8 ﻣﺎﺭﺱ، ﺯﻧﺎﻥ ﺑﺪﻭﻥ ﻣﺮﺩﺍﻥ! ﮔﻨﺎﻩ ﻧﻔﺖ ﻭ ﻧﺴﺨﻪ ﻫﺎﻯ ﻧﻮﻟﻴﺒﺮ - مجله مهرگان
8 ﻣﺎﺭﺱ، ﺯﻧﺎﻥ ﺑﺪﻭﻥ ﻣﺮﺩﺍﻥ! ﮔﻨﺎﻩ ﻧﻔﺖ ﻭ ﻧﺴﺨﻪ ﻫﺎﻯ ﻧﻮﻟﻴﺒﺮ - مجله مهرگان
8 ﻣﺎﺭﺱ، ﺯﻧﺎﻥ ﺑﺪﻭﻥ ﻣﺮﺩﺍﻥ! ﮔﻨﺎﻩ ﻧﻔﺖ ﻭ ﻧﺴﺨﻪ ﻫﺎﻯ ﻧﻮﻟﻴﺒﺮ - مجله مهرگان
- No tags were found...
You also want an ePaper? Increase the reach of your titles
YUMPU automatically turns print PDFs into web optimized ePapers that Google loves.
دِلوز و گاتِرى كه به يكى از متعارف ترين متوندر باره سرمايه دارى انحصارى در تئورى پستمدرن تبديل شده است، آشكار است. اين كتابشركت هاى چند مليتى را به عنوان سرمايه دارىِخودكارى توصيف مى نمايد كه مبتنى بر پيش فرضِتوليدِ كالاها به اندازة جريانِ "ارزش هاى روحى"نيست، ارزش هايى كه در آن توسعة سايبرى تضادِبينِ سرمايه و كار را چنان قطع مى كند كه گويا"در حال حاضر چيزهايى مانند انسان يا طبيعتوجود نداشته، بلكه تنها فرآيندى وجود داردكه چيزى را در بين ساير چيزها توليد نموده وماشين ها را با هم جفت و جور مى كند. ماشينآلات توليدكننده ، ماشين آلات مطلوب، در همهجا اسكيزوفرنى 18 ماشين الات. "(2) چنين نظرية"دو رگه"اى كه پيش فرضِ خود را بر بالاتر بودنِنقشِ قابليتِ توسعة تكنولوژيكِ فى نفسه نسبت بهتضادهاى اجتماعى قرار مى دهد، كارِ مزدى را بهعنوانِ يك"اتصالِ" سوخت گيرىِ خودبه خودى ازطريقِ تمايلاتِ متقابلِ دو طرفِ شركت كننده دراين تعامل معرفى مى كند. درست مانندِ جايگزيننمودنِ تقسيمِ كار بين كارِ "ساده" و كارِ "پيچيده"به جاى تضادِ مركزىِ سرمايه دارى توسط "زيستشناسىِ تقليدى"، طرز گفتارِ دلوز و گاترى از توليدِسرمايه دارى كه در آن از تقسيمِ اجتماعى كار بهعنوانِ يك "ماشينِ" توليد و مصرف دادِ سخن رفتهاست، تقسيم طبقاتىِ بينِ سرمايه دارى و طبقهكارگر به نظرية دورِ باطلِ طبقه به عنوان شيوهزندگى فرو مى غلتد– خارج از اجبار اقتصادىِضرورتى كه نتيجة مالكيت خصوصى بر ابزار توليداست. – و از اين رو استثمار در توليد را با آزادىمصرف جايگزين مى نمايد.تن و روان واندوه و تيره روزى اوديپى جايگزين انسان دوستى، فداكارى،روشن بينى ، باورمندى، اميد و آرزوى پرومته اى در تاريخ گرديده و چشمانداز آزادى، رهايى وخوشبختى بشر از مناسبات نابرابر و به زنجير كشانندهاجتماعى زايل مى گردد. ) مترجم)18 - schizophreniaاسكيزوفرني يك بيماري مزمن و اغلب ناتوان كننده رواني است. اينبيماري مي تواند باعث شود كه انسان از مردم و فعاليت هاي دنياياطراف جدا بيفيد و به دنياي هذيان پس رفت كند يا از واقعيت جدا بيفتيد.اسكيزوفرني نوعي از جنون است كه يك اختلال تفكر محسوب مي شودو در آن تفسير واقعيت غيرطبيعي است. اسكيزوفرني نشانه اي از يك مغزآسيب ديده است.