13.07.2015 Views

8 ﻣﺎﺭﺱ، ﺯﻧﺎﻥ ﺑﺪﻭﻥ ﻣﺮﺩﺍﻥ! ﮔﻨﺎﻩ ﻧﻔﺖ ﻭ ﻧﺴﺨﻪ ﻫﺎﻯ ﻧﻮﻟﻴﺒﺮ - مجله مهرگان

8 ﻣﺎﺭﺱ، ﺯﻧﺎﻥ ﺑﺪﻭﻥ ﻣﺮﺩﺍﻥ! ﮔﻨﺎﻩ ﻧﻔﺖ ﻭ ﻧﺴﺨﻪ ﻫﺎﻯ ﻧﻮﻟﻴﺒﺮ - مجله مهرگان

8 ﻣﺎﺭﺱ، ﺯﻧﺎﻥ ﺑﺪﻭﻥ ﻣﺮﺩﺍﻥ! ﮔﻨﺎﻩ ﻧﻔﺖ ﻭ ﻧﺴﺨﻪ ﻫﺎﻯ ﻧﻮﻟﻴﺒﺮ - مجله مهرگان

SHOW MORE
SHOW LESS
  • No tags were found...

Create successful ePaper yourself

Turn your PDF publications into a flip-book with our unique Google optimized e-Paper software.

