13.07.2015 Views

8 ﻣﺎﺭﺱ، ﺯﻧﺎﻥ ﺑﺪﻭﻥ ﻣﺮﺩﺍﻥ! ﮔﻨﺎﻩ ﻧﻔﺖ ﻭ ﻧﺴﺨﻪ ﻫﺎﻯ ﻧﻮﻟﻴﺒﺮ - مجله مهرگان

8 ﻣﺎﺭﺱ، ﺯﻧﺎﻥ ﺑﺪﻭﻥ ﻣﺮﺩﺍﻥ! ﮔﻨﺎﻩ ﻧﻔﺖ ﻭ ﻧﺴﺨﻪ ﻫﺎﻯ ﻧﻮﻟﻴﺒﺮ - مجله مهرگان

8 ﻣﺎﺭﺱ، ﺯﻧﺎﻥ ﺑﺪﻭﻥ ﻣﺮﺩﺍﻥ! ﮔﻨﺎﻩ ﻧﻔﺖ ﻭ ﻧﺴﺨﻪ ﻫﺎﻯ ﻧﻮﻟﻴﺒﺮ - مجله مهرگان

SHOW MORE
SHOW LESS
  • No tags were found...

Create successful ePaper yourself

Turn your PDF publications into a flip-book with our unique Google optimized e-Paper software.

ن ماهآدم شود ». 2 از نمايندگان تهران،‏ كه انتخاباتش به آزادىبرگزار شده بود به غير از سليمان ميرزا كه به نفعتغيير راى داده بود بقيه ى نمايندگان تهران در جلسهراى گيرى شركت نكردند و وكلاى ديگر مناطق بااكثريت آرا ماده ى واحد را به تصويب رسانيدند.‏دنباله ى داستان ديگر بخشى از تاريخ ايران است واما تلخى جريان اين است كه طولى نكشيد كه حتىاكثريت قريب به اتفاق مدافعان دوآتشه رضا شاه هم،‏در برخورد به واقعيات تلخ زمينى پذيرفتند كه پيشبينى هاى پير احمدآباد متأسفانه درست در آمده بود.‏ولى در آن زمان متأسفانه اندكى دير شده بود.‏براى دو سه سالى مصدق هم چنان فعال باقى مى ماندو بعد حكومت خودكامه ى رضا شاه براى بيش از يكدهه،‏ نه فقط صداى مصدق كه صداى بسيار ديگر رانيز خاموش مى كند.‏ زنده ياد مدرس و بسيارانى ديگركه در اين راه،‏ جان مى بازند.‏ البته،‏ در ظاهر امر،‏ ما وجامعه ى ما ‏«متجدد»‏ مى شويم و اما از تمام پروژه ىمدرنيته،‏ تنها به ظواهر چسبيده بوديم و آن چه دراين دوره داريم،‏ با همه ى ادعا هاى مدافعان علنى وشرمسار آن حكومت خودكامه،‏ به واقع مدرنيتى قلابىو حرامزاده بود.‏ پارلمان و مجلس را به تقليد از غربيانراه اندازى كرده بوديم ولى به روال استبداد شرقىخويش اجازه ى انتخاب آزاد به مردم نداديم.‏ دانشگاهساخته شد ولى نه منابع كافى براى تحقيق و پژوهشتدارك ديديم و نه اجازه تحقيق و پژوهش مستقل وآزاد داديم.‏ لباس و ظاهرمان نيز به تقليد از غربيان باچماق و سركوب » متجدد»‏ شد.‏ اگر در دوره اى ديگر،‏با خباثت و جناياتى بى شمار شعار » يا روسرى ياتوسرى»‏ دادند،‏ در دوره رضا شاه نيز كم بر سرزنانتوسرى نزده بودند!‏ آن چه تفاوت داشت،‏ مأمورانبكن و نپرس حكومتى از سرزنان چادر و روسرىبر مى گرفتند و آن ها را » متجدد»‏ مى كردند!‏ اين كهدر هردو مورد حق و حقوق فردى ماى ايرانى قربانىخودكامگى مستبدان حاكم مى شود،‏ مقوله اى نبود كهتوجه بر انگيزد.‏ هنوز كه هنوز است با منتهاى شلختگىكشف حجاب چماقى را سرآغاز » تجدد»‏ در ايرانمى دانيم و ظاهراً‏ درك نمى كنيم،‏ كه آن » تجدد»‏ همينكه اندكى بيات مى شود،‏ به همين صورت كنونى اشمى گندد و بوى نحس اش آزاردهنده مى شود.‏ با اينهمه،‏ ولى نه ما و نه سياست مداران ما احترام به قانونرا از غربى ها آموختيم و نه احترام به حق و حقوقفردى را.‏ نه مطبوعات آزادى باقى ماند و نه تحزبى-‏البته در 80 سال بعدش هم از اين خبرها نيست.‏ البتهكه » امنيت»‏ داريم ولى آن چه كه امنيت ناميده مى شودنه حاكميت قانون و امنيت در پناه قانون،‏ بلكه،‏ ترسسراسرى و ملى شده ناشى از سركوب خشن است.‏ذهنيت سركوب شده ما اين ترس سراسرى شده رااغلب،‏ امنيت مى نامد.‏ كوشش هائى براى تدوين قانون2- نطق ها ومكتوبات دكتر مصدق در دوره هاى پنجم وششم مجلسشوراى ملى،‏ انتشارات مصدق،‏ اسفند 1349، ص 8مى شود ولى،‏ هم چنان،‏ حرف مستبد اعظم » قانون»‏است و آن چه كه قانونمندى امور ناميده مى شود،‏ برروى كاغذ مى ماند.‏ رضاشاه اموال هر كس را بخواهدغصب مى كند.‏ به علاوه اين هم عبارتى است از زبانيكى از مدافعان او:‏ » رضا شاه دستور دارد تيمورتاشرا بگيرند.‏ سردار اسعد بختيارى را بگيرند ونصرتالدوله را بگيرند و بعد هم گفت آن ها را بكشند.‏شخصاً‏ دستور قتل آنان را داد . 3 به تبعيت از مصدق،‏شما اگر شاهرگ مرا هم بزنيد،‏ در جامعه اى كه چنينجناياتى اتفاق مى افتد،‏ صحبت از تجدد اندكى خندهدار ولى بيشتر گريه آور است.»‏در پى آمد شهريور 1320، رضا شاه بر كنار شده واز ايران تبعيد مى شود.‏ دو سه سالى طول مى كشد تامصدق امكان فعاليت سياسى پيدا كند.‏ در اين دورهنيز،‏ هم چنان فعال است و پركار تا اين كه سرانجام در1330 به نخست وزيرى مى رسد.‏هر ايرادى كه به مصدق وارد باشد در دو مورد ديدگاهاو تفسير بردار نيست:‏- مصدق به معناى كامل كلمه ايران را دوست مى دارد.‏- باور او به آزادى و كثرت گرايى عقيدتى در ميانسياست پردازان ايرانى در يكى دو قرن گذشته منحصربه فرد است.‏و اما لطيفه ى تاريخ ما در جاى ديگرى است.‏ اگرخواننده به آن چه كه معاندان مصدق در باره ى اونوشته اند قناعت كند،‏ نه فقط درباره ى مصدق چيزدندان گيرى ياد نمى گيرد بلكه اين امكان را هم پيدانمى كند تا به واقع » معاصى كبيره»‏ مصدق را بشناسد؟مصدق در همه ى عمرش سياستمدارى مشروطه طلبو مدافع حاكميت قانون بود.‏ ولى سلطنت طلبان - بدوناين كه سندى ارايه نمايند-‏ مصدق را به جمهورىخواهى متهم مى كنند و از همين اتهام بى پايه زمينه اىبه دست مى آيد براى توجيه كودتاى ننگينى كه در 28مرداد 1332 با توطئه ى قدرت هاى امپرياليستى ولىبه دست اوباشان و خودفروشان سياسى داخلى عليهحكومت مصدق و عليه منافع دراز مدت ايران انجامگرفت.‏ براى شمارى از جمهورى طلبان گرامى ما،‏گناه كبيره ى مصدق دفاع او از سلطنت مشروطه است.‏شمارى از مدافعان حكومت پهلوى اما،‏ گناه مصدقرا حمايت او از سلسله ى قاجار مى دانند و مدعى اندكه او حتى نماينده اى به اروپا فرستاد تا با » بچه هاىمحمد حسن ميرزا،‏ وليعهد احمد شاه»‏ ملاقات نمايدو به اين ترتيب،‏ » مسلم بدانيد اقدامات دكتر مصدقدر جهت منقرض كردن سلسله ى پهلوى بود»‏ . 4 البتهزنده ياد بهزاد كاظمى،‏ دقيقاً‏ عكس اين ايراد و انتقادرا به مصدق دارد و با ديدگاهى دايى جان ناپلئونىنتيجه مى گيرد كه حتى شفاعت طلبى محمد رضا شاه3- سيد ابراهيم نبوى:‏ در خشت خام:‏ گفتگو با احسان نراقى،‏ تهران،‏،1379 ص 774- گفتگو با حسين مكى،‏ تاريخ معاصر ايران،‏ سال اول،‏ شمارة اول،‏ بهار،1376 ص . 191براى آزادى مصدق از زندان بيرجند در زمان رضا شاه،‏‏«سرانجام»‏ خوبى داشت.‏ يعنى،‏ ‏«پسر ارشد رضاشاه درآن موقع نمى دانست كه با اين كار،‏ و در آينده اى نهچندان دور،‏ نظام پادشاهى اش را نجات داده است»‏ . 5نتيجه اخلاقى اين كه،‏ مصدق،‏ هم زمان هم متهم بهكوشش براى براندازى سلسله ى پهلوى است و هممتهم به نجات همان سلسله از سقوط!!!‏تحليل ‏«علمى»‏ از اين بهتر نمى شود!‏البته آقاى غنى نژاد در مصاحبه اش با نشريه مهرنامهشماره نوروز 1390 جبهه تازه اى مى گشايد و مصدقرا به قانون شكنى و بى اعتنائى به قانون و عدم اعتقادبه آزادى و دموكراسى متهم مى كند و حتى معتقد استكه او » با فشار توده ها همه چارچوب هاى قانونى رابه هم ريخت»‏ . 6آقاى غنى نژاد با نگرشى بسيار ساده انديشانه ازپيچيدگى هاى توسعه نيافتگى اقتصادى معتقد استكه اقتصاد دولتى علت اصلى مشكلات اجتماعى سياسى و البته اقتصادى ايران است.‏ ناگفته روشناست كه از ديدگاه غنى نژاد نقطه عطف مهم درگسترش اقتصاد دولتى هم،‏ ملى شدن صنعت نفتاست و اين هم البته كه گناه » كبيره اش»‏ با مصدقاست!‏ اى كاش آقاى غنى نژاد پيش از ايراد چنين7افاضاتى به نوشته هاى محققانى چون تيمور كورانهم نگاهى مى كرد تا شايد برايش روشن شود كه درواقعيت زندگى مسايل از آن چه كه كسانى چونايشان مى گويند اندكى پيچيده تر است.‏ با اين همه،‏برخلاف آن چه كه كسانى چون ايشان ادعا مى كنند-‏به اين تعبيرى كه از دولتى كردن اقتصاد دارند،‏ يعنىعدم رشد و گسترش بخش خصوصى-‏ اقتصاد ايرانتقريباً‏ هميشه اقتصادى دولتى بوده است نه اين كهملى كردن نفت درزمان مصدق نقطه عطفى براىدولتى كردن اقتصاد ايران بوده باشد.‏ علاوه بر مقولهبه رسميت شناخته نشدن مالكيت خصوصى در ايرانكه اتفاقاً‏ ربطى به عصر و زمانه مصدق هم ندارد،‏عدم رشد آن در جوامعى چون ايران ريشه هاى عميق5- بهزاد كاظمى : ملى گرايان و افسانه ى دموكراسى:‏ كارنامه ى مصدقدر پرتو جنبش كارگرى و دموكراسى سوسياليستى،‏ نشر نظم كارگر،‏ لندن،‏دسامبر 1999، ص 86. منبعد در متن به شمارة صفحه اين كتاب ارجاعخواهم داد.‏6= من متن اين مصاحبه را دراينجا خوانده امwww.tarikhirani.ir7 - Timur Kuran: Islam and Underdevelopment:An Old Puzzle Revisited, in , Journal ofInstitutional and Theoretical Economics, vol.153, 1997, and, The Islamic CommercialCrisis: Institutional Roots of EconomicUnderdevelopment in the Middle East, USCCentre for Law, Economics & Organisation,Research Paper No. C01-12, and, Why theMiddle East is Economically Underdeveloped:Historical Mechanisms of InstitutionalStagnation, in, http://www.international.ucla.edu/cms/files/kuran.0130.pdf3شماره چهاردهم اسفند ماه 91


تاريخى دارد و ازجمله به مقوله شراكت – يعنى فقدانمفهوم بنگاه به روايت مدرن به عنوان يك شخصيتحقوقى مستقل از مالكان-‏ و قانون ارث در جوامعىچون ايران مربوط مى شود.‏ يعنى مى خواهم بر ايننكته تاكيد كرده باشم كه آقاى غنى نژاد يك مترسكى– تحت عنوان » اقتصاد دولتى»-‏ ابداع كرده و با توسلبه آن به معاندان عقيدتى خود چوب مى زند و براىاين كه انتقادش اندكى جدى و ‏«مهم»‏ به نظر بيايد،‏ پاىمصدق را هم به ميان كشيده است.‏غنى نژاد در اين مصاحبه مدعى مى شود كه نهفقط دكتر مصدق هيچ برنامه اى براى اداره ى كشورو يا حتى اداره ى صنعت نفت نداشت،‏ بلكه آدمىخودخواه و لجوج بود.‏ از آن مهم تر به ادعاى آقاى غنىنژاد نه فقط مصدق دموكرات نبود بلكه مى خواستقهرمان شود.‏ او هم چنين ادعا مى كند كه مصدق دراقدامى ‏«غيرقانونى»‏ دست خط شاه براى عزل خودشرا نپذيرفت – و به اين نكته باريك تراز مو هم كارندارد كه آن چه غيرقانونى بود صدور آن دست خطبود نه نپذيرفتن فرمانى كه صدورش وجاهت قانونىنداشت.‏ ظاهراً‏ آقاى غنى نژاد در اين جا در نظر نگرفتهاست كه در عرصه هاى حقوقى،‏ اين مملكت بلازدهانقلاب مشروطه را از سر گذرانده است و محمدرضا شاه بر اساس همان قوانين مشروطه حق نداشتو نمى بايست و نمى توانست همانند سلف اشناصرالدين شاه عمل كند.‏ ديگرانى كه مدعى مى شوندمصدق با انحلال مجلس راه را براى خيره سرى شاهباز كرد دل به خواهانه فراموش مى كنند كه درزمانصدور فرمان ملوكانه هنوز مجلس منحل نشده بودو در نتيجه صدور فرمان عزل نخست وزير بر اساسقانون اساسى مملكت غير قانونى بود.‏ يكى از معاصىكبيره مصدق كه هيچ گاه از سوى سلطنت طلباندر ايران بخشيده نشد اين بود كه او برخلاف همهتهمت هايى كه به او بسته بودند،‏ سياستمدارى معتقدبه انقلاب مشروطه بود و به جد باور داشت كه شاهبايد سلطنت كند نه حكومت.‏ نه شاه به چنين قرارىراضى بود و نه مگسانى كه دور شكر دربار جمع شدهو براى خود كيسه دوخته بودند تا در فرصت مناسب،‏بار خويش بخندند.‏ برخلاف تهمتى كه غنى نژاد برمصدق مى بندد،‏ يكى از معاصى كبيره مصدق،‏ پاىبندى او به قانون بود و اين مقوله اى بود كه نه شاه با آنتوافق داشت و نه رجال خود فروخته اى كه در فرداىكودتاى خائنانه 28 مرداد 1332 در ايران بار خود رابستند.‏ شواهدى در اين راستا در صفحات پيشين بهدست داده ام.‏ غنى نژاد مدعى مى شود كه مصدق » اگرمى خواست در صحنه سياسى ايران باقى بماند و موثرواقع شود،‏ بايد دست خط عزل شاه را محترمانه قبولمى كرد و در صحنه سياسى مى ماند».‏ ظاهراً‏ آقاى غنىنژاد در نظر نمى گيرد كه اولاً‏ چنين كارى تسليم شدندر برابر يك حاكميت خودكامه بود و چون مصدقرا پيشاپيش به عدم اعتقاد به آزادى متهم كرده استبرايش متصور نيست كه چنين سرانجامى براى مصدقپذيرفتنى نباشد؛ و از آن مهم تر،‏ اين هم قاعدتاً‏ بايداظهر من الشمس باشد كه ظاهراً‏ براى آقاى غنى نژادمطرح نيست كه در زير سلطه يك حاكميت خودكامه،‏سياستى باقى نمى ماند تا كسى در صحنه اش باقىبماند يا نماند.‏ آدم انتظار دارد كه يك استاد مدعىدانشگاه اين حداقل ها را از سياست و اقتصاد بفهمد.‏همان طور كه پيش تر به اشاره گفتم يكى از معاصىكبيره مصدق اين بود كه كوشيد در برابر بازسازى نظامخودكامه ايستادگى كند و به همين خاطر هم هست كهاز سوى مدافعان آشكار و خجالتى نظام خودكامه درايران مورد نقد و انتقاد قرار مى گيرد.‏ ادعاى ديگر غنىنژاد هم اين است كه مصدق همه اين كارها را كرد تابگويد دو ابرقدرت او را از قدرت خلع كردند.‏ اگرچهمستقيم اين گونه نمى گويد ولى در ادعاهاى آقاى غنىنژاد مستتر است كه حاصل ‏«همه قانون شكنى هاىمصدق»‏ هم كودتاى 28 مرداد بود كه بعد ساواك بهدنبالش آمد و ديكتاتورى 25 سال محمد رضا شاه كهسرانجام در بهمن 1357 سرنگون شد.‏ آقاى غنى نژاددر اين جا نه به تاريخ كار ندارد و نه به بقيه جهان –اگرچه به روال هميشه عليه چپ ها و كمونيست هاپشت سرهم شعار مى دهد ولى در نظر نمى گيرد كهدر دوران » جنگ سرد»‏ و تقابل امپرياليسم امريكابا اردوگاه شوروى سابق و عليه جنبش هاى آزادىبخش،‏ مصدق تنها رهبرى نبود كه به چنين سرنوشتىگرفتار آمد.‏ در اواخر سال 1951 عوامل وابسته بهامپرياليسم و مرتجعين داخلى در تايلند كودتا كردند.‏در تايلند هم مثل ايران در مرداد 1332- آگوست1953- اختلاف بر سر دموكراسى بود.‏ يك سال بعداز كودتا عليه مصدق،‏ وابستگان به امپرياليسم امريكاعليه آربنز در گواتمالا كودتا كردند.‏ آربنز هم مرتكباين گناه كبيره شده بود كه كوشيد زمين را بين دهقانانبى زمين تقسيم كند آن هم تنها زمين هايى را كه ازسوى شركت هاى بزرگ كشت نشده و عاطل باقىمانده بود.‏ عبرت آموز اين كه جان فاستر دالس وآيزنهاور تقسيم زمين و گسترش مالكيت خصوصى راهم » سياستى كمونيستى»‏ ارزيابى كرده و فرمان كودتارا صادر كرده بودند.‏ يك سال بعد شاهد كودتا درآرژانتين بوديم عليه پرون كه موجب شد او درپاراگوئهپناهندگى سياسى بگيرد.‏ در سه سال بعد،‏ در 1958در همسايگى خودمان در پاكستان ژنرال ايوب خانبا كودتا اسكندرميرزا را بركنار كرده و ضمن تعطيلقانون اساسى حكومت نظامى اعلام كرد.‏ در 1956 هممصر مورد حمله مشترك انگليس و فرانسه و اسرائيلقرار گرفت.‏ هرچه اختلاف هاى ديگر باشد و هرچهكه خبط و خطاى ناصر بوده باشد او هم مانند مصدقمرتكب اين معصيت كبيره شده بود كه كانال سوئز راماهنامه اقتصادي،‏ اجتماعي،‏ فرهنگي و هنري4


ن ماهملى كرده بود.‏ با اشاره به آن چه كه در دهه 50 ميلادىقرن گذشته گذشت مى خواهم توجه را به اين واقعيتجلب كنم كه به دلايلى كه وارسيدن شان خارج ازموضوع اين يادداشت است،‏ در اين دوره شاهد هجومو يورش قدرت هاى امپرياليستى بوديم و هر جا هممدافعين مداخلات امپرياليستى ترفند متفاوتى به كارگرفتند.‏ در ايران هم زمان اولين روزهاى زمامدارىمصدق،‏ توطئه مرتجعين داخلى براى اخلال در كاردولت و براى بركنارى او آغاز شده بود.‏ چه قبل وچه بعد از جريانات سى تير 1331 روز و هفته اىنبود كه براى دولت مصدق گرفتارى تازه اى ايجادنكرده باشند.‏ دولتى كه با يك قدرت قدر خارجىدرگير بود در مسايل داخلى خود هم مى بايست باخرابكارى هاى مستمر مرتجعين مقابله مى كرد.‏ حتىخبرداريم كه وزير دربار-‏ حسين علاء - با جديتعليه مصدق و دولت او فعاليت داشت و حتى عملاً‏براى هندرسون خبرچينى مى كرد.‏ يعنى مى خواهم براين نكته تاكيد كرده باشم كه آقاى غنى نژاد در اين جاآدرس غلط مى دهد كه گمان مى كند كودتاى 28 مرداد1332 نتيجه » قانون شكنى هاى مصدق»‏ بود.‏ خطاىديگر آقاى غنى نژاد اين است كه ظاهراً‏ درباره تاريخمعاصر ايران اطلاع درستى ندارد،‏ يا اگر هم دارد،‏براى پيش برد اقتصاد شديداً‏ سياست زده خود آنرا تحريف مى كند،‏ چون اگر داشت و اگر در روايتتاريخ صادق بود،‏ جبهه ملى را پيشگام چماق دارىدر ايران معرفى نمى كرد.‏ اگر به تاريخ ايران در عصرو زمان مشروطه نگاهى بيندازد در خواهد يافت كه درموارد مكرر چماق داران به دفتر نشريه صوراسرافيليورش برده بودند و به همين نحو دفتر ديگر نشرياتهم از اين يورش ها درامان نمانده بود.‏ حتى قبل و بعداز به توپ بستن مجلس اول،‏ چماق داران محمدعلىشاه در تهران و تبريز فعاليت مى كردند.‏ در اين مصاحبهآقاى غنى نژاد ناخواسته براى چماق دارى هم در ايرانتاريخچه متفاوتى رقم مى زند و آن را جعل مى كند.‏اگرچه آقاى غنى نژاد مى پذيرد كه مشكلات ايران بامصدق شروع نشده اند ولى ناتوان از وارسيدن ريشههاى تاريخى مشكلاتى كه هست،‏ و با چاشنى دغلكارى و ريا مصدق را سمبل » ناسيونال سوسياليسم»‏در ايران مى خواند و بر اين گمان باطل است كه همينكه بگويد » مسامحتا»‏ اين اصطلاح را به كار گرفته ام،‏مى توان مسئله را رفع و رجوع كرد؛ و جالب اين كهبا اين كه خود اين چنين مى كند در همين مصاحبهاما ادعا دارد كه » ماركسيست ها اغلب پيش از آنكه سخن بگويند،‏ برچسب مى زنند»؛ و من پاسخمبه ايشان اين است آن كه در خانه شيشه اى زندگىمى كند،‏ به سوى ديگران سنگ پرتاب نمى كند!‏ در اينمصاحبه،‏ به غير از » برچسب»‏ چه تحويل خوانندهداده ايد كه اكنون چنين ادعا داريد؟ در موارد مكرر ادعامى كند كه » مصدق هيچ اعتقادى به قانون نداشت»‏ بهغير از نپذيرفتن فرمان عزل-‏ كه دست بر قضا نشانهقانون شكنى از سوى شاه بود-‏ هيچ نمونه ديگرى ازاين » قانون شكنى هاى مصدق»‏ به دست نمى دهد.‏ بهافسانه هايى كه درباره دوره رضا شاه مى گويد ديگرنمى پردازم ولى وقتى از كاررا به كاردان سپردن درزمانرضا شاه سخن مى گويد بهتر است به سرنوشت داورو تيمورتاش و نصرت الدوله و حتى مدرس و ديگرانهم نگاهى بيندازد.‏ البته كه آقاى غنى نژاد از هفتاددولت جواز دارد مدافع هر نظامى باشد ولى اين نكتهبديهى را بايد بداند كه درپوشش آزادى و آزادى طلبىحق ندارد درباره ديگران دروغ بگويد و تاريخ ايرانرا تحريف كرده و به مخالفان عقيدتى خود برچسببزند.‏ اين كه كسى مدعى شود كه مصدق مى خواستبه استثناى نفت،‏ صنايع هم درايران دولتى شود،‏ والگوى مورد قبول آن ها » ملى كردن صنايع بزرگ»‏بود،‏ اين ادعا صرفا دروغى بيش نيست.‏ ظاهرا آقاىغنى نژاد آن قدرهول كرده و دست پاچه شده استكه در نظر نمى گيرد درزمان مصدق-‏ بيش از 60 سالپيش - دراين ايران بلازده،‏ » صنايع بزرگى»‏ نداشتيمكه كسى خواهان دولتى كردن و يا ملى كردن آن هابوده باشد!‏و اما زمينه نظرى آن چه عبدى و غنى نژاد و ديگرمدافعان اقتصاد جريان اصلى-‏ نئوليبرالى-‏ مى گويندمقوله اى است كه درادبيات » اقتصادى»‏ از آن تحتعنوان » مصيبت منابع»‏ 8 نام مى برند و اين روايت هماز 1995 پس ازچاپ مقاله اى از سوى جفرى ساكسو اندرووارنر درباره تاثيرات منفى منابع طبيعى بررشداقتصادى باب شد . 9 اگرادعاى ساكس و وارنر درستباشد،‏ البته كه راه براى حوزه هاى تازه اى از سياستپردازى دراقتصاد باز مى شود.‏ اقتصاددانان جرياناصلى-‏ نئوليبرالى-‏ برمبناى يافته هاى آمارى ساكسو وارنربراى تخفيف اين پى آمدهاى منفى خواهانواگذارى و خصوصى سازى منابع طبيعى شدند و البتهكه درايران عمده ترين منبع طبيعى كه هم چنان درمالكيت دولت است،‏ نفت است.‏ درآن چه كه خواهدآمد مى كوشم شمارى از بررسى هائى كه از سوىپژوهشگران وابسته به اين مكتب فكرى انجام گرفتهاست را بررسى كنم.‏پيشاپيش مى گويم و بعد نشان خواهم داد كه بررسىآمارى ونتيجه گيرى هاى ساكس ووارنر به دليلاستفاده از شيوه هاى نادرست پژوهشى-‏ از جملهتعريف نادرست متغير اصلى-‏ قابل اعتماد نيست.‏دوم اين كه مصيبت منابع-‏ اگرچنين چيزىوجودداشته باشد-‏ مشكل و مقوله اى سياسى است نهاقتصادى و به همين دليل راه حل نئوليبرالى خصوصىسازى به جاى رفع مشكل،‏ رانت ها را به جيبصاحبان خصوصى آن واريز مى كند.‏و اما برگرديم به اصل قضيه،‏ حتى اگرپى آمدهاىمثبت منابع طبيعى بررشد و توسعه جاى اماو اگرداشته باشد،‏ پى آمدهاى منفى را-‏ آن گونه كه ساكسو وارنر ادعا مى كنند-‏ چگونه مى توان توضيح داد؟براى وارسيدن اين پى آمدهاى احتمالى منفى از دومكانيسم سخن گفته مى شود:‏- مكانيسم اقتصادى-‏ بيمارى هلندىوقتى كشورى از منابع طبيعى-‏ براى مثال نفت-‏درآمدهاى بادآورده پيدا مى كند يكى از پى آمدهااين است كه با بيشتر شدن درآمدهاى ارزى تقاضابراى كالاها ‏[هم دربخش تجارتى و هم در بخش غيرتجارتى [ 10 افزايش مى يابد.‏ قيمت دربخش تجارتىتغيير نمى كند چون عرضه و تقاضاى جهانى دراينبخش عمل مى كنند ولى قيمت دربخش غير تجارتىافزايش مى يابد.‏ عرضه بيشتر ارز به دست آمده همموجب افزايش ارزش پول محلى مى شود.‏ افزايشقيمت در اين بخش پى آمدهاى ديگرى هم دارد وانتقال منابع هم صورت مى گيرد و كار وسرمايه ازبخش تجارتى به بخش غير تجارتى منتقل مى شود.‏درنتيجه فشار برسطح مزدها،‏ بخش صنعتى كهدربخش تجارتى اقتصاداست احتمالا در رقابت جهانىتضعيف مى شود.‏ درنتيجه اين تغييرات،‏ صادرات غيرمنابع طبيعى احتمالا كاهش مى يابد.‏- مكانيسم هاى سياسى و نهادىگفته مى شود كشورهائى كه از صدور منابع طبيعىدرآمدهاى بالا دارند به صورت دولت ها و نهادهاىغير كارآمد و غير پاسخگو و بى علاقه به اصلاحو رفرم دگرسان مى شوند.‏ ادعا بر اين است كه اينكشورها مى توانند ماليات كمترى وضع كنند و بههمين دليل هم به مردمى كه ماليات زيادى نمى دهندپاسخگو نباشند.‏ اين دولت ها درحالى كه ماليات زيادىنمى گيرند ولى اين امكان را دارند كه با استفاده ازدرآمدهاى حاصله از صدور ‏[نفت براى مثال]‏ هزينهعمومى بيشترى داشته باشند.‏ از طرف ديگر امكانفساد مالى در اين جوامع بيشتر است چون اگر يكنظام صدور جواز براى استخراج منابع طبيعى هموجود داشته باشد دولت غير پاسخگو و نهادهاىضعيف نظارت گر به صورتى درمى آيند كه پرداختو دريافت رشوه تشديد مى شود و فساد افزايشمى يابد.‏در اين بخش مى خواهم خلاصه اى از چند پژوهشكاربردى ارايه نمايم تا الگوى » مصيبت منابع»‏ بهترشناخته شود.‏1- ساكس و وارنر [1995]دوره مورد بررسى:‏ 1989-1970آمارهاى مقطعىمتغير وابسته : رشد درآمد سرانه مالىمتغير مستقل:‏ سهم صادرات منابع طبيعى در توليد10- منظورم ا زاين دو بخش tradable , non-tradable است كهبخش تجارتى با اقتصاد بقيه جهان درارتباط است و قيمت ها دراين بخشدربازارهاى بين المللى تغيين مى شود.‏8 - Resources Curse9 - Sachs, J.D., Warner, A.M., 1995 revised1997, 1999. Natural resource abundance andeconomicgrowth. National Bureau of Economic ResearchWorking paper No. 5398, Cambridge, MA.5شماره چهاردهم اسفند ماه 91


ناخالص داخلى به عنوان معيارى براى » فراوانىمنابع».‏لگاريتم درآمد سرانه واقعىنسبت سرمايه گذارى ناخالص به توليد ناخالصداخلىبر اساس نتايج به دست آمده ساكس و وارنر نتيجهگرفتند كه فراوانى منابع طبيعى بر رشد اقتصادى اثرمنفى دارد.‏2- ساكس و وارنر [1997]دوره مورد بررسى:‏ 1990-1965تعداد كشورها:‏ 77متغيرها:‏- صادرات منابع طبيعى به توليد ناخالص داخلى- نهادها:‏قوانينكيفيت بوروكراسىفساد دولتىخطر مصادرهرفتار دولت در برخورد به قرارداد- لگاريتم درآمد سرانه- آزادى تجارت- رابطه بين تجارت و درآمد- لگاريتم اميد به زندگى- نرخ پس انداز بخش دولتى- نرخ تورم- تقسيم بندى هاى قومى- رشد جمعيت از نظر اقتصادى فعال- چند عامل جغرافيائىنتيجه اين بررسى همانند مقاله دو سال پيش بود و اينبار به گفته نويسندگان عامل اصلى تأثير منفى » بيمارىهلندى»‏ است.‏ البته كيفيت نهادها و آزادى تجارت هممهم است.‏3- ساكس و وارنر [2001]اين سومين مقاله اى است كه ساكس و وارنر در اينباره منتشر كردند.‏ 90 كشور را در نظر گرفته و دورهمورد بررسى هم 1989-1970 بود.‏ در اين جا همهمان نتايج پيشين به دست آمد.‏4- دينگ و فيلد [2005]پژوهش اين دو با يك تفكيك عمده و اساسى-‏ درمقايسه با مقاله هاى ساكس آغاز مى شود.‏ به عقيدهاين دو بايد بين » فراوانى منابع طبيعى»‏ و » وابستگىاقتصاد به منابع طبيعى»‏ تفكيك قائل شد و از اينراستا به اعتقاد اين دو،‏ پژوهش هاى ساكس و وارنريك ضعف اساسى دارد كه در آن » وابستگى به منابعطبيعى»‏ با » فراوانى منابع طبيعى»‏ مخلوط شده است.‏به عبارت ديگر آن چه به عنوان » فراوانى منابع»‏ درآن بررسى ها مورد استفاده قرارگرفته در واقع ميزان »وابستگى»‏ به منابع طبيعى را اندازه مى گيرد نه فراوانىرا؛ و اما در خصوص تفكيك اين دو مقوله،‏ به عنوانمثال،‏ اين دو نمونه مى آورند كه امريكا اقتصادى استكه در آن منابع طبيعى » فراوان»‏ است ولى اقتصادامريكا به اين منابع وابستگى ندارد.‏ به عكس اقتصادبروناى كه در مقايسه با امريكا به طور نسبى منابعبسيار كمترى دارد ولى اقتصادش به اين منابع شديداً‏وابسته است.‏دوره مورد بررسى:‏ 1990-197061 كشور مورد بررسى قرار گرفت.‏متغير فراوانى منابع:‏ سرمايه منابع طبيعىمتغير وابستگى:‏ نسبت سرمايه طبيعى به كل سرمايهدرآمد سرانه در ابتداى دورهنرخ سرمايه گذارىآزادى تجارتقانونمندىنرخ مبادله تجارتىدر پژوهش دينگ و فيلد اثر » فراوانى منابع»‏ بررشد اقتصادى مثبت است ولى متغير وابستگى اثرمنفى دارد.‏ اثر قانونمندى،‏ آزادى تجارت و نرخمبادله تجارتى هم مثبت است.‏ در بخش ديگرى ازاين پژوهش به بررسى نقش سرمايه انسانى،‏ سرمايهگذارى در آموزش پرداختند و در اين مدل هاى اندكىپيچيده تر فراوانى منابع يا وابستگى تأثير از نظر آمارىقابل قبولى بر رشد اقتصادى نداشته اند.‏5- لدرمن و مالونى [2003]به اعتقاد اين دو اقتصاددان اين كه منابع طبيعى راچگونه اندازه گيرى مى كنيم و چه نوع آمارهايى بهكار مى گيريم ] آمارهاى مقطعى و يا پانل]‏ نتايج بهدست آمده تفاوت دارد.‏65 كشوردوره مورد بررسى 1999-1980خالص صادرات منابع طبيعى به ازاى هر كارگر درآمارهاى پانل بر رشد اقتصادى اثر مثبت دارد ولى درآمارهاى مقطعى اگرچه اثرش مثبت است ولى از نظرآمارى قابل پذيرش نيست.‏ در مدل هاى ديگر متغيرصادرات منابع طبيعى به نسبت توليد ناخالص داخلىرا به كار گرفتند.‏ در آمارهاى مقطعى اگرچه نتيجهمنفى بود ولى نتيجه به دست آمده از نظر آمارى قابلقبول نبود و در مورد آمارهاى پانل هم اگرچه اثر مثبتاست ولى در همه موارد از نظر آمارى قابل اعتمادنبود.‏ به كار گيرى صادرات منابع طبيعى به نسبت كلصادرات در آمارهاى مقعطى اثر منفى بر رشد داشتهاست ولى در آمارهاى پانل پى آمدهايش نامشخصاست و قابل تبيين نيست.‏ نتيجه گيرى لدرمن ومالونىاين است كه آن چه كه مهم است تمركز صادراتاست نه خود صادرات منابع طبيعى.‏6- بوسچينى و ديگران [2003]همان گونه كه پيش تر گفته شد ادعاى ساكس و وارنراز سوى محققين بسيارى مورد نقد و پرسش قرارگرفت.‏ بوسچينى و ديگران در اين بررسى يك متغيرمركب از منابع طبيعى و كيفيت نهادها را به كار گرفتندو پيش گزاره اصليشان اين بود كه منابع طبيعى در كنارنهادهاى غير كارآمد مصيبت است و ادامه دادند كهنهادهاى كارآمد با افزودن بر هزينه هاى رانت خوارىو فعاليت هاى غير مولد موجب كاهش آن ها مى شوند.‏دوره مورد بررسى 1998-1975آمارهاى مقطعى80 كشوردر اين بررسى اثر منابع طبيعى بر رشد و توسعه منفىو پى آمد متغير كيفيت نهادها مثبت بود و وقتى كهمتغير مركب را به كار گرفتند پى آمدش بر رشد وتوسعه مثبت و از نظر آمارى قابل قبول بود و نتيجهگرفتند كه كيفيت كارآمد نهادها » مصيبت منابع»‏ را بهصورت يك » موهبت»‏ درمى آورد و رشد و توسعهاقتصادى بيشتر مى شود.‏ در همين بررسى به مقايسهبين نيجريه و نروژ دست زدند و نتيجه گرفتند كه دليلمصيبت ) در نيجريه)‏ و موهبت ) در نروژ)‏ كيفيتمتفاوت نهادهاست نه صرف وجود و يا » فراوانى»‏منابع.‏7- مهلوم و ديگران [2006]در اين بررسى نويسندگان از اين پيش گزاره شروعكردند كه عامل اصلى براى مقابله با » مصيبت منابع»‏كارآمدى نهادهاست.‏دوره مورد بررسى 1990-1965آمارهاى مقطعى87 كشوردر بررسى آمارى يك متغير مركب ) تركيبى از منابعطبيعى و كارآمدى نهادها)‏ را به كار گفته و نتيجهگرفتند كه منابع طبيعى در كشورهائى كه نهادهاى غيركارآمد و غير موثر دارند يك » مصيبت»‏ است نه درهمه كشورها.‏8- ارزكى و ون درپلوگ [2007]بر اساس در دسترس بودن يا نبودن آمارها دوره موردبررسى 1990-1965 و شماره كشورهاى مورد تحقيقهم از 53 تا 130 متغير بود.‏در برآورد اول اثر منابع طبيعى بر رشد و توسعهاقتصادى منفى بود و متغير مستقل كيفيت نهادها دراغلب موارد اثر از نظر آمارى قابل قبولى نداشت.‏ اثرمتغير مركب-‏ تركيبى از منابع طبيعى و كيفيت نهادها-‏ولى مثبت و از نظر آمارى قابل قبول بود.‏ ولى وقتىزمان مورد بررسى را تا سال 2000 در نظر گرفتند تأثيرمتغير مركب از نظر آمارى قابل قبول نبود.‏بر اساس آن چه كه به اختصار گفته شد،‏ چند نتيجهگيرى كلى امكان پذير است:‏1- اين كه منابع طبيعى را در اين بررسى ها چگونهاندازه گيرى مى كنيم پى آمدهاى متفاوتى دارد.‏2- استفاده از آمارهاى مقطعى و يا پانل به نتايجمتفاوتى مى رسد.‏3- كيفيت و كارآمدى نهادها در اغلب موارد يكعامل اساسى است.‏و اما با توجه به آنچه گفته شد،‏ چه مى توان كرد؟در اين جا هم مى توان براى پاسخ گوئى به اين سئوالاز چند پژوهش كاربردى شواهدى ارايه نمود.‏ ونيثالو لوانگ [2006] در پژوهششان عمده ترين راه هاىبرون رفت اقتصاد جريان اصلى را به محك زدند.‏ماهنامه اقتصادي،‏ اجتماعي،‏ فرهنگي و هنري6


ن ماهفهرست منابع:‏Arezki, Rabah, and Fredrick van der Ploeg (2007).Can the NaturalResource Curse Be Turned into a Blessing? TheRole of Trade Policies andInstitutions. EUI Working Paper ECO 2007/35.Department of Economics,European University Institute.1- Boschini, D. Anne, Jan Petterson, and JesperRoine (2003). Resource Curseor Not: A Question of Appropriability. SSE/EFIWorking Paper Series inEconomics and Finance, No. 534. StockholmUniversity.2- Ding, Ning, and Barry C. Field (2005). NaturalResource Abundance andEconomic Growth. Land Economics 81, 4:496–502.3- Larsen, Roed Erling (2006). Escaping theResource Curse and the DutchDisease? When and Why Norway Caught Up withand Forged Ahead of ItsNeighbors. American Journal of Economics andSociology 65, 3: 605–40.4- Lederman, Daniel, and William F. Maloney(2003). Trade Structure andGrowth. Policy Research Working Paper No. 3025.The World Bank.5- Mikesell, F. Raymond (1997). Explaining theResource Curse, with SpecialReference to Mineral-Exporting Countries.Resource Policy 23, 4: 191–99.6- Sachs, D. Jeffrey, and Andrew M. Warner(1995). Natural ResourceAbundance and Economic Growth. NBERWorking Paper No. 5398.National Bureau of Economic Research.7- Sachs, D. Jeffrey, and Andrew M. Warner(1997). Sources of Slow Growthin African Economies. Journal of AfricanEconomies 6, 3: 335–76.8- Sachs, D. Jeffrey, and Andrew M. Warner(1999). The Big Push, NaturalResource Booms and Growth. Journal ofDevelopment Economics 59:43–76.9- Sachs, D. Jeffrey, and Andrew M. Warner(2001). Natural Resources andEconomic Development: The Curse of NaturalResources. EuropeanEconomic Review 45: 827–3810- Mehlum, Halvor, Karl Moene, and RagnarTorvik (2006b). Institutions andthe Resource Curse. Economic Journal 116(January): 1–20.11- Weinthal, Erica, and Pauline Luong (2006).Combating the Resource Curse:An Alternative Solution to Managing MineralWealth. Perspectives onPolitics 4, 1: 35–53.- سياست هاى پولى و مالى مناسب- چند پايه كردن اقتصاد با سرمايه گذارى هدفمند وبرنامه ريزى شده دولت- تشكيل صندوق ذخيره ارزى- شفافيت و پاسخ گوئى در چگونگى هزينه كردندرآمدهاى ارزى- توزيع مستقيم اين درآمدها در بين مردمجالب اين كه اين دو پژوهش گر نتيجه گرفتند كهاگر نهادهاى كارآمد وجود نداشته باشد هيچ كدام ازاين راه حل هاى احتمالى مفيد و موثر نخواهند بودو افزودند كه براى مثال ايجاد صندوق ذخيره ارزىدر كشورى كه نهادهاى كارآمد ندارد موجب تمركزبيشتر قدرت دردست كسانى مى شود كه صندوق رامديريت مى كنند.‏ راه حل نهايى اين دو پژوهشگر »واگذارى منابع طبيعى به بخش خصوصى»‏ است ولىحتى در آن صورت هم وجود نهادهاى كارآمد اهميتتعيين كننده دارد.‏آن چه از اين بازبينى مختصر ما در اين نوشتار عيانمى شود اين كه » مصيبت منابع»‏ برخلاف ادعائى كهمدافعان اقتصاد جريان اصلى در ايران مى كنند در واقعمقوله و مسئله اى اقتصادى نيست كه با واگذارى منابعطبيعى و در اين جا نفت به بخش خصوصى حل وفصل شود.‏در مورد ايران،‏ نه تنها براى اداره مفيد و موثر صنعتنفت كه در واقع براى اداره كل اقتصاد-‏ به خصوصبا توجه با جهت گيرى مشخصى كه در راستاى اجراىسياست هاى توافق واشنگتن انجام گرفته است-‏ براساس يافته اى اين دو پژوهشگر در مورد كشورهاىديگر،‏ لازم است در اين عرصه ها تغييرات و بهبوداساسى صورت بگيرد.‏- قانون مندى- شفافيت حق و حقوق مالكيت خصوصى- قوه قضائيه و قضات مستقل- بوروكراسى كارآمد- نرخ ماليات و تعرفه پايين- ساختار رقابتى اقتصادمتأسفانه در ايران كسانى چون غنى نژاد و پژويان وديگران درحالى كه پوسته سياست هاى توافق واشنگتنرا گرفته اند آن را از مضمونش خالى كرده و در ايرانبه اجرا درآورده اند و البته تعجبى ندارد كه اقتصاد ايراناگرچه در 7 سال گذشته 700 ميليارد دلار درآمد نفتىو به ادعاى دولت نزديك به 200 ميليارد دلار همصادرات غير نفتى داشته است ولى آن گونه كه همگانشاهدند به گل نشسته است.‏ مى خواهم بر اين نكتهتاكيد ورزيده باشم كه در اين جا هم مشاهده مى كنيمكه حتى اقتصاددانان جريان اصلى با آن چه از همراهانعقيدتى شان در ايران مى شنويم هم عقيده نيستند.‏ درايران اگرچه كسانى چون غنى نژاد و عبدى خواهاناين واگذارى ها هستند ولى به ديگر نيازهاى اساسىهمين رويكرد توجه كافى نمى كنند.‏به اشاره بگويم و بگذرم كه حتى مقوله رقابت دراين بخش از قماش ديگرى است كه بايد مورد توجهقرار بگيرد.‏ به ادعاى اقتصاددانان جريان اصلى اگر درصنعتى ميزان سود از ميزان معقول بيشتر باشد دريكفضاى رقابتى با ورود بنگاه هاى تازه و رقابت بيشتراين ميزان تعديل خواهد شد ولى در بهره گيرى ازمنابع طبيعى در اغلب موارد يك نظام صدور جوازبراى بهره بردارى وجود دارد و كنترلى كه بر صدورجواز صورت مى گيرد باعث افزايش ميزان رانتخواهد شد و به راحتى به صورت فساد بيشتر درمى آيد.‏ يعنى در اين جا هم تغييراتى براى ايجاد يكنظام نظارتى موثر ضرورى است تا اين چنين نشود ويا حداقل اوضاع در كنترل باشد.‏ميكسل [1997] در پژوهشى كه انجام داد اوضاعرا در 8 كشور نفتى و صادركننده فلزات وارسيد ونتيجه گرفت كه عامل اصلى اين است كه دولت هابا درآمدهاى ارزى چه مى كنند و براى كنترل تورمو تشويق سرمايه گذارى و گسترش توليد در بخشتجارتى چه سياست هائى دارند و ميزان توفيقشانچقدر است.‏ اگر به خلاصه كردن يافته هاى ميكسلمجاز باشم او مى گويد كه عامل اصلى براى رشد وتوسعه اقتصادى نهادها و سياست هاى اقتصادى مفيدو موثر است كه فقدانشان به صورت » مصيبت منابع»‏در مى آيد و به همين دليل است كه پيش تر گفته بوديمكه اگر چنين مصيبتى وجود داشته باشد علت اشبيشتر سياسى است نه اين كه صرف وجود منابع،‏مستقل از اين كه از درآمدهاى چگونه بهره بردارىمى شود خود بيان مصيبت باشد.‏لارسن [2006] هم در يك پژوهش جالب به بررسىوضعيت در نروژ پرداخت و مى دانيم كه نروژ اگرچهدرآمدهاى نفتى به نسبت بسيار زيادى دارد ولى »مصيبت منابع»‏ ندارد.‏ بر اساس يافته هاى لارسن دليلموفقيت نروژ نظم مالى دولت،‏ نظام قضائى موثر ومستقل و شفافيت و آزادى مطبوعات و رسانه ها استكه اين مجموعه موسسه هاى عمومى را به پاسخ گوئىوادار مى كنند.‏خلاصه كنم.‏ برخلاف آن چه كه اقتصاددانان جرياناصلى در ايران مى گويند مشكل اصلى و اساسىاقتصادى ما نه وجود بخش نفت در دست دولت بلكهسوء مديريت اقتصادى و فقدان نهادهائى است كهبراى كاركرد يك اقتصاد سرمايه دارى ضرورى است.‏وارسى و ارزيابى اين كه الگوى اقتصادى مناسب براىايران كدام است در اين نوشتار مورد نظر نبوده است.‏آن مسئله اى كه بايد به جاى خويش در نوشتارى ديگربررسى شود.‏ كوشش اصلى من اين بود كه با پذيرشالگويى كه به كار گرفته اند اين نكته را نشان داده باشمكه مدافعان اين الگو در ايران متأسفانه سرنا را از سرگشادش مى نوازند و ناگفته روشن است كه هزينه اينسهل انگارى ها را مردم عادى خواهند پرداخت كهدقيقاً‏ به خاطر نبودن اين نهادها-‏ به خصوص ساختارخودكامه و استبدادى سياست-‏ د ر اين مسايل نقشتعيين كننده اى ندارند.‏7شماره چهاردهم اسفند ماه 91


در حاشيه ملى كردن نفت ايران و تشكيل دولت ملىدر خاورميانه جايى براى دمكراسى نيست!‏فريبرز مسعودىپيشگفتارآتشفشان حق خواهى و استعمارستيزىتوده هاى رها گشته از آتش جنگ جهانى ونابودى فاشيسم،‏ زمين را زير پاى امپرياليسمبه لرزه در آورده است.‏ گرگ هاى آزمند سرمايهبه خدعه و نيرنگ به باز تقسيم غنيمت هاىجنگ به يكديگر چنگ و دندان نشان مى دهندو بى عنايت به خواست توده ها به مرزكشى،‏سرزمين هاى نوظهور را دست به دستمى كنند و جهان دوپاره شده روز به روز ازيكدگر دورتر مى شود.‏ سرمايه كه هنوز وجودرقيب نوپا،‏ حكومت كارگران و زحمتكشانرا كه پيروزمندانه اما با تنى خون چكان ودردمند به افق دور دست چشم دوخته هضمنكرده با پديده نوينى رو به رو شده است.‏جنبش حق خواهى ملى گرايانه توده هاى نيمهگرسنه مستعمرات!‏ حكومت شوراها بدوندرك درستى از ملى گرايى بيشتر به اروپامتوجه است و شرق آسيا را مى پايد،‏ آن جاكه هنوز دشمن سرسخت و خطرناكى چونژاپن؛ اگر چه زخمى ولى هم چنان در اردوىدشمن بزخو كرده و مائو در آن جا نويد پيروزىاردوى زحمت را مى دهد.‏ شكست فاشيسم وجا به جايى قدرت هاى جهانى سرمايه،‏ فشاررا اندكى از گرده ملت ها برداشته و زخم هاىديرين سرباز كرده است.‏ ملت رنجور و بلاديده ايران از زير يوغ ترس و فشار مرگباررضاشاهى به در آمده و كينه هاى سركوب شدهبه خشم گره شده در مشت ملت،‏ استعمارفرتوت بريتانيا و دربار را نشانه رفته است.‏ايران فقير و استبدادزده در برابر استعمارقد برافراشته و عزم خود را براى تثبيت حقحاكميت خود جزم كرده است.‏ ملتى كه بيشاز حد فقير است كه بتواند سرپاى خود بايستدو بيش از آن براى امپرياليسم ارزش مند كهآن را به حال خود رها كند.‏ ملتى كه اعمالحاكميتش از مسير سخت و جانفرساى ملىكردن نفت مى گذرد.‏ چرا كه احياى استقلالشدر گرو ملى كردن نفت است.‏چرا نفت ايران ملى شد؟آيا براى رهبران و توده هاى مردم در جنبش ملىراه ديگرى به جز ملى كردن نفت وجود نداشت؟آيا يك دندگى و لجاجت مصدق باعث كودتاىامپرياليستى توسط آمريكا و بريتانيا شد؟در حالى كه سال هاى دراز از مبارزه سرسختانهو حق طلبانه مردم ايران براى به دست آوردنحق طبيعى و اوليه خود يعنى حاكميت بر منابعسرزمينى خود مى گذرد و در اين مدت حتىدشمنان بى رحم ايران يعنى اميرياليست ها وجاسوسان و مزدوران و سرسپردگان مرتجع آن هاخود اقرار كرده اند كه خائنانه عليه اين حق طبيعىمردم ايران ايستاده و مسبب ده ها سال ديكتاتورىارتجاعى سرمايه دارى كمپرادور بوده اند؛ و به قولگفتنى ‏"دنده را شتر شكست و تاوانش را هم سال هااست كه خر پس داده"،‏ با اين همه هنوز ليبرال هاىوطنى،‏ اين سينه چاكان سرمايه دارى انحصارى وشركت هاى فراملى مشغول شبهه آفرينى هستند ومى خواهند آب پاكى روى دست يانكى ها بريزند تاثابت كنند كه غلام خان اند نه بادنجان!‏در اين نوشتار قصد ندارم كه به همه شبههآفرينى هاى نوليبرال هاى وطنى پاسخ گويم-‏ چهسال ها است كه تاس رسوايى امپرياليست ها از بامافتاده است و آن كه گوش شنوا داشته اين صدارا شنيده است ولى چه توان كرد كه خوابيده رامى شود از خواب بيدار كرد اما كسى كه خودشرا به خواب زده نمى توان با صداى توپ هم بيداركرد-‏ بلكه در اين مجال كوتاه تلاش دارم كه به اينپرسش بپردازم كه علت يا علت هاى اصلى كودتاىامپرياليسم عليه حكومت ملى ايران چه بود؟ و آياملى كردن نفت تنها دليل كودتاى امپرياليست هاعليه ايران بود!‏حاكميت دوگانه و ملى كردن نفت!‏1اين ها مى آيند و مى روند و با كسى كارى ندارند!‏واقعه تاريخى ملى كردن نفت پديده نويى بود كهابعاد آن در آغاز نه براى مصدق و همراهانش ونه حزب توده ايران و شوروى قابل درك نبود.‏ولى امپرياليسم كه به خوبى ارزش و جايگاه نفترا در معادله هاى جهانى مى دانست نمى توانست1- فروغى در يكى از جلسات پرشور مجلس شوراى ملى كهنمايندگان او را تحت فشار قرار داده تهديد به استيضاح كرده بودندكه كشور ايران را هرچه زودتر از صورت اشغال و تصرف متفقين درجنگ جهانى دوم خارج كند با خونسردى در پاسخ نمايندگان اظهارداشت:‏ اين ها مى آيند و مى روند و با كسى كارى ندارند!‏خانه اى در اختيار داشتن بهتر از شهريستكه در اختيار ديگران باشد!‏كوچك ترين خللى را در جريان نفت تحملكند،‏ آن قدر كه قدرت هاى بزرگ سرمايه عليهيكديگر دست به توطئه و دسيسه چينى بزنند ودر نهايت متحدا دست به كودتا بزنند.‏ چرچيل وهم دست هاى آمريكايى اش سال ها كج دار و مريزبا مصدق،‏ كاشانى و نهضت ملى تا كردند به اينگمان كه با دادن امتياز به مصدق و نهضت ملىخواهند توانستند موضوع ملى شدن را به تعويقانداخته يا اين كه مصدق را در تنگناى اقتصادى وسياسى قرار داده و او را به تسليم وادارند.‏ چرچيلكه هنوز در روياى برافراشتن پرچم امپراتورىبريتانيا در سراسر گيتى بود،‏ همه سناريوهاىممكن را اجرا كرد تا بتواند جاى پاى خود رادر مستعمرات پيش از جنگ حفظ كند و آفتابهم چنان بر پرچم آن بدون غروب بتابد.‏ او ولوله اىرا كه در جان مستعمره هاى گذشته اش از نيل تاهند و عراق تا هرات افتاده بود مى شنيد و تاكيدداشت بايد مصدق حذف شود تا ملى شدن نفتماهنامه اقتصادي،‏ اجتماعي،‏ فرهنگي و هنري8


ن ماهايران جامه عمل نپوشد وگرنه به قاعده دومينوكانال سوئز و سپس بندر بصره و شايد كل نفتخليج فارس را از دست بدهد.‏من با فرض اين كه خوانندگان با تاريخ ملى شدننفت و شرارت هاى انگليس در ايحاد نفاق و دودستگى در ميان رهبران نهضت به اندازه كافى آگاهىدارند از شرح آن مى گذرم و به تاريخ شركت نفتايران و انگليس تنها اين نكته را گوشزد مى كنمكه واگذارى امتياز نفت ايران به ناكس دارسىهرگز فرصت آن نيافت كه در مجلس تازه تاسيسشوراى ملى پس از برقرارى مشروطه از تصويبمجلس بگذرد.‏ اين نقيصه در دوره رضاشاه فقطبا كمى دستكارى باز هم در مجلس مصوب نشد.‏اما دشمنى و كينه ايرانى ها از انگليس ها به دورهپس از مشروطه بر مى گردد.‏ يعنى مى خواهمبگويم كه دشمنى مردم با انگليس به موضوع نفتو ملى شدن آن مربوط نبود بلكه ريشه در دورانمشروطه به اين سو داشت.‏ بايد يادآورى كنم كه اززمان استعمار نو به اين سو ايران تحت حكومتضعيف و سست قاجار همواره عرصه تاخت وتاز قدرت هاى استعمارى به ويژه بريتانيا ابرقدرتاستعمارى آن دوران بود.‏ برآمدن عصر مشروطهدر ايران عملا برابر بود با زد وخوردهاى شديدامپرياليست ها كه در جنگ جهانى نخست به نتيجهنهايى نرسيده بود.‏ در همين دوران ايران عملا درميان دو قدرت بريتانيا در جنوب و روسيه تزارىدر شمال تقسيم شده بود.‏ آلمان نيز مشغول قاچاقاسلحه به عشاير غرب و جنوب ايران بود.‏ مركزنيز صحنه درگيرى هاى پايان ناپذير دمكرات هاو اعتداليون بود.‏ كارشكنى هاى روس و انگليسدر ايجاد هر گونه اصلاحات و بهسازى مسير درجهت دسترسى به پيشرفت و به روزى توده هاىملت ايران باعث گرديد كه مردم به مبارزه آشكاربا منافع اين دو قدرت بپردازند.‏ پس از التيماتومروسيه به دولت ايران درباره اصلاحات مورگانشوستر كه از سوى دولت مركزى براى سر وسامان دادن به ماليه ايران فراخوانده شده بود،‏روسيه تزارى به شمال ايران لشكر كشيد.‏ دولتمركزى به زودى تسليم شد اما مردم به منافعروسيه تزارى در تهران و شمال و به منافع بريتانيادر جنوب يورش بردند.‏ اين كشمكش ها تا روىكار آوردن رضاشاه ادامه يافت . 2 با روى كار آمدنرضاشاه دشمنى مردم با انگليس سركوب شد اما3تبديل به خشمى درونى در سينه توده ها شد.‏اينك پس از اين همه سال مى توان گفت كه درطول دو جنگ يكم و دوم جهان صحنه درگيرىو دست به دست شدن قدرت در مركز از يك2- روشنفكران و مردم رضاشاه را نه ميهن پرست بلكه قزاق دست آموزتزارها كه توسط انگليس بر سر كار آمده بود مى شناختند.‏ ايران بين دوانقلاب-‏ ص‎190‎سو و در رابطه كشورهاى مركز با كشورها وملت هاى پيرامونى از سوى ديگر شد ‏.البته به دليلاين كه بزرگ ترين تغيير دورانساز يعنى واژگونىيكى از ابرقدرت هاى استعمارى ‏،روسيه تزارى وجايگزينى آن با حكومت شوراهاى زحمتكشان وظهور فاشيسم اين جا به جايى قدرت را به پساز پايان جنگ جهانگير دوم موكول كرد ‏.يعنىاين درست كه جنگ و آتش بارى درميان اردوگاهسرمايه پايان يافته بود اما نبرد بر سر سركردگىدر ميان قدرت هاى سرمايه سالار تا سال ها پساز خاموش شدن آتش جنگ هنوز ادامه داشت ‏.بانزديك شدن به روزهاى پايانى جنگ دوم ‏،نبرد وستيز براى زايش و دگرگونى هاى بنيادين توده هاىمردم ‏،كشورهاى صنعتى اروپا و كشورهاىپيرامونى را فراگرفته و زمين را زير پاى استعمار وامپرياليسم به لرزه درآورده بود ‏.ايران نيز خواهىنخواهى به ميانه ى اين زمين لرزه پرتاب شده بود.‏با اين تفاوت كه اين بار ديگر روسيه استعمارگرتزارى جاى خود را به كشور شوراها داده بود كهنه تنها سياست هاى استعمارى تزارى را كنار نهادهبود بلكه همه امتيازهايى را كه حكومت تزار بهزور بر مردم ايران تحميل كرده بود يك جانبهلغو كرده بود؛ و مبارزه ميهن دوستانه و ظلم ستيزكمونيست ها در دوران مشروطه و پس ازَ‏ آن هنوزدر خاطر مردم مانده و حسى از همدلى توده هاىمردم با شوروى ايجادكرده بود ‏.از سوى ديگرآلمان فاشيست ‏-يكى از قدرت هاى استعمارگركه پس از مشروطه از مرزهاى غربى براى يافتنجاى پا در ايل قشقايى به جنوب ايران پول واسلحه قاچاق مى كرد نيز شكست خورده و اثرىاز آن نبود ‏.فرانسه كه هيچ گاه در ايران جاى پاىچندانى هم نداشت مشغول ليس زدن زخم هاىخود بود ‏.آمريكا نيز هنوز براى توده مردم ايرانو حتى بسيارى از سياستمداران – از جمله مليونايران ‏-و روشنفكران ناشناخته بود ‏.و اين استعماربريتانيا بود كه هم چنان سخت جانى مى كرد و بهطور سازمان يافته در همه امور كشور كارشكنىمى كرد ‏.يورش ارتش هاى متفقين به ايران و عدمهر گونه مقاومت از سوى مردم ايران در برابر اينارتش ها نشان داد كه مردم ارزشى براى حكومترضاشاه قايل نبوده و حاضر به مقاومت در برابرمتفقين نبودند ‏.رضاشاه كه همچون ساير زورگويانو قلدران تاريخ ايران زمين فقط در داخل شير بودبه سرعت در برابر حمله متفقين به ايران تسليم شدو از ترس ورود نيروهاى شوروى-‏ كه در قزوينمستقر بودند ‏-به تهران)‏ عليرغم اين كه شوروى هاچنين برنامه اى نداشتند ‏،(با پاى پياده به مقرفروغى تازه نخست وزير شده رفته و ضمن امضاىمتن استعفا به سود پسرش كه همان موقع توسطفروغى تهيه شده بود به اصفهان گريخت و قدرقدرتى پوشالى اش را در چمدان هايش به جزيرهموريس برد و فروغى مجسمه اطاعت و تساهل رابرجاى گذاشت كه شاه سلطان حسين وار در بارهاشغال گران بگويد ‏:اين ها مى آيند و مى روند و باكسى كارى ندارند.‏اما تاريخ نشان داد كه چنين نبود و مردم هم اينگونه فكر نمى كردند ‏.زيرا هم بايستى ادامه حياترژيم پهلوى را كه موسس بزدل آن از كشورگريخته بود تحمل كنند هم اشغال را ‏!هم توطئهو دسيسه چينى هاى دربار و فساد روز افزون آنرا تحمل كنند هم قحطى و گرسنگى و هرج ومرج را.‏عدم ثبات سياسى ‏،بى نظمى و هرج و مرج ‏،كمبودكالا و فساد شديد كارمندان دولت ‏،كاهش شديدارزش پول ملى در برابر لير و دلار ‏،تورم خردكننده و ركود بازار و مسكن ‏،احتكار و عدم سرمايهگذارى ‏،بيكارى روز افزون و فقر گسترش يافته،‏مردم را به درآمد نجات دهنده نفت متوجه كرده9شماره چهاردهم اسفند ماه 91


بود ‏.از سوى ديگر تضاد شديد گذران زندگىكارگران شركت نفت كه در فقر و گرسنگى درلجنزارهاى آبادان و مسجد سليمان مى لوليدند ‏،بارفاه فرازمينى كاركنان انگليسى شركت نفت كهعصرها با زن هاى بور و زيباى شان در زمين هاىچمن گلف مى خراميدند و يا به اسب سوارىمى پرداختند ‏،آميخته اى از حس خفت و درد وخشم و كين را در وجود كارگران و مردم مناطقنفت خيز برمى انگيخت 4 كه با روشنگرى هاى حزبتوده اين احساسات در جهت استقلال خواهى وحق خواهى جهت دهى مى شدند ‏.نظامى ها كهتا ديروز در پرتو تبليغات شوينيستى دستگاهتبليغاتى حكومت خود را برتر از ملت هاى همسايهمى ديدند ناگهان خود را پست تر از سربازان هندىيافتند و تحقير شده ديدند ‏.سربازانى كه در جنگحتى يك گلوله شليك نكرده جنگ را باختهبودند 3 ‏.جنگجويانى كه نجنگيده شكست خوردهبودند ‏**.اين ها و اختلاف هاى حل نشده دور ودراز بر سر حق و سهم ايران در شركت نفت ايرانو انگليس 5 و خوى امپراتورى انگليس كم كم تودهمردم و سياستمدارانى را كه سال ها با انگليس براىدستيابى به حقوق مردم ايران دست و پنجه نرمكرده بودند به اين نتيجه رهنمون كرد كه بايستىكنترل نفت را در دست خود بگيرند و اين امكانپذير نبود جز با ملى كردن نفت ‏!و بلكه ملى كردناساس استقلال مملكت شمرده شد ‏.البته در كناراين ها مى توان برخى دلايل ديگرى كه مردم رادر تشديد مبارزه عليه انگليس و منافع آن ترغيبمى كرد يافت:‏خرابكارى هاى فراوان و پيوسته انگليس براىكسب و حفظ منافع از طريق رشوه و پرداخت پولبه افراد كه شناخته شده ترين آن ها دو تاجر به نامبراداران رشيدى بودند.‏پخش پول در ميان افراد لمپن و برخى لايه هاىحاشيه نشين و روحانى براى حمله به حزب تودهو طرفداران مصدق.‏نفوذ در ايلات و عشاير جنوب و تشكيل اتحاديهنظامى عشاير براى جدايى مناطق نفت خيزخوزستان از ايران.‏3- من شخصا در كودكى داستان هاى فراوانى از كهنه سربازان زمانرضاشاه شنيده بودم كه با حسى از تحقير،‏ فقر و درماندگى از امر و نهىسربازان هندى در جنوب هنگام ورود ارتش انگليس به ايران سخنمى گفتند.‏ همچنين داستان هاى زيادى از همان ها كه براى بازگشت بهشهرشان پس از تسليم بدون شليك حتى يك گلوله در برابر ارتشمتفقين با لباس هاى ژنده و پاره با پول فروش اسلحه و مهمات خود بهايلات سر راه خود را به شهرشان رسانده بودند.‏** تكه اى از شعر حادثه سروده نصرت رحمانى:‏وقتي صداي حادثه خوابيدبرسنگ گور من بنويسيد:‏- يك جنگجو كه نجنگيداما ...، شكست خورددخالت كنسولگرى ها و سفارت انگليس در6انتخابات مجلس.‏پرداخت نكردن غرامت ايران از محل فعاليت هاىشركت نفت ايران و انگليس.‏7خرابكارى در دولت توسط اعمال نفوذ در دربار.‏والبته بايستى به همه اين ها تظاهر به وجهه نيك ودمكرات مآب آمريكا را كه با مبارزه مردم ايران درسهم خواهى از نفت همراهى نشان مى داد و بلكهتوسط برخى عناصر خودى به آن دامن هم مى زدرا افزود.‏سخت جانى و مقاومت انگليس براى ادامه سلطهبر حيات سياسى ايران و نياز كشور به درآمد نفتبراى انجام امور اقتصادى همان گونه كه اشاره شدباعث گرديد تا پس از قتل رزم آرا،‏ مصدق بهعنوان نماينده مجلس و رهبر مخالفان و رئيسكميسيون نفت مجلس لايحه ملى شدن نفت ايرانرا به تصويب مجلس شوراى اسلامى و در 29اسفند 1330 در مجلس سنا به تصويب برساند.‏اين نخستين پيروزى بزرگ مردم ايران كه بدونجنگ در برابر يك قدرت خارجى به دست آمدهبود همان قدر موجب اتحاد و همبستگى هر چهبيشتر در ميان مردم ايران و نيروهاى ضد استعمارو آزاديخواه گرديد،‏ كه دولت هاى استعمارى وامپرياليستى را از اين اقدام نهضت ملى به وحشتانداخت.‏ پس از اين پيروزى در ارديبهشت 1331كابينه سقوط كرد و تا پايان سال دو دولت ديگربرسر كار آمدند و به مذاكره هاى بى حاصل باانگليس براى حق و سهم ايران از شركت نفتايران و انگليس پرداختند.‏ رفت و آمدهاىكارشناس هاى نفتى با پيشنهادهاى ريز و درشتىكه ارائه مى كردند همگى در يك اصل مشتركبودند،‏ سرسختى در برابر پذيرش حق حاكميتايران بر منابع نفتى خود.‏ مصدق و همكارانش باتيز هوشى از همان آغاز مبارزه براى ملى كردننفت ايران تلاش كردند موضع دولت انگليس رااز موضع شركت نفت ايران و انگليس جدا كننداما حمايت و پشتيبانى انگليس از موضع شركتنفت ايران و انگليس اين موضوع را تبديل بهاختلاف ايران وانگليس كرد.‏ 4 پس از سقوط دولتعلا و روى كار آمدن نخست وزير مصدق،‏ دولتانگليس محاصره نفتى ايران را آغاز كرد.‏ انگليسكشتى هاى نفت كش را كه براى دريافت نفت ايراندر اسكله پهلو گرفته بودند بيرون راند و كشتىجنگى موريس را در آب هاى آبادان مستقر كردو طى يك اعلاميه به كشتى هاى نفتى اخطار كرد4- برپايى دادگاه لاهه بر سر موضوع شكايت انگليس از ايران به علتملى كردن نفت و پرداخت غرامت بود . ولى مصدق در اين دادگاه با ايناستدلال كه موضوع ميان ايران و يك شركت نفتى مى باشد و دادگاهلاهه محل اقامه دعوى يك دولت عليه دولت ديگر است اين شكايت رابه سود ايران تمام كرد.‏“ اگر يك چيزى به نظرم بيايد و عقيده امباشد از هيچ چيز باك ندارم،‏ اگر به من اخطارداده شود براى من ننگ نيست،‏ اگر به منتو سرى زده شود براى من ننگ نيست،‏زيرا وقتى كه من صلاح مملكت را مى دانممى گويم و از هيچ چيز هم باك ندارم"‏ .كه حق پهلو گيرى و حمل نفت ايران را ندارند.‏در اين كشمكش ها با ميانجيگرى موذيانه دولتآمريكا قرار شد مذاكره اى در ايران در اين بارهانجام گيرد.‏ پيشنهادى كه اين بار مطرح شد حتىبدتر از قرار دادى بود كه توسط دربار قاجار ودارسى امضا شده بود.‏ قراردادى كه رضاشاه نيزقصد داشت آن را تغيير دهد اما وقتى آن را لغوكرد دريافت كه اين قرارداد به بهاى تاج و تخت بىمقدارش تمام خواهد شد از اين رو بدون تصويبمجلس آن را براى 30 سال ديگر در سال 1312تمديد كرده بود.‏ حالا انگليس و آمريكا قراردادىرا جلوى مصدق گذاشته بودند كه به صورترذيلانه اى قرارداد استعمارى انگليس با ايران راكه پس از انقضاى مدت قرارداد به خودى خود لغومى شد براى هميشه با اين تغيير ناچيز سهم 50-50‏(آن هم با شامورتى بازى هايى كه سهم ايران راحتى كمتر از 12 درصد رسانده بود)‏ 8 قانونى كردهو از تصويب مجلس بگذراند.‏در اين جا مى خواهم گريزى به نق زدن ها و دروغگويى هاى نوليبرال هاى وطنى كه به راستى جادهصاف كن هاى بى مزد و منت امپرياليسم هستند،‏بزنم.‏ برخلاف ادعاهاى مطرح شده در جريانديدارهاى همين هيئت كه با حضور ريچارداستوكس و با پا درميانى اورل هريمن نمايندهترومن رئيس جمهور وقت آمريكا براى حلموضوع نفت ايران به تهران آمده بودند با مصدق،‏وى ضمن اين كه خود را پاى بند به اصول قانونىايران و مجلس مى داند با نرمش فراوان سعى درمتقاعد كردن استوكس براى حل ملى شدن نفتماهنامه اقتصادي،‏ اجتماعي،‏ فرهنگي و هنري10


