلابى در جوامعدرگير تحولات را به درستى درك كرد و سپسبا توجه به توازن قدرت در رأس فوقانى و عمقبدنه اجتماعى در بين نيروهاى عمل كننده نسبتبه تحولات آينده قضاوت نسبى كرد. به جهتجايگاه سنتى احزاب اسلام گرا در جوامع عربىدر خاورميانه و شاخ آفريقا و همچنين حمايتارتجاع منطقه اى و امپرياليسم از هژمونى آناناين كه در ليبى و سوريه نيز اعتراض به وضعموجود گسترش يافته و زمامداران اين دوكشور هم آماج اعتراضات مردمى قرار گرفتنديك واقعيت است اما نحوه برخورد با تحولاتاين دو كشور كه به نوعى بيرون از اردوگاهغربى تلقى مى شدند روند متفاوتى به خودگرفت و موتور محركه حوادث اين كشورها،به جاى كنش ملت ها به هدايت و تأثيرگذارىنيروهاى بيرونى منتقل گرديد. همين انتقالمسئوليت از جنبش درونى به نيروى دخالتگر بيرونى و تبديل "پروسه" به "پروژه" موجبگرديد تا در ليبى با حمله نظامى غرب و ارتجاعمنطقه اى "معمر قذافى" سرنگون شود و درسوريه نيز جنگ داخلى با تسلط گروه هاىبنيادگراى مذهبى به خصوص "جبهه النصره"وابسته به القاعده مغرب جايگزين خيزشانقلابى شود.در چارچوب جايگزينى استبداد دينى به جاىديكتاتورى هاى سكولار، در فاز اول تحولاتمنجر به قدرت گيرى آنان گرديد. اين وضعيتهم اكنون در حال تغيير است و چربش قدرتجنبش هاى اصيل انقلابى و خواهان تغييراتبنيادين بر نيروهاى حاكم اسلام گرا، ترقى خواهانرا در موضع تهاجمى و واپس گرايان را در وضعيتتدافعى قرار داده است. بعد از ترور "شكرى بلعيد"ماهنامه اقتصادي، اجتماعي، فرهنگي و هنري68
ھانرهبر حزب چپ گراى "جبهه مردمى براى تغييراتدمكراتيك" توسط حاميان اسلام گراى "حزبالنهضه" در تونس كه با واكنش اعتراضى توده هاىمردم مواجه گرديد اين پيام رساتر از هميشه شنيدهشد كه انقلابيون واقعى اجازه تحكيم قدرت رابه دزدان انقلاب نخواهند داد. پيش بينى اين كهدر چه زمانى بالاخره نيروهاى مدرن و سكولاربا سويه هاى دمكراتيك و عدالت اجتماعى برواپس گرايان حاكم در كشورهاى تونس، مصر ياليبى و يمن پيروز مى شوند به لحاظ درك سياسىهرگز امكان پذير نمى باشد اما روندهاى موجوددر ميدان نبرد در چارچوب سير تاريخى تحولاتنشان مى دهد كه دير يا زود اين اتفاق خواهد افتاد.از آن جا كه هم اينك حداقل در جنبش اعتراضىتونس و مصر نيروهاى چپ هژمونى مبارزه عليهواپس گرايان را در دست دارند به لحاظ ماهيت ايننيروها و دانش آنان نسبت به دوران گذار اميدوارىزيادى براى پيروزى در مرحله دوم انقلاب وجودخواهد داشت. هجوم مردم سرخورده از حاكميتاسلام گرايان در تونس و مصر در طى چند ماه اخيرو زير ضرب قرار گرفتن دولت هاى حاكم اينواقعيت را نشان مى دهد كه انقلاب ناتمام عربىهنوز پتانسيل نهفته و بزرگى براى رقم زدن مسيرجديد را در خود دارد. موازنه قوا در بطن بدنهسياسى – اجتماعى اين جوامع در كنار مطالباتانباشت شده كه اسلام گرايان قادر به پاسخگويىبه آن نيستند، توازن قوا را در طى ماه هاى آيندهبه نفع جنبش هاى انقلابى تغيير داده و معادلاتپتانسيل نهفته در بطن خيزش هاى عربى وافشاى خط كاذب تحولات در ليبى و سوريه كهدر اولى اسلام گرايان حاكم را به عقب نشينىو در تنگنا قرار گرفتن واداشته است و دردومى نيز اهداف پشت پرده ارتجاع منطقه اىو امپرياليسم كاملاً برملا شده است، در شرايطتوازن نسبى قدرت بين دو جناح درگير موجبتعميق بيشتر مطالبات انقلابى و سرخوردگىافكار عمومى از سمت گيرى كاذب ديگر كهدرهم ريختگى اجتماعى – سياسى و جنگداخلى را به همراه داشته، شده است. اينتوهم گمراه كننده كه خيزش هاى عربى ازهمان ابتدا يك "پروژه" بيرونى براى تغييراتواپس گرايانه و ناشى از يك اشتباه تاريخىبوده است نيز به هيچ عنوان با واقعيات موجودانطباق ندارد و فرو كاستن جنبش هاى عينى بهفرمول هاى تصنعى خواهد بود.