ن ماهآدم شود ». 2 از نمايندگان تهران،‏ كه انتخاباتش به آزادىبرگزار شده بود به غير از سليمان ميرزا كه به نفعتغيير راى داده بود بقيه ى نمايندگان تهران در جلسهراى گيرى شركت نكردند و وكلاى ديگر مناطق بااكثريت آرا ماده ى واحد را به تصويب رسانيدند.‏دنباله ى داستان ديگر بخشى از تاريخ ايران است واما تلخى جريان اين است كه طولى نكشيد كه حتىاكثريت قريب به اتفاق مدافعان دوآتشه رضا شاه هم،‏در برخورد به واقعيات تلخ زمينى پذيرفتند كه پيشبينى هاى پير احمدآباد متأسفانه درست در آمده بود.‏ولى در آن زمان متأسفانه اندكى دير شده بود.‏براى دو سه سالى مصدق هم چنان فعال باقى مى ماندو بعد حكومت خودكامه ى رضا شاه براى بيش از يكدهه،‏ نه فقط صداى مصدق كه صداى بسيار ديگر رانيز خاموش مى كند.‏ زنده ياد مدرس و بسيارانى ديگركه در اين راه،‏ جان مى بازند.‏ البته،‏ در ظاهر امر،‏ ما وجامعه ى ما ‏«متجدد»‏ مى شويم و اما از تمام پروژه ىمدرنيته،‏ تنها به ظواهر چسبيده بوديم و آن چه دراين دوره داريم،‏ با همه ى ادعا هاى مدافعان علنى وشرمسار آن حكومت خودكامه،‏ به واقع مدرنيتى قلابىو حرامزاده بود.‏ پارلمان و مجلس را به تقليد از غربيانراه اندازى كرده بوديم ولى به روال استبداد شرقىخويش اجازه ى انتخاب آزاد به مردم نداديم.‏ دانشگاهساخته شد ولى نه منابع كافى براى تحقيق و پژوهشتدارك ديديم و نه اجازه تحقيق و پژوهش مستقل وآزاد داديم.‏ لباس و ظاهرمان نيز به تقليد از غربيان باچماق و سركوب » متجدد»‏ شد.‏ اگر در دوره اى ديگر،‏با خباثت و جناياتى بى شمار شعار » يا روسرى ياتوسرى»‏ دادند،‏ در دوره رضا شاه نيز كم بر سرزنانتوسرى نزده بودند!‏ آن چه تفاوت داشت،‏ مأمورانبكن و نپرس حكومتى از سرزنان چادر و روسرىبر مى گرفتند و آن ها را » متجدد»‏ مى كردند!‏ اين كهدر هردو مورد حق و حقوق فردى ماى ايرانى قربانىخودكامگى مستبدان حاكم مى شود،‏ مقوله اى نبود كهتوجه بر انگيزد.‏ هنوز كه هنوز است با منتهاى شلختگىكشف حجاب چماقى را سرآغاز » تجدد»‏ در ايرانمى دانيم و ظاهراً‏ درك نمى كنيم،‏ كه آن » تجدد»‏ همينكه اندكى بيات مى شود،‏ به همين صورت كنونى اشمى گندد و بوى نحس اش آزاردهنده مى شود.‏ با اينهمه،‏ ولى نه ما و نه سياست مداران ما احترام به قانونرا از غربى ها آموختيم و نه احترام به حق و حقوقفردى را.‏ نه مطبوعات آزادى باقى ماند و نه تحزبى-‏البته در 80 سال بعدش هم از اين خبرها نيست.‏ البتهكه » امنيت»‏ داريم ولى آن چه كه امنيت ناميده مى شودنه حاكميت قانون و امنيت در پناه قانون،‏ بلكه،‏ ترسسراسرى و ملى شده ناشى از سركوب خشن است.‏ذهنيت سركوب شده ما اين ترس سراسرى شده رااغلب،‏ امنيت مى نامد.‏ كوشش هائى براى تدوين قانون2- نطق ها ومكتوبات دكتر مصدق در دوره هاى پنجم وششم مجلسشوراى ملى،‏ انتشارات مصدق،‏ اسفند 1349، ص 8مى شود ولى،‏ هم چنان،‏ حرف مستبد اعظم » قانون»‏است و آن چه كه قانونمندى امور ناميده مى شود،‏ برروى كاغذ مى ماند.‏ رضاشاه اموال هر كس را بخواهدغصب مى كند.‏ به علاوه اين هم عبارتى است از زبانيكى از مدافعان او:‏ » رضا شاه دستور دارد تيمورتاشرا بگيرند.‏ سردار اسعد بختيارى را بگيرند ونصرتالدوله را بگيرند و بعد هم گفت آن ها را بكشند.‏شخصاً‏ دستور قتل آنان را داد . 3 به تبعيت از مصدق،‏شما اگر شاهرگ مرا هم بزنيد،‏ در جامعه اى كه چنينجناياتى اتفاق مى افتد،‏ صحبت از تجدد اندكى خندهدار ولى بيشتر گريه آور است.»‏در پى آمد شهريور 1320، رضا شاه بر كنار شده واز ايران تبعيد مى شود.‏ دو سه سالى طول مى كشد تامصدق امكان فعاليت سياسى پيدا كند.‏ در اين دورهنيز،‏ هم چنان فعال است و پركار تا اين كه سرانجام در1330 به نخست وزيرى مى رسد.‏هر ايرادى كه به مصدق وارد باشد در دو مورد ديدگاهاو تفسير بردار نيست:‏- مصدق به معناى كامل كلمه ايران را دوست مى دارد.‏- باور او به آزادى و كثرت گرايى عقيدتى در ميانسياست پردازان ايرانى در يكى دو قرن گذشته منحصربه فرد است.‏و اما لطيفه ى تاريخ ما در جاى ديگرى است.‏ اگرخواننده به آن چه كه معاندان مصدق در باره ى اونوشته اند قناعت كند،‏ نه فقط درباره ى مصدق چيزدندان گيرى ياد نمى گيرد بلكه اين امكان را هم پيدانمى كند تا به واقع » معاصى كبيره»‏ مصدق را بشناسد؟