ن ماهمى كند.‏ اما نمى پذيرد كه در راس شركت عاملىكه براى كشف،‏ استخراج و فروش نفت ايران درسرزمين ايران تشكيل مى شود مديريت را بلامنازعو انحصارى در اختيار انگليس قرار دهد.‏ بخشى ازاين گفتگو را عينا در زير مى خوانيم:‏2- مستخدمين فنى استوكس مى گفت كه بايدآژانسى وجود داشته باشد كه كارهاى توليدىمستخدمين خارجى را اداره كرده و تحت نظربگيرد و گزارش عمليات را بشركت ملى نفتدهد جواب من اين بود كه شركت ملى نفتايران قهرا تقسيماتى از قبيل اكتشاف و استخراجو تصفيه و كارگزينى و محاسبات و غيره خواهدداشت كه مسلما هر قسمتى رئيسى دارد كه به تمامكارهاى آن قسمت رسيدگى مى كند و آن رئيساختيار تام خواهد داشت و بنابراين ما حاضريمهمان اختياراتى را كه شركت بروساى قسمت هاميداده بآنها بدهيم و آنها را مسئول كار خودشانقرار دهيم اين را هم ميدانم كه شركت سابق باتجربيات چهل ساله خود هر تشكيلاتى را كه دادهدر صلاح خود او بوده است و دولت ايران هم كهامروز قائم مقام شركت شده تا زمانيكه ثابت نشودتشكيلات شركت سابق مضر نيست از آن صرفنظر نمى كند و آن را ابقاء خواهد كرد البته فوق تماماين تشكيلات هيئت مديره شركت ملى نفت ايرانخواهد بود و روساى هر قسمت بايد گزارشاتخود را به آن هيئت بدهند و دستورات آن را اجرانمايند با اين ترتيب دخالت يك آژانسى بين اينتشكيلات و هيئت مديره شركت ملى نفت ايرانبه هيچوجه مورد ندارد و نتيجه اى جز سوءظنجامعه ايرانى در بر نخواهد داشت با صحبت ازاين آژانس مردم چنين تصور مى كنند كه شمامى خواهيد يك امتيازى برقرار كنيد بدون اينكهاسمى از آن برده باشيد و مدت 25 سال با دخالتيك سازمان خريد و يك آژانس در تمام امورفنى و اداراى نفت دخالت كرده و ضمنا نصف ازعايدات را نيز ببريد و بعبارت ديگر همان امتيازاتبين النهرين را در ايران نيز برقرار كرده و ادامه دهيددر هيئت مديره شركت ملى نفت ايران ما حاضريمعده اى كارشناس رديف اول از ممالك بيطرف مثلسوئد و سويس و بلژيك و هلند و غيره وارد كنيمكه حتى اكثريت نيز داشته باشند تا از اين لحاظ كارفنى و ادارى شركت هم از شائبه هر گونه نگرانىنيز بر كنار باقى بماند در اينجا استوكس گفت منبا شما موافقم و اين دخالت متخصصين بمنفعتدولت ايران خواهد بود.‏3- راجع به خسارات آقاى استوكس گفت اولاىبايستى خسارت لغو يكجانبه قرارداد را كه‎40‎سال از مدت آن باقى مانده است بپردازيد و ثانياخسارت دستگاهى را كه از آن استفاده خواهيدنمود تأديه كنيد ‏.جواب من اين بود كه وقتى شماملى شدن را شناختيد آنمدت از بين رفته است وبراى خسارت مايملك استوكس و هريمن اظهارداشتند كه خسارت بقدرى است كه دولت ايراننمى تواند بدهد و من گفتم اين خسارت هىجه مى خواهد باشد ما از حرف حساب خارجنمى شويم و خسارت ملى شدن صنعت نفت را براساس قيمت بازار سهام شركت محاسبه و پرداختخواهيم نمود و اگر باين ترتيب هم موافقت نكنيدحاضريم بهترين طريقه ما جبران خسارت را كهممالكى كه صنايع خود را ملى كرده اند و شركتآن قانون را بحال خود نافع تر مى داند مورد استفادهقرار دهيم در صورتى كه نه بر اساس قيمت سهامو نه تمكين از يك قانون بين المللى نمانيد بالاخرهنمى توانيد منكر شويد كه اختلاف را بتوان توسطيك حكميت با تعيين حكم طرفين و انتخابسرحكم توسط آنها حل نمود ‏.استوكس پرسيدراجع بپرداخت غرامت چه نظر داريد و به ترتيببايستى پرداخت بشود؟ گفتم اگر مى خواهيد 50 درصدر از قيمت نفتى را كه خريدارى مى كنيد همهساله بابت وجه غرامت تا استهلاك آن حساب كنيدتا تفريق شود و اگر بخواهيد بر طبق قانون عملشود 25 در صد عايدات خالص شركت ملى نفتايران براى تأديه غرامت تخصيص داده خواهد شداستوكس گفت كه من با همكارانم در اين مسائلمذاكره مى كنم و جلسه آتيه را تعين خواهم نمود9كه دنباله مذاكرات ادامه يابد.‏آينده نشان داد كه اصل مهم براى دولت انگليس بهرسميت نشناختن حق حاكميت ملى ايران بود.‏ درحالى دولت انگليس ايران را محاصره دريايى كردهو هر روز در داخل كشور آشوب و بلوا برپا مى كرد،‏دولت ناچار به اشغال پالايشگاه نفت آبادان براىاستقرار حق حاكميت خود بر آن گرديد.‏ آمريكا كهدر مذاكره هاى دو و سه جانبه نماينده هاى ايرانو شركت نفت انگليس و آمريكا ظاهرا خود راحامى مصدق نشان مى داد عليرغم وعده هايى كهمبنى بر كمك مالى و در اختيار گذاشتن وام بهايران داده بود در برابر درخواست هاى پياپى ايرانسكوت يا آن ها را رد كرده و دولت ايران را دروضعيت دشوارى قرار داده بود.‏ در اين ميان يكدروغ شاخدار ديگر مخالفان مصدق و برخى افرادكه نام پژوهش گر را با خود يدك مى كشند طرحمى شود و آن هم طرح پيشنهادى بانك جهانى استكه لابد از نظر آقايان شرايط خوبى داشته و مصدقو تيم مذاكره كننده يا در اثر جنون يا اوهام آن رارد كرده اند.‏ اما قضيه طرح بانك جهانى چه بود؟پيشنهاد بانك جهاني ترميم و توسعه1. بانك جهانى به عنوان واسطه بى طرف وموقت وارد عمل شود2. مداخله ي بانك بر اين اساس باشد كه طيدو سال يا بيشتر نفت ايران را به نحوي به جرياناندازد تا طرفين اختلاف خود را حل و فصلنمايند.‏3. در صورت لزوم از مديران و تكنسين هاي غيرايراني استفاده شود.‏4. نفت خام را بشكه اي يك دلار و 75 سنت بهفروش برساند كه از اين مقدار 80 سنت به عنوانهزينه نگه داشته شود و 58 سنت به انگلستان و37 سنت به ايران تعلق گيرد.‏در اين پيشنهاد بانك جهانى اساسا با موضوعملى كردن نفت ايران كارى نداشت!‏ در حالى كههمه دعوا بر سر ملى كردن بود.‏ با اين وجود طبقگزارش ها مصدق اين پيشنهاد را مى پذيرد.‏ اما چهمى شود كه اين پيشنهاد در حد حرف باقى مى ماند؟آقايان اين را به نفهمى مردان صادق اما بزدلى كه01اطراف مصدق را گرفته بودند حواله مى دهند.‏پس از اعلام پيشنهاد به هيئت ايرانى،‏ گارنر ‏(فرستادهبانك)‏ به لندن رفته و با چرچيل ملاقات كرده وهيئتى را پس از كسب موافقت نخست وزير ووزير خارجه انگليس به تهران اعزام مى كند.‏ بانكهيئتي را براي مطالعه ي امر روانه ي ايران كرد وپس از اين كه بانك گزارش مساعدت هيئت اعزاميخود به ايران را مبني بر امكان استفاده ي بي درنگاز اموال و تأسيسات نفتي ايران دريافت كرد،‏ كتباپيشنهاد خود را به دولتين ايران و انگلستان ارائه دادو خواستار اعلام موافقت نهائي دولت گرديد درفوريه ى ‎1952‎م بانك،‏ هيئت ديگري را به رياستگارنر روانه ي ايران ساخت.‏ اين هيئت پس ازبررسي مجدد موضوع،‏ لازم دانست كه متخصصانفني شركت سابق نفت ايران و انگليس براي تجديدجريان نفت مجددا به كار گرفته شوند.‏ 11 مخالفتايران با استخدام كارشناسان انگليسي و اختلافزياد بين قيمت پيشنهادي دولت ايران براي نفت11شماره چهاردهم اسفند ماه 91


و قيمت پيشنهادي كمپاني سابق،‏ و همچنين بانكحاضر نبود صنعت نفت را تنها به نمايندگي ازايران اداره كند و در عين حال قصد داشت تمامينفت توليدي در ايران را به شركت سابق تحويلدهد.‏ 21 مانع عمده اي بر سر راه اقدام بانك قرار دادو بالاخره چون بر سر مسائل مورد اختلاف هيچ-‏گونه توافقي بدست نيامد مذاكرات قطع و موضوع31كمك بانك منتفي گرديد.‏خوب آقايان در اين جا بايد پاسخ دهند كه كدامبخش اين پيشنهاد مى توانسته منافع ايران را هرچند اندك مراعات كند؟ همان گونه كه در متنپيشنهاد ديده مى شود بانك نه به عنوان يك حكمبى طرف بلكه از طرف دولت انگليس مامور بهاين پا درميانى مى شود ‏.در اين پيشنهاد از نظراقتصادى حتى شرايط بدترى براى ايران در نظرگرفته شده است ‏.همان گونه كه سندهاى آندوره و پيشنهادهايى كه ميان ايران و انگليس ومراجع ديگر رد و بدل شده ‏،نشان مى دهد ايرانحتى بازگشت كارمندان و مهندسان انگليسى را نيزمى پذيرد تا گام مثبتى در اين راه برداشته باشد امادر اين پيشنهاد نه تنها حق حاكميت ايران ناديدهانگاشته شده است بلكه بانك به نيابت از شركتنفت ايران و انگليس مى خواهد همان ترتيباتگذشته را براى دو سال ديگر ادامه دهد ‏.همين!‏ليبرال هاى وطنى هر چند روى پذيرش پيشنهادبانك جهانى مانور مى كنند اما يك سند خيلى مهمكه به نظر من كارپايه كودتاى 28 مرداد بود راعمدا به فراموشى مى سپارند ‏.پس از ديدار چرچيلبا ترومن كه در واقع نشان دهنده يك واقعه بزرگدر جا به جايى قدرت امپرياليست ها در كشورهاىپيرامونى است چرچيل نماينده كشورى كه آفتابهرگز بر بيرق آن غروب نمى كرد مى پذيرد كهآمريكا رهبر جديد در عرصه خاورميانه است.‏آن گاه در 8 شهريور 1330 پيام مشتركى براى حلموضوع ملى شدن نفت ايران از سوى اين دو رهبرآمريكا و انگليس به مصدق تسليم مى شود كه بهشرح زير مى باشد : 411. اين پيشنهاد شرط اول قانون ملي شدن نفترا مي پذيرد.‏پرداخت عادلانه ي غرامت و خسارت واردبر شركت نفت انگليس و ايران ناشي از مليشدن نفت بايد انجام گيرد ‏.چگونگي و نحوه يپرداخت به قضاوت ديوان داوري بين الملليلاهه ارجاع مي شود.‏2. دولت انگلستان درباره ى قرارگرفتن كليه ىعمليات صنعت نفت در اختيار ايران و مجازبودن آن كشور به استفاده از كارشناسان خارجيتلويحا موافقت خود را علام مي نمايد.‏3. اين پيشنهاد ترتيبات نهايي را موكول بهمذاكرات بعدي بين دو كشور ايران و انگلستانمي كند.‏4. دولت انگلستان حق خود مي داند كه تاهنگامي كه در اصول و شرايط واگذاري موضوعغرامت به قضاوت ‏،موافقت به عمل نيامده است،‏حق قانوني خود و شركت نفت را محفوظ بدارد5. در صورت پذيرش پيشنهادها ‏،دولت امريكامبلغ ده ميليون دلار بلاعوض در اختيار ايران51قرار خواهد داد.‏همان گونه كه هرميداس باوند در يك ميز گرداعلام مى كند:‏ ‏"پيشنهاد ترومن – چرچيل حاوىهمان نظريه استوكس بود.‏ اين پيشنهاد مقرر مى كردكه يك شركت خريدار نفت ايران تشكيل شود.‏تعيين ميزان غرامت را هم به ديوان بين المللىدادگسترى ارجاع مى داد.‏ نكته مهم اين پيشنهاد اينبود كه مساله غرامت را نه بر مبناى خواست طرفينبلكه بر مبناى خواست انگليسى ها مطرح مى كرد.‏نكته دوم هم اين بود كه ايران هيچ دخالتى در آنشركتى كه بايد تاسيس مى شد نداشت.‏ البته بعداگفته شد كه چند نفرى هم از ايران در اين شركتحضور خواهند داشت.‏ بنابراين،‏ اين شركتدر نهايت المثنايى از شركت نفت سابق ايران وانگليس مى شد.‏ پيشنهاد بعدى،‏ پيشنهاد آيزنهاور-‏چرچيل بود كه تقريباً‏ حالت اولتيماتوم داشت.‏اين پيشنهاد زمانى مطرح شد كه آمريكايى ها بهاين نتيجه رسيده بودند كه با دولت دكتر مصدقنمى توان كار كرد و بايد با دولت ديگرى كار كنند.‏61«...البته در اين جا بايستى در پاسخ برخى ادعاها كهاگر مصدق از پافشارى بر ملى كردن نفت دستمى كشيد و همين فرصت ها را مغتنم مى شمردشايد مى توانست از وقوع كودتا جلو بگيرد ‏،نفسملى شدن نفت نمى توانسته است بهانه اى براىدشمنى و در نهايت كودتاى غرب عليه ايران باشد.‏آقايان تاريخ نخوانده بهتر است اين دو نقل قوليكى از مصدق و ديگرى از سناتور لانگر آمريكايىكه هيچ دوستى و رابطه اى هم با مصدق نداشتهبخوانند ‏:مسئله ملي شدن نفت ‏،غرامت و عوارضآن براساس قوانين بين الملل و ملي شدن نفتمكزيك حل شده بود ‏،يعني مسئله حقوقي نفتبماهو نفت مسئله اي حل شده بود و الزامي برايكودتا وجود نداشت.‏ 71 سناتور ويليام لانگر خطاببه جان فوستر دالس طراح كودتاى 28 مرداد عليهنهضت ملى ‏:آيا ما چنين مجازاتى را در موردهمسايه مان برزيل كه دارد ذخاير نفتى اش را ملى81ميكند جايز مى شماريم؟...‏جا به جايى در مركز ‏،كودتا در پيراموندر باره شكست نهضت ملى و رهبرى مصدقگفته ها و نظرهاى فراوانى وجود دارد كه در بحثما نمى گنجد اما در باره چرايى كودتاى ضد ملى‎28‎مرداد سه نظريه اصلى مطرح است كه هر كدامدر جاى خود اهميت دارد.‏1. افسانه جنگ سرد يا خطر كمونيسم2. رويارويي شمال جنوب3. رويارويى با الگوي توسعه ى درون زا1. افسانه جنگ سرد ميان دو اردوگاه سرمايهدارى و سوسياليسم يا خطر كمونيسمخلاصه اين ادعا اين است كه پس از جنگ ‏،اردوگاهسرمايه دارى در برابر اردوگاه سوسياليسم صفآرايى كرده و دولت آمريكا و به طور كلى غرباز ترس آن كه ايران به دامان كمونيسم نيفتد پيشدستى كرده و دست به كودتا زده است ‏.البته افسانهخطر كمونيسم خدعه اى بود كه امپرياليست هاىآمريكايى و انگليسى با كمك خيل فراوانجاسوس ها و كارگزاران شان در ايران و صرفمليون ها دلار توسط سازمان سيا تلاش در القاىآن به توده مردم ايران داشتند و داستان آن بر همهروشن است ‏.البته بايستى پذيرفت كه اين توطئهدر شركاى متزلزل و وابستگان به بازار و آن دستاز بورژوازى بازارى كه بر واردات تكيه داشتند وماهنامه اقتصادي،‏ اجتماعي،‏ فرهنگي و هنري12


ن ماهفئودال ها تاثير گذار بود ‏،چنان چه توانستند آيت االلهكاشانى را در برابر مصدق قرار داده و به اين وسيلهبخشى از هواداران نهضت ملى را در روز كودتا درخانه نگاه دارند ‏.ولى اين فرع بر قضيه بود ‏،اصلقضيه جوسازى عليه تفكر ملى كردن نفت در ميانتوده هاى مردم و در نهايت سرپوش گذاشتن روىقضيه كودتا عليه ملى كردن نفت بود 5 ‏.واقعيتامر اين بود كه شوروى شايد هنوز در آن برهه اززمان درك درست و صحيحى از بورژوازى ملىدر كشورهاى پيرامونى نداشته و حتى نسبت بهآن ها به شدت بدبين بود؛ ولى همين ها به شوروىانتقاد مى كنند چرا در برابر كودتاى امپرياليستى درمرزهاى جنوبى خود واكنش نشان نداده است كهاين انتقاد نظر آن هايى را كه خطر كمونيسم رابزرگ مى كردند نقض مى كند ‏.اگر شوروى برنامهاى براى نفوذ در ايران و از طريق نهضت ملىداشت بايستى واكنش شديدى در ارتباط با كودتانشان مى داد نه اين كه دست روى دست بگذارد وتماشاچى سقوط دولت ملى باشد ‏.برخى نيز ادعامى كنند لابد شوروى در برابر اين كودتا از آمريكاو غرب سهمى دريافت كرده ‏!اما اينان نمى گويندچه سهمى دريافت كرده ‏،در كجا و چگونه ‏.فقطروى وهم و گمان كه نمى توان قضاوت تاريخىانجام داد ‏!در دوره كودتاى 28 مرداد برخلافادعاهاى دشمنان سوسياليسم كه شوروى بر كودتاچشم پوشى كرده ‏،دولت شوروى در آن برهه بهعلت مرگ استالين و جا به جايى هاى عظيم ناشىاز بازنگرى خروشچف و كادر هاى مركزى حزبكمونيست شديدا درگير داخل بود ‏.ضمن اين درخارج ازمرزها هنوز مشكل عظيم جنگ در كرهپايان نيافته بود و امپرياليسم هنوز در پيرامونشوروى آن را به خود مشغول داشته بود ‏.موضوعآلمان و اروپاى شرقى حل نشده باقى مانده بود.‏اين از سياست مماشت و ملاحظه شوروى كهدر همه دوران نهضت ملى ايران سياست آن رادر پيش گرفته بود و سياست روشنى نبود آشكاراست.‏2. رويارويى شمال ‏-جنوباين نظريه به طور كلى اين گونه استدلال مى كند كهدر اثر ملى شدن نفت ايران ‏،دولت بريتانيا از اينرهگذر لطمه خورده و ممكن بود اخراج كاركنانانگليسى از صنعت نفت ايران براى ساير ملت هاىمنطقه به ويژه بصره به يك الگو و سرمشق تبديلشده و منافع دولت انگليس و آمريكا را تضعيف5- منوچهر فرمانفرماييان در كتاب خون و نفت توضيح مى دهد كهآيزنهاور زير بار نقشه هاى انگليس براى كودتا عليه حكومت دكتر مصدقو ملى كردن نفت نمى رفت اما پس از اين كه چرچيل به جاى تكيه برنفت بر خطر كمونيسم تكيه كرد جان فوستر دالس وزير خارجه آيزنهاورآن را پذيرفت.(‏ ص‎342‎‏)‏ همچنين مراجعه شود به ص 343 همين كتاب،‏سخنرانى سناتور ويليام لانگر در باره خطر كمونيسم و سياست ديكتاتورپرورى حكومت آمريكا.‏كرده و به خطر بيندازد ‏.لذا لطمه خوردن منافعاقتصادى دولت هاى امپرياليستى به واسطه ملىكردن نفت و از دست رفتن كنترل آن ها بر منافعنفتى دليل اصلى كودتا مى باشد ‏.اين نظريه تاحدودى نيز توسط يرواند آبراهاميان در كتاب ايرانبين دو انقلاب پرورانده شده است ‏.سفير وقتانگليس در آمريكا مبارزه ملى كردن را"‏ يك مبارزهجويى گستاخانه توام با ظرافت ‏،قانونيت و خرديك مشت آدم وحشى در ايران كه در نظر دارندانگلستان را غارت كنند ‏"توصيف كرد.‏ 91 اگرچه اينبخشى از واقعيت است اما همه واقعيت نيست.‏چرچيل هم تاكيد داشت كه مصدق بايد حذفشود ‏.زيرا او مى توانست كانال سوئز را هم از چنگانگليس دربياورد.‏ 6 02 مصدق با توجه به اين موضوعبود كه همواره در قضيه ملى كردن نفت ايران تلاشداشت كه دولت انگليس را از شركت نفت ايران وانگليس و موضوع ملى كردن آن و دريافت غرامتجدا كند ‏.اما دولت انگليس به سرعت موضوعاختلاف ايران با شركت نفت ايران و انگليس رابه موضوع اختلاف دولت انگليس با دولت ايرانتبديل كرد ‏.اين نظريه با توجه به مستندها و رفتارامپرياليسم ‏،پيش و پس از ملى شدن نفت ايران قابلدفاع است اما اين نظريه فقط بخشى از واقعيت رادر نظر دارد و علاقمندان به اين نظريه نمى توانند بهاين پرسش دكتر محمد مصدق پاسخ دهند كه چرادر مكزيك ‏،حياط خلوت آمريكا نفت ملى مى شودو دولت آمريكا حتى براى مدتى به شركت هاىنفتى آمريكايى توصيه مى كند شرايط مكزيك رابپذيرند ‏،اما در ايران هزاران فرسنگ دورتر چنيناتفاقى نبايد بيفتد؟ 12 پرسش بى پاسخ ديگر كه نهنوليبرال هاى وطنى و نه گروهى كه ادعاى نيمهدرست رويارويى شمال – جنوب را دليل كودتامى دانند اين است كه اگر ملى كردن و پافشارىجنبش ملى ايران و رهبر آن مصدق بر آن باعثكودتاى ننگين آمريكايى – انگليسى عليه مردمايران شد ‏،چرا پس از كودتا دولت هاى كودتاچىمشكلى با ملى شدن نفت ايران نداشتند؟ چرا پساز جا به جايى قدرت مسلط در صحنه كشور ايرانو شكست جنبش ملى و دولت برآمده از آن ملىشدن نفت ديگر حساسيتى را بر نمى انگيزد!‏3. رويارويى با توسعه درونزااين نظريه ضمن پذيرش رويارويى شمال - جنوبمعتقدند كه علت اصلى كودتا رويارويى با توسعهدرونزاى مصدق با شعار اقتصاد بدون نفت و برمبناى دمكراسى ‏،اعتماد به دولت ‏،ماليات گيرى و6- منوچهر فرمانفرماييان در كتاب خون و نفت تعريف مى كند هنگامبازگشت از سفر به آمريكا در بغداد عكس هاى مصدق را بر ديوارهاى شهرمشاهده كرده كه نشان دهنده همدلى خيرخواهانه مردم با نهضت ملى ودكتر مصدق بوده است.‏در كل تكيه دولت بر ملت و فعاليت هاى اقتصادىملى بوده است ‏.مصدق يك سوسيال دمكرات چپبود كه در دوران نخست وزيرى خود توانسته بوداصلاحات تاثير گذارى چه در مسئله ارضى و حقو سهم كشاورزان و چه براى رفاه كارگران ايجادكرده با توجه به پاك بودن دولت و نداشتن هيچگونه آلودگى و هر فعاليتى كه احتمال فساد در آنباشد ‏،الگويى از يك دولت پاك در ايران ايجاد كردو براى نخستين بار در طول تاريخ رابطه دولت وملت را از يك رابطه ارباب و رعيتى به يك رابطهمدنى و دمكراتيك و قانونى تبديل كرد ‏.دولت هاىغربى از اين مى ترسيدند كه با نهادينه شدن اينالگو و پيروى مردم ساير كشورها از اين سرمشقموجب شود تا ملت ها به دولت هاى خود براىاعمال حاكميت ملى و ايستادگى در برابر غربفشار بياورند.‏ 22 زيرا همه مى دانستند كه نهضت ملىكردن نفت ايران يك اعتراض عمومى عليه انگليسبود ‏.حمايت مردم از دولت ملى در جريان انتشاراوراق قرضه توسط دولت دكتر مصدق به خوبىخود را نشان داد ‏.در اين دوره شركت نفت ايرانو انگليس غرامت ايران از محل فعاليت خود درگذشته را نه تنها پرداخت نمى كرد بلكه دولتانگليس دارايى ايران را به ارزش 26 ميليون پوندانگليس مسدود كرده بود ‏.دولت آمريكا نيز هر باردرخواست هاى وام ايران از آن كشور را به تاخيرمى انداخت ‏.دولت مصدق براى رفع نياز مالى معادل‎25‎ميليون دلار اوراق قرضه منتشر كرد ‏.عمده ايناوراق توسط مردم خريدارى شد در حالى كه تجارو زمينداران كه مخالف مصدق بودند و از طرفانگليس آشكارا حمايت مى شدند انتشار آن را با هوو جنجال مخالف منافع ملى و زيان بار تبليغ كرده13شماره چهاردهم اسفند ماه 91


و خريد آن را تحريم كرده بودند ‏.از سوى ديگردولت مصدق)‏ عليرغم ادعاهايى كه دولت وى رافاقد برنامه براى كنترل اقتصاد بدون تكيه بر نفتمى دانستند ‏(گام هاى موثرى در ايجاد پايه هاى يكاقتصاد درونزا و متكى به كار و بدون رانت نفتايجاد كرده و به پيشرفت هاى اقتصادى قابل قبولى32نيز دست يافته بود.‏ايالات متحده آمريكا به جاى بريتانيا ‏،پذيرشملى شدن نفت ‏،الگوى جديد آمريكادر اين جا نياز است با تعريفى تا حد امكان دقيقو كامل از امپرياليسم شروع كنيم.‏ براى همين ازتعريف لنين مدد مى گيريم:‏ امپرياليسم مرحلةتاريخى مشخصى از سرمايه دارى است.‏ خصلتويژة آن سه گانه است:‏‎1‎ سرمايه دارى انحصارى؛2 سرمايه دارى انگلى يا در حال گنديدگى؛ 3سرمايه دارى در حال احتضار است.‏ جانشينشدن رقابت آزاد به وسيلة انحصار ويژگى اساسىاقتصادى،‏ و جوهر امپرياليسم است.‏ انحصار خودرا در پنج شكل اصلى نمايان مى سازد:‏ 1 كارتل ها،‏سنديكاها و تراست ها-‏ تمركز توليد به چناندرجه¬اى رسيده كه باعث پيدايش اين تشكل هاىانحصارى سرمايه داران مى گردد؛ 2 موقعيتانحصارى بانك هاى بزرگ-‏ سه،‏ چهار يا پنج بانكعظيم تمام زندگى اقتصادى آمريكا،‏ فرانسه و آلمانرا كنترل مى كنند؛ 3 تصرف منابع مواد خام توسطتراست ها و اوليگارشى مالى ‏(سرماية مالى،‏ سرمايةصنعتى انحصارى است كه با سرماية بانكى ادغامشده باشد)؛ 4 ‏(تقسيم)‏ اقتصادى ‏(دنيا به وسيلةكارتل هاى بين المللى آغاز شده است.‏ هم اكنونبيش از يك صد عدد از چنين كارتل هاى بين المللىموجودند كه تمام بازار جهانى را تحت فرمان خودقرار داده و آن را بطور ‏«دوستانه»‏ مابين خودشانتقسيم مى كنند،‏ تا اين كه جنگ آن را دوباره تقسيمكند:‏ صدور سرمايه متمايز از صدور كالا در سرمايهدارى غيرانحصارى پديدة بسيار بارزى استو ارتباط نزديكى با تقسيم اقتصادى و ارضى -سياسى جهان دارد؛)‏ 5 تقسيم سرزمين هاى جهان‏(مستعمرات)‏ كامل شده است.‏همان گونه كه اشاره شد دو نظريه كمونيسمهراسى و رويارويى شمال و جنوب به دليلهايى كه گفته شد قابل پذيرش نيستند گرچهنظريه سوم يعنى مخالفت با توسعه درونزا را يكدليل اصلى كودتا بايد برشمرد ‏،با اين همه يكموضوع اساسى به كلى از نظر دور افتاده است وآن موضوع هژمون سرمايه دارى و تغيير و جا بهجايى هژمونى در مركز و نياز آن به تسلط و كنترلجريان نفت است ‏.با اين پيش فرض كه خوانندگانبه تاريخ استعمار آشنايى كافى دارند بايد يادآورىكنم كه اشباع بازار ملى و انباشت سرمايه همراهبا فعاليت هاى افسارگسيخته متروپل ها و انحصارهاهمواره در سال هاى پس از انقلاب صنعتى موجبوقوع جنگ هاى شديد ميان هژمون ها در جهاناستعمارى شده است كه مشخص ترين نمونه هاىآن جنگ يكم و دوم جهانى بوده است ‏.جنگميان هژمون ها در پيامد خود يورش به كشورهاىپيرامونى را داشت ‏.پس از پايان جنگ دوم جهانى،‏سرمايه دارى اروپا رمق چندانى براى ادامه جنگ ورقابت نداشت ‏.از يك سو نبرد براى تسلط بر نفتكه نيروى حياتى سرمايه دارى تا امروز بوده است-‏دليل اصلى فشار كنونى غرب بر ايران مسئله تسلطبر جريان نفت است و موضوع فعاليت هستهاى ايران دستاويزى بيش نيست ‏.همان گونه كهدر سال 2000 در زمان بوش در دكترين روابطخارجى آمريكا گنجانده شده است و در جنگ هاىاول و دوم خليج فارس به روشنى ديده شده آمريكاهنوز هم به شدت به دنبال حفظ سيادت خود برجريان نفت است 42 ‏-آلمان و ايتاليا در جنگشكست خورده و ساختارهاى فنى و اقتصادىآن ها نابود شده بود ‏،شوروى اساسا قايل به حضوردر اين مسابقه نبود ‏،فرانسه و كشورهاى كوچك ترجهان سرمايه دارى غرب كه در اثر جنگ و تغييرهژمونى در مركز ضعيف شده بودند سرگرممبارزه و سركوب قيام هاى ملى و ضد استعمارىدر آفريقا و شرق آسيا)‏ مستعمره هاى سابق خود(‏بودند و نمى توانستند در اين رقابت نقش مسلطايفا كنند ‏،اين بريتانيا بود كه مى بايست از سرورىو سيادت خود بر جهان سرمايه دارى دفاع كند.‏دفاع از هژمونى در برابر كى؟ اين قدرت تازه سربرآورده ايالات متحده آمريكا بود كه براى حفظبرترى به دست آورده در اروپا و جهان نياز داشتبرجريان نفت به برترى بى چون چرا دست يابد!‏بريتانيا مى خواست اما نتوانست؛ آمريكا خواست وتوانست كه هژمونى خود را بر جريان نفت و برجهان سرمايه سالارى برقرار سازد.‏براى درك بهتر موضوع بايستى گريزى به تاريخبزنم تا موقعيت نفت و انرژى را در خاورميانهو اهميت آن را براى جهان سرمايه دارى نشاندهد ‏.پس از جنگ جهانى اول ‏،آمريكايى ها گفتندمناطق نفت خيز تحت حاكميت عثمانى بايد بهعنوان غنائم جنگى تلقى شود ‏.همين امر سببشد كه شركت هاى غربى به طور انحصارى بهاستخراج نفت كشورهايى چون عراق ‏،كويت وبحرين بپردازند ‏.پس از پايان جنگ دوم بحثتعديل اين انحصارات مطرح شد و در كنفرانسبين المللى انرژى كه در سال 1944 در واشنگتنبرگزار شد ‏،آمريكايى ها بر اين نكته تاكيد كردندكه در مناطقى كه امتيازات انحصارى وجوددارد ‏،از جمله در ايران ‏،بايد تعديل هايى انجامگيرد ‏.شركت نفت ايران – انگلستان اين خواستهآمريكايى ها را نپذيرفت و صرفا ‏ًموافقت كرد كهمقادير قابل توجهى از نفت ايران را با قيمت ارزانبه كمپانى هاى آمريكايى بفروشد ‏.اين امر چندانماهنامه اقتصادي،‏ اجتماعي،‏ فرهنگي و هنري14


ن ماهمورد تاييد آمريكايى ها نبود ‏.در واقع نوعى رقابتبين آمريكا و انگلستان در زمينه بهره بردارى از52نفت ايران وجود داشت.‏اين موضوع خط بطلانى است بر همه ادعاهاىواهى در باره كودتا كه اگر مصدق با انگليسراه مى آمد كودتا اتفاق نمى افتاد ‏.ضمن اين كهنظريه كودتا به خاطر جلوگيرى از خطر گسترشكمونيسم را نيز رد مى كند ‏.در واقع دولت آمريكاتا حدودى در سال هاى نخستين ملى شدن نفت ‏،ازايران در برابر انگليس حمايت مى كرد تا انگليس رابجنباند ‏.پس از آن كه انگليس كاملا در برابر ايرانمستاصل شد و چرچيل با پاى خود به نزد ترومنرفت و سرورى و سيادت آمريكا را بر جريان نفتبه رسميت شناخت ‏،آن گاه دولت جمهورى خواهآمريكا به رياست جمهورى آيزنهاور در جايگاهبرادر بزرگ تر رهبرى عمليات را در دست گرفتهو انگليس را به شريك درجه دو تبديل كرد ‏.اوجبحران ملى كردن نفت همزمان بود با تغيير رياستجمهورى آمريكا از ترومن دمكرات به آيزنهاورجمهورى خواه ‏.او تيم سوداگرى را بر سر كار آوردكه نفت را خوب مى شناختند 62 و تبليغ كمونيسمهراسى را به حربه اى براى تسلط بر جهان تبديلكرده بودند ‏.چرچيل به ديدن آيزنهاور رفت ‏.اوپذيرفت كه آقايى جهان را به آمريكا بسپارد تامنافع استعمارى خود را در كشورهاى پيرامونى72يك سره از دست بدهد.‏گناه مصدق چه بود!‏همان گونه كه ديده شد پيشنهادهاى آيزنهاور وچرچيل به مصدق كاملا در قراردادى كه پس ازكودتا با دولت ايران در كنسرسيوم نفتى تازهتشكيل شده منعكس شد ‏.يعنى ملى شدن نفت ايراناز سوى قدرت هاى بزرگ پذيرفته شد تا ترتيباتجديد با مشاركت انگليس و چندين شركت نفتىآمريكايى و هلندى و غيره در اين كنسرسيومغارت شركت داشته باشند ‏.نفت ايران سرانجامملى شد اما نه در كنترل يك دولت دمكراتيك،‏بلكه دولتى خودكامه و غير پاسخگو؛ اين الگويىبود كه توسط آمريكا جايگزين الگوى نفت ملىشده در چهارچوب يك دولت دمكراتيك گرديد.‏گناه مصدق اين بود كه اسير بازى هاى حكومتآمريكا شده و آن را كشورى دمكرات فرضمى كرد ‏،زيرا قادر به درك منطق سرمايه نبود ‏.گناهاو اين بود كه مى خواست نفت را در چارچوبيك دولت دمكراتيك ملى كند تا در چارچوبقانون براى مردم هزينه شود و صرف يك اقتصاددرونزا بشود ‏.او برخلاف دشمنانش عميقا يكسوسياليست چپ بود ‏.سرنگونى مصدق توسطايالات متحده آمريكا و بريتانيا نشان داد كهغرب تحمل حاكمان دمكرات را در هيچ كجاىجهان ندارد ‏.آمريكا پس از يورش به جنبش ملىايران سياست ملى كردن نفت را در چارچوبحكومت هاى خودكامه دست نشانده در خاورميانهاجرا كرد ‏.با اين وسيله هم توانست به سرورىرقيب خود بريتانيا پايان دهد و هم جريان نفترا براى سال ها طبق منطق و نياز خود بيمه كند.‏سياستى كه هم چنان ادامه دارد!‏پى نوشت ها:‏1- دكتر محمد مصدق2- نطق ها و مكتوبات دكتر مصدق در دوره هاىپنجم و ششم مجلس شوراى ملى ‏/ص‎89‎‎3‎‏-ايران بين دوانقلاب ‏،يرواند آبراهاميان ‏،ترجمهاحمد گل محمدى ‏،محمد ابراهيم فتاحى.تهراننشر نى 1377 ‏،ص‎128‎4- منوچهر فرمانفرما در كتاب خون و نفت مىنويسد ‏:اقدامات انگليس در آبادان به يك نظاممستعمراتى خشن و جدى انجاميده بود....‏فرمانفرماييان ‏،منوچهر ‏،رخسان فرمانفرماييان ‏،خونو نفت ‏،ققنوس ،1383 ‏،چاپ هشتم ‏،ص‎114‎5- براى اطلاعات بيشتر برويد به كتاب اقتصادسياسى ايران ‏،محمد على همايون كاتوزيان ‏،صص‎227‎و 228 جدول هاى‎1‎ - ‎9‎و‎2‎‏-‏ ‎9‎چاپ نهم‎1382‎نشر مركز6- در جريان انتخابات دوره هفدهم مجلس درسال 1330 كنسولگرى هاى انگليس در شهرهاىبزرگ كانون مبارزه ضد دولتى بدل شده بودند.‏محمد على همايون كاتوزيان ‏،همان ‏،ص‎219‎‎7‎‏-راى اطلاعات بيشتر برويد به كتاب نفت،‏قدرت و اصول ‏،مصطفى علم ‏،ترجمه غلامحسينصالحيار ‏،تهران ‏،اطلاعات ‏،چاپ اول‎1371‎ ،8- بنگريد به پانويس‎5‎9- مذاكرات مجلس شوراى ملى 30 امرداد‎1330‎نشست 182 منبع:‏http://mashruteh.org/wiki/index.php10- همايون كاتوزيان ‏،محمد على ‏،اقتصاد سياسىايران ‏،تهران ‏،نشر مركز ،1382 ‏،چاپ نهم ‏،ص‎220‎11- ذوقى ‏،ايرج ‏،مسايل اقتصادى و سياسى نفتايران ‏،پاژنگ ،1381 ‏،چاپ ششم ‏،ص.‏‎273‎12- تقى زاده انصارى ‏،محمد ‏،سياست خارجىو توسعه صادرات مواد معدنى ‏،در ايران ‏،تهران،‏دفتر مطالعات سياسى و بين المللى ،1379 ‏،چاپاول ‏،ص.‏‎667‎13- ميرترابى ‏،سعيد ‏،مسايل نفت ايران ‏،تهران،‏قومس ،1368 ‏،چاپ سوم ‏،ص‎74‎14- ذوقى ‏،ايرج ‏،پيشين ‏،ص.‏‎285‎15- امينى ‏،على رضا ‏،تحولات سياسى و اجتماعىايران در دوران پهلوى ‏،ص‎324‎-16http://www.zibakalam.com/news/82917- خاطرات مصدق18- خون و نفت ، همان ‏،ص 343 هم چنين براىاطلاعات بيش تر به پانويس 21 بنگريد.‏19- خون و نفت ‏،همان ‏،ص‎311‎20- خون و نفت ‏،همان ‏،ص‎330‎21- طبق بند 17 قانون اساسى مكزيك كه درسال 1917 به تصويب رسيد حق استخراج وبهره بردارى از منابع زير زمينى اين كشور بهصورت دائمى و غير قابل انتقال به غير به دولتواگذار شده است ‏.البته در مكزيك نيز دولت براىاستخراج و فروش نفت خود با مشكل هاى زيادىاز سوى شركت هاى آمريكايى رو به رو شد و تازمانى كه شركت هاى آمريكايى به عنوان شركتهاى ملى پذيرفته نشدند امكان استخراج و فروشنفت از مكزيك گرفته شده بود ‏.پس از انقلابمكزيك رئيس جمهور مكزيك در سال 1938 حقاكتشاف ‏،توليد ‏،پالايش ، ‏،توزيع نفت و گاز وتوليد و فروش فراورده هاى اصلى پتروشيمى را بهصورت انحصارى به دولت اين كشور واگذار كرد.‏22- منوچهر فرمانفرماييان در كتاب خون ونفت تعريف مى كند كه عكس هاى دكترمصدقبه ديوارها ديده مى شد كه ناشى از حس دوستانهنسبت به اقدام هاى دكتر مصدق براى ايستادگى دربرابر استعمار بود.‏23- براى اطلاعات بيشتر برويد به فوران ‏،جان:‏مقاومت شكننده؛ تاريخ تحولات اجتماعي ايران ازصفويه تا سال هاي پس از انقلاب اسلامى ترجمهاحمد تدين و كاتوزيان ‏،محمدعلي ‏:اقتصاد سياسيايران ‏،ترجمه محمدرضا نفيسي و كامبيز عزيزيهمچنين فاتح ‏،مصطفي 50 ‏:سال نفت ايران24- براى اطلاع بيشتر برويد به مقاله آمريكا وپدرخواندگى انرژى به قلم همين نويسنده بهنشانىhttp://vazeh.com/n-2079789.htmlبه نقل از روزنا25- هرميداس باوند ‏.منبع:‏http://www.zibakalam.com/news/82926- خون و نفت ‏،همان ‏،ص‎342‎27- خون و نفت ‏،همان ‏،ص‎342‎15شماره چهاردهم اسفند ماه 91


فروپاشى اقتصاد ايران:‏طوفان كه درراه است!‏احمد سيفموضوع بحران در اقتصاد ايران موضوعى نيست كه ديگر بر كسى پوشيده باشد.‏ بحرانى كه مى رود تا طوفانى به پا كند و تا اين جاىكار هم مشكل هاى فراوانى براى توده مردم به بار آورده است.‏از آن جايى كه هم در سال پايانى عمر دولت دهم به سر مى بريم و هم اين كه روزهاى پايانى سال را در پيش داريم بر آن شديم يكجمع بندى كلى از اقتصاد ايران در 8 سال گذشته داشته باشيم.‏ اين موضوع را با دكتر احمد سيف اقتصاددان نام آشنا در ميان گذاشتيمو ايشان با گشاده دستى كتابى را با همين نام كه در زمينه اقتصاد ايران در چند سال پيش تأليف كرده بودند براى انتشار و استفاده در<strong>مهرگان</strong> در اختيار ما گذاشتند.‏ كتابى مفصل كه به مهم ترين جنبه هاى اقتصاد ايران و نقطه ضعف هاى تاريخى آن در كنار مشكل هايىكه در سال هاى زمامدارى آقاى احمدى نژاد بحرانى تر شده پرداخته است.‏ به علت حجم زياد كتاب انتشار آن در يك شماره <strong>مجله</strong> گذشتهاز اين كه مقدور نيست،‏ درست هم نيست؛ لذا با هماهنگى ايشان در اين شماره بخش يك كتاب را با كمى تلخيص منتشر مى كنيم.‏اميدواريم فرصتى باشد تا به تدريج ساير بخش هاى اين كتاب ارزشمند را در شماره هاى ديگر <strong>مهرگان</strong> منتشر كنيم.‏تحريريه <strong>مهرگان</strong>الگوى توسعه واردات سالار و كمى هم دربارهتاريخ اقتصادى ايران معاصر:‏مشكلات اساسى اقتصادى ما كدام اند؟براى سادگى كار خودم،‏ من فقط به يك مشكلاساسى اشاره مى كنم:‏ ضعف بنيه توليدى در اقتصادبه دلايل گوناگون،‏ اقتصاد ايران اقتصاد مولدىنيست.‏ اگر بيشتر به عقب بر نگردم حداقل در 150سال گذشته اين خصيصه اصلى اقتصاد ما است وبه همين خاطر،‏ تقريباً‏ هميشه بين توليد و مصرفدر آن شكاف وجود داشته است.‏ در مقطعى درقرن نوزدهم اين شكاف را با صدور طلا و نقره ازايران پر كرده بوديم و بعد از پيدايش نفت،‏ كه همهچيزمان نفتى شد و اين شكاف هم مزمن و دائمىگشت.‏ يكى از شيوه هاى اندازه گيرى اين شكاف،‏اين است كه به تراز پرداخت هاى بين المللى ماننگاه بكنيم.‏ البته همين جا بگويم كه لازم استكه به اين تراز بدون توجه به دلارهاى نفتى توجهكنيم.‏ هدفم در اين مقايسه اين است كه ببينيم برسر اين شكاف بين توليد و مصرف در اقتصاد چهآمده است!‏ گفتم و بايد تكرار كنم كه اين مشكلىنيست كه در 4 سال گذشته آغاز شده باشد ولىواقعيت اين است كه در اين 4 سال،‏ شاهد رشدچشمگير اين شكاف بوده ايم.‏ براى مقايسه،‏ توجهشما را به اين آمارها جلب مى كنم.‏در دوره 1901-06 ارزش كل واردات ايران 38,4ميليون ليره و ارزش كل صادرات ما هم 27,3ميليون ليره بود.‏ يعنى اين شكاف براى اين دورهمعادل 11,1 ميليون ليره بود كه براى آن دوران بهتوجه به اندازه اقتصاد ايران،‏ ميزان قابل توجهىاست.‏براى سال 1356 يعنى آخرين سالى كه از رژيمگذشته آمار داريم،‏ كل واردات 13,5 ميليارد دلارو كل صادرات غير نفتى هم 0,5 ميليارد دلار بود،‏يعنى اين شكاف براى اين سال،‏ 13 ميليارد دلاربود.‏در طول 1373-76 يعنى سه سال پايانى رياستجمهورى آقاى رفسنجانى،‏ كل واردات به ايران 53ميليارد دلار و كل صادرات غير نفتى ما هم تنها 14ميليارد دلار بود،‏ يعنى اندازه اين شكاف براى اينسه سال به 39 ميليارد دلار رسيد.‏در طول 1380-83 يعنى سه سال پايانى رياستجمهورى آقاى خاتمى،‏ كل واردات به ايران 106ميليارد دلار و كل صادرات غير نفتى ما هم 23ميليارد دلار بود،‏ كه ميزان شكاف بين توليد ومصرف براى اين سه سال مى شود 83 ميليارد دلار.‏در طول 1383-87 يعنى سه سال اول رياستجمهورى آقاى احمدى نژاد كل واردات به ايران194,6 ميليارد دلار و كل صادرات غير نفتى ما هم55 ميليارد دلار بود يعنى كسرى تراز پرداخت هاىاقتصاد غير نفتى ما 140 ميليارد دلار مى شود.‏ يعنىبراى اين سه سال،‏ 140 ميليارد دلار از كالاها وخدماتى كه در اقتصاد ايران مصرف شد،‏ در اقتصادايران توليد نشده بود.‏ البته به اشاره بگويم كه ازآقاى جهرمى وزير پيشين كار آقاى احمدى نژاد درماهنامه اقتصادي،‏ اجتماعي،‏ فرهنگي و هنري16


ن ماههمايشى در تبريز نقل شده است كه ايشان گفته اند80 درصد آمارهاى صادرات غير نفتى ايران راقبول ندارند.‏ اگر بخواهيم اين ‏«نصحيح»‏ را در نظربگيريم البته كه ميزان شكاف 183,6 ميليارد دلارمى شود كه از آن مى گذرم.‏در همين جا بايد توجه شما را به دو نكته ديگرهم جلب بكنم.‏در طول 1383 اگرچه كل صادرات غير نفتى ما7 ميليارد دلار بود،‏ ولى خبر داريم كه دولت-‏دولت آقاى خاتمى - 8 ميليارد دلار براى تشويشصادرات پرداخت.‏ من در نوشته اى همان موقع،‏از اين كار تحت عنوان ‏«اقتصاد ملانصرالدينى»‏نام برده بودم كه عملاً‏ 8 دلار هزينه مى كنيم تا7 دلار درآمد داشته باشيم.‏ از سوى ديگر اين راهم بگويم كه در 1387 بر اساس تازه ترين آمارىكه بانك مركزى منتشر كرده است،‏ كل واردات بهايران براى 6 ماه اول سال 35,5 ميليارد دلار و كلصادرات غير نفتى ما هم 9,8 ميليارد دلار بود.‏ حتىاگر از ‏«تصحيح»‏ آقاى جهرمى هم چشم پوشىكنيم،‏ يعنى كه براى بقيه سال اگر همين روال ادامهيافته باشد،‏ كسرى تراز پرداخت هاى بين المللى‏(غير نفتى)‏ ما يا همان شكافى كه پيش تر از آنسخن گفته ام 52 ميليارد دلار مى شود.‏اين ضعف بنيه توليدى،‏ به گمان من،‏ عمده ترينو پيچيده ترين معضل اقتصادى ماست و از طرفديگر،‏ بايد بر اين نكته تاكيد بكنم كه تداوم تاريخىآن هم تصادفى نيست و تا موقعى كه به ريشهنپردازيم برطرف نخواهد شد.‏و اما،‏ پى آمدهاى اين ضعف توان توليدى و عواملتوضيح دهنده آن،‏ خودش را به صورت هاىمختلفى نشان مى دهد.‏- بيكارى آشكار و پنهان.‏- توزيع نابرابر درآمد و ثروت.‏- گستردگى فقر.‏- تورم مزمن.‏- عدم موفقيت در بازارهاى بين المللى.‏- بدهى خارجى كه از مقدار واقعى و شرايطشخبر نداريم.‏- فرار سرمايه از ايران و كاهش ادامه دار و حيرتانگيز ارزش ريال.‏- ساختار مخدوش بازار و به ويژه وجودشركت هاى عظيم نه دولتى - نه خصوصى.‏و اما چرا اين گونه است؟پاسخ من اين است كه حداقل در صد سال گذشتهمى خواستيم در ايران اقتصاد سرمايه دارى داشتهباشيم ولى براى ايجاد نهادهائى كه براى ادارهثمربخش اين نظام اقتصادى لازم است كارىنكرده ايم.‏ به عبارت ديگر،‏ پوسته نظام اقتصادىما سرمايه دارى است ولى وقتى اين پوسته را كنارمى زنيم،‏ چنان معجونى سر بر مى زند كه با هيچالگوى شناخته شده اى جور درنمى آيد.‏تا 1906 كه در ايران هيچ گونه قانون مدونىنداشتيم.‏ اگرچه به نظر اين گونه نمى آمد ولىاقتصادى داشتيم سرشار از هرج و مرج و هركى به هر كى.‏ مالكيت جان و مال هم در نتيجههمين آنارشيسمى كه حاكم بود،‏ بلاتكليف بود.‏يعنى شماى ايرانى امروز همه كاره بوديد و فردابر سردار.‏ پى آمد اقتصادى اين ساختار هم اينمى شود كه اقتصاد با قحطى سرمايه گذارى در آنروبرو مى شود و نتيجه اش هم ناپايدارى توليد وضعف بنيه توليدى در اقتصاد است.‏ پس از 1906به ظاهر قانون دار شديم ولى هنوز نهادهاى ديگررا نداريم،‏ ولى در ضمن،‏ هركس كه تتمه قدرتىدارد،‏ به قانون رفتار نمى كند و نتيجه اين كه،‏ با بيشو كم تفاوتى همان الگوى قرن نوزدهمى ادامه پيدامى كند-‏ با اين تفاوت،‏ كه يواش يواش دلارهاىنفتى را هم داريم كه مى تواند به عنوان سرپوشىبراى كتمان شكافى كه بين توليد و مصرف وجوددارد بكار گرفته شود.‏ از آن زمان به بعد،‏ نه فقطاقتصاد ما كه بخش عمده اى از مصرف ما هم نفتىمى شود.‏ نه اين كه مالكيت خصوصى نداشته باشيم.‏داريم همان گونه كه در قرن نوزدهم هم داشتيم،‏ولى امنيت مالكيت و به طور كلى امنيت اجتماعى،‏سياسى و فرهنگى و البته كه اقتصادى نداريم.‏ يعنىمهم نيست كه در قوانين مدون من و شما ايرانىچه ميزان حق و حقوق داريم.‏ يا به اصطلاح برروى كاغذ چه ها امكان پذير است و چه ها نبايدبكنند،‏ در عمل،‏ تجربه زندگى مان اين است كهاكثريت مطلق مان حق و حقوقى نداريم ‏(البتهمى گويم اكثريت مطلق،‏ چون هميشه بوده اند اقليتبسيار كوچكى كه براى هر كارى جواز داشته اند!).‏خوب در اين فضا،‏ يكى اين كه تصميماتاقتصادى به شدت سياسى مى شود-‏ يعنى شماىنوعى،‏ به خاطر رابطه اى كه با يك مقام صاحبقدرت داريد يك تصميم اقتصادى مى گيريد نه اينكه به اصطلاح ضرب و تقسيم اقتصادى اش راكرده باشيد؛ و چون اين گونه است،‏ رانت خوارىهم در اين نظام به صورت ‏«فضيلت»‏ در مى آيد وذهنيت اقتصادى آدم ها را به تباهى بيشتر مى كشد.‏رانت خوارى هم اول و آخر مصيبت اقتصادى درهمه جاست.‏ وقتى امنيت نيست و وقتى كه تكليفخيلى چيزها-‏ حق و حقوق فردى،‏ مالكيت،‏قرارداد-‏ مشخص نيست،‏ سرمايه گذارى در توليدغير عقلائى مى شود.‏ در اين مجموعه وقتى مازادداريد يا آن را در جائى دفن مى كنيد-‏ سابق درباغچه منزل دفن مى كرديد و حالا در بانك فرنگ –اگر در لندن و زوريخ نشود اين كار را كرد خوبمازاد را به دوبى مى فرستيد - يا براى اين كه بهدست قدرتمندان نيفتد،‏ بخش عمده اش را هزينهمى كنيد.‏ هركدام كه بشود،‏ به ويژه وقتى كه اينهزينه ها هم عمدتاً‏ صرف كالاها و خدمات وارداتىبشود،‏ اقتصاد از اين مازادها و از اين نوع هزينهكردن ها جان نمى گيرد و توانمندتر نمى شود.‏ جالباين كه رانت خوارى در ايران،‏ برخلاف ادعائى كهشمارى از اقتصاددانان مى كنند در انحصار بخشدولتى نيست.‏ تجار محترمى كه در بخش خصوصىاحتكار مى كنند تا قيمت ها بالا برود،‏ به جز رانتخوارى مگر چه مى كنند؟متأسفانه اين وضعيت كلى با اندك تغيير-‏ آنهم عمدتاً‏ در سطح قضايا-‏ شيوه غالب زندگىاقتصادى در ايران است؛ و بنده عرضم اين است كهتا زمانى كه كار بر اين مدار مى چرخد،‏ مشكلاتاقتصادى ايران رفع نمى شود.‏پس به گمان من،‏ براى برون رفت و يا حداقلتخفيف اين مشكلات ما به اصلاحات اساسىسياسى و اقتصادى نيازمنديم.‏ بدون تحول سياسى،‏سياست هاى اقتصادى نمى تواند مددكار باشدو بدون تحول اقتصادى،‏ تحول سياسى پايدارنخواهد بود.‏ به تجربة تلخ و شيرين بشريت،‏ ايندو اگر قرار است موفق باشند،‏ بايد با هم و باپشتيبانى و حمايت يكديگر اجرا شوند.‏ پيشاپيش17شماره چهاردهم اسفند ماه 91


به اين نكته نيز اشاره بكنم كه بايد از تمايلى كهمى كوشد با وعده هاى غير واقعى و " سريع السير"‏اين مصائب را بر طرف نمايد،‏ مقابله شود.‏ چوناين مشكلات راه حل ساده و بى درد و حتى كمدرد ندارند.‏ آگاهى به اين واقعيت ها اما تحمل دردرا امكان پذير مى نمايد.‏نگاهى به اين ليست مشكلات و مصائب اقتصادىنشان مى دهد كه ما به كار و برنامه ريزى هم زماندر چند حوزه نيازمنديم.‏ به عنوان مثال،‏ به گمانمن،‏ علت اصلى تورم در جوامعى چون ايران كمىتوليد و كاهش ادامه دار ارزش ريال و افزايشخارج از كنترل عرضة پول در اقتصاد است.‏ كمىتوليد اگر چه ريشه ساختارى و تاريخى دارد،‏ ولىكاهش ادامه دار ارزش ريال به سياست هاى دولتو فرار سرمايه از ايران مربوط مى شود.‏ فرار سرمايه،‏اگر چه دلايل اقتصادى هم دارد ولى علت اصلىآن سياسى-‏ فرهنگى است.‏ كاهش ادامه دار ارزشريال به بيانى يكى از علل فرار سرمايه است و هميكى از پى آمدهاى آن.‏ قانونمند شدن امور و بهويژه تعيين تكليف مالكيت خصوصى و بى تعارف،‏آماده سازى نهادهاى لازم براى حفظ تقدس آن دريك نظام سرمايه دارى،‏ مقابله با مراكز چند گانةقدرت-‏ به ويژه مراكز قدرت غير انتخابى-‏ مقابلهجدى و قابل رويت و لمس با موارد عديدة قانونشكنى-‏ از سوى همگان و به خصوص از سوىدولت-‏ كوشش عملى براى افزودن بر امنيت درجامعه بى گمان براى كاستن از تمايل به فرارسرمايه مفيد خواهد بود.‏ نه تنها اين،‏ بلكه اگربتوانيم ايرانى ها را به وجود امنيت لازم و احترامبه حق و حقوق اجتماعى شان متقاعد بكنيم،‏ درآن صورت،‏ سرمايه گذارى توليدى هم در اين جاتشويق مى شود و انجام مى گيرد.‏ حركت در اينراستا مى تواند بسترى باشد براى تخفيف و حتىحذف اين شكاف و اما كمبود توليد،‏ برنامه ريزىمى خواهد.‏ در برابر تمايلى كه مى كوشد فشارهاىتورمى را با تشويق واردات تخفيف دهد بايدمقاومت كرده،‏ مضار اين سياست را نشان داد-‏فكر مى كنم الان مى دانيم كه اين سياست در عملبه چه صورتى در خواهد آمد!‏ براى كشورى چونايران كه منابع ارزى قابل اطمينان و قابل توجهندارد،‏ خطر اين سياست افزودن بر بدهى خارجىو بى اعتبارى بين المللى است كه به صورت بحرانارزش ريال در مى آيد و ضمن تشويق فرار سرمايهبر بحران تورمى مى افزايد.‏ البته در اين سال هابودند و هستند اقتصاددانانى كه بدون توجه بهاين وجوه ‏«غير اقتصادى»‏ خواهان حذف دولتاز زندگى اقتصادى و سپردن كارها به دست ‏«بازارآزاد»‏ هستند.‏ در موارد مكرر در اين باره نوشته امكه من با اين سياست،‏ موافق نيستم.‏ آن هم به ايندليل ساده كه وقتى تكليف حق و حقوق فردىنامشخص باشد و دولت هم كارآمد نباشد و بهقوانين جارى عمل نكند،‏ اقتصاد بازار هم نتيجهنخواهد داد.‏ پيشنهاد مى كنم به تجربه ‏«خصوصىسازى»‏ در ايران بنگريد و خارج از حب و بغضايدئولوژيك پى آمدهايش را بررسى كنيد.‏ بههمين خاطر،‏ معتقدم كه با تمايلى كه مى كوشد درجوامعى چون ايران دولت را از زندگى اقتصادىحذف كند نيز بايد مقابله شود.‏ آن چه بايد بشودتصحيح عملكرد دولت است نه حذف آن.‏ تصحيحعملكرد دولت هم بدون قانون گرايى و تعهد وعمل به قانون غير ممكن است.‏- اولاً،‏ هيچ نمونة تاريخى وجود ندارد كه اقتصادىبدون نقش كارساز و موثر دولت در ادارة امورتوسعه يافته باشد.‏- ثانياً،‏ بخش خصوصى در ايران به دلايل گوناگون-‏از جمله به دلايل عدم امنيتى كه وجود دارد-‏ فاقدخصلت كارآفرينى است و در وجوه عمده،‏ تمايلزيادى به باج طلبى seeking) Rent‏)دارد و اينخصلت نيز،‏ خصلت تازه اى نيست.‏ با حذف دولتاز زندگى اقتصادى و بدون آن چه هائى كه بايدانجام بگيرد،‏ اين بخش به جاى كوشش در راستاىافزودن بر توليد ارزش افزوده در اقتصاد،‏ همه ىتوان خود را صرف بخش توزيع نموده و مى كوشدبدون دردسر به درآمدهاى كلان تر دست يابد واين خصلتى است كه چه در رژيم گذشته و چه درسال هاى اخير عيان تر از آن بود كه كتمان كردنىباشد.‏به نظر من اگر قرار باشد بدون اصلاحاتى كه لازماست-‏ آن گونه كه از قرائن پيداست،‏ بخش هاىبيشترى در اختيار اين بخش مسئوليت گريز ودلال مسلك قرار بگيرد،‏ اقتصاد مملكت يا گرفتاربحران بى اعتبارى بين المللى خواهد شد - به خاطروارداتى كه توانائى تأمين مالى شان را نداريم-‏ ويا تورم سير صعودى خواهد گرفت و در نهايتبه صورت يك بحران سياسى در مى آيد.‏ دليلافزودن بر تورم هم اين است كه فعاليت هاى دلالى– به ويژه وقتى بين توليد و مصرف شكاف وجوددارد،‏ يعنى وضعيتى كه در ايران داريم-‏ يكى ازعمده ترين عوامل افزايش قيمت است چون هردلالى بدون اين كه ارزش افزوده اى توليد كردهباشد،‏ بسته به موقعيت،‏ مقدارى بر قيمت ها افزودهاست.‏ پس،‏ قبل از هر چيز،‏ راهى جز اين نداريمتا همه ى امكانات را براى افزودن بر توليد ارزشو ارزش افزوده در اقتصاد بسيج كنيم؛ و همين جاست كه بر مى گرديم به ضرورت كنترل و محدودكردن قدرت سياست پردازان و ايجاد شرايطى كهامنيت اجتماعى از حرف فراتر رفته و با نهادهاىلازم و كافى حمايت گردد.‏همين جا پس اين نكته را هم بگويم كه بازارىكه شمارى از اقتصاددانان در ايران از آن حرفمى زنند و از آن دفاع مى كنند،‏ يعنى بازارى مستقلاز مداخلات گسترده و هر روزة دولت،‏ وجودخارجى ندارد؛ و اگر هم رگه هاى كم رنگى ازچيزى شبيه به اين نوع بازار در خاطره هاى گردگرفته تاريخى بشر باشد،‏ آن هم به مراحل اوليةماهنامه اقتصادي،‏ اجتماعي،‏ فرهنگي و هنري18


ن ماهنظام فئودالى و در مرحلة ظهور و پيدايش مبادلاتكالائى مربوط مى شود كه حتى در آن موقع نيز،‏پول در جريان به وسيله فئودال منطقه و يا سلطانضرب مى شد و از آن گذشته،‏ نه حجم مبادلاتقابل توجه بود و نه دائمى و ادامه دار.‏ توليد،‏توليد كالائى - توليد براى بازار-‏ نبود و تنها توليدمازاد بر مصرف بود كه به صورت كالا در آمدهوارد مبادله مى شد؛ و اين مازاد اگر در يك سالبود،‏ ممكن بود در سال ديگر نباشد.‏ ولى سرمايهسالارى در گوهر نظام متفاوتى است كه با كالائىشدن توليد-‏ يعنى توليد براى فروش در بازار-‏خصلت بندى مى شود و به همين خاطر نيز هستكه مداخلات هر روز ة دولت در بازار به شكل هاىمختلف،‏ نه فقط موثر كه ضرورى مى شود.‏حتى در جوامعى كه همين برنامة تعديل را بهجوامع پيرامونى صادر مى كنند،‏ گذشته از نقشچشمگير و مستقيم دولت در اقتصاد - چه بهصورت عرضه كننده كالا و خدمات و يا خريدارآن ها-‏ روز و هفته اى نيست كه دولت براى ثباتآفرينى در بازار ارز مداخله نكند.‏ از آن گذشته،‏كشورى وجود ندارد كه در آن نرخ بهرة بانكىاز سوى دولت - از طريق بانك مركزى - تعييننشود و نرخ بهره به عنوان ‏«قيمت پول»‏ در نظامسرمايه سالارى اگر مهم ترين ‏«قيمت»‏ در اين نظامبازار سالار نباشد،‏ يكى مهم ترين قيمت هاست.‏با اين حساب،‏ اين روايت ‏«غير اقتصادى»‏ بودنمداخلات دولت در وجه عمده نه در نتيجه ى يكاستدلال مشخص و معلوم اقتصادى كه دقيقاً‏ يكموضع گيرى روشن سياسى است.‏ با اين همه،‏آن چه كه بايد بشود دموكراتيزه كردن و تصحيحخودسرى هاى نهاد دولت است نه كوشش براىحذف آن از زندگى اقتصادى.‏- بحث اصلى بر خلاف آن چه كه از سوى ايندوستان عرضه مى شود،‏ بر سر نقش داشتن و يانداشتن دولت در امور اقتصادى نيست.‏ يعنى،‏آتشى ترين مدافعان ‏«بازار آزاد»‏ نيز از ‏«حذف كامل»‏دولت به واقع حذف كامل را منظور ندارند.‏ يعنى،‏منظور اين جماعت نيز برچيده شدن پول ملى،‏بانك مركزى،‏ ابزار هاى دولت براى دفاع از مالكيتخصوصى،‏ نظام گسترده نظامى و پليس و نهادهاىواضع و مجرى قانون نيست.‏ مجادلة اصلى،‏ درواقع،‏ بر سر چگونگى اين نقش و گستراى آن و دراصل بر سر ارجحيت هاى دولت است.‏پس برسيم به يك سئوال اساسى ديگر:‏ با توجه بهاين مقدمه چه بايد كرد؟اگرچه در پيش گرفتن سياست هاى ضربتى و كوتاهمدت گاه لازم مى شود ولى من بر آن سرم كهدولت آينده براى كاستن از اين مصائب بايد دروجه عمدة بكوشد كه نه فقط ساختار اقتصاد ايرانكه ساختار ذهن اقتصادى ماى ايرانى هم متحولشود.‏در اين حوزه و در كوتاه مدت،‏ دولت آينده بايدبپذيرد كه:‏1- دموكراسى و جامعة باز،‏ در بطن خويش رسيدنبه يك حداقلى از رفاه مادى براى همة شهروندانرا نهفته دارد.‏ يعنى در جامعه اى با فقر و نابرابرىروزافزون يكى از اساسى ترين مختصات يكجامعة باز وجود نخواهد داشت ‏[تخفيف مشكلفقر].‏2- دموكراسى و جامعة باز با نابرابرى روزافزونو بى عدالتى گسترده جمع شدنى نيست.‏ تخفيفنابرابرى و بى عدالتى به سياست هاى ويژه نياز داردو با حاكميت بازار آزاد به دست نمى آيد.‏3- دولت آينده بايد در عمل بپذيرد كه شهرونداننه موضوع توسعه كه عامل توسعه اند و به همينسبب لازم است كه نه فقط در زيان ها كه در منافعاحتمالى آن نيز سهيم باشند.‏ يعنى،‏ رفاه و آزادىغير قابل تفكيك اند يا اگر به طور ديگر گفتهباشم،‏ نه بدون آزادى،‏ رفاه به دست آمدنى استو نه بدون رفاه،‏ آزادى معنى دار است.‏ اين حداقلرفاه براى رسيدن به اهداف جامعه ضرورى است‏[كوشش براى باز توزيع ثروت و درآمد].‏ انگيزةشهروندى كه حقوق ماهيانه اش براى پرداختاجاره منزل مسكونى اش كفايت نمى كند،‏ براىسخت كوشى و ابداع و كار به نفع جامعه و براىفاسد نشدن،‏ چيست؟با اين حساب برگرديم به پرسشى كه مطرحكرديم.‏به نظر من،‏ خطوط كلى اين سياست اقتصادى رامى توان به صورت زير خلاصه كرد.‏ من بر آنم كهاين سياست ها براى رفع و يا حداقل تخفيف دودسته مشكلى كه پيش تر بر شمردم،‏ مفيد خواهندبود :- مشخص كردن نقش و وظايف دولت- اصلاح ساختار دولت-‏ دموكراتيزه كردن اينساختار- مقابله با فساد مالى گسترده و مزمن ‏(دولتى،‏ شبهدولتى،‏ شخصى)‏- تصحيح نظام مالياتى- مديريت ثمر بخش تجارت خارجى- توجه به مسائل كارگرى و اتحاديه ها- نهادسازى- آزادى مطبوعات و رهاسازى صدا و سيما ازانحصار دولتى-‏ احترام به حق و حقوق فردىبايد يك بار ديگر تاكيد بكنم كه بدون تضمينآزادى بيان و عقيده و امنيت همه جانبة شهروندانو كوشش وقفه ناپذير براى گسترش و تعميق اينآزادى ها و امنيت اين مصائب و مشكلات هم باقىمى مانند.‏با توجه به آن چه كه درباره شكاف موجود بينتوليد و مصرف در اقتصاد ايران گفتم بايد اضافهكنم كه به گمان من خطاى استراتژيك دولتاحمدى نژاد اين بود كه-‏ همانند دولت هاى قبلىو احتمالاً‏ اندكى مشتاق تر-‏ الگوى توسعه وارداتسالار را در پيش گرفت و همان گونه كه پيش ترهم گفتم به اهداف خويش كه نرسيد،‏ هيچ براىاقتصاد كشور اين شرايط شديداً‏ بحرانى را ايجادكرد.‏ به وارسى گوشه هائى از اين بحران خواهمرسيد.‏يكى از خطاهاى استراتژيك سياست پردازاناقتصادى در ايران-‏ نه فقط در اين 8 سال گذشته-‏كه حداقل در 20 سال گذشته اين بود كه الگوىتوسعه اقتصادى ‏«واردات سالار»‏ - Import-led-development model را در پيش گرفتند.‏آن چه كه لازم بود برنامه ريزى هوشمندانه براىافزودن بر توان توليدى در اقتصاد بود كه اگرچهكار ساده اى نبود ولى ناممكن هم نبود.‏ هوشمندىو مسئوليت پذيرى مى خواست و يك حداقلشناخت از موانع و تنگناهاى اقتصادى و سياسىدر ايران و يك تمايل جدى براى تغيير آن چهكه در ايران عهد دقيانوسى باقى مانده بود.‏ ولىاين چنين نكردند.‏ البته اين هم صحت دارد كه در8 سال گذشته،‏ دلبستگى به اين الگو بسى بيشترشد،‏ خطائى كه افزايش درآمدهاى بادآورده نفتىو فقدان يك نگرش استراتژيك به مسايل اقتصادىدر تعميق و گسترش آن بى تأثير نبوده است.‏بى مناسبت نيست از بدتر شدن وضعيت اقتصادىو از تضعيف بنيه توليدى در ايران نمونه و شاهدبدهم.‏ در بازار مواد غذائى-‏ روغن زيتون مثلاً-‏روغن زيتون اسپانيائى و ايتاليائى در بازارهافراوانند.‏ آب ميوه رانى از عربستان سعودى وامارات و همين طور چاشنى هاى سوئيسى مگى ودر ديگر بازارها هم وضعيت به اين گونه است كهحتى داد سايت الف وابسته به آقاى احمد توكلىهم درآمده است.‏ بخش از گزارش اين سايت را1نقل مى كنمبازار شامپوشامپوى هراندشولدرز آلمانىشامپوى الويو با مبدأ توليد نامعلومشامپوى ايپك تركيهشامپوى جليمو ‏(گلمو)‏ محصول كشور اردنشامپوى سلسان بلو احتمالاً‏ اروپاى شرقىشامپوى استايل وان آمريكايىشامپوى هاى دايركت ‏(اچ دى)‏ آمريكايىشامپوى كليس كور آلمانىشامپوى فراچ اند ويتامين آلمانىشامپوى كراوتر با مبداء توليد نامعلوم19شماره چهاردهم اسفند ماه 91