(مترجم)در مقابل ، ماركس و انگلس در مانيفست حزبكمونيست استدلال مى كنند كه "بورژوازى بدونانقلابى نمودنِ دائمىِ ابزارهاى توليد نمى تواندوجود داشته باشد" 19 كه به مفهوم آن است كهبدونِ توسعة تكنولوژىِ توليد در رابطه با ضرورتِكاهشِ هزينه هاى توليد به منظورِ افزايشِ نرخِسود، اين امر امكان پذير نيست. ماركس اينتجزيه و تحليل را در سرمايه ادامه داده و بيانمى كند: "مانند هر افزايش ديگرى در بهره ورىنيروى كار، ماشين آلات براى ارزان نمودن كالاهادر نظر گرفته شده اند" از جمله كالاى نيروى كار(403) . به عبارت ديگر "ماشين" شاخصى استهم براى سطحِ توسعة توليد و هم سطحِ مناسباتِاجتماعى كه كار تحتِ آن انجام شده است. تحتِسرمايه دارى ، توسعة توليد قدرتِ برآورده نمودننيازهاى همگان را به وجود مى آورد، اما از طريقِمالكيتِ خصوصى تنها براى تأمين نيازهاى اندكىمورد استفاده قرار مى گيرد. در نتيجه اين توسعةتكنولوژى به عنوان مبناى عينى در خدمت انقلابِاجتماعى قرار مى گيرد:در مرحلة معينى از توسعه، نيروهاى مادى توليدىجامعه با مناسباتِ توليدىِ موجود يا با روابطِمالكيت -كه صرفاً بيانگر همان مفهوم در واژه هاىقوانين و مقررات حقوقى است- در چارچوبى كهتا كنون عمل نموده اند، در تضاد قرار مى گيرند. اينروابط از شكل هاى توسعة نيروهاى توليد به مانعِآن ها تبديل مى گردند. (نقد شماره 21)دلوز و گاترى در تلاش براى فرار از نقدِ ماركساز ايدئولوژىِ بورژوازى كه انقلاب در ابزار توليدرا جايگزينِ يك انقلابِ اجتماعى مى سازد، تاريخ20را به عنوانِ محرك در جهتِ كارِ“پَسا انسانى“بازنويسى نموده و بنابراين فرض مى كنند كه تضادِتاريخىِ "درست" بينِ "انسان" و "طبيعت" است كهاكنون با توسعة "ماشين" در حال محو شدن است.با اين حال در انجامِ اين كار، قرائتِ "پَسا انسانى"آن ها از سرمايه دارى كه تضادِ طبقاتىِ بنيادى درارتباط با مالكيتِ ابزارهاى توليد را محو مى سازد،نمى تواند روابطِ بينِ تغييراتِ اساسى در ابزارهاىتوليد، تضادهاى فزايندة بين نيروها و مناسباتِ توليدو بحرانِ جارى 21 سقوطِ نرخِ سود را توضيح دهدو بنابراين نمى تواند هيچ حركتى بيش از توصيفىاز گرايش سرمايه دارى به جايگزين نمودنِ كارگرِزنده با كارگرِ بى جان نمايد. به عبارتِ ديگرتئورىِ تكنولوژيكِ آن ها در باره سرمايه دارى كهدر آن كارِ مزدى با تعدادى از ماشين هاى مطلوبجايگزين مى شود، به صورت مستدل ظلم و ستمِواقعىِ نيروى كارِ بى جانِ سرمايه دارى به كارگرِزنده را تكرار مى نمايد.جبرگرايىِ تكنولوژيكى كه مبناىِ تقريباً همةگفتمان هاى مسلطِ سرمايه دارىِ امروز است،بازتابِ ايدئولوژيك اين واقعيت است كه سرمايهدارى علاوه بر نيروىِ كارِ زنده و در كنارِ مناسباتِكار با اين نيرو، ميزانِ فزاينده اى از سرمايه را درتحولِ ابزارِ توليد چون وسيله اى براى به حداكثررساندنِ سود به كار مى گيرد. بنابراين در حالى كهتوسعة تكنولوژى هاى اخير را مى توان به صورتفزاينده اى در راستاى پيدايشِ امكانِ عينىِ پايانبخشيدن به كارِ مزدى به رسميت شناخت، اين امر20 - post-human- 21 توجه شود كه اين مقاله در سال 2001 نوشته شده است. (مترجم)19 - The Manifesto of the Communist Party(476)ماهنامه اقتصادي، اجتماعي، فرهنگي و هنري30