مصدق در همه ى عمرش سياستمدارى مشروطه طلبو مدافع حاكميت قانون بود.‏ ولى سلطنت طلبان - بدوناين كه سندى ارايه نمايند-‏ مصدق را به جمهورىخواهى متهم مى كنند و از همين اتهام بى پايه زمينه اىبه دست مى آيد براى توجيه كودتاى ننگينى كه در 28مرداد 1332 با توطئه ى قدرت هاى امپرياليستى ولىبه دست اوباشان و خودفروشان سياسى داخلى عليهحكومت مصدق و عليه منافع دراز مدت ايران انجامگرفت.‏ براى شمارى از جمهورى طلبان گرامى ما،‏گناه كبيره ى مصدق دفاع او از سلطنت مشروطه است.‏شمارى از مدافعان حكومت پهلوى اما،‏ گناه مصدقرا حمايت او از سلسله ى قاجار مى دانند و مدعى اندكه او حتى نماينده اى به اروپا فرستاد تا با » بچه هاىمحمد حسن ميرزا،‏ وليعهد احمد شاه»‏ ملاقات نمايدو به اين ترتيب،‏ » مسلم بدانيد اقدامات دكتر مصدقدر جهت منقرض كردن سلسله ى پهلوى بود»‏ . 4 البتهزنده ياد بهزاد كاظمى،‏ دقيقاً‏ عكس اين ايراد و انتقادرا به مصدق دارد و با ديدگاهى دايى جان ناپلئونىنتيجه مى گيرد كه حتى شفاعت طلبى محمد رضا شاه3- سيد ابراهيم نبوى:‏ در خشت خام:‏ گفتگو با احسان نراقى،‏ تهران،‏،1379 ص 774- گفتگو با حسين مكى،‏ تاريخ معاصر ايران،‏ سال اول،‏ شمارة اول،‏ بهار،1376 ص . 191براى آزادى مصدق از زندان بيرجند در زمان رضا شاه،‏‏«سرانجام»‏ خوبى داشت.‏ يعنى،‏ ‏«پسر ارشد رضاشاه درآن موقع نمى دانست كه با اين كار،‏ و در آينده اى نهچندان دور،‏ نظام پادشاهى اش را نجات داده است»‏ . 5نتيجه اخلاقى اين كه،‏ مصدق،‏ هم زمان هم متهم بهكوشش براى براندازى سلسله ى پهلوى است و هممتهم به نجات همان سلسله از سقوط!!!‏تحليل ‏«علمى»‏ از اين بهتر نمى شود!‏البته آقاى غنى نژاد در مصاحبه اش با نشريه مهرنامهشماره نوروز 1390 جبهه تازه اى مى گشايد و مصدقرا به قانون شكنى و بى اعتنائى به قانون و عدم اعتقادبه آزادى و دموكراسى متهم مى كند و حتى معتقد استكه او » با فشار توده ها همه چارچوب هاى قانونى رابه هم ريخت»‏ . 6آقاى غنى نژاد با نگرشى بسيار ساده انديشانه ازپيچيدگى هاى توسعه نيافتگى اقتصادى معتقد استكه اقتصاد دولتى علت اصلى مشكلات اجتماعى سياسى و البته اقتصادى ايران است.‏ ناگفته روشناست كه از ديدگاه غنى نژاد نقطه عطف مهم درگسترش اقتصاد دولتى هم،‏ ملى شدن صنعت نفتاست و اين هم البته كه گناه » كبيره اش»‏ با مصدقاست!‏ اى كاش آقاى غنى نژاد پيش از ايراد چنين7افاضاتى به نوشته هاى محققانى چون تيمور كورانهم نگاهى مى كرد تا شايد برايش روشن شود كه درواقعيت زندگى مسايل از آن چه كه كسانى چونايشان مى گويند اندكى پيچيده تر است.‏ با اين همه،‏برخلاف آن چه كه كسانى چون ايشان ادعا مى كنند-‏به اين تعبيرى كه از دولتى كردن اقتصاد دارند،‏ يعنىعدم رشد و گسترش بخش خصوصى-‏ اقتصاد ايرانتقريباً‏ هميشه اقتصادى دولتى بوده است نه اين كهملى كردن نفت درزمان مصدق نقطه عطفى براىدولتى كردن اقتصاد ايران بوده باشد.‏ علاوه بر مقولهبه رسميت شناخته نشدن مالكيت خصوصى در ايرانكه اتفاقاً‏ ربطى به عصر و زمانه مصدق هم ندارد،‏عدم رشد آن در جوامعى چون ايران ريشه هاى عميق5- بهزاد كاظمى : ملى گرايان و افسانه ى دموكراسى:‏ كارنامه ى مصدقدر پرتو جنبش كارگرى و دموكراسى سوسياليستى،‏ نشر نظم كارگر،‏ لندن،‏دسامبر 1999، ص 86. منبعد در متن به شمارة صفحه اين كتاب ارجاعخواهم داد.‏6= من متن اين مصاحبه را دراينجا خوانده امwww.tarikhirani.ir7 - Timur Kuran: Islam and Underdevelopment:An Old Puzzle Revisited, in , Journal ofInstitutional and Theoretical Economics, vol.153, 1997, and, The Islamic CommercialCrisis: Institutional Roots of EconomicUnderdevelopment in the Middle East, USCCentre for Law, Economics & Organisation,Research Paper No. C01-12, and, Why theMiddle East is Economically Underdeveloped:Historical Mechanisms of InstitutionalStagnation, in, http://www.international.ucla.edu/cms/files/kuran.0130.pdf3شماره چهاردهم اسفند ماه 91

Hooray! Your file is uploaded and ready to be published.

Saved successfully!

Ooh no, something went wrong!