بازار تزئينات منزلكاغذ ديوارى ترس تينتاس اسپانيايىكاغذ ديوارى رويال فرانسوىكاغذ ديوارى رويال كينگ انگليسىپاركت كايندل اتريشپاركت پات ايتالياپاركت استالهم مالزىپاركت هارو آلمانىكفپوش موندو ايتاليايىكفپوش ال جى كره اىپاركت كرونوپول سويسىپاركت ديل وود اروپايىموكت تايل پاركت كانادايىموكت كرانزل آلمانىموكت با نام تجارى نامشخص محصول عربستانسعودىبازار مصالح ساختمانىكاشى هاى اسپانيايى با برندهاى زيركنيا،‏ كارمالاسا،‏روبى،‏ سالونى،‏ گرسير و...‏كاشى و سراميك هاى ايتاليايى با برندهاى دادو،‏سدير،‏ سايسيز،‏ لافاانزا آب س،‏ ادى گرس.‏شيرآلات اسپانيايى تكاعايق انگليسى ساند سلوشنسرويس بهداشتى هلندى گيسابازار مبل و چوبمبلمان هوكلا آلمانىمبل استكبال وارداتى از تركيهمبل باستان وارداتى از تركيهعلاوه بر اين،‏ بخش قابل توجهى از بازار مبل ايرانرا محصولاتى وارداتى از چين،‏ مالزى و ايتالياتشكيل مى دهد كه فاقد برند مشخص هستند.‏بازار ميوهگلابى توليد شده در چينانگور توليد شده در شيلىپرتقال توليد شده در مصرنارنگى توليد شده در پاكستانسيب توليد شده در فرانسهآناناس توليد شده در مالزى و فيليپينو...‏بازار لوازم خانگىمحصولات انگليسى وكسمحصولات ايتاليايى ايندزيتمحصولات آمريكايى بلاك اند دكرمحصولات آلمانى بيممحصولات آمريكايى هاش دوا و ماپمحصولات آلمانى كلاترونيكمحصولات آلمانى هوگلمحصولات اسپانيايى يوفامحصولات فرانسوى پروماكسعلاوه بر اين ها محصولات كراون،‏ توپى،‏ استيم،‏بيم،‏ يونيك و چندين نام و برند با هويت و مبداءنامعلوم وارداتى نيز در بازار ايران به وفور وجوددارند.‏اين محصولات،‏ علاوه بر برندهاى معروف كره اىو آلمانى است كه از سال هاى قبل در بازار لوازمخانگى ايران فعال هستند.‏ همين جا در جوابسئوال احتمالى دوستانى كه به امام زاده ‏«تجارتآزاد»‏ دخيل بسته و در عمل مدافع تداوم اينوضعيت مى شوند،‏ بگويم كه ‏«تجارت آزاد»‏ موقعىنافع است كه به قول معروف بده-بستان صورتبگيرد.‏ شما در توليد كالائى به اصطلاح ‏«مزيترقابتى»‏ داريد و ديگرى در توليد كالاى ديگرى،‏و بعد هركدام در توليد آن چه كه مزيت رقابتىداريد دست بالا را پيدا مى كنيد و بعد اگر تجارتآزاد باشد،‏ با يك ديگر دست به مبادله مى زنيد.‏ بههزار و يك دليل،‏ آن چه در ايران مى گذرد با پيشگزاره هاى اين الگو نا همخوان است.‏ واقعيت تلخاين است كه در عمل به غير از نفت كالاى متنوعىنداريم.‏ نفت هرچه كه باشد عرضه اش نا محدودنيست و ما با هيچ جادو و جنبلى هم قادر به توليدنفت بيشتر نيستيم از سوى ديگر،‏ واقعيت اين استكه ما امروز كمتر از ديروز نفت داريم چون درهمين يك روز هم بيش از 4 ميليون بشكه آن رااستخراج كرده و با پولش از چين و ماچين از جانآدم تا شير مرغ را وارد كرده ايم.‏ يعنى مى خواهمبر اين نكته بار ديگر تاكيد بكنم كه واقعيت ايناست كه مقدار ‏«معين»‏ و به يقين ‏«محدودى»‏ نفتداريم كه ديريا زود تمام خواهد شد،‏ ولى فعلاً‏ كههست،‏ بدون هيچ برنامه ريزى موثر و دقيقاً‏ شبيهميراث خواران لوس وننر والدينى پولدار،‏ اموالپدرى و مادرى را نقد مى كنيم و با وجهش ‏«خوشمى گذرانيم»‏ - حالا بماند كه اين خوش گذرانيدنشامل حال اكثريت مردم نمى شود.‏ اين مناسباتنمى تواند پايدار باشد و پايدار بماند.‏ كافى استاز خود پرسيده شود كه گيرم اين الگو،‏ خيلى همدر حال حاضر دلچسب و مطلوب هم باشد،‏ ولىهمين كه نفت تمام شد و دلارهاى بادآورده نفتىنبود،‏ آن موقع،‏ چه بايد كرد؟اگر هم مى خواهيد نادرستى به كارگيرى اين الگوواردات سالار را بهتر متوجه بشويد در نظر داشتهباشيد كه در اقتصادى كه وجه مشخصه اش ناكافىبودن ظرفيت توليدى در آن است به گزارشايلنا شاهد ‏«كاهش شديد ظرفيت توليدى صنايعمختلف در كشور»‏ هستيم . 2 رئيس اتاق بازرگانىتهران مى گويد كه شهرك هاى صنعتى كشور ‏«با يكسوم ظرفيت كار مى كنند»‏ و همين نكته از سوىمديركل اقتصادى وزارت صنايع هم تائيد مى شود . 3مديرعامل صنايع شير ايران،‏ مى گويد صنايع لبنى‏«با كمتر از 50 درصد ظرفيت خود»‏ كار مى كنند واين البته روايت زندگى 600 كارخانه فرآورده هاىلبنيات در كشور است.‏ كارخانه هاى آردسازى با«45 درصد ظرفيت»‏ خود كار مى كنند.‏ البته اشتباهاست اگر بحران را به صنايع غذائى محدود كنيم.‏شركت واگن پارس در اراك كه احتمالاً‏ يكى ازبزرگ ترين شركت هاى واگن سازى خاورميانهاست،‏ ‏«اين روزها حال و روز چندان خوشىنداشته»‏ و حتى با اعتراض كارگرانش نيز مواجهشده است.‏ داستان اين است كه كارخانه 2,5 ماه بهكارگرانش حقوقى پرداخت نكرده است-‏ اگرچهپس از اعتراض كارگران-‏ 1,5 حقوق يك ماه و نيمپرداخت شد و طلب كارگران تنها براى حقوق يكماه است.‏ اگرچه كارخانه به «30 درصد ظرفيت»‏كار مى كند ولى ‏«مجوز واردات واگن هاى دستدوم مسافرى از اروپا نيز همچنان صادر مى شود».‏مديرعامل شركت واگن پارس مى گويد ‏«بايد بهسختى با رقباى چينى،‏ روسى،‏ اوكراينى و هندىكه با كمترين قيمت ها وارد بازار ايران مى شوند،‏رقابت كنيم.‏ اين در حالى ست كه شركت هاىخارجى از حمايت دولت هاى خود استفادهمى كنند،‏ اما در ايران صنعت واگن سازى عملاً‏ ازهيچ گونه حمايتى برخوردار نيست».‏صنعت فولاد كه در اقتصاد جهان گرفتار بحراناست،‏ در ايران وضعيت ملال انگيز ترى دارد.‏ يكىاز اعضاى انجمن توليد كنندگان فولاد از 500 هزارتن فولادى كه در انبارها مانده و به فروش نرفتهمى نالد و ادامه مى دهد كه ايران تنها كشور جهاناست كه در آن واردات فولاد با تعرفه صفر درصدآزاد است،‏ از سوى ديگر،‏ يكى از پى آمدهاىبحران جهانى اين است كه محموله هاى شركت هاىماهنامه اقتصادي،‏ اجتماعي،‏ فرهنگي و هنري20


ن ماهبزرگ فولاد در آب هاى اطراف ايران سرگردان اندو صاحبان آن ها براى اين كه جلوى ضرر بيشتر راگرفته باشند،‏ حاضرند كه محموله ها را با قيمتشكنى به بازارهائى كه محدوديت وارداتى ندارند،‏سرازير كنند.‏ ايران از جمله كشورهائى استكه سياست ضد دامپينگ-‏ جلو گيرى از قيمتشكنى-‏ هم ندارد و از جمله شايد به همين خاطراست كه سال گذشته 8 ميليون تن فولاد به ايرانوارد شده است و سال جارى هم همان روندادامه دارد.‏ البته در همه جاى اين صنعت شاهدگستردگى بحران هستيم.‏ از كارخانه فولاد كاويانخبرداريم كه انبارهاى ورق اين شركت پرشده وامكان توليد درنورد و ولوله سمنان به علت انبارشدن محصولات تقريباً‏ صفر است.‏ به همين دليل،‏‏«وضعيت شغلى پرسنل مجتمع گيلان،‏ فولادكاويان و نورد و لوله سمنان با 3 هزار نفر پرسنلدر خطر است ». 4 در صنايع كشتى سازى وضعيتبه همين بدى است.‏ شركت ايزوايكو حتى براىپرداخت حقوق ماهانه نيروهاى كارى خود نيزمشكل دارد.‏ شركت عظيم صدرا براى چندمين باربراى كنترل بحران مالى دست به تعديل نيروهاىكارى خود زده است و در كنارش البته 700 ميلياردتومان بدهى هم دارد كه بايد به وسيله اى كارسازىشود.‏ معاون كشتى سازى اين شركت ادعا مى كندكه مشكل صدرا به واقع ‏«بحران نقدينگى»‏ استولى آن چه كه روشن نمى شود اين كه بنگاهىسودآورى نداشته باشد و اگر بدهى معوقه همداشته باشد-‏ يعنى وام هاى اخذ شده را نپرداختهباشد-‏ خوب روشن است كه اين مشكل نقدينگىكمى بيشتر از يك گرفتارى ساده نقدينگى است وبيشتر به مختصات يك شركت ورشكسته شباهتدارد تا صرفاً‏ بحران نقدينگى كه در شرايط ديگر،‏حل اش چندان دشوار نيست.‏ دبير انجمن مهندسىدريائى ايران ابعاد ديگرى از مشكل را افشامى كند.‏ او نه تنها از تعديل نيروى كار در ‏«برخىاز شركت هاى كشتى سازى كشور»‏ خبر مى دهدبلكه ‏«تعطيلى»‏ را نيز به آن اضافه مى كند و بعدنوك تيز حمله را به سوى ‏«سازمان صنايع دريائى»‏مى گيرد كه ‏«سال گذشته اين سازمان كمتر اقدامبه واگذارى فعاليت هاى خود به بخش خصوصىكرد و متأسفانه از سويى ديگر برخى دخالت هاىدولت در صنعت دريايى باعث ايجاد انحصار وكارشكنى در فعاليت هاى بخش خصوصى شد ». 5به احتمال قريب به يقين،‏ آن چه كه اتفاق افتادهاست اين كه قرارگاه خاتم الانبياء و ديگر بنگاه هاىوابسته به سپاه پاسداران و نيروهاى امنيتى ديگر-‏همان شركت هاى كذائى شبه دولتى-‏ بازار را قبضهكرده و زندگى بر بخش خصوصى بسى تنگ ترشده است.‏ صنعت تاير سازى هم در كشور ازبحران رها نيست.‏ هم بحران اقتصاد جهانى وهم واردات تايرهاى با كيفيت پايين ولى ارزان‏«موجب شده كه بسيارى از توليدكنندگان داخلى ازصحنه توليد حذف شوند».‏ در اين ميان 3 كارخانهلاستيك دنا،‏ البرز و آرتاويل تاير كه احتمالاً‏ گرفتاربحران عميق ترى هستند،‏ به ستاد حمايت از صنايعواگذارشدند.‏ به داستان اين شركت ها در جاىديگرى خواهم پرداخت ولى يكى از دلايل بحراناين بنگاه ها اين است كه شركت هاى خودروسازىايران بدهى هاى خود را به اين توليد كنندگانكارسازى نمى كنند و به گفته دبيرانجمن صنعتتاير ايران،‏ تا فروردين گذشته،‏ ميزان اين مطالباتمعوقه 81 ميليارد و 500 ميليون تومان بوده است . 6در اين شرايط،‏ به جاى اين كه با رفع موانعىكه هست موجبات افزايش توليد را فراهم بكنندراه ‏«كم دردسرترى»‏ در پيش گرفتند.‏ كوشيدندكمبودها را با واردات جبران كنند.‏ به اين ترتيب،‏خبردار مى شويم كه درفاصله 87-1384 دركلبيش از 182 ميليارد دلار كالا واردكشورشدهاست كه نسبت به پيش بينى هاى دولت براى اين4 سال،‏ 28 درصد بيشتر است 7 ولى درسرمايه 7مهرماه مى خوانيم كه در طول اين 4 سال ازكل 380ميليارد دلار درآمدهاى نفتى و غير نفتى،‏ به واقع285 ميليارد دلار ازطريق واردات كالا و خدمات از8كشور خارج شده است.‏به عبارت ديگر،‏ در طول اين 4 سال،‏ نزديك به 43ميليارد دلار بيشتر از آن چه كه دولت براى وارداتتامين اعتبار كرده يا طرح ريزى كرده بود،‏ كالا وخدمات وارد كشور شده است.‏درهمين راستا خبر داريم كه براى سال 88،براساس برآورد اكونوميست واردات به ايران بيشاز 55 ميليارد مى شود و براى سال آينده نيز اندكىبيشتر از 56 ميليارد دلار خواهد بود 9 ‏.اگربرآورداكونوميست قابل اعتماد باشد واردات به ايرانهرساله افزايش خواهد يافت و در در 1392 از 63ميليارد دلار هم خواهد گذشت.‏ سايت فرارو درگزارشى به جنبه هاى ديگرى مى پردازد و از بدىمديريت تجارت خارجى ايران انتقاد مى كند.‏ بهگمان من به را ين نكته درست انگشت مى گذاردكه تجارت خارجى بايد براى به حداقل رساندنضرر و زيان به توليد كنندگان كالاهاى مشابهداخلى مديريت شود ولى ‏«آمارهاى به دست آمدهاز عملكرد فعاليت اقتصادى اين دولت در زمينهواردات نشان مى دهد كه در بسيارى موارد وارداتبدون توجه به وضعيت توليد كنندگان داخلى بودهاست ». 01 در اين گزارش مى خوانيم كه واردات بهايران در 1387 به نسبت سال 1383 نزديك به89 درصد افزايش داشته است و درهمين راستاخبردار مى شويم كه واردات كالاهاى مصرفى درطول همين دوره،‏ در مقايسه با 4 سال پيش تر،‏ نيزبيش از دوبرابرشده و بارشدى معادل 109,5 درصدروبرو بوده است.‏ به ادعاى اين گزارش،‏ اين كهواردات بدون توجه به وضعيت توليد كنندگانداخلى صورت بگيرد،‏ اين پى آمد مخرب را داشتهاست ‏«بسيارى از توليد كنندگان داخلى ورشكستشده و يا توان توليدى خود را به حداقل كاهشدهند».‏ اين ورشكستگى البته تنها به صنايع محدودنمانده است.‏ حتى برنجكاران مناطق شمالى نيزاز پى آمدهاى اين سياست تجارى غير مسئولانهدرامان نماندند.‏ براى نمونه در 5 ماه اول 1388بيش از 653 هزارتن برنج وارد شده است كهنسبت به مدت مشابه در سال،‏ قبل نشان دهندهرشد 54 درصدى درواردات برنج به ايران است.‏اگرچه بيش از 200 هزار تن برنج داخلى در انبارهامانده است ولى جالب اين كه بخش تعاون و دولتهر دو وارد كننده برنج به ايران اند.‏از وضعيت نامشخص و نگران كننده ديگر اقلامتوليدى در ايران بايد به تعطيلى بيش از 50 كارخانهچاى شمال درنتيجه واردات اشاره كنم . 11 درهمينراستا خبر داريم كه توليد چاى از 40 هزارتن‏(چاى خشك)‏ به 27 هزار تن درسال جارى كاهشيافته است.‏ رئيس اتحاديه چايكاران ايران اعلامكرده است كه ‏«از 172 كارخانه چاى سازى درشمال كشور در بيشترين زمان بهره بردارى،‏ كمتر از50 درصد كارخانه ها راه اندازى شد و بقيه تعطيل21هستند»‏اما كمى زمينه تاريخى اين مصيبت اقتصادى:‏در اين راستا،‏ پيشتربه اشاره گفتم كه اقتصاد ماحداقل ازسال 1900 با اين شكاف بين توليدومصرفزيسته است و حداقل من اطلاع ندارم كه به غيراز سه سالى كه دكتر مصدق نخست وزيربود،‏ براىتخفيف اين مصيبت تاريحى-اقتصادى ما كارىكرده باشند.‏ البته كه وارسى اقتصاد ايران در اينصد سال گذشته،‏ موجب اطناب كلام مى شود.‏ پس،‏اجازه بدهيد گريزى بزنم به اقتصاد ايران در دورهآقاى خاتمى تا اين توهم پيش نيايد كه گرفتارىاصلى ما سياست هاى اقتصادى دولت آقاى احمدىنژاد است و در دوره ‏«اصلاح طلبان»‏ اقتصاد ايرانتخم دو زرده مى گذاشته است.‏ مدافعان ‏«اصلاحطلبان»‏ ادعا مى كنند كه دردوره 8 ساله آقاىخاتمى،‏ دربسيارى از عرصه ها به خودكفائى رسيدهبوديم-‏ يا نزديك بود برسيم-‏ ولى در اين دوسهسال گذشته ‏«همه آن دست آوردها»‏ از دست رفتهاست.‏ اگرچه منكرتفاوت هاى موجود درخيلى ازعرصه ها نيستم ولى استراتژى اقتصادى در همه اينسال ها تفاوت قابل توجهى نداشته است.‏ واقعيتاين است كه از 1368 به اين سو،‏ جمهورى اسلامى21شماره چهاردهم اسفند ماه 91


با عشوه و ناز مجموعه سياست هاى توافق واشنگتنرا پذيرفته و براى اجرايش در ايران كوشيده است.‏آن چه در همه اين سال ها تفاوت داشته است گاهسرعت اجراى اين سياست ها و زمانى ديگر هماختلافاتى در جزئيات بوده است.‏ اين كه نتيجهاجراى اين سياست ها در ايران،‏ به اعتقادمن،‏ بهواقع فاجعه آفرين بود،‏ به نظرمن،‏ دلايل ديگرىدارد كه بايد به جاى خويش بررسى شود؛ و امابرگردم به آن چه كه داشتم مى گفتم.‏ اجازه بدهيد بهخودكفائى گندم بپردازم.‏ دوستانى كه از خودكفائىگندم در آن سال ها سخن مى گويند،‏ به خوانندهنمى گويند درسال آخر رياست جمهورى خاتمىكه طبيعت يارى كرده و محصول گندم بد نبودولى دولت براى خريد گندم مازاد روستائيان پولنداشت . 31 در خصوص خودكفائى در مصرفشكر-‏ قبل ازواردات بى رويه اخير كه بسيارىاز كارخانجات را به ورشكستگى كشاند-‏ وقتىقرارشد كه كارخانه شكر سلمان فارسى تا آخراردبيهشت 84 افتتاح شود،‏ وزير بازرگانى وقتادعا كرد كه ‏«در آستانه خود كفائى در توليد شكرقرار گرفته ايم»‏ ولى اين را نگفت كه حتى پساز افتتاح اين كارخانه،‏ فقط مى توانيم 85 تا 90درصد نياز داخلى را برآورد كنيم.‏ يعنى عملا ازهر ده كيلو شكرى كه در مملكت مصرف مى شودبا اين همه موفقيت هنوز يك كيلويش وارداتىبود . 41 اين درست است كه دردوره احمدى نژاد باسياست هاى مخربى كه در پيش گرفتند،‏ وابستگىبه واردات در اين جا مثل هزار ويك مورد ديگربسيار بيشترشد.‏در خصوص تاسيس ‏«صندوق ذخيره ارزى»،‏براساس گزارش هاى رسيده از تهران،‏ با وجودافزايش بسيار زياد قيمت نفت در يكى دو سالگذشته-‏ كه موجب شد آقاى كروبى و احمدىنژاد وعده هاى خنده دار بدهند-‏ ارزى در ته ديگآن نمانده است.‏ تك نرخى كردن ارز،‏ اگر بهادعاى شمارى از مدافعان اين سياست ها موجب‏«جلوگيرى از رانت خوارى شد و كار بزرگى براىكشور بود»‏ كه هيچ كدام نبود،‏ ولى،‏ اين تازه شاهكارآقاى عادلى به دوره رياست آقاى رفسنجانى بود كهاگرچه اين دست آوردها را نداشت ولى باعث شدكه حتى به گفته بانك مركزى قدرت خريد ريالدر طول برنامه سوم،‏ بيش از ٪80 كاهش بيابد . 51هر آن كسى كه اندكى اقتصاد بداند مى داند درمملكتى كه از جان آدم تا شير مرغ را وارد مى كندوعملا ازهمان سال ها الگوى توسعه واردات سالاررا درپيش گرفته بود-‏ الگوئى كه به زمان آقاىاحمدى نژاد اندكى محبوب تر شد-‏ اين شيوهمسئوليت گريزانه كاستن از ارزش پول ملى،‏ براىاكثريت مردم چه بلاى عظيمى خواهد بود و چهپى آمدهاى تورمى هراس آورى خواهد داشت.‏شمارى ادعا مى كنند كه دردوره آقاى خاتمىبدهى هاى دولت به سازمان تامين اجتماعى وصندوق بازنشستگى و بانك مركزى پرداخت شدكه به واقع اين ادعا صحت ندارد.‏ كارى كه دولتآقاى خاتمى كرداين كه شمارى از موسسات دولتىرا به ازاى اين بدهى ها به بعضى از اين موسساتواگذار كرد.‏ كارى كه دولت آقاى احمدى نژاد همادامه داد.‏ كارى كه حتى مورد انتقاد بانك جهانىهم قرار گرفت.‏ ادعاى ديگر مدافعان آقاى خاتمىاين است كه دردوره ايشان،‏ دولت ميلياردها دلاراز بدهى خارجى را پرداخت كرده است.‏ درباره اينادعا،‏ بنگريد به اين خبر : 61‏«بانك تسويه حسابهاى بين المللى اعلام كرد:‏بدهيهاى خارجى ايران در پايان سال 2004 ميلادىبه حدود 22 ميليارد و 300 ميليون دلار افزايشيافته است.‏در اين گزارش ذكر شده است:‏ در حالى كهبدهيهاى خارجى ايران در سه ماهه اول سال 2004ميلادى حدود 17 ميليارد و 400 ميليون دلار بود،‏اين ميزان با افزايشى در حدود 5 ميليارد دلاربه 22,3 ميليارد دلار در پايان سال رسيده است.‏بدهيهاى خارجى كشور در سه ماهه دوم و سومسال 2004 ميلادى به ترتيب 18,1 و 19,6 ميليارددلار گزارش شده است.‏اين گزارش همچنين حاكى است كه كل بدهىخارجى كشورهاى خاورميانه و شمال آفريقا درپايان سال 2004 ميلادى به 230 ميليارد دلارافزايش يافت و اين در حالى است كه بدهى اينكشورها در ابتداى سال 211 ميليارد دلار بودهاست.‏گزارش خبرنگار مهر حاكى است كه در بينكشورهاى خاورميانه امارات با بدهى 32,4 ميليارددلار رتبه اول را دارد و بعد از آن ايران قرار گرفتهاست.»‏خبر ناخوش ديگر اين كه،‏ در طول 1384 هم 6,671ميليارد دلار از اين بدهى ها بايد پرداخت شودكه روشن نيست اگر بازار نفت كمرش بشكندكه خوشبختانه نشكست،‏ از چه منبعى بايد تامينشود؟ البته توجه داريد كه با وجود درآمدهاىچشمگير نفتى،‏ بدهى خارجى ايران حتى دردورهآقاى احمدى نژاد هم افزايش داشته است.‏ ادعاىديگرى كه از سوى مدافعان آقاى احمدى نژادهم تكرار مى شود اين كه در اين سال ها صادراتغير نفتى ايران افزايش قابل توجهى داشته است واگربه بگومگوهائى كه مى شود دقت كنيد ‏«اصلاحطلبان»‏ ادعا مى كنند كه بذر آن چه كه الان به بارنشسته است در دوره آن ها پاشيده شده است.‏ منبه واقع نمى دانم كه شاهد اين دوستان از اين همهدست آورد چيست؟ ابتدا بپردازم به ادعاى ‏«اصلاحطلبان»‏ كه دردوره آقاى خاتمى انگار تخم دوزردهگذاشته بودند.‏ اگر دوره 83-1380 را با سه سالآخر رياست جمهورى آقاى رفسنجانى مقايسه كنيممتوجه مى شويم كه در اين سه سال به زمان آقاىرفسنجانى ايران در كل 53 ميليارد دلار واردات ودرازايش هم 14 ميليارد دلار صادرات غير نفتىداشت.‏ يعنى بدون محاسبه دلارهاى نفتى،‏ كشوربا 39 ميليارد دلار كسرى تراز پرداخت ها روبروبود ‏(همان شكاف بين توليد ومصرف).‏ در سهساله دوم،‏ يعنى به زمان آقاى خاتمى با ادعائى كهاين دوستان دارند،‏ كل واردات 106 ميليارد دلار وصادرات غير نفتى ما نيز 23 ميليارد دلار بود.‏ يعنىكسرى ترازغيرنفتى كشور با ٪113 افزايش به 83ميليارد دلار رسيد . 81 حالا براى اين كه بهتر متوجهعرايض بنده بشويد توجه داشته باشيد كه در طولسه سال اول دولت آقاى احمدى نژاد،‏ وضع ايرانبسى خراب تر شده است.‏ كل واردات به ايران194,6 ميليارد دلار و كل صادرات غير نفتى هم-‏با وجود تقلباتى كه در اندازه گيرى آن مى شود-‏55 ميليارد دلار بود كه نشان مى دهد كسرى ترازپرداختهاى غير نفتى ايران در اين دوره با ٪69افزايش به 140 ميليارد دلار رسيد.‏ تازه ترين آمارىكه از 4 سال رياست جمهورى آقاى احمدى نژادداريم نشان مى دهد كه كه كسرى تزار پرداختهاىبدون نفت ايران براى اين مدت 160,5 ميليارد دلاراست . 91 به سخن ديگر،‏ همان شكاف كذائى موجودبين مصرف و توليد در اقتصاد ايران در اين دورهبيش از ٪93 افزايش يافته است.‏در سال 83 به نسبت سال 1382، واردات به ايران30 درصد افزايش يافت و از 30 ميليارد به 35ميليارد دلار رسيد در حالى كه صادرات غير نفتىما،‏ كمتر از 7 ميليارد دلار بود كه به يك حسابسرانگشتى،‏ كسرى تراز غير نفتى ما مى شود 28ميليارد دلار و اگر دلار را معادل 920 تومانبگيريد،‏ يعنى براى 25,760,000,000,000 تومانكالا و خدماتى كه در اقتصاد ايران به مصرفرسيد،‏ شغلى در كشور ايجاد نشد.‏ در خصوصموفقيت هاى ديگر،‏ بهتر است سر خواننده را بهدرد نياوردم ولى با اشاره به چندنكته ديگر زحمترا كم بكنم.‏عملكرد بخش صادرات را به اختصار ديديم وجالب است اگر بدانيم كه تنها در سال 1383 بهگفته وزير بازرگانى،‏ از همان صندوق ذخيره ارزىكذائى 8 ميليارد دلار در بخش صادرات سرمايهگذارى شد 02 ؛ و اين در حالى است كه كل صادراتغير نفتى ايران در آن سال،‏ تنها 7 ميليارد دلار بود!‏يعنى حتى سرمايه گذارى دولت هم نه فقط ‏«ارزآورى»‏ نداشت بلكه مثل مرحوم ملا نصرالدينماهنامه اقتصادي،‏ اجتماعي،‏ فرهنگي و هنري22


ن ماهبراى هر دلار درآمد صادراتى،‏ يك دلار و 15 سنتهزينه كرده بودند!!‏در طول برنامه سوم،‏ 1383-1379 براساسمحاسبات دولت،‏ براى ثابت نگاه داشتن ميزانبيكارى لازم بود سالى 865000 فرصت شغلى دركشور ايجاد شود ولى ميزان واقعى مشاغل ايجادشده،‏ سالى 580000 بود يعنى شما همين 4 سالرا كه در نظر بگيريد،‏ براساس آمارهاى رسمى1140,000 نفر به بيكاران اضافه شده اند 12 ؛ و اينتازه،‏ با صرف 20 هزار ميليارد ريال صورت گرفتهاست.‏ دكتر سپهرى-‏ رئيس وقت موسسه كاروتامين اجتماعى،‏ گفته بود كه اگر چه در بهترينحالت سالى فقط 700000 شغل ايجاد مى شودولى حداقل سالى 800000 نفر به بازار كار واردمى شوند-‏ يعنى سالى 100000 نفر به بيكاران اضافهمى شود.‏ تنها در سال 1383، براى ثابت ماندن ميزانبيكارى،‏ مى بايست 904000 شغل ايجاد شود ولىدر عمل،‏ تنها 680000 فرصت شغلى تازه ايجادشد يعنى ميزان افزايش بيكارى در همين يك سالبراساس آمارهاى رسمى،‏ 224000 نفر بود و تازه،‏در وضعيتى اين اتفاق افتاد كه از صندوق ذخيرهارزى 8 ميليارد دلار به بخش خصوصى امكاناتداده بودند . 22ديگر از وابستگى كشورى كه بر اقيانوسى از نفتخوابيده است ولى هم چنان درهمه اين سال ها وهنوزهم به واردات بنزين وابسته است ديگر چيزىنمى گويم و بازگوئى روايت اش را مى گذارم براىفرصتى ديگر و باز مى گردم به بررسى وضعيتاقتصادى ايران دردوره آقاى احمدى نژاد.‏- و اما اقتصاد ايران در دوره احمدى نژاد:‏درصفحات قبل از بيشتر محبوب شدن الگوىتوسعه واردات سالار حرف زده بودم،‏ گذشته ازواقعيت اقتصادى ايران،‏ شاهدش درصحبت هاىآقاى احمدى نژاد فراوان است.‏ آقاى رئيسجمهور درشرايطى از واردات به عنوان تنها ابزاركنترل بازار سخن مى گويد كه وزير بازرگانىپيشين اش از ‏«خالى بودن 30 تا 35 درصد ازظرفيت هاى توليدى كشور « 32 خبر مى دهد.‏ پرسشىكه ظاهرا به ذهن دولت خطور نمى كند،‏ اين كه،‏چه برنامه اى براى استفاده از اين ظرفيت عاطلتوليدى دارند؟ آيا دليل عاطل ماندن آن را مى دانند؟و يا براى كاستن از ميزان ظرفيت عاطل مانده،‏چه برنامه اى دارند؟ نكته بعدى اين كه آيا اينظرفيت عاطل توليدى دربخش دولتى است و يا دربخش خصوصى؟ ازهمه اين مسايل مهم تر،‏ وقتىاين امكان بالقوه براى افزودن برتوليد وجود دارد،‏پس چراست و چگونه است كه واردات به عنوانابزار كنترل بازار مورد توجه دولت قرار مى گيرد؟البته خبر داريم كه درپيش گرفتن اين سياست- ‏«واردات به عنوان تنها ابزار كنترل قيمت ها»‏- دربخش هاى مختلف اقتصاد ورشكستگى وكاهش توان توليدى بارآورده است ‏.نمونه بدهم،‏عضو كميسيون كشاورزى گزارش مى دهد كه ‏«درسالهاى اخير با واردات بى رويه وغير مجاز چاىاز خارج كشور،‏ از 200 كارخانه چاى فعلى تنها100 مورد فعال است و حدود 40 كارخانه ديگر نيزنيمه فعال و بقيه غير فعال شده است.‏ درخصوصميزان توليد هم مى دانيم كه ‏«توليد حدود 70 هزارتنى سالانه به نصف تقليل يافته ». 42 همين روايتاست در باره برنج ‏«چند سال گذشته ‎70‎درصدمصرف داخلى توسط توليدكنندگان داخلى توليدمى شد،‏ اما متأسفانه هم اكنون با واردات بى رويهو غير مجاز،‏ توليد اين محصول استراتژيك دچارمشكل شده است».‏درخصوص برنج،‏ به قرار گزارش هائى كهدرانترنت خوانده ايم،‏ وضعيت اندكى زيادى خراباست.‏ طبق آمار گمرك در 7 ماه اول سال جارى[1386] 564/9 هزار تن برنج خارجى وارد كشورشده است كه اين رقم 2 تا 3 برابر نياز داخلى بهواردات برنج خارجى است.‏به گفته دبير انجمن برنج ايران،‏ ‏«براساس آماررسمى گمرك در 11 ماه سال 85 يك ميليون و200 هزار تن برنج خارجى وارد كشور شده است.‏اين سه برابر 400 هزار تن برنج است كه وزارتكشاورزى براى نياز داخلى اعلام كرده بود ». 52درجاى ديگر از همين دبير انجمن برنج مى خوانيمكه ‏«اخيرا معاون برنامه ريزى وزارت جهادكشاورزى در يك مصاحبه اعلام كرده است كهحداكثر نياز داخلى ايران به برنج وارداتى 400تا 500 هزار تن است در حالى كه براساس آماررسمى گمرك جمهورى اسلامى تا بهمن سال 85حداقل يك ميليون تن برنج خارجى وارد كشورشده است،‏ اين ميزان واردات با احتساب وارداتبرنج تا پايان اين سال آمارى در حدود يك ميليونو 200 هزار تن شد ». 62و سئوالى كه بى جواب مى ماند اين كه چه مقامىاجازه داده است تا 3 برابر نياز داخلى برنج واردشود؟البته اشتباه خواهد بود اگر رابطه اين بخش ازسياست هاى دولت فخيمه را با بخش هاى ديگرسياست كلان همين دولت در نظر نگيريم.‏ براىمثال،‏ هرچه كارشناسان اقتصاد در باره رشدنقدينگى هشدار دادند به گوش دولتمردان نرفتولى وقتى كه رشد نقدينگى تقريباً‏ از كنترل خارجشد،‏ براى مقابله با افزايش گريز ناپذير قيمت ها،‏به سياست دروازه هاى باز دست زدند و تتمهتوان توليدى اقتصاد را به قهقرا بردند.‏ به سخنديگر،‏ به جاى تصحيح يك سياست نادرست،‏ وبراى تخفيف پى آمدهايش يك سياست اقتصادىنادرست ديگر درپيش گرفتند و طبيعتا،‏ هزينه هاىناشى از مديريت غيركارآمد اقتصادى هم به هماننسبت افزايش يافت.‏ در اين خصوص،‏ يك عضواتاق بازرگانى مى گويد ‏:«رشد نقدينگى از سال83 تا كنون ‏[يعنى تا اواخر سال 86] برابر با رشدنقدينگى در تمام تاريخ خلق پول در ايران بودهاست.‏ در اين بين دولت براى مهار تورم حاصل ازاين رشد نقدينگى به واردات بى رويه روى آوده وتوليدات داخلى را به مرز نابودى كشانده است ». 72پس اجازه بدهيد پى آمدهاى بكارگيرى اين الگوىواردات سالار را بررسى كنيم.‏- واردات بى رويه و توليدات داخلىمشكلات پيش آمده درنتيجه اين واردات بى رويهبه حدى گسترده است كه درنگاه اول حيرت انگيزبه نظر مى رسد.‏ ولى بايد گفت كه متأسفانه واقعيتدارد.‏ تا جائى كه خبر داريم نخستين بار اين اتاقبازرگانى ايران بود كه از ‏«وقوع سونامى»‏ در توليدكشور خبر داد.‏ آن هم پس از اين كه به وارسيدن183 واحد صنعتى دست زدو به اين نتيجه رسيدكه ‏«تمامى واحدها با مشكل نقدينگى دست و پنجهنرم مى كردند»‏ و اكثريت اين واحدها با كمتر از50 درصد ظرفيت توليدى خويش مشغول به كاربودند . 82 مدتى بعد با خبر مى شويم كه درواقع در1387 بيش از 1400 واحد صنعتى كشور در اينوضعيت هستند و طولى نكشيد كه ‏«ورشكستگىواحدهاى صنعتى»‏ به صورت ‏«يكى از اصلى ترينچالش هاى دولت تبديل شد»‏ و كوشش هاى دولتاز جمله بخشودگى جريمه ديركرد مطالباتبانك ها از اين واحدها هم مددكار نشد و نتوانست23شماره چهاردهم اسفند ماه 91


از ورشكستگى شمارى از آن ها جلوگيرى نمايد.‏تازه نوروز سال گذشته آغاز شده بود كه كارخانهسامان به اخراج كارگران دست زد و بعد همينروايت با اخراج كارگران از سوى مراكز مخابراتىسقز تكرارشد؛ و طولى نكشيد كه واحدهاىمختلفى درآذربايجان شرقى،‏ كرمانشاه،‏ از جملهايران صدراى بوشهر،‏ لوله ساز اهواز،‏ ايران تفالساوه،‏ كشت و صنعت شمال،‏ توزين گر،‏ پايا،‏هوايار،‏ روژن آزمون،‏ زيبا ماندگار و صدها واحدديگر همين تجربه اخراج كارگران را تكرار كردند.‏اين بحران به شركت هاى كوچك محدود نماندبلكه گريبان شركت هاى حاضر در بورس تهران راهم گرفت و باعث شد تا شمارى از آن ها از بورستهران اخراج شوند.‏ البته توجه داريد كه در همهاين دوران،‏ ادعاى رسمى دولتى ها ‏«كاهش بيكارى»‏در اقتصاد بود و معلوم نبود و روشن نشد كه با اينهمه اخراج اين مشاغل جديد دركدام بخش و دركدام صنعت ايجاد شده اند!‏ بارى،‏ به عنوان نمونهاز شركت هاى بحران زده مى توان به كارتن سازيمشهد،‏ كشت و صنعت چين چين،‏ پلي اكريلاصفهان،‏ پتروشيمي شيراز،‏ مهندسي تكنوتار،‏ تجهيزنيروي زنگان،‏ نورد و لوله اهواز،‏ حتي كمباين سازايران،‏ توليد سموم علف كش،‏ پارس الكتريك،‏چين چين،‏ ايران مرينوس،‏ آذرآب،‏ لاستيك البرز،‏لاستيك دنا،‏ پيام،‏ جهان نما،‏ ايران خودرو،‏ صدرا،‏آرتاويل تاير،‏ آزمايش،‏ ايران پويا،‏ ساسان و ده هاشركت كوچك و بزرگ ديگر اشاره كرد كه بابحران مالي دست و پنجه نرم مي كنند.‏ شركتملى سرب و روى ايران و پس ازآن تراكتور سازىتبريز،‏ و كشت و صنعت شمال هم از شركت هاىگرفتار بحران بودند كه دست به اخراج كارگرانزدند.‏ البته اخبارى مبنى بر احتمال تعطيلى ايرالكو-‏كارخانه بزرگ آلومينيوم سازى ايران و حتىورشكستگى ايران خودرو بازار بورس را به دستانداز انداخت.‏ آن چه به واقع نگران كننده استبحرانى بودن وضعيت در 213 شركت بزرگ استكه كه بخش عمده اى-‏ 70 شركت بزرگ-‏ ازآنها بهخاطر زيان دهى مزمن از بورس اخراج شده اند،‏ 50شركت بزرگ ديگر درمسير رسيدن به اين سرانجامهستند و 93 شركت بزرگ ديگر هم دولتى اند كهزيان هاى قابل توجهشان به حساب مردم نوشتهمى شود؛ و اما از شركت هاى بزرگ بحران زده،‏ بهعنوان نمونه مى توانم از شركت آزمايش نام ببرمكه ارزش سهام اش از 200 تومان به 40 تومانسقوط كرده است.‏ جالب اين كه حتى گزارش هاىرسمى بانك مركزى نشان مى دهد كه اقتصاد ايراناز اوايل سال 1387 گرفتار ركود و بحران شدهاست و اگرچه مقادير قابل توجهى دلارهاى نفتىبه آن تزريق شده است وتاسيس واحدهاى جديدصنعتى در 6 ماهه اول 1387 به نسبت مدت مشابهسال قبل 40 درصد كاهش داشته است.‏ نكته اىكه درباره اين بحران بسيار جدى است همه جاگيربودن آن است يعنى كمتر صنعتى است كهبحران زده نباشدو هم چنين منطقه اى نيست كهازاين بنگاه هاى بحران زده نداشته باشد.‏ خبرداريمكه فرماندار كاشان به شكوه برآمده است كه ‏«بامديريت فعلى شركت ريسندگى كاشان مشكلاتقابل حل نيست و ضرورت اصلاح مديريت جديدامرى اجتناب ناپذير است « 92 و حتى اين مديران رابه ‏«سوء استفاده از نجابت كارگران»‏ متهم كردهاست.‏ جالب اين كه وقتى دولت دست به كارمى شود،‏ جهت خروج سه شركت ريسندگى،‏ مخلو ابريشم و راوند از بحران،‏ ‏«پيشنهاد شد سازمانتامين اجتماعى تعداد 1000 نفر از كارگران اينسه شركت را بازنشسته كن . 03 گستردگى بحران ازآنجا آشكار مى شود كه نه تنها صنايع مدرن بلكهحتى صنايع سنتى هم از اين فرايند بحرانى دراماننيستند.‏ وثوقى كه عضو هيات نمايندگان و مسئولانفورماتيك اتاق اردبيل است از احتمال برچيدهشدن صنعت فرش دست باف كشور خبردادوافزود كه صادرات فرش كه در 1383 بيش از يكميلياردو 400 ميليون دلار بود در 1387 به 340ميليون دلار كاهش يافت،‏ اينجا هم يعنى كاهشىبيش از 75 درصد . 13 نگاهى به سيرروبه رشدواردات به ايران اين مشكل ساختارى اقتصاد رانشان مى دهد:‏23واردات به ميليارد دلار1822293840,9751601380138113821383138413851386مشكلات اقتصادى به بخش هائى كه در رقابتبا واردات قرار مى گيرد محدود نمى شود.‏دبير سنديكاى صنعت برق ايران مى گويد:‏ بىتفاوتى وزارت نيرو براى پرداخت بدهى 2000ميلياردتومانى خود به شركت هاى پيمانكارىبرق موجب شد تا اولين شركت برق خصوصىورشكسته شده و مديران آن ممنوع الخروجشوند . 33 حميدرضا صالحى اظهار داشت:‏ سرانجامپس از ماه ها هشدار دادن مبنى بر پرداخت هرچهسريع تر طلب شركت هاى پيمانكارى برق واحتمال ورشكسته شدن اين شركت ها وزارت نيرواين موضوع را جدى نگرفته و اولين شركت برقبا 8 ميليارد تومان بدهى به بانكها به تعطيلى كشيدهشده و حتى مديران آن ممنوع الخروج شده اند.‏وى تأكيد كرد ‏:طلب اين شركت پيمانكارى ازوزارت نيرو بسيار بيشتر از 8 ميليارد تومان استاما متأسفانه وزارت نيرو همچنان از پرداخت بدهىخود به 78 شركت پيمانكارى برق كه معادل‎2000‎ميليارد تومان است شانه خالى مى كند.‏ به گزارشفارس،‏ صالحى تأكيد كرد:‏ حتى اگر وزارت نيرودر اسرع وقت تمام بدهى 2000 ميليارد تومانىخود را پرداخت كند 50 درصد اين شركت هاباز هم ورشكست خواهند شد.‏ وى ادامه داد:‏50 درصد باقيمانده شركت هاى برق كه توانايىمالى بهترى دارند نيز مطمئنا در آينده نمى توانندخسارت خود را جبران كنند و آن ها نيز ورشكستهخواهند شد.‏ عبرت آموز اين كه در اين شرايط،‏شمارى از دولتمردان از كم كارى بخش خصوصىدرپيوند با اصل 44 شكوه مى كنند!‏به طور كلى آن چه كه در اين اقتصاد نفتى ما نشانهيك بيمارى عميق و تاريخى است اين كه سياستپردازان ما با همه ادعاهائى كه دارند،‏ هم چنانچشم اميدشان به دلارهاى باد آورده نفتى است تابتوانند در ايران بلا زده ما ‏«اقتصاد شكوفانى»‏ داشتهباشند.‏ در اين راستا،‏ آقاى احمدى نژاد،‏ متأسفانهتحفه اى است مثل ديگران وتفاوت زيادى ندارد،‏البته اين درست است كه دردوره ايشان،‏ وابستگىاقتصاد ايران به نفت،‏ افزايش يافته است.‏ اين نكتهبه ويژه در دوسال گذشته،‏ اندكى چشمگير تر شدهاست.‏ بارى به گفته خود رئيس قوه مجريه،‏ براىمقابله با تورم روزافزون،‏ به واردات رو كردند.‏درحالى كه آن چه كه بايد انجام بگيرد - لازمهآن هم اين است كه جامعه ايرانى ما تك صدائىنباشد – اين كه يك حداقلى از معيارهاى علمى وقرن بيست و يكمى را بپذيريم كه خيلى چيزها،‏حساب و كتاب دارد واقتصاد و مسايل اقتصادىرا نمى توان با پشت و پا زدن ها به دست آوردهاىبشر و با وعده ووعيد هاى احساساتى اداره كرد.‏درهمين قضيه،‏ ابتدا بايد پذيرفت كه تورم،‏ دليلو دلايل متعددى دارد كه بايد بازشناخته شده وبراى مقابله با آن ها چاره سازى شود،‏ ممكن استلازم باشد در وجوهى به مسايل خالص ‏«ايرانى»‏هم بايد پرداخت،‏ ولى راه حل ها دراغلب مواردجهانى و همه جائى است.‏ شما اگر در كره ماههم،‏ ميزان نقدينگى را در يك اقتصاد از نظرتوليدى تنبل مثل اقتصاد ايران،‏ درظرف دو سالدوبرابر كنيد،‏ تورم خواهيد داشت.‏ نقطه،‏ اعتقاد بهوجود اين رابطه هم درانحصار پول باوران نيست.‏به قول معروف،‏ يك حساب دو تا دوتا چارتاىساده است.‏ دوما،‏ هرچيزى در ايران نتيجه،‏ توطئهماهنامه اقتصادي،‏ اجتماعي،‏ فرهنگي و هنري24


ن ماهاستعمار و امپرياليسم و استكبار،‏ باشد،‏ تورم ما دروجوه عمده،‏ دست پخت خودماست كه ريشه دربيگانگى تاريخى ما با مقدمات علم اقتصاد داردكه داستانش فعلا بماند براى بعد.‏ همين جا بهاشاره بگذرم كه در همين گزارش يادمان هستكه آقاى احمدى نژاد حداقل بخشى از گناه افزايشبى قاعده چك پول ها را به گردن بانك ها انداختهبودند كه با استفاده از خلاء ناشى از تعويض رئيسكل بانك مركزى،‏ ‏«سوء استفاده»‏ كرده و بازار رااشباع كرده بودند ولى رئيس كل بانك مركزىپيشين داستان ديگرى مى گويد،‏ ‏«صادقانه اش ايناست كه بانك مركزى نه تنها كاغذ را در اختيارگذاشته بلكه به دليل اينكه چك پول هاتقريباجايگزين اسكناس شده،‏ براى جلوگيرى از جعلو سوء استفاده از آن ها،‏ چك پول هاها در چاپخانهاسكناس بانك مركزى چاپ مى شود و چون حجمآن بيشتر از حد ظرفيت است بخشى از آن همدر چاپخانه بانك ملى تحت نظارت بانك مركزىچاپ مى شود.‏به گزارش خبرگزارى صنايع غذايى"بهمن دانايىفر“‏ در گفت و گو با خبرنگار اقتصادى خبرگزارىفارس اظهار داشت : 43 وزير صنايع و معادن اخيراعنوان كرده اند توليد شكر داخلى پاسخگوىنيازهاى موجود نيست و بايد اقدام به وارداتكنيم.‏ وى اين اظهار نظر را نامفهوم خواند و بااشاره به واردات غيرمتعارف شكر در سال گذشتهو تلمبار شدن شكرهاى توليد داخلى در انبارهاگفت:‏ كارخانجات داخلى سالانه حدود 1.4 ميليونتن شكر توليد مى كنند اما نياز بازارهاى داخلى 1.9ميليون تن است.‏ ‏”دانايى“‏ افزود:‏ بنابراين براىتامين نيازهاى موجود بايد سالانه 500 الى‎600‎هزار تن شكر وارد كشور شود.‏ وى در عين حالتصريح كرد:‏ متأسفانه آخرين آمارهاى گمركنشان مى دهد سال گذشته 2 ميليون و 465 هزارتن شكر وارد كشور شده است و اين رقم معادل 4برابر نياز كشور به واردات شكر است.‏ دبير انجمنصنفى كارخانجات قند و شكر تاكيد كرد:‏ اين بدانمعناست كه نياز چهار سال كشور به شكر وارداتىيكباره وارد شده است و با توجه به اينكه 1.9ميليون تن نياز داخلى است 500 هزار تن بيش ازكل نياز يك سال را وارد كرده ايم.‏ وى ادامه داد:‏نتيجه اين رويه راكد ماندن شكر توليد داخل درانبارها و مواجه شدن كارخانه هاى قندو شكر باچالشى شديد بوده است.‏ ‏”دانايى فر“‏ گفت:‏ درحال حاضر در صنعت شكر انتظار بحران مى رود،‏زيرا نقدينگى كارخانجات در انبارها بلوكه شدهاست،‏ بخش عمده اى از پول چغندركاران پرداختنشده و از سوى ديگر زمان سر رسيد تسهيلاتبانكى كه واحد هاى توليدى دريافت كرده بودند،‏فرا رسيده است.‏ ‏”دانايى“‏ خاطرنشان كرد:‏ متأسفانهعلى رغم جلسات متعددى كه برگزار شده استتصميمى درباره تعرفه واردات شكر گرفته نشدهو كماكان نيز واردات شكر ادامه دارد.‏ دبير انجمنصنفى كارخانجات قند و شكر افزود ‏:اگر حجمواردات شكر امسال كاهش يابد نه به دليل انجاماقدامات عملى كه به دليل اشباع بازارهاى داخلىاست.‏ وى با بيان اينكه تعداد وارد كنندگان شكر دركشور انگشت شمار هستند،‏ افزود:‏ سود سرشارواردات اين محصول تنها به جيب چند نفر مى رود.‏‏"دانايى“‏ گفت:‏ تعرفه واردات شكر هم اكنون چهاردرصد است كه در اصل اين 4 درصد مربوط بهقانون تجميع عوارض بوده و حقوق ورودى شكرصفر است.‏ وى اضافه كرد:‏ اين در حالى استكه اروپائيان 164 درصد تعرفه براى واردات شكرتعيين كرده اند و كشور همجوار ايران تركيه 138درصد تعرفه براى واردات شكر مقرر كرده است.‏‏”دانايى“‏ يادآور شد:‏ شوراى اقتصاد طى دو جلسهخود اعلام كرده بود تعرفه واردات بايد به نحوىتعيين شود كه قيمت شكر وارداتى و محصولداخلى يكسان شود اما هيچ اقدامى صورت نگرفتهاست.‏ وباز نكته اى كه روشن ناشده باقى مى ماند،‏اين است كه اگردرايران با اقتصاد مافيائى روبرونيستيم چگونه است كه شكرى را كه به گفته رئيسدولت كيلوئى 300 تومان وارد مى شود،‏ به قيمت900 تومان هر كيلو عرضه مى كنند؟به دليلى كه براى من روشن نيست،‏ درابتداى سال1385، تعرفه 130- ‎150‎درصدى واردات شكر به 4درصد براى شكر خام و 10 درصد براى شكرسفيدتغييركرد.‏ البته پيش تر از قول يكى ديگر خواندهبوديم كه تعرفه به صفر درصد كاهش يافت،‏ بااين همه بنگريد به آمارهاى واردات شكر به ايرانو توجه داشته باشيد كه كمبودى كه دربازارهاىايران وجود دارد سالى 500 تا 600 هزار تن است.‏واردات شكربه ايران216 هزارتن203 هزارتن707 هزارتن2481 هزارتن13821383138413851386935 هزارتن ‏(براى 7ماه اول سال)‏توجه داشته باشيد كه حتى با انبار كردن نزديكبه 2,5 ميليون تن شكر دربازارى كه در آن فقطبراى يك پنجم آن كمبود وجود دارد،‏ در سال بعدحتى دو برابر همين ميزان كمبود شكر وارد شدهاست.‏ آدم لازم نيست اقتصاد بداند تا نتيجه بگيردكه اين وضعيت بلبشو،‏ كارخانجات قند و شكررا با ركود و در نهايت مشكل نقدينگى روبرومى سازد و به گفته يكى از دست اندركاران اينصنعت در ايران،‏ ‏«از اين رو بخشى از تعهداتكارخانجات به كشاورزان برآورده نشد.‏ اين مسئلهبر كار كشاورزان و توليد چغندر در سال جارىتاثير گذاشت و ميزان توليد را‎2‎ ميليون 400هزار تن كاهش داد».‏ البته مشكل فقط به توليدچغندرقند و شكر محدود نمى شود بلكه كاهشتوليد چغندر ‏«موجب كاهش خوراك دام شده ومسئله مهاجرت و اشتغال روستائيان را نيز تحتشعاع قرار مى دهد»‏ به گفته دبير انجمن صنفىكارخانه هاى قند وشكر ‏«طى دو سال گذشته بهاندازه نياز كشور تا سال 88 شكر وارد شده است»‏واز جمله پى آمدهايش اين است كه ‏«معيشت 85هزار فعال كارخانجات،‏ 85 هزار كشاورز،‏ و حدود‎300‎هزار فعال در بخش هاى مختلف و جانبى اينصنعت را تحت شعاع قرار داده است ». 53اشتباه خواهد بود اگر گمان كنيم كه اين سياستمخرب دولت براى نابودى صنايع داخلى ايرانفقط به واردات بى رويه شكر محدود مى شود.‏تا اينجا از واردات بى رويه شكر گفتم.‏ حالا اجازهبدهيد توجه شما را به چند مورد ديگر هم جلببكنم.‏ واقعا شانس آورده ايم كه فلات قاره ايران‏«نفت»‏ دارد و ما هم مى توانيم اين اقتصاد ‏«تنبل»‏ و‏«تن پرورمان»‏ را فعلا اداره كنيم.‏واردات برنج،‏ هم از قرار 800 هزار تن بيش ازتكليفى است كه دولت فخيمه مشخص كرده است.‏خبرداريم كه واردات برنج در سال 1385 به نسبتسال 1384، نزديك به 170 هزارتن افزايش يافتهاست.‏ واردات پنبه نيز در طول همين مدت،‏ دههزار تن بيشتر شده است.‏ اگرچه وزارت جهادكشاورزى اعلام كرده است كه ‏«در توليد گوشتخودكفا هستيم و واردات گوشت انجام نمى شود»‏ولى از آمارها خبر داريم كه در سال 85 به نسبتسال‎84‎ ، واردات گوشت قرمز بيش از سه برابرافزايش داشته به بيش از 52 هزار و 505 تنرسيد ‏.اگرچه در سال 1384 واردات گوشت مرغنداشتيم،‏ ولى در سال 1385، واردات گوشت مرغنيز از سرگرفته شد.‏ اگرچه ايران از نظر شرايطاقليمى،‏ مى تواند به صورت يك صادر كننده عمدهميوه و خشكبار در بيابد،‏ ولى كل واردات ميوه وخشكبار در 1384 بيش از 575 هزار تن و درسال1385، نيز با ٪18 افزايش به 678 هزار و 329تن رسيد.‏واردات چاى در 1385 به نسب سال 1384 اندكىكاهش يافت و از 32579 تن به 32150 تن رسيد.‏آن چه در باره اين واردات بى رويه اهميت دارد،‏ پىآمدهايش برروى توليدات داخلى است.‏ نمونه اشرا پيش تر در باره توليد چغندر به دست داده ام.‏يكى از مسايلى كه به گمان من نگران كننده است،‏25شماره چهاردهم اسفند ماه 91


اين كه در محدوده تجارت خارجى ايران،‏ برخلافادعاهاى دولت،‏ همراه با افزايش بهاى نفت اگرچهدرآمدهاى ايران از نفت افزايش يافته ولى،‏ صادراتغير نفتى ايران-‏ منظورم صادرات به واقع غير نفتىايران است نه آنچه كه با اندكى تقلب صادراتغير نفتى نام گرفته است-‏ سير تنزلى داشته است.‏در همين راستا،‏ خبر داريم كه چندى پيش محمدجهرمى وزير كار و امور اجتماعى در سيزدهمينهمايش توسعه صادرات غيرنفتى در تبريز از روندصادرات غيرنفتى و نبود استراتژى توسعه آن انتقادكرده و گفت:‏ ‏«بيش از 80 درصداز 16 ميليارد دلارصادرات غيرنفتى را قبول ندارم چرا كه اين ميزانبه صادرات مواد خام و پتروشيمى تعلق دارد كهدر ساير كشورها با ارزش افزوده 200 برابر صادرمى شود.‏ 63 براساس اين ديدگاه،‏ ميزان صادراتغيرنفتى واقعى ايران به واقع،‏ 3,2 ميليارد دلار بودنه ‎16‎ميليارددلارى كه دولت اعلام كرده بود.‏ درهمين راستا،‏ مى خوانيم كه طبق بخشنامه گمركاز ابتداى سال 80 براساس جلسات شوراى عالىصادرات و تبصره 29 قانون بودجه سال 80 بهمنظور يكنواخت كردن فعاليت هاى آمارى ثبتآمار،‏ صادرات تمامى فرآورده هاى نفتى به استثناىنفت خام،‏ گاز طبيعى،‏ نفت كوره،‏ نفت سفيد،‏ نفتگاز،‏ نفت و ميعانات گازى كه توسط شركت ملىنفت ايران و شركت ملى گاز ايران صادر و تابعمقررات خاص خود است جزو آمار صادراتغيرنفتى ثبت مى شود.‏ براساس بخشنامه فوق،‏ميعانات گازى نبايد در ميزان صادرات غيرنفتى بهثبت برسد اما در حال حاضر ميعانات گازى دراين آمار لحاظ شده و بخش اعظمى از صادراتغيرنفتى را به خود اختصاص داده است.‏- چرا اين چنين شده است؟درپاسخ گوئى به اين پرسش،‏ مى توان از عوامل وعلل متعددى سخن گفت.‏ ولى من در اين مختصربه چند عامل عمده اشاره مى كنم:‏كاهش شديد سرمايه گذارى در ايرانبراساس اطلاعاتى كه داريم مى دانيم كه در طول 4سال رياست آقاى احمدى نژاد،‏ ميزان رشد سرمايهگذارى در اقتصاد ايران درمقايسه با 4 سال پيش تر،‏به شدت كاهش يافته است و ودرهمه اين سال هاميزان عملكرد از پيش بينى كمتر بوده است.‏افزايش لجام گسيخته واردات به كشور:‏شمارى ازاقتصاددانان داخل ايران به اين باورندكه به ازاى يك ميليارد دلار واردات،‏ حدودا 100هزارفرصت شغلى از دست مى رود.‏ اگر در نظربگيريم كه ميزان رشد نقدينگى دردوره آقاىاحمدى نژاد محدود به هيچ عاملى نبوده است،‏تورم به نسبت زياد باعث كمتر شدن توان رقابتىكالاها و توليدكنندگان ايرانى شد كه دربرابركالاهاى ارزان تر وارداتى قادر به رقابت و دوامنبودند.‏ البته مظاهرى درزمان رياست خويش بربانك مركزى كوشيد كه رشد نقدينگى را كنترلكند ولى اراده احمدى نژاد براى بركنارى او و از آنمهم تر،‏ كش دادن بركنارى او براى نزديك به 6 ماهوضعيت بسيار نامطلوبى ايجاد كرد.‏ خبر داريم كهميزان تورم در 1387 حدودا 25,5 درصد بود و ازسوى ديگر،‏ دولتى كه تقريباً‏ هيچ برنامه و سياستىبراى كنترل تورم نداشت،‏ چاره را در آن ديد كهبا تشويق واردات شايد بتواند اين سير روبه رشدقيمت ها را كنترل كند.‏ اگرچه اين هدف به دستنيامد،‏ ولى توليد داخلى دربسيارى از عرصه ها بهشدت صدمه خورد و لطمه ديد.‏ تغييرات مكررميزان تعرفه هاى وارداتى وضعيتى ايجاد كرد كهزمينه هاى بسيار فراخى براى رانت خوارى بيشترفراهم شد.‏ درپى آمد كاهش از تعرفه واردات شكر،‏ميزان شكر وارداتى به شدت افزايش يافت و بهجائى رسيديم كه ميزان توليد شكر داخلى كه در1385 بيش از 1,5 ميليون تن درسال بود تنها دوسالبعد،‏ يعنى در 1387 به 500 هزارتن رسيد . 73 وقتىتوليد محصولى دريك فاصله كوتاه ٪67 كاهشمى يابد،‏ ترديدى نيست كه اين كاهش درحوزه هاىديگر،‏ به ويژه درپيوند با بيكارى كه تازه قبل ازاين كاهش،‏ خودش يك مشكل اساسى اقتصاداست،‏ پى آمدهاى زيادى دارد كه انكار ناشدنىاست.‏ اگرتوجه داشته باشيم،‏ كه درپيوند با برنجوچاى نيز درحالى كه توليدات داخلى درانبارهامى ماند و مى پوسد،‏ بازار حتى در استان هاى توليدكننده اين محصولات نيز با محصولات وارداتىلبريز مى شود؛ و اگر كاهش توليد اين محصولاتو تعطيلى كارخانه هاى چاى را هم درنظر داشتهباشيد،‏ آن وقت حجم افزايش بيكارى روشن ترمى شود.‏ براى هزارها كارگرى كه بيكار مى شوند،‏كوشش مركز آمار و يا وزارت كار براى دستبردن درآمارها،‏ اگرچه به مزاق قدرتمندان خوشمى آيد ولى مشكل را رفع نمى كند و تخفيف همنمى دهد.‏3- كاهش سرمايه گذارى در نفت و گازاگرچه از سوئى اهميت نفت در اقتصاد ايران بسياربيشتر شد ولى درعين حال مى دانيم كه حتى براىحفظ سطح كنونى استخراج نفت به سرمايه گذارىعظيمى نيازمندبوديم كه در اين سال ها اتفاقنيافتاده است.‏ از سوئى،‏ پرخاش گرى هاى بچگانهآقاى احمدى نژاد موجب شد كه تور تحريم به گرداقتصاد ايران بسيار تنگ تر شود و به همين خاطر،‏بنگاه هاى بين المللى از خيرسرمايه گذارى در ايرانبگذرند و حتى آن ها كه با دولت ايران توافق كردهبودند،‏ از اين كار سرباز بزنند ‏(براى نمونه توتال،‏ بىپى).‏ درحال حاضر به جائى رسيده ايم كه اگر قراراست استخراج نفت و گاز درسطح كنونى اش باقىبماند و اين بخش با توجه به اهميت روزافزونشدرتامين مالى فعاليت هاى اقتصادى در ايران موثرباشد،‏ بايد 180 ميليارد دلار در آن سرمايه گذارىبشود كه از اين رقم تنها 50 ميليارد دلار آن جذبشده و از آن گذشته بخش عمده اش هم از منابعداخلى بوده است.‏ يعنى در اين حوزه با 130ميليارد دلار كمبود سرمايه گذارى روبرو هستيم.‏مى دانيم كه شركت هاى بزرگ در 4 سال گذشتهقرارداد تازه اى با دولت ايران نبسته اند.‏ نمونه بارزاين عدم توفيق و پى آمدهاى احتمالى را مى تواندرعسلويه و پارس جنوبى ديد كه براى نمونه درپارس جنوبى،‏ ميزان سرمايه گذارى دولتى از 4ميليارد دلار در 1386 به 1 ميليارد دلار در 1387كاهش يافت و اين درحالى است كه بايد حداقل8 ميليارد دلار سرمايه گذارى انجام مى گرفت.‏ بهعلت همين كمبود سرمايه گذارى،‏ عسلويه كهدرزمان زمامدارى آقاى خاتمى شروع به كار كرد ودر آن موقع 60 هزاركارگر داشت اكنون با خروجپيمانكاران خارجى و كمبود سرمايه گذارى،‏ 50هزارتن را از كار بيكار كرده و درحال حاضر تنها8310 هزار نفر كارگردرآن كار مى كنند.‏4- فضاى نامناسب كسب و كاردرايرانهرچه كه ادعاهاى دولت و هوادارن آن باشدواقعيت اين است كه موقعيت ايران درپيوند باآسانى شروع كسب و كار،‏ دريافت مجوز،‏ ثبتدارائى ها كه در سال 2007 درميان 178 كشورجهان119 بود يك سال بعد به مقام 135 تنزل كرد.‏ اينروند نزولى درديگر انديس ها هم مشاهده مى شود.‏درباره سهولت تجارت با خارج،‏ در 2007 ايراندرميان 178 كشور جهان مقام 87 داشت ولى در2008 به مقام 135 تنزل يافت.‏ از نظر آسانى كسبوكار،‏ ازمقام 64 به مقام 77 در 2008 رسيديم.‏عبرت آموز اين كه از نظر ريسك سرمايه گذارىبطوركلى ايران درميان 150 كشور به مقام 141رسيد.‏ حتى در منطقه خاورميانه هم درميان 19كشور،‏ ايران مقام هفدهم را دارد . 935- تغيير ساختار بودجه و كاهش بودجه عمرانى بهنفع بودجه جارىدر اين سال ها نسبت بودجه عمرانى به بودجهجارى در ايران كاهش يافت و پى آمدش البتهتعطيلى بعضى از پروژه ها و نيمه كاره ماندن بعضىازپروژه هاى ديگر شد.‏6- بحران نظام بانكدارى در ايرانمداخلات بى رويه و بى منطق دولت درمسايلبانكى،‏ از كاهش دستورى نرخ بهره گرفته تا توزيعدستورى اعتبارات باعث شد كه بانك ها نتوانندنقش خويش را دراداره و مديريت اقتصاد ايفانمايند.‏ ميزان قابل توجهى از اين تسهيلات صرف-1-2ماهنامه اقتصادي،‏ اجتماعي،‏ فرهنگي و هنري26


ن ماه13- همشهرى اول خرداد 1384-14 همشهرى 20 ارديبهشت 1384-15 همشهرى 15 ارديبهشت 1384-16 همشهرى 15 ارديبهشت 138417- همشهرى،‏ ‎31‎ارديبهشت 138418- اين ارقام راازسايت مرحوم بازتاب گرفتم كه الان تاريخشرا به خاطر ندارم-19 سرمايه ، 7 مهرماه ،1388 ص 2-20 همشهرى 17 فروردين 1384-21 همشهرى 15 ارديبهشت 1384-22 همشهرى 15 ارديبهشت 138423-http://www.mehrnews.com/fa/NewsDetail.aspx?pr=s&NewsID=60881924-http://www.mehrnews.com/fa/NewsDetail.aspx?pr=s&NewsID=60667825-http://www.aftabnews.ir/vdcbwsbrh9bz0.html26-http://www.aftabnews.ir/vdcizzat1pazq.html27- http://www.aftabnews.ir/vdcjtaeuqyeam.html28- http://www.ilna.ir/newstext.aspx?ID=7100529- http://www.ilna.ir/newsText.aspx?ID=7365130- همانجا31- http://www.ilna.ir/newstext.aspx?ID=7099632- http://aftabnews.ir/vdcgty93.ak97z4prra.htmlآمار سال 1386 را ازاين منبع گرفته ام:‏http://www.carx1.com/section/full/sub_section/articles/id/41933-http://raheno.net/?page=news&id=26034-http://www.iranfoodnews.com/news/details.php?EType=news&id=849335-http://www.iranfoodnews.com/news/details.php?EType=news&id=8836-http://www.aftabnews.ir/vdcdnx0ytk0k9.html37- http://www.ilna.ir/printable.aspx?ID=7617738- همانجا39- همانجا40- همانجا.‏ براى رقم 56000 ميلياردتومان بنگريد به سايت الفhttp://alef.ir/1388/content/view/51981/41- روزنامه سرمايه،‏ ‎7‎مهرماه 1388 ص 242-http://www.ilna.ir/printable.aspx?پروژه هاى زود بازده شد كه بخش عمده آن بهواقع تلف شد و اشتغال آفرينى نداشت.‏ يكى ازپىآمدهايش البته اين بود كه مطالبات معوقه بانك هاكه در 1383 تنها 8000 ميلياردتومان بود درسالجارى به بيش از 38000 ميلياردتومان و به يكروايت به 56000 ميلياردتومان برسد 04 و كاهشقدرت پرداخت وام و اعتبارات از سوى بانكهابه فعاليت هاى مولد صنعت وكشاورزى بسيارىاز واحدهاى توليدى را با كمبود نقدينگى مواجهساخت.‏ حتى حساب ذخيره ارزى كه مى بايد دراين سال ها رشد چشمگيرى داشته باشد كارسازنشد چون بخش اعظم درآمدهاى نفتى-‏ يعنى 285ميليارد دلار از كل درآمدنفتى 380 ميليارددلارىنفت در طول 1387-1384 - 14 صرف واردات شدهاست.‏7- گسترش رانت خوارىدر اين سال ها،‏ سياست هاى دولتى به گونه اىبود كه سرمايه دارى تجارى دربرابر سرمايه دارىصنعتى دست بالا را در امور دركنترل گرفت.‏تغييرات مكرر و بى منطق تعرفه ها-‏ درموارد متعددحذف تعرفه وارداتى-‏ باعث شد كه حتى كسانىكه دلال و واردكننده هم نبودند،‏ دلال و وارد كنندهشدند.‏ خصوصى سازى ايرانى كه دراصل چيزىبه غير از ‏«اختصاصى سازى»‏ نبود باعث شد كهشمارى از صنايع ايران دراختيار كسانى قراربگيردكه هدفى به غير از رانت خوارى نداشتند.‏ درجاىديگر به مواردى اشاره كرده ام كه پس از اين كهواحدى را در كنترل گرفتند،‏ عمده كارى كه كردندبه ورشكستگى كشاندن واحد و بعد استفاده اززمين آن براى انبوه سازى بود.‏ بى كفايتى مديرانجوانى كه برصنايع كشور گماشته شدند يكىازعوامل موثرى بود كه زندگى را برشمارى از اينصنايع دشواركرد.‏نكته اى كه قابل ذكر است اين كه حتى دربرخوردبه بحران جهانى هم سياست پردازان در ايران باحداكثر بى كفايتى عمل كردند ودرشرايطى كهصنايع ايران از جمله به خاطر اين بحران،‏ با كمتر از50 درصد ظرفيت توليد مى كردند،‏ با تظاهر وفريبمدعى شدند كه درميان ‏«آتش بحران جهانى»‏ ايران‏«گلستانى»‏ است كه از اين عواقب مصون ماندهاست؛ و اين درحالى بود كه نگاهى به آمارهائى كهبراى سال هاى 1386-1384 داريم به وضوح نشانمى دهد كه عدم توفيق اقتصادى سياست هاى دولتدر همه عرصه ها عيان و غير قابل انكار بوده است.‏درهمه اين سال ها،‏ ميزان عملكرد رشد اقتصادى ازآن چه كه پيش بينى شده بود،‏ كمتر بوده وضعيتسرمايه گذارى حتى از اين هم اسفناك تر بود.‏درحالى كه پيش بينى دولت اين بود كه براى اينسال ها سرمايه گذارى 12,2 درصد رشد خواهدداشت ولى عملكرد دولت تنها 4,8 درصد بود،‏يعنى به عبارت ديگر،‏ با بيش از 60 درصد عدمتحقق روبرو بوديم.‏ متوسط ميزان تورم براى ايندوره قرار بود 9,9 درصد باشد ولى عملكرد تورمنزديك به 16 درصد بود و نگاهى به ميزان تورمسالانه سير رو به رشد نرخ تورم را نشان مى دهد.‏تنها در دو حوزه با رشدى بيشتر از ميزان پيشبينى شده روبروبوده ايم كه اتفاقا هر دو مورد،‏ ازمواردى است كه همين بيشتر بودن عملكرد نشاندهنده شكست برنامه هاى اقتصادى دولت است.‏ميزان رشد نقدينگى كه قرار بود به طور متوسطرشدى معادل 20 درصد داشته باشد،‏ درعمل 33,3درصد بيشتر شد و رشد بودجه عمومى دولت كهقراربود براى اين سال ها به طور متوسط 10,5درصد باشد،‏ سالى 19,3 درصد بيشتر شد.‏ بهعوض وابستگى بودجه دولت به نفت كه قرار بود24تنها 6,3 درصد باشد،‏ درعمل 16 درصد شد.‏پى نوشت ها:‏1- http://alef.ir/content/view/422772- http://www.ilna.ir/newsText.aspx?ID=748903- همانجا4- http://www.ilna.ir/newsText.aspx?ID=748905- همانجا.‏ البته بگويم كه سرگذشت شركت صدرا شنيدنىاست كه درجاى ديگرى به آن خواهم پرداخت تا روشن شود تازمانى كه عملكرد دولت تصحيح نشود » خصوصى سازى»‏ همبه ضد خويش تبديل خواهد شد.‏6- http://www.ilna.ir/newsText.aspx?ID=748907- http://www.sarmayeh.net/ShowNews.php?599078- http://www.sarmayeh.net/PDF/88-07-07/P2.pdf9- همانجا10- http://www.fararu.com/vdcc0xq1.2bqi08laa2.html11- http://www.fararu.com/vdcc0xq1.2bqi08laa2.html12- همانجاجدول شماره 1ID=7617727شماره چهاردهم اسفند ماه 91


