8 ﻣﺎﺭﺱ، ﺯﻧﺎﻥ ﺑﺪﻭﻥ ﻣﺮﺩﺍﻥ! ﮔﻨﺎﻩ ﻧﻔﺖ ﻭ ﻧﺴﺨﻪ ﻫﺎﻯ ﻧﻮﻟﻴﺒﺮ - مجله مهرگان

8 ﻣﺎﺭﺱ، ﺯﻧﺎﻥ ﺑﺪﻭﻥ ﻣﺮﺩﺍﻥ! ﮔﻨﺎﻩ ﻧﻔﺖ ﻭ ﻧﺴﺨﻪ ﻫﺎﻯ ﻧﻮﻟﻴﺒﺮ - مجله مهرگان 8 ﻣﺎﺭﺱ، ﺯﻧﺎﻥ ﺑﺪﻭﻥ ﻣﺮﺩﺍﻥ! ﮔﻨﺎﻩ ﻧﻔﺖ ﻭ ﻧﺴﺨﻪ ﻫﺎﻯ ﻧﻮﻟﻴﺒﺮ - مجله مهرگان

13.07.2015 Views

و محروم كردن جنبش طبقات فرودست از نيمه ىپرتوان آن نيرويى است كه مى تواند در مبارزه ىطبقاتى كار سرمايه،‏ توازن قوا را به سود طبقه ىكارگر به هم بريزد و زمينه هاى تغيير اجتماعىراديكال را مساعد كند.‏جنبش زنان ليبرال در كشورهاى سرمايه دارىفرعى با وجود درجه يى از ترقى خواهى كه پيش تربرشمرديم مقوله يى واپسگراست كه در بهترينشرايط تا حد جنبش هاى موج دوم فمينيستى دركشورهاى اصلى سرمايه دارى ارتقا مى يابد وآخرين ظرفيت اش مبارزه با خشونت ‏(خانوادگى،‏اجتماعى)‏ عليه زنان و پس زدن ستم هاى جنسىاست.‏جنبش زنان ليبرال نه تنها از خصلت طبقاتى مشخصبورژوايى و خرده بورژوايى بهره مند است،‏ بلكه بهواسطه ى صرف نظر از مطالبات راديكال،‏ صفوفجنبش كارگرى را به تحليل مى كشاند و از حمايتزنان كارگر تهى مى كند!‏جنبش زنان ليبرال همواره بر نازل ترين سطح ممكنمطالبات رفرميستى درجا زده است و در ايران،‏زمانى كه در اوج بره كُ‏ شانش بود براى مشروعيتبخشيدن به پلاتفرم خود،‏ به سوى قم و مجلسشوراى اسلامى دست كومك دراز مي كرد.‏شكل جديد همان جنبش،‏ اينك به دليل فشارهاىدولت دهم،‏ به غرب خزيده و خواسته هاى خودرا در پارلمان هاى بورژوايى و مراكز متكى بهسرمايه دارى از جمله جايزه ى نوبل و پوليتسر و لابىبا سياست مداران دنبال مى كند.‏ اين شكل جديد چهبداند و چه نداند،‏ واقعيت اين است كه نهادها و افرادِ‏به اصطلاح حامى او خود از جمله ناقضين حقوقاوليه ى زنان هستند.‏ كافي ست كه به سياست هايىضد انسانى صندوق بين المللى پول و رفتارهاىبيمارگونه ى جنسىِ‏ امثال برلوسكونى و استراسكان و...‏ دقيق شويد تا به عرضم برسيد.‏ مضافبه اين كه اگر در غرب زنان از مصونيتى نسبى درحيطه ى نهاد كار و خانه برخوردارند و از خشونتسازمان يافته عليه آنان كاسته شده است و آپارتايدجنسى تا حدودى به بايگانى رفته است،‏ همه و همهدست آوردهاى بيش از صد و پنجاه سال مبارزه ىطبقه ى كارگر است كه به اين آزادى هاى نسبىمفهوم واقعى مى بخشد.‏ واقعيت تحليل تاريخى را باشعار پردازى و فاكت سازى به اكونوميسم متهم نكنيم!‏انكشاف مبارزه ى طبقاتى در كشورهاى اصلىسرمايه دارى تبعاً‏ مطالبات زنان را با آن چه كه زناندر كشورهاى فرعى سرمايه دارى پى مى گيرندمتفاوت كرده است.‏ چنين گفته مي شود كه دغدغه ىاصلى زنان ايران حضور در استاديوم هاى فوتبال ومقولاتي ست كه در فيلم هاى جعفر پناهى و تهمينهميلانى و رخشان بنى اعتماد دنبال مى شود.‏ اينادعا نادرست نيست.‏ راست است.‏ اما همه ى راستنيست!‏ستم جنسى در ايران معاصر پديده يى نيست كهاز منظر سوسياليست هاى چپ و جنبش كارگرىسوسياليستى مخفى مانده باشد.