موجود را به هم خواهد ريخت. در اين جا نقشنيروهاى اپوزيسيون در دامن زدن و تعميق مطالباتاقتصادى تأثير تعيين كننده اى در سير وقايع خواهدداشت. به خصوص اينكه نيروهاى چپ به واسطهشناخت تئورى انقلاب، ماهيت دوران گذار، اتكاىهم زمان به طبقه كارگر، طبقه متوسط شهرى وفرودستان حاشيه نشين قادر خواهند بود با تعميقمطالبات اساسى مردم سوءاستفاده هاى پوپوليستىو كمك هاى خيريه اى رياكارانه احزاب اسلام گرارا خنثى كنند، تغيير در معادلات كنونى چشم اندازمثبت ترى را نشان مى دهد. از آن جا كه تونس ومصر بيشتر به اقتصاد مبتنى بر صنعت توريسموابسته هستند و از رانت هاى بزرگ نفتى بى بهرهمى باشند، زمينه براى قدرت مانور آنان در ادامهاقتصاد خيريه اى بيش از پيش تنگ تر شده و هرچه زمان بگذرد اعتراضات توده اى و خشم طبقاتپايين دست جامعه سرريزتر خواهد شد. نكته مثبتديگرى كه در تحولات تونس و مصر مشاهدهمى شود اين كه مسير حركت جنبش اعتراضى بهنوعى منطبق با تحولات انقلاب ها كلاسيك رقمخورده است و همين موضوع به اضافه حمايتغرب از حاكمان اسلام گرا قدرت تأثيرگذارىجريانات ليبرال و مماشت جو را براى معاملاتبا قدرت هاى حاكم به شدت كاهش مى دهد. باتوجه به تمامى فاكت هاى موجود مى توان به آيندهجنبش هاى اعتراضى عربى به خصوص در تونسو مصر اميدوار بود و تصوير كنونى را نتيجه نهايىتحولات در اين جوامع به حساب نياورد.سير طبيعى مطالبات دمكراتيك و عدالت اجتماعىدقيقاً همان هدفى نبود كه نظام هاى مسلط منطقه اىو هژمون هاى ليبرال دمكراسى غربى انتظار داشتند.به همين دليل كه هر دو فاز دمكراتيك و عدالتمحور قيام موسوم به "بهار عربى" تأمين كنندهاهداف ذاتى چينش محافظه كار ژئوپلتيك منطقه اىو نظام مسلط امپرياليسم بين المللى نبودپيش بينى اين كه در چه زمانى بالاخره نيروهاىمدرن و سكولار با سويه هاى دمكراتيك و عدالتاجتماعى بر واپس گرايان حاكم در كشورهاىتونس، مصر يا ليبى و يمن پيروز مى شوندامكان پذير نمى باشد.از آن جا كه هم اينك حداقل در جنبش اعتراضىتونس و مصر نيروهاى چپ هژمونى مبارزه عليهواپس گرايان را در دست دارند به لحاظ ماهيت ايننيروها و دانش آنان نسبت به دوران گذار اميدوارىزيادى براى پيروزى در مرحله دوم انقلاب وجودخواهد داشت.انتقال مسئوليت از جنبش درونى به نيروى دخالتگر بيرونى و تبديل "پروسه" به "پروژه" موجبگرديد تا در ليبى با حمله نظامى غرب و ارتجاعمنطقه اى "معمر قذافى" سرنگون شود و در سوريهنيز جنگ داخلى با تسلط گروه هاى بنيادگراىمذهبى به خصوص "جبهه النصره" وابسته بهالقاعده مغرب جايگزين خيزش انقلابى شود69شماره چهاردهم اسفند ماه 91
- Page 17 and 18: ن ماههمايشى در تبري
- Page 19 and 20: ن ماهنظام فئودالى
- Page 21 and 22: ن ماهبزرگ فولاد در
- Page 23 and 24: ن ماهبراى هر دلار د
- Page 25 and 26: ن ماهاستعمار و امپر
- Page 27 and 28: ن ماه13- همشهرى اول خ
- Page 29 and 30: ث یكار تلاشى است در
- Page 31 and 32: ث یتحتِ سرمايه دا