طبقه،‏ كار و فضاى سايبرى:‏نقدِ‏ انقلابىِ‏ ايدئولوژىِ‏ “ پَسا كار“‏راب ويلكىمترجم : مسعود اميدى1پَسا كار“‏2راب ويلكىجبرگرايى تكنولوژيكى 3 به مثابة يك نظرية ايدهآليستىِ‏ توسعة سرمايه دارى كه اتوماسيونِ‏ كاملِ‏توليد را به عنوانِ‏ ابزارِ‏ چيرگى بر تضادِ‏ اصلىِ‏ بينِ‏سرمايه و نيروى كار مى پندارد،‏ چون تلاشى براىآشتى دادنِ‏ تضادهاى شديد و گستردة سرمايه دارىامروز بينِ‏ نيروها و مناسباتِ‏ توليد كه در مطبوعاتِ‏اصلى بيشتر به عنوانِ‏ بحرانِ‏ ‏"جهانى سازى"‏پذيرفته شده و مورد بحث است،‏ در گفتمان هاىچپ و راست پديدار شده است.‏ با توجه بهپيشرفت هاى اخير در فن آورى هاى ارتباطاتمانند توسعة اينترنت و ساير شبكه هاى ‏"جهانى"‏اطلاعاتِ‏ موردِ‏ نياز براى سازماندهىِ‏ توليدِ‏ سوددر يك مقياسِ‏ جهانى،‏ چون شواهدى از اوليننشانه هاى فرا رسيدنِ‏ يك دورانِ‏ ‏"پس از كار"بهوسيلة " ماشين هاى سايبرى"،‏ پيش فرضِ‏ عمدةاظهارات ‏"پايانِ‏ كار"‏ توسطِ‏ نظريه پردازانى مانندژيل دلوز ، 4 فليكس گاترى ، 5 اولريك بك ، 6 مايكلهارت 7 و آنتونيو نگرى 8 اين است كه توسعة فنآورى هاى ‏"سايبرى"‏ ، ابزارِ‏ اولية توليدِ‏ سود رااز استثمارِ‏ نيروى كار به"انباشت"‏ اطلاعات تبديلنموده و در نتيجه ابزارِ‏ رهايىِ‏ نيروى كار از درونِ‏محدوديت هاى توليدِ‏ سرمايه دارى را فراهم نمودهاست.‏ اين تئورى ‏"سرمايه دارىِ‏ سايبرىِ‏ " وراىِ‏استثمارِ‏ نيروىِ‏ كار–‏ كه من استدلال خواهم كرد9بيشتر با ‏"ارزش هاى روحى"يك تئورى وبرىِ‏سرمايه دارى هم راستا است.‏ - علاوه بر وانمودكردنِ‏ يك مرحلة جديد پيشرو 10 از سرمايه دارى،‏آن گونه كه ماركس استدلال مى كند،‏ در واقعتلاشى است براى مشروعيت بخشيدن به شيوةتوليدِ‏ سرمايه دارى از طريق نشان دادنِ‏ توليد"چونپوششى از قوانينِ‏ جاودانىِ‏ طبيعىِ‏ مستقل از تاريخكه در آن شانسِ‏ روابطِ‏ بورژوايى چون قوانينِ‏مقدسِ‏ بديهى كه جامعه به طور انتزاعى بر آنبنيان نهاده شده،‏ به صورتِ‏ بى سر و صدا قاچاق و11جاسازى شده است.‏ "اين جبرگرايىِ‏ تكنولوژيك تا آن جا كه چنينتحولاتى در روزنامه هاى اصلى ارائه شده و قابلمشاهده مى باشد،‏ به رويكردى غالب در دركِ‏پيشرفت هاى نيروهاىِ‏ مولده تبديل شده است.‏براى مثال يك مقالة اخير نيويورك تايمز تحتِ‏عنوانِ:‏ " زيست شناسى تقليدى " 12 راهنماىكامپيوترىِ‏ تكاملِ‏ خودكارِ‏ يك روبوت"‏ 13 خلقِ‏ماشينى را كه ماشين هاى ديگرى را توليد مى نمايد،‏به عنوانِ‏ نخستين نشانه هاى آينده اى كه در آنروبوت ها به طورِ‏ كامل جايگزينِ‏ نيروىِ‏ كارِ‏انسان مى گردند،‏ مورد ستايش قرار داد.‏ نويسندهبيان مى دارد:‏ ‏"در آينده اين فن آورى مى تواند براىطراحى روبوت هايى مورد استفاده قرار گيرد كهدر كارخانه ها قطعات را مونتاژ نموده،‏ نشت موادشيميايى را پاك كرده يا خانه اى را جارو برقىبكشند.‏ ‏"از اين رو است كه گفته مى شود در آيندههيچ شكلى از ‏"كار"‏ وجود نخواهد داشت كه نتوانآن را با يك ماشينِ‏ جايگزينِ‏ انسان به انجام رساند.‏با اين حال آن چه در اين نوشته و ساير تجليل ها ازفن آورىِ‏ خود توليد كننده مطرح است اين استكه همان گونه كه ماركس و انگلس در مانيفستِ‏حزبِ‏ كمونيست توضيح دادند،‏ به موازاتِ‏ توسعةنيروهاى توليد تحتِ‏ سرمايه دارى،‏ فن آورى هاجايگزينِ‏ يكديگر مى شوند-‏ نه به آن سادگىنوع خاصى از كار مانند كارِ"يدى"‏ يا ‏"ساده"‏ كهنيويورك تايمز اشاره مى نماد.‏ -- اما نيروى كاربه طور كلى باقى مى ماند:‏ ‏"متناسب با ماشين آلاتىكه تمامِ‏ تمايزاتِ‏ نيروى كار را محو نموده و تقريباً‏همه جا مزدها را به سطحِ‏ پايينِ‏ يكنواختى كاهشمى دهند،‏ منافعِ‏ متفاوت و شرايطِ‏ زندگى در بينصفوفِ‏ كارگران هرچه بيشتر و بيشتر همسان شدهاست.‏ " 14 آن چه در معرفىِ‏ جايگزينىِ‏ نيروى كار باماشين آلات از نظرها پنهان شده است،‏ اين استكه در حالى كه انقلابى نمودنِ‏ ابزار توليد نقطةمركزى توسعة سرمايه دارى به منظور حفظِ‏ سطحِ‏هرچه بالاترِ‏ سود است،‏ جايگزينىِ‏ ماشين آلاتبراى نيروى كار به ناچار منجر به بحرانِ‏ توليددر تضادِ‏ بين توسعة نيروى كار و جلوگيرى ازرشدِ‏ مناسباتِ‏ توليد مى گردد.‏ آن گونه كه ارنستمندل 15 استدلال مى نمايد،‏ تصورِ‏ رهايىِ‏ نيروى كاردر نتيجة اتوماسيونِ‏ سرمايه مضحك است : " نتيجهآشكار اس:‏ با افزايشِ‏ اتوماسيون،‏ افزايشِ‏ تركيبِ‏ارگانيكِ‏ سرمايه و شروعِ‏ افتِ‏ ناگهانى در مجموعِ‏نفر ساعتِ‏ كارِ‏ كارگرانِ‏ مولد،‏ در دراز مدت بهصورت جدى ادامة افزايشِ‏ دستمزدهاىِ‏ واقعى وهمزمان با آن حفظِ‏ تداومِ‏ انباشتِ‏ ارزشِ‏ افزوده غيرممكن است.‏ " 16 (210)مقاله"زيست شناسى تقليدى"‏ ضمن اشاره بهاين كه تضاد بين سرمايه و كار يكى از ‏"رسوبات"‏دورانِ‏ تسلطِ‏ كارِ"ساده"‏ است كه مى تواند از طريقاتوماسيون توليد از بين برود،‏ تقسيم كار بينِ‏ كارِ‏ساده و كارِ‏ پيچيده را كه خودِ‏ سرمايه دارى آن راعلتِ‏ بهره ورى ‏(استثمار)‏ معرفى مى كند،‏ جايگزينِ‏آن نموده و براين اساس ترك و رهاسازى كارِ‏ سادهرا از طريقِ‏ اتوماسيونِ‏ توليد كه دوگانگىِ‏ تقسيمِ‏طبقاتى را با ترفيعِ‏ كلية كارگران به سطحِ‏ كارگرانِ‏‏"پيچيده"‏ محو خواهد نمود،‏ پيشنهاد مى نمايد.‏ جدااز اين كه چنين مفهومى از تقسيمِ‏ كارِ‏ غيرِ‏ سلسلهمراتبى تحتِ‏ سرمايه دارى امكان پذير نمى باشد،‏اين استدلال ناديده مى گيرد كه اين سرمايه دارىاست كه به منظورِ‏ كاهشِ‏ زمانِ‏ كارِ‏ اجتماعاً‏ لازم درجهتِ‏ تشديد استثمار و افزايشِ‏ نرخِ‏ سود كار راساده نموده و در حالِ‏ حذفِ‏ فزاينده كارگران است.‏به عبارت ديگر اتوماسيونِ‏ توليد چيزى جدا ازشيوة توليدِ‏ سرمايه دارى نبوده بلكه اساساً‏ در جهتتحكيم در داخل خودِ‏ شيوة توليد سرمايه دارىاست.‏ جايگزين نمودنِ‏ تضادِ‏ فرعىِ‏ بينِ‏ كارِ‏ سادهو كارِ‏ پيچيده به جاى تضادِ‏ اصلىِ‏ بينِ‏ سرمايه و14 - The Manifesto of the Communist Party-49215 - Ernest Mandel16- روند آن بدين گونه خواهد بود:‏ ‏(مترجم)‏كاهش اشتغالكاهش نفر ساعت افزايش اتوماسيون كاهش سودكاهش فروش كاهش قدرت خريد كاهش انباشت11 - Gründrisse 8712 - Aping Biology13 - Aping Biology: Computer GuidesAutomated Evolution of a Robot1 -Class, Labor and the «Cyber»: A Red Critiqueof the «Post-Work» Ideology, THE REDCRITIQUE 1 (Spring 2001)- REDCRITIQUE.ORG2 -Rob Wilkie3 - Technological determinism4 - Gilles Deleuze5 - Felix Guattari6 - Ulrich Beck7 - Michael Hardt8 - Antonio Negri9 - Weberian10 - avant-gardeماهنامه اقتصادي،‏ اجتماعي،‏ فرهنگي و هنري28


ث یكار تلاشى است در جهتِ‏ ايجادِ‏ تسليم طلبى درميان كارگران در جهتِ‏ منافعِ‏ طبقة حاكم به اينايدئولوژى كه اتوماسيونِ‏ توليد به هر صورت آنانرا از زنجيرة كارِ‏ مزدى رها خواهد نمود،‏ در حالىكه در واقع طى مدتى كه پيشرفت هاى تكنولوژيكبه نفع سرمايه دارى تحت كنترل بوده است،‏ تنهامنجر به تشديدِ‏ بيشترِ‏ تضادهاى بينِ‏ سرمايه و كارگرديده است.‏ در حالى كه پيشرفت ها در تكنولوژىتامينِ‏ نيازهاى همگان را امكان پذير نموده است،‏قرار داشتنِ‏ چنين پيشرفت هايى در انقيادِ‏ توليدِ‏سود به معنى آن است كه به طور خلاصه آن چهناپديد مى گردد،‏ ‏"كار"‏ نيست بلكه بيشتر ابزارهايىهستند كه به وسيلة آن ها ميليون ها كارگر مى توانندنيازهاى اساسى خود را برآورده نمايند.‏ بدين سانبر خلافِ‏ فقير شدنِ‏ سيستماتيكِ‏ طبقة كارگر درنتيجة پيشرفت هاى تكنولوژيك،‏ اين پيشرفت هابه صورتِ‏ ايدئولوژيك به مباحثِ‏ نقشِ‏ برجستةتكنولوژى در جهتِ‏ ايجادِ‏ يك پتانسيلِ‏ ‏"آزادىبخش"‏ از داخلِ‏ مناسباتِ‏ توليدِ‏ سرمايه دارى تغييرشكل يافته اند.‏بنابراين چنين است كه جبرگرايىِ‏ تكنولوژيكى اىكه گفتمان هاى مسلطِ‏ امروز را خبر مى دهد،‏ تنهايك ‏"اختراع"‏ سادة نظريه پردازانِ‏ بورژوايى نيست-‏تنها نتيجه ايده هاى ‏"خود زائيده"‏ نيست.‏ - بلكهشرايط مادىِ‏ واقعى را كه مبارزة طبقاتى در آن برپااست،‏ بازتاب مى دهد.‏ در حالى كه پيشرفت هاىتكنولوژيك در ابزارهاى توليد پتانسيلِ‏ برآوردهنمودنِ‏ نيازهاى جمعيتِ‏ جهان را ايجاد نموده است،‏تمركزِ‏ سرمايه در دستِ‏ طبقة حاكم به معنى آناست كه امروزه كارگران به جاى تامينِ‏ نيازهايشان،‏در معرضِ‏ بى رحمانه ترين و سخت ترين تقسيمكارى هستند كه همان گونه كه ماركس و انگلساستدلال نموده اند،‏ آن ها را به"زائده اى از ماشين"‏تبديل مى كند.‏ (491). تنها يك تئورىِ‏ انقلابىمى تواند طبقه كارگر را قادر به دركِ‏ اين مسئله كندكه ‏"تكنولوژى"‏ نيست كه موضوعِ‏ بحث است بلكهمسئله سرمايه دارى است كه تكنولوژى را براىافزايشِ‏ استثمار به كار مى گيرد و متعاقبِ‏ آن آنچه ضرورى است،‏ مصادرة ابزارهاى توليد و انتقالِ‏آن ها از توليد براى سود به برآورده نمودنِ‏ نيازهامى باشد.‏ تئورى اى كه بتواند توضيح دهد چگونهانگيزة سرمايه دارى براى افزايشِ‏ سود از طريقِ‏تبديلِ‏ پيشرفتِ‏ نيروهاى توليد به ابزارى براىتشديدِ‏ استثمار و نه برآوردنِ‏ نيازها،‏ مانعِ‏ توسعةمناسباتِ‏ توليد مى گردد.‏جايگزين نمودنِ‏ تضادِ‏ اساسى بين سرمايه و كاربا رابطة بين ‏"انسان ها"‏ و"ماشين ها"‏ و در نتيجهمعرفى تضادى غيرِ‏ تاريخى كه محدود به شيوةتوليد سرمايه دارى نمى باشد،‏ در كتابى با عنواناوديپ ستيز : سرمايه دارى و شيزوفرنى 17 اثر17 - Deleuze and Guattari’s Anti-Oedipus:Capitalism and Schizophreniaاز اساطير يونان باستان كه بر اساس آن اوديپ طبق پيش گويى پيشگويان نادانسته پدر خود را مى كشد وبه خاطر پاسخ گويى به معماهاىابوالهول كه هركس به آن پاسخ نمى داد بلعيده مى شد،‏ مصيبت را پايانداده و به پاس آن خواهر پادشاه به او تقديم مى شود كه عملاً‏ مادر او بودهاست.‏ نتيجه اين پيوند دو فرزند پسر و دو فرزند دختر است.‏ پس از مدتىپادشاهى درخشان،سرزمين تبس گرفتار طاعون مى شود وقرار مى شودكه انتقام خون پادشاه گرفته شود تا كشور از طاعون رهايى يابد.‏ اوديپكه نمى داند خود قاتل پادشاه است،‏ اعلام مى كند كه عامل كشتن پادشاهبايد شناسايى شده و از شهر تبعيد گردد.سرانجام پس از بررسى هاىمفصل مشخص مى گردد كه او قاتل پادشاه بوده و با مادر خود ازدواجكرده است.در نتيجه روشن شدن اين حقيقت،‏ مادر او(و همسراو)‏ خود رامى كشد.اوديپ نيز با سنجاق سينه او خود را كور مى كند.حقيقت موضوعسرانجام براى پسران اوديپ مشخص مى گردد و تصميم مى گيرند اورا از شهر تبعيد كنند.‏ بدين ترتيب او مدتى را در گدايى و عبادت سپرىمى كند وسرانجام پس از اينكه توسط دخترانش شسته مى شود.‏ آنها بهاو لباس هاى نو مى پوشانند ودر حالى كه با هم مرثيه مرگ مى خوانند،‏خداوند او را فرا مى خواند و با صداى رعد و برق مهيبى اوديپ ناپديد مىگردد.اسطوره اوديپ و عقده اوديپى به عنوان نمادى ازبيمارى شيزوفرنىشناخته شده است.‏ ‏(نقل با تلخيص از ويكى پديا-‏ مترجم)‏شيزوفرنى يك بيمارى روحى و روانى , همراه با داغ و ننگ و اطلاعاتبسيار غلط است.‏ اين مورد اغلب منجر به افزايش پريشانى فردبيمار و يا اعضاى خانواده ى وى مى گردد.عمدتا فرد مبتلا به شيزوفرنىتغييراتى در رفتار و قوه ى ادراك،‏ طرز تفكرى بى نظم كه ممكن استسبب تحريف رو يارويى با واقعيت گردد را تجربه مى نمايد.‏ اين مورد راجنون مى نامند.‏در دهه هفتاد دلوز يك سلسله تحقيقات را با همكارى مكيلس گوتارىآغاز كرد.حاصل اين تحقيقات دو جلد كتاب بود كه جلد اول اديپستيز(‏Oedipus (Anti نام داشت.در اين كتاب آن ها نظامماركسيستى و فلسفه ماركس را مورد بررسى قرار داده و انتقادات زيادىرا به اين گرايش وارد نمودند و روانكاوى لاكان را اوج تأثير ماركسيسمقلمداد كردند.‏ بعضى از محققين اهميت كتاب اديپ ستيز را با دجالنيچه قياس كرده اند.در اين كتاب ما با نقد تازه اى از مدرنيته روبه روهستيم كه محور آن را سرمايه دارى تشكيل مى دهد.آن ها در تقابل بارشته روانكاوى،تحليل شيزوفرنيك را مطرح كردند و مدعى شدند كه بهمنظور بنيان فكنى از تقابل هاى دوتايى و نفى رويكرد مدرنيته به ذهنيت‏(‏Subject‏)اين نظريه را تدوين كرده اند.آن ها در مقابل مفاهيمى چونوحدت و هويت،‏ كثرت و تعدد و چندگانگى و غيريت و تباين را موردتأكيد قرار دادند.‏بر اساس رويكرد ويلهلم رايش به كالبد شكافى مفهوم ميل و تمنا‏(‏Desire‏)پرداختند و يادآور شدند كه ميل و تمنا مفهومى است سختانقلابى.ميل از آن رو انقلابى است كه هرگونه جامعه اى را دستخوشساختارشكنى و تزلزل قرار مى دهد.به عقيده آن ها جامعه غربى از ديربازكوشيده است ميل و تمناى آدميان را در چارچوب ساختارى خاص-‏حقوقى،‏ اجتماعى،‏ روانى-مسدود و محبوس نمايد و آن را در چنين قالبىجاى دادند.‏ Territorialized به زعم آن ها ميل و تمنا برخلافنظر هگل،فرويد و لاكان متضمن نقص و حرمان نيست بلكه نيرويىاست ايجابى،پويا و مولد كه همواره پيوندهاى جديد را موجب مى گردد وبه همين جهت آن ها واژه استعارى ماشين را براى آن به كار بردند.آنها صريحا تأكيد كردند كه خودِ‏ ميل گونه اى ماشين و لذا داراى تحركو پويايى است.‏ ميل و تمنا همواره در حال ايجاد كارمايه هاى عاطفى وليبيدويى است كه در سايه صورت هاى ناخودآگاه تكوين مى پذيرد.بهتعبيرى ميل و تمنا كارمايه فيزيكى شناورى است كه با اشياء و پديده هاىديگر ارتباط برقرار مى كند.بعضى مدعى هستند كه ميل و تمناى موردبحث دلوز و گوتارى صورت ديگرى از اراده معطوف به قدرت نيچهمحسوب مى شود.‏در كتاب اديپ ستيز آمده است كه در غرب از ديرباز ميل و تمنا درچارچوب رژيم هاى اجتماعى مختلف كاناليزه شده و تحت كنترل ونظارت قرار گرفته است.‏ دلوز و گوتارى فرآيند سركوب ميل و تمنا رااز طريق محدود نمودن كارمايه هاى مولد آن محدوده ها و گستره فكنى) Territorialization ( نام داده اند و جريان مخالف آن يعنىرها كردن ميل از چارچوب ها و قالب هاى محصور كننده اجتماعى راگستره زدايى و يا محدوده زدايى(‏Deterritorialization ‏)خوانده اند.‏به تعبير ديگر محدوده فكنى را رمزپردازى(‏ ( Coding و محدوده زدايىرا رمز گشايى ) Decoding ‏)نام داده اند،‏ به گفتهء آن ها در جريانرمزگشايى رمزهاى اجتماعى سركوبگرِ‏ ميل از حيطة مكانى و روانىمحبس نجات يافته و در فضاى نامحدود شناور مى شود.‏به زعم آن ها در جوامع سرمايه دارى فرآيند اديپى و نيز شيزوفرنى وگرايش هاى بت واره به اوج مى رسد و به همين اعتبار ساختارهاىپيشاسرمايه دارى را متلاشى مى كند.آن ها چارچوبه اى ماركسيستى را درلباس نيچه اى و تا حدى واژگان فرويدى در تحليل جامعه و فرهنگ بهكار گرفتند.(به نقل از ضيمران،محمد ، نشريه:‏ اطلاع رسانى و كتابدارى‏«كتاب ماه ادبيات و فلسفه « خرداد و تير - 1383 شماره 80 و - 81 ازص48 تا (57تعچب آور نيست كه با مسخ و تهى نمودن مفاهيم انسانى و انقلابىماركسيسم،‏ اسطوره پرومته به عنوان نماد مبارزه با زئوس ‏(خداى خدايان)‏و فداكارى و پايبندى استوار و ثابت قدم به رهايى نوع بشراز رنج درادبيات چپ،‏ جاى خود را در نوشته هاى نظريه پردازان فلكسودوكسو پست مدرن به اسطوره اوديپ مى دهد كه مى تواند به نوعى نمادجهل و ناآگاهى،‏ زيرپا گذاشتن هنجارهاى اخلاقى و انسانى،روان پريشىو اندوه ‏،شكست وويرانى و....باشد.‏ بدين ترتيب عنوان انتخابى براىكتابى كه قرار است موجوديت و تكامل خودكار تكنولوژى و تاثير آن برساختار اجتماعى و مبارزه طبقاتى را توضيح دهد ودر اين راستا آگاهانهوهدفمند مفاهيم اساسى و انقلابى تفكر ماركسيستى را به زير سئوالمى برد،هوشمندانه به نظر مى رسد!‏ بدينسان شكنجه ‏،رنج ، فرسايش29شماره چهاردهم اسفند ماه 91


دِلوز و گاتِرى كه به يكى از متعارف ترين متوندر باره سرمايه دارى انحصارى در تئورى پستمدرن تبديل شده است،‏ آشكار است.‏ اين كتابشركت هاى چند مليتى را به عنوان سرمايه دارىِ‏خودكارى توصيف مى نمايد كه مبتنى بر پيش فرضِ‏توليدِ‏ كالاها به اندازة جريانِ‏ ‏"ارزش هاى روحى"‏نيست،‏ ارزش هايى كه در آن توسعة سايبرى تضادِ‏بينِ‏ سرمايه و كار را چنان قطع مى كند كه گويا‏"در حال حاضر چيزهايى مانند انسان يا طبيعتوجود نداشته،‏ بلكه تنها فرآيندى وجود داردكه چيزى را در بين ساير چيزها توليد نموده وماشين ها را با هم جفت و جور مى كند.‏ ماشينآلات توليدكننده ، ماشين آلات مطلوب،‏ در همهجا اسكيزوفرنى 18 ماشين الات.‏ "(2) چنين نظرية‏"دو رگه"اى كه پيش فرضِ‏ خود را بر بالاتر بودنِ‏نقشِ‏ قابليتِ‏ توسعة تكنولوژيكِ‏ فى نفسه نسبت بهتضادهاى اجتماعى قرار مى دهد،‏ كارِ‏ مزدى را بهعنوانِ‏ يك"اتصالِ"‏ سوخت گيرىِ‏ خودبه خودى ازطريقِ‏ تمايلاتِ‏ متقابلِ‏ دو طرفِ‏ شركت كننده دراين تعامل معرفى مى كند.‏ درست مانندِ‏ جايگزيننمودنِ‏ تقسيمِ‏ كار بين كارِ‏ ‏"ساده"‏ و كارِ‏ ‏"پيچيده"‏به جاى تضادِ‏ مركزىِ‏ سرمايه دارى توسط ‏"زيستشناسىِ‏ تقليدى"،‏ طرز گفتارِ‏ دلوز و گاترى از توليدِ‏سرمايه دارى كه در آن از تقسيمِ‏ اجتماعى كار بهعنوانِ‏ يك ‏"ماشينِ"‏ توليد و مصرف دادِ‏ سخن رفتهاست،‏ تقسيم طبقاتىِ‏ بينِ‏ سرمايه دارى و طبقهكارگر به نظرية دورِ‏ باطلِ‏ طبقه به عنوان شيوهزندگى فرو مى غلتد–‏ خارج از اجبار اقتصادىِ‏ضرورتى كه نتيجة مالكيت خصوصى بر ابزار توليداست.‏ – و از اين رو استثمار در توليد را با آزادىمصرف جايگزين مى نمايد.‏تن و روان واندوه و تيره روزى اوديپى جايگزين انسان دوستى،‏ فداكارى،‏روشن بينى ، باورمندى،‏ اميد و آرزوى پرومته اى در تاريخ گرديده و چشمانداز آزادى،‏ رهايى وخوشبختى بشر از مناسبات نابرابر و به زنجير كشانندهاجتماعى زايل مى گردد.‏ ) مترجم)‏18 - schizophreniaاسكيزوفرني يك بيماري مزمن و اغلب ناتوان كننده رواني است.‏ اينبيماري مي تواند باعث شود كه انسان از مردم و فعاليت هاي دنياياطراف جدا بيفيد و به دنياي هذيان پس رفت كند يا از واقعيت جدا بيفتيد.‏اسكيزوفرني نوعي از جنون است كه يك اختلال تفكر محسوب مي شودو در آن تفسير واقعيت غيرطبيعي است.‏ اسكيزوفرني نشانه اي از يك مغزآسيب ديده است.(مترجم)‏در مقابل ، ماركس و انگلس در مانيفست حزبكمونيست استدلال مى كنند كه ‏"بورژوازى بدونانقلابى نمودنِ‏ دائمىِ‏ ابزارهاى توليد نمى تواندوجود داشته باشد"‏ 19 كه به مفهوم آن است كهبدونِ‏ توسعة تكنولوژىِ‏ توليد در رابطه با ضرورتِ‏كاهشِ‏ هزينه هاى توليد به منظورِ‏ افزايشِ‏ نرخِ‏سود،‏ اين امر امكان پذير نيست.‏ ماركس اينتجزيه و تحليل را در سرمايه ادامه داده و بيانمى كند:‏ ‏"مانند هر افزايش ديگرى در بهره ورىنيروى كار،‏ ماشين آلات براى ارزان نمودن كالاهادر نظر گرفته شده اند"‏ از جمله كالاى نيروى كار(403) . به عبارت ديگر ‏"ماشين"‏ شاخصى استهم براى سطحِ‏ توسعة توليد و هم سطحِ‏ مناسباتِ‏اجتماعى كه كار تحتِ‏ آن انجام شده است.‏ تحتِ‏سرمايه دارى ، توسعة توليد قدرتِ‏ برآورده نمودننيازهاى همگان را به وجود مى آورد،‏ اما از طريقِ‏مالكيتِ‏ خصوصى تنها براى تأمين نيازهاى اندكىمورد استفاده قرار مى گيرد.‏ در نتيجه اين توسعةتكنولوژى به عنوان مبناى عينى در خدمت انقلابِ‏اجتماعى قرار مى گيرد:‏در مرحلة معينى از توسعه،‏ نيروهاى مادى توليدىجامعه با مناسباتِ‏ توليدىِ‏ موجود يا با روابطِ‏مالكيت ‏-كه صرفاً‏ بيانگر همان مفهوم در واژه هاىقوانين و مقررات حقوقى است-‏ در چارچوبى كهتا كنون عمل نموده اند،‏ در تضاد قرار مى گيرند.‏ اينروابط از شكل هاى توسعة نيروهاى توليد به مانعِ‏آن ها تبديل مى گردند.‏ ‏(نقد شماره 21)دلوز و گاترى در تلاش براى فرار از نقدِ‏ ماركساز ايدئولوژىِ‏ بورژوازى كه انقلاب در ابزار توليدرا جايگزينِ‏ يك انقلابِ‏ اجتماعى مى سازد،‏ تاريخ20را به عنوانِ‏ محرك در جهتِ‏ كارِ“پَسا انسانى“‏بازنويسى نموده و بنابراين فرض مى كنند كه تضادِ‏تاريخىِ‏ ‏"درست"‏ بينِ‏ ‏"انسان"‏ و ‏"طبيعت"‏ است كهاكنون با توسعة ‏"ماشين"‏ در حال محو شدن است.‏با اين حال در انجامِ‏ اين كار،‏ قرائتِ‏ ‏"پَسا انسانى"‏آن ها از سرمايه دارى كه تضادِ‏ طبقاتىِ‏ بنيادى درارتباط با مالكيتِ‏ ابزارهاى توليد را محو مى سازد،‏نمى تواند روابطِ‏ بينِ‏ تغييراتِ‏ اساسى در ابزارهاىتوليد،‏ تضادهاى فزايندة بين نيروها و مناسباتِ‏ توليدو بحرانِ‏ جارى 21 سقوطِ‏ نرخِ‏ سود را توضيح دهدو بنابراين نمى تواند هيچ حركتى بيش از توصيفىاز گرايش سرمايه دارى به جايگزين نمودنِ‏ كارگرِ‏زنده با كارگرِ‏ بى جان نمايد.‏ به عبارتِ‏ ديگرتئورىِ‏ تكنولوژيكِ‏ آن ها در باره سرمايه دارى كهدر آن كارِ‏ مزدى با تعدادى از ماشين هاى مطلوبجايگزين مى شود،‏ به صورت مستدل ظلم و ستمِ‏واقعىِ‏ نيروى كارِ‏ بى جانِ‏ سرمايه دارى به كارگرِ‏زنده را تكرار مى نمايد.‏جبرگرايىِ‏ تكنولوژيكى كه مبناىِ‏ تقريباً‏ همةگفتمان هاى مسلطِ‏ سرمايه دارىِ‏ امروز است،‏بازتابِ‏ ايدئولوژيك اين واقعيت است كه سرمايهدارى علاوه بر نيروىِ‏ كارِ‏ زنده و در كنارِ‏ مناسباتِ‏كار با اين نيرو،‏ ميزانِ‏ فزاينده اى از سرمايه را درتحولِ‏ ابزارِ‏ توليد چون وسيله اى براى به حداكثررساندنِ‏ سود به كار مى گيرد.‏ بنابراين در حالى كهتوسعة تكنولوژى هاى اخير را مى توان به صورتفزاينده اى در راستاى پيدايشِ‏ امكانِ‏ عينىِ‏ پايانبخشيدن به كارِ‏ مزدى به رسميت شناخت،‏ اين امر20 - post-human- 21 توجه شود كه اين مقاله در سال 2001 نوشته شده است.‏ ‏(مترجم)‏19 - The Manifesto of the Communist Party(476)ماهنامه اقتصادي،‏ اجتماعي،‏ فرهنگي و هنري30


ث یتحتِ‏ سرمايه دارى غيرممكن است،‏ چون توسعةنيروهاى توليد به منافع و علائقِ‏ سود گره خوردهاست.‏ به اين ترتيب پيشرفت هاى تكنولوژيك بهجاى اين كه به عنوان امكانى براى اولويت دادنبه ضرورتِ‏ اجتماعى مورد توجه قرار گيرد،‏ بهاعتبارِ‏ قابليتِ‏ آن ها در جهتِ‏ ارزش قائل شدنبراى سرمايه مورد قضاوت قرار مى گيرند.‏ ايندر جهتِ‏ منافعِ‏ سود است كه امكانِ‏ ‏"رهايى"‏از كارِ‏ مزدى كه به موازاتِ‏ توسعة سرمايه دارىافزايش مى يابد،‏ در گفتمان هاى طبقة حاكم تبديلبه تصويرى از ‏"آزادى"‏ از ‏"كار"‏ گردد.‏ با اين حالآن گونه كه انگلس روشن مى سازد،‏ با وجودِ‏ هراندازه از پيشرفت هاى تكنولوژى،‏ بدون يكانقلابِ‏ اجتماعى هيچ راه فرارى از تضادهاىسرمايه دارى و بنابراين از كارِ‏ مزدى نمى تواندوجود داشته باشد زيرا تضادِ‏ اساسى بين سرمايهو كار از طريقِ‏ اتوماسيون تشديد شده و بهتر نشدهاست:‏ ‏"طى دورة اولِ‏ ماشين آلات،‏ دورانى كه دراختيار داشتنِ‏ ماشين آلات يك مزيتِ‏ انحصارىمحسوب مى گردد،‏ سود بسيار زياد بود و از اينجهت اشتياق براى استفاده از ماشين آلاتِ‏ بيشترو افزايشِ‏ بدونِ‏ محدوديتِ‏ طولِ‏ روزِكارى بسيارزياد است.‏ با ابداع و معمول شدنِ‏ استفاده از ماشينآلات،‏ اين سودِ‏ انحصارى ناپديد مى گردد و قانونِ‏خود را اظهار مى دارد كه ارزش اضافى از نيروىكارى سرچشمه نمى گيرد كه ماشين جايگزينِ‏ آنشده است،‏ بلكه ناشى از كارگرى است كه بهاستخدام ماشين در مى آيد.‏ "(90)بنابراين چيرگىِ‏ مفهومِ‏ ‏"تكنولوژيكى"‏ در تئورىاجتماعى معاصر نشانه اى از اين واقعيت است كهپيشرفت ها در ابزار توليد،‏ مبارزه اى طبقاتى راروى اينكه آيا اين پيشرفت ها در نيروهاى مولدهبراى توليد سود يا براى برآوردن نيازهاى همگانمورد استفاده قرار خواهند گرفت،‏ به وجود آوردهاست،‏ موضوعى كه چشم پوشى از آن غير ممكناست.‏ اين است كه گفته مى شود از طريقِ‏ توسعةنيروهاى مولده است كه كارگر با اين واقعيت عينىرو در رو مى شود كه ابزار بقاء آن ها تنها بر توانايىآن ها به فروشِ‏ نيروى كارشان متكى است.‏ مانندآن چه در اخراج هاى اخير و گسترده كارگراندر بخشِ‏ ‏"دات كام"‏ نشان داده شد.‏ در حالى كهتوسعة صنعت كارِ‏ اجتماعاً‏ لازم را كاهش مى دهد،‏امكانِ‏ توليدِ‏ كالاهاى بيشترى را فراهم نموده وپتانسيلِ‏ تأمينِ‏ نيازهاى همه را ايجاد مى نمايد،‏انگيزه هاى استفاده از ماشين آلاتِ‏ جديد تحتِ‏سيستمِ‏ سرمايه دارى با اين امكان در تناقض قرارمى گيرد و به بيانِ‏ ماركس"هرگونه ثبات و امنيتدر وضعيت كارگر...‏ را از بين برده و به صورتِ‏مداوم تهديد مى نمايد،‏ از طريقِ‏ دور نمودنِ‏ كارگراز ابزارِ‏ كار براى قاپيدنِ‏ ابزارهاى معاشِ‏ او ازدست هايش و...‏ در ويرانى هاى ناشى از يك هرجو مرج اجتماعى...‏ هر پيشرفت اقتصادى را تبديلبه يك فاجعه اجتماعى مى نمايد.‏ "(490)همان گونه كه من شروع به نشان دادنِ‏ اين موضوعنموده ام،‏ قرائت هاى غالب از سرمايه دارىِ‏ سايبرىبرخلافِ‏ تناقض هاِ‏ عينى روابطِ‏ سرمايه دارى،‏ همدر رسانه هاى عمومى و به همان اندازه نيز درنظرية ‏”آوانگارد“‏ فرآيندى از افزايشِ‏ بهره ورى ازطريقِ‏ تشديدِ‏ فرآيندِ‏ توليد را تحت عنوانِ‏ انتقال ازيك سيستمِ‏ مبتنى بر استثمارِ‏ نيروى كار به شبكهاى از روابطِ‏ اجتماعى ارائه مى كنند كه در آن كار بهواسطة ابداع و عموميت يافتنِ‏ استفاده از تكنولوژىرها شده است.‏ فرآيندى كه در آن سرمايه دارانسودهاى چشمگيرى را انباشت مى كنند در حالىكه كارگران يا تحتِ‏ تسلطِ‏ افزايش يافتة ماشينآلات بوده،‏ يا در معرضِ‏ فقرِ‏ ارتشِ‏ ذخيرة صنعتىقرار مى گيرند.‏ اين مفهوم تحت عناوين و عباراتى23چون ‏”پَسا سرمايه دارى“‏ ، 22 دورانِ‏ ‏"وقتِ‏ آزاد"‏نامحدودِ‏ پس از توليد ارائه مى گردد.‏به عنوان مثال در مقاله اى كه اخيراً‏ تحت عنوان‏"خداحافظى با كليه آن ها كه بردگى را حمل25مى كنند.‏ " 24 منتشر شده است،‏ اولريش بكنظريه پرداز"جامعة ريسكى"‏ 26 استدلال مى نمايدكه ما وارد يك دورانِ‏ سايبرىِ‏ توليد شده ايم كهدر آن ابداعِ‏ فن آورى هاى نوينِ‏ اطلاعاتى اى كهامكان توسعة سرمايه دارى در سرتاسرِ‏ كرة خاكىرا فراهم نموده است،‏ به نوبة خود سببِ‏ وقوع يك" انقلاب"‏ 27 اجتماعى شده كه بسيارى از بنيادهاىزندگى معاصر را مورد ترديد قرار داده است.‏ اودر واكنش به اين شرايط،‏ به دركِ‏ اين نكته فرامى خواند كه كار براى همه در حالِ‏ به پايان آمدناست.‏ او بيان مى دارد : ‏"آيا كار هميشه به عنوانِ‏يك امتيازِ‏ انحصارى از فراگيرى برخوردار بودهاست؟ خير...‏ نظام ارزشى اى كه آشكارا محوريتِ‏كار و تنها كار را در ساخت و كنترلِ‏ يك جامعة22 - post-capitalism23 - free time24 - Goodbye to all that wage slavery25 - Ulrich Beck26 - Risk-Societyجامعه ريسكى واژه اى است كه در دهه نود براى بيان روش سازماندهىبه جامعه مدرن در واكنش به ريسك پديدار گرديد.‏ واژه اى كه توسط‏ِنويسندگان كليدى مدرنيته بويژه اولريش بك و آنتونى گيدنز بيان شدهاست.استفاده از اين واژه طى دهه نود هم به عنوان پيامدى از ارتباطش باروند تفكر در باره ى مدرنيته و هم به خاطر ارتباطش با گفتمان عمومىبويژه رشد توجهات زيست محيطى در طول اين دوره گسترده تر شد.بهگفته آنتونى گيدنز جامعه ريسكى ‏”جامعه اى است كه به طور فزايندهاى گرفتار آينده ) و نيز ايمنى)‏ است كه مفهوم ريسك را ايجاد مى كند.‏در حالى كه جامعه شناس آلمانى اولريش بك آن را به عنوانِ‏ “ روشىسيستماتيك از ارتباط با مخاطرات و ناامنى هاى القاء شده و ايجاد شدهتوسط خودِ‏ مدرنيزاسيون“تعريف مى نمايد.‏ ‏(به نقل از ويكى پديا-‏ مترجم)‏27 - revolutionفراگير اظهار مى دارد،‏ ابداعى مدرن از سرمايه دارىو دولت رفاه است.‏ ما نياز به آن داريم كه چشماندازى از يك زندگى وراى آلترناتيوهاى بيكارى واسترس در محل كار را در پيش روى خود ببينيم.‏" ‏(آنلاين)‏اگر طبق نظر بِك ‏"اشتغالِ‏ كامل"‏ به يك ‏"مفهومزومبى"‏ 28 گونه تبديل شده است،‏ به خاطر ايننيست كه كارگران از پذيرفتن كارى كه به پابندىايدئولوژيك در"اقتصاد نوين"‏ 29 تبديل شدهاست،‏ امتناع مى نمايند بلكه به خاطر آن است كه‏"اشتغال"يك شاخصِ‏ عينى از تضادهاىِ‏ جامعةطبقاتى است.‏ تعبير سادة آن تحتِ‏ سرمايه دارىتنها به معناى آن است كه كارگران بايد براى تأمينِ‏نيازهايشان،‏ نيروى كارشان را به فروش رسانند.‏منافع طبقة كارگر از ‏"اشتغال كامل"–‏ كه در عملبه معنى يك جامعة كارى ساخته شده بر مبناىاصلِ‏ از هر كس به اندازة توانش،‏ به هركس بهاندازة نيازش مى باشد.‏ - به طور مستقيم در برابرمنافع طبقة حاكم در بهره مندى از بيكارىِ‏ ارتشِ‏ذخيرة كار براى پايين نگه داشتنِ‏ هزينة نيروى كاردر تلاش براى افزايشِ‏ سود است.‏ اين است كهگفته مى شود كه اين"‏ ايده ها"‏ نيستند كه سرمايهدارى را عقب نگه مى دارند - در اين مورد آن گونهكه بِك استدلال مى نمايد،‏ يك اخلاقِ‏ كارِ‏ منسوخِ‏پيوريتنى - 30 ، بلكه بيشتر سرمايه دارى است كهايده هايى را خلق مى كند كه نمى تواند برآوردهگردد.‏ براى مثال همان طور كه لنين استدلالمى كند،‏ سرماية انحصارى دموكراسى را به يكتوهم تبديل مى نمايد.‏ ‏(”پاسخ“‏ 24) در حالى كهسرمايه دارى آرمان هاى دموكراتيك ايجاد مى كندو نهادهاى دموكراتيك را شكل مى دهد،‏ تقسيمِ‏كار بين كسانى كه مالكِ‏ ابزار توليدند و كسانىكه مالكِ‏ چيزى جز نيروى كار خود نيستند،‏ تقسيمِ‏كارى كه امپرياليسم بى رحمانه ترين تضادهاى آن راتشديد مى نمايد،‏ به معنى آن است كه براى اكثريتِ‏جمعيتِ‏ جهان دموكراسى يك امرِ‏ امكان ناپذيراست.‏ بنابراين از آنجا كه سرمايه دارى“‏ نمى توانداز طريقِ‏ تحولاتِ‏ دموكراتيك مضمحل گردد،‏مهم نيست كه اين موضوع چقدر ايده آل است“،‏سوسياليسم را تنها با ‏”توسعة كاملِ‏ دموكراسىيعنى برابرىِ‏ واقعىِ‏ و مشاركتِ‏ عمومىِ‏ واقعىِ‏تمامِ‏ توده هاى مردم در كلية امورِ‏ حكومتى و در28 - zombie conceptمار خداى ، مفهومى جادوگرانه از مذاهب غرب آفريقا،‏ هائيتى وآمريكاى جنوبى كه به عقيده آن ها به شكل روح در بدن مرده حلولنموده و به آن جان تازه مى بخشد.(‏ مترجم)‏29 - New Economy30 - puritanپيوريتن ها فرقه اى از پروتستان هاى انگلستان بودند كه زمان ملكهاليزابت اول عليه سنن مذهبى قيام نمودند وطرفدار سادگى در نيايشبودند.(مترجم)‏31شماره چهاردهم اسفند ماه 91


همة مسائلِ‏ پيچيدة از ميان برداشتنِ‏ سرمايه دارى“‏مى توان از بين برد.‏ ‏”(”پاسخ“‏‎25‎‏).‏ به عبارت ديگربرخلافِ‏ نظرِ‏ بِك اين شكلِ‏ ايده آلِ‏ ‏”كار“‏ نيستكه به آن انديشيده نشده است،‏ بلكه نظامِ‏ اجتماعىضرورى براى تحققِ‏ پايان بخشيدن به كارِ‏ مزدىاست كه بايد ايجاد گردد.‏دگرگونىِ‏ مفهومِ‏ كار از يك مفهومِ‏ مجرد كه بهشكلِ‏ معينى از سازماندهىِ‏ توليد در يك لحظةتاريخىِ‏ معين برمى گردد ‏(مانندِ“كار مزدى“)‏ ،به مفهومى انتزاعى،‏ ‏(مانند“كار“)كه از پيشرفتِ‏اجتماعى تاريخى فراتر مى رود،‏ حاكى از چرخشِ‏عمومى به سوى يك نظرية جامعه شناختىِ‏ ‏”كار“‏به ويژه جامعه شناسىِ‏ وِبِرى به منظورِ‏ هدايت ورسيدگى كردن به تضادهاى توسعه يابندة سيستمِ‏سرمايه دارى است.‏ جايگزين نمودنِ‏ استثمارِ‏نيروى كار كه ويژگىِ‏ خاصِ‏ جامعة طبقاتى است،‏با مفهومِ‏ ‏”كار“،‏ مفهومى فرا تاريخى كه تاريخيتِ‏مناسباتى را كه ‏”كار“‏ در آن جاى گرفته است راپنهان مى نمايد،‏ تلاشى است براى طبيعى جلوهدادن و پذيرفتنِ‏ نظامِ‏ كارِ‏ مزدى.‏براى مثال وِبِر در كتابِ‏ اخلاقِ‏ پروتستان و روحِ‏سرمايه دارى استدلال مى كند كه ‏"ميل به توليدسود در همة انسان ها و وضعيت هاى مختلف ودر همة زمان ها و در همة كشورهاى دنيا مشتركاست"(‏‎17‎‏)‏ و اينكه ‏"سرمايه دارى و شركت هاىسرمايه دارى مطابقِ‏ عقلانيتِ‏ قابلِ‏ ملاحظه اى ازمحاسباتِ‏ سرمايه دارانه در همه كشورهاىِ‏ متمدنِ‏كرة زمين وجود داشته اند.‏ "(19) از نظر وِبِر اينبه جهت آن است كه ‏"بنگاهِ‏ سرمايه دارى"‏ چيزىبيش از يك تبادلِ‏ نابرابرِ‏ كالا در بازار نيست.‏ اوبيان مى كند كه"يك اقدامِ‏ اقتصادىِ‏ سرمايه دارى،‏اقدامى مبتنى بر انتظارِ‏ سود با بهره گيرى ازفرصت ها براى مبادله است.‏ "(17) بنابراين سرمايهدارىِ‏ وِبِر مبتنى بر استثمارِ‏ نيروى كار ‏(در توليد)‏نيست بلكه مانند نظرية"ارزش تركيبى"‏ 31 پرودون31 - constituted valueماركس در ‏”فقر فلسفه“‏ در نقد ديدگاه هاى پرودون مطرح مى كندارزش متشكله كالا كه از نظر ريكاردو به ارزش مبادله مربوط است،‏ ازنظرپرودون مركب از ارزش مبادله به اضافه ارزش مصرف است.‏ ماركسدر همين جا تئورى ريكاردو را يك تفسير علمى از حيات واقعى اقتصادىبيشتر در سطحِ‏ قيمتِ‏ مبادله ‏(در سطح مصرف)‏مطرح است.‏ وِبِر با قرار دادنِ‏ گردشِ‏ كالاها بهعنوانِ‏ منبعِ‏ ارزشِ‏ اضافى و معرفى توسعة مبادلهبه مثابة مفهومى فرا تاريخى،‏ ‏"كارِ‏ مزدى " راجاودانه نموده و روابطِ‏ بورژوايى را به همة دورههاى تاريخى بسط مى دهد.‏ نتيجة اين رويكرد مانندتمامِ‏ رويكردهاىِ‏ سوسيال دموكرات هاىِ‏ معتبر،‏يك نظرية سرمايه دارى است كه در آن ‏"معامله"‏و"مصرف"‏ بر توليد چيره مى شوند.‏ با اين وجودهمان گونه كه ماركس استدلال مى نمايد،‏ ‏"خواهتوليد و مصرف به عنوانِ‏ فعاليتِ‏ يك نفر و چهفعاليتِ‏ تعداد زيادى از افراد در نظر گرفته شود،‏به عنوانِ‏ لحظاتى از فرآيندها پديدار مى شوند كهدر آن ها توليد لحظة عمده است.‏ خودِ‏ مصرفمانندِ‏ ضرورت،‏ مانندِ‏ نياز،‏ يك لحظة طبيعى ازفعاليتِ‏ توليدى است"(گروند ريسه‎94‎‏).‏ تئورىوِبِرى از طريقِ‏ قرار دادنِ‏ مسئلة توليدِ‏ سرمايه دارىدر"مصرف "، استثمارِ‏ نيروى كار را كه در توليدِ‏ كالااتفاق مى افتد،‏ پذيرفته و براى مسئلة توزيع و شيوههاى مصرفِ‏ فردى به عنوانِ‏ كانونِ‏ تجزيه و تحليلارجحيت قائل مى گردد.‏ در مقابل،‏ ماركسيسممبناىِ‏ اساسىِ‏ جامعه را بر توليد قرار داده و بدينسان روشن مى كند كه پيامدهاى"توزيع"‏ نمى تواندبه تنهايى از طريقِ‏ ‏"باز توزيع " كالاها حل شودزيرا علت اولية نابرابرى از بين نرفته است.‏ بدونِ‏دگرگونىِ‏ سيستمى كه نابرابرى توليد مى كند،‏ هيچميزانى از"باز توزيع"رفاهِ‏ اجتماعى مانعِ‏ بازگشتِ‏نابرابرى نخواهد گرديد.‏اين چنين است كه نزديك شدن به مفهومِ‏وِبِرى ‏"روحِ‏ سرمايه دارى"‏ تداومِ‏ تاثيرِ‏ ماندگارنوعى"اخلاقِ"‏ ايده آليستىِ‏ بوده و سوسيالدموكرات هايى مانند بِك در تبيينِ‏ لفاظانة خود ازيك"‏ زندگىِ‏ فراتر از كار"‏ شبح كار را شبيه سازىنموده ، مفهومى از ‏"كار"‏ را كه نتيجة يك آيينِ‏فرهنگىِ‏ نادرست است،‏ به جاى اين واقعيتِ‏ عينىكه كار شرطِ‏ لازم براى توليدِ‏ زندگىِ‏ اجتماعىبوده و اينكه آن كار در تحول به ‏"كارِ‏ مزدى"‏تحتِ‏ سرمايه دارى تبديل به يك شيوة استثمارىمى گردد،‏ جايگزين مى نمايد.‏ به عبارت ديگر"ايجادِ‏مفهومِ‏ شبح مانند"‏ از كار و انتقالِ‏ ‏"لفاظانة"‏ آنبه"شغل"،‏ نشان دهندة انتقالِ‏ واقعى از سرمايه دارىبه يك سيستمِ‏ اجتماعى"پَسا سرمايه دارى"‏ كه درآن سيستمِ‏ سرمايه دارى به خاطر اتوماسيونِ‏ توليد‏"زوال يابد"‏ نيست بلكه بيشتر بيانگرِ‏ ايدئولوژىِ‏طبقة حاكمى است كه سودش نه از ‏"كار"‏ بلكه ازاستثمارِ‏ طبقة كارگر سرچشمه مى گيرد.‏شايد بهترين نمايندگانِ‏ دِتِرمينيسمِ‏ تكنولوژيكىِ‏معرفى مى كند در حالى كه نظريه ارزش پرودون را تفسيرى ايده آليستىاز نظريه ريكاردو مى داند.‏ ‏(مترجم)‏آوانگارد كه نظريه هايشان در باره اتوماسيونِ‏سرمايه دارى در پيشاپيشِ‏ يورشِ‏ طبقاتِ‏ حاكمبر آگاهى هاى لازم براى توليدِ‏ آگاهىِ‏ طبقاتىِ‏طبقة كارگر قرار دارد،‏ كمونيست هاى"حقوقى"‏يا ‏"مستقل"‏ مانند ميخائيل هارت 32 و آنتونيونگرى باشند.‏ هارت و نگرى در حالى كه هنوزرداى كمونيسم را بر دوش مى كشند،‏ در كتابشانبا عنوان"كارِ‏ ديونسيوس"‏ 33 جنبش اجتماعى تازهاى را پيشنهاد مى كنند كه با آموزه هاى اساسىماركس تقابل دارد:‏ ‏"ما متقاعد شده ايم كه فقطدر واژه هاى ماركسيستى نيست كه مى توانكمونيسم را تعريف نمود...اكنون هنگامى كهصحبت از كمونيسم مى كنيم،‏ در درجة اول بهروش ماترياليستى مراجعه مى كنيم.‏ البته تنها نوعماترياليسم هم ، ماترياليسمِ‏ ماركسيسستى نيست.‏"(16). مخالفت آن ها با ماركس مانند همة ضدماركسيست هاى امروز پيرامونِ‏ نظرية ارزشِ‏ كاراست.‏ آن ها مانند بِك،‏ دِلوز و گاتِرى موضوع را بااين حقيقت تفسير مى كنند كه ‏"كار در قلمروِ‏ يكاخلاقِ‏ كارِ‏ سرمايه دارى اغلب به صورتِ‏ بيشاز حد محدود تعريف شده است كه خوشى ها وخواسته ها را انكار مى نمايد.‏ "(7) در عوض آن هااستدلال مى كنند كه ‏"كار در جوامع ما به سوىكارِ‏ غيرِ‏ مادى،‏ كارِ‏ فكرى و كارِ‏ علمى-‏ فنى و كارِ‏سايبورگ 34 گرايش دارد.‏ "(10) طبق نظر هارت ونِگرى اين تغيير به سوى يك سرمايه دارىِ‏ ‏"پَسامولد"‏ 35 كه در آن كارِ"‏ ساده"‏ با كارِ‏ ‏"پيچيده"‏ وتوليدِ‏ كالايى با انباشتِ‏ اطلاعات جايگزين شدهاست،‏ نظرية ارزشِ‏ كارِ‏ ماركسيسم را بى اعتبارمى نمايد زيرا در حالى كه ماركسيسم مى كوشد"‏32 - Michael Hardt33 - Labor of Dionysus‏(از اساطير يونانى به معناى خداى ميگسارى و شراب و زراعت (34 - cyborg (cybernetic organism)‏(سازواره سايبرى كه به مفهوم موجودى با دو بعد بيولوژيكى وساختگى (يا مصنوعى شامل قطعات الكترونيكى،مكانيكى و روبوتيك است.‏35 - post-productiveماهنامه اقتصادي،‏ اجتماعي،‏ فرهنگي و هنري32


ث یبه نامِ‏ مركزيتِ‏ كارِ‏ طبقة كارگر اين نوع ادراك رابه تاريخمان نيز تعميم دهد"،‏ رژيمِ‏ جديدِ‏ كارِ‏ ‏"غيرمادى"‏ مفهومى از نظرية ارزشِ‏ كار ارائه مى دهد كههمراه با آن ضرورتِ‏ انقلابِ‏ اجتماعى توسطِ‏ طبقةكارگر"به طور كامل ورشكسته"مى گردد.‏ (10)آن ها در عوض پيشنهاد مى دهند كه آن چه براىدركِ‏ موثرِ‏ ‏"اقتصاد جديدِ"با منشاء كارِ‏ فكرى لازماست،‏ ‏"واژگون ساختنِ"‏ مدل زيربنا-‏ روبنا استدر حالى كه اعلام مى دارند"‏ اگر كار مبناى ارزش36است،‏ پس ارزش مبناى كار است.‏ "(9)- 36 به عبارت ديگر منظور اين است كه چنانچه قرار باشد كارِ‏ نهفتهيا متراكم شده در محصول را مبناى ارزشِ‏ آن محصول تلقى كنيم،‏ بنابراين بديهى است كه خودِ‏ كار نيز بايد حاوى ارزش باشد تا تراكم آن درمحصول بتواند اين ارزش را به محصول منتقل نمايد.‏ يعنى فعاليتى را مىتوان كار ناميد كه ارزشى توليد كند و براين اساس كارِ‏ فكرى ، غير مادىو كارِ‏ دانشى آن فعاليتى است كه بيشترين ارزش را توليد مى نمايد.‏ بدينگونه است كه مدل زيربنا-‏ روبنا واژگون مى گردد.‏ توجه به اين نكته مهماست كه در عبارت اول آن چه مد نظر است،ارزش مبادله محصول توليدشده در بازارمى باشد.‏ در حالى كه عبارت دوم بيشترحاوى اين مفهوماست كه سرمايه دار با استفاده از كارِ‏ فكرى و آن چه را كه محصولآن كار فكرى و دانشى مى داند،‏ يعنى تكنولوژى و نيز مديريت در پروسهتوليد و چرخه زندگى اقتصادى به جاى كارِ‏ يدى،‏ مادى،‏ نيروى كار سادهيا كارگرِ‏ فاقدِ‏ بازدهى قابل مقايسه با تكنولوژى امكان آن را مى يابد تابا افزايش بهره ورى از طريق كاهش منابع مصرفى در توليد مانند نفرساعت نيروى انسانى قيمت تمام شده محصولات توليدى را كاهش داده وحاشيه سود خود را افزايش دهد.جالب است كه از يك سو در ادبيات امروزمديريت در كنار افزايش كيفيت و افزايش سرعتِ‏ ارائه محصول،‏ از كاهشِ‏قيمت يا ارزش مبادله نيز به عنوان دستاوردِ‏ پيشرفت هاى تكنولوژيكبحث مى شود،‏ از سوى ديگر مبشرانِ‏ ‏”اقتصاد جديد“‏ اين عاملِ‏ كاهشِ‏ارزش مبادله يا قيمت را مبناى ارزشِ‏ فزاينده محصولات مى دانند.‏ بدينترتيب نه تنها با واژگونى مدل تحليلى زير بنا-روبنا در اينجا مواجه نيستيم، بلكه دقيقاً‏ زير بناى مادى بهاى تمام شده توليد شامل مواد،‏ دستمزد وسربارِ‏ توليد است كه سرمايه دار را به انتخابِ‏ نهاده هاى توليدِ‏ ارزان تربهمنظور كاهش بهاى تمام شده و افزايش حاشيه سودهدايت مى كند و درهمين راستا روبناى فكرى،‏ فرهنگى،‏ مديريتى و ايدئولوژيكى متناسب بااين نيازِ‏ طبقه سرمايه دار شكل مى گيرد.‏ نكته مهم قابل بحث ديگر دراينجا اين است كه با اينكه تكنولوژى محصول كار و رشد و پيشرفت خرداجتماعى است و اساساً‏ مى بايد دستاورد آن در اختيار همگان قرار گيرداما به دليل مالكيت طبقه سرمايه دار بر دستاوردهاى تكنولوژى،‏ سرمايهدر هستة نظرية ‏”كمونيسمِ‏ حقوقى“‏ و“نظرية ارزشِ‏كار“‏ هارت و نگرى نوعى سوسياليسمِ‏ اتوپيايىِ‏خوشايند وجود دارد كه در آن فرض بر اين استكه به دليلِ‏ اينكه پيشرفت هاى تكنولوژيك تحققبخشيدن به نيازهاى همگان را امكان پذير نمودهاست،‏ صرف نظر از اينكه چنين جامعه اى اصلاً‏واقعيت يافته است يا خير،‏ چنين پيشرفت هايىپايان بخشيدن به مناسباتِ‏ آنتاگونيستىِ‏ بينِ‏ سرمايهو نيروى كار را به ارمغان آورده است،‏ طورى كهمبارزة طبقاتى ديگر نمى تواند به مسئلة كنترل برابزار توليد محدود گردد،‏ بلكه به جاى آن تبديلبه موضوعى از يك مبارزة ايدئولوژيك براىاينكه چه كسى ابزارِ‏ ارائه را كنترل نمايد،‏ گرديدهاست.‏ اين است كه در تعريف كار به عنوان يكمقولة ‏”تحليلى اجتماعى“‏ گفته مى شود كه ‏”توليدِ‏ارزش...‏ را به طور مساوى در شرايط اقتصادى وفرهنگى توضيح مى دهد.‏ ”(7) آن چه در تجزيهو تحليل آن ها در معرضِ‏ خطر قرار مى گيرد،‏ ازنظر پنهان كردنِ‏ مفهومِ‏ توليد از طريقِ‏ محو نمودنِ‏اين حقيقت است كه اهرمِ‏ اساسىِ‏ توليدِ‏ سرمايهدارى ‏”سرماية فرهنگى“‏ نيست،‏ بلكه توليدِ‏ سودىاست كه تنها مى تواند از طريقِ‏ استثمارِ‏ نيروى كارتحقق يابد.‏ پيشرفت در اين مورد بايد به عنوانچيزى درك شود كه مى تواند مناسباتِ‏ توليد رابدونِ‏ تغييرِ‏ اساسىِ‏ شرايطِ‏ آن پيشرفت پشتِ‏ سرگذارد.‏ اين پيشرفت،‏ ‏”پيشرفتى“‏ مى شود بدونتضاد،‏ مبارزه يا انقلاب.‏همان گونه كه ماركس در فقر فلسفه 37 استدلالمى كند:"هيچ چيز مضحك تر از فهميدنِ‏ ماشيندارى مانع از آن مى گردد تا توسعه تكنولوژى به صورت صحيح در خدمتجامعه بشرى قرار گيرد.(مترجم)‏37 - The Poverty of Philosophyآلات به عنوانِ‏ آنتى تزِ‏ تقسيمِ‏ كار نيست.‏"(186) به عبارت ديگر على رغم ادعاها پيرامونِ‏مرحلة جديدى از مناسباتِ‏ سرمايه دارى كه درآن تكنولوژى كارِ‏ مزدى را از محدوديت هاىاستثمارى ‏"آزاد مى كند"،‏ در واقعيت سرمايهدارى در مرحلة انحصارى خود به مانعى براىپيشرفت تبديل مى شود،‏ با نمونه هاى بى شمارىاز نوآورى ها و پيشرفت هايى كه به دليلِ‏ تاثيرِ‏ منفىاحتمالى بر نرخ سود معرفى نشدند.‏ فرض نمودنِ‏پيشرفت هاى تكنولوژيك به مثابة دگرگونىِ‏ خودبه خودىِ‏ مناسباتِ‏ توليد چون نوعى موجوديتِ‏ماوراء مبارزة طبقاتى وراىِ‏ ابزار توليد،‏ در واقعواژگون نمودنِ‏ ارتباطِ‏ بين فن آورى و نيروى كاربه منظورِ‏ فراهم نمودنِ‏ توجيهِ‏ ايدئولوژيك براىاستثمار است.‏ همان گونه كه ماركس استدلالمى نمايد،‏ تحت سيستم سرمايه دارى ‏"تقريباً‏ همةاختراعاتِ‏ جديد نتيجة برخوردهاى بين كارگر وكارفرما كه در همة هزينه ها در جستجوى ‏ِمستهلكنمودنِ‏ توانايى تخصصىِ‏ كارگران بوده ... به طورخلاصه با معرفىِ‏ ماشين آلات،‏ تقسيمِ‏ كار در درونِ‏جامعه افزايش يافته ، وظيفه كارگر در داخلِ‏ محلِ‏كار ساده گرديده،‏ سرمايه متمركز شده و انسانبيشتر تجزيه و تكه تكه شده است.‏ "(188)بدين ترتيب قرار نيست سرمايه دارى به پايانبرسد چرا كه مناسباتِ‏ توليد آن پيوسته در زرق وبرق لفاظانه ‏"خواسته"‏ شده است.‏ نقشِ‏ اصلىِ‏ بازىشده توسطِ‏ تمايلاتِ‏ گوناگونِ‏ ايدئولوژى بورژوايىِ‏امروز در واكنش به انتزاعِ‏ فزايندة كار،‏ مشروعيتبخشيدن به استثمار از طريقِ‏ توليدِ‏ دانش هايى استكه تضادِ‏ بنيادى بينِ‏ سرمايه و كار را محو مى نمايد.‏به قول لنين كه در ‏"چه بايد كرد؟ " 38 در مقابله باايدئولوژى هاى"پَسا توليد"‏ مطرح نمود كه در آن ها‏"فروشندگان نيروى كار..."صرفاً"‏ ياد مى گيرند كهكالاى خود را با شرايط بهترى به فروش رسانند"،‏آن چه براى دگرگونى انقلابى مناسبات اجتماعىلازم است،‏ كادرهايى از نظريه پردازان سوسياليستىاست كه توسط آگاهى علمى از هدف اساسى طبقهدر ارتباط با استثمار نيروى كار هدايت شوند.‏ آنگونه كه انگلس استدلال مى كند:‏‏"كمونيسم از صنعتِ‏ بزرگ و پيامدهايش،‏ ازظهورِ‏ بازارِجهانى و رقابتِ‏ نامحدودِ‏ حاصل از آن،‏از بحران هاى تجارىِ‏ سخت تر و فراگيرتر از هميشهكه قبلاً‏ در بحران هاى بازارِ‏ جهانى رشد يافته است،‏از شكل گيرى طبقه كارگر و تمركز سرمايه،‏ وبرآيند مبارزة طبقاتى بين طبقه كارگر و بورژوازىناشى مى شود.‏ كمونيسم به عنوان يك نظريه،‏ بيانِ‏موضعِ‏ طبقة كارگر در اين نبرد و جمع بندى شرايطلازم براى رهايى آن است.‏ "(38)38 - What is to be Done?(400)33شماره چهاردهم اسفند ماه 91


پيشينه و چون و چند توليد و اشغال فضاكيومرث مسعودى•نگاهى به زمينه ها و پيشينه ‏"توليد و اشغال فضا"‏پرداختن به موضوع ‏"شهر"،‏ ‏"فضا"،‏ ‏"زمينو مسكن"‏ و عرصه هاى ديگر فضا،‏ براى همه ىكسانى كه به انحاء مختلف،‏ آگاه و ناآگاه،‏ هستو نيست شان در معرض غارت و نابودى است،‏همواره دغدغه ى نگارنده بوده است.‏‏”بحث و فحص“‏ درباره موضوع هاى مذكور ودر <strong>مجله</strong> هاى تخصصى و حتى آكادميك هر چندضرورى است ليكن از نظر نگارنده وقتى كهجنگ خونين براى ‏”اشغال فضا“‏ مغلوبه مى شود وهستى مردم را در آشوبى دمادم و ويرانگر درگيرمى كند،‏ بايد به ‏”خيابان“‏ رفت،‏ با زبانى ستهيندهاز ‏”دشمن“‏ براى ‏”مردم“‏ گفت.‏ ديگر زبان ثقيلو مهجور آكادميك به كار نمى آيد.‏ ‏”گرگ به گلهزده“،‏ زنجموره و ميان مايگى روح مبارزه رافرسوده مى كند،‏ ضرورى آن است كه با گستاخى وجسارت به ميدان دويد،‏ ‏”اى آن كه دانى سزاوارى“،‏قلم و زبان بايد كه در بيان پديده ى ‏”هول سياسى-‏اقتصادى فضا“‏ و جنگ براى اشغال،‏ تخريب،‏ بازتوليد و ‏”سود اندوزى“‏ در اين گدار به سترگى بهكار گرفته شود،‏ ‏”كه اين نه كارى است خرد“،‏ روحسلحشورى بايد در خورد اين.‏ كه امروز روز چنانگسترده و همگانى و در آميخته با ‏”زندگى“‏ آدمياناز يك سو و دوام و بقاى سرمايه سالارى از دگرسو شده ‏”شهر“‏ و به غلط مصطلح ‏”شهرسازى“‏ كهپنهان و پيدا و پيچ و تاب هاى آن بر همگان آشكارشده،‏ پس اين ‏”دم“‏ را غنيمت شمريم تا ‏”شهر“،‏‏”فضا“‏ و چون و چرايى ‏”جنگ براى اشغال فضا“‏را به علم بدل و ‏”علم ‏”را از اسارت زبان و فضاىكپك زده و ‏”مجلات مجلل“‏ به محله ها و گوشه وكنار شهر و شهرنشينان و روستاييان،‏ بپرانيم.‏ ترديدنكنيم كه پرنده سپيد بال ” حكمت و ‏”دانش“،‏چونان هماى سعادت بر سر فرد فرد مردمان اينمرز و بوم تواند نشست،‏ وليك آگاه باشيم كه علمرا هم به كالاى پوپوليستى بدل نكنيم.‏ ‏(چه معبرباريكى!)‏جنبش هاى گسترده در اسپانيا و بسيارى ازكشورهاى آمريكاى لاتين با بيرق ‏”شهر“،‏‏”شهرنشين“،‏ ‏”حومه و حومه نشين“‏ و به سردمدارىفيلسوفان،‏ اقتصاددان ها،‏ شهر پژوهان و معماران وجامعه شناسان و محيط زيست شناسان آغازيد،‏ وبه سرعت گسترش يافت و جهانى شد.‏ انقلاب1357 و نقش ‏”خارج از محدوده“‏ نشينان بر كسىپوشيده نيست.‏ در اين جستار تلاش كرده ام – هرچند گسيخته و تكه تكه كه عدم تسلط نگارندهاز جهتى،‏ و البته تلاش براى استفاده از زبانىجديد،‏ گويا و بى استعاره و غمز و كنايه نيز به ايندشوارى افزود-‏ بارى تلاش كردم زمينه و پيشينه ى" فضا"،‏ ‏"ناگزيرى در آميختگى سرمايه و فضا"،‏‏"كنش مندى برنامه ريزان و مردم"،‏ و ‏"جنگ پنهانو آشكارتر هر روز بيش از ديروز"‏ را در پهناىجهان كنونى بيان كنم.‏اميد كه اين آغازى باشد بر فرايند تبديل موضوع هاىمذكور به ‏"گفتمانى"‏ همگانى،‏ و ‏"برنامه ريزان"-‏ بهمعناى عام آن-‏ و پژوهندگان شهرى و روستايىرا در پايگاه شايسته شان قرار دهد و ‏"علم"‏ را به•‏"كنش"‏ گسترده بدل سازد.‏ باشد كه اين ‏"دم گرم"‏آهن سود سياست پيشگان را و رانت خواران رابگدازد و بر وقاحت و درنده خويى سرمايه دارانمهار زند تا بعد و االله و اعلم.‏برنامه ريزان و برنامه ريزىدر ايران،‏ به دنباله روى از جهان شرق و غربپيشين و يكسره ‏"غرب"‏ معاصر،‏ ‏"برنامه ريزىو نقش بندى شهرى"‏ در كالبد ‏"مهندسان مشاورمعمارى و شهرسازى"‏ تنگ افتاده و به ‏"مهندسى"‏تقليل يافته است.‏ همكاران و ‏"مهندسان"‏ در اينچارچوب و پيشينه شان بى بهره گيرى از انديشهاقتصاددان ها و جامعه شناسان و پژوهندگان محيطزيست،‏ ‏"همه چيز دان"‏ مى پندارند خود را.‏همكار شفيقى كه ‏"معمارى"‏ خوانده بود،‏ در برابرپرسش من كه چرا ‏"معماران"‏ شهرسازى را تيولخود مى دانند،‏ جواب حيرت انگيزى داد:‏ ‏"شهرمجموعه اى از خانه ها است و خانه را هم معمارطراحى مى كند،‏ پس معمار شهر ساز هم هست".‏ ازلجم بى آن كه به ذات عالى تر پديده شهر و مباحثاين چنينى بپردازم،‏ كه مى دانستم بى فايده است،‏ماهنامه اقتصادي،‏ اجتماعي،‏ فرهنگي و هنري34