‏ وضوح قوانينموضوعه و وقايع اتفاقيه ى همه روزه ستم جنسى رابه متنى واقعى و كنكرت در ايران تبديل كرده است.‏بر اساس گزارش مجمع جهانى اقتصاد؛ ايرانِ‏ كنونىبه لحاظِ‏ شكاف جنسيتى و خشونت بر زنان در ميان135 كشور مورد مطالعه ى اين مجمع در سال 2012در رده ى 127 ايستاده است.‏ در قوانين فعلى حاكم بركشورِ‏ ما زنان در واقع بخشى از مالكيت خصوصىمردان به شمار مى روند!‏ سندِ‏ محضرى اين مالكيتدر قوانين جارى كشور زده شده است و رسميت تامو تمام دارد.‏ بر اساسِ‏ ماده ى 1105 قانون مدنى درروابط زن و شوهر مرد رئيس مطلق خانواده است.‏زنان نمى توانند بدون اجازه ى مردان از خانه خارجشوند.‏ حتى به قصد تشييع جنازه ى پدرانشان!‏ براساس ماده ى 631 قانون مجازات اسلامى؛ اگرمردىهمسرش را حين سكس با مرد ديگرى ببيند و زن ومرد را درجا بكشد؛ مرتكب قتل نشده است!‏ حال آنكه زنان از چنين ‏"حقى"‏ برخوردار نيستند.‏ ‏(مساله ىمباح چند همسرى كه با تاكيد خاص از سوى زناننماينده ى مجلس شوراى اسلامى حمايت شده استفعلا بماند)‏ به موجب ماده ى 300 قانون مجازاتاسلامى ديه قتل زن مسلمان خواه عمدى و خواه غيرعمدى نصفِ‏ ديه مرد مسلمان است.‏ بر اساس همينقوانين حجاب امرى اجبارى است و براى اجراى آنانواع و اقسام مجازات هاى مختلف و پليس ويژه درنظر گرفته شده است.‏ همه ى اين ستم هاى مضاعفرا-‏ و بيش از اين ها را-‏ سوسياليست ها مى فهمندو براى مبارزه عليه لغو تمام اين نابرابرى ها ارج واحترام قائل هستند.‏ اما مساله به تنهايى اين ها نيست.‏در ايران در كنار ستم جنسى و انواع ستم هاىحقوقى؛ بى كارى و نابرابرى اقتصادى و به تبعآن فقر و به دنبالش فحشا؛ زندگى زنان را سخت19شكننده كرده است.‏همين استثمار و خشونت جنسى به صور ديگرى دركشورهاى اصلى سرمايه دارى نيز مشاهده مي شود.‏گيرم به شكلى شيك و مدرن تر.‏ واقعيت است كهبي كارى و فقر مهم ترين معضل اكثريت زنان جهاناز آمريكا تا ويتنام،‏ از انگلستان تا ايران،‏ از پرتغال تاتايلند و اندونزى و عراق و مصر و تونس و ليبى و...‏است.‏ جنبش هاى فمينيستى و جنبش زنان به مهم تريننياز زنان بي تفاوت مي ماند.‏جنبش زنان ليبرال از مطالبات اقتصادى و اجتماعىو سياسى زنان خانه دار سخن نمى گويد،‏ نسبت بهوضع كودكان كار بى تفاوت مى ماند.‏ به حاشيه ىشهرها و روستاها نمى رود.‏ از زنان كارگر امضانمى گيرد.‏ماهيت طبقاتى بورژوايىِ‏ جنبش زنان ليبرال اجازهنمى دهد كه آنان از كار،‏ نان،‏ مسكن و آزادى سياسىسخن بگويند.‏ خيلى از اعضاى اين جنبش اساساً‏نيازى به كار و نان و مسكن ندارند.‏ هزينه ى يك‏"ميك آپ"‏ و لازمه ى حضور زنان ليبرال در فلاناكسيون،‏ از اجاره خانه ى فلان كارگر زن نيز فراترمى رود.‏گفته مي شود جنبش زنان ليبرال جريانى مدني ست كهبراى سكولاريسم،‏ رفع تبعيضات جنسى،‏ دموكراسى‏(از نوع پارلمانتاريستى)‏ مبارزه مى كند.‏ از قرار با اينافق فى المثل سكولاريسم الهام على اف بايد براىاين جنبش ارضا كننده باشد.‏ مدل جمهورى مرىرابينسون آرمان گرايانه و رسيدن به جايگاه بى نظيربوتو اغواكننده!‏ واقعيت اين است كه در سه كشورآذربايجان،‏ ايرلند و پاكستان حقوق زنان به سه شكلماهنامه اقتصادي،‏ اجتماعي،‏ فرهنگي و هنري52