- Page 33 and 34: ث یبه نامِ مركزيت
- Page 35 and 36: ث ی----گفتم به نظر من
- Page 37 and 38: ث ی---يك اتوبان به چن
- Page 39 and 40: ث ی---براى توسعه سرم
- Page 41 and 42: ياد روز 8 مارس روز ج
- Page 43 and 44: 1. چه كسانى از زنان ا
- Page 45 and 46: ث یخروج زن از انزوا
- Page 47 and 48: وده وهيك پارچه و لا
- Page 49 and 50: وده وهبرنامه هاي يو
- Page 51 and 52: وده وهدر مقام جمع ب
- Page 53 and 54: وده وهكم و بيش متفا
- Page 55 and 56: وده وهزنان فقط مالك
- Page 57 and 58: بحران سرمايه دارى؛
- Page 59 and 60: وده وهزن، به مثاب
- Page 61 and 62: وده وهساختار رسمى ا
- Page 63 and 64: بررسي دو شاخص نابرا
- Page 65 and 66: وده وهمي دهد اما در
- Page 67: نبرد انقلاب و ضدانق
- Page 71 and 72: ھانامكان به مهاجرت
- Page 73 and 74: ھانمي كند. در سال 2
- Page 75 and 76: ط ز تگرمايش زمين،
- Page 77 and 78: فريدون رهنماآوانگ
- Page 79: بازسازى مى كند و پي
شدن در مرحله بعدى خيزش هاى عربى گرديد.در طى دو سال گذشته كه از خيزش هاى عربى درمنطقه مى گذرد به لحاظ هژمونى اسلام گرايان بهدليل سازمان يافته ترين گروه هاى موجود و حمايتبدون قيد و شرط ارتجاع منطقه اى و كشورهاىغربى، به زعم عده اى اين تحولات از اساس بهعنوان يك "سناريو" براى بازگشت به عقب تلقىشده است كه اين درك مكانيكى از وضعيت كنونىكاملاً گمراه كننده است. تجربه دو سال اخير وبه خصوص تحولات ماه هاى گذشته نشان مى دهدكه انقلابيون واقعى در كشورهاى درگير بحرانو در حال طى كردن دوران گذار نه تنها ميدانرا براى ضدانقلاب خالى نكرده اند كه با تداوممطالبات و اعتراضات خود به رهبرى جنبش هاىچپ و سكولار در مرحله دوم انقلاب، عرصه رابر اسلام گرايان بيش از پيش تنگ مى كنند. همينپتانسيل نهفته در بطن خيزش هاى عربى و افشاىخط كاذب تحولات در ليبى و سوريه كه در اولىاسلام گرايان حاكم را به عقب نشينى و در تنگناقرار گرفتن واداشته است و در دومى نيز اهدافپشت پرده ارتجاع منطقه اى و امپرياليسم كاملاًبرملا شده است، در شرايط توازن نسبى قدرتبين دو جناح درگير موجب تعميق بيشتر مطالباتانقلابى و سرخوردگى افكار عمومى از سمتگيرى كاذب ديگر كه درهم ريختگى اجتماعى –سياسى و جنگ داخلى را به همراه داشته، شدهاست. اين توهم گمراه كننده كه خيزش هاى عربىاز همان ابتدا يك "پروژه" بيرونى براى تغييراتواپس گرايانه و ناشى از يك اشتباه تاريخى بودهاست نيز به هيچ عنوان با واقعيات موجود انطباقندارد و فرو كاستن جنبش هاى عينى به فرمول هاىتصنعى خواهد بود. پيروزى اسلام گرايان در مرحلهاول قيام هاى عربى در نبود تشكل هاى سازمانيافته و عدم انسجام جنبش هاى مدنى و احزابچپ – سكولار با حمايت بيرونى اتفاق افتاد، درحالى كه تجربه تاريخى نشان مى دهد كه انباشتمطالبات و عدم پاسخگويى به آن در فاز نهايى نبردتعيين كننده خواهد بود. اسلام گرايان به دليل ذاتواپس گرايانه اجتماعى آنان و پيوند با اليگارشىمالى – اقتصادى ملى و نظام سرمايه دارى جهانىبه هيچ وجه قادر به تثبيت هژمونى بر ملت هاىخواهان آزادى و عدالت اجتماعى در شرايط توازنقدرت نبوده و در مرحله دوم كه اپوزيسيون مترقىجايگاه خود در جامعه را تحكيم مى كند به اجبارزير ضرب قرار خواهند گرفت. انقلاب هاى ملى– دمكراتيك در شرايط كنونى و به