ث ی----گفتم به نظر من معمارانى كه توانايى و خلاقيتآفرينندگى ندارند و در واقع نقشه كش هاى هندسهدان هستند،‏ چون معماران خوبى نيستند،‏ واماندهو خود شيفته به شهرسازى رو آورده اند كه علمىسنت زده در كشور ما و بى در و پيكر است.‏به نظرم جمله ى معروف لوييس ممفورد براىتوصيف اينان درخشان است و بس است:‏ "خدايان شهرسازى كاغذى".‏‏"برنامه ريزان شهرى"‏ چندان به پيچيدگىكنشى كه انجام مى دهند،‏ آگاه نيستند.‏ اين گفتهديويد هاروى را از كتاب،‏ ‏"سرمايه شهرى شده"‏نقل كردم.‏ بر اين پايه مى توان نظر هاروى راگسترش داد و گفت كه ‏"برنامه ريزان شهرى درجهان واپس مانده حتا به اين ناخودآگاهى خودنيز آگاه نيستند.‏ اين ناآگاهى در جهان به اصطلاح‏"پيشرفته"‏ شايد با وجود نهاده ها،‏ حزب ها،‏گروه ها و فرهنگ و قانون ها ‏...چندان مشكل سازنباشد-‏ كه هست و بيش تر هم خواهد شد زيرااين بستر و حقوق دمكراتيك در حال زوال استو سرمايه دارى هار هم در هجومى چندجانبه بهاين حقوق كه دستخوش ركودى ساختارى استو واقعا خون جلو چشم اش را گرفته-‏ به هر حالهنوز برنامه ريزان كنشگرانى در بسترى سامانيافته هستند و اشتباه ها و ميان مايگى شان-‏ تحتسلطه سنگين سرمايه شهرى-‏ توسط شهروندانو پژوهندگان دمكرات و مستقل،‏ مورد اعتراضو لاجرم اصلاح مى شود.‏ واقعا زبانم نمى گردد ازفعل استمرارى استفاده كنم،‏ چرا كه معتقدم تماماين مزيت ها در جهان صنعتى گيشرفته و سرمايهسالار به گذشته مربوط است).‏ به هر حال ايننقش،‏ كنش برنامه ريزان،‏ در جهان وامانده بسيارمهم است چون ‏"نهاد برنامه ريزى"‏ جزء معدودبنيان هاى تاثير گذار بر روندهاى ‏"توسعه"‏ به شمارمى آيد.‏پيترهال ‏”برنامه ريزى فضايى فضا به معناىهر آن چه كه بستر سرمايه گذارى،‏ توليد كالا و سودو باز توليد نيروى كار را فراهم مى آورد)‏ را واكنشىبه مسايل ناشى از توسعه ى سرمايه دارى در قرننوزدهم مى داند.‏ اشكار است كه شهر “Urban”كانون گرد آمدن و بروز مسايل اجتماعى،‏ فرهنگىو سياسى ناشى از اقتصاد است.‏‏”برنامه ريزى فضايى در بستر اجتماعى-‏ اقتصادىخود نقش جنبش اصلاحات در قبال پيامدهاى غيرانسانى سرمايه دارى بوده است“.‏ديويد هاروى ‏”تعادل بخشى به نظاماجتماعى،‏ اقتصادى و كالبدى-‏ محيط ساخته شدهيا مصنوع – (urban را دستور كار برنامه ريزىفضايى مى داند.‏ با يك شرط اساسى“برنامه ريزى بهروايتى غير فنى و غير دمكراتيك“،‏ به معناى ديگربرنامه ريزى ‏”برآمده“‏ از فلسفه،‏ اقتصاد،‏ جامعهشناسى،‏ محيط زيست و...،‏ برنامه ريزى به معناىكنشى ديالكتيكى،‏ پايدار از جنبه ى انسانى و محيطزيستى.‏چشم اسفنديار و چند چهره گى پاشه آشيل وچهره ژانوسى)‏ محيط مصنوع در تداوم انباشتو بن بست هاى احتمالى آن-‏ سقوط اخيربازار مستغلات در آمريكا كه به سرعت به اكثركشورهاى جهان سرايت،‏ و به بحران تمام عيارو جهانى بدل شد و تداوم آن سياست پيشگان ووابستگان به نظام سرمايه دارى را سخت متوحشكرده است-‏ به ويژه كاهش ارزش مبادلاتى زمينو به ويژه مسكن،‏ كاهش مطلوبيت سكونتى وتجارى و توريستى مركز شهرها وبى استفاده ماندنمحيط مصنوع – شهر – مى تواند فرصت مناسبىبراى برنامه ريزان در بازستاندن بخشى از حقوقشهروندان،‏ و مهم تر از ان به كرسى نشاندن نگرشمبتنى بر ‏"پايدارى محيط مصنوع از نظر انسانىمحيط زيستى"‏ فراهم آورد.‏به گفته درخشان ‏"لوييس ممفورد"‏ كه ابراهيموار بت خود شيفتگى ‏"مهندسان"‏ مدعى را در هممى شكند.‏ ‏"مهندسان كاغذى كه پيدايش جهان -مصنوع،‏ شهر-‏ و سمت و سوى آن را به قلم وترسيمات خود مشروط مى دانند،‏ برخلاف تصورخود نه اراده گرايانه كه دن كيشوت وار جهانبيرونى-‏ شهر-‏ را اسير ذهنيات خود مى انگارند"‏اين ها به جحاى جنگيدن با اسياب بادى كه نانمردم را تهيه مى كند ضرورتا و بايد با تبار شناسىبرنامه ريزى و شهر شناسى با نقش محيط مصنوعدر تداوم ساختار حاكم آشنا شوند.‏برنامه ريزان بايد با آگاهى به نقش و توان ‏”برنامهريزى“‏ مانع از انباشت دارايى ها و غير قابل نقدشدن آن ها شوند بدهى غير قابل وصول گروه هاىبا نفوذ به بانك ها به هزارها ميليارد تومان بالغمى شود كه به خريد زمين و ساختمان و افزايشمهار گسيخته ى ارزش مبادلاتى خانه و مسكن35شماره چهاردهم اسفند ماه 91


-----منجر شده و زمينه غارتِ‏ ، به ويژه قشرهاى متوسطرا پديد آورده است؛ ‏”راه دمكراسى از توسعه وبديل انسانى آن از شهرها مى گذرد“.‏ ‏(هاروى)‏بخشى از برنامه ريزان كه در عمل از قدرتگروه هاى صاحب نفوذ با كنش هاى تبه كارانههراسيده اند آگاهانه تلاش مى كنند پديده ى پيچيدهو چندلايه ى شهر و جنگ سهمگين براى اشغالآن را به موضوع هاى فنى و تكنيكى كاهش دهندو نقش خود را در حد تكنيسين پايين آورند.‏اين گروه با تقليل موضوع ها و پديده هاى بغرنجشهرى،‏ كه با اقتصاد،‏ موضوع هاى اجتماعى و درنهايت ‏”سياست“‏ و گروه هاى قدر قدرت سياسىدرآميخته،‏ از آن برآمده و بر آن تاثير گذار است،‏ بهموضوع هاى تكنيكى و كالبدى تلاش دارند كه درقالب تكنوكرات هاى خنثا با فرمول ها و معادله هاىرياضى و كمى به حل پيامدهاى هول ناك شهرىشدن سرمايه نايل شوند.‏ بى شك هر دو گروه –دن كيشوت هاى اراده گرا و تكنوكرات هاى مقهور-‏عملا به دنباله روى از وضع موجود"‏ محكوم اند.‏به نظر نگارنده آن دسته از استادها و پژوهندگانشهرى نيز به ماهيت شهر اسير سرمايه پى برده ولىآن را محدود در محفل هاى آكادميك كپك زده و بازبانى پيچيده و غير قابل فهم مطرح مى كنند بايد بهدو گروه پيش گفته افزود.‏برنامه ريزان براى تغيير وضعيت و ياحداقل انتظام و تعادل بخشى به وضع موجود،‏ناگزير به تامل باريك بينانه و شناخت عميقمناسبات پشت پرده و تعيين كننده در شكل يابىنظام هاى كالبدى-‏ فضايى شهر هستند.‏پس درك چگونگى توليد فضا،‏ آرايش فضايى،‏تصاحب و تملك فضا در سير تاريخى – روندتاريخى تحول هاى اجتماعى،‏ اقتصادى،‏ زيستمحيطى و كالبدى شهر-‏ اهميت ويژه اى دارد؛‏"اگر روابط زمان-‏ فضا،‏ مولفه هاى اجتماعى باشند،‏بر اين پايه مسئله ى فضا واجد اهميت فوق العادهاى خواهد شد".‏ آنتونى گيدنز،‏ 1981).سنجش رشد شهرها در صورت نپرداختن بهتجارت،‏ جريان سرمايه،‏ بازارها،‏ مهاجرت و نيروىكار و كنشمندى فرهنگى و سياسى ميان آن ها،‏واجد هيچ معنايى نيست ديويد هاروى).‏در واقع شهرهاى كنونى بازتاب كالبدى-‏ فضايىمناسبات اجتماعى،‏ اقتصادى و فرهنگى نشاتگرفته از نظام سرمايه سالار است.‏توجه و يا به طور ديگر ديدن ‏”مشاهدات خيابانى،‏روزنامه هاى محلى و دريافت مقاصد مندرجدر همكارى هاى سياسى همگى ذيل تجاربى•-متعارض،‏ مغشوش و آشفته،‏ اين امكان را به تحليلگر مى دهند كه با نمونه گيرى از اين اطلاعات،‏كه الزاما همواره موضوع هايى آكادميك نيستند،‏ بهشناخت فضاى مصنوع و نيروهاى تاثير گذار برآن،‏ بپردازند“‏ كارل ماركس-‏ گرونديسه،‏ ص 74)به ساخت و سازهاى پايان ناپذير در محله و شهرخودمان،‏ به قيمت فروش و اجاره چسبانده شدهپشت شيشه معاملات ملكى ها،‏ به صفحه هاى آگهىفروش ملك و خودرو در روزنامه همشهرى،‏ باغسوزان ها،‏ احداث بيمارستان هاى مجهز و غارتگر،‏ مجتمع هاى عظيم تجارى،‏ اخبار درگيرى هاىسياسى و غير سياسى بر سر تصاحب اراضى ومنابع ملى،‏ آب و...‏ به دور بر خودتان نگاه كنيد.‏شهرى شدن سرمايهدر زمينه شناخت شهر با توجه به كنشمندىنيروهاى متضاد مردم،‏ كارگزان،‏ سرمايه داران،‏بانك ها،‏ ملاك ها و ...) و جدال خونين و بى پايانبراى تصاحب فضا،‏ قردريك انگلس پيشاهنگاست.‏ ” شرايط طبقه ى كارگر انگلستان در 1844“،‏”بازار مسكن بالتيمور“،‏ ‏”پاريس پس از 1848“ ‏[وشكل گيرى علم ميان رشته اى شهرشناسى و نقشسرمايه در شكل گيرى شهر]‏ راهگشا است.‏سرمايه ى شهرى يكى از چند مقياس فضايىاست.‏ واحد همسايگى،‏ مجتمع هاى مسكونى-‏محله،‏ ملت ‏-دولت ها،‏ بلوك هاى قدرت شرق وغرب)،‏ و اينك سرمايه ى يك پارچه شهرى شده ىجهانى،‏ در سرمايه ى شهرى مى توان به روشنىتوليد فضا و آگاهى سياسى را مورد بررسى قرارداد.‏سرمايه ى شهرى،‏ برخلاف تصور برخىپژوهشگران،‏ نه پديده اى جديد كه با پيدايشمحيط مصنوع urban و پيدايش سرمايه دارىصنعتى عجين است.‏فرايند شهرى سرمايه با خريد زمين توسطسرمايه داران براى احداث كارخانه،‏ راه آهن،‏خط آهن،‏ انبار،‏ تامين آب و برق،‏ منابع معدنىو مواد اوليه و ... و جهت بازتوليد نيروى كاراز جمله شهرك هاى كارگرى،‏ مراكز بهداشتى ودرمانى،‏ بازار خرده فروشى،‏ مراكز آموزشى تبديلقبايل بدوى و رعاياى بى سواد به كارگران ماهرو تكنوكرات هاى فكل كراواتى – به قول هگل)‏... و محله هاى اعيانى،‏ رستوران هاى مجلل،‏بيمارستان هاى گران قيمت،‏ پاساژها و بلوارها بهپاساژهاى پاريسى بنيامين و بلوارهاى پاريسىبودلر نگاه كنيد)‏ آغاز شد.‏در همين مرحله ى آغازين،‏ مقوله ى ‏”رانت زمينكه پيش از انقلاب صنعتى به زمين هاى كشاورزىمرغوب خاك خوب،‏ داراى آب،‏ دسترسى بهجاده و...)‏ اطلاق مى شد به يكى از مولفه هاىبنيادين سرمايه ى شهرى بدل گرديد رشد قيمتزمين يا ساختمان – اعيانى – به مثابه ى كالاىتجديد ناپذير،‏ بدون آن كه كار خاصى روى آنانجام شده باشد-‏ رانت اوليه-‏ و رشد بالاتر مثلانرخ رشد قيمت يك متر مربع زمين درنياوران ياشهرك غرب نسبت به يك متر مربع زمين مثلادر جواديه-‏ رانت تفاضلى-،‏ قيمت يك زمين ياساختمان كلنگى كه براى احداث بانك مناسباست در مقايسه با يك ساختمان در پلاك عقب ترزمين قبلى – رانت موقعيت-،‏ تا تبديل باغ بادرآمد ناچيز كشاورزى در مقايسه با همان باغ بهعنوان زمين شهرى – داراى مجوز تغيير كاربرى-،‏قيمت اراضى باير و موات وارد شده به محدودهقانونى شهر در مقايسه با اراضى مشابه در خارجاز محدوده قانونى،‏ زمينى كه يك شبه و با كشيدنماهنامه اقتصادي،‏ اجتماعي،‏ فرهنگي و هنري36


ث ی---يك اتوبان به چند برابر قيمت اوليه افزايش مى يابد،‏ايستگاه مترو،‏ ساختمان هاى نوسازى كه به دليلتغيير ضوابط شهردارى در افزايش تراكم ساختمانىويران و با تراكم جديد ساخته مى شود و...‏ انواعرانت هايى است كه بدون انجام كار خاصى باعثافزايش ارزش زمين شود،‏ در ‏"زمين شهرى"‏ متبلورمى شود،‏ از معجزه هاى امام زاده سرمايه شهرىاست كه كور مى كند و شفايش بيش تر نصيبشغال مى شود)‏فرآيند شهرى شدن سرمايه در آغاز با خلقزير ساخت هاى فيزيكى و مادى براى توليد،‏گردش سرمايه،‏ مبادله و مصرف شروع شد.‏ ايننقطه محل تلاقى شيوه اى است كه محيط مصنوعبا هدف توليد صنعتى و ايجاد سود،‏ و به عنواننظام منابع – مجموعه اى از ارزش هاى مصرف– و در خدمت توليد ارزش و ارزش اضافى قرارمى گيرد.‏ در واقع در آغاز توليد صنعتى،‏ ‏"زمين"‏براى توليد صنعتى احداث كارخانه،‏ منابع)‏ و جهتبازتوليد نيروى كار،‏ هم زمان براى ارائه و فروشكالا مراكز جمعيتى يا مصرف كننده ى متراكم،‏ بازارو ...) مورد توجه قرار گرفت.‏ پس در گام نخست‏"زمين"‏ به عنوان بستر فيزيكى توليد و تامين منابعمورد نياز توليد صنعتى و سپس در مرحله كنونى– زمين،‏ شهر و محيط مصنوع به ابژه ى سرمايهتبديل شد،‏ يعنى توليد فضا براى تامين سود.‏محيط مصنوع-‏ urban يا شهر – با townيا city كاملا متفاوت است.‏ محيط مصنوع كالايىمركب و مشتمل بر بى مشار جاده،‏ خيابان،‏ آب،‏برق،‏ بندر،‏ انبار،‏ كالا،‏ كارخانه،‏ اداره ها،‏ مدرسه ها،‏مسكن،‏ دفترها و مناسابت اجتماعى،‏ اقتصادى،‏فرهنگى و سياسى است كه تحت شرايط متفاوتو براساس قواعد خاصى توليد مى شوند وهمواره بايد در ارتباط با فرايندهاى تركيبى توليد،‏توزيع و مصرف ‏”برنامه ريزى“‏ شده در حركتدرآيند.‏ در حالى كه شايد town يا city را بهععملكرد كالبدى معينى مثل شهرك هاى كارگرى،‏يا دانشگاهى و ... محدود داشت.‏ شهرك هاىخوابگاهى نمونه مناسبى براى town به شمارمى آيند).‏محيط مصنوع داراى عمر طولانى،‏ اصلاح آندشوار و به لحاظ فضايى غير قابل جا به جايى وجاذب سرمايه گذارى هاى كلان و سنگين است.‏بخشى از سرمايه گذارى ها مشتركا توسط سرمايهداران و مصرف كنندگان انجام مى شود-‏ استفادهعمومى دارن-‏ و برخى يه شكل خصوصى تملكمى شوند ‏(مسكن،‏ كارخانه،‏ فروشگاه).‏استفاده خصوصى يا ويژه همان مصرف درآمدهاتوسط سرمايه داران و گروه هاى پردرآمد استكه تاثير چشمگيرى بر فرآيند توسعه شهرى دارد.‏شهر در نهايت تبلور كالبدى – فضايى و عينى-‏ذهنى نظام طبقاتى مسلط است.‏ در كنار محله هاىبسيار شيك و اشرافى،‏ رستوران ها و بيمارستان هاىگران قميت و مجهز،‏ تفريح گاه ها و عشرت كده هاو ... محله هاى آشفته،‏ مسكن حداقل،‏ بهداشتو آموزش،‏ رستوران هاى ارزان قيمت و سرپايى،‏درمان گاه هاى شلوغ و ... براى قشرهاى متوسطو فرودست،‏ براى كسى نا آشنا نيست.‏ مرزهاىنامريى ‏"شمال شهر"،‏ ‏"جنوب شهر"،‏ ‏"منطقه هاىميانى"،‏ ‏"حاشيه هاى فقير نشين"‏ و ‏"حومه هاىبهشتس"‏ را از هم تفكيك مى كنند.‏در اين جا بد نيست به اين نكته اشارهشود كه اصطلاح ‏"شهرسازى"‏ با توجه به ساختارو بنيادهاى شكل گيرى شهر و نيز سرمايهگذارى هاى سنگين براى ايجاد فضاى مصنوع و ...و پارادايم هاى شهرسازى متداول در ايران اساسانادرست است و با ماهيت محيط مصنوع ناسازگار.‏با اين حال ‏"برنامه ريزان"‏ بايد در شناخت فرايندشهرى شدن سرمايه اين نكته مهم را در يابند كهچگونه نيروى كار تحت سلطه ‏"ماهيت ثانوى"‏محيط مصنوع را با انواع خاصى از پيكر بندىفضايى شكل مى دهد.‏ چگونه در جنگ آشكار وپنهان براى اشغال فضا،‏ به اثرگذارى بر ‏"محيطمصنوع"‏ نايل مى شوند و چشم انداز فيزيكىخيابان،‏ مسكن،‏ فضاهاى عمومى،‏ كارخانه،‏ مدارسو ...) را بر اساس انگاره ى خود خلق مى كند وچه تعارض هايى از فرايند توليد چنين فضايى بروزمى كند مقاله هاى نگارنده از جمله ‏"جنگ براىاشغال فضا"،‏ ‏"فضاهاى عمومى"،‏ ‏"سينما،‏ ادبياتو شهر"‏ تا حدودى به اين جنبه ها پرداخته است).‏در واقع ابزارهايى يا بهتر گفته شود فرصت هايىبراى تحقق شهر انسانى شده وجود دارد.‏ به قولژيل دولوز فيلسوف معاصر فرانسوى ” به رويدادهاهشيار باشيم“،‏ از جمله رقابت براى همين است كهبه محض بروز بحران مستغلات بانك جهانى بهنمايندگى سرمايه دارى جهانى،‏ هراس ناك واداربه مداخله مى شود تا بازار محيط مصنوع،‏ به ويژهمسكن،‏ را در كشورهاى بحران زده سامان بخش.‏ماهيت بحران اخير سرمايه دارى كه از بحران37شماره چهاردهم اسفند ماه 91


-ooمسكن و ورشكستگى بانك ها در آمريكا آغاز وشعله ى بحران يك باره كاه سرمايه دارى دنيا را بهآتش كشيد.‏ چنين به نظر مى رسد كه سيل بحران راسرباز ايستادن نيست!‏سرمايه شهرى شده به شكل نوين اش بايد بهشيوه اى دو پهلو،‏ ميان حظ ارزش سرمايه هاىگذشته ى مجسم در زمين و تخريب آن ها به منظورگشودن فضاى جغرافيايى تازه براى انباشت،‏در پيش گيرد.‏ حاصل اين مبارزه دائم در چشماندازهاى فيزيكى براى تصرف فضا كاملا مشهوداست.‏ سابقه ى اين فرايند به پس از جنگ دوم و دربازسازى شهرهاى ويران شده در جنگ باز مى گرددكه عملا باعث شكوفايى اقتصاد آمريكا و رونقدر كشورهاى اروپايى ئ ژاپن گرديد.‏ پس از آننيز نمونه نيويورك و ‏”رابرت مزر“‏ ويران كردن وتصرف فضا-‏ محله هاى قديمى برونكس غربى وشرقى،‏ هارلم،‏ و ... آوارگى ميليون ها شهروند سفيدو سياه-‏ چشم انداز و بستر چپاول جديدى پيشروى سرمايه دارى انباشت شده هزاران ميليارد دلارسرمايه اى شيخ هاى عرب در بانك جهانى و بهكام سرمايه داران هار آمريكايى)‏ گشود.‏ براى دركابعاد جنايت هاى كاليگولاهاى معاصر به بخشپايانى ‏”كتاب تجربه مدرنيته نوشته مارشال به من“،‏رمان“ال دكتروف“‏ به نام ‏”بيلى بادگيت“‏ و فيلمساخته شده بر اساس اين رمان مراجعه كنيد.‏اين روند جديد در دست نئوكان ها به سردمدارىريگان در آمريكا و تاچز در انگليس،‏ و درچارچوب نگرش تئورى سازان مكتب شيكاگوبا شدت غريبى ادامه يافته است.‏ با فروپاشىبلوك شرق،‏ ديدگاه كينزى نئوكينزى،‏ دولت رفاه،‏دمكراسى و حقوق اساسى در برابر عفريت سرمايهدارى هار كه تا پيش از آن – در جهان دو قطبى-‏تلاش مى شد در هاله اى مقدس نشان داده شود،‏‏"دود شد و به هوا رفت".‏نخستين سونامى كه تايلند و فيليپين و بخش هايىاز كره جنوبى و فضاهاى اجدادى ماهى گيران وكشاورزان را در هم كوبيد،‏ در توفان كاترينا،‏ تنديسبلاهت و وقاحت سرمايه دارى هار آمريكا-‏ بوشپسر-‏ آن قدر كمك رسانى به بلا ديدگان را لفتداد تا فرصت كافى براى تصاحب زمين هاى ماهىگيران و كشاورزان تهى دست آمريكا براى احداثشهرك هاى اشرافى و كازينو و هتل و رستوران هاىگران قيمت توسط سيات-‏ سرمايه مداران همپالكىاش فراهم آيد.‏ در اين زمينه مراجعه كنيد به كتاب‏"دكترين شوك سرمايه دارى وحشت"‏ اثر نائومىكلاين،‏ كه به خوبى از روش هاى نوين اشغال فضا•-و ربودن زمين آبا اجدادى گروهى شهروند فقيرآمريكايى سوگمند و آوراه و بال زده،‏ در چشمانداز ‏"آمريكاى خوشبخت"‏ و ‏"روياى آمريكايى‏"پرده بردارى مى كند.‏از حومه نشينى تا شكل گيرى مجموعه شهرىحومه نشينى عالى ترين نمود اقتصاد،‏ سياست ومبارزه سرمايه سالاران براى اشغال فضا است.‏ماركس در ابتداى كتاب سرمايه مى نويسد:‏ ‏”ميداسشاه-‏ پادشاه افسانه اى – به هرچه دست مى زد بهطلا بدل مى شد و سرمايه دارى به هر چه دستمى زند به كالا بدل مى كند".‏ به اين گفته نغز ماركسجهت توضيح بايد افزود كه سرمايه ى شهرى هرچشم انداز طبيعى،‏ كوه و دريا و ساحل و كوير ...را به شهر – محيط زيست مصنوع و زمينه براىسرمايه گذارى و توليد كالا،‏ بدل مى كند.‏حومه نشينى در آغاز از آرايش فضايى توليدو ضرورت احداث كارخانه ها،‏ انبارها،‏ خطوط آهنو ... در داخل اراضى وسيع بيرون قلعه شهرهاىفئودالى،‏ ناگزيرى اسكان كارگران در نزديكى اينمجموعه هاى بزرگ توليد و توزيع – به ويژهكارخانه ها-‏ ناشى گرديد.‏ بعدها با گسترش اينشهرهاى جديد كه به مرور با افزايش كارگرانو صنايع گوناگون جمع شده در يك فضا،‏ براىاستفاده از جاده،‏ بندر،‏ انرژى،‏ مواد خام و زيرساخت هاى مشترك،‏ و گسترش خدمات حداقلبراى كارگران-‏ به ويژه مسكن و فروشگاه ها،‏درمانگاه و مدرسه و ... شهرهاى صنعتى را پديدآوردند.‏ در چنين وضعيتى طبيعى بود كه ملاكين،‏سرمايه داران،‏ بانك داران و مهندسان و تكنوكراتها نه تمايلى به سكونت در شهرهاى فئودالى بامحله هاى به هم فشرده و آشفته داشتند و نه حاضربه سكونت در كنار كارگران و مجتمع هاى صنعتىبودند.‏ بنابراين محله هاى جديد و متفاوتى درپيرامون ‏"شهرهاى قديم – بورگ"‏ ها ساخته شد.‏در مراحل بعدى توسعه سرمايه دارى،‏ حومهنشينى به دو شكل كاملا متفاوت بروز يافت:‏گريز اقشار مرفه و متوسط،‏ سرمايه دار،‏بانك دار،‏ مديران و تكنوكرات ها ى پردرآمد و ...از دود و دم و ترافيك و ازدحام شهرها به حومههاى خوش آب و هواتجمع ‏”طبقات خطرناك“‏ كه در آمريكا،‏فرانسه و انگليس در تمام سده 19 و نيمه اولقرن بيستم باعث ظهور اعتصاب ها،‏ تجمع ها،‏سازماندهى و مبارزه براى احقاق حقوق كارگرانشد و موضوع پراكندگى ‏”طبقات خطرناك“‏ بهحومه ها با ايجاد شبكه حمل و نقل سريع،‏ خانههاى ارزان قيمت،‏ وام دادن و غيره را مطرحساخت.‏ حومه نشينى در ميان دو گروه كاملامتفاوت در نهايت به گسترش زمينه هاى سرمايهگذارى و سوداندوزى سرمايه سالاران و بانك هاشد.‏ به طورى كه به عنوان مثال در آمريكا هنوزحومه نشينى در ميان اقشار پردرآد و مديرانتشويق مى شود.‏ احداث شبكه هاى نوين حملو نقل،‏ قطارهاى پرسرعت،‏ بزرگ راه ها،‏ مصرفبنزين و خريد اتوموبيل،‏ ساخت و ساز شهرك هاىمدرن و مشتريان پردرآمد و شهرى كردن اراضىكم ارزش ساحلى و جنگلى ... مجراى جديدىماهنامه اقتصادي،‏ اجتماعي،‏ فرهنگي و هنري38


ث ی---براى توسعه سرمايه گذارى مى باشد.‏پراكنده كردن كارگران نه تنها در دنياىصنعتى پيشرفته كه در جوامع در حال توسعه ازجمله ايران هم به اجرا گذاشته شد.‏ در سال 1348،همزمان با تصويب اولين طرح جامع تهران،‏ هيئتدولت وقت دو مصوبه همزمان را به تصويبرساند؛ ممنوعيت استقرار صنايع در شعاع 120كيلومترى تهران-‏ به عنوان مهم ترين قطب صنعتىكشور-‏ و ممنوعيت ساخت مسكن توسط كارگرانو حومه نشينان در محدوده 25 ساله مندرج درطرح تفصيلى.‏پراكنده كردن ‏”طبقات خطرناك“‏ هر چندنبارزات كارگرى در محل كار كارخانه)‏ را مدتى بهتعويق انداخت ولى به سرعت شهرك هاى حومهاى را مراكز مبارزاتى تبديل كرد.‏ نمونه معروفجهانى آن ” شهرك هايسياه پوست نشين سووتو“‏در نظام آپارتايد آفريقاى جنوبى،‏ شهرك هاىكارگرى در فرانسه،‏ انگليس،‏ آمريكا و آنچه كهبعدها و در دهه پنجاه در مبارزات ” حاشيه نشين“‏هاى تهران-‏ خارج از محدوده – آغاز و به سيلىبنيان كن در انقلاب معروف 1357 منجر گرديد.‏شكل گيرى هسته هاى مجموعه شهرى تهراندر اواخر دهه چهل شمسى،‏ توسط سرمايه دارانخرد و مالكان روستاها و اراضى بيرون از محدوده25 ساله تهران صورت گرفت.‏ چون شهرك سازىچه به صورت عام يا خاص مثل بيكاران شهرو شهرك كارگران كيهان و اطلاعات و استاداندانشگاهى در محدوده 25 ساله و شهرك هاى تهرانپارس،‏ يوسف آباد،‏ نازى آباد،‏ چهارصد دستگاه،‏اكباتان،‏ شهرك غرب و...‏ توسط پيمانكاران بزرگو بيش تر با مشاركت شركت هاى بزرگ خارجى-‏البته زير چتر مشاركتى-‏ حمايتى والاحضرت ها و... مجاز بود.‏ با اين حال احداث اين شهرك ها درنهايت براى كارگران و اقشار متوسط متوسط بود.‏‏(در اين زمينه به دليل گستردگى موضوعى به فصلنامه جستارهاى شهرسازى،‏ جواد مهدى زاده،‏ سال1382 مراجعه كنيد.)‏نتيجه ى روى آورى سرمايه به اين مجرا و بسترشهرى شدن سرمايه)،‏ با توجه به گسترش صنايعجديد – هر چند عمدتا مونتاژ-‏ از يك سو ومهاجرت هاى گسترده نيروى كار ارزان روستايىبه شهرها و مجموعه هاى صنعتى از دگر سو،‏دگرگونى عميقى بود كه در نظام كالبدى-‏ فضايىشهرها،‏ نظام اجتماعى و فرهنگى و در نهايتسياسى كشور پديد آورد.‏ هر چند در اين فرايندسودهاى كلانى نصيب سرمايه داران-‏ و نه در بازاررقابتى كه انحصارى-‏ و با بهره گيرى از ذخايرپولى مردم در نزد بانك ها،‏ شد ولى بايد به تحول هاو پيامدهاى مثبت و منفى آن با دقت پرداخته شود:‏در دوره ى 40 ساله ى 1345-85، جمعيت42 روستا و روستا-‏ شهر مجموعه شهر تهران ازحدود 700 هزار نفر به حدود 4 ميليون و 500هزار نفر رسيد.‏اين تحول ها در پيرامون محدوده هاى عمدهمنتهى به تهران مثل محور تهران-‏ پرند،‏ واوان،‏ساوه.‏ محور تهران – كرج،‏ قزوين،‏ شهريار-‏ محورتهران-‏ ورامين،‏ قرچك،‏ پيشوا.‏ محور تهران –دماوند ... رخ داد.‏ در سال 1355 با پيوستن تجريش و رى‏(سمبل اتحاد سه بازار)‏ به تهران،‏ كلان شهر تهرانپديد آمد.‏مساحت مجموعه شهر تهران،‏ با نابودىهزاران هكتار باغ و اراضى وسيع زراعى به بيش از500 كيلومتر مربع رسيده است.‏در دوره سال هاى 1345 تا 1365 تعداد 128روستاى شهرستان هاى تهران،‏ رى و شميرانات درشهر تهران ادغام شده است.‏39شماره چهاردهم اسفند ماه 91


-به هر ترتيب شكل گيرى مجموعه شهرى و تغييرجهت سرمايه.‏ انباشت آن به سوى شهرها-‏ هرچندبا هدف سوداندوزى-‏ ليكن به دليل ايجاد محيطمصنوع،‏ شبكه هاى حمل و نقل،‏ مسكن مناسب ونسبتاً‏ ارزان،‏ دسترسى به خدمات و زير ساخت هاىشهرى به سود حاشيه نشينان بوده است.‏ البته همانندكشورهاى پيشرفته ى صنعتى و به ويژه آمريكا،‏حومه نشينى در ايران نيز به تقاضا براى خريداتومبيل شخصى،‏ مصرف بنزين،‏ نياز به جاده ها وبزرگ راه ها را كه مجراى جديدى براى سرمايه ىشهرى است افزايش مى دهد.‏ در پايان نيز نگارندهبا توجه به افزايش لگام گسيخته ى قيمت زمين وساختمان در تهران،‏ و با فاصله نسبتاً‏ زيادى دركلان شهرها و شهرها و شهرك هاى كشور،‏ توجهخوانندگان را به چند موضوع مهم جلب مى كنم:‏در شهرسازى پديده اى به نام ” سايه شهر“‏وجود دارد كه آن بخشى از زمين هاى كشاورزى،‏باغى و باير و...)‏ را كه داراى مزيت هاى نسبى مثلنزديكى به مادر شهر،‏ شهرك هاى مجموعه شهرى،‏كارخانه هاى جديد،‏ شبكه هاى بزرگ راهى ...،براى تبديل به ‏”محيط مصنوع – شهر"‏ هستندتوسط دلالان زمين و مسكن شناسايى و در عملبه سرمايه گذاران شهرى معرفى مى شوند.‏تغيير كاربرى باغ ها – در واقع تخريبآن ها و ساختمان سازى در محل باغ-‏ به دليلبرخوردارى از ‏"رانت بسيار بالا"‏ يكى از مهم ترينو سودآورترين زمينه ها براى سرمايه گذران شهرىاست.‏زمين تجديد ناپذير بودن،‏ همواره از نظرضوابط تراكمى و تعداد طبقه مورد تجديد نظر قرارمى گيرد.‏ شهردارى در عمل سهمى از درآمد خودرا از اين تغيير ضوابط كسب مى كند،‏ گروه هاىبا نفوذ نيز از طريق كميسيون ماده 5 مصوبه هاىپيشين را تغيير مى دهند.‏ به همين دليل در زمين هاىباغى،‏ پارك هاى شهرى،‏ حاشيه رود – دره ها،‏ مسيرجريان آب هاى سطحى و قنات ها،‏ حاشيه اتوبان ها،‏محل گسل ها برخلاف مصوبه هاى طرح جامع وتفصيلى يك باره ساختمان هاى چند طبقه ‏"سبز"‏مى شود.‏به همين دليل كمربند سبز تهران،‏ دامنه هاى البرزمركزى-‏ شمال تهران و باغ هاى قديمى دره اوين– دركه،‏ و مناطق حفاظت شده مثل خجير و سرخهحصار كه قرن ها ‏"قرق"‏ و يا ‏"شكارگاه سلطنتى"‏بوده و حفظ شده مورد هجوم سرمايه هاى شهرىقرار مى برد.‏اين وضعيت در محدوده قانونى شهر كه تحتنظارت شديد شهردارى و كميسيون هاى مربوط ازجمله كميسيون ماده 100 است صورت مى گيرد.‏بديهى است در زمين هاى كشاورزى و بيروناز محدوده قانونى كه نظارت ها كم تر و ساختو سازها گسترده تر است،‏ اين روند با شدتبيش ترى انجام مى شود.‏ نرخ رشد جمعيتى بالاىمراكز جمعيتى در مجموعه ى شهرى از جمله دركرج،‏ نظرآباد،‏ كمال آباد،‏ ورامين،‏ هشتگرد،‏ قلعهحسن خان،‏ شهريار ... كه با بيش از ده برابر نرخرشد جمعيتى تهران منطقه هاى 22 گانه)‏ استبيانگر شدت تخريب باغ ها و مزارع و اشغال منابععمومى توسط سرمايه شهرى است.‏مجموعه شهرى نيز برخلاف گذشته كه بهعنوان شهرها و روستا-‏ شهرهاى اقمارى مادر شهربه شمار مى آمدند،‏ هم اينك ‏"هويت مستقلى"‏ پيداكرده است.‏ در واقع مجموعه شهرى " محدودهجغرافيايى واحد پيوسته اى است كه در آن يكيا دو مادر شهر،‏ ده ها شهر و روستا-‏ شهر،‏ انبوهباغ ها و مزرعه ها،‏ كارخانه ها و انبارها،‏ شبكه هاىدر هم تنيده ارتباطى،‏ مراكز ادارى-‏ سياسى،‏ مراكزدرمانى-‏ بهداشتى،‏ نواحى فراغتى و تفرج در يكتقسيم كار دقيق در كنش واكنش مداوم قرار دارندتوليد،‏ توزيع،‏ فروش-‏ تحصيل،‏ درمان،‏ خدمات،‏فراغت،‏ تفرج،‏ ورزش).‏اين شرايط نيروى محركه توسعه مداوم مجموعهشهرى و ‏”ارتقاء“‏ سازمان فضايى و گسترش فضاىمصنوع و پيچيدگى و درهم تنيدگى ‏”فضا-‏ زمان“‏و سلطه ى بلامنازع سرمايه ى شهرى بر كليه ىروندهاى اقتصادى،‏ فضايى،‏ اجتماعى،‏ زيستمحيطى،‏ فرهنگى،‏ ساختار خانواده و هويت فردىشده است كه به نوبه ى خود باعث تغيير انديشه هاو نگرش شهروندان و تأثير اين نگرش ها بر فرايندعينى ‏”توسعه“‏ مى گردد.‏ماهنامه اقتصادي،‏ اجتماعي،‏ فرهنگي و هنري40


ياد روز 8 مارس روز جهانى زنجنبش زنان و مبارزه طبقاتىمسئله زن و جنبش زنان مانند ساير جنبش هاىمدنى،‏ قومى،‏ نژادى و زيست محيطى،‏ زاييدهنظام سرمايه دارى است كه با ديدى تقليلگرايانه به يك جنبش حقوقى تبديل شده است.‏چنين جنبش هايى بدون توجه به وابستگىطبقاتى عناصر شكل دهنده آن مى تواند از مسيرخود منحرف و به كنشى ضد خود تبديل شود.‏جنبش زنان كه تلاش مى شود به قباى طبقهبه اصطلاح متوسط دوخته شود معجونى درهمجوش و همان قدر گمراه كننده است كه – طبقهمتوسط طبق تعريف ماركس-‏ نادرست است.‏ماركس و انگلس در تعريف خود از طبقهدر كتاب ايدئولوژى آلمانى مى گويند:‏ طبقهمجموعه اى از اقشار يا گروه ها نيست.‏ افرادمجزا فقط تا جايى تشكيل طبقه مى دهند كهقرار باشد مشتركا مبارزه اى را عليه طبقه ديگرترتيب دهند.‏ يعنى طبقه پيش از هر چيز ازطريق تضاد آن با ساير طبقات تعريف مى شود.‏با اين تعريف مشخص مى شود كه اختراع طبقهمتوسط كه بنا به ساخت و عناصر تشكيل دهندهآن همگن نيست اختراعى گمراه كننده است.‏ بهطريق اولى جنبش فمينيست هاى ليبرال نه تنهاداراى منافع يكسانى نيستند كه در بسيارى موارددچار تخاصم منافع مادى،‏ فرهنگى و سياسى واجتماعى با ديگر زنان عضو جامعه نيز هستند.‏زيرا كه اين به اصطلاح طبقه متوسط جديد كهجنبش زنان شهرى از زير قباى آن بيرون پريدهاست،‏ اگر قرار باشد در درون طبقه متوسطتعريف شوند هر كدام داراى منافع مادى متفاوتو بلكه متخاصمى هستند و اگر قرار باشد با همهزنان شهرى و روستايى از هر طبقه اى سنجيدهشوند داراى چنان منافع و خواسته هايى هستندكه با يك من سريش به هم چسبانده نمى شوند.‏جنبش زنان ليبرال در خود نمى تواند عناصرىاز زنان كارگر را جاى دهد.‏ زيرا ممكن است درمحيط كار و در اجتماع زن كارگر در شركتىمتعلق به زن سرمايه دار يا شوهر او كار كند.‏زن كارگر عضو اتحاديه يا سنديكاى كارگرىنمى تواند در خيابان دوشادوش زن وابسته بهطبقه سرمايه دار براى حقوق زنان مبارز كند.‏جنبش زنان بدون تكيه به طبقه كارگر در نهايتتبديل به درخواست هاى شخصى مانند كار درخانه و تربيت و آموزش كودكان و يا دستيابى بهشغل بهتر و مقام بالاتر مى گردد كه در خود نطفهاختلاف و حسادت ميان همرزمان سابق را همراهدارد.‏ اعضاى جنبش حقوق زن نه تنها براىاحقاق حقوق مادى و اجتماعى زنان فعاليتىنمى كنند بلكه به دنبال آن هستند تا موقعيت خودرا در جامعه بهبود بخشيده و به مشاغلى با درآمدبالا و زندگى مرفه دست يابند.‏ رفرميست هاىفرصت طلب نيز با نفوذ در اين جنبش آن را بهابزارى براى تعديل و بزك كردن چهره خشن ومردسالار نظام سرمايه دارى و فردگرايانه تبديلكنند.‏ هر جنبشى بدون تكيه به كارگر به عنوانسوژه اصلى مبارزه طبقاتى،‏ دامگهى است كهنيرو و توان اعضا جنبش را در مبارزه با سوژهاصلى آن به تحليل برده و آن را به مترسكى دردستان گروه هاى چپ نما و يا ادا اطوارهاى چپىدر خدمت بورژوازى تنزل مى دهد.‏


كار خانگى،‏ اجتماعى شدن كارِ‏ خانگى و ايجاد ارزش افزودهفرشته دلاوردر سپيده دم گذار از دوران گردآورى آذوقه وشكار به دامدارى و كشاورزى محدود و پديدارشدن تقسيم كار اجتماعى كشاورزان و شكارچيانتقسيم كار جنسيتى و به همراه آن تسلط جنسيتىمرد بر زن نيز پديد آمد.‏ اين تقسيم كار ميان زنو مرد كه بنا به جنسيت و فيزويولوژى زن تحتسلطه و مسخر مرد بود زن را به تعيت مرد در كارو خانواده در آورد.‏ تعيير و تحول خانواده از آندوران و سپس در دوره فئوداليزم تا كنون موضوعبحث ما نيست.‏ زيرا مثلا تا چند سال پيش در ايرانهنوز اقتصاد معيشتى در بسيارى از نقاط جريانداشت.‏ زنان در روستا در بسيارى از كارهاىتوليدى شركت فعال داشتند و كالاهاى توليدىرا چه راسا – مثلا در شمال – يا توسط مردانبه بازار براى مبادله مى فرستادند.‏ در شهر ها نيززنان در قالى بافى و مقدمات آن از جمله پشمريسى،‏ رنگرزى و غيره و بافتن پارچه و شال وتهيه ترشى و سركه و مربا براى فروش و مبادلهشركت فعال داشتند.‏ اما تقسيم كار افراطى به كارِ‏صنعتى بيرون از خانه و كارِ‏ خانه دارى در درونسيستم توليد سرمايه دارانه شكل يافت.‏ در اينتقسيم كار مردها همان گونه كه در اجتماع موقعيتبرتر و دست بالا را داشتند شغل هاى ارزشمندو موقعيت هاى شغلى مناسب را به انحصار خوددرآوردند.‏ زنان نيز به شكل نامناسبى به كارهاىنيمه وقت و كم ارزش و كارهاى خانگى روىآوردند تا خللى در وابستگى تام و تمام زنان بهمردان به وجود نيايد.‏ اما در جامعه اى كه بر پايهكارِ‏ مزدى و ايجاد ارزش افزوده قرار گرفته است،‏و عمده يا همه درآمد خانواده از كار مزدى دربيرون خانه تامين مى شود زن بيش از پيش براىپيشبرد جزييات خانواده به مرد و درآمد مرد وابستهمى شود.‏ مرد به لحاظ كارى كه در بيرون از خانهانجام مى دهد صاحب تجريه و موقعيت اجتماعىبرترى نسبت به زنى – كه گيريم در آغاز ازدواج ازموقعيت يكسانى بهره مى بردند-‏ مى شود.‏ و همينموضوع باعث تشديد مناسبات سلطه گرانه مرد برزن چه به لحاظ فردى و چه به لحاظ اجتماعىو از طريق نهاد خانواده مى گردد.‏ در اثر ستممضاعفى كه بر زنان در جامعه سرمايه دارى رواداشته مى شود برخى كنشگران حقوق زن با ايناعتقاد كه مبارزه آن ها بر نفى دوگانگى ميان امرعمومى و امر خصوصى بنا گرديده است و از آنجايى كه روال جامعه سرمايه دارى بر مبناى ايجادارزش افزوده و مزد برى قرار گرفته است خواهانپرداخت دستمزد به زنان بابت كارى كه در خانهانجام مى دهند شدند.‏ بر اين راهكار خرده هاىفراوانى از سوى كنشگران حقوق زن گرفته شده1است كه مهم ترين شان اين ها هستند:‏1. كارِ‏ خانگى يك مقوله چند وجهى بسيار پيچيدهاست كه تنها يكى از آن ها پرداخت دستمزد است.‏2. باعث تقسيم كار جنسى و تضمين فرمانبردارىزن از مرد در خانه و جامعه مى گردد.‏3. خانه به عرصه خصوصى تبديل شده و زنان ازدخالت در تصميم گيرى هاى كلان جامعه حذفمى شوند.‏4. از آن جا كه تقسيم جنسيتى كار نه انتخابآگاهانه زنان بلكه تحميل مناسبات و سيستماقتصادى-‏ اجتماعى است،‏ باعث از خود بيگانگىدر زنان مى شود.‏5. تسرى اين تقسيم جنسيتى كار به جامعه باعثمحدود كردن مشاغل،‏ تحصيل و دستمزد نابرابرزنان در كارهاى صنعتى به بهانه ى عدم مهارت زنبه عنوان نيروى كار دست دوم مى شود.‏ به عبارتىتقسيم جنسيتى كار در قلمرو توليد اجتماعى بازتوليد مى شود.‏6. تعميم يافتن توليد كالايى باعث تبديل حوزهخانواده به حوزه اى منزوى و عقب افتاده مى گردد7. كار خصوصى زنان در خانه باعث اتميزه شدنتوان سياسى و اجتماعى زنان مى شود.‏8. باعث رواج ايدئولوژى هاى واپسگرا در اثرخصوصى شدن عرصه زنان شده و به اين وسيلهنقشى اساسى تر در ترويج و جاودانه كردنايدئولوژى سرمايه دارى در خانواده و جامعه مىشود.‏9. به واسطه كار خانگى كار مزدورى مى تواند بهتراز گذشته به حياتش ادامه دهد.‏10. باعث كناره گيرى زنان از اشتغال در حوزهتوليد اجتماعى و محروميت خود به خودى حياتفعال در عرصه اجتماعى مى گردد.‏11. در صورت پذيرش پرداخت دستمزد به زنانخانه دار از سوى دولت سرمايه دارى باعث كاهشسطح دستمزد كارگران مى شود.‏و همچنين پرسش هاى زير:‏ماهنامه اقتصادي،‏ اجتماعي،‏ فرهنگي و هنري42


1. چه كسانى از زنان از اين دستمزد بهره مندخواهند شد؟ آيا فقط دستمزد به زنان طبقه كارگرتعلق خواهد گرفت يا به زنان طبقه بورژوا نيز تعلقخواهد گرفت!‏2. كدام يك از فعاليت هاى خانگى شامل دستمزدخواهد شد؟ آيا به دوران باردارى و زايمان نيزدستمزد تعلق خواهد گرفت!‏3. دستمزد براى روزى چند ساعت كار و چند روزهفته پرداخت خواهد شد؟4. از آن جا كه پرداخت كننده دستمزد دولت بهنيابت از طبقه حاكم است آيا پرداخت دستمزدباعث تحكيم و گسترش سلطه طبقه حاكم نخواهدشد؟گرچه همه پرسش هاى بالا درست و به جا هستنداما واقعيت امر چيز ديگرى است كه نشان مى دهدپايه هاى اين تئورى بر آب است.‏ يعنى خرده گيرى هابالا مانند نقش بر ايوانى است كه از پاى بستويران است.‏ و گرچه در ظاهر امر پيشنهادى براىاحقاق حقوق زنان خانه دار است اما آن چه در كنهماجرا مى گذرد فرو كاستن عمدى مبارزه طبقاتىزنان و مردان كارگر از نابودى سيستم اجتماعىسرمايه دارى و كوچه غلط دادن به مبارزان براىحقوق واقعى زنان است.‏ اگر چه دولت سرمايهدارى هرگز به زير بار چنين هزينه هاى نخواهدرفت اما اين كژراهه در نهايت در درون سيستم ودر چارچوب مناسبات سرمايه دارانه قرار داشته وباعث تقويت نهاد خانواده به عنوان يك عنصر ونهاد مقدس سيستم سرمايه دارى به شمار مى آيد.‏دستمزد به كارِ‏ خانه دارى در چارچوب نگرشاكونوميستى به مسئله زنان در نهايت امر ادامه واستمرار سيستم مزدورى و غسل دادن آن در آبكُر حقوق زن است و تقسيم كار جنسيتى را دربطن جامعه سرمايه سالارى پايدار مى كند.‏اما از نظر ما موضوع اصلى اين است كه بدانيم كهاساسا كارِ‏ خانه دارى كارِ‏ مولد است!‏ و ديگر اين كهبه كارِ‏ خانگى بايستى دستمزد تعلق بگيرد!‏از همان ابتداى بررسى كارِ‏ خانه دارى مجموعه اىاز چندين كار است كه همگن و از ديد توليدىيكسان نيستند.‏ پخت و پز و نظافت با آموزش وتعليم كودك و باردارى و زايمان را نمى توان دريك گن قرار داد.‏ يا آماده شدن براى رفتن خانوادهبه مسافرت يا تفريح و كمك به مرد يا فرزندخانواده براى انجام كارهاى اجتماعى داوطلبانه كهنياز به كمك زن دارد را در بهترين حالت ممكناست بتوانيم در زمره كارهاى خدماتى قرار دهيمكه به صورت فردى انجام مى شود و هيچ گونهارزش افزونه و ارزش مبادله ايجاد نمى كند.‏ ولىاگر مسامحتاً‏ ما همه كارهايى را كه در خانه انجاممى شود در يك گن قرار دهيم در مى يابيم كهكارهاى خانه دارى در زمره كارهاى غير مولد قرارمى گيرد كه توسط طبقه فرعى انجام مى شود.‏ زيراكارِ‏ خانگى در برخى موارد مانند پخت و پز ادامهيك كار توليدى است كه به صورت فردى انجامشده و خصلت كالايى خود را از دست داده استزيرا يك:‏ ارزش مبادله ندارد و تنها ارزش مصرفدارد زيرا محصول به دست آمده توسط افرادخانواده مورد استفاده قرار مى گيرد.‏ دو:‏ ارزشافزوده توليد نمى كند.‏ماركس جامعه سرمايه دارى را به دو طبقه اصلىسرمايه دار كه صاحب ابزار توليد است و كارگركه براى ادامه حيات نياز به فروش نيروى كارشرا دارد بخش بندى مى كند.‏ بقيه افراد يا شغل ها دراين سيستم در طبقه هاى فرعى قرار مى گيرند كه بهكارهاى غير مولد اشتغال دارند گرچه اين ها ارزشافزوده نيز ايجاد كنند.‏ بر پايه نظريه ماركس كار غيرمولد كارى است كه ارزش افزونه ايجاد نمى كند ودستمزد آن نيز از ارزش افزوده اى پرداخت مى شودكه سرمايه دار از كارگر مولد به دست آورده است.‏يعنى مزدى كه به كارگر غير مولد پرداخت مى شوداز دستمزد كارگر كسر شده است.‏ يك معلم كهاز دستگاه دولت مزد دريافت مى كند در واقعبخشى از مزد كار گر را دريافت مى كند كه توسطسرمايه دار به صورت ماليات به دولت پرداختشده و دولت سرمايه دارى مقدارى از آن را بهمعلم و يا كاركنان بخش خدمات دولتى پرداختمى كند.‏ طبق اين نظريه سرمايه دار بخشى از مزدپرداخت نشده كارگر را به خدمات دولت سرمايهدارى اختصاص مى دهد.‏ بر همين سياق مى تواناستدلال كرد كه مزدى كه به كارگر در برابر كارمشخص به وى پرداخت مى شود شامل هزينه هاىعائله مندى نيز مى گردد.‏ زيرا از نظرگاه ماركسمزدى كه سرمايه دار به كارگر مى پردازد براى باز43شماره چهاردهم اسفند ماه 91


توليد نيروى عضلانى و جسمانى كارگر به علاوهادامه حيات آن مى شود.‏ بنا بر اين ارزش كالايىنيروى كار برابر است با مقدار زمان كار مجردىكه در مجموعه كالاهايى كه اين حداقل لازم براىمعيشت را شامل مى شود.‏ و آن دو بخش است.‏بخشى براى بقاى كارگر و بخشى براى توليد ارزشاضافى،‏ كه اين بخش دوم بايستى بيشتر از كالايىباشد كه كارگر براى مصرف خود و خانواده اشبا مزد خويش مى تواند خريد كند.‏ در واقع همانگونه كه در آغاز بحث به آن اشاره شد كارِ‏ خانهدارى كارى پيچيده و چند وجهى است كه موضوعاصلى آن پرداخت دستمزد نيست.‏ زيرا همان گونهكه استدلال شد بخشى از اين كار غير مولد ادامهكارى است كه كارگر در واحد صنعتى انجام داده– مانند توليد گوشت يا تخم مرغ و ساير مايحتاجزندگى-‏ كه توسط زن خانه دار به خوراك موردنياز خانواده تبديل مى شود.‏ اما بخشى نيز مانندتعليم و تربيت يا دوران باردارى زن را نمى توانادامه همان كار توليد كالايى در خارج از خانه ودر واحد صنعتى دانست،‏ اما در پرتو توليد كالايىو گسترش روابط سرمايه دارانه در همه عرصه هامثلا هنگامى كه زن باردار مى شود و از محل كارفرضى خود در واحد صنعتى يا خدمات براى مدتزمان مشخصى به ناچار منفك مى شود بايستى بهآن دوران مزد تعلق بگيرد.‏ مزدى كه سرمايه داراز طريق تامين اجتماعى يا صندوق كارخانه بهزن باردارى براى دوران باردارى يا زايمان مىپردازد بخشى از مزدى است كه به زن كارگرپرداخت نشده و اينك به وى براى دوران باردارىپرداخت مى گردد.‏ همچنين ديده مى شود دربرخى كشورهاى صنعتى مركزى كه در اثر گسترشروابط سرمايه دارانه دچار پيرى جمعيت شده انددولت سرمايه دارى براى تامين نيروى مورد نياز –سربازان آينده سرمايه داران-‏ جوانان را به تشكيلخانواده و توليد مثل و زن ها را مشخصا تشويقبه باردارى و زايمان مى كند.‏ در اين صورت دولتاز محل دريافت ماليات سرمايه داران و يا از محلمالياتى كه مستقيم از دستمزد كارگر كسر شده بهزن براى دوران مرخصى باردارى و زايمان دستمزدمى پردازد.‏ در اين صورت شاهد هستيم كه مزد بهصورت غير مستقيم يا مستقيم براى كارِ‏ خانه دارىبه زن پرداخت مى شود.‏ چه ما براى استدلال هاىماركس در باره توليد ارزش افزوده و مزد مستتر دركار عضلانى كارگر ارزشى قايل باشيم يا نه اما ازاين موضوع نمى توانيم در گذريم كه مزد پرداختىسرمايه دار به كارگر بايستى بخشى صرف باز توليدنيروى كار او و بخش ديگرى صرف ادامه حيات اوگردد.‏ در اين صورت اين پيش فرض بديهى استكه بخشى از مزد كارگر بايد صرف كارِ‏ خانگىشود.‏ يعنى سرمايه دار پذيرفته است كه در جامعهدو نوع كار مزدى و كار بدون مزد وجود دارد.‏ كارمزدى ارزش افزوده ايجاد مى كند و كار خانگىبدون مزد ارزش مصرف.‏ سرمايه دار از رهگذر كارخانگى اميدوار است كه نيروى كار را با كمترينهزينه باز توليد كند.‏ ضمن اين كه با نگاه داشتننيروى كار زنان خانه دار در خانه هم به عنوانارتش ذخيره بى مزد و منت براى روز مبادا و همنگاه دارنده كيان نهاد مقدس خانواده به ارزش هاىسرمايه دارى خدمت كند.‏انگلس در پيشگفتارى كه بر يكى از چاپ هاىمنشاء خانواده،‏ دولت و مالكيت خصوصى 2 در بارهتكامل خانوده نگاشته است مى گويد:‏ بر اساسبرداشت ماترياليستى،‏ عامل تعيين كننده درتاريخ،‏ در تحليل نهايى،‏ توليد و تجديد توليدحياتِ‏ بلافاصله است.‏ ولى اين به نوبه خود،‏خصلت دوگانه اى دارد.‏ از يك سو توليد وسايلمعاش،‏ خوراك،‏ پوشاك،‏ سرپناه و ابزارهايى كهبراى آنها ضرورى ميشوند،‏ از سوى ديگر توليدخودِ‏ موجودات انسانى،‏ تكثير انواع نهادهاىاجتماعى،‏ كه انسانهاى يك دوران تاريخى معيّنو يك كشور معيّن تحت آنها زندگى ميكنندبوسيله هر دو نوع توليد مشروط ميشوند:‏ از يكسو بوسيله مرحله تكامل كار و از سوى ديگربوسيله تكامل خانواده.‏طبق اين گفته با تكامل تاريخى نيروى كار وبارآورى آن امكان مبادله افزايش يافته و در نتيجهمالكيت خصوصى گسترش يافته و اختلاف ثروتامكان استفاده از نيروى كار ديگران را ميسر مىسازد.‏ در تلاطم هاى ناشى از كشاكش نيروهاىنو براى تحميل شرايط جديد بر نيروها كهن ازميان آتش انقلاب جامعه و دولتى نو زاده مى شود.‏جامعه اى كه در آن نظام خانوادگى كاملا در زيرسلطه نظام مالكيت قرار دارد.‏ اما با سر برآوردننظام سرمايه سالارى،‏ دولت واحد صنعتى را كهسابق بر اين در محدوده خانواده قرار داشت بهشكلى افراطى از كار خانگى جدا مى كند.‏ و كارِ‏خانه دارى را كه به شدت ناشى از نظام جنسيتىاست به پستو مى راند.‏ اما سرمايه دارى كه براىچرخاندن چرخ هاى عظيم توليد خود به نيروىانسانى نياز دارد نظر به نيروى نهفته زنان دارد.‏تناقضى كه از همان فرداى پديدارى نظام سرمايهدارى رخ نشان مى دهد.‏ زن به نيرويى دستدوم و دون تبديل مى شود تا نيروى كار ارزانو كم دردسرى را در اختيار سرمايه دار قرار دهد.‏ماهنامه اقتصادي،‏ اجتماعي،‏ فرهنگي و هنري44


ث یخروج زن از انزواى كار خصوصى و ورود آن بهعرصه هاى عمومى نهاد خانواده را به عنوان نهادمقدس پاسدار ارتجاع سرمايه در معرض تهديدقرار مى دهد.‏حال نياز است كه اين غول در حال بيدارى را بههر ترفندى به درون شيشه برگرداند و او را بهعرصه عميقا ارتجاعى كارِ‏ خانگى راند و سرگرمكرد.‏ اين جا است كه سر و كله برخى فمينيستهاى ليبرال با اختراع سرگرمى جديدِ‏ پرداخت مزدبه كارِ‏ خانگى تلاش در تحكيم پايه هاى ارتجاعىنهاد خانواده بورژوازى و گسترش مناسباتارتجاعى توليد بر مبناى روابط جنسيتى به ژرفاىجامعه داشته و به اين وسيله زنان را رسما به نيروىدرجه دوم با دريافت مزد تقليل مى دهند.‏در اين حال برخى از كنشگران راديكال حقوق زنبراى رهايى زن از كارِ‏ خانگى شعار اجتماعىكردن كارِ‏ خانگى را مطرح مى كنند.‏ البته برخىاز اين امور به دست سرمايه دارى تبديل به كالاشده است و سرمايه دارى با به راه انداختن مهدكودك هاى پولى براى نگه دارى از كودكان در مهدكودك ها پيش از سن دبستان و يا تهيه و سرو غذادر خارج از خانه در رستوران يا با توليد وسايلصنعتى خانگى مانند ماشين رختشويى و ظرفشويىو غيره براى كاهش ساعت كار زنان در خانه بهسر شوق آمده و در اين راه فعاليت هاى زيادىانجام داده است.‏ اما همان گونه كه اشاره شده براىاستفاده از اين خدمات هنوز يا بايد هزينه گرافىپرداخت كه مستقيما از دستمزد زن شاغل يا شوهراو كسر مى شود و در واقع سرمايه دارى از اينراه به غارت گرى مزد كارگر مشغول است.‏ همانكنشگران البته راهكارهايى براى اجتماعى كردنىكار خارج از سلطه توليد كالايى ارائه داده اند كه راهاندازى تعاونى هايى براى پخت و پز يا رختشويىو نگه دارى كودكان و رساندن مراقبت هاىبهداشتى از اين دست مى تواند باشد.‏ اما چگونهمى توان براى كارهاى تعريف نشده خانه دارىتعاونى به راه انداخت؟ هزينه تعاونى ها چگونهتامين خواهد شد؟ تكليف نهاد خانواده مقدس چهخواهد شد؟ در جامعه اى كه روابط كالايى همهعرصه هاى توليد و خدمات را در نورديده استچگونه مى توان از شر سلطه روابطه كالايى در امانبود؟ و در نهايت نيروى كارى كه در اثر اجتماعىكردن كارِ‏ خانگى آزاد مى شود سرباز تازه واردارتش ذخيره سرمايه دارى نخواهد بود؟ بايستىپذيرفت كه خانواده ادامه سياست توليد كالايىسرمايه دارى است.‏ يعنى اين كه به خانواده درشرايط و مناسبات سيستم سرمايه دارى به عنوانجزيى از روند تجديد توليد سرمايه دارى نگاه كنيم.‏آن گاه است كه در مى يابيم اجتماعى كردن كارِ‏خانگى فقط در پرتو خروج توليد و توليد ارزشافزونه از توليد كالايى و روابط سرمايه دارى امكانپذير خواهد بود.‏ بايستى در اين زمينه با ماركسهمراه بود آن جا كه مى گويد:‏ تمام تاريخ مكتوببشريت شرح مبارزه طبقاتى است.‏ طبقه كارگر نهاز آن رو كه انقلابى است بلكه از آن رو كه براىايجاد جامعه نو نياز به نابودى جامعه قديم دارد باآزادى خود همه جامعه و نيروهاى اجتماعى راآزاد مى كند.‏ آزادى زن نيز در گرو مبارزه متحدبراى آزادى نيروهاى تكامل يافته كار خواهد بود.‏اما اين موضوع نبايستى باعث شود كه جنبش حقخواهى زنان براى رهايى از زير بار تعصب،‏ جهلو ستم جنسيتى بى ارزش شمرده شود و همه چيزبه رهايى طبقه كارگر حواله داده شود.‏ جنبش زناندر كنار ساير جنبش هاى اصيل از جمله منع كاركودكان،‏ حقوق پناهندگى،‏ رفع ستم ملى باعثتقويت جنبش كارگران خواهد شد.‏تاريخ معاصر ايران نيز شاهد مبارزه پويا،‏ پيگير،‏ژرف و گسترده زنان براى دسترسى به حقوقخود در مسير تعالى و رهايى نيروى كار بوده وچهره هاى تابناكى نيز در اين راه ظهور كرده اندكه در دانش،‏ رهبرى،‏ درك و دريافت مسايلمهم عصر و زمانه سرآمد دوران بوده و در آگاهىبخشى و سازماندهى زنان و مردان گام هاى بلندىدر تاريخ ايران برداشته اند.‏ بررسى دستاوردهاىجنبش زنان در ايران كم نيستند و در اين نوشتاركوتاه نمى گنجد.‏ اما اگر ايران نخستين كشور درخاورميانه و افريقا و از معدود كشورهاى آسيايىبود كه در آن حق راى زنان به رسميت شناخته شداين در اثر پيكارجويى هاى زنان در سال هاى پساز جنگ دوم جهانى بود.‏ يا درصد زنان باسواد،‏زنان شاغل در مراكز دولتى و زنان روشنفكر،‏ شاعرو هنرمند و سياسى همگى از دستاوردهاى مبارزهبدون انحراف زنان براى رفع ستم و دستيابى بهحقوق آن ها بوده است.‏پى نوشت:‏1- براى مطالعه بيشتر به تارنماى زنانى ديگر بهنشانى:‏http://otherwomen.gizmomash.comبرويد.‏2- منشاء خانواده،‏ دولت و مالكيت خصوصى.‏پيشگفتار چاپ اول 1884، ترجمه خسرو پارسا،‏برگرفته از تارنماى نشر بيدار45شماره چهاردهم اسفند ماه 91


فمينيسم ليبرال در برابر سوسياليسممحمد قراگوزلو*‏در آمددو حنبش اجتماعى با دو افق متضاد و دو منافعطبقاتى مختلف در مقابل هم صف كشيده اند.‏عرصه ى كلى و ساختارى اين دو جنبش در ميدانىوسيع به اندازه ى تضاد كار-‏ سرمايه شكل بسته استو در تمام زمينه ها از جمله مطالبات فرهنگى،‏ ملى وحتى جنسيتى آب بندى شده است!‏ در اين كه ايندو جنبش بر مبناى ماهيت طبقاتى خود نمى توانند بهائتلاف هاى مقطعى و كوتاه مدت وارد شوند مسالهى پيچيده يى نيست.‏ اما اين واقعيت هم در عينحال محرز است كه يك جنبش ‏(ليبراليسم)‏ متعلقبه گذشته است و در راديكال ترين شكل مبارزه ىمطالباتى خود تنها يك راه براى رستگارى دارد.‏پيوستن به جنبشى كه متعلق به طبقه ى زنده و بالندهو آينده نگر است.‏ تا آن جا كه به تحليل صاحب اينقلم مربوط مى شود تمام خرده ‏«تضادها»‏ و مسايلى ازجمله تحقق پلاتفرم هاى حداكثرى زنان ليبرال را درمتن يك جنبش فراگير سوسياليستى تحت هژمونىطبقه ى كارگر تحقق پذير مى داند.‏ تنها در ميدان يكجنبش ماكرو است كه زنان ليبرال هم مى توانند تمامآرمان هاى ميكروى خود-‏ از جمله حقوق مدنى-‏را پى بگيرند.‏ طرح اين ادعا از اين منظر صورتنمى گيرد كه ما به يك ايده ئولوژى اعتقاد و باورداريم.‏ بر عكس،‏ ما سوسياليسم را ايده ئولوژى وعقيده و باور و ايمان و مشابه اين تعبيرات نمى دانيم.‏بحران هاى ادوارى و ساختارى سرمايه دارى ازمدت هاى پيش جريان هاى سنتريستى و سوسيالدموكرات ها و چپ هاى دموكرات را نيز با ما همراهكرده است كه تنها راه نجات جامعه سوسياليسماست.‏ جنبش زنان ليبرال اگر تا كنون به اين واقعيتبديهى پى نبرده باشد تنها با يك تحليل قابل ارزيابىاست.‏ چشم داشت به بالا و اميد بستن به رفرميسماز سوى واعظان بورژوازى.‏ در اين صورت از دستما براى تحقير روز افزون اين دوستان كارى ساختهنيست.‏ متاسفانه در اين مقاله طى فصل هاى موجز بهتبيين تلاش بى هوده ى جنبش زنان ليبرال خواهمپرداخت و همه ى اميدم اين است كه اين دوستان‏«دولت-‏ زنانى»‏ مانند نمايندگان شبه ليبرال و در واقعرفرميست كنسرواتيست مجلس ششم را رها كنند وبه جنبش طبقاتى كارگران سوسياليست ملحق شوند.‏جنبشى كه براى آزادى كل جامعه مبارزه مى كند.‏گيرم كه اين پيوستن دشوار از سوى خرده بورژوازىِ‏تحتانى در عصر امپرياليسم امرى ممكن و مترقىاست كه مى تواند توان دموكراتيك جنبش كارگرىرا فربه تر سازد.‏ با اين توضيح ناگزير به چند موضعِ‏واضح اشاره مى كنم:‏الف.‏ هرگونه دفع ستم جنسى از زنان؛ مالكيت مطلقزنان بر تن و جانِ‏ خود و حذف دخالت دولت و جامعهاز روابط خصوصى و اختيارى زنان و مردان فقط درگرو رفع ستم طبقاتى است و به همين سبب هردر جامعه ى سرمايه دارى – از جمله سرمايهدارى نسبتاً‏ پيش رفته ى ايران-‏ هر گونه سخنگفتن از تضادهايى مانند سنت – مدرنيته و بهحاشيه راندن تضاد اصلى كار – سرمايه لاجرمبه جنبش هاى هويت ياب از جمله " جنبشِ‏زنان ليبرال " و ساير جنبش هاى فراطبقاتىمجال ظهور فورى مى دهد.‏ واضح است كه اينجنبش ها – مانند ‏"كمپين يك ميليون امضا"-‏به دليل فقدان پاى گاه و خاست گاه طبقاتىمنسجم و يك پارچه و لاجرم حركت ژلاتينى وپاندوليستى ميان طبقات دارا و ندار به سرعتمضمحل مى شوند.‏شكل تلاش براى دست يابى به حقوق تضييع شده ىزنان در انواع حوزه هاى مدنى زمانى موفقيت آميزخواهد بود كه با مبارزه ى طبقاتى فرودستان جامعه وبه طور مشخص تحت هژمونى طبقه ى كارگر پيوندىارگانيك برقرار كند.‏ دست آوردهاى مبتنى بر آزادى وبرابرى چنين مبارزه يى بى ترديد شامل زنان طبقه ىبورژوازى نيز مى شود.‏ب.‏ در جامعه ى سرمايه دارى – از جمله سرمايهدارى نسبتا پيش رفته ى ايران-‏ هر گونه سخن گفتناز تضادهايى مانند سنت – مدرنيته و به حاشيه راندنتضاد اصلى كار – سرمايه لاجرم به جنبش هاى هويتياب از جمله " جنبشِ‏ زنان ليبرال " و ساير جنبش هاىفراطبقاتى مجال ظهور فورى مى دهد.‏ واضح است كهاين جنبش ها – مانند ‏"كمپين يك ميليون امضا"-‏ بهدليل فقدان پاى گاه و خاست گاه طبقاتى منسجم وماهنامه اقتصادي،‏ اجتماعي،‏ فرهنگي و هنري46