وده وهكم و بيش متفاوت نقض مي شود.‏ البته كه قصابانبرآمده از اسلام سلفى در پاكستان وحشيانه تراز اوباش علي اف به حقوق زنان يورش مى برند،‏اما در نهايت عقلانى شدن القاعده ى زن كُ‏ شپاكستانى - به روايت جنبش زنان ليبرال - دراستثمار زنان نفت گر باكو متوقف مي شود و به آزادىزن نمى انجامد.‏ در مجموع و با تاكيد براين نكتهكه منافع طبقاتى تعيين كننده ى سطح مطالبات وماهيت جنبش هاى اجتماعى هستند؛ واقعيت ايناست كه جنبش زنان ليبرال با هر درجه يى ازراديكاليسم اگر مى خواهد به تمام اهداف بزرگ وكوچك خود دست يابد تنها يك راه فرا روى خوددارد.‏ پيوستن به جنبش كارگرى!‏ راهى كه براىبخش خرده بورژوا و راديكال جنبش زنان ليبرالباز است اما براى ليدرهاى پرو غرب و بورژوا وبورژوامآب اين جنبش بسته است.‏ دستِ‏ كم تنگاست اين راه!‏ به حكم منافع طبقاتى!‏دوستان بسيار نازنينى از ‏«تشكل زنان كارگر»‏دفاع كرده اند.‏ نگارنده از بيخ و بن با ايجاد هرنوع تشكلى كه به وحدت و انسجام طبقه ىكارگر كومك كند توافق نظرى و عملى دارد.‏ ازاين جمله است تشكل زنان كارگر و حتى تشكلزنان نويسنده و نقاش و مجسمه ساز و عكاس وروزنامه نگار!‏ اما در كشورى كه تشكل سازى ازپايه غير قانونى است و فقط تشكل هاى دولت وحكومت ساخته اجازه و حق فعاليت دارند،‏ دركشورى كه تعداد تشكل هاى مستقل كارگرى اشاز شمار انگشتان دست كم تر است و تازه در همينتشكل هاى مستقل كارگرى نيز زنان در اقليت مطلقكمى و كيفى هستند...‏ بارى در چنين كشورىسخن گفتن از تشكل زنان كارگر يك رويا پردازىاتوپيك است!‏ مضاف به اين كه اگر مى پذيريم كهزنان كارگر به عنوان نيمى از طبقه ى كارگر فقطدر متن جنبش چپ كارگرى قادر به ايفاى موثرنقش طبقاتى خود هستند،‏ ديگر سخن گفتن ازيك تشكل مستقل شقه كردن جنبش كارگري ست.‏تشكل زنان كارگر فى المثل بايد براى حق برابرىبا مردان كارگر در تمام زمينه ها،‏ ايجاد رختشوى-‏خانه،‏ سه روز مرخصى مازاد بر مردان كارگر،‏شرايط ويژه ى محيط كار،‏ دست مزد شهروندى براىزنان خانه دار – خانه دارى به عنوان كار - تاسيسشيرخوارگاه و مهدكودك و البته رفع ستم جنسىو مشابه اين ها مبارزه كند.‏ اگر اين خواسته ها در متنپلاتفرم جنبش كارگرى ثبت نشود،‏ راست ترينمفهوم آن فرو غلتيدن اين جنبش در سراشيبِ‏اكونوميسم و انحطاط مردسالارى است و به تبع آناز دست دادن ماهيت ترقى خواهانه و سوسياليستىجنبشى است كه براى آزادى جامعه مبارزه مى كند.