خصوص دربسترى كه به شدت از فاصله طبقاتى، فقر مزمن،بيكارى با درصد بالا و عدم وجود دمكراسىواقعى رنج مى برد، بسيار فراتر از تصاوير زشتو زيباى دوران گذار، به تدريج به سمت تعميقو پاسخگويى به مطالبات اساسى متمايل خواهندشد. تحليل شرايط انقلابى و درك دوران گذاربدون در نظر گرفتن شرايط عينى و ذهنى حاكمبر سير وقايع و همچنين قدرت تأثيرگذارى بيرونىاز اساس اشتباه بوده و مى تواند منجر به نتيجهگمراه كننده شود. اصولاً وضعيت انقلابى در بسترژلاتينى و ظهور جنبش هاى خودجوش هميشهيك موقعيت پارادوكسيكال را ايجاد مى كند كهبا سلب مشروعيت و قدرت "نظم كهن" نيروهاىمتفاوت برآمده از اين بستر در رقابت براى تسلطبر "نظم جديد" پيكرسازى و تثبيت موقعيت خودرا بر ديگرى در آينده تحميل خواهد كرد. در چنينمحيطى چنان چه يك توازن نيرو بين جناح مترقىو جناح واپس گرا وجود داشته باشد با توجه بهوجود تجارب شكست خورده قبلى در منطقه وانفجار اطلاعات در مورد شناخت منافع واقعىاكثريت جامعه، شانس نيروهاى ترقى خواه براىرسيدن به اهداف غائى انقلاب از رقيب بيشترمى باشد. به دليل انباشت مطالبات و سركوبجنبش ها در طول بازه هاى زمانى، يك اشتياقكاذب و غيرواقعى براى رسيدن فورى به اهدافآرمان خواهانه وجود دارد كه مى تواند در كوتاهمدت به لحاظ شكست هاى مقطعى موجب ياسو سرخوردگى شود. اتفاقاً در تجربه تونس و مصربا توجه به وضعيت امروز اين جوامع و تحولاتشتابناك آن كه در ظرف دو سال، انقلاب از فاز اولبه فاز دوم وارد شده است به نظر مى رسد كه اينتغيير فاز حتى بيش از تصور اوليه در كمترين زمانممكن به سمت مثبت در حركت است.در اين مرحله از تحولات عربى اينك اين سؤالاساسى بايد پاسخ گفته شود كه روندهاى جارىبه كدام سو در حال حركت است. براى پاسخ بهاين سؤال ابتدا مى بايست شرايط انقلابى در جوامعدرگير تحولات را به درستى درك كرد و سپسبا توجه به توازن قدرت در رأس فوقانى و عمقبدنه اجتماعى در بين نيروهاى عمل كننده نسبتبه تحولات آينده قضاوت نسبى كرد. به جهتجايگاه سنتى احزاب اسلام گرا در جوامع عربىدر خاورميانه و شاخ آفريقا و همچنين حمايتارتجاع منطقه اى و امپرياليسم از هژمونى آناناين كه در ليبى و سوريه نيز اعتراض به وضعموجود گسترش يافته و زمامداران اين دوكشور هم آماج اعتراضات مردمى قرار گرفتنديك واقعيت است اما نحوه برخورد با تحولاتاين دو كشور كه به نوعى بيرون از اردوگاهغربى تلقى مى شدند روند متفاوتى به خودگرفت و موتور محركه حوادث اين كشورها،به جاى كنش ملت ها به هدايت و تأثيرگذارىنيروهاى بيرونى منتقل گرديد. همين انتقالمسئوليت از جنبش درونى به نيروى دخالتگر بيرونى و تبديل "پروسه" به "پروژه" موجبگرديد تا در ليبى با حمله نظامى غرب و ارتجاعمنطقه اى "معمر قذافى" سرنگون شود و درسوريه نيز جنگ داخلى با تسلط گروه هاىبنيادگراى مذهبى به خصوص "جبهه النصره"وابسته به القاعده مغرب جايگزين خيزشانقلابى شود.در چارچوب جايگزينى استبداد دينى به جاىديكتاتورى هاى سكولار، در فاز اول تحولاتمنجر به قدرت گيرى آنان گرديد. اين وضعيتهم اكنون در حال تغيير است و چربش قدرتجنبش هاى اصيل انقلابى و خواهان تغييراتبنيادين بر نيروهاى حاكم اسلام گرا، ترقى خواهانرا در موضع تهاجمى و واپس گرايان را در وضعيتتدافعى قرار داده است. بعد از ترور "شكرى بلعيد"ماهنامه اقتصادي، اجتماعي، فرهنگي و هنري68