وده وهيك پارچه و لاجرم حركت ژلاتينى و پاندوليستى ميانطبقات دارا و ندار به سرعت مضمحل مى شوند.‏پ.‏ چنان كه دانسته است پايه ى مطالبات زنان ايران بازنان عربستان و فرانسه متفاوت است.‏ در كشورهاىسرمايه دارى اصلى و بسيارى از نقاط ديگر جهان؛ زنانبراى حقوقى مانند ارث و طلاق و ديه و تك همسرىو حضانت و پوشش و دانشگاه و رانندگى و قضاوتو رئيس جمهور شدن و...‏ مشابه اين ها دغدغه ندارنداما اگر بپذيريم كه در جامعه ى سرمايه دارى مساله ىاصلى استثمار و تبديل نيروى كار به كالا است آنگاه فهم اين نكته ى ساده چندان دشوار نخواهد بود كهتحقق هر گونه برابرى واقعى ميان زن و مرد و استقرارحداكثر آزادى هاى اجتماعى مستلزم الغاى مالكيتخصوصى بر وسايل توليد و لغو كار مزدورى است.‏عجيب است كه فمينيست هاى ليبرال موضوعى به اينسادگى را درك نمى كنند.‏ كاسه ى امضا به دست گرفتنو دل خوش داشتن به فتاوى راه به جائى نخواهد برد.‏معركه گرفتن براى ‏"جامعه ى باز"‏ پوپرى-‏ نايينى ومدرنيته ى امثال محمد خاتمى ممكن است بانوئى رابهجايزه ى نوبل و پوليتزر و ‏"حقوق بشر"‏ برساند اما براىعموم زنان آزادى و برابرى به همراه نخواهد داشت.‏در افزوده:‏تاكيدِ‏ ما بر منشور حقوق بشر در اين مقاله به مفهومتائيد همه سويه ى مفاد اين منشور و ناديده انگاشتنجهت گيرى هاى ليبراليستى آن نيست.‏ نگفته پيداستكه نه فقط تحقق همه سويه ى حقوق بشر و آزادىجوامع در گرو آزادى كامل و بى قيد و شرط زناناست،‏ بلكه تحقق آزادى مطلق نيز مستلزم پيروزىنهايى طبقه ى كارگر،‏ از طريق غلبه بر شيوه ىتوليد سرمايه دارى،‏ لغو مالكيت خصوصى و الغاىكارمزدى ست.‏در مورد حقوق بشر – اعم از حقوق زنان و مردان –من مقيد به نظريه ى ماركس هستم و معتقدم نسبتحقوق بشر به آزادى ‏(در جامعه ى مدنى بورژوايى)،‏در حيطه ى دفاع از حقوق فرد محدود به خود‏(انديويدوآليسم)‏ است.‏ اما در جامعه ى سوسياليستىنسبت كاربرد عملى حقوق انسان به آزادى در قالبانتزاع از مالكيت خصوصى است.‏ در جامعه ىبورژوايى نسبت حقوق انسان – و تبعاً‏ زنان – بهمالكيت خصوصى عبارت است از حقوق بهره بردارىكالايى از سرمايه و ثروت و تملك آن بدون ارتباط باانسان ديگر و مستقل از منافع اكثريت توده ها.‏بر همين اساس نيز فهم اين نكته چندان دشوار نيستكه در جامعه ى سرمايه دارى بخش قابل توجهى اززنان تبديل به كالا مى شوند.‏ مضاف به اين كه اگرچهمطالبات زنان در ايران و عربستان و افغانستان بامطالبات زنان در فرانسه و سوئد و هلند به نحو عينىو ملموسى متفاوت است،‏ اما با اين حال جامعه ىسرمايه دارى،‏ زن عربستانى را به يك شيوه بسته بندىمى كند و به حرمسراى شيوخ و اميران مى فرستد وجامعه ى سرمايه دارى آمريكا به شكل ديگرى اينحرمسرا را زينت مى دهد.‏ هر چند در عربستان حقوقابتدايى زنان از جمله حق راى،‏ رانند گى و حتا كفشصورتى!؟ در شمار خطوط قرمز قرار گرفته است بااين حال بايد توجه داشت كه همان خطوط قرمز بااندك تفاوتى در جامعه ى ايران به آزادى پوشش وحق ارث و طلاق و حضانت و حقوق مساوى بامردان – رئيس جمهور شدن كه فقط متعلق به ‏"رجال"‏است – تقليل مى يابد.‏ چنان كه زن آمريكايى در قالببازي گر بى ارزش فيلم هاى پورن به كالا تبديل مى شود.‏درست مانند زنان اندونزيايى،‏ ويتنامى،‏ تايلندى و البتهدختران فقير مهاجر ايرانى به دوبى و...‏ در واقع تفاوتچندانى ميان استثمار زن برقع پوش افغانى و ايرانى وآمريكايى نيست.‏ ‏(در مورد فرايند كالايى شدن زنان درطول تاريخ بنگريد به تحقيقات معتبر سيامك ستوده دركتاب مستند ‏"زن و سكس در تاريخ")‏دقيقاً‏ به همين دلائل نيز نگارنده به جد معتقد است كهكمپين يك ميليون امضا – و مشابه آن – براى آزادىو برابرىِ‏ زنان ايرانى سرابى بيش نبود و در نهايتنيز جز بعضى ‏"دست آوردهاى"‏ كم ارزش مدنى،‏ راه بهجايى نبرد.‏فمينيسم يا ليبراليسم؟كلارا زتكين در مقدمه يى بر كتاب ‏"مبارزه ى زن براىآزادى اقتصادى"‏ نوشته ى بانوى بلشويك الكساندراميخائيلونا دومونتويچ ‏(الكس اندرا كولنتاى:‏ 1952-1872) به درستى تاكيد كرده است كه:‏‏«امروز دو خط مشى بر جنبش زنان تسلط دارد:‏يكى سوسياليستى و ديگرى فمينيستى.‏ خط مشىسوسياليستى مساله ى زنان را در رابطه ى مستقيم باتكامل اقتصادى و نقش تعيين كننده ى تعلقات طبقاتىمى داند،‏ حال آن كه خط مشى فمينيستى معتقد است كهستم ديد گى زنان به خودى خود وجود داشته و جدا ازمبارزه ى طبقاتى است.»‏در اين زمينه كتاب بسيار ارزشمند شهرزاد مجابتحت عنوان ‏"دو ديدگاه در جنبش زنان:‏ رفرميسم وانقلاب،‏ فمينيسم،‏ سوسياليسم و تئورى ماركسيستى"‏ ازانتشارات پروسه قابل تامل است.‏بارى جنبش فمينيستى – كه در اين مقاله به آن خواهيمپرداخت – به مثابه ى يك توهم نه توضيح دهنده ىنقش زن در تاريخ است و نه اصولاً‏ از منظر سياسى،‏انتخابى مترقى و پيش رفته در زمينه ى مبارزات زناناست.‏******حقوق عمومى زنانمرور جنگ هاي داخلي منطقه ي بالكان و افغانستانو عراق – كه هنوز از سرزمين هاي سوخته شان دودخانه هاي چوبي و بوي گوشت انسان جزغاله شده بلنداست و بُخار خون و جنون و باروت در متن تجاوز بهدختران جوان و زنان قامت شكسته همه ي احساس واخلاق انساني را در سياه چال ناامني دفن كرده – مويداين امر است كه زنان در كنار كودكان و كهن سالاندر عرصه هاي مختلف اجتماعي و به ويژه جنگ هااز ضريب امنيت به مراتب فروتر و كم تري نسبت بهديگر اقشار اجتماعي رنج مي برند.‏ اين موضوع زماني ازاهميتي فوق العاده برخوردار مي شود و در راس اولويتبررسي هاي امنيتي قرار مي گيرد كه يادآوري كنيم.‏ ازسال 1945 تا سال 1990 يعني 2340 هفته،‏ در كره يزمين فقط 3 هفته ي درگيرى و جنگ وجود نداشتهاست.‏با وجودي كه مشاركت مسلحانه ي دختران و زنان47شماره چهاردهم اسفند ماه 91


در انواع جنگ ها بسيار ناچيز است اما ميزان لطماتيكه به اين گروه وارد مي شود – به ويژه در اشكالحيواني تجاوز و بهره كشي جنسي – سخت فراوان ووحشت ناك است.‏نبايد تصور كرد كه فقط ماشين جنگ و مناقشاتسياسي داخلي و برون مرزي جسم و جان ظريف زنانرا شخم مي زند و امنيت ايشان را تهديد مي كند.‏ دركواقعي اين نكته كه زنان در خانواده و اجتماع – بهخصوص در جوامع توسعه نيافته و در غياب نهادهاياجتماعي و مدني مدافع و حافظ حقوق زنان – تا چهحد در معرض خشونت هاي مختلف و آزاردهنده قراردارند و در عين حال از حمايت قوانين سنتي مردسالاربي بهره اند،‏ چندان دشوار نيست.‏ در اواخر دسامبر 2012وقتى يك دختر هندى قربانى تجاوز گروهى شش مردشد و موجى از خشم مردم هند را برانگيخت فقطگوشه يى از خشونت عليه زنان در جامعه ى سرمايه1زده به سطح مديا راه يافت.‏به همين دليل نيز در چارچوب اركان اصلي ملل متحد2 و در زيرمجموعه ي يكي از ‏“كميسيون هاي كاري”‏وابسته به تشكيلات“‏ شوراي اقتصادي و اجتماعي”،‏يك بخش ويژه و مستقل از كميسيون هاي ده گانه ، 3 به“ كميسيون وضعيت زنان”‏ اختصاص يافته است.‏هر چند گزارش هاي ناظران و بازرسان كميسيونحقوق بشر در خصوص نقض آشكار و خشونت آميزحقوق زنان در كشورهاي مختلف – و غالباً‏ عقب ماندهو توسعه نيافته – كم تر به تصميم هاي اجرايي به منظورمجازات معترضان و ناقضان حقوق زنان انجاميده ومواردي كه در نتيجه ي اين گزارش ها،‏ دولت ها بهتصويب قوانيني در راستاي احقاق حقوق سياسي،‏اقتصادي و فرهنگي زنان و مصوباتي در جهت تساويحقوق قضايي زنان با مردان در اختلافات خانوادگياقدام كرده اند،‏ نادر است اما به هر حال صدور چنينبيانيه هايي – مشروط به آن كه از اغراض سياسي تهيباشد – بارها خشم افكار عمومي جهاني و اعتراضخرد جمعي ملت ها را برانگيخته و اگر به كسبامتيازات مفيد منتهي نشده است باري در موارد بسياريجنبه ي بازدارنده داشته است.‏ مضاف به اين كه استنادبه موادي از اعلاميه ي جهاني حقوق بشر همواره تكيهگاهي براي زنان آسيب ديده بوده است.‏تصريح كلي وضع حقوقي زنان در متن ماده ي 16اعلاميه بيان گر تضييع حقوق زنان در سطح گسترده يجهاني است:‏‏«اگر چه زنان اكثريت جمعيت جهان را تشكيلمي دهند،‏ هنوز هيچ جامعه يي نيست كه در آن زناناز مساوات كامل با مردان برخوردار باشند.‏ براي نمونه،‏در سال 1996، زنان فقط 7 درصد پست هاي وزارترا در حكومت هاي جهان داشتند.‏ ارقام مربوط به تعدادزنان در مشاغل بالاي تجاري و آموزش عالي نيز درهمين سطوح است.‏ زنان هنوز هم در معرض تبعيضگسترده در زند گي روزمره هستند و غالباً‏ دچار مشكلعدم نمايند گي كافي در حيات اجتماعي كشورهاي درحال توسعه و نيز كشورهاي توسعه يافته مي باشند»‏.(Human Right Today, 2000, P. 35)خانم مري رابينسون – رييس جمهوري ايرلند از سال1990 تا 1997 كه از تاريخ 12 سپتامبر 1997 عهده دارسمت كميسر عالي ملل متحد براي حقوق بشر گرديدهاست در يكي از مصاحبه هاي خود ادعا مي كند:‏‏«سازمان ملل همواره تاكيد كرده است كه ترويج حقوقبشر زنان بايستي منجر به رفع كليه ي اشكال تبعيضبراساس جنسيت شود و زنان را قادر به مشاركت كاملدر زمينه هاي حيات مدني،‏ سياسي،‏ اقتصادي،‏ اجتماعيو فرهنگي نمايد»‏ (38 .P .(Ibid.اعلاميه ي چهارمين كنفرانس جهاني زنان در پكن(1995) موضوعات مندرج در كنوانسيون رفع كليه ياشكال تبعيض عليه زنان را به طور دقيق تري با شناختنكات زير توصيف كرد:‏حقوق زنان جزو حقوق بشر است كه به خصوص ازلحاظ خشونت جنسي و بهداشت توليد مثل بايستيمورد حمايت واقع شود.‏زنان بايستي حقوق مساوي از لحاظ ارث بردن زمين واموال داشته باشند.‏زنان داراي نقش ويژه در خانواده و جامعه هستند وحاملگي نبايستي مانعي جهت مشاركت كامل زنان درامور جامعه شود و نبايستي زنان به خاطر سقط جنينغيرقانوني مجازات شوند.‏تجاوز جنسي در شمار جنايات جنگي است و دربرخي موارد طبق حقوق بين الملل بشر دوستانه مشمولاعمال مربوط به كشتار جمعي ‏(ژنوسايد)‏ است.‏‏(تاكيدها از من است)‏چنان كه پيداست در اين اطلاعيه كم ترين اشاره اىبه خشونت محيط كار،‏ آزار كارفرمايان،‏ بي كارسازىگسترده ى زنان و ساير تضييع حقوقى كه به حوزه ىكار زنان مربوط است،‏ نشده.‏ حال آن كه خشونت ناشىاز بي كارى به مراتب وحشت ناك تر از بى حقوقى درزمينه ى ارث و حضانت و طلاق است.‏در دهه ي گذشته (1990-2000) سازمان ملل متحدبه منظور هم آهنگ كردن اقدامات خود در خصوصپيش رفت امر دست يابي به حقوق مساوي از طريقتقويت حقوق زنان در تمامي نظام ملل متحد تدابيرنه چندان كارسازى اتخاذ كرده است.‏ اين اصل اولبار به صورت صريح در كنفرانس 1993 مطرح شد.‏هدف از اين تدابير دخالت ملاحظات مربوط به زناندر مسير اصلي كارهاي سازمان ملل است به طوريكه حمايت از زنان به صورت يكي از موضوعاتاصلي فعاليت هاي حقوق بشري و برنامه هاي توسعه ياقتصادي و اجتماعي درآيد.‏كميسيون 45 نفره ي وضعيت زنان 3 كه در سال 1946به وجود آمده نهاد اصلي تصميم گيرنده در سازمانملل در خصوص حقوق زنان و مسايل مربوط بهوضعيت حقوق مساوي زنان است.‏ اين كميسيون ازسال 1999 با كميسيون حقوق بشر درباره ي مسايلمربوط به حقوق زنان هم كاري مي كند.‏ اخيراً‏ يكپروژه ي مشترك،‏ به منظور بررسي آثار تبعيض عليهزنان بر وضعيت اقتصادى اجتماعي آنان نشان دادكه چه گونه محروميت از حقوق اقتصادي به خاطرجنسيت،‏ مستقيماً‏ فرصت هاي زنان را براي پيش رفتاجتماعي كاهش مي دهد.‏ساير برنامه هاي سازمان ملل نيز به طور خاص رويپيش رفت و توان مندسازي زنان كار مي كنند.‏ موسسه يبين المللي تحقيقات و آموزش جهت پيش برد امورزنان 4 كه در سال 1976 توسط شوراي اقتصادي واجتماعي تاسيس شده است،‏ خدمات آموزشي ومشاوره يي براى زنان،‏ به خصوص در كشورهاي درحال توسعه ارايه مي دهد.‏ اين موسسه در حال حاضرمشغول آموزش زنان در ارتباطات كامپيوتري و نيزتقويت نقش زنان در رسانه هاي گروهي است.‏ چنينتمهيداتى تاكنون چندان مفيد و موثر واقع نشده است.‏ماده ي 18 اعلاميه با تاكيد بر آزادي عقيده و مذهب،‏توجه اصلي خود را معطوف نهادينه سازي حقوق زنانكرده است.‏ به موجب اين ماده،‏ برنامه ي عمران مللمتحد 5 به طور فزاينده يي روي وارد كردن زنان درپروژه هاي توسعه متمركز شده است و در سال 1984صندوقي به منظور تقويت ظرفيت اقتصادي زنان بهنام ‏“صندوق توسعه ي ملل متحد براي زنان”‏ 6 تاسيسكرده است.‏ اين صندوق اقدام به حمايت فني و مالياز زنان با هم كاري دولت ها و سازمان هاي غيردولتيو نيز با هم كاري نزديك ساير برنامه هاي ملل متحدبراى حصول اطمينان از مشاركت زنان در تصميم گيريدر همه ي سطوح برنامه ريزي و اجراي توسعه مي كند.‏در چارچوب دبيرخانه ي ملل متحد،‏ ‏“اداره ي پيش-‏برد زنان”‏ 7 و مشاور ويژه ي دبير كل براي مسايلمربوط به جنسيت و پيش برد زنان،‏ بر پيش رفت درامر برخورداري كامل زنان از حقوق خودشان با توجهبه اهداف برنامه ي اقدام پكن نظارت مي نمايد.‏ اداره يمزبور هم چنين نقش مهمي در حمايت از كميته ي رفعتبعيض عليه زنان دارد.‏ اداره ي پيش برد زنان،‏ صندوقتوسعه ي ملل متحد براي زنان و موسسه ي تحقيقات وآموزش جهت پيش برد زنان،‏ به طور مشترك شبكه يىروي پاي گاه اينترنتي سازمان ملل،‏ براي پيش برد وتوان مندسازي زنان تحت عنوان ‏“ديده بان زنان”‏ تاسيسكرده اند.‏خشونت عليه زناندر چارچوب نظام ملل متحد،‏ دفتر كميسر عالي مللمتحد براي پناهندگان 8 و سازمان بهداشت جهاني 9 وسازمان بين المللي كار 10 گام هاى كوتاهى براي واردكردن حقوق زنان و اتخاذ خط مشي هايي مطابق باملاحظات جنسيتي در فعاليت هاي خود برداشته اند.‏حسب ظاهر ماموريت صندوق ملل متحد براي كودكان‏(يونيسف)‏ متوجه رفاه زنان در نقش خود به عنوانمادر،‏ فعاليت هاي مربوط به مبارزه با سوء تغذيه،‏ مرگو مير ناشي از زايمان،‏ خشونت مبتني بر جنسيت ودست رسى نامساوي به آموزش بوده است.‏ يكي ازماهنامه اقتصادي،‏ اجتماعي،‏ فرهنگي و هنري48


وده وهبرنامه هاي يونيسف متوجه از بين بردن بهره كشيجنسي از دختران از طريق ارايه ي آموزش اساسي ومشاوره به قصد اشتغال به كار براي دختران در معرضخطر است.‏ اما...‏با وجود فعاليت همه ي اين نهادهاي بين المللي امنيتفردي و اجتماعى زنان همواره و بيش از هرگونه ياقشر ديگر جامعه در معرض خطر فوري است.‏ درجنگ هاي داخلي و برون مرزي كه جهان طي سال هايگذشته كم تر از 20 روز فارغ از آن زيسته است،‏ آن چهكه سريع تر از هر پديده ي ديگري به مخاطره ي جديافتاده،‏ امنيت جنسي زنان است.‏ در همان نخستينروزهاي جنگ كافي ست يك روستاي كم جمعيت وفاقد ارزش نظامي دست به دست شود.‏ آن گاه سربازانرقيب پيش از آن كه به دنبال پول و طلا و غارت منابعغذايي دهكده بروند،‏ مستقيم و بي تامل بكارت دخترانجوان را هدف مي گيرند و زنان را مورد تجاوز جنسيفردي و گاه دسته جمعي قرار مي دهند.‏ اگرچه در هرجنگي كودكان و كهن سالان نيز از آسيب هاي شديددر امان نمي مانند،‏ اما بيش ترين صدمه و سخت ترينآزار جنسي همواره دامن زنان و دختران را مي گيرد.‏در نبردهاي بالكان ميزان حاملگي هاي اجباري ناشي ازبهره كشي جنسي به طرز هولناكي و به مراتب بيش تراز جنگ هاي گذشته،‏ فزوني يافت.‏ سبعيت به آن جارسيد كه صرب ها با سرنيزه و چاقو شكم زنان حاملهرا مي دريدند و به جنين زنده مثل توپ فوتبال لگدمي زدند و عربده مي كشيدند.‏ در سال هاى گذشته ختنه ىدختران به وحشيانه ترين شكل ممكن استمرار داشتهاست.‏ آمار سنگ سار و قتل هاى ناموسى در كشورهاىاسلامى به درستى دانسته نيست.‏در نخستين دهه از هزاره ي سوم خشونت هاي جنسيعليه زنان به يكي از بزرگ ترين مسايل اجتماعى امنيتيتبديل شده است در همين راستا جنبش هاي فمينيستيموج سوم و پسامدرن وارد ميدان شده اند.‏براساس گزارش يونيسف در سال 1997 تحت عنوان‏“پيشرفت ملل”‏ خشونت عليه زنان و دختران شايع ترينشكل نقض حقوق بشر بوده است.‏ خشونت عليه زنانبا عبور از مرزهاي اقتصادي،‏ اجتماعي،‏ فرهنگيو مذهبي يك پديده ي بي سر و صدا است كه رويزند گي ميليون ها زن در جهان اثر مي گذارد و اشكالبسيار متنوعي به خود مي گيرد.‏ جامعه ي بين المللي تاسال 1993 در واقع اقدام منسجمي عليه ابعاد نگرانكننده ي جهاني خشونت مبتني بر جنسيت اتخاذنكرده بود.‏ در سال ياد شده مجمع عمومي اعلاميه يرفع خشونت عليه زنان را تصويب كرد.‏ تا اين زماناكثريت دولت ها تمايل داشتند كه خشونت عليه زنانرا تا حدود زيادي يك مساله ي خصوصي بين افرادتلقي كنند و آن را مشكلى شايع در زمينه ي حقوقبشر ندانند.‏اين اعلاميه بدون كم ترين اشاره به خشونت هاى رايجعليه زنان كارگر خشونت عليه زنان را منحصراً‏ بهعنوان ‏“هر عمل مربوط به خشونت مبتني بر جنسيتمي دانست كه منجر به صدمه ي جسمي،‏ جنسي يارواني يا رنج زنان شود.‏ يا احتمال داشته باشد كه منجربه آن شود،‏ از جمله تهديد به انجام اين گونه اعمال،‏تحميل يا محروم كردن خودسرانه از آزادي؛ خواه درحيات عمومي يا خصوصي”‏ (8.p .(Ibid.اعلاميه ي مورد نظر هم چنين تجاوز سيستماتيك ومنظم،‏ برد گي جنسي و حاملگي اجباري زنان را دروضعيت مناقشات مسلحانه نوعي از نقض بسيار جدياصول اساسي حقوق بشر و حقوق بين الملل بشردوستانه مي داند.‏ طبق اين اعلاميه زنان به ويژه در سهزمينه آسيب پذيرند:‏I. خشونت در خانواده.‏.II خشونت در جامعه.‏.III خشونت توسط دولت يا ناديده گرفتن خشونتتوسط دولت.‏I. طبق مطالعه ي بانك جهاني خشونت داخلي درخانواده - عليه زنان – در حال افزايش است.‏ مطالعه يمزبور نشان داد كه 25 تا 30 درصد زنان در همه يجهان از سوء رفتار جسمي توسط شريك زند گيخودشان ‏(شوهر؛ آقا؛ نان آور و ديكتاتور خانواده)‏رنج مي برند.‏ حدود 60 ميليون دختر به خاطر ترجيحداشتن پسر در خانواده جان خود را از دست داده اند.‏بسياري از والدين به خاطر داشتن پسر،‏ دختران خودرا مي كشند و پيش يا اندكي پس از تولد آن ها را موردغفلت قرار مي دهند[كودكان سرراهي و پرورشگاهي].‏هر سال طبق برآوردهاي موجود 2 ميليون دختر درحداقل 28 كشور در معرض سنت تكان دهنده ي ختنه يدختران قرار مي گيرند.‏ در برخي جوامع دختران مجبورمي شوند كه در سن پايين پيش از آن كه به بلوغجسمي،‏ رواني و احساسي برسند ازدواج كنند.‏ در اينمطالعه از دختران نوجوانى كه به دليل فقر ناگزير ازكار در كارگاههاى مخفى و علنى هستند سخنى نرفتهاست.‏ پندارى كار كودكان دغدغه ى حاشيه يى حقوقبشر نيز نيست!‏.II در جوامع محلي تجاوز هنوز يك جرم شايع استكه باعث شرم ساري و نكوهش براي قربانيان بي گناهآن مي شود.‏ زناني كه قربانيان تجاوز و آزار جنسيقرار مي گيرند اغلب با روان پريشي،‏ معلوليت جسمييا حتا مرگ روبه رو مي شوند.‏ دامنه ي قاچاق زنانو دختران در داخل كشورها و بين كشورها به ابعادنگران كنندهيي به خصوص در كشورهاي آسيايي واروپاي شرقي رسيده است.‏ در عين حال جهان گرديجنسي به مقصد كشورهاي در حال توسعه يك صنعتبسيار سازمان يافته در چندين كشور غربي و كشورهايتوسعه يافته ي ديگر است.‏.III در مقوله ي خشونت توسط دولت يا خشونتي كهدولت ناديده مي گيرد،‏ اين نكته قابل تاكيد است كهمقامات پليس و زندان كه قاعدتاً‏ بايستي حامي زنان دربرابر خشونت باشند،‏ غالباً‏ خود مرتكب سوءرفتارهايجنسي مي شوند.‏ هزاران زن كه در بازداشت به سرمي برند به طور مرتب در مراكز بازداشتي پليس درسراسر جهان مورد تجاوز قرار مي گيرند و يا به طورظالمانه توسط نيروهاي امنيتي شكنجه مي شوند.‏ تقريباً‏در همه ي مناقشات مسلحانه،‏ از تجاوز به عنوان تاكتيكخودسرانه جهت مرعوب كردن و مقهور كردن تماميجوامع استفاده مي شود.‏ زنان و دختران غالباً‏ قربانيتجاوزهاي جمعي و بردگي جنسي توسط سربازان قرارمي گيرند.‏ همان طوري كه اين امر در مناقشات روانداو يوگسلاوي سابق ‏(بالكان)‏ و بسياري از مناقشاتديگر در جهان مشاهده شده است (Human Rights.Today, PP.14,83)خاست گاه جنبش هاى فمينيستىواقعيت اين است كه جنبش هاي فمينيستي از درونچنين فرايندهايي بيرون مي آيند و به دليل مباحثپيش گفته به افراط مي گرايند.‏ تحليل موقع مدني وخاست گاه اجتماعي جنبش هاي فمينيستي بدون اشارهبه دو موضوع ‏“ساخته ها ‏(باورها)‏ ى اجتماعي”‏ ، 11 ازيك سو و به دنبال آن و نه از سوي ديگر؛ يكي از اجزاياصلي شكل دهنده ي اين ساخته ها يعني ‏“هويت”‏ 12 تاحدودي فضاي معما گونه يي بر بحث حاكم مي كند.‏مي توان موضوعي پيچيده را كمي به عقب راند و دربستر مقدمه چيني به قصد آشناسازي مخاطب،‏ طراحيمساله را از اين پرسش شروع و وارد اين مجموعهكرد كه آيا ‏“جهان پرداختي عيني ندارد؟ ” و ‏“زاييده وپرورش يافته،‏ يا ساخته ي اجتماع است؟ ”“ يافت باوران 13 معتقدند كه دانش و آگاهي تنها حاصلتجربه ي حسي است.‏ انديشه ها ‏(يا واقعيت هاي)‏ پيچيدهدرباره ي جهان زاده ي تركيب انديشه هاي ساده تر استولي هر انديشه ي پيچيده يى را در نهايت مي توان بهانديشه هاي ساده تري كه حاصل تجربه ي حسي اند وآن را مي سازند تقليل داد.‏49شماره چهاردهم اسفند ماه 91


فرايافت باوران انواع مختلفي دارند – از جملهپسانوگرايان و هواداران نظريه ي انتقادي – ولي همگيدر اين نكته شريك اند كه ‏“جهان پرداختي عيني ندارد”.‏بلكه ‏“ساخته و پرداخته ي اجتماع است”.‏ اين مثال را ازدو نويسنده كه خود را ‏“فرايافت باور”‏ معرفي مي كننددر نظر داشته باشيد.‏اسموك و هارمن گويند:‏‏«يكي از مهم ترين موانعي كه بر سر راه پيش رفتبه سوي صلح راستين وجود دارد ناباوري گستردهبه امكان واقعي چنين چيزي است»‏ (,R Smoke..Harman. W, 1987, P. 76)به ديگر سخن اگر تعداد بيش تري از افراد به امكانصلح راستين باور داشتند اين خواسته خود به خودامكان پذير مي شد:‏ ساخته ها ‏(باور)‏ اجتماعي مهم تراز ساخته هاي ژئوپليتيكي است.‏ روايت كلاسيكاين اعتقاد را الكس اندر ونت به دست داده است كهمي گويد ‏“آنارشي بين المللي واقعيت مستقلي نيستبرعكس آنارشي همان چيزي است كه دولت ها از آنمي فهمند”‏ 391-425) .(Went. A, 1992, PPدر متن اين نظرات پست مدرنيستى يكي از اجزاياصلي ساخته هاي اجتماعي،‏ هويت است.‏ 14 پستمدرنيست ها در فضاى هپروتى تحليل هاى خود هويترا به جاى طبقه مى نشانند.‏ به نظر ايشان – از جملهبودريار - هويت اهميت آشكاري در نحوه ي انديشيدنما دارد.‏ اين سخن به يك معنا مورد پذيرش همگاناست.‏ بخشى از مردم قبول دارند كه سياست بين المللحول هويتي كه نام مليت بر آن نهاده اند دور مي زند.‏قدرت هويت در مناسبات اجتماعي و اقتصادي وسياسي آشكار است.‏ سياه پوست بودن در ايالت هايجنوبي ايالات متحد – در دوره ي پيش از جنبشحقوق مدني – يا در آفريقاي جنوبي – پيش ازسقوط نظام جدايي نژادي – به اين معنا بود كه قطعنظر از تصميم،‏ توانايي و تمايلي كه فرد براي سختكوشي داشت،‏ جايگاه اجتماعي،‏ سياسي و اقتصاديناخواسته اي بر او تحميل مي شد.‏ فرايافت باوران از اينهم فراتر مي روند.‏ بينش محوري آنان اين است كه ماهمگي هويت هاي چندگانه يي داريم كه گاه يكي ‏(ياچند تا)‏ از آن ها سركوب مي شود.‏ نمونه ها فراوان است:‏يهودي و آلماني بودن در آلمان نازي؛ گولاك وروس بودن در دوران حكومت استالين؛ يك تحصيلكرده ي طبقه ي متوسط و يك كامبوجي بودن دردوران حكومت پول پوت.‏ در هر يك از اين موارديكي از دو هويت فرد به طرزي خشن سركوب شده15است.(‏‎12‎ P. (Terrif. T, 1999,تري تريف پس از شرح مواضع كلي فرايافت باوران وعبور سريع از مقوله ي هويت - كه به نظر اين گروه ازاجزاي اصلي ساخته هاي اجتماعي است - به بازنمودنظريه ي فمينيست ها پيرامون مقوله ي امنيت مي پردازد.‏به گمان تريف،‏ فمينيسم - و هر باور ديگري - درارتباط با مفهوم هويت است كه مي تواند مجال ظهوربيابد.‏ به عقيده ي او:‏‏“در بحث از هويت است كه از نظر مفهومي مجاليبراي طرح نوشته هاي گسترده يي فراهم مي شود كهدرباره ي زن باوري 16 نگاشته شده است”‏ ) .(Ibid‏«درست مانند واقع گرايان كه دل باخته ي مناسبات سلسلهمراتبي دولت ها با هم هستند و ماركسيست ها كه نگاهخود را به روابط نابرابر طبقاتي مي دوزند،‏ فمينيست هاهم مي توانند سلسله مراتب جنسيت را كه در نظريه هاو عمل سياست جهان تبلور يافته است آشكار سازند وبه ما امكان دهند تا بفهميم همه ي اين نظام هاي سلطهتا چه حد با يك ديگر ارتباط دارند.»‏ ,1992 (Tickner,P. 19)همه ي تحليل گران فمينيست در مهم دانستن قدرتبا واقع گرايان و ديگران هم نظرند،‏ ولي فمينيست هامعتقدند كه تحليل گران:‏‏«حجم و انواع قدرتي را كه در كار است دست-‏كم گرفته اند.‏ از قدرت براي محروم ساختن زنان ازحق مالكيت ارضي استفاده كرده و براي آنان انتخابچنداني مگر رفع نيازهاي جنسي سربازان و كارگرانمزارع موز نگذاشته اند.‏ با تكيه بر قدرت،‏ زنان را ازصف كاركنان ديپلماتيك كشورشان و از مناصبعاليه ي بانك جهاني دور نگه داشته اند.‏ قدرت نگذاشتهاست كه مسايل نابرابري ميان مردان و زنان هر كشوروارد دستور كار بسياري از جنبش هاي ملت گرا درجوامع صنعتي و نيز جوامع كشاورزي شود»‏ (Enloe..C, 1990, PP. 197-8)‏«در روابط بين الملل زنان به چشم نمي خورند.‏ اينمساله را مي توان از عنوان كتاب هايي همچون كتابوالتس دريافت كه از ديد بسياري از فمينيست ها نمادكامل شيوه ي نادرست رايج در مطالعه ي روابط بينالملل است»‏ 28) P. .(Waltz.k, 1959,همين حكم در مورد كتاب هاي كنت تامپس ون‏“خداوندان انديشه ي بين المللي”‏ و ‏“پدران انديشه يبين المللي”‏ 17 هم صدق مي كند.‏ آيا به راستي تنها مردانسخن در خور توجهي درباره ي روابط بين المللگفته اند و اگر چنين است اين وضع چه حقيقتي را درمورد جايگاه زنان در روابط بين الملل بازگو مي كند؟در مبحث امنيت،‏ فمينيست ها بر سرشت جنسيخشونت تاكيد دارند.‏ از اين گذشته آنان مدعي اند كهبايد به امنيت نگاهي فراخ انداخت.‏‏«ديدگاه هاي فمينيستي درباره ي امنيت بر اين فرضپايه يى شكل مي گيرند كه همه ي انواع خشونت،‏چه در قلمرو بين المللي و چه در عرصه ي ملي يادر چارچوب خانواده،‏ با هم ارتباط دارند.‏ خشونتخانواد گي عليه زنان را بايد در مناسبات گسترده ترقدرت ديد.‏ خشونت خانواد گي در جامعه يى جنسيتيرخ مي دهد كه در آن قدرت مردان در همه ي سطوحغلبه دارد»‏ 58) P. .(Tickner, Ibid,مسالهيي كه بر اثر ستم هاي مضاعف بر زنان و انواعبهره كشي – به ويژه برده گى مزدى - و تجاوز جنسيعليه دختران به خصوص در مناقشات سياسي،‏ به توليدجريانات راديكال جنسي انجاميده و به هواخواهيافراطي از مطالبات زنان منجر گرديده است نه فقط بهتحقق نيازهاي طبيعي و دموكراتيك نيمي از جمعيتجهان نيانجاميده بل كه به موضع گيري هاي دفعيو منفي نيز ختم گرديده و مقاومت هايي را از طرفمردان صاحب منصب در حوزه ي روابط بين الملل وسياست مداران ارشد متكي به قدرت برانگيخته است.‏به گواهي شواهدي كه فراواني بس آمد آن ها از اندازه ي‏“خيلي زياد”‏ هم فراتر رفته است؛ مسائل دختران و زنانجوان - به سبب ويژگي هاي بيولوژيك و جنسي – دل-‏خراش ترين صحنه هاي ضد اخلاقي را رقم زده است وشان و ارزش انساني نيمي از اعضاي جامعه ي جهانيرا به طور مكرر لگد كوبيده است.‏ به تبع چنين بس آمدبي مانندي از صور مختلف ناامني و تجاوز به حقوقاوليه ي انسان كه مرجع آن از دولت هاي توتالى تر تاگروه هاي افراطي نژادپرست گسترده است،‏ ظهورجنبش هاي راديكال فمينيستي تبعى و بديهي است.‏در روزگار ما امنيت و آرامش انسان به دلايل مختلفنظامي،‏ سياسي اقتصادي و فرهنگي و زيست محيطيدر حوزه هاي فردي خانوادگي،‏ محلي،‏ ملي،‏ اجتماعىو در حيطه ي درون مرزي و بين المللي تهديد شدهاست،‏ تهديد مي شود و البته تحديد خواهد شد.‏ واضحاست كه عامل جنسيت فقط بخشى از اين تحديد وتهديدات را به وجود آورده است.‏ بپذيريم كه نهادهايملي و بين المللي مدافع صلح و حافظ حقوق بشر،‏با وجود همه ي كنوانسيون ها،‏ پلنوم ها و اعلاميه ها،‏در دفاع از بديهي ترين حقوق انساني دختران و زنانموفق عمل نكرده اند و همان طور كه خود نيز معترف اند،‏ميزان بهره كشي جنسي از زنان در مناسبات اجتماعى بهموقعيت زنان تحت ستم مضاعف و مناقشات سياسيرو به فزوني است.‏امنيت جنسيتىبدين سان سمت گيري مثبت به سوي روي كردهايفمينيستي،‏ از باوره اي اخلاقي برمي خيزد و الزاماً‏ارتباطي به گرايش هاي راديكالي كه برتري هاي جنسيو نژادي را نمايند گي مي كند،‏ ندارد.‏ در اين جا نكته يقابل تامل خاست گاه طبقاتى و مباني نظري جنبش هايفمينيستي است كه جهت گيري ايجابي يا امتناعي بهآن ها را شكل مي دهد.‏ روي كردهاي فمينيستي گستره -يى متباين از سمپاتي به لزبينيسم،‏ دفاع از اعتياد به موادمخدرِ‏ زنان،‏ تغيير جنسيت،‏ دو جنسيتي شدن،‏ تا تعرضبه نابرابري هاي حقوقي در دادگاه هاي خانواده،‏ حقوقمدني،‏ آموزش،‏ بهداشت،‏ ساعت محيط و شرايط كارزنان كارگر و كارمند را تحت پوشش خود مي گيرند.‏هر يك از اين مولفه ها،‏ حتى مسايلى مانند ازدواجآزاد،‏ قانونى شدن هر شكلى از سكس،‏ آلودگي هايزندان زنان،‏ مصرف ماري جوانا و غيره،‏ مي تواند يكياز موضوعات مورد علاقه ي مباحث روان شناسي،‏ علوماجتماعي،‏ بهداشت رواني و جز اين ها باشد.‏ گيرم كهما در اين بحث به طرح مقولات كلى در چارچوبنظام امنيتي نيمي از اعضاي جامعه ي انساني پرداختيم.‏ماهنامه اقتصادي،‏ اجتماعي،‏ فرهنگي و هنري50


وده وهدر مقام جمع بندي علاوه بر نكات پيش گفته همين قدراضافه كنيم كه فارغ از توافق فردي مولف با تاكيدبنيان گذاران جنبش هاي فمينيستي بر اهميت نقشجنسيت در مطالعات امنيتي،‏ مي توان گفت از يكمنظر،‏ تبعات ناامنى جنسى و از سوي ديگر انضمامنابرابري هاى اجتماعي ست كه فمينيسم را پديد مي آورد.‏براي جبران نقايص مكتب امنيتي مورد بحث بايد به دوموضوع توجه كرد:‏‏«نخست به نقش زنان به مثابه ي يك گروه كه درعرصه ي روابط بين الملل ظاهر شده است و درمعادلات امنيتي ايفاي نقش مي كنند.‏دوم،‏ لحاظ كردن جنسيت در مبناي نظري تئوريامنيت.‏فمينيست ها به دنبال آن هستند كه ‏“مرد سالاري”‏ دركلارا زتكين:‏‏«امروز دو خط مشى بر جنبش زنان تسلطدارد:‏ يكى سوسياليستى و ديگرى فمينيستى.‏خط مشى سوسياليستى مساله¬ى زنان را دررابطه¬ى مستقيم با تكامل اقتصادى و نقشتعيين كننده¬ى تعلقات طبقاتى مى¬داند،‏حال آن¬كه خط مشى فمينيستى معتقد استكه ستم¬ديد¬گى زنان به خودى خود وجودداشته و جدا از مبارزه¬ى طبقاتى است.»‏مطالعات امنيتي بازشناسي شود.‏ بنابراين آنان مي خواهندساختار جديدي ايجاد كنند كه مبتني بر آگاهي جنسيباشد.‏ بدين سان اين فرآيند به درك تازه يي از قدرتمنتهي مي شود.‏ براي اين منظور فمينيست ها همچونديگر گروه ها و مكاتب،‏ مجموعه يي خاص ازارزش ها و اصول را مطرح مي سازند كه به عنوان ابزارتحليل در بناي ساختار جديد معرفتي عمل مي كند.‏فمينيست ها معتقدند كه بي توجهي به مقوله ي جنسيتنظريه پردازي هاي امنيتي را نارسا كرده است.‏خلاصه اين كه بينش وسيع جديد،‏ حيات دولت ها راصرفاً‏ در عوامل نظامي يا اقتصادي و...‏ محدود نمي سازدو از حضور چشم گير ملاحظات تازه يي سخن مي گويدكه جنسيت در كنار ملاحظاتي همچون فقر،‏ جنايت وفشار سياسي مهم ترين آن هاست»‏‏(افتخاري،‏ پيشين،‏ ص 406).زماني گئورگ زيمل – بنيان گذار ممتاز جامعه شناسيپسامدرن – برخلاف جامعه شناسان مدرنيست با تاكيدبر تكه تكه هايي از واقعيت جامعه تحليل خود ازجامعه شناسي فرهنگ را،‏ بر مبناي اضمحلال و سقوطآشكار معنا در جهان صنعتي ارايه كرده و اين تحليل را“ افول مسيحيت”‏ ناميده بود.‏ زيمل به مطالعه ي نظام منددر اين مورد پرداخت كه چگونه تجربه ي مدرنيتهآگاهي ساكنان كنوني شهرها را درباره ي زمان و مكاندچار انشقاق كرده است.‏زيمل – و بودلر – به توصيف تعاملي ميان مادرشهرو ذهن پرداختند كه در آن هم بستگي جمعي جايخود را به احساس تنهايي مي دهد.‏ در اين وضعيتتجارت و وضع صنعتي خود را به زور به حوزه ي امورانساني تحميل مي كند.‏ زيمل اشاره دارد كه علقه هاياجتماعي ميان مردم اكنون به دست نهادهاي رسمي،‏سازمان هاي ديوان سالاري و پول رو به ويراني گذاشتهاست.‏ پول امروزه بيش از هر چيز به صورت نيروياجتماعي ناشناخته يي در آمده است كه روابط ميانمردم را ميانجي گري و عيني مي كند.‏ اين امر با از ميانبرداشتن حس هدف مندي ثبات و تعلق در ميان مردم،‏ممكن است نوعي از خودبيگانگي و انسانيت زدايي 18 بهبار آورد.‏با وجود اين،‏ پي آمد تمامي اين موارد از نظر زيمل بههيچ عنوان ياس و نااميدي مطلق نبود.‏ برعكس ويدريافت كه تاثيرات شديد شهر با افزايش حس فرديتدر ميان مردم مي تواند دامنه ي وسيع تري از آزاديخلاق را در اختيار آن ها بگذارد.‏ اگرچه مادرشهرمدرن باعث احساس ياس آور تنهايي مي شود،‏ اما بههمان سهولت مردم را از محدوديت هاي سنت رهاييمي بخشد.‏ زيمل مدعي است كه اگرچه ساكنان شهرمدرن در شيوه هاي زندگي خود بي تفاوت تر مي شوند،‏اما حساسيت جالب تر و شديدتري را در مقابل شرايطزندگي خود به دست مي آورند.‏ از نظر زيمل اين امردروازه يى به سمت آزادي شخصي بيش تر است.‏در واقع فرهنگ پست مدرنيستي بيش از آن كه جداييريشه يي از شرايط توصيف شده توسط زيمل و ديگرانباشد،‏ مي توان آن را برداشتي شدت يافته از آن شرايطقلمداد كرد...‏ ‏(وارد،‏ 1384 صص،‏ 205-206)زيمل جنبش هايي از قبيل سوسياليسم در سياست وامپرسيونيسم در هنر را به عنوان پاسخ به احساس نيازبه ‏“هدف نهايي”‏ زند گي – كه ‏“بالاتر از هر چيز نسبيو بالاتر از شخصيت شكسته و خرده شده ي انساني”‏است – مورد توجه قرار داده بود و در تشخيصبيماري مدرنيته كوشيده بود تصويري از زندگي باهمه ي گسست هاي اَش ترسم كند.‏آيا مي توان جنبش هاي فمينيستي را به عنوان پاسخبه احساس نياز به ‏“هدف نهايي”‏ زند گي تلقي كردو گسست و شكست امنيت جنسي را حتى بالاتر وبرتر از منافع طبقاتى اكثريت زنان جامعه ‏(كارگرانو زحمت كشان)‏ قرار داد؟ اگر همه ي گوهران زنانرا ‏(از امنيت جنسي تا زيبايي چهره)‏ در پرتو غرورعاشقانه يي كشف كنيم كه فقط در بستر “ عشق پاك”‏و ‏“جذبه ي كهربايي مرد جذاب”‏ و “ كاشف فروتنگوهران”‏ زيبايي هاي نهفته و كلام شيفته و آرام همنفسي،‏ همچون قويي بلند بالا - بر جلوخان منظرچهره ي آبي عشق - مي درخشد،‏ مي بالد و مي وزد ومي چمد،‏ آن گاه مي توان شكست امنيت جنسي زنان رانه فقط در شخصيت خرد شده ي انساني آنان نشاند،‏بلكه مي توان گوهراني را كه در اين شكست به يغمامي رود عين يا همان ‏“هدف نهايي زند گي”‏ تلقي كرد واز اين منظر براي خودكشي ده ها زن و دختري كه درمناقشات سياسي مورد تجاوز جنسي قرار گرفته اند بهفهم روشني دست يافت.‏ اما مثل هميشه يك واقعيتمادى كاملاً‏ ملموس،‏ حتى با ضرب شصت جهان نگرىآمپريك به ما نهيب مي زند كه جنگ،‏ مناقشه ى ملى وهويتى و به تبع آن ها تهديد امنيت جنسى زنان،‏ نه فقطادامه ى سياست است؛ بلكه جملگى در جامعه ى نابرابرطبقاتى عينيت مي يابد و به حيات خود استمرار مى دهد.‏نه به جنبش زنان ليبرال!‏يكمراست است كه معيار آزادى هر جامعه يى بر مبناىآزادى زنان سنجيدنى است.‏راست است كه آزادى هر جامعه يى در گرو آزادىزنان است.‏راست است كه بدون آزادى زنان سخن گفتن ازآزادى جامعه ياوه است.‏راست است كه زنان نيمى از جمعيت هر جامعه راشكل مي دهند و هر جنبش اجتماعى فقط با حضورنيمه ى خود ‏(زنان)‏ توانمند است.‏ راست است كهحتى در مدرن ترين جوامع و كشورهاى معاصر زناناز حقوق اجتماعى برابر با مردان برخوردار نيستند.‏راست است كه در كشورهاى فرعى،‏ زنان بيش ازكشورهاى سرمايه دارى اصلى از ستم هاى جنسى،‏حقوقى،‏ سياسى،اقتصادى،‏ فرهنگى و غيره رنج مى برند.‏راست است كه در كشورهاى فرعى سرمايه دارى- از جيبوتى و نيجريه و ليبى و كويت و بحرينو مصر و اردن و عراق و ايران گرفته تا پاكستانو افغانستان مبارزه براى آزادى پوشش و فرهنگو حق طلاق و حضانت و برابرى جنسى و ارثبرابر و غيره - اگرچه تلاشى تقليل گرايانه استاما هر اندازه پيش رفت در تحقق آزادى زن و احقاقمطالبات پيش گفته حركتى مثبت و رو به پيش است.‏دومهمه ى اين ها و موارد مشابه راست است ولى برمبناى اين نظريه كه ‏”تاريخ جوامع از گذشتهتاكنون،‏ تاريخ مبارزه ى طبقاتى بوده است.‏ ”‏(مانيفست 1848) مي توان گفت - و پذيرفت – كه:‏آن چه امروزه تحت عنوان ‏”جنبش زنان ليبرال“‏مشهور شده است و با آب وتاب و لعابى از نحله هاىمختلف فمينيستى،‏ مطالباتى معقول را پى مى گيرد،‏نه فقط حركتى ميني ماليستي ست كه در غالباوقات به منافع اكثريت زنان كارگر و زحمت-‏كش بى اعتنا مى ماند،‏ بلكه در مجموع به سببپايگاه طبقاتى ارتجاعى خود از ظرفيت هاى نهفتهو فعال ذهنى و مادى جنبش هاى اجتماعى فراگيرمبتنى بر استراتژى سوسياليستى نيز مى كاهد.‏جنبش زنان ليبرال به يك مفهوم جداسازى،‏ انتزاع51شماره چهاردهم اسفند ماه 91


و محروم كردن جنبش طبقات فرودست از نيمه ىپرتوان آن نيرويى است كه مى تواند در مبارزه ىطبقاتى كار سرمايه،‏ توازن قوا را به سود طبقه ىكارگر به هم بريزد و زمينه هاى تغيير اجتماعىراديكال را مساعد كند.‏جنبش زنان ليبرال در كشورهاى سرمايه دارىفرعى با وجود درجه يى از ترقى خواهى كه پيش تربرشمرديم مقوله يى واپسگراست كه در بهترينشرايط تا حد جنبش هاى موج دوم فمينيستى دركشورهاى اصلى سرمايه دارى ارتقا مى يابد وآخرين ظرفيت اش مبارزه با خشونت ‏(خانوادگى،‏اجتماعى)‏ عليه زنان و پس زدن ستم هاى جنسىاست.‏جنبش زنان ليبرال نه تنها از خصلت طبقاتى مشخصبورژوايى و خرده بورژوايى بهره مند است،‏ بلكه بهواسطه ى صرف نظر از مطالبات راديكال،‏ صفوفجنبش كارگرى را به تحليل مى كشاند و از حمايتزنان كارگر تهى مى كند!‏جنبش زنان ليبرال همواره بر نازل ترين سطح ممكنمطالبات رفرميستى درجا زده است و در ايران،‏زمانى كه در اوج بره كُ‏ شانش بود براى مشروعيتبخشيدن به پلاتفرم خود،‏ به سوى قم و مجلسشوراى اسلامى دست كومك دراز مي كرد.‏شكل جديد همان جنبش،‏ اينك به دليل فشارهاىدولت دهم،‏ به غرب خزيده و خواسته هاى خودرا در پارلمان هاى بورژوايى و مراكز متكى بهسرمايه دارى از جمله جايزه ى نوبل و پوليتسر و لابىبا سياست مداران دنبال مى كند.‏ اين شكل جديد چهبداند و چه نداند،‏ واقعيت اين است كه نهادها و افرادِ‏به اصطلاح حامى او خود از جمله ناقضين حقوقاوليه ى زنان هستند.‏ كافي ست كه به سياست هايىضد انسانى صندوق بين المللى پول و رفتارهاىبيمارگونه ى جنسىِ‏ امثال برلوسكونى و استراسكان و...‏ دقيق شويد تا به عرضم برسيد.‏ مضافبه اين كه اگر در غرب زنان از مصونيتى نسبى درحيطه ى نهاد كار و خانه برخوردارند و از خشونتسازمان يافته عليه آنان كاسته شده است و آپارتايدجنسى تا حدودى به بايگانى رفته است،‏ همه و همهدست آوردهاى بيش از صد و پنجاه سال مبارزه ىطبقه ى كارگر است كه به اين آزادى هاى نسبىمفهوم واقعى مى بخشد.‏ واقعيت تحليل تاريخى را باشعار پردازى و فاكت سازى به اكونوميسم متهم نكنيم!‏انكشاف مبارزه ى طبقاتى در كشورهاى اصلىسرمايه دارى تبعاً‏ مطالبات زنان را با آن چه كه زناندر كشورهاى فرعى سرمايه دارى پى مى گيرندمتفاوت كرده است.‏ چنين گفته مي شود كه دغدغه ىاصلى زنان ايران حضور در استاديوم هاى فوتبال ومقولاتي ست كه در فيلم هاى جعفر پناهى و تهمينهميلانى و رخشان بنى اعتماد دنبال مى شود.‏ اينادعا نادرست نيست.‏ راست است.‏ اما همه ى راستنيست!‏ستم جنسى در ايران معاصر پديده يى نيست كهاز منظر سوسياليست هاى چپ و جنبش كارگرىسوسياليستى مخفى مانده باشد.‏ وضوح قوانينموضوعه و وقايع اتفاقيه ى همه روزه ستم جنسى رابه متنى واقعى و كنكرت در ايران تبديل كرده است.‏بر اساس گزارش مجمع جهانى اقتصاد؛ ايرانِ‏ كنونىبه لحاظِ‏ شكاف جنسيتى و خشونت بر زنان در ميان135 كشور مورد مطالعه ى اين مجمع در سال 2012در رده ى 127 ايستاده است.‏ در قوانين فعلى حاكم بركشورِ‏ ما زنان در واقع بخشى از مالكيت خصوصىمردان به شمار مى روند!‏ سندِ‏ محضرى اين مالكيتدر قوانين جارى كشور زده شده است و رسميت تامو تمام دارد.‏ بر اساسِ‏ ماده ى 1105 قانون مدنى درروابط زن و شوهر مرد رئيس مطلق خانواده است.‏زنان نمى توانند بدون اجازه ى مردان از خانه خارجشوند.‏ حتى به قصد تشييع جنازه ى پدرانشان!‏ براساس ماده ى 631 قانون مجازات اسلامى؛ اگرمردىهمسرش را حين سكس با مرد ديگرى ببيند و زن ومرد را درجا بكشد؛ مرتكب قتل نشده است!‏ حال آنكه زنان از چنين ‏"حقى"‏ برخوردار نيستند.‏ ‏(مساله ىمباح چند همسرى كه با تاكيد خاص از سوى زناننماينده ى مجلس شوراى اسلامى حمايت شده استفعلا بماند)‏ به موجب ماده ى 300 قانون مجازاتاسلامى ديه قتل زن مسلمان خواه عمدى و خواه غيرعمدى نصفِ‏ ديه مرد مسلمان است.‏ بر اساس همينقوانين حجاب امرى اجبارى است و براى اجراى آنانواع و اقسام مجازات هاى مختلف و پليس ويژه درنظر گرفته شده است.‏ همه ى اين ستم هاى مضاعفرا-‏ و بيش از اين ها را-‏ سوسياليست ها مى فهمندو براى مبارزه عليه لغو تمام اين نابرابرى ها ارج واحترام قائل هستند.‏ اما مساله به تنهايى اين ها نيست.‏در ايران در كنار ستم جنسى و انواع ستم هاىحقوقى؛ بى كارى و نابرابرى اقتصادى و به تبعآن فقر و به دنبالش فحشا؛ زندگى زنان را سخت19شكننده كرده است.‏همين استثمار و خشونت جنسى به صور ديگرى دركشورهاى اصلى سرمايه دارى نيز مشاهده مي شود.‏گيرم به شكلى شيك و مدرن تر.‏ واقعيت است كهبي كارى و فقر مهم ترين معضل اكثريت زنان جهاناز آمريكا تا ويتنام،‏ از انگلستان تا ايران،‏ از پرتغال تاتايلند و اندونزى و عراق و مصر و تونس و ليبى و...‏است.‏ جنبش هاى فمينيستى و جنبش زنان به مهم تريننياز زنان بي تفاوت مي ماند.‏جنبش زنان ليبرال از مطالبات اقتصادى و اجتماعىو سياسى زنان خانه دار سخن نمى گويد،‏ نسبت بهوضع كودكان كار بى تفاوت مى ماند.‏ به حاشيه ىشهرها و روستاها نمى رود.‏ از زنان كارگر امضانمى گيرد.‏ماهيت طبقاتى بورژوايىِ‏ جنبش زنان ليبرال اجازهنمى دهد كه آنان از كار،‏ نان،‏ مسكن و آزادى سياسىسخن بگويند.‏ خيلى از اعضاى اين جنبش اساساً‏نيازى به كار و نان و مسكن ندارند.‏ هزينه ى يك‏"ميك آپ"‏ و لازمه ى حضور زنان ليبرال در فلاناكسيون،‏ از اجاره خانه ى فلان كارگر زن نيز فراترمى رود.‏گفته مي شود جنبش زنان ليبرال جريانى مدني ست كهبراى سكولاريسم،‏ رفع تبعيضات جنسى،‏ دموكراسى‏(از نوع پارلمانتاريستى)‏ مبارزه مى كند.‏ از قرار با اينافق فى المثل سكولاريسم الهام على اف بايد براىاين جنبش ارضا كننده باشد.‏ مدل جمهورى مرىرابينسون آرمان گرايانه و رسيدن به جايگاه بى نظيربوتو اغواكننده!‏ واقعيت اين است كه در سه كشورآذربايجان،‏ ايرلند و پاكستان حقوق زنان به سه شكلماهنامه اقتصادي،‏ اجتماعي،‏ فرهنگي و هنري52


وده وهكم و بيش متفاوت نقض مي شود.‏ البته كه قصابانبرآمده از اسلام سلفى در پاكستان وحشيانه تراز اوباش علي اف به حقوق زنان يورش مى برند،‏اما در نهايت عقلانى شدن القاعده ى زن كُ‏ شپاكستانى - به روايت جنبش زنان ليبرال - دراستثمار زنان نفت گر باكو متوقف مي شود و به آزادىزن نمى انجامد.‏ در مجموع و با تاكيد براين نكتهكه منافع طبقاتى تعيين كننده ى سطح مطالبات وماهيت جنبش هاى اجتماعى هستند؛ واقعيت ايناست كه جنبش زنان ليبرال با هر درجه يى ازراديكاليسم اگر مى خواهد به تمام اهداف بزرگ وكوچك خود دست يابد تنها يك راه فرا روى خوددارد.‏ پيوستن به جنبش كارگرى!‏ راهى كه براىبخش خرده بورژوا و راديكال جنبش زنان ليبرالباز است اما براى ليدرهاى پرو غرب و بورژوا وبورژوامآب اين جنبش بسته است.‏ دستِ‏ كم تنگاست اين راه!‏ به حكم منافع طبقاتى!‏دوستان بسيار نازنينى از ‏«تشكل زنان كارگر»‏دفاع كرده اند.‏ نگارنده از بيخ و بن با ايجاد هرنوع تشكلى كه به وحدت و انسجام طبقه ىكارگر كومك كند توافق نظرى و عملى دارد.‏ ازاين جمله است تشكل زنان كارگر و حتى تشكلزنان نويسنده و نقاش و مجسمه ساز و عكاس وروزنامه نگار!‏ اما در كشورى كه تشكل سازى ازپايه غير قانونى است و فقط تشكل هاى دولت وحكومت ساخته اجازه و حق فعاليت دارند،‏ دركشورى كه تعداد تشكل هاى مستقل كارگرى اشاز شمار انگشتان دست كم تر است و تازه در همينتشكل هاى مستقل كارگرى نيز زنان در اقليت مطلقكمى و كيفى هستند...‏ بارى در چنين كشورىسخن گفتن از تشكل زنان كارگر يك رويا پردازىاتوپيك است!‏ مضاف به اين كه اگر مى پذيريم كهزنان كارگر به عنوان نيمى از طبقه ى كارگر فقطدر متن جنبش چپ كارگرى قادر به ايفاى موثرنقش طبقاتى خود هستند،‏ ديگر سخن گفتن ازيك تشكل مستقل شقه كردن جنبش كارگري ست.‏تشكل زنان كارگر فى المثل بايد براى حق برابرىبا مردان كارگر در تمام زمينه ها،‏ ايجاد رختشوى-‏خانه،‏ سه روز مرخصى مازاد بر مردان كارگر،‏شرايط ويژه ى محيط كار،‏ دست مزد شهروندى براىزنان خانه دار – خانه دارى به عنوان كار - تاسيسشيرخوارگاه و مهدكودك و البته رفع ستم جنسىو مشابه اين ها مبارزه كند.‏ اگر اين خواسته ها در متنپلاتفرم جنبش كارگرى ثبت نشود،‏ راست ترينمفهوم آن فرو غلتيدن اين جنبش در سراشيبِ‏اكونوميسم و انحطاط مردسالارى است و به تبع آناز دست دادن ماهيت ترقى خواهانه و سوسياليستىجنبشى است كه براى آزادى جامعه مبارزه مى كند.‏زنان كارگر بخشى از طبقه ى كارگرند و تبعاً‏جنبش يا تشكل اين زنان نيز فقط در درون طبقهمى تواند شكل بگيرد تا همراه و اى بسا پيشاهنگِ‏هم رزمان مرد،‏ عليه سرمايه دارى مبارزه ى طبقاتىمتشكل را پيش ببرد.‏سرمايه دارى مرد است!‏بر مبناى يك تحليل مبتنى بر داده هاى جامعه-‏شناختى در كشورهاى فرعى سرمايه دارى،‏ افرادو سياست مداران به طور معمول از مسير قدرتبه ثروت مى رسند.‏ رضاشاه نمونه ى بارز اينمدعاست كه در ابتداى خزيدن به پله هاى اوليه ىقدرت سرجوخه ى فرودست و فقيرى بيش نبوداما هنگام تبعيد نيمى از سرزمين هاى ايران را بهنام خود ثبت كرده بود.‏ ميزان ثروت بن على ومبارك و قذافى و ساير ديكتاتورهاى ساقط شده ىمنطقه ى اگرچه پوشيده است اما در يك قلم گفتهشده كه جناب سرهنگ قذافى بيش از 30 ميليارددلار ناقابل اندوخته ى مالى داشته است.‏ در مقابلافراد و سياست مداران در كشورهاى سرمايه دارىپيشرفته از مسير ثروت به قدرت سياسى مى رسند.‏ما هم مثل شما شنيده ايم كه همين حضرت باراكاوباماى ظاهراً‏ ‏«مردمى»‏ نزديك به پنجاه ميليون دلاردر ستادهاى تبليغاتى خود هزينه كرده است.‏ چنينپول هايى البته در انتخابات هاى برگزار شده در ايراننيز حيف و ميل شده است كه از آن مى گذريم.‏به هر صورت طبقه ى مشخص بورژوازى در اينو آن كشور چه از مسير ثروت يا از طريق قدرتبه نظام و ابزار سلطه ى طبقاتى ‏(دولت)‏ نايلآمده باشد،‏ واقعيت اين است كه مالكيت وسايلتوليد را در اختيار دارد و با اين وسيله دو عنصراصلى قدرت و ثروت را نيز هم زمان تحت كنترلخود گرفته است.‏ غالب وسايل توليد در همه ىكشورهاى سرمايه دارى اصلى و فرعى زير يوغمردان است و به تبع آن بيش ترين ثروت موجود دردنيا نيز در حساب آقايان نهفته است.‏ به اين مفهوممى خواهيم بگويم كه شيوه ى توليد سرمايه دارى،‏اساساً‏ متكى به روابط اجتماعى مردسالارانه است،‏و به يك عبارت سرمايه دارى از جنس مرد است!‏به معناى ديگر در ماجراى توزيع ثروت و قدرتزنان عدد تعيين كننده يى نيستند.‏مشاركت زنانبه دليل پيش گفته انتظار مشاركت برابر و فعالزنان با مردان،‏ تحت سلطه ى شيوه ى توليدسرمايه دارى از اساس بيهوده است.‏ بر اساسسرشمارى رسمى در ايران (1385) زنان 49/1درصد جمعيت كشور را ساخته اند.‏ جمعيت كلكشور در آن تاريخ بالغ بر 70 ميليون و 495 هزارو 782 نفر بوده است.‏ تعداد مردان 35 ميليون و866 هزار و 362 نفر و شمار زنان 34 ميليون و629 هزار و 420 نفر بوده است.‏ در واقع زناننبايد تصور كرد كه فقط ماشين جنگ ومناقشات سياسي داخلي و برون مرزيجسم و جان ظريف زنان را شخم مي زند وامنيت ايشان را تهديد مي كند.‏ درك واقعياين نكته كه زنان در خانواده و اجتماع –به خصوص در جوامع توسعه نيافته و درغياب نهادهاي اجتماعي و مدني مدافع وحافظ حقوق زنان – تا چه حد در معرضخشونت هاي مختلف و آزاردهنده قرار دارندو در عين حال از حمايت قوانين سنتيمردسالار بي بهره اند،‏ چندان دشوار نيست.‏در اواخر دسامبر 2012 وقتى يك دخترهندى قربانى تجاوز گروهى شش مرد شد وموجى از خشم مردم هند را برانگيخت فقطگوشه يى از خشونت عليه زنان در جامعه ىسرمايه زده به سطح مديا راه يافت.‏ايران تقريباً‏ 49/1 درصد از كل جمعيت كشور راشكل داده اند.‏ نسبت جنسى جمعيت 103 يا بهازاى هر 100 نفر زن،‏ 103 مرد ثبت شده است.‏نكته ى جالب اين كه در ايران ميان ميزان مواليد واشتغال زنان رابطه ى منفى جريان داشته است،‏تا آن جا كه در مقابل يك درصد افزايش بارورى،‏ميزان اشتغال زنان 23 درصد كاهش يافته است!!‏به گزارش مركز آمار ايران جمعيت فعال زنان درحوزه ى اشتغال صرفاً‏ 12/7 درصد بوده است.‏نرخ مشاركت زنان در اين زمان فقط 14/5 درصدارزيابى شده حال آن كه همين نرخ در عربستان زنستيز 21/5 درصد بوده است.‏و جالب تر اين كه در زمان كيا و بياى اصلاح طلبان،‏كه بوق و كرناى ‏"حقوق زن"‏ گوش عالم و آدمرا كَر كرده بود ميزان دست رسى زنان به مقام هاىمدير كلى در دستگاه هاى دولتى 1/4 درصدبوده و ميزان حضور زنان در مجلس ششم – بهعنوان نهاد حداكثرى مشاركت و اعتلاى توسعه ىسياسى و عروج دموكراتيزاسيون – از 4/4 درصدفراتر نرفته است.‏ مضاف به اين كه نوع رفتار وسخن و پوشش زنانِ‏ اصلاح طلبِ‏ مجلس ششم– از فاطمه حقيقت جو تا سهيلا جلودارزاده –خود مصداق بارز و عينى نقض حقوق زنان بود!‏در همان دوره ‏(سال 1378، دو سال بعد از دومخرداد و ده سال پس از"‏ سازنده گى")‏ سهم زناناز عضويت در هيات علمى دانشگاه ها صرفاً‏ 18/2درصد – سه درصد كم تر از سال – 1357 بودهاست.‏53شماره چهاردهم اسفند ماه 91


سياست هاى تعديل ساختارى نئوليبرالى و فقرزنان!‏جاگديش باگواتى پروفسور دانشگاه كلمبيا و ازكانديداهاى نوبل اقتصاد در سال 2001 است.‏به همين مناسبت خبرنگارى ‏(در يك شبكه ىتله ويزيونى)‏ از او در خصوص تاثيرات منفىگلوباليزاسيون در كشورهاى فقير پرسيده بود وپيش از جواب جناب پروفسور به شرايط دشوارِ‏كار زنان و دختران فيليپينى و دستمزدهاى ناچيزاشاره كرده بود.‏ رقيب حضرت استيگليتز بدوناشاره به تنگناهايى كه نئوليبراليسم بر زندگىزنان كارگر – به ويژه در كشورهاى سرمايهدارى فرعى-‏ تحميل كرده است؛ به سادگى و باخونسردى تمام عيار ابراز لحيه فرموده بود كه»‏تحقيقات شاگردان او نشان مى دهد كه پس از بهمحاق تعطيلى رفتن يكى از كارگاه هاى كوچكدر همين كشورها؛ خانواده ها دختران خود را بهشغل فحشا فرستادند!‏ » در ادامه چنين خبر تعفنآميزى،‏ پروفسور نئوليبرال اضافه مى كرد كه»تنها راهبراى مردم پذيرش همه ى شرايط گلوباليزاسيوناست و از دست مردم كار ديگرى ساخته نيست!!‏» ‏(در اين زمينه بنگريد به فصل ‏«دموكراسى در بندجهانى شدن»‏ از كتابى سانسور شده به همين قلم‏«فكر دموكراسى سياسى،‏ ‎1387‎؛ تهران:‏ موسسه ىانتشاراتى نگاه)‏برنامه هاى موسوم به تعديل ساختارى ‏(اس.‏ آ.‏ پى)‏و تعديل ساختارى ارتقا يافته ‏(اى.‏ اس.‏ آ.‏ پى)‏ واجراى سياست هاى سمى و هول ناكِ‏ نئوليبراليستىصندوق بين المللى و بانك جهانى زنان را به گودالمهلك ترين شرايط اقتصادى سياسىِ‏ ممكن انداختهاست:‏- ساعات كار بيش تر از مردان.‏- محدوديت فرصت براى اشتغال درآمدزا.‏- حذف از گردونه ى نيروى كار توليد مستقيم.‏- تحديد شرايط كار در مراكز دولتى و انتقال بهبخش هاى خصوصى با دست مزد نازل.‏- هُل دادن زنان به سوى صنعت پورنوگرافى وروسپي گرى خيابانى.‏- آزار جنسى در داخل و خارج محيط كار به ويژهدر شيفت شب.‏- محروميت از مرخصى زايمان.‏- محروميت از حق عائله مندى.‏- محروميت از حق نمايندگى شدن در اتحاديه ىكارگرى.‏- اخراج بعد از ازدواج.‏آمار ساز و كار اين ‏"خانه ى سياه"-‏ به تعبير فروغ -در كشورهاى زير يوغ برنامه هاى نئوليبرالى بسيارنزديك است.‏ براى نمونه به وضع كارگران زن درايده ال ترين كشور يا بهشت موعود سرمايه دارىيعنى ژاپن،‏ اشاره مى كنم.‏ در ژاپن از ميان شاغلينثابت،‏ مردان 88/2 درصد نيروى كار را تشكيلمى دهند.‏ حال آن كه در بخش مشاغل نيمه وقتمردان تنها 8/1 درصد فعالند و 40/6 درصد نيروىكار نيمه وقت و بى ثبات به زنان تعلق دارد.‏اصلاحات اقتصادى و تغيير قانون كار در پنج سالگذشته به موازات تشديد بحران اقتصادى،‏ زنانكارگر ژاپنى را به سياه ترين زاويه ى ممكن بازاركار رانده است.‏ قوانين محدوديت تعطيلات و كارتا پاسى از شب براى كارگران زن لغو شده است.‏اصلاحيه ى قانون فرصت مساوى اشتغال و قانونبرخورد عادلانه با شاغلين صرف نظر از شرايطاشتغال يا بنده اى قرارداد؛ دست كارفرمايان ژاپنى رابازگذاشته است تا به هر شكلى كه دلشان خواست،‏زنان كارگر را تحت فشار قرار دهند.‏ دولت ژاپنحتا معاهده ى سازمان جهانى كار ‏(آى.‏ ال.‏ ا)‏ را نيزتصويب نكرده است.‏در هنگ كنگ،‏ كره ى جنوبى،‏ مالزى،‏ اندونزى،‏نپال،‏ تايلند،‏ ويتنام،‏ سريلانكا،‏ هند تا آفريقاىشمالى و خاورميانه وضع به همين منوال – و البتهوخيم تر – است.‏ براى مثال در كره ى جنوبى ‏(يكىديگر از چند بهشت موعود سرمايه دارى)‏ شغل 70درصد كارگران زن بى ثبات است.‏ اين بى ثباتى درايران به مشاغل قرارداد سفيد مشهور شده استو كارفرما مى تواند به طور يك جانبه وبا اراده ىشخصى كارگر را اخراج كند.‏ اين بى كار كردن هاو اخراج ها با اصلاحيه ى جديد قانون كار از سوىدولت عدالت پرور نهم و دهم وارد مرحله ىجديدى شده است تا نئوليبراليسم ايرانى يك سورروى دست نئوليبراليسم فريدمنى – پينوشه يى20بزند!‏زنان مجرد و مطلقه در خانه يى كه سياه است!‏يك ضرب المثل تزارى مي گويد:‏‏«خيال كردم دو نفرند،‏ اما بعد دانسته آمد كه آنانيك نفر بودند.‏ مردى با همسرش!!»‏زنان مجرد يا مطلقه - اگر بر و رويى هم داشتهباشند - در محيط كار يا جامعه همواره در معرضسو ءاستفاده ى كارفرما و مردان قراردارند.‏ مضافبه اين كه زنان شوهردار نيز بايد ‏"مسووليت خطير"‏حامله گى،‏ زاييدن،‏ پروريدن،‏ شستن،‏ پختن،‏ و البتههم بستر شدن را – حتا در مواقعى كه تمايلىندارند – به دوش بكشند و اگر در همين حالشاغل نيز باشند بايد اين روند را فقط با معياراستثمار وحشيانه محك زد.‏در جامعه ى سرمايه دارى،‏ زنان مطلقه يا مجردهميشه در شمار مغلوبان محسوب مي شوند و درهيچ محكمه يى برنده نيستند.‏ بازار كار به آنان يك-‏جور ستم مى كند و بازار عمومى جامعه جورىديگر.‏ به زعم كارفرما زن مطلقه يى كه به دنبالكار آمده است،‏ ناگزير بايد به تمام شرايط پستو پيش نهادهاى غيرمنصفانه و ضد انسانى تن بدهد.‏دستمزد كم و كار غير تخصصى؛ و اگر مناسببود كام جويى.‏ زن مطلقه مي داند كه آسمان هركجا همين رنگ است و مقاومت به مثابه ى بى-‏كارى و فقر است.‏ ناگزير با نازل ترين دستمزد نيزنيروى كارش را به حراج مى گزارد.‏ به اين مشاغلمى گويند ‏"كار زنانه!!‏ " اين اصطلاح كثيف تنهامفاهيم كار غير تخصصى و دستمزد ناچيز را تداعىنمى كند.‏ تعفن موجود در جامعه ى مردسالار را نيزمعنا مى كند.‏ ‏"كار زنانه"‏ يعنى كارى كه هر مردىحاضر به پذيرفتن آن نيست.‏زنان دو شغله!‏كار خانگى امرى واجب و البته بدون مزد و منتاست؛ و چون ‏"جاى مادران در بهشت است"‏ پسبايد علاوه بر وظيفه ى مادرى،‏ از جوراب بوگندوتا لباس زير شوهران را بشويند.‏ اتو بزنند و هميشهبوى پياز داغ صادر كنند.‏ در همين مناسباتخانواد گى،‏ اگر كمى پيش تر برويم،‏ درمى يابيم كهآميزش جنسى غالباً‏ يا همواره با پيش نهاد – بهترنيست گفته شود:‏ تحميل - مردان انجام مي شود واگر زنى به هر دليل - از جمله خستگى تن و جان- آماد گى نداشته باشد،‏ اين عمل يك سويه آغاز وتمام مى شود!!‏ مى خواهم بگويم كه در جامعه ىمردس الارِ‏ سرمايه دارى زنان حتى مالك جسمخود نيز نيستند.‏در اين مناسبات زنان شاغل و خانه دار،‏ اگرچهعملاً‏ دو شغله هستند،‏ اما فقط به خاطر يكشغل - كار در بيرون خانه - مزد مى گيرند.‏ درچنين خانواده هايى كه زنان و مردان پا به پاى همكار مى كنند اگر در نتيجه ى پس انداز،‏ خانه يااتوموبيلى خريدارى شود،‏ در غالب قريب به اتفاقموارد،‏ سند مالكيت آن به نام مرد ثبت مى شود.‏ماهنامه اقتصادي،‏ اجتماعي،‏ فرهنگي و هنري54