‏زنان كارگر بخشى از طبقه ى كارگرند و تبعاً‏جنبش يا تشكل اين زنان نيز فقط در درون طبقهمى تواند شكل بگيرد تا همراه و اى بسا پيشاهنگِ‏هم رزمان مرد،‏ عليه سرمايه دارى مبارزه ى طبقاتىمتشكل را پيش ببرد.‏سرمايه دارى مرد است!‏بر مبناى يك تحليل مبتنى بر داده هاى جامعه-‏شناختى در كشورهاى فرعى سرمايه دارى،‏ افرادو سياست مداران به طور معمول از مسير قدرتبه ثروت مى رسند.‏ رضاشاه نمونه ى بارز اينمدعاست كه در ابتداى خزيدن به پله هاى اوليه ىقدرت سرجوخه ى فرودست و فقيرى بيش نبوداما هنگام تبعيد نيمى از سرزمين هاى ايران را بهنام خود ثبت كرده بود.‏ ميزان ثروت بن على ومبارك و قذافى و ساير ديكتاتورهاى ساقط شده ىمنطقه ى اگرچه پوشيده است اما در يك قلم گفتهشده كه جناب سرهنگ قذافى بيش از 30 ميليارددلار ناقابل اندوخته ى مالى داشته است.‏ در مقابلافراد و سياست مداران در كشورهاى سرمايه دارىپيشرفته از مسير ثروت به قدرت سياسى مى رسند.‏ما هم مثل شما شنيده ايم كه همين حضرت باراكاوباماى ظاهراً‏ ‏«مردمى»‏ نزديك به پنجاه ميليون دلاردر ستادهاى تبليغاتى خود هزينه كرده است.‏ چنينپول هايى البته در انتخابات هاى برگزار شده در ايراننيز حيف و ميل شده است كه از آن مى گذريم.‏به هر صورت طبقه ى مشخص بورژوازى در اينو آن كشور چه از مسير ثروت يا از طريق قدرتبه نظام و ابزار سلطه ى طبقاتى ‏(دولت)‏ نايلآمده باشد،‏ واقعيت اين است كه مالكيت وسايلتوليد را در اختيار دارد و با اين وسيله دو عنصراصلى قدرت و ثروت را نيز هم زمان تحت كنترلخود گرفته است.‏ غالب وسايل توليد در همه ىكشورهاى سرمايه دارى اصلى و فرعى زير يوغمردان است و به تبع آن بيش ترين ثروت موجود دردنيا نيز در حساب آقايان نهفته است.‏ به اين مفهوممى خواهيم بگويم كه شيوه ى توليد سرمايه دارى،‏اساساً‏ متكى به روابط اجتماعى مردسالارانه است،‏و به يك عبارت سرمايه دارى از جنس مرد است!‏به معناى ديگر در ماجراى توزيع ثروت و قدرتزنان عدد تعيين كننده يى نيستند.‏مشاركت زنانبه دليل پيش گفته انتظار مشاركت برابر و فعالزنان با مردان،‏ تحت سلطه ى شيوه ى توليدسرمايه دارى از اساس بيهوده است.‏ بر اساسسرشمارى رسمى در ايران (1385) زنان 49/1درصد جمعيت كشور را ساخته اند.‏ جمعيت كلكشور در آن تاريخ بالغ بر 70 ميليون و 495 هزارو 782 نفر بوده است.‏ تعداد مردان 35 ميليون و866 هزار و 362 نفر و شمار زنان 34 ميليون و629 هزار و 420 نفر بوده است.‏ در واقع زناننبايد تصور كرد كه فقط ماشين جنگ ومناقشات سياسي داخلي و برون مرزيجسم و جان ظريف زنان را شخم مي زند وامنيت ايشان را تهديد مي كند.‏ درك واقعياين نكته كه زنان در خانواده و اجتماع –به خصوص در جوامع توسعه نيافته و درغياب نهادهاي اجتماعي و مدني مدافع وحافظ حقوق زنان – تا چه حد در معرضخشونت هاي مختلف و آزاردهنده قرار دارندو در عين حال از حمايت قوانين سنتيمردسالار بي بهره اند،‏ چندان دشوار نيست.