وده وهزنان فقط مالك جهيزه يى هستند كه بعد از دو سهسال پوسيده است و چون قرار بوده با ‏"رخت سفيدبه خانه ى بخت بروند و با موى سفيد عازم آخرت"‏شوند،‏ پس نبايد بهره يى مادى از دنياي دنى و گذراداشته باشند!!‏زنان دو شغله عموماً‏ وقت مفيد و آزاد ندارند.‏ خستهاز كار به خانه باز مى گردند و شغل ديگرى را شروعمى كنند.‏ اما وضع مردان به گونه يى ديگر است.‏ آنانبا دوستانشان – اگر زن صيغه يى و دوم و سوم دركار نباشد - قرار گردش و چرخش مى گزارند.‏ درمهمانى ها پاسور و تخته نرد و عرق و دم و دودىمى زنند و زنان مى پزند و سرو مى كنند و مى شويندو زر زر بچه را مى شنوند و آخر شب،‏ خسته وشكسته براى آغاز روزكارى ديگر،‏ به رخت خوابىمى روند كه انتظار عشوه از جسمى فرسوده دارد وچون نتيجه ى مطلوب نمى گيرد به سراغ ديگرى مى-‏رود.‏ تازه زنان براى آماده سازى صبحانه ى فرزندانمدرسه يى و رخت و لباس پوشاند فرزندان بايددست كم يك ساعت زودتر از مردان خواب را درچشمان تر خود بشكنند!‏ در جامعه ى مردسالار همه ىتفريحات و حال كردن هاى پيش گفته براى مردانو روساى خانواده آزاد است.‏ گيرم برخى از اينرفتارها در خفا آزاد است اما در همين جامعه فىالمثل سيگار كشيدن در خيابان و حتى در مهمانىبراى زنان زشت و عيب است.‏ بلند خنديدن قباحتدارد و كمى چاكِ‏ سينه ى پيراهن عبور از خط قرمزاست!‏ مردان به راحتى مى توانند جوك بگويند وفحش بدهند؛ اما همه ى اين اعمال براى زنان فعلىسخيف است.‏ مردان مى توانند با شلوارك در ميانجمع فاميل بنشينند و گپ بزنند اما بى كينى پوشيدنبراى زنان قدغن است.‏ در بخش هاى عقب افتاده ترهمين جامعه ى ما حتا دست شويى رفتن زنان درمقابل جمع كارى خطاست!‏ و زنان اگر آروغ بزنندبايد تنبيه اخلاقى شوند.‏ شير دادن بچه بايد به شكلىانجام شود كه پستان زن در معرض نگاه نامحرمقرار نگيرد.‏ چرا كه پستان در شمار آلت جنسى وممنوعه است و در فرهنگ فارسى اصولا استفادهاز كلمه ى پستان بد و بى ادبى است و بهتر است ازكلمه ى سينه بهره گرفته شود.‏ در اين صورت رمان وشعرِ‏ شما مى تواند از فيلترينگِ‏ بررس وزارت ارشاد21عبور كند.‏ادامه دهيم ...بارى يك خانواده با زن دو شغله را در نظر بگيرد كهبه مهمانى دعوت شده اند.‏ روى كارت دعوت نوشته‏"آقاى الف به همراه خانواده"‏ در بهترين شرايطبه جاى خانواده مى نويسند ‏"به اتفاق بانو".‏ كمىكلاسيك تر واژه ى بانو مى شود منزل!‏ مى گويند بهمنزل سلام برسانيد!‏ يا منزل منتظرن!‏ منزل البته مفرديا يكى از اهالىِ‏ همان اهل بيت است!‏ معروف استكه لئوتولستوى ‏(نويسنده ى جنگ و صلح و ... (هميشه مشغول كار خود بوده و به همسرش در حديك رحم بارآور توجه مى كرده است.‏ در اين حالهمسر تولستوى شاكى از بى اعتنايى شوهر،‏ هميشهدر حال قُرولُند بوده است.‏ تا اين كه يك روز خدمتكار خانه به خود اجازه مى دهد تا سر خانم دادبزند كه:‏ ‏"خانم!‏ جناب كنت در حال حل مشكلاتبشريت هستند و فرصت پرگويى هاى شما را ندارند.‏لطفاً‏ دست از سر ايشان برداريد!‏ " مصيبت را ببين!‏غيبت زنان در اتحاديه و سنديكا!‏شايد به دلايل پيش گفته است كه زنان كارگر دربدنه و به خصوص رهبرى سنديكاها و اتحاديه هاىكارگرى نقش مفيد و موثرى ندارند.‏ همه مى دانند كهاعضاى هيات مديره ى غالب اتحاديه هاى كارگرىرا مردان تشكيل مى دهند.‏ در سخن رانى هايى كه بهمناسبت هاى مختلف از جمله يك مه و حتى 8مارس انجام مى شود،‏ صداى مردان شنيده مى شود.‏مديران اتحاديه هاى ‏(محافظه كار)‏ كارگرى معتقدندكه ‏"سازمان دهى زنان در متن جنبش كارگرى دشواراست!!‏ " زنان كارگر - به دليل ضيق وقت - بايدبه وظايف خود در خانه نيز عمل كنند و تبعاً‏ وقتلازم براى فعاليت اجتماعى ندارند.‏ استدلال مهمىكه بارها با حضور قاطع زنان در سخت ترين شرايطمبارزه ى طبقاتى نفى شده است.‏در آستانه ى به قدرت رسيدن تاچر ‏(نئوليبراليسم هارانگليسى)‏ فقط 27 درصد از اعضاى اتحاديه هاىكارگرى انگلستان از زنان شكل بسته بود و شگفتآن كه از اين ميزان صرفاً‏ دو درصد در رده ى مديريتاتحاديه يى ايفاى نقش مى كردند.‏ در كنگره هاىساليانه ى دهه ى منتهى به عروج تاچريسم فقط 5درصد از نمايندگان اعزامى زن بودند.‏ معلوم استكه در چنان شرايطى كه طبقه ى كارگر نيمى ازقدرت كمى و كيفى خود را به همراه ندارد مغلوبنئوليبراليسم مى شود.‏ براى اثبات نظر خود به يكخبر مهم كارگرى استناد مى كنم.‏زنان كارگر اگرچه نسبت به شرايط و محيط كارهمواره از مردان حساس تر و هوش مند تر بوده انداما ويژ گى بارز آنان هرگز از سوى اتحاديه هاىكارگرى - چه رسد به كارفرما - جدى گرفته نشدهاست.‏ اصطلاح آشنا و منحوس ‏"اعضاى اتحاديههاى كارگرى و همسراشان"‏ – حتى اگر اشاره بهزنان خانه دار باشد – به تنهايى گوياى ناديده گرفتنزنان كارگر است.‏آسيب پذيرى و هو ش مندى زنان!‏زنان كارگر با وجود هوش مندى هاى ويژه هميشه ازمردان آسيب پذيرترند:‏- نامناسب بودن ابزار توليد به طور فيزيكى.‏- محيط كار خصمانه،‏ خشن و مردانه.‏- كارفرماى مرد.‏- فقدان سرويس هاى بهداشتى مناسب و مجهز.‏- تبعيض و تهديد جنسى.‏- آثار خطرناك عوامل شيميايى و بيولوژيكى بر زنانكارگر باردار.‏- استرس ناشى از شيفت هاى نامنظم و كار بي ثبات.‏- آسيب هاى فيزيكى از جمله رباطى،‏ چشمى،‏استخوانى و عضلانى.‏با وجودى كه زنان در حوزه ى جست وجو،‏ فهم وانتقال هشدارها و اخطارها،‏ تحمل دشوارى ها،‏كاربست صحيح وسايل ايمنى،‏ دقت در دركنشانه ها،‏ دريافت خطرات كار و غيره از موقع و وضعبه مراتب بهترى نسبت به مردان برخوردارند اما بهدليل بعضى كاستى هاى فيزيكى ‏(از جمله قدرتكم تر عضلانى)‏ همواره در شغل هايى به كارگرفتهمى شوند كه ارتباط مناسبى با توان مندى هاى شانندارند.‏زنان به لحاظ آموزش پذيرى نيز از مردان قوي ترند.‏با وجود تمام محدوديت ها،‏ در كشورى مانند ايرانكيفيت و كميت دانشجويان و فارغ التحصيلاندختر،‏ هميشه از پسران برتر بوده است.‏ در آمريكابه ازاى هر 100 فارغ التحصيل پسر،‏ 130 دختر55شماره چهاردهم اسفند ماه 91


فارغ التحصيل مي شوند.‏ در سوئد اين ميزان به نسبت100 به 150 به سود دختران است.‏باقى اين سخن را زين سان همى شمار...‏در صد سال گذشته مدياى مسلط بورژوايى تاتوانسته است در حق شاخص ترين زنان صاحبنظر چپ و سوسياليست از رزا لوكزامبورگو الكساندرا كولونتاى و كلارا زتكين تا رايادونايفسكايا محدوديت هاى خبرى و تصويرىايجاد كرده است.‏ اگر تلاش زن كارگر بوليويايى‏(دوچانگارا)‏ و مادر جونز،‏ براى تحكيم مبانى اقتصادو فرهنگ بورژوايى صورت مى بست،‏ اكنون بهاسطوره هاى فراموش ناشدنى تبديل شده بودند.‏اين ستم طبقاتى از بورژوازى شگفت نيست.‏ اماواقعيت اين است كه جنبش كارگرى نيز به دليلحاكميت جريان مردسالارانه،‏ مجال رشد زنان راسلب كرده است.‏ در كميته ها و مجامع و اتحاديه هاو سنديكاهاى كارگرى - از انگلستان و فرانسه تاايران – كم تر نشانى از حضور قاطع زنان ديده شدهاست.‏ در تاريخ فرهنگ يك صد سال گذشته ى ايرانبه ندرت مى توان در حد انگشتان يك دست زنانشاخص برشمرد.‏ هم پاى دهخدا و نيما و هدايت وشاملو و ساعدى.‏ تاريخ مذكر اين كشور - كه حتامعشوقه اش نيز مرد است و مغ بچه است و من دريك كتاب به آن پرداخته ام راه رشد زنان را بستهاست.‏ اين،‏ تاريخ مبارزه ى طبقاتى است كه زنانغالباً‏ در آن غايب بوده اند و اگر در جايى حاضرشده اند،‏ حداكثر نقشى در حد مادر حسنك وزير يارابعه بنت كعب قزدارى يا طاهره قرت العين و فروغفرخزاد ايفا كرده اند.‏از قرار در تمام دنيا وضع به همين منوال بوده است.‏در ‏”دموكراتيك“ترين كشور سرمايه دارى معاصر‏(آمريكا)‏ بانوى اول كشور،‏ شهرت شوهرش را يدكمى كشد و هنوز يك رئيس دولت زن پيروز انتخاباتنبوده است.‏ در همين كشور سارا پيلين صرفاً‏ بهخاطر جذابيت هاى جسمى و جنسى و البته ساماندهىاوباشتى پارتى – در كنار مك كين قرار مى گيرد.‏خانم هيلارى كلينتون،‏ اگر به اعتبار و سابقه سابقه ىشوهرش نبود مدير حساب دارى شركت وزير خارجه!‏البته در اين ميان دو ديپلمات خشن و آهنين گوىسبقت را از مردانِ‏ كابوى ربوده اند!‏ تاچر و مركل!‏واقعيت اين است كه چنين زنانى نيز نماد خشونتعريان مردسالارى سرمايه دارى هستند و بويى ازانسانيت نبرده بودند و نبرده اند نيز!‏بخشى از يك ترانه جان لنون را با هم بخوانيم.‏ زنو مرد.‏ تا كمى از ذكر مصيبت اين مقاله ى حجيمكاسته باشيم:‏زن فرودست ترين دنياستآرى چنين استاگر باور ندارى نگاهى به شريك زند گى ات بينداززن برده ى بردگان استآرى بايد اين را فرياد كردمجبورش مى كنيم كه بزايد و بچه دار شودبعد مى گذاريم يك مرغ چاق پيرخانگى شودبه او مى گوييم جايش در خانه است و بسبعد سرزنش ش ان مى كنيم كه بيش از حدغيراجتماعي ستو به درد دوستى نمى خورد...‏*Qhq.mm22@gmail.comپى نوشت ها:‏1. در مورد خشونت عليه زنان در ايران بنگريد به مقالهيى از اين قلم تحت عنوان ‏"سازمان يابى كارگرى؛بخش چهارم خطر فلاكت»‏http://www.akhbar-rooz.com/article.jsp?essayId=465522. اركان اصلي نظام ملل متحد از شش بخش شكلگرفته است؛ شامل:‏ دبيرخانه؛ شوراي قيمومت،‏ شورايامنيت؛ شوراي اقتصادي و اجتماعي،‏ مجمع عمومي؛ديوان بين المللي دادگستري.‏3. ركن اصلي شوراي اقتصادي و اجتماعي از دوكميسيون كاري و منطقه يي و كميته ها و تشكيلاتتخصصي تشكيل شده است.‏ در مجموع سيزدهكميسيون فرعي در يكي از شاخه هاي اين شورافعال است،‏ و “ كميسيون وضعيت زنان”‏ در كناركميسيون هايي همچون ‏“حقوق بشر”،‏ ‏“جمعيت وتوسعه”،‏ “ آمار”،‏ ‏“توسعه ي پايدار”،‏ ‏“علوم و فن آوريبراي توسعه”،‏ ‏“مواد مخدر”‏ از موقع حقوقي ويژه ييبرخوردار است.‏4. CSW5. INSTRAW6. UNDP7. UNIFEM8. DAW9. UNHCR10. WHO11. ILO12. Social Constructions13. Identity14 . positivity (positivists)15. براي اطلاع كامل و جامع پيرامون مفهوم ‏“هويت”‏بنگريد به جلد دوم كتاب عصر اطلاعات مانويلكاستلز كه تحت عنوان ‏“قدرت و هويت”‏ شكل بستهاست.‏ به ويژه از ص 22 تا ص 86.16. مقاله ي تريف،‏ توسط علي رضا طيب،‏ تحت عنوان‏“روابط بين الملل و بررسي هاي امنيت”‏ درش 174-173 دو ماهنامه ى اطلاعات سياسى اقتصادى منتشرشده است.‏17. Feminism18. Thompson Kenneth w (1980) “masterof International Thought” Baton Rouge:Loisiana state University PressThompson (1994) ”Fathers of InternationalThought” Baton Rouge: Loisiana stateuniversity, Press.19. در اين مورد بنگريد به مقاله يى مصور و مستند ازاين قلم تحت عنوان:»‏ بي كارى،‏ فقر و روسپى گرى»‏در اين لينك:‏http://www.akhbar-rooz.com/article.jsp?essayId=3230320. در اين زمينه بنگريد به مقاله ى ‏”چاوز ما واحم دى نژاد از ما بهتران،‏ تفاوت ساختارى دوقانون كار جديد".‏ مندرج در اين لينك:‏http://www.akhbar-rooz.com/article.jsp?essayId=4847021. در همين زمينه بنگريد به مقاله ى نسبتا آوانگارداز سهيلا وحدتى تحت عنوانِ‏ ‏”با واژه ى مهبل آشناشويم"‏ در اين لينك:‏http://www.akhbar-rooz.com/article.jsp?essayId=4904822. Dehumanization.منابع:‏Enloe. Cynthia (1990) Bananas, Beaches andBombs: Making Feminis sense of InternationalPolitics, Berkeley CA: University of Californiapress.Smoke. Reichard and Harman. Willis (1987)“Paths to Peace: Exploring the feasibility ofsustainable peace”, Boulder, Co: West viewPress.Terriff. Terry (1999) “Security studies today“,Cambridge: Polity press.Tickner. J. Ann (1992) Gender in internationalrelations: feminist perspectives on achievingglobal security, New York: Colombiauniversity press.ماهنامه اقتصادي،‏ اجتماعي،‏ فرهنگي و هنري56


بحران سرمايه دارى؛وده وهزن،‏ فرشته ى نجات يا قربانى؟اكرم پدرام نيابرخى از گردانندگان و طراحان بازار جهانى معتقدندكه ‏«اين بار»‏ كليد حل بحران اقتصادى كنونى دردست زنان است و با تكيه بر همين باور نيرو وسرمايه هاى گزافى خرج مى كنند و فشارهاىاقتصادى و اجتماعى گوناگون و هم چنين فشارهاىروانى و عاطفى بى شمارى نيز نسبت به زنان روامى دارند.‏ نظام سرمايه دارى بنا به ماهيتش نظامىا ست كه به جاى انديشيدن به نيازهاى انسان،‏ به فكركشف شيوه اى نو براى فروش محصولات جديدو جلب مشترى هاى بيش تر و از پى آن خروج ازبحران است.‏ يكى از اين شيوه ها كه هر روز طرحىنو درمى اندازد،‏ زنان را مورد هدف قرار داده و براىآن ها مشكلات روانى از قبيل ‏«احساس ناامنى،‏ ترسو اضطراب»‏ نسبت به جايگاه اجتماعيشان ايجادمى كند.‏ در اين مسير،‏ براى نزديك شدن به اهدافشاز چند راه عمل مى كند.‏ يكى از اين راه ها تغييرديدگاه زنان نسبت به ظاهر خودشان است.‏ به اينترتيب كه نخست زيبايى را بنا به منافع صاحبانبازار براى جامعه تعريف مى كنند و در جهت رشداين منافع به تصور زنان از زيبايى يا چگونه پسنديدهشدن شكل مى دهند.‏ به عبارت ديگر،‏ جايگاهاجتماعى زن را با ظاهر او محك مى زنند.‏هر زن روزانه ده ها بار از رسانه هاى تبليغاتى شانمى شنود يا مى بيند كه پوست صاف،‏ لب هاى كلفت،‏پشت چشم هاى اين گونه يا ابروهاى آن گونه،‏ موىفلان و اندام بهمان مقبول است.‏ به دنبال تكرارپى درپى اين تبليغات رفته رفته نگاه او نسبت بهظاهر فيزيكى اش تغيير مى كند و اگر با آن چه آن هاپسنديده مى دانند متفاوت باشد،‏ كه در بيش تر مواقعچنين است،‏ از ناپسند واقع شدن در جامعه نگرانمى شود و احساس امنيتش را نسبت به جايگاهاجتماعى خود از دست مى دهد.‏ بى گمان در اينمقطع اضطراب و ترس جايگزين آن مى شود و اورا وادار مى كند كه در پى رفع اين نگرانى برآيد و بهدنبال درمان برود.‏ درمانش را هم آن ها دارند،‏ بهترينراه هاى درمانى اى كه براى اين نظام سودى پايدارداشته باشد؛ خريد كالاهاى جورواجور آن ها و پولدادن براى تغيير ظاهر.‏ اين همان انگيزه ى اصلى نظامسرمايه دارى ا ست،‏ كسب سود بيش تر و پررونق نگهداشتن بازار توليد.‏متأسفانه در بيش تر موارد نگرانى هاى ايجاد شده بهظاهر فيزيكى زنان مربوط مى شود.‏ بر صفحه هاىتلويزيون،‏ وب سايت ها،‏ گوشه وكنار صفحه هاىفيس بوك يا گوگل،‏ روى بيلبردهاى خيابانى،‏<strong>مجله</strong> هاى رنگارنگ و بسيارى جاهاى ديگر براىداشتن پوست زيبا و جوان،‏ موى بهتر،‏ شكمكوچك تر،‏ پستان هاى بزرگ،‏ واژن كوچك و ده هامورد ديگر،‏ محصولات گوناگون را به معرضفروش مى گذارند،‏ يا هر چيزى را كه بتواند او رابهتر كند،‏ البته نه خودش را،‏ بلكه فقط ظاهرش را.‏هر چيزى كه بتواند احساس امنيت و آرامشى را كهبه خاطر ظاهر كنونى اش،‏ به خاطر چروك طبيعىپوستش از او ربوده شده به او بازگرداند.‏ به واقعهيچ جايى از بدن زن از نگاه صاحبان بازار دورنمى ماند تا احساس امنيت را بيش از پيش در اواز بين ببرد و وادارش كند كه براى بازگرداندن آناحساس امنيتِ‏ از دست رفته در پى انسانى ديگرشدن بدود و هر روز ‏«محصولات جديد»‏ آن ها رابخرد.‏ هر سال ميلياردها دلار خرج مى شود تا نگاهزنان را نسبت به خودشان و نسبت به ارزش گذارىبر خودشان تغيير دهد.‏ متأسفانه مردان جوان هم بهاين ميدان كشانده شده اند،‏ اما هنوز زنان اند كه موردهدف اصلى اين نظام اند.‏بر اساس آمار و ارقام انجمن جراحان پلاستيك ايران،‏‏«روزانه در تهران به طور متوسط بين دو تا سه هزارنفر براى تزريق بوتاكس به مطب ها و كلينيك هاىپوست و زيبايى مراجعه مى كنند و تزريق آن بين 35تا 45 هزار تومان هزينه دارد.‏ البته اين زيبايى موقتىاست و تنها 4 ماه دوام دارد.‏ پس از اين مدت دوبارهبايد بوتاكس تزريق شود تا جوانى برگردد.»‏‎1‎به گفته ى مصطفى تبريزى،‏ متخصص روانشناسى ومشاوره،‏ ‏«توهم خودزشت پندارى،‏ اصلى ترين دليلگرايش افراد به اين جراحى هاى زيبايى ا ست و اينتوهم باعث مى شود 90 درصد از زنان و 15 درصداز مردان به غلط تصور كنند با جراحى پلاستيك ازچهره خود برگشته و زيباتر خواهند شد.‏ در واقععلت 80 درصد از جراحى هاى پلاستيك تلاشبراى زيباتر شدن است و تنها 20 درصد از اينجراحى ها جنبه درمانى و ضرورى دارند و بسيارىوقتى اقتصاد به بازار محدود مى شود،‏ كسانىكه از نظر اقتصادى تا اندازه اى خودكفاهستند،‏ مثل زنانى كه در خانه لباس اعضاىخانواده را مى دوزند يا مى بافند يا به جاىخريد خوراكى هاى آماده مدتى از وقتشانرا مى گذارند و از مواد اوليه غذايى خوراكخانواده را آماده مى كنند و يا در باغچه ىكوچك خانه شان سبزى مى كارند،‏ گرچه ازنظر اقتصادى از بار خانواده كم مى كنند از نظربازار،‏ توليدگر به شمار نمى آيند و از اين روىاحساس بيهودگى مى كنند.‏ به واقع بى ارزشنشان دادن يا ناديده گرفتن كار اين زنانكه براى حفظ محيط زيست و بقاى انسانمى كوشند و ترويج حس بيهوده بودن درميان آن ها نيز از پيامدهاى ديدگاه پدرسالارىنظام سرمايه دارى ا ست.‏57شماره چهاردهم اسفند ماه 91


از آن ها غير ضرورى و تشريفاتى است.»‏‎1‎رييس انجمن تحقيقات راينولوژى ايران در آذرماه1391 در همايشى اعلام كرد كه:‏ ‏«بر اساس تحقيقمشتركى كه با همكارى دانشگاه جان هاپكينزآمريكا انجام داديم ميزان جراحى هاى پلاستيكبينى در ايران به نسبت جمعيت،‏ هفت برابر و تعدادجراحى هاى زيبايى صورت،‏ دو برابر آمريكاستكه اين آمارى نگران كننده و تأمل برانگيز است.‏البته آمارى از عوارض جسمى،‏ روانى،‏ اقتصادى واجتماعى ناشى از اين عمل ها در دست نيست.»‏‎2‎بنا به آمار ASAPS در سال 2011 آمريكايى ها 10ميليارد دلار خرج زيبايى كرده اند كه از اين مبلغ3/3 ميليارد دلار خرج جراحى هاى پوست شده.‏ بهگفته ى همين مركز آمار از سال 1997 تا سال 2011هزينه هايى كه براى تزريق بوتاكس يا كشيدن پوستيا ليزر شده بيش از 360 درصد افزايش يافته است.‏در سال 2011 در آمريكا،‏ 4 ميليون و 33 هزار نفربراى زيبايى بوتاكس تزريق كرده اند و 1 ميليون و453 هزار نفر براى برداشتن موهاى زائد از ليزراستفاده كرده اند.‏‎3‎ايجاد احساس ناامنى عوارض نگران كننده وهشداردهنده ديگرى نيز به همراه دارد.‏ مطالعه هاىبسيارى نشان داده كه ارتباطى جدى ميان ديد منفىدختران جوان نسبت به تصوير ظاهريشان و مبادرتبه خودكشى‎4‎ يا افسردگى‎5‎ وجود دارد.‏ گذشته ازاين،‏ شمار بزرگى از دختران براى لاغر شدن ازداروهاى لاغرى زيان بخش استفاده مى كنند يا ازخوردن غذا خوددارى مى كنند و بدتر از آن پساز هر بار خوردنِ‏ غذا با تحريك گلويشان،‏ غذاىمصرف شده را بالا مى آورند.‏ عوارض ناشى ازاين ها غيرقابل محاسبه است و همه ى اين ها نتيجه ىبمباران تبليغاتى رسانه ها از زيبايى ايده آلِ‏ غيرواقعىا ست.‏از سوى ديگر،‏ مرزهاى توليد نيز سياسى شده اند وتمام زنانى كه براى خانواده،‏ بچه ها يا مردم محلكار مى كنند،‏ در دسته بندى نظام سرمايه دارى مولد بهحساب نمى آيند و از نظر اقتصادى نا فعال شمردهمى شوند،‏ مثل زنان آمريكاى جنوبى.‏ وقتى اقتصادبه بازار محدود مى شود،‏ كسانى كه از نظر اقتصادىتا اندازه اى خودكفا هستند،‏ مثل زنانى كه در خانهلباس اعضاى خانواده را مى دوزند يا مى بافند يا بهجاى خريد خوراكى هاى آماده مدتى از وقتشان رامى گذارند و از مواد اوليه غذايى خوراك خانوادهرا آماده مى كنند و يا در باغچه ى كوچك خانه شانسبزى مى كارند،‏ گرچه از نظر اقتصادى از بارخانواده كم مى كنند از نظر بازار،‏ توليدگر به شمارنمى آيند و از اين روى احساس بيهودگى مى كنند.‏به واقع بى ارزش نشان دادن يا ناديده گرفتن كاراين زنان كه براى حفظ محيط زيست و بقاى انسانمى كوشند و ترويج حس بيهوده بودن در ميان آن هانيز از پيامدهاى ديدگاه پدرسالارى نظام سرمايه دارىا ست.‏اقتصاد كالا محور فرهنگ را نيز كالا محور مى سازد.‏در اين سيستم اقتصادى ‏«قيمت»‏ تعيين كننده استنه ‏«ارزش».‏ به عبارت ديگر همه چيز قيمت داردنه ارزش.‏ در اين سيستم ارزش زن با زيبايى كاذباو تعيين مى شود يا او بر اساس ميزان توليد ومصرف اش ارزش گذارى مى شود.‏ در اين سيستمزنانى كه وارد چرخه ى توليد سرمايه دارى مى شونداحساس مفيد بودن مى كنند و چون صاحب درآمدمى شوند توان خريدشان بيش تر مى شود و نه تنهاعضوى از ارتش توليدكننده ى نظام سرمايه دارىمى شوند بلكه به ارتش مصرف كننده ى محصولاتتوليدى اين نظام نيز مى پيوندند و در نتيجه داراى‏«ارزش»‏ مى شوند.‏چندى پيش در وب سايت سى ان ان زير عنوانمقاله ى ‏«زنان:‏ نجات دهنده هاى اقتصاد دنيا؟»‏ نوشتهشده بود كه ‏«بزرگ ترين قدرت اقتصادى دنيا چين وهند نيستند،‏ بلكه زنان اند.‏ بنا به تخمين بانك جهانىانتظار مى رود كه قدرت اقتصادى زنانِ‏ جهان تا سال2014 به 18 ميليارد دلار برسد كه اين عدد بيش ازدو برابر درآمد خالص سرانه ى مجموع دو كشورچين و هند است.»‏‎6‎همين عبارت نشان مى دهد كه اين نظام تا چه اندازهو با چه دقتى به قدرت پول درآوردن زنان و خرجكردن آن ها توجه دارد.‏ به واقع اقتصاددان ها،‏ طراحانپوشاك،‏ طراحان وسايل خانه و لوازم آرايشى وبسيارى از چيزهاى ديگر و بازارياب ها،‏ همه وهمه توجه شان به زنان و شكل دادن به سليقه وخواسته هاى آن ها است و معتقدند كه اين زنان اندكه مصرف كننده هاى واقعى اند و مى توانند در ايندوره هاى تاريخىِ‏ بحران به رشد سرمايه دارىتداوم بخشند.‏ ،The Femmeden گروهى از زنانپژوهشگرى كه درباره ى نقش زن در طراحى كالاهامطالعه مى كنند،‏ در پژوهشى روى اين كه ‏«چراجنس زن ‏(براى دوام سرمايه دارى)‏ اين همه اهميتدارد؟»‏ به اين نتيجه مى رسند كه ‏«تكامل مستمر زنانبا قدرت روزافزون خريد آن ها فرصت بى مانندىبراى صنعت مصرف كالاها فراهم آورده است.»‏به عقيده ى آن ها زنان آمريكا كه روزى ‏«بى قدرت»‏بودند امروز ‏«صاحب قدرت»‏ اند،‏ زيرا هشتاد درصداز كالاها را آن ها مى خرند يا در تصميم گيرى براىخريدشان دخالت دارند.‏‎7‎says. Let’s see what your boss ‏(بگذار ببينيمرئيس ات ‏(زنت)‏ چه مى گويد.)‏ جمله اى ا ست كهفروشنده ها همواره هنگام انتخاب كالاها به مردانمى گويند،‏ و متأسفانه زنان هم اين را امتيازى براىخود مى دانند و متوجه پيامدها و فشارهاى ناشى ازآن نيستند.‏اين توجه ويژه به قدرت خريد زنان از زمانىآغاز شد كه استقلال كار و درآمد زن به فرهنگمصرف گرايى جامعه پيوند خورد.‏ يعنى زنان صاحبدرآمد شدند و توان خريدشان بالا رفت.‏ طراحانتوليد و اقتصاددان ها از اين قدرت بهره جستند و بهسليقه ى زنان شكل بخشيدند و سپس كالاها را بابميل آن ها طراحى كردند.‏ بدين گونه توجه آن ها رابه خريد بيش تر و كار بيش تر جلب نمودند.‏ امروزهده ها برنامه ى تلويزيونى مثل MTV’s The Hills andThe City يا Bravo’s Real Housewives زندگىزنان ثروتمند و ستاره هاى سرشناس را به گونه هاىمختلف به نمايش مى گذارند و توجه ميليون هاتماشاگر را به خود جلب مى كنند.‏ ثروت و قدرتِ‏مصرف كردن به طور روزمره تحسين مى شود وتماشاگران را به روياى آمريكايى فرو مى برد،‏ رويايىكه ديگر به شيوه ى زندگى آمريكايى تعبير مى شود.‏ناگفته آشكار است كه امروز به دليل بالا رفتن نرخبيكارى و كم شدن توان طبقه ى متوسط جامعه براىخريد،‏ فشار روانى مضاعف بر زنان وارد مى آيد.‏منابع:‏1. http://www.tebyan.net/newindex.aspx?pid=2331632. http://www.shafaf.ir/fa/news/154455/3. http://iapam.com/statistics-confirm-increaseddemand-for-botox-correlates-to-increase-inbotox-training.html4. http://www.sciencedaily.com/releases/2006/06/060606224541.htm5.http://www.goodtherapy.org/blog/teen-suicideattempts/.6http://edition.cnn.com/2009/WORLD/asiapcf/10/25/intl.women.global.economy/.7http://www.femmeden.com/thinking/story.php?id=26به واقع اقتصاددان ها،‏ طراحان پوشاك،‏طراحان وسايل خانه و لوازم آرايشى و بسيارىاز چيزهاى ديگر و بازارياب ها،‏ همه و همهتوجه شان به زنان و شكل دادن به سليقهو خواسته هاى آن ها است و معتقدند كه اينزنان اند كه مصرف كننده هاى واقعى اند ومى توانند در اين دوره هاى تاريخىِ‏ بحران بهرشد سرمايه دارى تداوم بخشند.‏ماهنامه اقتصادي،‏ اجتماعي،‏ فرهنگي و هنري58


وده وهزن،‏ به مثابه ‏«ديگرى»‏نوشته زهره روحىدر بين تبعيض هاى رايج،‏ تبعيض جنسيتى سابقه ىتاريخى بيشترى دارد.‏ و شايد به همين دليل استكه عموم نگرش هاى ارتجاعى ‏(با هر نام و نشانىكه دارند)‏ آگاه يا ناآگاه،‏ تلاش كرده اند اين تبعيضرا امرى طبيعى و يا الهى قلمداد كنند؛ به طورىكه طى قرنها،‏ اين باور ضد بشرى چنان در تار وپود فرهنگهاى مختلف رسوخ كرده است كه بهسادگى نمى توان آنرا زدود؛ حتا در هزاره ى سوم،‏با وجود اعتراض هاى افشاءگرانه ى قرن گذشته،‏هنوز نگرش هاى مردسالار ‏(كم و زياد)‏ سلطه ىفرهنگى عميقى در جوامع مختلف دارند.‏ در همينجا لازم است اين نكته را تذكر دهيم كه معمولاً‏تصور شايع از نگرش ‏«مردسالار»،‏ تا حد زيادىمشكل دار است.‏ زيرا غالباً‏ اينگونه تصور مى شودكه اين نگرش فقط خاص مردان است؛ غافل ازآنكه بسيارى از زنان نيز نگاهى مرد سالار به خودو ديگر زنان دارند.‏ به بيانى صريحتر،‏ عميقا تحتتأثير فرهنگ مسلط بر جامعه هستند.‏بارى،‏ متن حاضر به مسئله ى تبعيض جنسيتى ونگرش مردسالار اختصاص دارد.‏ يعنى با نشاندادن موقعيت اجتماعى نازل زنان،‏ تحت ستمبودگىِ‏ مضاعف آنها را ‏(نسبت به مردان)‏ درجوامع امروزى نشان خواهيم داد.‏ چرا كه معتقديمدر تمامى جوامع سلسله مراتبى و يا طبقاتى ‏(با هرنام و نشانى كه دارند)،‏ حتا اگر زنى ‏(اعم از قديسو يا هنرمند و نويسنده)‏ از جايگاهى رفيع در قلمروفرهنگى يا اجتماعى برخوردار شود،‏ موقعيت وىهرگز به معناى برابرى حقوق اجتماعى و سياسىزنان با مردان در آن جامعه نيست.‏ حتا شايد جالبباشد بدانيم در خصوص جوامع قديمىِ‏ به اصطلاح‏«زن سالار»،‏ مطابق تحقيقات تاريخى سيمون دوبوار،‏ مسئله ى برترى زنان نسبت به مردان در آنجوامع،‏ افسانه اى بيش نبوده است.‏ چنانچه وى دراين باره مى گويد:‏ ‏"در حقيقت اين عصر طلايى زنچيزى جز افسانه نيست.‏ ... اجتماع،‏ هميشه مذكربوده؛ قدرت سياسى،‏ پيوسته در كف مردان بودهاست...(دوبوار،‏ ،1388 صص .(124 ،123به بيانى اينكه فى المثل حتا در عصر مدرن خانمبى نظير بوتو به مقام نخست وزيرى پاكستان راهمى يابد،‏ دليلى بر به رسميت شناخته شدن حقوقزنان پاكستانى اعم از روستايى و شهرنشين نيست.‏اين مسئله برمى گردد به اين واقعيت كه در بسيارىاز كشورهاى در حال رشد مسلمان در همه احوالساختار فرهنگى مشاغل در عصر حاضرهمچنان تحت نفوذ نظام سرمايه دارى است.‏ايدئولوژى رسمى هر چه مى خواهد باشد،‏‏(دينى يا غير دينى)‏ اين ذات تبعيض آميزو مصرفى بورژوازى است كه بر درك ازمسأله نابرابرى حقوق زنان و مردان حاكماست.‏ به همين دليل علارغم برخى تجاربمتفاوت نابرابرى هاى برخاسته از فرهنگمحلى،‏ عموم زنانِ‏ جهان اعم از غربى يا غيرغربى تحت ستم فرهنگ سرمايه دارى به سرمى برند.‏59شماره چهاردهم اسفند ماه 91


زنان،‏ تحت قيمومت مردان به سر مى برند يعنىجامعه به طور عرفى پذيرفته است كه دختران وزنان در دوران مجردى تحت فرمانبردارى پدر وبرادر زندگى كنند و به محض ازدواج هم مطابقخواست و رضايت همسر خود رفتار نمايند.‏خاستگاه چنين توقعى هم به ماجراى ‏«حقوقسياسى»‏ و نابرابرى زن و مرد در برخوردارى ازاين حقوق برمى گردد.‏ و باز هم بر خلاف تصوراشتباه بسيارى،‏ اين حقوق حتا در كشورهاى رشديافته به طور بايسته و شايسته هنوز محقق نشدهاست.‏ لطفاً‏ دقت شود مى گوييم آنطور كه ‏«شايستهبه معنايى ديگر شايد حتا بتوان گفت دربرخى از نگرش هاى فمينيستى،‏ همانگونهكه بورديو نيز اشاره كرده است،‏ رگه هايى ازادراك مردسالارانه وجود دارد.‏ يعنى ديدگاهناخودآگاهى كه علارغم نفى ديدگاههاىتبعيض آميز نسبت به توانايى زنان،‏ خود نيزدر نهان مى كوشد و اصلاً‏ گويى باور دارد كهملاك و معيار توانايى هاى مختلف در مردانگرد آمده است.‏و بايسته»‏ است؛ زيرا هر چند زنِ‏ به اصطلاحغربى ديگر تحت قيمومت مردان جامعه اش بهسر نمى برد،‏ اما هنوز براى برابرى حقوق خود بهشدت تلاش مى كند.‏ شاهد اين ادعا فعاليت هاىمتداول برخى از تشكلات و سازمانهاى فمينيستىدر غرب است كه همچنان به شكل هاى مختلف بهدفاع از حقوق اجتماعى زنان برمى خيزند.‏هرچند به نظر مى رسد كتاب ‏«جنس دوم»‏ سيموندو بوار به دليل گذشت چند دهه از انتشار آنملاك چندان معتبرى براى برخى از ادعاها نباشد،‏اما واقعيت اين است كه به دليل تداوم و سيطره ىفرهنگ بورژوايى،‏ هنوز بسيارى از سخنان وىسنديت دارد.‏ بنابراين وقتى به اين امر اشاره مى كندكه هنوز عمده مسئوليت رسيدگى به خانه و بچه هابه عهده زن است و يا اين نكته كه زنى كه مايلاست استقلال شخصيتى خود را از طريق كارى اشبه دست آورد،‏ مجبور است بيشتر از مردان تلاشكند تا در محيط كار مورد اعتماد مسئولين قرارگيرد،‏ و تازه آن هنگام هم با دستمزد يا امكاناتكمترى روبرو مى شود ‏(همانجا،‏ صص 229،230)، به واقع از تجارب مستمر و مشتركى پردهبرمى دارد كه براى بسيارى از زنان ‏(اعم از غربىيا غير غربى)‏ در هزاره ى سوم وجود دارد.‏ زيراساختار فرهنگى مشاغل در عصر حاضر همچنانتحت نفوذ نظام سرمايه دارى است.‏ ايدئولوژىرسمى هر چه مى خواهد باشد،‏ ‏(دينى يا غير دينى)‏اين ذات تبعيض آميز و مصرفى بورژوازى استكه بر درك از مسأله نابرابرى حقوق زنان و مردانحاكم است.‏ به همين دليل علارغم برخى تجاربمتفاوت نابرابرى هاى برخاسته از فرهنگ محلى،‏عموم زنانِ‏ جهان اعم از غربى يا غير غربى تحتستم فرهنگ سرمايه دارى به سر مى برند.‏ به عنوانمثال هرچند زنان متأهل غربى نسبت به زنانكشورهاى در حالِ‏ رشدِ‏ مسلمان به لحاظ قوانينطلاق،‏ تكفل فرزند و يا ...، از امكان و استقلال بهمراتب بيشترى برخوردارند و ديگر از نظر حقوقىتحت قيمومت مردان به سر نمى برند،‏ اما هر دوبراى دست يافتن به جايگاهى قابل اعتماد درجامعه بايد تلاش زيادى از خود نشان دهند.‏ هردو شايد مدام با اين پرسش ها مواجه شوند كه بهراستى چه عاملى سبب مى شود همواره در جامعهمردان به عنوان بهترين متخصصان قلب و عروقو يا جراحان مغز و اعصاب شناخته شوند؟ چرازنان شانس و امكان بُرد كمترى از مردان در قلمروسياست دارند؟ چرا عادت كرده ايم كه بيشتريناعضاء كابينه ى دولت ها را مردان تشكيل دهند؟دوبوار مى گويد:‏ ‏"درهاى كارخانه ها،‏ اداره هاو دانشكده ها را به روى زنان باز مى كنند،‏ ولىهمچنان بر اين عقيده اند كه ازدواج براى زنانمحترمانه ترين كسب و كار است"‏ ‏(ص‎230‎‏).‏بهرحال امروزه،‏ جهان و جهانيان مى دانند كهزنان براى احقاق حقوق سركوب شده ى خود تاحد زيادى به هشيارى رسيده اند،‏ و اين هشيارىِ‏تاريخى به طور اخص دستاورد مدرنيته است.‏اينطور بگوييم حتا زمانى كه فى المثل در الجزايربه عنوان كشورى مسلمان،‏ سياست استعمارىدولت فرانسه،‏ صلاح در آن مى بيند كه آن جا رابه اصطلاح فرانسوى مآب كند،‏ و در برخى مناطقحساس سنتى آزادى هايى براى زنان فراهم كندو با تأسيس مدارس و اجازه ى تحصيل براىدختران،‏ پايه هاى حكمرانى خود را محكمتر سازد،‏طولى نمى كشد كه زنان تحصيل كرده با آگاهىنوين خود نه تنها در برابر استعمار فرانسه شريكفكرى درخورى براى مردان مبارز مى شوند،‏ بلكهبه دليل همان آگاهى از آمادگى رهايى خود از قيودجامعه ى مردسالار برخوردار مى گردند.‏ اما ناگفتهنماند كه هر چند اكنون چنين زنانى از نگاهىكه مادر و يا مادر بزرگ شان به خويشتن داشتندفاصله گرفته اند و مى توانند از خود تصورى بهمنزله ى ‏«فرد»‏ داشته باشند،‏ با اين حال از آنجا كهماهنامه اقتصادي،‏ اجتماعي،‏ فرهنگي و هنري60


وده وهساختار رسمى آموزشى مدرنيته ‏(همان چيزى كهدولت فرانسه در الجزاير بنياد نهاد)،‏ تحت سلطه ىفرهنگ سرمايه دارى است،‏ فرديت زن الجزايرىدر آن زمان،‏ همچنان مردسالار باقى مى ماند؛ فقطبا اين تفاوت كه اين بار با عملكردى بسيار ظريفهمراه است.‏ زيرا از دل فرهنگ بورژوايى اروپايىبيرون آمده است.‏ پى ير بورديو كه مطالعاتعميقى در خصوص الجزاير داشته است،‏ دراين باره سخنى شگفت و جالب دارد:‏ ‏"ظهور چنينزنانى ‏(سالينا غزالى،‏ يا لوئيزا هانون)‏ ‏[در الجزاير]‏به دليل نظام تحصيلى بوده كه ابزار اساسى آزادىزنان به شمار مى آمده است.‏ حتا جنبش فمينيستىخود نيز محصول اين نظام تحصيلى بوده،‏ كهبه صورت متناقض و گاه غير قابل درك،‏ خوديكى از مكان هايى نيز هست كه سلطه ى مردانهدر آنها،‏ از طرق بسيار ظريفى و از خلال سلسلهمراتب هاى رشته اى براى نمونه از طريق دور كردندختران از برخى رشته هاى فنى و علمى بازتوليدمى شود"‏ ‏(بورديو،‏ 1388، ص 123).پس مى توان گفت الگوهاى تبعيض آميزى كهدانشگاه ها به شكل آموزه اى اجتماعى در اختيارزنان و مردان جوان قرار مى دهند،‏ چنان در ذهنزنان ريشه مى دواند كه گاه مى بينيم به جاى حسهم يارى بين آنها حسادت و رقابتى كوته نظرانهحاكم مى شود.‏ بنابراين در برابر حيرت دو بوار درخصوص اين موضوع كه زنان نيز همچون مرداندر محيط هاى كارى از داشتن مدير يا سرپرستانزن اكراه دارند ‏(ص 230)، مى توان توجه او را بهافشاگرى بورديو جلب كرد.‏ به معنايى ديگر شايدحتا بتوان گفت در برخى از نگرش هاى فمينيستى،‏همانگونه كه بورديو نيز اشاره كرده است،‏رگه هايى از ادراك مردسالارانه وجود دارد.‏ يعنىديدگاه ناخودآگاهى كه علارغم نفى ديدگاههاىتبعيض آميز نسبت به توانايى زنان،‏ خود نيز درنهان مى كوشد و اصلاً‏ گويى باور دارد كه ملاكو معيار توانايى هاى مختلف در مردان گرد آمدهاست.‏ به عنوان مثال وقتى سيمون دوبوار گفته ىمرد نويسنده اى درباره زنها را مبنى بر اينكه آنهااز حد بهانه فراتر نمى روند را تأييد مى كند،‏ در اينتأييد مى توان لايه هاى ظريف نگرش مردسالارانهرا در تفكر او يافت.‏ آنهم دوبوارى كه خود براىافشاء اسطوره هاى به اصطلاح مردسالارانه بسياركوشيده است.‏ بهرحال وى در تكميل سخن آن‏«مرد نويسنده»،‏ نه تنها نيچه وار اضافه مى كند كه:‏‏"زنها هنوز از اينكه اجازه ى سير در دنيا به آنها دادهشده متحيرند.‏ و بى آنكه در صدد برآيند معناى آنراكشف كنند،‏ سرگرم صورت بردارى از آن هستند"‏) 658)، بلكه همانگونه كه گفته شد،‏ با نگرشمردسالارِ‏ عهد مادر بزرگها كه صرفاً‏ مردان را توانابه فكر كردن و خلق چيزهاى شگفت مى دانستند،‏آثار كافكا را هم ظاهراً‏ نتيجه ى نرينگى او مى داندو نه محصول شرايط و تجارب زيسته ى فردى اودر جهان اجتماعى؛ زيرا صراحتاً‏ بر اين باور استكه " هيچ زنى نمى توانست كافكا شود:‏ چنين زنىدر شك ها و نگرانى هايش نمى توانست اضطراب‏«انسان»‏ رانده شده از بهشت را باز بشناسد"‏‏(ص‎662‎‏).‏شايد سخن دو بوار به ظاهر مسئله ى مهمى نباشد،‏اما وقتى بدانيم كه وى با تفكراتى از اين دستناخودآگاه به نظام فكرى«ديگرى انديشى»‏ اى ملحقمى شود كه ساخته و پرداخته ى ساختار تبعيضبين زنان و مردان است،‏ خطر چنين تفكراتبه اصطلاح اسطوره اى را در خصوص ‏«زنان»‏و ‏«مردان»‏ درمى يابيم.‏ خصوصاً‏ وقتى به گفته ىخودش بدانيم كه هرچه در جهان اساطير گفتهنقشى كه فرهنگ مصرفى در جوامع مبتنىبر سرمايه دارى بر عهده ى زنان گذارده انديعنى نقش ‏«زن به مثابه كالا»؛ چنين جوامعىاز آن جا كه تحت حاكميت سرمايه دارى بهسر مى برند،‏ در عرصه ى توليدات فرهنگىخواهى نخواهى به تقويت نگاهى مى كوشندكه در آن،‏ زنان،‏ خود را به منزله ى موجودى‏«براى مردان»‏ تجربه مى كنند.‏شده است ‏"توسط مردان بوده است"ص‎241‎‏).‏جهانى كه باز هم به گفته ى خودش در آن زنانبخش نيمه شفاف ضمير را تشكيل مى دهند؛آنهم صرفاً‏ در نقش بدى،‏ به معنايى دقيق تر بدىِ‏ضرورى ‏(ص ‎242‎‏)؛ طبيعتى كه در نهايت مى بايدفرمانبردار مردان يا قهرمانان زمين گردند....!‏خلاصه كنيم،‏ كافى است نگاهمان به ‏«ديگرى»‏‏(آگاهانه يا ناآگاهانه)‏ تبعيض آميز باشد تاناخواسته با ارتجاع فكرى مواجه شويم؛ حتا اگرسيمون دو بوار باشيم و ناخودآگاه تحت سلطه ىفرهنگ تبعيض آميز قرار گرفته باشيم،‏ گريزى ازاين ارتجاع نيست.‏ چنانچه از وى اين سخن رامى شنويم كه:"‏ زنها وقتى با هم هستند از مردانتقام مى گيرند،‏ سر راهش دام تعبيه مى كنند،‏ اورا لعنت مى كنند،‏ به او اهانت مى كنند:‏ اما انتظارشرا مى كشند"‏ ‏(ص ‎432‎‏)؛ با خواندن اين عبارتاز خود مى پرسيم چگونه متفكرى همچون دوبواركه مى داند براى پرهيز از هر بدفهمى پيوستهمى بايد شرايط تاريخى و اجتماعى را در تحليل هالحاظ كند،‏ مى تواند از سخنانى چنين عاميانه سردرآورد؟ شايد پاسخ را مى بايد در كلى گويى هايىجست وجو كرد كه به مثابه عادتى وسوسه انگيزگاه حتا متفكران هوشيار را مجذوب خود مى كند.‏اين تذكرات به هيچ وجه به معناى كاستن ازبار ارزشى تحقيقات اجتماعى تاريخى دوبوارنيست و اصلا هم نمى تواند باشد.‏ زيرا تلاش اودر شناسايى زنان از خود و سرنوشت تاريخى شانچنان بزرگ و ستايش برانگيز است كه هرگز بااين تذكرات گزندى به آن وارد نمى شود؛ بلكهمنظورتنها درك جهت مندى زبان و ادبياتى استكه در آن به سخن درمى آييم.‏ زبان به ظاهرمعصومانه اى كه اگر خاستگاه افق آنرا درنيابيم هرلحظه خطرى در كمين مان خواهد بود.‏اكنون به دليل اهميت مسئله،‏ لازم است اندكىبيشتر درباره ى فرهنگ مصرفى و همچنين ازنقشى بگوييم كه جوامع مبتنى بر سرمايه دارى برعهده ى زنان گذارده اند:‏ يعنى از نقش ‏«زن به مثابهكالا»؛ شايد بد نباشد از اينجا آغاز كنيم كه چنينجوامعى از آنجا كه تحت حاكميت سرمايه دارى بهسر مى برند،‏ در عرصه ى توليدات فرهنگى خواهىنخواهى به تقويت نگاهى مى كوشند كه در آن،‏زنان،‏ خود را به منزله ى موجودى ‏«براى مردان»‏تجربه مى كنند.‏ به بيانى فرهنگ بورژوايى نگاهىرا شامل حال زنان كرده است كه بر اساس آن،‏مراقبت هاى زنانه آنهم در ملاء عام معطوف بهخوشايند جلوه كردن ‏(«زن به مثابه سكس»)‏ براىمردان شده است.‏ دو بوار مى گويد:‏‏"جامعه از زن مى خواهد كه خود را به شيئىاروتيك بدل كند.‏ هدف مدهايى كه زن به خدمتآنها درآمده اين نيست كه او را چون فردىخودمختار آشكار كنند،‏ بلكه به عكس هدفشاناين است كه زن را از تعالى خود جدا كنند تابه مثابه طعمه اى به مردان عرضه دارند"‏ ‏(دوبوار،‏ص 408).به بيانى مى توان گفت كه سرمايه دارى فقط زنان را61شماره چهاردهم اسفند ماه 91


براى بيگارى به كارخانه ها و اداره ها و ... نكشاند،‏بلكه براى استثمار بيشتر آنها را صرفاً‏ به وضعيتسكس نيز تنزل داد.‏ او ‏(زن)،‏ تحت سلطه ى چنينفرهنگى خود را همانگونه ادراك مى كند كه ازاو توقع مى رود.‏ اكنون بدن او همچون لباس،‏لوازم آرايش و زينت آلات،‏ همگى در خدمتبه بازارهاى سرمايه دارى عمل مى كنند؛ اما براىچنين استفاده اى همانگونه كه گفتيم نخست زنانمى بايست از بدن و هويت خويش،‏ دركى كالايىپيدا كنند.‏ يعنى خود را همچون شيئى با هويتىمشخص درك كنند.‏ اين شيوه ى هويت بخشىمعمولاً‏ از طريق آگهى هاى تبليغاتى و يا بيلبوردهايىصورت مى گيرد كه كالايى خاص را توسطستارگان سينما و يا خوانندگان مورد علاقه مردمتبليغ مى كنند.‏ به واقع براى آشكار و ديده شدنكالاى تبليغاتى،‏ زنِ‏ تبليغ كننده ، مى بايد از ماهيتخود به مثابه انسان،‏ ‏(يعنى موجودى كه وجودشمقدم بر ماهيتش است و همواره اين ماهيت فراتراز چيزى است كه هست)‏ چشم پوشى كند و دربدن خود به مثابه شيئى اروتيك متمركز شود.‏ بدن شيئى كه قوه ى شهوانى را به منزله ى ماهيتى درخود و بسته به خدمت كالاى تبليغاتى درآوردهاست.‏ آرى،‏ اين است راز فروش محصولاتتجارى با استفاده از بدن زنان؛ امروزه بازارهاىمد و لوازم آرايش و يا...،‏ با سرمايه گذارى روىتك تك اعضاء زنانِ‏ ‏«چهره شده»،‏ سودى كلانبراى خود فراهم مى آورند.‏ كافى است تا يكى ازاين زنان،‏ از گردن بند،‏ رژ لب،‏ لباس و يا كفشىبا فلان مارك در برنامه اى تبليغاتى استفاده كندتا به يارى رسانه هاى جهانى شده ى ماهواره اى اينترنتى آن كالا در سراسر دنيا به فروش سرسامآورى دست يابد.‏البته ناگفته نماند كه در عصر حاضر بازارهاىسرمايه دارى علاوه بر تهاجم ديرينه شان به بدنزنان ‏(به مثابه كالا)،‏ روى آورىِ‏ جديدى نيز بهبدن مردان دارند.‏ زيرا شاهد ‏«چهره كردن»‏ مردانىدر عالم هنر و يا حتا ورزش هستيم كه خود رابه مثابه موقعيتى شىء واره براى تبليغ اين يا آن كالاتنزل داده اند.‏ با اين حال هنوز استثمار زنان درجامعه سرمايه دارى حتا در اين مورد بيش از مرداناست.‏ زيرا همانگونه كه پيشتر گفتيم،‏ ساختارجنسيتى اين جامعه،‏ در نهان زن را براى مردهانهادينه كرده است.‏ دوبوار در اين باره مى گويد:‏‏"بايد زن را به گونه اى كه مردان در نظر مى آورندتوصيف كنيم زيرا بودن او براى مردان يكى ازعوامل اساسى وضع واقعى زن است"(ص‎233‎‏).‏از سوى ديگر شايد در خصوص اميال جنسى،‏تصور غالب اين باشد كه زنان عصر حاضركاملاً‏ از آزادى جنسى برخوردارند؛ هر چند اينباور از برخى جهات صحت دارد،‏ اما نمى بايدفراموش كرد كه همزمان با طرح اين مسئله‏(اميال آزاد شده ى جنسى)،‏ اين واقعيت غير قابلكتمان هم وجود دارد كه خود اين فضاى آزادشده به تصرف فرهنگ بورژوايى درآمده است.‏يعنى سبك زندگى،‏ و حتا شيوه ى درك و كنترلاميالِ‏ به اصطلاح آزادشده،‏ از سوى سياست هاىبازارهاى سرمايه دارى تعيين و تعريف مى شود.‏ بهبيانى روشنگرانه،‏ در اين شق مى توان ديد كه اميالآزادشده ى جنسى،‏ در حقيقت چيزى جز همانموقعيت استثمار جنسيتى تحميل شده ى پيشين بهزنان نيست.‏ به واقع تا زمانى كه نظام سرمايه دارى،‏ليبيدو را به انحاء مختلف در كنترل و مديريت خوددارد،‏ نمى توان به ‏«آزادى هاى جنسى»‏ به صورتتمام و كمال خوش بين بود و آنرا باور داشت.‏بارى،‏ متن را با سخنان سيمون دو بوار درباره ىمهمترين اثر خود يعنى ‏«جنس دوم»‏ به پايانمى بريم:‏‏"اگر كتاب من به زنها كمك كرده به اين علتاست كه افكار آنان را بيان داشته است و زن هامتقابلاً‏ حقيقتش را به آن بخشيده اند....‏ در اينده سال،‏ اسطوره هاى مردانه،‏ فلس هاى خود رااز دست داده اند.‏ و بسيارى زنها،‏ در تهور بر منپيشى گرفته اند ... وقتى كه سى ساله بودم،‏ اگر بهمن مى گفتند كه به مسائل زنانه خواهم پرداخت،‏و جدى ترين خوانندگانم زن ها خواهند بود،‏ مرادچار حيرت و حتا خشم مى كردند.‏ اكنون از اينبابت تأسفى ندارم.‏ زنها چون گرفتار تفرقه،‏ دوپارگى و زيان شده اند،‏ براى آنها بيش از مردانمايه برد و باخت،‏ پيروزى و شكست وجود دارد.‏زنها توجه مرا برمى انگيزند:‏ و ترجيح مى دهم كهدر ميان آنان امكان عملى محدود،‏ ولى محكم،‏ بردنيا داشته باشم،‏ نه اينكه در سطح جهانى موجبزنم"(ص‎697‎‏).‏اصفهان دى 1391براى نوشتن اين متن از كتابهاى زير استفاده كرده ام:‏سيمون دوبوار،‏ ‏«جنس دوم»،‏ ترجمه قاسم صنعوى،‏انتشارات توس،‏ 1388پى ير بورديو،‏ ‏«مردان تصميم مى گيرند،‏ زنان كنارمى نشينند»‏ ‏(مصاحبه)،‏ برگرفته از كتاب درسى دربارهدرس،‏ ترجمه ناصر فكوهى ، انتشارات نى،‏ 1388ماهنامه اقتصادي،‏ اجتماعي،‏ فرهنگي و هنري62


بررسي دو شاخص نابرابري جنسيتي در ايرانوده وهخسرو صادقى بروجنى-1شاخص توسعه مرتبط با جنسيت(GDI)شاخص توسعه انساني (HDI) يك شاخص كلياست و به تنهايي نمي تواند نمايانگر كامل وضعيتانساني كشورها باشد و اين واقعيت را كه گرو ه هايمختلف در يك كشور در سطوح نابرابر و متفاوتياز توسعه قرار دارند،‏ از نظر پنهان مي دارد.‏ برايرفع اين كمبود،‏ شاخص توسعه ي مرتبط با جنسيت(GDI) از جمله شاخص هاي تعديل شده ي توسعهانساني است كه تصويري واقع گرا از چگونگيوضعيت توسعه انساني را نشان مي دهد.‏به دلايل تاريخي و ساختاري،‏ تقريباً‏ در تماميجوامع بشري نوعي روابط نابرابر و تبعيض آميز ازلحاظ جنسيت وجود دارد كه بر اساس آن عمدتاً‏زنان،‏ در مراتب و سطوح اجتماعي،‏ اقتصادي ورفاهي پايين تري نسبت به مردان قرار داشته اند.‏نابرابري ها و تفاوت هايي كه كاملاً‏ غير طبيعيبه نظر مي رسد و ناشي از الگوهاي فرهنگي وناهنجاري هاي اجتماعي بوده است.‏در جوامع پيشرفته،‏ در نتيجه ي فرايندهاي نوگرايانهو تحت تأثيرمبارزات برابري خواهانه ي جنبش هايمدافع حقوق زنان،‏ اين نابرابري ها و تبعيضاتبه چالش كشيده شد.‏ در نتيجه ي شكل گيرياين گفتمان هاي برابرگرا و پيدايي شرايط جديد،‏‏«شاخص توسعه ي انساني برحسب جنسيت»‏تعديل شده است.‏تفاوت بين مردان و زنان يا ‏«شاخص توسعه مرتبطباجنسيت»‏ كه اختصاراً‏ با GDI نشان داده مي شود،‏از مهم ترين تفاوت ها در درون ارزش كلي شاخصتوسعه ي انساني يك كشور است.‏ نماگرهاي GDIدقيقاً‏ مانند شاخص توسعه انساني (HDI) استكه به تفكيك جنسيت براي زنان و مردان محاسبهمي شود.‏مقدار پايين GDI نشان دهنده ي آن است كه ياتوسعه ي انساني براي هر دو جنس زن و مرد پاييناست و يا در مقايسه با ، HDI هرچه مقدارآن كم تر63شماره چهاردهم اسفند ماه 91


باشد نشان دهنده ي شكاف و نابرابري بيشتر بينمردان و زنان است (1995:73 .(UNDP, مقدار اينشاخص همچون HDI بين صفر و يك است كه هرچه به يك نزديك تر باشد برابري بيشتر ميان زنو مرد در زمينه ي توسعه انساني را نشان مي دهد.‏مقدار شاخص GDI در برنامه ي اول توسعه دردسترس نبوده است،‏ اما بر پايه ي مقدار اين شاخصدر برنامه ي دوم،‏ در دو سال پاياني برنامه ي دوم‏(سال هاي 1377 و 1378)، هم مقدار و هم رتبه يجهاني اين شاخص نزول كرده است.‏ اين شاخصدر برنامه هاي سوم و 3 سال اول برنامه ي چهارم،‏به جز سال 1380، در بقيه ي سال ها به طور مداومپيشرفت مثبت داشته است.‏در سال 1386، علي رغم بهبود مقدار و رتبه ي،GDI اما رتبه ي آن از سال 1383 كم تر مي باشدو اختلاف رتبه ي HDI و (HDI rank – GDIrank) GDI كه براي اولين بار در سال 1383، صفرشده بود،‏ در سال 1386 مجدداً‏ منفي (2- ‏)گشتهاست كه نشان مي دهد در صورت لحاظ كردنجنسيت در شاخص توسعه ي انساني رتبه ي جهانيآن دو پله نزول خواهد كرد.‏ همچنين بر اساسآخرين آمارهاي موجود،‏ رتبه ي GDI براي ايراندر ميان 16 كشور خاورميانه و آسياي مركزي،‏ مقامنهم كشور است كه همچون ، HDI مقام مناسبينمي باشد.‏در آخرين گزارش توسعه انساني مقدار GDI برايايران 0/770 و رتبه ي جهاني آن در ميان 182كشور در مقام 76 مي باشد.‏ همچنين بر اساسهمين گزارش جدول شماره (1) به مقايسه ي اينمقدار در 18 كشور خاورميانه و آسياي مركزيمي پردازد.‏ در ميان 16 كشوري كه مقادير مريوطبه آن ها محاسبه شده است ايران در جايگاه دهمقرار دارد.‏ در اين سال كشورهاي ‏«نروژ»‏ و ‏«نيجر»‏داراي بيشترين و كم ترين مقدار شاخص توسعهمرتبط با جنسيت هستند.‏جدول (1) روند شاخص توسعه انساني مرتبط باجنسيت در ايران از سال 1371 تا 1386 و ميرانتغييرات اين شاخص در هر سال نسبت به سالگذشته ي خود را نشان مي دهد.‏جدول (2) ميزان تغييرات سالانه ي شاخصتوسعه انساني مرتبط با جنسيت در ايران بينسالهاى‎1371‎ تا 1386 را نشان مى دهدبر اساس اين جدول نتايج زير حاصل مي شود:‏- از سال 1372 تا 1375 علي رغم افزايش مقدار،GDI رتبه ي جهاني آن نزول كرده است و ازرتبه ي 66 ‏(در ميان 172 كشور)‏ در سال 1372به رتبه ي 92 ‏(در ميان 174 كشور)‏ در سال 1375رسيده است.‏- در ميان سال هاي مورد بررسي،‏ در سال 1375اختلاف رتبه ي HDI و GDI داراي بيشترين مقداربوده است و رتبه ي ، HDI 21 رتبه نسبت بهرتبه ي GDI بالاتر بوده است كه اين نشان دهنده ينابرابري جنسيتي بيشتر مي باشد.‏- بيشترين افت در رتبه ي جهاني اين شاخص درسال 1375 بوده است كه نسبت به سال 17 ، 1374رتبه نزول كرده است.‏- بيشترين افزايش در ارزش و رتبه ي جهانيشاخص توسعه ي مرتبط با جنسيت در سال 1376رخ داده است كه به ترتيب به ميزان ‎0/053‎و 9 رتبهافزايش يافته اند.‏- بيشترين افت در ارزش شاخص توسعه يمرتبط با جنسيت در سال 1378 رخ داده است كهنسبت به سال 1377، به ميزان 2/02 درصد كم ترشده است.‏- سال هاي 1378 1377، و 1380 سال هايي هستندكه ارزش شاخص توسعه ي مرتبط با جنسيتنسبت به سال هاي گذشته شان افت داشته است.‏- در سال هاي 1382 1381، و 1383 رتبه يجهاني GDI جمعاً‏ 12 رتبه بهبود يافته است،‏ امافقط در سال 1384 اين رتبه 10 پله نزول كردهاست و در سال 1386 مجداً‏ بهبود 8 پله اي را داشتهاست كه با اين همه رتبه ي آن در اين سال از رتبه يسال 1383 كم تر بوده است.‏- اختلاف ميان رتبه ي HDI و GDI در سال هاي1383 و 1384 همانند سال 1380 به صفر رسيدهاست كه كم شدن نابرابري جنسيتي را نشانماهنامه اقتصادي،‏ اجتماعي،‏ فرهنگي و هنري64


وده وهمي دهد اما در سال 1386 رتبه ي ، HDI 2 رتبهبالاتر از GDI است كه زياد شدن نابرابري جنسيتيرا مي رساند.‏ GDI در سال 86 13 نسبت به سال1384، به ميزان 2/66 در صد افزايش داشته استكه اين ميزان افزايش از ميزان افزايش اين شاخصدر سال هاي 1376 1375، و 1379 كمتر مي باشد.‏2- شاخص توانمندى جنسيتى (GEM)شاخص GEM يا شاخص توانمندى جنسيتىبازگوكننده ي تفاوت دستيابي به مشاغل بالايسياسي،‏ اجتماعي،‏ اقتصادي بين مردان و زنان درجوامع است.‏اين شاخص داراي سه بعد اساسي مي باشد كهعبارتنداز :1- ميزان مشاركت در فعاليت ها و تصميم گيري هايسياسي.‏2- ميزان مشاركت در فعاليت ها و تصميم گيري هاياقتصادي.‏3- ميزان قدرت بر منابع اقتصادي , (UNDP.1995: 73)4- شاخص GEM شامل چهار نماگر مي باشد كه3 بعد فوق الذكر را تبيين مي كنند.‏ اين چهارنماگرموارد زير را شامل مي شوند:‏الف)‏ ميزان مشاركت زنان دركرسي هاي نمايندگيمجلس يا پارلمان.‏ب)‏ درصد مشاركت زنان در مشاغل و پست هايرده ي بالاي مديريتي.‏ج)‏ درصد زنان متخصص و كارگران ماهر زن.‏د)‏ سهم(درصد)‏ درآمد دريافتي زنان (210: .(Ibidهمچنان كه GDI بر قابليت ها و امكاناتي كه دراختيار زنان قرار دارد تأكيد مي كند،‏ GEM برميزان بهره برداري از اين قابليت ها و سود بردناز فرصت هاي زندگي و همچنين ميزان مشاركتكه آمار آن ها در دسترس است،‏ مقام هشتم را داردكه وضعيت بسيار نامطلوب GEM را در مقايسه بااين كشورها نشان مي دهد.‏شاخص توانمندى جنسيتى (GEM) همچونشاخص GDI به بيان نابرابري جنسيتي منتها ازبعدي ديگر مي پردازد.‏ GDI به بيان قابليت ها وامكانات بالقوه اي كه در اختيار زنان قرار داردمي پردازد اما GEM به ميزان استفاده ي زنان ازاين امكانات بالقوه و ميزان به فعليت رسيدن اينفرصت هاي بالقوه و همچنين بر قابليت زنان برايبهره برداري از فرصت هاي زندگي و مشاركت درعرصه هاي مختلف سياسي،‏ اجتماعي،‏ اقتصاديفعالانه ي زنان درعرصه هاي اجتماعي،‏ سياسي،‏اقتصادي دلالت دارد (1995:73 ((UNDP,شاخص توانمندى جنسيتى در ايران در سال هايكه آمار آن در گزارش هاي سازمان ملل موجودبوده است نشان مي دهد كه مقدار آن در سال هاي(1376– 1372) و (1381-1384) افزايش يافتهاست،‏ اما سال 1386، اولين سالي است كه مقدارآن كاهش يافته و رتبه ي آن نيز 16 رتبه نزول كردهاست.‏همچنين در ميان كشورهاي خاورميانه و آسيايجنوبي،‏ ايران در سال 2009 و در ميان 9 كشوريدلالت مي كند.‏در گزارش توسعه انساني سال 2009 كه براساس آمار سال 2007 تنظيم شده است.‏ شاخصتوانمندى جنسيتى 0/331 و رتبه ي جهاني آن درميان 182 كشور مقام 103 بوده است.‏ همچنين درميان 10 كشور خاورميانه و آسياي مركزي كه آمارآن ها در دسترس بوده است،‏ مقام نهم را به خوداختصاص داده است.‏ مقدار و رتبه ي كشورهايديگر اين منطقه در جدول شماره (3) نشان دادهشده است.‏ همچنين در اين سال كشورهاي ‏«نروژ»‏و » نيجر»‏ داراي بيشترين و كم ترين شاخص65شماره چهاردهم اسفند ماه 91


توانمندى جنسيتى مي باشند.‏جدول (3). شاخص توانمندى جنسيتى 18كشور خاورميانه و آسياي مركزي در سال 2007را نشان مى دهد.‏جدول (4) مقدار و رتبه جهاني شاخص توانمندىجنسيتى را براي ايران در سال هايي كه مقادير آن دردسترس بوده است را نشان مي دهد.‏ درگزارش هايتوسعه انساني (UNDP) كه مقادير اين جدول ازآن استخراج شده است مقدار و رتبه ي GEM درسال هاي 2000 1999، 1998، و 2001 گزارشنشده است.‏همچنين در اين جدول ميزان تغييرات مقدار ورتبه جهاني شاخص توانمندى جنسيتى در هر سالنسبت به سال پيش از خود را براي ايران نشانداده شده است.‏ چون مقادير سال 2001 در دسترسنمي باشد مقدار و رتبه ي سال 2002 نسبت بهسال 1997 به عنوان آخرين سال پيش از آن كهمقاديرش در دسترس بوده،‏ سنجيده شده است.‏جدول (4). ميزان تغييرات سالانه ي شاخصتوانمندى جنسيتى در ايران بين سال هاى 1386-1371 را نشان مى دهد.‏با توجه به جدول (4) نتايج زير حاصل مي شود:‏بيشترين رشد در مقدار و رتبه ي جهاني شاخصتوانمندى جنسيتى در ميان سال هايي كه آمار آن دردسترس است در سال 1384 رخ داده است.‏- بيشترين مقدار شاخص توانمندى جنسيتى درسال 1384 و بهترين رتبه ي آن در سال 1383 بودهاست.‏- بيشترين افت در مقدار و رتبه ي جهاني شاخصتوانمندى جنسيتى در سال 1386 رخ داده است.‏- كمترين مقدار شاخص توانمندى جنسيتى درسال 1372 و پايين ترين رتبه ي آن در سال 1386بوده است.‏- اين شاخص از سال 1372 تا سال 1384 درتمامي سال هاي گزارش شده روندي صعوديداشته است اما در سال 1386 كاهش يافته است.‏- رتبه ي جهاني شاخص توانمندى جنسيتى از سال1376 تا سال 1381، به ميزان 16 رتبه بهبود يافتهاست اما فقط در سال 1384 به ميزان 16 رتبه نزولكرده است.‏همانطور كه از آمار مربوط به شاخص توانمندسازىجنسيتى استنباط مى شود،‏ با روى كار آمدن دولتنهم،‏ رتبه ى اين شاخص به ميزان قابل توجهى تنزلكرده است كه اين ميزان تنزل را مى توان در ارتباطبا اتخاذ سياست هاى جديدى دانست كه موجبافزايش نابرابرى جنسيتى شده اند.‏ شكل گيرىقوانينى مانند سهميه بندى جنسيتى دانشگاه ها،‏تفكيك جنسيتى كتب درسى مدارس،‏ عدم امكاندستيابى به مقام رياست جمهورى براى زنان،‏ عدمامكان دستيابى به مقام قضاوت براى زنان،‏ نابرابرىدستمزد زنان و مردان در مشاغل خصوصى،‏واگذار نشدن مشاغل تصميم گيرى به زنان،‏ تسهيلشرايط ازدواج مجدد ) به واسطه لايحه حمايت ازخانواده)‏ و...‏ از جمله مواردى است كه حقوقدانانآنان را به عنوان موانع توسعه توانمندسازى زنان درايران ياد مى كنند.‏منابع:‏- جهانى سازى و نابرابرى ‏(در دست انتشار).‏خسرو صادقى بروجنى،‏ نشر پرسش.‏-UNDP (from 1990 to 2009). HumanDevelopment Report 1990 to 2009, NewYork: Oxford University Press.ماهنامه اقتصادي،‏ اجتماعي،‏ فرهنگي و هنري66