‏در اواخر دسامبر 2012 وقتى يك دخترهندى قربانى تجاوز گروهى شش مرد شد وموجى از خشم مردم هند را برانگيخت فقطگوشه يى از خشونت عليه زنان در جامعه ىسرمايه زده به سطح مديا راه يافت.‏ايران تقريباً‏ 49/1 درصد از كل جمعيت كشور راشكل داده اند.‏ نسبت جنسى جمعيت 103 يا بهازاى هر 100 نفر زن،‏ 103 مرد ثبت شده است.‏نكته ى جالب اين كه در ايران ميان ميزان مواليد واشتغال زنان رابطه ى منفى جريان داشته است،‏تا آن جا كه در مقابل يك درصد افزايش بارورى،‏ميزان اشتغال زنان 23 درصد كاهش يافته است!!‏به گزارش مركز آمار ايران جمعيت فعال زنان درحوزه ى اشتغال صرفاً‏ 12/7 درصد بوده است.‏نرخ مشاركت زنان در اين زمان فقط 14/5 درصدارزيابى شده حال آن كه همين نرخ در عربستان زنستيز 21/5 درصد بوده است.‏و جالب تر اين كه در زمان كيا و بياى اصلاح طلبان،‏كه بوق و كرناى ‏"حقوق زن"‏ گوش عالم و آدمرا كَر كرده بود ميزان دست رسى زنان به مقام هاىمدير كلى در دستگاه هاى دولتى 1/4 درصدبوده و ميزان حضور زنان در مجلس ششم – بهعنوان نهاد حداكثرى مشاركت و اعتلاى توسعه ىسياسى و عروج دموكراتيزاسيون – از 4/4 درصدفراتر نرفته است.‏ مضاف به اين كه نوع رفتار وسخن و پوشش زنانِ‏ اصلاح طلبِ‏ مجلس ششم– از فاطمه حقيقت جو تا سهيلا جلودارزاده –خود مصداق بارز و عينى نقض حقوق زنان بود!‏در همان دوره ‏(سال 1378، دو سال بعد از دومخرداد و ده سال پس از"‏ سازنده گى")‏ سهم زناناز عضويت در هيات علمى دانشگاه ها صرفاً‏ 18/2درصد – سه درصد كم تر از سال – 1357 بودهاست.‏53شماره چهاردهم اسفند ماه 91

وده وهكم و بيش متفاوت نقض مي شود.‏ البته كه قصابانبرآمده از اسلام سلفى در پاكستان وحشيانه تراز اوباش علي اف به حقوق زنان يورش مى برند،‏اما در نهايت عقلانى شدن القاعده ى زن كُ‏ شپاكستانى - به روايت جنبش زنان ليبرال - دراستثمار زنان نفت گر باكو متوقف مي شود و به آزادىزن نمى انجامد.‏ در مجموع و با تاكيد براين نكتهكه منافع طبقاتى تعيين كننده ى سطح مطالبات وماهيت جنبش هاى اجتماعى هستند؛ واقعيت ايناست كه جنبش زنان ليبرال با هر درجه يى ازراديكاليسم اگر مى خواهد به تمام اهداف بزرگ وكوچك خود دست يابد تنها يك راه فرا روى خوددارد.‏ پيوستن به جنبش كارگرى!‏ راهى كه براىبخش خرده بورژوا و راديكال جنبش زنان ليبرالباز است اما براى ليدرهاى پرو غرب و بورژوا وبورژوامآب اين جنبش بسته است.‏ دستِ‏ كم تنگاست اين راه!‏ به حكم منافع طبقاتى!‏دوستان بسيار نازنينى از ‏«تشكل زنان كارگر»‏دفاع كرده اند.‏ نگارنده از بيخ و بن با ايجاد هرنوع تشكلى كه به وحدت و انسجام طبقه ىكارگر كومك كند توافق نظرى و عملى دارد.‏ ازاين جمله است تشكل زنان كارگر و حتى تشكلزنان نويسنده و نقاش و مجسمه ساز و عكاس وروزنامه نگار!‏ اما در كشورى كه تشكل سازى ازپايه غير قانونى است و فقط تشكل هاى دولت وحكومت ساخته اجازه و حق فعاليت دارند،‏ دركشورى كه تعداد تشكل هاى مستقل كارگرى اشاز شمار انگشتان دست كم تر است و تازه در همينتشكل هاى مستقل كارگرى نيز زنان در اقليت مطلقكمى و كيفى هستند...‏ بارى در چنين كشورىسخن گفتن از تشكل زنان كارگر يك رويا پردازىاتوپيك است!‏ مضاف به اين كه اگر مى پذيريم كهزنان كارگر به عنوان نيمى از طبقه ى كارگر فقطدر متن جنبش چپ كارگرى قادر به ايفاى موثرنقش طبقاتى خود هستند،‏ ديگر سخن گفتن ازيك تشكل مستقل شقه كردن جنبش كارگري ست.‏تشكل زنان كارگر فى المثل بايد براى حق برابرىبا مردان كارگر در تمام زمينه ها،‏ ايجاد رختشوى-‏خانه،‏ سه روز مرخصى مازاد بر مردان كارگر،‏شرايط ويژه ى محيط كار،‏ دست مزد شهروندى براىزنان خانه دار – خانه دارى به عنوان كار - تاسيسشيرخوارگاه و مهدكودك و البته رفع ستم جنسىو مشابه اين ها مبارزه كند.‏ اگر اين خواسته ها در متنپلاتفرم جنبش كارگرى ثبت نشود،‏ راست ترينمفهوم آن فرو غلتيدن اين جنبش در سراشيبِ‏اكونوميسم و انحطاط مردسالارى است و به تبع آناز دست دادن ماهيت ترقى خواهانه و سوسياليستىجنبشى است كه براى آزادى جامعه مبارزه مى كند.‏زنان كارگر بخشى از طبقه ى كارگرند و تبعاً‏جنبش يا تشكل اين زنان نيز فقط در درون طبقهمى تواند شكل بگيرد تا همراه و اى بسا پيشاهنگِ‏هم رزمان مرد،‏ عليه سرمايه دارى مبارزه ى طبقاتىمتشكل را پيش ببرد.‏سرمايه دارى مرد است!‏بر مبناى يك تحليل مبتنى بر داده هاى جامعه-‏شناختى در كشورهاى فرعى سرمايه دارى،‏ افرادو سياست مداران به طور معمول از مسير قدرتبه ثروت مى رسند.‏ رضاشاه نمونه ى بارز اينمدعاست كه در ابتداى خزيدن به پله هاى اوليه ىقدرت سرجوخه ى فرودست و فقيرى بيش نبوداما هنگام تبعيد نيمى از سرزمين هاى ايران را بهنام خود ثبت كرده بود.‏ ميزان ثروت بن على ومبارك و قذافى و ساير ديكتاتورهاى ساقط شده ىمنطقه ى اگرچه پوشيده است اما در يك قلم گفتهشده كه جناب سرهنگ قذافى بيش از 30 ميليارددلار ناقابل اندوخته ى مالى داشته است.‏ در مقابلافراد و سياست مداران در كشورهاى سرمايه دارىپيشرفته از مسير ثروت به قدرت سياسى مى رسند.‏ما هم مثل شما شنيده ايم كه همين حضرت باراكاوباماى ظاهراً‏ ‏«مردمى»‏ نزديك به پنجاه ميليون دلاردر ستادهاى تبليغاتى خود هزينه كرده است.‏ چنينپول هايى البته در انتخابات هاى برگزار شده در ايراننيز حيف و ميل شده است كه از آن مى گذريم.‏به هر صورت طبقه ى مشخص بورژوازى در اينو آن كشور چه از مسير ثروت يا از طريق قدرتبه نظام و ابزار سلطه ى طبقاتى ‏(دولت)‏ نايلآمده باشد،‏ واقعيت اين است كه مالكيت وسايلتوليد را در اختيار دارد و با اين وسيله دو عنصراصلى قدرت و ثروت را نيز هم زمان تحت كنترلخود گرفته است.‏ غالب وسايل توليد در همه ىكشورهاى سرمايه دارى اصلى و فرعى زير يوغمردان است و به تبع آن بيش ترين ثروت موجود دردنيا نيز در حساب آقايان نهفته است.‏ به اين مفهوممى خواهيم بگويم كه شيوه ى توليد سرمايه دارى،‏اساساً‏ متكى به روابط اجتماعى مردسالارانه است،‏و به يك عبارت سرمايه دارى از جنس مرد است!‏به معناى ديگر در ماجراى توزيع ثروت و قدرتزنان عدد تعيين كننده يى نيستند.‏مشاركت زنانبه دليل پيش گفته انتظار مشاركت برابر و فعالزنان با مردان،‏ تحت سلطه ى شيوه ى توليدسرمايه دارى از اساس بيهوده است.‏ بر اساسسرشمارى رسمى در ايران (1385) زنان 49/1درصد جمعيت كشور را ساخته اند.‏ جمعيت كلكشور در آن تاريخ بالغ بر 70 ميليون و 495 هزارو 782 نفر بوده است.‏ تعداد مردان 35 ميليون و866 هزار و 362 نفر و شمار زنان 34 ميليون و629 هزار و 420 نفر بوده است.‏ در واقع زناننبايد تصور كرد كه فقط ماشين جنگ ومناقشات سياسي داخلي و برون مرزيجسم و جان ظريف زنان را شخم مي زند وامنيت ايشان را تهديد مي كند.‏ درك واقعياين نكته كه زنان در خانواده و اجتماع –به خصوص در جوامع توسعه نيافته و درغياب نهادهاي اجتماعي و مدني مدافع وحافظ حقوق زنان – تا چه حد در معرضخشونت هاي مختلف و آزاردهنده قرار دارندو در عين حال از حمايت قوانين سنتيمردسالار بي بهره اند،‏ چندان دشوار نيست.‏در اواخر دسامبر 2012 وقتى يك دخترهندى قربانى تجاوز گروهى شش مرد شد وموجى از خشم مردم هند را برانگيخت فقطگوشه يى از خشونت عليه زنان در جامعه ىسرمايه زده به سطح مديا راه يافت.‏ايران تقريباً‏ 49/1 درصد از كل جمعيت كشور راشكل داده اند.‏ نسبت جنسى جمعيت 103 يا بهازاى هر 100 نفر زن،‏ 103 مرد ثبت شده است.‏نكته ى جالب اين كه در ايران ميان ميزان مواليد واشتغال زنان رابطه ى منفى جريان داشته است،‏تا آن جا كه در مقابل يك درصد افزايش بارورى،‏ميزان اشتغال زنان 23 درصد كاهش يافته است!!‏به گزارش مركز آمار ايران جمعيت فعال زنان درحوزه ى اشتغال صرفاً‏ 12/7 درصد بوده است.‏نرخ مشاركت زنان در اين زمان فقط 14/5 درصدارزيابى شده حال آن كه همين نرخ در عربستان زنستيز 21/5 درصد بوده است.‏و جالب تر اين كه در زمان كيا و بياى اصلاح طلبان،‏كه بوق و كرناى ‏"حقوق زن"‏ گوش عالم و آدمرا كَر كرده بود ميزان دست رسى زنان به مقام هاىمدير كلى در دستگاه هاى دولتى 1/4 درصدبوده و ميزان حضور زنان در مجلس ششم – بهعنوان نهاد حداكثرى مشاركت و اعتلاى توسعه ىسياسى و عروج دموكراتيزاسيون – از 4/4 درصدفراتر نرفته است.‏ مضاف به اين كه نوع رفتار وسخن و پوشش زنانِ‏ اصلاح طلبِ‏ مجلس ششم– از فاطمه حقيقت جو تا سهيلا جلودارزاده –خود مصداق بارز و عينى نقض حقوق زنان بود!‏در همان دوره ‏(سال 1378، دو سال بعد از دومخرداد و ده سال پس از"‏ سازنده گى")‏ سهم زناناز عضويت در هيات علمى دانشگاه ها صرفاً‏ 18/2درصد – سه درصد كم تر از سال – 1357 بودهاست.‏53شماره چهاردهم اسفند ماه 91

Hooray! Your file is uploaded and ready to be published.

Saved successfully!

Ooh no, something went wrong!