نبرد انقلاب و ضدانقلاب ادامه داردھاناردشير زارعى قنواتىآغاز خيزش هاى عربى در خاورميانه و شاخ آفريقاكه با خودسوزى ‏"محمد بوعزيزى"‏ در تونس رقمخورد و منجر به فرار ‏"زين العابدين بن على"‏ديكتاتور اين كشور به عربستان سعودى گرديد،‏جرقه اى بود كه بر خرمن ديكتاتورى هاى موروثىافتاد.‏ هنوز جهان از شوك تغييرات غيرمنتظره درتونس فارغ نشده بود كه معترضان دمكراسى خواهو چپ گراى مصرى با خيمه برافراشتن و ايستادگىمستمر در ميدان ‏"التحرير"‏ قاهره در كمتر از 18روز طومار عمر سياسى ‏"حسنى مبارك"‏ ديكتاتورسرزمين فراعنه را در هم پيچيدند.‏ اين تحول هاىشتابناك كه با شعار ‏"نان،‏ آزادى،‏ عدالت اجتماعىو كرامت انسانى"‏ در يك سير طبيعى و پروسهتاريخى به جهت انباشت مطالبات توده هاى مردماز هستى سياسى – اجتماعى ساقط شده رقم خورد،‏بازتاب خود را در تمامى منطقه عربى از جملهكشور بحرين بر جاى گذاشت.‏ اين سير طبيعىتغييرات انقلابى با توجه به قاعده ‏"امت عربى"‏ كهفراتر از مرزهاى جغرافيايى است و همچنين بسترمساعد جهت تغييرات بنيادين،‏ به مناطق پيرامونىدر كشورهاى عربى با حكومت هاى موروثى وشيخ نشين هاى خليج فارس نيز سرايت كرد و شعار‏"الشعب يريد اسقاط النظام"‏ ديگر تبديل به گفتمانغالب توده هاى عام و خاص جوامع عربى شد.‏ اينسير طبيعى مطالبات دمكراتيك و عدالت اجتماعىدقيقاً‏ همان هدفى نبود كه نظام هاى مسلط منطقه اىو هژمون هاى ليبرال دمكراسى غربى انتظار داشتند.‏به همين دليل كه هر دو فاز دمكراتيك و عدالتمحور قيام موسوم به ‏"بهار عربى"‏ تأمين كنندهاهداف ذاتى چينش محافظه كار ژئوپلتيك منطقه اىو نظام مسلط امپرياليسم بين المللى نبود،‏ درآستانه سقوط حسنى مبارك رخدادهاى منطقه اىوارد مرحله ‏"مديريت بحران"‏ از سوى بازيگرانمنطقه اى و بين المللى گرديد.‏ اين واقعيت با توجهبه عمق مطالبات مردمى و حضور اكتيو نيروها وگروه هاى چپ حداقل در دو كشور تونس و مصرآينده ى خوشايندى را در مقابل ديدگان بازيگرانمنطقه اى و بين المللى قرار نمى داد.‏ در اين مرحلهيك ‏"نقشه راه"‏ ضدانقلابى توسط حكومت هاىمحافظه كار سنى و هژمون هاى غربى در چارچوبمناقشات مذهبى و ‏"آلترناتيو سازى"‏ جرياناتاسلام گراى محافظه كار با محوريت ‏"اخوانالمسلمين"‏ و شاخه هاى سلفى متحد آن با الگوبردارى از حاكميت حزب ‏"عدالت و توسعه"‏ بهرهبرى ‏"رجب طيب اردوغان"‏ در تركيه عملياتىشد.‏ براى عملياتى شدن اين نقشه راه لاجرم لازمبود تا سير طبيعى وقايع و رخدادها به يك مسيركاذب و اخلال گرايانه هدايت گردد و افكارعمومىنيز به سمت يك بيراهه كشانده شود.‏ اين كهدر ليبى و سوريه نيز اعتراض به وضع موجودگسترش يافته و زمامداران اين دو كشور هم آماجاعتراضات مردمى قرار گرفتند يك واقعيت استاما نحوه برخورد با تحولات اين دو كشور كه بهنوعى بيرون از اردوگاه غربى تلقى مى شدند روندمتفاوتى به خود گرفت و موتور محركه حوادثاين كشورها،‏ به جاى كنش ملت ها به هدايت وتأثيرگذارى نيروهاى بيرونى منتقل گرديد.‏ همينانتقال مسئوليت از جنبش درونى به نيروى دخالتگر بيرونى و تبديل ‏"پروسه"‏ به ‏"پروژه"‏ موجبگرديد تا در ليبى با حمله نظامى غرب و ارتجاعمنطقه اى ‏"معمر قذافى"‏ سرنگون شود و در سوريهنيز جنگ داخلى با تسلط گروه هاى بنيادگراىمذهبى به خصوص ‏"جبهه النصره"‏ وابسته بهالقاعده مغرب جايگزين خيزش انقلابى شود.‏اين تغيير و اخلال عامدانه در سير طبيعى پروسهانقلاب ها دمكراتيك در خاورميانه و شاخ آفريقا هرچند كه بهار عربى را به سمت ‏"خزان عربى"‏ برد امابه دليل عدم پاسخگويى ضرورى به مطالبات پايهو در هم ريختگى ساخت منطقه اى و مهم تر از همهعيان شدن ذات ارتجاعى و ضد عدالت اجتماعىاسلام گرايان حاكم در تونس و مصر موجب تداومروند انقلاب و مرزبندى شفاف و دمكراتيزه تر67شماره چهاردهم اسفند ماه 91


شدن در مرحله بعدى خيزش هاى عربى گرديد.‏در طى دو سال گذشته كه از خيزش هاى عربى درمنطقه مى گذرد به لحاظ هژمونى اسلام گرايان بهدليل سازمان يافته ترين گروه هاى موجود و حمايتبدون قيد و شرط ارتجاع منطقه اى و كشورهاىغربى،‏ به زعم عده اى اين تحولات از اساس بهعنوان يك ‏"سناريو"‏ براى بازگشت به عقب تلقىشده است كه اين درك مكانيكى از وضعيت كنونىكاملاً‏ گمراه كننده است.‏ تجربه دو سال اخير وبه خصوص تحولات ماه هاى گذشته نشان مى دهدكه انقلابيون واقعى در كشورهاى درگير بحرانو در حال طى كردن دوران گذار نه تنها ميدانرا براى ضدانقلاب خالى نكرده اند كه با تداوممطالبات و اعتراضات خود به رهبرى جنبش هاىچپ و سكولار در مرحله دوم انقلاب،‏ عرصه رابر اسلام گرايان بيش از پيش تنگ مى كنند.‏ همينپتانسيل نهفته در بطن خيزش هاى عربى و افشاىخط كاذب تحولات در ليبى و سوريه كه در اولىاسلام گرايان حاكم را به عقب نشينى و در تنگناقرار گرفتن واداشته است و در دومى نيز اهدافپشت پرده ارتجاع منطقه اى و امپرياليسم كاملاً‏برملا شده است،‏ در شرايط توازن نسبى قدرتبين دو جناح درگير موجب تعميق بيشتر مطالباتانقلابى و سرخوردگى افكار عمومى از سمتگيرى كاذب ديگر كه درهم ريختگى اجتماعى –سياسى و جنگ داخلى را به همراه داشته،‏ شدهاست.‏ اين توهم گمراه كننده كه خيزش هاى عربىاز همان ابتدا يك ‏"پروژه"‏ بيرونى براى تغييراتواپس گرايانه و ناشى از يك اشتباه تاريخى بودهاست نيز به هيچ عنوان با واقعيات موجود انطباقندارد و فرو كاستن جنبش هاى عينى به فرمول هاىتصنعى خواهد بود.‏ پيروزى اسلام گرايان در مرحلهاول قيام هاى عربى در نبود تشكل هاى سازمانيافته و عدم انسجام جنبش هاى مدنى و احزابچپ – سكولار با حمايت بيرونى اتفاق افتاد،‏ درحالى كه تجربه تاريخى نشان مى دهد كه انباشتمطالبات و عدم پاسخگويى به آن در فاز نهايى نبردتعيين كننده خواهد بود.‏ اسلام گرايان به دليل ذاتواپس گرايانه اجتماعى آنان و پيوند با اليگارشىمالى – اقتصادى ملى و نظام سرمايه دارى جهانىبه هيچ وجه قادر به تثبيت هژمونى بر ملت هاىخواهان آزادى و عدالت اجتماعى در شرايط توازنقدرت نبوده و در مرحله دوم كه اپوزيسيون مترقىجايگاه خود در جامعه را تحكيم مى كند به اجبارزير ضرب قرار خواهند گرفت.‏ انقلاب هاى ملى– دمكراتيك در شرايط كنونى و به خصوص دربسترى كه به شدت از فاصله طبقاتى،‏ فقر مزمن،‏بيكارى با درصد بالا و عدم وجود دمكراسىواقعى رنج مى برد،‏ بسيار فراتر از تصاوير زشتو زيباى دوران گذار،‏ به تدريج به سمت تعميقو پاسخگويى به مطالبات اساسى متمايل خواهندشد.‏ تحليل شرايط انقلابى و درك دوران گذاربدون در نظر گرفتن شرايط عينى و ذهنى حاكمبر سير وقايع و همچنين قدرت تأثيرگذارى بيرونىاز اساس اشتباه بوده و مى تواند منجر به نتيجهگمراه كننده شود.‏ اصولاً‏ وضعيت انقلابى در بسترژلاتينى و ظهور جنبش هاى خودجوش هميشهيك موقعيت پارادوكسيكال را ايجاد مى كند كهبا سلب مشروعيت و قدرت ‏"نظم كهن"‏ نيروهاىمتفاوت برآمده از اين بستر در رقابت براى تسلطبر ‏"نظم جديد"‏ پيكرسازى و تثبيت موقعيت خودرا بر ديگرى در آينده تحميل خواهد كرد.‏ در چنينمحيطى چنان چه يك توازن نيرو بين جناح مترقىو جناح واپس گرا وجود داشته باشد با توجه بهوجود تجارب شكست خورده قبلى در منطقه وانفجار اطلاعات در مورد شناخت منافع واقعىاكثريت جامعه،‏ شانس نيروهاى ترقى خواه براىرسيدن به اهداف غائى انقلاب از رقيب بيشترمى باشد.‏ به دليل انباشت مطالبات و سركوبجنبش ها در طول بازه هاى زمانى،‏ يك اشتياقكاذب و غيرواقعى براى رسيدن فورى به اهدافآرمان خواهانه وجود دارد كه مى تواند در كوتاهمدت به لحاظ شكست هاى مقطعى موجب ياسو سرخوردگى شود.‏ اتفاقاً‏ در تجربه تونس و مصربا توجه به وضعيت امروز اين جوامع و تحولاتشتابناك آن كه در ظرف دو سال،‏ انقلاب از فاز اولبه فاز دوم وارد شده است به نظر مى رسد كه اينتغيير فاز حتى بيش از تصور اوليه در كمترين زمانممكن به سمت مثبت در حركت است.‏در اين مرحله از تحولات عربى اينك اين سؤالاساسى بايد پاسخ گفته شود كه روندهاى جارىبه كدام سو در حال حركت است.‏ براى پاسخ بهاين سؤال ابتدا مى بايست شرايط انقلابى در جوامعدرگير تحولات را به درستى درك كرد و سپسبا توجه به توازن قدرت در رأس فوقانى و عمقبدنه اجتماعى در بين نيروهاى عمل كننده نسبتبه تحولات آينده قضاوت نسبى كرد.‏ به جهتجايگاه سنتى احزاب اسلام گرا در جوامع عربىدر خاورميانه و شاخ آفريقا و همچنين حمايتارتجاع منطقه اى و امپرياليسم از هژمونى آناناين كه در ليبى و سوريه نيز اعتراض به وضعموجود گسترش يافته و زمامداران اين دوكشور هم آماج اعتراضات مردمى قرار گرفتنديك واقعيت است اما نحوه برخورد با تحولاتاين دو كشور كه به نوعى بيرون از اردوگاهغربى تلقى مى شدند روند متفاوتى به خودگرفت و موتور محركه حوادث اين كشورها،‏به جاى كنش ملت ها به هدايت و تأثيرگذارىنيروهاى بيرونى منتقل گرديد.‏ همين انتقالمسئوليت از جنبش درونى به نيروى دخالتگر بيرونى و تبديل ‏"پروسه"‏ به ‏"پروژه"‏ موجبگرديد تا در ليبى با حمله نظامى غرب و ارتجاعمنطقه اى ‏"معمر قذافى"‏ سرنگون شود و درسوريه نيز جنگ داخلى با تسلط گروه هاىبنيادگراى مذهبى به خصوص ‏"جبهه النصره"‏وابسته به القاعده مغرب جايگزين خيزشانقلابى شود.‏در چارچوب جايگزينى استبداد دينى به جاىديكتاتورى هاى سكولار،‏ در فاز اول تحولاتمنجر به قدرت گيرى آنان گرديد.‏ اين وضعيتهم اكنون در حال تغيير است و چربش قدرتجنبش هاى اصيل انقلابى و خواهان تغييراتبنيادين بر نيروهاى حاكم اسلام گرا،‏ ترقى خواهانرا در موضع تهاجمى و واپس گرايان را در وضعيتتدافعى قرار داده است.‏ بعد از ترور ‏"شكرى بلعيد"‏ماهنامه اقتصادي،‏ اجتماعي،‏ فرهنگي و هنري68


ھانرهبر حزب چپ گراى ‏"جبهه مردمى براى تغييراتدمكراتيك"‏ توسط حاميان اسلام گراى ‏"حزبالنهضه"‏ در تونس كه با واكنش اعتراضى توده هاىمردم مواجه گرديد اين پيام رساتر از هميشه شنيدهشد كه انقلابيون واقعى اجازه تحكيم قدرت رابه دزدان انقلاب نخواهند داد.‏ پيش بينى اين كهدر چه زمانى بالاخره نيروهاى مدرن و سكولاربا سويه هاى دمكراتيك و عدالت اجتماعى برواپس گرايان حاكم در كشورهاى تونس،‏ مصر ياليبى و يمن پيروز مى شوند به لحاظ درك سياسىهرگز امكان پذير نمى باشد اما روندهاى موجوددر ميدان نبرد در چارچوب سير تاريخى تحولاتنشان مى دهد كه دير يا زود اين اتفاق خواهد افتاد.‏از آن جا كه هم اينك حداقل در جنبش اعتراضىتونس و مصر نيروهاى چپ هژمونى مبارزه عليهواپس گرايان را در دست دارند به لحاظ ماهيت ايننيروها و دانش آنان نسبت به دوران گذار اميدوارىزيادى براى پيروزى در مرحله دوم انقلاب وجودخواهد داشت.‏ هجوم مردم سرخورده از حاكميتاسلام گرايان در تونس و مصر در طى چند ماه اخيرو زير ضرب قرار گرفتن دولت هاى حاكم اينواقعيت را نشان مى دهد كه انقلاب ناتمام عربىهنوز پتانسيل نهفته و بزرگى براى رقم زدن مسيرجديد را در خود دارد.‏ موازنه قوا در بطن بدنهسياسى – اجتماعى اين جوامع در كنار مطالباتانباشت شده كه اسلام گرايان قادر به پاسخگويىبه آن نيستند،‏ توازن قوا را در طى ماه هاى آيندهبه نفع جنبش هاى انقلابى تغيير داده و معادلاتپتانسيل نهفته در بطن خيزش هاى عربى وافشاى خط كاذب تحولات در ليبى و سوريه كهدر اولى اسلام گرايان حاكم را به عقب نشينىو در تنگنا قرار گرفتن واداشته است و دردومى نيز اهداف پشت پرده ارتجاع منطقه اىو امپرياليسم كاملاً‏ برملا شده است،‏ در شرايطتوازن نسبى قدرت بين دو جناح درگير موجبتعميق بيشتر مطالبات انقلابى و سرخوردگىافكار عمومى از سمت گيرى كاذب ديگر كهدرهم ريختگى اجتماعى – سياسى و جنگداخلى را به همراه داشته،‏ شده است.‏ اينتوهم گمراه كننده كه خيزش هاى عربى ازهمان ابتدا يك ‏"پروژه"‏ بيرونى براى تغييراتواپس گرايانه و ناشى از يك اشتباه تاريخىبوده است نيز به هيچ عنوان با واقعيات موجودانطباق ندارد و فرو كاستن جنبش هاى عينى بهفرمول هاى تصنعى خواهد بود.‏موجود را به هم خواهد ريخت.‏ در اين جا نقشنيروهاى اپوزيسيون در دامن زدن و تعميق مطالباتاقتصادى تأثير تعيين كننده اى در سير وقايع خواهدداشت.‏ به خصوص اينكه نيروهاى چپ به واسطهشناخت تئورى انقلاب،‏ ماهيت دوران گذار،‏ اتكاىهم زمان به طبقه كارگر،‏ طبقه متوسط شهرى وفرودستان حاشيه نشين قادر خواهند بود با تعميقمطالبات اساسى مردم سوءاستفاده هاى پوپوليستىو كمك هاى خيريه اى رياكارانه احزاب اسلام گرارا خنثى كنند،‏ تغيير در معادلات كنونى چشم اندازمثبت ترى را نشان مى دهد.‏ از آن جا كه تونس ومصر بيشتر به اقتصاد مبتنى بر صنعت توريسموابسته هستند و از رانت هاى بزرگ نفتى بى بهرهمى باشند،‏ زمينه براى قدرت مانور آنان در ادامهاقتصاد خيريه اى بيش از پيش تنگ تر شده و هرچه زمان بگذرد اعتراضات توده اى و خشم طبقاتپايين دست جامعه سرريزتر خواهد شد.‏ نكته مثبتديگرى كه در تحولات تونس و مصر مشاهدهمى شود اين كه مسير حركت جنبش اعتراضى بهنوعى منطبق با تحولات انقلاب ها كلاسيك رقمخورده است و همين موضوع به اضافه حمايتغرب از حاكمان اسلام گرا قدرت تأثيرگذارىجريانات ليبرال و مماشت جو را براى معاملاتبا قدرت هاى حاكم به شدت كاهش مى دهد.‏ باتوجه به تمامى فاكت هاى موجود مى توان به آيندهجنبش هاى اعتراضى عربى به خصوص در تونسو مصر اميدوار بود و تصوير كنونى را نتيجه نهايىتحولات در اين جوامع به حساب نياورد.‏سير طبيعى مطالبات دمكراتيك و عدالت اجتماعىدقيقاً‏ همان هدفى نبود كه نظام هاى مسلط منطقه اىو هژمون هاى ليبرال دمكراسى غربى انتظار داشتند.‏به همين دليل كه هر دو فاز دمكراتيك و عدالتمحور قيام موسوم به ‏"بهار عربى"‏ تأمين كنندهاهداف ذاتى چينش محافظه كار ژئوپلتيك منطقه اىو نظام مسلط امپرياليسم بين المللى نبودپيش بينى اين كه در چه زمانى بالاخره نيروهاىمدرن و سكولار با سويه هاى دمكراتيك و عدالتاجتماعى بر واپس گرايان حاكم در كشورهاىتونس،‏ مصر يا ليبى و يمن پيروز مى شوندامكان پذير نمى باشد.‏از آن جا كه هم اينك حداقل در جنبش اعتراضىتونس و مصر نيروهاى چپ هژمونى مبارزه عليهواپس گرايان را در دست دارند به لحاظ ماهيت ايننيروها و دانش آنان نسبت به دوران گذار اميدوارىزيادى براى پيروزى در مرحله دوم انقلاب وجودخواهد داشت.‏انتقال مسئوليت از جنبش درونى به نيروى دخالتگر بيرونى و تبديل ‏"پروسه"‏ به ‏"پروژه"‏ موجبگرديد تا در ليبى با حمله نظامى غرب و ارتجاعمنطقه اى ‏"معمر قذافى"‏ سرنگون شود و در سوريهنيز جنگ داخلى با تسلط گروه هاى بنيادگراىمذهبى به خصوص ‏"جبهه النصره"‏ وابسته بهالقاعده مغرب جايگزين خيزش انقلابى شود69شماره چهاردهم اسفند ماه 91


پايان جهانسيامك طاهرىروز بعد وقتى همگان سر از خواب دوشينهبرخاستند و همه چيز را همان گونه كه بود ديدند بالبخندى به لب زندگانى هميشگى را آغاز كردند.‏ اماهنوز در روزهاى پايانى سال ميلادى ناگهان شايعهاى در سراسر جهان - از اروپا تا آسيا و از آمريكا تاافريقا پيچيد.‏ شايعه پايان جهان!‏زمانى چندى نگذشته بود كه با پايان سال كهنوگذشت چند روزى از سال نو نگرانى تازه اىبخش هاى وسيعى از جهان را دربرگرفت.‏ خطريك پايان ديگر!‏ آيا براستى اين بار جهان به پايانمى رسد.‏با انتشار آمارهاى تازه و مشخص شدن ميزانو عمق بيمارى مرگبار سرمايه دارى نگرانى ووحشت و ترس دنياى سرمايه دارى را فرا گرفت.‏نوسترا داموس هاى جهان سرمايه دارى مى كوشندتا پايان سرمايه دارى را پايان جهان قلمداد كندهمان جايى كه آنان سرمايه دارى را آخرين نظمجهان مى نمايانند.‏ ولى آيا به راستى چنين است؟براى يافتن پاسخ ابتدا ميزان و عمق فاجعه اى را كهسرمايه دارى با آن مواجه است را از ميان بخشى ازرخدادها وا مى كاويم.‏بنا به آمارهاى منتشر شده رشد توليد ناخالصداخلى آمريكا در سه ماهه پايانى سال 2012 فقطيك دهم درصد بوده است ‏(تقريباً‏ برابر صفر)‏ درسال 2016 ديگر آمريكا بزرگ ترين قدرت اقتصادىجهان نيست.‏ در بودجه سال 2013 براى اولين بارآمريكا ناچار شد بودجه نظامى خود را كاهش دهد.‏اين كاهش هرچند كه با مقاومت دستگاه قانونگذارى اين كشور از ميزان آن كاسته سد ولى باز همرقم 30 ميليون دلارى را بر پيشانى بودجه اين كشورحك كرد بزرگ ترين ناو هواپيما بر جهان و آمريكا‏(اينتر پرايز باز نشسته شد بى آنكه جانشينى براىآن در نظر گرفته شود بنا به گزارش اداره اطلاعاتآمريكا؛ اين كشور در سال 2030 فقط يكى ازقدرت هاى جهان خواهد بود آن هم نه قوى ترينآن ها.‏ ميزان بيكاران آمريكا در سه ماهه پايانى ساليك دهم درصد افزايش نشان داد.‏ در اروپا وضع ازاين هم بدتر بود)‏ميزان رشد اقتصادى حوزه يورو 0/6 درصد كاهشداشته است.‏ اين ركود حتى بزرگ ترين اقتصاد اروپايعنى آلمان را نيز تحت الشعاع قرار داده است.‏ اينتنها كاهش رشد اقتصادى نيست كه اروپاييان راوحشت زده كرده است آمارها همچنين بيانگر آنهستند كه ميزان رشد اقتصادى 17 كشور عضومنطقه يورو به صفر رسيده است كه نشان از آندارد كه اروپا در دوره بسيار دشوارى از زندگى خودقرار گرفته است.‏ نرخ بيكارى حتى در باثبات ترينكشورهاى اروپا به صورت مهار نشدنى افزايشيافته است.‏ تمامى كوشش ها براى غلبه بر بحراناقتصادى يكى پس از ديگرى با شكست روبه روشدند نشست هاى پى در پى ميان مقامات گوناگونبه دنبال هم برگزار و پايان مى يابند بى آنكه نشانملموسى برجاى گذارند تاكنون ميليون ها شهرونداروپايى از كشورهاى خود به دليل بحران شديداقتصادى گريخته اند.‏ بسيارى از افرادى باقيمانده نيز،‏شروع به يادگيرى زبان خارجى كرده تا در اولينامكان به مهاجرت دست بزنند مقصد اين مهاجرت هابه طور عمده برزيل؛ آنگولا و ‏...و ديگر اقتصاد هاىنوظهور است.‏ در خواست تغيير تابعيت هنرپيشهمشهور فرانسوى به روسى براى فرار از مالياتتوجه به يك جنبه از آغاز اين گريز همگانى ازبهشت كهن و جهنم سوزانى كه از راه فرا مى رسد رابه نمايش گذاشت.‏ ‏.تحقيقات جامعه شناسان اروپايىحاكى است:‏ توسعه فناورى هاى ارتباطاتى درشرايطى كه بحران اقتصادى عرصه را بر كشورهاىاروپايى تنگ كرده است،‏ خصوصيت جديدى را دربسيارى از شهروندان اروپايى به وجود آورده و اينگروه از افراد ‏(حتى بخش هايى از اروپاييان سنتى)‏به جست وجوى زندگى بهتر،‏ خانه و كاشانه خود راترك و به كشورهاى ديگر سفر مى كنند.‏بحران اقتصادى كه تاكنون كمر كشورهاى فقيرحوزه يورو را خم كرده بود حالا باعث مچاله شدنكشورهاى ثروتمندترى همچون انگليس،‏ آلمان وفرانسه كه به داشتن اقتصادى ثابت و پويا شناختهمى شدند،‏ شده است.‏ از اين رو انگلستان بنا دارد،‏شمار مأموران پليس خود را در راستاى كاهشهزينه هاى اين كشور بكاهد.‏ بدين ترتيب شمارمأموران پليس در اين كشور به پايين ترين حد آن در11 سال گذشته خواهد رسيد؛ چرا كه بودجه پليساين كشور 20 درصد كاهش يافته است.‏ در فرانسههم،‏ در سال 2012 ميلادى دست كم 66 هزار و800 فرصت شغلى از بين رفته است.‏ اين در حالىاست كه ظرف ماه هاى اخير نيز برشمار شركت هاو واحدهاى توليدى فرانسوى داراى معضل مالى واقتصادى كه ليست بلندى از بركنارى هاى جمعىكاركنان و حقوق بگيران خود ارائه داده اند،‏ رو بهافزايش بوده است.‏در آلمان موج اعتصاب هاى ناشى از نارضايتى هاىاقتصادى روندى پر شتاب گرفته است.‏ در اواخرژانويه و اوايل فوريه اخير اعتصاب در دو فرودگاهدوسلدورف و هامبورگ باعث لغو صدها پرواز شد.‏گفته مى شود اين اعتصاب كه طى آن 90 درصداز كاركنان گذرگاه هاى امنيتى فرودگاه شغلشانرا به نشانه اعتراض ترك كردند،‏ سفر ده ها هزارمسافر را با اخلال مواجه كرد.‏ اين اعتصاب ها براىوادار كردن مسئولان فرودگاه به افزايش دستمزدهاىكاركنان بخش هاى امنيتى فرودگاه صورت گرفتهاست.‏همراه با موج بيكارى در اروپا شمار بيكاران در ايتالياهم افزايش نگران كننده اى يافته است.‏ تاكنون حدود3 ميليون نفر ايتاليايى به عنوان بيكار ثبت نام كرده اندكه اين آمار حاكى از افزايش حدود 2 درصدى درطول يك سال است.‏ همچنين از ركودى جديد دردسامبر 2012 خبر مى دهد.‏ هم اكنون حدود 85درصد از جوانان و افراد تحصيل كرده ايتاليايى دربارهآينده شغلى خود نگرانند.‏ نرخ بيكارى در جنوبايتاليا 2 برابر شمال اين كشور است به طورى كهميزان دستمزدها در جنوب اين كشور 17 درصدكمتر از شمال است.‏ آمارها نشان مى دهد ميزانبيكارى در ميان افراد تحصيل كرده يك سال پس ازاين كه اين افراد مدرك خود را مى گيرند در فاصلهسال هاى 2007 تا 2 2011، برابر افزايش داشته و به19 درصد رسيده است.‏نرخ بيكارى در يونان هم ركورد زده است.‏آمارهاى رسمى يونان نشان مى دهند نرخ بيكارىدر اين كشور در ماه نوامبر به رقم بى سابقه 27درصد رسيده است.‏ در همين حال،‏ تحقيقات جديدهم حاكى از آن هستند كه ركود اقتصادى در اينكشور همچنان پابرجاست و تا پاپان سال يك سومجمعيت اين كشور فقير خواهند بود.‏ آمارهاىبيكارى بيشترين تأثير را بر جوانان يونانى داشته زيرابر اساس آمارهاى اين اداره 61/7 درصد از جوانانزير 24 ساله بيكار هستند.‏ يونان كه اكنون ششمينسال پياپى ركود اقتصادى را تجربه مى كند،‏ نزديكبه سه سال براى گذران امور اداره كشور به وام هاىنجات اقتصادى ساير كشورها وابسته بوده است.‏نتايج تحقيقات يكى از بزرگ ترين اتحاديه هاىكارگرى يونان پيش بينى كرده است تا پاپان سالجارى نزديك به 3/9 ميليون نفر از جمعيت 11ميليونى اين كشور فقير خواهند بود.‏ميزان رشد اقتصادى حوزه يورو 0/6 درصد كاهشداشته است.‏ اين ركود حتى بزرگ ترين اقتصاد اروپايعنى آلمان را نيز تحت الشعاع قرار داده است.‏ اينتنها كاهش رشد اقتصادى نيست كه اروپاييان راوحشت زده كرده است آمارها همچنين بيانگر آنهستند كه ميزان رشد اقتصادى 17 كشور عضومنطقه يورو به صفر رسيده است كه نشان از آندارد كه اروپا در دوره بسيار دشوارى از زندگى خودقرار گرفته است.‏ نرخ بيكارى حتى در باثبات ترينكشورهاى اروپا به صورت مهار نشدنى افزايشيافته است.‏ تمامى كوشش ها براى غلبه بر بحراناقتصادى يكى پس از ديگرى با شكست روبه روشدند نشست هاى پى در پى ميان مقامات گوناگونبه دنبال هم برگزار و پايان مى يابند بى آنكه نشانملموسى برجاى گذارند تاكنون ميليون ها شهرونداروپايى از كشورهاى خود به دليل بحران شديداقتصادى گريخته اند.‏ بسيارى از افرادى باقيمانده نيز،‏شروع به يادگيرى زبان خارجى كرده تا در اولينماهنامه اقتصادي،‏ اجتماعي،‏ فرهنگي و هنري70


ھانامكان به مهاجرت دست بزنند مقصد اين مهاجرت هابه طور عمده برزيل؛ آنگولا و ‏...و ديگر اقتصاد هاىنوظهور است.‏ در خواست تغيير تابعيت هنرپيشهمشهور فرانسوى به روسى براى فرار از مالياتتوجه به يك جنبه از آغاز اين گريز همگانى ازبهشت كهن و جهنم سوزانى كه از راه فرا مى رسد رابه نمايش گذاشت.‏ ‏.تحقيقات جامعه شناسان اروپايىحاكى است:‏ توسعه فناورى هاى ارتباطاتى درشرايطى كه بحران اقتصادى عرصه را بر كشورهاىاروپايى تنگ كرده است،‏ خصوصيت جديدى را دربسيارى از شهروندان اروپايى به وجود آورده و اينگروه از افراد ‏(حتى بخش هايى از اروپاييان سنتى)‏به جست وجوى زندگى بهتر،‏ خانه و كاشانه خود راترك و به كشورهاى ديگر سفر مى كنند.‏بحران اقتصادى كه تاكنون كمر كشورهاى فقيرحوزه يورو را خم كرده بود حالا باعث مچاله شدنكشورهاى ثروتمندترى همچون انگليس،‏ آلمان وفرانسه كه به داشتن اقتصادى ثابت و پويا شناختهمى شدند،‏ شده است.‏ از اين رو انگلستان بنا دارد،‏شمار مأموران پليس خود را در راستاى كاهشهزينه هاى اين كشور بكاهد.‏ بدين ترتيب شمارمأموران پليس در اين كشور به پايين ترين حد آن در11 سال گذشته خواهد رسيد؛ چرا كه بودجه پليساين كشور 20 درصد كاهش يافته است.‏ در فرانسههم،‏ در سال 2012 ميلادى دست كم 66 هزار و800 فرصت شغلى از بين رفته است.‏ اين در حالىاست كه ظرف ماه هاى اخير نيز برشمار شركت هاو واحدهاى توليدى فرانسوى داراى معضل مالى واقتصادى كه ليست بلندى از بركنارى هاى جمعىكاركنان و حقوق بگيران خود ارائه داده اند،‏ رو بهافزايش بوده است.‏در آلمان موج اعتصاب هاى ناشى از نارضايتى هاىاقتصادى روندى پر شتاب گرفته است.‏ در اواخرژانويه و اوايل فوريه اخير اعتصاب در دو فرودگاهدوسلدورف و هامبورگ باعث لغو صدها پرواز شد.‏گفته مى شود اين اعتصاب كه طى آن 90 درصداز كاركنان گذرگاه هاى امنيتى فرودگاه شغلشانرا به نشانه اعتراض ترك كردند،‏ سفر ده ها هزارمسافر را با اخلال مواجه كرد.‏ اين اعتصاب ها براىوادار كردن مسئولان فرودگاه به افزايش دستمزدهاىكاركنان بخش هاى امنيتى فرودگاه صورت گرفتهاست.‏همراه با موج بيكارى در اروپا شمار بيكاران در ايتالياهم افزايش نگران كننده اى يافته است.‏ تاكنون حدود3 ميليون نفر ايتاليايى به عنوان بيكار ثبت نام كرده اندكه اين آمار حاكى از افزايش حدود 2 درصدى درطول يك سال است.‏ همچنين از ركودى جديد دردسامبر 2012 خبر مى دهد.‏ هم اكنون حدود 85درصد از جوانان و افراد تحصيل كرده ايتاليايى دربارهآينده شغلى خود نگرانند.‏ نرخ بيكارى در جنوبايتاليا 2 برابر شمال اين كشور است به طورى كهميزان دستمزدها در جنوب اين كشور 17 درصدكمتر از شمال است.‏ آمارها نشان مى دهد ميزانبيكارى در ميان افراد تحصيل كرده يك سال پس ازاين كه اين افراد مدرك خود را مى گيرند در فاصلهسال هاى 2007 تا 2 2011، برابر افزايش داشته و به19 درصد رسيده است.‏نرخ بيكارى در يونان هم ركورد زده است.‏آمارهاى رسمى يونان نشان مى دهند نرخ بيكارىدر اين كشور در ماه نوامبر به رقم بى سابقه 27درصد رسيده است.‏ در همين حال،‏ تحقيقات جديدهم حاكى از آن هستند كه ركود اقتصادى در اينكشور همچنان پابرجاست و تا پاپان سال يك سومجمعيت اين كشور فقير خواهند بود.‏ آمارهاىبيكارى بيشترين تأثير را بر جوانان يونانى داشته زيرابر اساس آمارهاى اين اداره 61/7 درصد از جوانانزير 24 ساله بيكار هستند.‏ يونان كه اكنون ششمينسال پياپى ركود اقتصادى را تجربه مى كند،‏ نزديكبه سه سال براى گذران امور اداره كشور به وام هاىنجات اقتصادى ساير كشورها وابسته بوده است.‏نتايج تحقيقات يكى از بزرگ ترين اتحاديه هاىكارگرى يونان پيش بينى كرده است تا پاپان سالجارى نزديك به 3/9 ميليون نفر از جمعيت 11ميليونى اين كشور فقير خواهند بود.‏در كنار اين اخبار هول انگيز خبرهاى ديگرى هم بهچشم مى خورد.‏پيروزى هاى انتخاباتى نيروهاى چپ در‏”جمهورى چك”،‏ ” شيلى”،‏ و ‏”بلژيك“،‏ در كنارتظاهرات عظيم سنديكاهاى كارگرى در ‏”ايتاليا و‏”انگلستان”در مخالفت با سياست هاى رياضتِ‏اقتصادى اين كشورهاحزب هاى كمونيست دوش به دوش نيروهاى چپراديكال،‏ در صفى متحد با ‏”اتحاديه هاى كارگرى”‏ و‏”جنبش هاى اجتماعىِ”‏ جوانان و زنان،‏ و سازمان هاىگوناگون مردم نهاد چهره واقعى جهان سرمايه دارىو دروغ هاى آن را افشا مى كنند،‏ و خواستار تغييرساختار فرتوت كهن مى شوند.‏در روز پايانى اكتبر بيش از صد و پنجاه هزار نفردر خيابان هاى رم،‏ پايتخت ايتاليا،‏ در مخالفت بادولت تكنو كرات ماريو مونتى كه در واقع از سوى‏”اتحاديه اروپا گماشته شده است تظاهرات كردند.‏در شهرهاى بزرگ ايتاليا،‏ در راه پيمايى هاى اعتراضىبا شعار:‏ ‏“روز مخالفت با مونتى”،‏ شركت كردند.‏ دراين تظاهرات كه از سوى ‏”اتحاديه هاى كارگرى“،‏مركزهاى سنديكايى،‏ و حزب هاى سياسىِ‏چپ گرا با شعار اصلى براى بركنارىِ‏ دولت غيرمنتخبِ‏ ‏”ماريو مونتى”-‏ مشاورِ‏ ‏”گروه بين المللىبانكدارى و سرمايه گلدمن ساكس”‏ و همچنينعضو ‏”كميسيون اتحاديه اروپا“‏ در گذشته اى نهچندان دور-‏ سازمان دهى شده بود.‏ بيش از صدو پنجاه هزار نفر در خيابان هاى رم،‏ پايتخت ايتالياشركت كردند.‏ سه روز پس از آن لندن،‏ پايتختانگلستان،‏ گلاسكو،‏ كارديف،‏ و بلفاست،‏ در صحنهتظاهرات و راه پيمايى هاى موفقى بود كه از سوى‏”كنگره اتحاديه هاى كارگرى انگلستان“،‏ در مخالفتبا سياست هاى دولتِ‏ ائتلافى دست راستى،‏ برگزارشد.‏ در تظاهرات لندن بيش از صد و پنجاه هزارنفر از اعضاى سنديكاهاى كارگرى و طرفداراننيروهاى چپ،‏ شركت داشتند.‏در انتخابات شهردارى ها در سراسر شيلى،‏ كه درروز 28 اكتبر برگزار شد،‏ نيروهاى چپ اين كشوربا وجود پاره اى تخلف هاى انتخابتى ‏(كه منجربه شكايت اين حزب به كميسيون مربوطه شد)‏بزرگ ترين پيروزى هاى خود در سه دهه گذشته رابدست آوردند.‏ در اين انتخابات مايا فرناندز آلنده41 ساله،‏ نوه رئيس جمهورى سوسياليست شيلى،‏‏”سالوادور آلنده”،‏ اولين پيروزى جدى سياسى خودرا در انتخابات به دست آورد.‏ مادر مايا فرناندز پساز كشته شدن پدرش ‏(سالوادور آلنده)‏ به كوبا رفتو فرناندز در آنجا تحصيل كرد و دامپزشك شد.‏در انتخابات جمهورى چك كه در ماه اكتبر برگزارشد حزب كمونيست اين كشور جايگاه خود را بهعنوان دومين حزب قدرتمند اين كشور تثبيت كرد.‏در انتخابات منطقه اى و شهردارى هاى بلژيك،‏ در14 اكتبر برگزار حزب كمونيست اين كشور ‏(بنامحزب كارگر)‏ توانست تعداد كرسى هاى خود درشهردارى ها را به سه برابر افزايش دهد.‏در ماه مارس و آپريل نيز تظاهرات در يونان وپرتقال و...ادامه يافت.‏به اين ترتيب در كنار نواخته شدن ناقوس مرگدنياى كهن سمفونى گوش نواز تولد يك روياىنوين نيز نواخته مى شود.‏71شماره چهاردهم اسفند ماه 91


فعالان اتحاديه هاي كارگري مي خواهند بدانند چرا؟USAID به اداره سوليداريتي سنتر در بوگاتا 3 ميليون دلار اهدا ءكردجيمز جوردنترجمه و تلخيص : بابك پاكزاداداره سوليداريتي سنتر در بوگاتا براي عملياتهايش در منطقه آند مقدار قابل توجه و غير معمول3 ميليون دلار كمك اهدايي براي دو سال،‏ دريافتنمود.‏ نه افق و ابعاد كمك چندان روشن است و نهاين كه دقيقا اين مبالغ را بايد در كدام برنامه ها بكارگرفت و هزينه كرد.‏ با اين حال،‏ با توجه به سابقهاداره بوگاتا و نمايندگي هاي سوليداريتي سنتر درمنطقه آند،‏ ناظران پيشبيني مي كنند كه كاربرد اصليموارد اهدايي در كلمبيا و ونزوئلا است،‏ يعنيمكان هايي كه عمده فعاليت هاي مركز معمولا درآن جا متمركز شده است.‏ منطقه آند همچنين پرو،‏اكوادور و بوليوي را شامل مي شود.‏ سوليداريتيسنتر هم در پرو و هم در كلمبيا اداره هايي دارد.‏كمك هاي اهدايي،‏ از سوي USAID ‏(آژانسايالات متحده براي توسعه بين الملل)‏ ارسال ميشود.‏ اداره هم زمان با سه تحول كليدي درجريان،‏نويد اين سرمايه گذاري را دريافت كرده است.درونزوئلا ‏،انتخابات ماه اكتبر،‏ و در كلمبيا،اجراييشدن توافقنامه تجارت آزاد جديد(‏FTA‏)‏ با ايالاتمتحده،هم زمان با جنبش فراگير مردمي كه خواستارراه حلي سياسي براي درگيري هاي مسلحانه ودرگيري هاي اجتماعي است.‏ اطلاعات اندكي درارتباط با جزئيات اين كمك در دسترس است.‏به دليل تاريخ مستند مداخله AFL-CIO درونزوئلا از طريق سوليداريتي سنتر،‏ فعالان بايدبه منظور بحث آگاهانه پيرامون گمانه زني دربارهتقويت اين فعاليت ها،‏ تاريخ گذشته را تحليل كنند.‏سوليداريتي سنتر يكي از چهار نهاد اصلي اهدايملي براي دمكراسي (NED) و مخلوق بزرگترينمركز اتحاديه هاي كارگري ايالات متحده،-‏AFLCIO است.‏همراه با سوليداريتي سنتر،چهار نهاد اصلي ،NEDانستيتو جمهوري خواه بين الملل ‏(در ارتباط با حزبجمهوري خواه)،‏ انستيتو دمكرات ملي ‏(در ارتباطبا حزب دمكرات)‏ و مركز بين المللي شركت هايخصوصي ‏(در ارتباط با اتاق بازرگاني)‏ را شامل ميشوند.‏NED در 1983، در دوره رياست جمهوريريگان توسط دولت ايالات متحده تاسيس شد.‏NED فقط به يك دليل به وجود آمد:‏ دستكاريو مداخله در امور دولت ها،‏ جنبش هاي اجتماعيو انتخابات در ديگر كشورها به منظور پيشبردسياست هاي بين المللي ايالات متحده،‏ براي زمينهسازي دسترسي بخش خصوصي به منابع طبيعي وافزايش سود كمپاني هاي فراملي.‏آلن وينشتين،‏ يكي از بنيان گذاران ، NED در 1991طي مصاحبه اي با نيويورك تايمز اظهار داشت كه" بخش عمده اي از كارهايي كه امروز انجام ميدهيم قبلا توسط CIA به صورت مخفيانه انجاممي شد ".مارك پلتنر،‏ قائم مقام رئيس ، NED نقش سازماندر بافت استراتژي امپرياليستي را توضيح داده ومي گويد كه چگونه آن،‏ نخ هاي سياست،‏ تجارتو ارتش را در قالب يك پارچه به هم بافته است:‏" ليبرال دمكراسي به وضوح آن تركيب و ترتيباقتصادي را مي پسندد كه جهاني سازي را تغذيهكند ‏....نظم بين المللي كه جهاني سازي را تداومبخشيده،‏ از سوي برتري نظامي آمريكا تقويت وپشتيباني مي شود."‏ سوليداريتي سنتر بيش از 90درصد بودجه اش را از خزانه عمومي از طريقوزارت امور خارجه،‏ USAID و NED تامينمي كند.‏ سهم اتحاديه معمولا چيزي حدود دو تاسه درصد است.‏بنابراين،‏ سوليداريتي سنتر ربط چنداني با اتحاديههاي محلي و صفوف فعالان اتحاديه اي ندارد،‏اگرچه از همكاري كامل عالي ترين مقامات AFL-CIO برخوردار است.اتحاديه هاي محلي هيچسهم يا اراده اي در ايجاد روابط بين الملل و يابرنامه توسعه نداشته اند.سوليداريتي سنتر برخيبرنامه هاي خوب و مفيد دارد كه بعضي از آن هاكمابيش بي خطر و خوش خيم اند.اما اين برنامههاي خوب مي تواند همچون پوششي براي هدفاصلي عمل كند كه همانا نفوذ وتحت تاثير قراردادن جنبش هاي كارگري كشورهاي ديگر و فراهمكردن كانالي براي مداخله در فرآيند هاي انتخاباتياست.‏نخستين موفقيت NED در آمريكاي لاتين شكستدانيل ارتگا،‏ كانديداي ساندنيست ها براي رياستجمهوري در انتخابات سال 1990 در نيكاراگوئه بود.‏دولت ايالات متحده از طريق NED و كانال هايديگر،‏ به ازاي هر راي بيش از بيست دلار پرداختو به شكل موثري براي كانديداي مطلوبش،‏ ويولتاچامورا پيروزي را خريد.‏ دولت آمريكا در 1990،به ازاي هر راي دهنده نيكاراگوئه اي بيشتر هزينهكرد تا هر دو حزب(جمهوري خواه و دمكرات)،‏در انتخابات رياست جمهوري آمريكا در 1988.قابل ذكر است كه در آن زمان،‏ نيكاراگوئه فقط3 ميليون نفر جمعيت داشت.هائيتي نمونه ديگرياست از اين كه چگونه سوليداريتي سنتر عملماهنامه اقتصادي،‏ اجتماعي،‏ فرهنگي و هنري72


ھانمي كند.‏ در سال 2004، انستيتو جمهوري خواهبين الملل،‏ يكي از شركاي سوليداريتي سنتر،‏نه تنها توطئه گران كودتا عليه دولت منتخبپرزيدنت برتراند آريستد را تامين مالي كرد بلكهآن ها را گردآوري كرد و تعليم داد.‏ در سال هاي2004 و‎2005‎‏،‏ اين كمك ها قبل از كودتا آغاز شدو تا ماه ها بعد از كودتا ادامه پيدا كرد كه حمامخون عليه حاميان آريستد برپا شد كه از جملهقربانيان اش،‏ اعضاي كنفدراسيون كارگران هائيتي(CTH) بودند.‏به جاي كمك به اين اتحاديه كه بيشتر از همه موردهدف كودتاچيان قرار گرفته بود،‏ سوليداريتيسنتر صدها هزار دلار را به سوي سازمان كارگريكوچكي كاناليزه كرد كه قبل از آن و طي كودتاكاري براي دفاع از دولت منتخب صورت نداد ودر حقيقت خواستار بركناري پرزيدنت آريستد بود.‏سال ها بعد،‏ در سال 2009، هنگامي كه CTHمواضع اش را تغيير داد و پيشنهاد نصف حداقلدستمزدي كه دولت آريستد تعيين كرده بود برايكارخانه ها تاييد كرد ، سوليداريتي سنتر بيش از200000 دلار اهدا كرد و تامين مالي CTH راآغاز نمود.با دريافت چنين مبالغي،‏ ، CTH مجامعانتخاباتي خود را تغيير داد و در شوراي انتخاباتيدولت پريوال مشاركت جست.‏ دولت پريوالمشاركت لاوالاس،‏ حزب آريستد را در انتخابات،‏به رغم اين كه بزرگترين حزب سياسي هاييتي بودملغي و منتفي دانست.‏موردي كه بيشتر مربوط به بحث جاري ماستتاريخ مداخله در ونزوئلا از طريق اداره سوليداريتيسنتر كاراكاس است.درست مثل اداره بوگاتايامروز،آن توسط رد دوميت اداره مي شد.‏ ويدر قبل از كودتاي 2002 و طي آن كمك كرد تامبالغ اهدايي به سوي كارلوس ارتگا و كنفدراسيونكارگران ونزوئلا ‏(‏CTV‏)،كنفدراسيوني كه شهرتضد دمكراتيك و آميخته به فساد داشت،‏ كاناليزهشود.‏ كيم اسكيپز،‏ فعال باسابقه كارگري و جامعهشناس ، Purdue University North Centralطي مطالعه موردي اش درباره سوليداريتي سنتربر زمينه كودتاي 2002 عليه هوگو چاوز ، رئيسجمهور ونزوئلا مي گويد...بر اساس گزارشفصلي ژانويه – مارس 2002 سوليداريتي سنتربه NED كه توسط روزنامه نگاران ) جرمي بيگوود و اوا گالينگر)‏ كشف و افشا شد...كاركنانسوليداريتي سنتر در نشست هايي كه طراحيشده بود تا رهبران CTV و FEDECAMARAS‏(كنفدراسيون تجارت و كسب و كار ملي)‏ با هم بهتفاهم برسند ، نقش فعالي ايفا كرده اند.اين ملاقاتها كه در كل شش نشست را شامل مي شد،درنقاط مختلف كشور برگزار شد و در يك نشستملي در 5 مارس 2002 به اوج خود رسيد.‏ در آننشست CTV و FEDECAMARAS ‏...به مثابه‏"سازمان هاي پرچمدار"‏ در مبارزه عليه پرزيدنتچاوز تقديس شدند...تقريبا پس از گذشتبيش از 30 روز از كنفرانس 5 مارس،‏CTV وFEDECAMARAS در 9 آوريل در اعتراض بهخلعيت مديريت يك كمپاني نفتي در 7 آوريل،‏يك اعتصاب عمومي در سطح ملي به راه انداختندو اين وقايع منتهي به آغاز تلاش براي كودتاييشد كه در آن CTV و FEDECAMARAS نقشكليدي ايفا كردند.‏در يازدهم آوريل،‏ راهپيمايي وسيع و گستردهاي در حمايت از اتحاديه برگزار شد.‏ در اواسطروز يازدهم آوريل،بلندگوهاي اپوزيسيون درراهپيمايي،‏ يعني بلند گوهاي كارمونا و ارتگا ،به حاميان خود فراخوان دادند كه به سوي كاخرياست جمهوري ‏،ميرافلورس،‏ راهپيمايي كردهو خواستار استعفاي چاوز شوند.حول و حوشهمان زمان بود كه فعالان اتحاديه هاي كارگري درآمريكا جنبشي را آغاز كردند و خواستار آن شدندكه سوليداريتي سنتر پرونده هايش را در ارتباط بافعاليت هايش در گذشته،‏ حال و آينده بگشايد تاشفافيت آن تضمين شود و فرآيند پايان بخشيدن بهوابستگي مالي اش به دولت آمريكا آغاز شود.آنهااصرار كردند كه سوليداريتي سنتر سرمايه گذاريو سوگيري اش را به سمت سازمان هاي اتحاديهاي مشروع برگرداند،‏ و مشاركت حداكثري بدنه وسطوح پايه اي AFL – CIO را تضمين كند.اينوضعيت شرايط را به گونه اي عوض كرد كه درآن براي NED وUSAID كاناليزه كردن حمايتهايشان به ذي نفعان ونزوئلايي ، بويژه از طريقنهاد هاي كارگري بسيار مشكل شد.در پاسخ،آنها بازي پيچيده اي را آغاز كردند،از جمله اين كه،‏كمي قبل از كودتا،عمليات هاي اداره كاراكاس را بهبوگاتا منتقل كردند و مبالغ اهدا شده براي برنامه ها73شماره چهاردهم اسفند ماه 91


در ونزوئلا را نيز به موارد اهدايي به منطقه منتسبكردند و به اين ترتيب اين مبالغ،‏ ذيل تخصيصهاي ويژه به ونزوئلا ثبت و فهرست نشد.‏براي مثال،‏ در سال ‎2010‎‏،سوليداريتي سنتر" به منظور حمايت از اتحاديه ها در كلمبياو ونزوئلا به دليل دفاع آن ها از حقوق اساسيكارگران..."،‏ 400000 دلار از NED دريافت كرد.‏براي برخي ناظران جنبش كارگري در سطح جهان، اين تركيب بسيار نادر به نظر مي رسيد چرا كهمبارزات در ونزوئلا،‏ جايي كه بروزات اتحاديه ايبه رشد خود ادامه مي داد وبدون اين كه تهديد بهخشونت شود عمل ميكرد؛ با فضا و حال و هوايكلمبيا بسيار متفاوت بود كه بروزات كارگري حتياز كشورهايي كه تعلق به اتحاديه غيرقانوني استكمتر است و هرساله،‏ تعداد قتل و سوء قصد بهجان فعالان اتحاديه هاي كارگري ، بالاترين درجهان است.‏ اما از چشم اندازي ديگر،‏ از منظراهداف ايالات متحده و امپراطوري شركتي،‏ دلايلمتعددي براي برشمردن و معامله با ونزوئلا و كلمبيابصورت هم زمان وجود دارد.‏با منابع طبيعي،‏ جمعيت قابل توجه،جنبش تاريخيو قدرتمند چپ و موقعيت ژئوپلتيك اشان ، هردو كشور در شرايط بسيار ويژه اي قرار دارند وموجب نگراني شديد مقامات رسمي ايالات متحدههستند.به ويژه با انتخابات قريب الوقوع ونزوئلاو گمانه زني درباره سلامت پرزيدنت چاوز ) كهمعمولا از سوي افراد غير پزشك كه چيزي دربارهاين موضوعات نمي دانند مطرح مي شود).‏ ايالاتمتحده و امپراتوري شركتي مطمئنا درصدد است ازهر فرصت و از تمام فرصت ها براي خارج كردنانقلاب بوليواري از ريل استفاده كند.‏در حالي كه دركلمبيا آن چه مي خواهند از ريلخارج كنند جنبش توده اي فعالان اتحاديه هايكارگري،‏ دانشجويان،‏ جمعيت روستايي،‏ بوميان،‏آفروكلمبيايي ها و اپوزيسيون سياسي عليه وضعيتموجود است.‏ اين گروه ها خواستار اصلاحاتارضي،‏ سرمايه گذاري اجتماعي و روند هايسياسي امن و آزاد هستند.آن ها خواستار مذاكرهو راه حلي سياسي براي مناقشات مسلحانه وهمچنين درگيري هاي سياسي و اجتماعي اند.‏ بهبيان ديگر،‏ آن ها خواهان پايان بخشيدن به سياستهاي اقتصادي نئوليبرالي هستند كه به سود شركتهاي فرامليتي به هزينه جوامع بومي و نيازهاي مردمعمل مي كند.‏از طرف ديگر،ايالات متحده و امپراتوري شركتيمسير مداخله و دستكاري جنبش كارگري را درپيش گرفته تا ثبات سياسي را حفظ كند و كنترلو سودآوري اش را به حداكثر رساند.در آخرينديدارم از كلمبيا در آوريل 2012، فرصت هايمتعددي پيش آمد تا با فعالان اتحاديه هاي كارگريونزوئلا و كلمبيا سخن گويم.‏ من حكاياتي درارتباط با حضور فعالان اتحاديه هاي كارگريونزوئلا از طرف سوليداريتي سنتر شنيدم كه بهكارگران كلمبيايي در آموزش برخي موضوعاتتكنيكي و فني كمك كرده بودند.حداقل يكياز چنين آموزش هايي اعضاي CUT را شاملگرديده،‏ كه بزرگترين كنفدراسيون اتحاديه هايكارگري در كلمبيا است.مقامات رسمي اتحاديه كهبه من درباره آموزش ها گفتند ، اظهار داشتند كهدر مقطعي فعالان اتحاديه هاي كارگري ونزوئلاشروع به صحبت درباره موضوعات سياسي كردندو خط وربط اشان ‏"بسيار محافظه كارانه و راستگرا"‏ بود.اگرچه سوليداريتي سنتر با CUT روابطيدارد اما با دو فدراسيون محافظه كارتر روابط بسيارنزديك تري دارد كه CTC ‏(كنفدراسيون كارگرانكلمبيا)،‏ كه از نظر تاريخي با احزاب محافظه كار وليبرال مرتبط بوده و ) CGT كنفدراسيون عموميكار)‏ كه بخشي از كنفدراسيون جهاني كار اسبقدر ارتباط با احزاب سياسي دمكرات مسيحي بينالملل بوده را شامل مي شوند.‏وبسايت سوليداريتي سنتر هيچ بخش ويژه اي برايفعاليت هايش در ونزوئلا ندارد و با نگاه به آنممكن است تصور شود كه هيچ برنامه اي براي آنجا ندارد.‏ اما با نگاه به منابع ديگر ، اين موضوعواضح و آشكار است كه آنها برنامه هاي در جريانيدارند و در سايه عمل مي كنند تا مورد موشكافيو تحقيق عموم قرار نگيرند.‏ اگرچه با توجه بهروايت هاي ذكر شده ، اين مورد بسيار دراماتيكيمحسوب نمي شود،‏ اما ما مي توانيم برخي گره هارا در ارتباط با طبيعت فعاليت هايي كه سوليداريتيسنتر حامي آن هاست مشاهده كنيم.ما مي توانيمتداوم فعاليت ها در ونزوئلا،‏ اين كه كار در ونزوئلاو كلمبيا توسط اداره بوگاتا به هم ربط پيدا ميكند،و اين كه به شكل رسمي و غير رسمي ، پايه ايترين آموزش ها مي تواند فضايي براي انتشار ايدههاي راست گرايانه فراهم كند را مشاهده كنيم.‏اطلاعات رخنه كرده از سفارت آمريكا در بوگاتاتاريخ جلسات و اطلاعات رد و بدل شده ايرا نشان مي دهد كه دوميت و اداره بوگاتا درآن شركت داشته اند.‏ اين اطلاعات مكالماتدرجرياني را نشان مي دهد كه هدف آن به روشنيتغذيه ظهور گرايش مدافع FTA در اتحاديه هايكارگري كلمبيا و همزمان تلاش براي تحليلبردن نه فقط گرايشات و رهبري چپ در جنبشكارگري بلكه هر گونه مبارزه سياسي از سوياتحاديه هاي كارگري كلمبيا است.‏ايالات متحده و امپراتوري شركتي ونزوئلا و كلمبيارا همچون دو پاشنه ي دري مي بينند كه به رويآمريكاي جنوبي و درعمل،آمريكاي لاتين گشودهمي شوند.‏ تاثير گذاري و دستكاري سازمان ها وجنبش هاي كارگري تاكتيك بسيار مهمي است.‏آري.‏ نيازها و مبارزات جنبش هاي كارگريونزوئلا و كلمبيا بسيار با يكديگر متفاوت اند.‏اما آن چه براي سوليداريتي سنتر و حاميانش دروزارت امور خارجه مهم است اين است كه اينجنبش ها باهم كليدي هستند كه آنها مي توانند ازآن براي گشودن اين در استفاده كنند و راه دورهجديدي از استعمار مجدد را باز كرده و موانع را ازسر راه كسب سود شركت ها بردارند.‏منبع:‏Marxism LeninismTodayماهنامه اقتصادي،‏ اجتماعي،‏ فرهنگي و هنري74


ط ز تگرمايش زمين،‏ آلودگى هوا و سلامتى انساناكرم پدرام نيادر اين سال هاى اخير بسيار شنيده ايم كه بيمارى هابه طرز چشمگيرى شايع تر از زمان هاى پيششده اند و ميزان شيوع سرطان ها،‏ سكته هاى مغزى،‏سكته هاى قلبى،‏ بيمارى هاى عروقى،‏ آسم وآلرژى ها بالا رفته است.‏ تا چند سال پيش هنوزبراى مردم و حتا دانشمندان اين سوال مطرح بودكه آيا آلودگى محيط زيست و گرمايش زمين درشيوع اين بيمارى ها تاثيرى دارد يا نه.‏ اما امروزروشن شده است كه برخى بيمارى ها نه فقطناشى از آلودگى هوا هستند كه اخيرا كارشناساندريافته اند كه خود گرمايش زمين و بالا رفتندرجه ى حرارت به افزايش چشمگير بيمارى هايىچون آسم،‏ بيمارى هاى مزمن ريوى و آلرژى هامى انجامد.‏تغيير محيط زيست پديده ى پيچيده اى ست ومى تواند تاثيرات پيش بينى ناپذير بسيارى به جابگذارد.‏ علاوه بر افزايش درجه حرارت،‏ نابودىيخچال هاى قطبى،‏ بالا آمدن آب درياها،‏ ايجادتوفان ها و سيل هاى خانمان برانداز،‏ مشكل عمده ىديگرى كه از اهميت به سزايى برخوردار است تاثيربر سلامت موجودات زنده بخصوص انسان است.‏تغيير محيط زيست موج هايى از گرماى شديدو اتفاقات طبيعى پيش بينى ناپذيرى را به همراهدارد.‏ همين عوامل تاثيرهاى مستقيم و غيرمستقيمبسيارى بر سلامت انسان مى گذارد.‏ اين تاثيرها ازجوش هاى پوستى و الرژى ها گرفته تا بيمارى هاىدرمان ناپذير و مرگ را نيز دربرمى گيرد.‏ بيمارى هاىمزمن مثل بيمارى هاى قلبى عروقى و تنفسى را بدترمى كند و حتا مى تواند سبب مرگ اين افراد شود.‏به دليل بالارفتن درجه حرارت و موج هاى گرماميزان مصرف برق و سوخت هاى فسيلى افزايشمى يابد و اين خود ذرات پى ام 2.5 بيش ترى در هواتوليد مى كند،‏ ذراتى كه باعث بيمارى هاى تنفسى وآلرژى هاى متفاوت مى شود.‏نقش گرمايش زمين بر شيوع بيماريهاتغيير اكوسيستم باعث هجرت ناقلان عفونت ها وحمل پاتوژن ها از موجودات زنده به انسان مى شودو بيمارى هاى گوناگون ايجاد مى كند.‏ اين بيمارى هاعبارتند از بيمارى لايم كه كنه ها به انسان منتقلمى كنند و هاناتاويروس كه جوندگانى مثل موش هابه انسان منتقل مى كنند و برخى از گونه هاى آن هاكشنده اند.‏ علائم آن شامل تب و لرز و عرق كفدست،‏ سرگيجه تا نارسايى حاد كليه و مشكلقلبى و ريوى را شامل مى شود و تا 60 درصد ازآن هايى كه علائم قلبى ريوى دارند جان شان رااز دست مى دهند.‏ از جمله بيمارى هاى ديگر كهاز حيوانات به انسان منتقل مى شوند و گرمايشزمين عامل موثر بر آن است،‏ بيمارى هاى ويروسىچون آنفلوانزاى مرغى،‏ آنفلوانزاى خوك و بيمارىسارز است.‏ديناميك مهاجرت بيمارى ها خيلى پيچيده استو افزايش درجه حرارت تنها عامل گسترشآن هاست.‏ مطالعات نشان داده كه 10 درصد ازسكته هاى مغزى در كشورهاى پيشرفته به خاطرابتلا به بيمارى هاى منتقل شده از سوى حيواناترخ مى دهد.‏يكى ديگر از علل شايع سكته هاى مغزى ابتلا بهبيمارى شاگاس است كه 20 ميليون از مردم روىزمين به آن مبتلايند.‏ شاگاس كه از بيمارى هاىوابسته به تغيير محيط زيست است علت اصلىنارسايى قلبى و از علل مهم سكته ى مغزى دركشورهاى آمريكاى لاتين است.‏ از سوى ديگر،‏در مدتى درازتر افزايش حرارت سبب خشكسالىو كمبود آب تميز و كمبود مواد غذايى مى شودو درنتيجه در بسيارى از مناطق جهان،‏ حتا دركشورهاى جهان اول مثل آمريكا،‏ سوء تغذيه،‏گرسنگى و مرگ را به همراه مى آورد.‏نكته ى قابل توجه ديگر افزايش گازهاى كربندر سطح زمين است كه فصل رشد محصولاترا طولانى تر مى كند و همين باعث توليد بيش ترگرده ها در كشاورزى مى شود و درنتيجه شيوع وطول مدت آلرژى ها و بيمارى هاى تنفسى افزايشمى يابد.‏گرمايش زمين سبب فعال تر شدن برخى از حشراتو حيوانات بيمارى زا مثل پشه ها مى شود.‏ از سوىديگر زمان شكوفه دادن گل ها را جلو مى اندازد واين نيز دوره ى توليد گرده ها را طولانى تر مى كند.‏برخى از گرده ها يا غبارها در هوايى كه دى اكسيد75شماره چهاردهم اسفند ماه 91


كربن بيش ترى دارد و گرم تر است به آلرژن تبديلمى شوند و آسم و آلرژى و ديگر بيمارى هاىتنفسى را ايجاد مى كنند.‏ باران ها و سيل ها سببتشكيل هاگ هاى كپك ها مى شوند و ثابت شدهكه 5 درصد از افراد مبتلا به آلرژى هاى تنفسىاز مواجهه با كپك ها به اين آلرژى ها مبتلا شده اند.‏از سال 2001 تا 2009 شمار بيمارانى كه در آمريكابه آسم مبتلا شده اند 4/3 ميليون نفر افزايش يافتهاست و شمار كسانى كه به آلرژى مبتلا شده اند نيزبا نسبتى بيش تر افزايش يافته است.‏در سال 1998 وقتى توفان ميتچ سبب شد كه طىسه روز در آمريكاى مركزى 6 فوت باران ببارد،‏مالاريا،‏ تب استخوان شكن دنگو،‏ وبا و لپتوسيپروزبه طور وحشتناك فراگير شد.‏ در سال 2000 كهدر كشور موزامبيك به مدت شش هفته گرباد وسيل آمد،‏ ميزان شيوع مالاريا 5 برابر افزايش يافت.‏بنا به آمار سازمان بهداشت جهانى سالانه بيش از150/000 نفر از مالاريا و اسهال ناشى از افزايشدرجه حرارت زمين مى ميرند.‏در تابستان 2003 موجى از گرماى شديد ده ها هزارنفر از مردم اروپا را به كام مرگ برد،‏ غلات راپلاسيده و پژمرده نمود و ده درصد از توده هاىيخى رشته كوه هاى آلپ را آب كرد.‏ اين نمونهاز حوادث طبيعى سبب تغييرات زياد و دائمى درمحيط زيست مى شوند و سيستم هاى بيولوژيكىهمه ى كشورها به آن ها واكنش نشان مى دهند.‏به دنبال گرمايش زمين و بالا رفتن ميزان توفان ها،‏باران ها و سيل ها بخار آب هوا افزايش مى يابدو همين سبب تشكيل ذرات پى ام 2.5 بيش ترىمى شود.‏ مطالعات نشان داده كه ميان اين ذرات وبيمارى هاى قلبى عروقى مثل سكته ى قلبى،‏ تشكيللخته هاى خون در سياهرگ هاى عمقى و افزايشمرگ ومير رابطه ى مستقيم وجود دارد.‏ اين ذراتسبب كاهش فعاليت ريه ها نيز مى شوند و به آسم،‏بيمارى هاى انسدادى تنفسى،‏ ورم مخاط بينى ومرگ زودرس مى انجامند.‏ آلودگى هوا سدهاىمخاطى مجارى تنفسى را از بين مى برد و سببالتهاب راه هاى هوايى تنفسى شده و سيستم تنفسىرا به واكنش هاى آلرژيك وامى دارد.‏ واكنش سيستمتنفسى به تغييرات محيط زيست و گرمايش زميندر مناطقى كه آلودگى ناشى از سوخت بنزين ومصرف بى رويه ى ماشين ها بيش تر است،‏ شديدتراست.‏با افزايش حرارت زمين توليد ازن (O3) نيز زيادمى شود و از پى آن التهاب سيستميك،‏ تشكيللخته هاى خون،‏ ترومبوز،‏ نقص در كاركرد عروق،‏پوكى استخوان و آرتروز،‏ آمبولى ريه،‏ سكته ى قلبىو سكته ى مغزى رخ مى دهد.‏يكى از دلايل شناخته شده براى افزايش ابتلا بهسرطان مواجهه با سموم شيميايى در سوخت هاىفسيلى ست.‏ پس از بارش باران هاى سنگين و بهدليل افزايش حرارت زمين مواد شيميايى تبخيرمى شوند و از راه تنفس وارد بدن ما مى شوند.‏ اينمواد كه از طريق سيل ها نيز به شهرها و و روستاهامنتقل مى شوند حاوى فلزات سنگينى هستند كهدر كنار آب ها تخليه مى شوند و آب ها ر ا آلودهمى كنند.‏ متاسفانه با ورود اين مواد به بدن زمينهبراى جهش هاى سلولى و توليد سرطان فراهممى شود.‏مطالعات نشان داده اند كه سرطان هاى پوست نيزبه خاطر افزايش گرما و تابش نور خورشيد و اشعه ىماوراى بنفش،‏ نسبت به گذشته،‏ شيوع بيش ترىدارند.‏ بنا به اين پژوهش ها اشعه ى ماوراى بنفشكه ميزانش در اثر گرمايش زمين افزايش مى يابد بابرخى هيدروكربن ها (PAHS) تركيب مى شود ودى ان اى را خراب مى كند.‏ از سوى ديگر،‏ افزايشاشعه ى ماوراى بنفش به سيستم ايمنى آسيبمى رساند و بدن نمى تواند سلول هايى را كه روزانهدر بدن جهش مى يابند از سيستم حذف كند.‏ آشكاراست كه سلول هاى جهش يافته تكثير مى يابند و بهسرطان هاى مختلف مى انجامند.‏به دليل تغيير محيط زيست و گرمايش زمينبيمارى ها و اختلالات عصبى نيز افزايش يافته اند.‏يكى از شايع ترين علل آن ميكروارگانيسم ها وسمومى ست كه از راه خوردن غذاهاى دريايى بهسيستم عصبى ما وارد مى شوند.‏ زيرا پختن و ديگرشيوه هاى تهيه ى غذا اين مواد را از بين نمى برد.‏مصرف اين مواد سبب فراموشى زودرس،‏ فلجاعصاب تنفسى،‏ آسيب به كبد،‏ چشم و پوستمى شود.‏تغيير محيط زيست و نظام سرمايه دارىدر سال 2001 بيش از 2000 دانشمند محيطزيست از صد كشور جهان در سازمان ملل گرد همآمدند و نشان دادند كه انسان عامل اصلى همه ىاين تغييرات است و عمدتا به خاطر از بين بردنجنگل ها و سوزاندن سوخت فسيلى و توليد بيشاز اندازه ى محصولات كه به توليد دى اكسيد كربنمى انجامد،‏ همه ى اين حوادث رخ مى دهند.‏ با اينهمه،‏ از آن سال تاكنون سرعت گرم شدن اتمسفرو توليد دى اكسيد كربن به شدت افزايش يافته وسرعت آب شدن يخ هاى قطبى آن قدر زياد شدهكه در آن سال حتا نمى توانستيم وضعيت امروز راحدس بزنيم.‏ديگر براى اثبات تغيير محيط زيست و گرمايشزمين به شواهد نياز نداريم.‏ كافى ست به پيرامونخود نگاه كنيم تا ببينيم كه چگونه مردم از بيابانشدن زمين هاى كشاورزى و نابودى خاك،‏ نابودىكشاورز و انحصارى شدن كشاورزى رنج مى برند.‏در آمريكا بيش از نيم ميليون از شركت هاى بزرگهستند كه نظام سرمايه دارى را مى چرخانند وبى آن كه مورد پرسش قرار بگيرند،‏ براى توليدبيش تر محصولات شان در جاى جاى جهان،‏جنگل ها را نابود مى كنند و آب و هوا را آلودهمى كنند.‏ زيرا در نظام سرمايه دارى قرار استثروتمند ثروتمندتر شود و فقير فقيرتر.‏ يا به قولعاميانه ترش پول است كه پول مى سازد.‏ اما به رغمباور عام گرايش به نظام سرمايه دارى در سرشتانسان نيست.‏ سرشت انسان از 200/000 سال پيششكل گرفته كه فقط در 300 سال آخرش نظامسرمايه دارى سازمان يافته ديده شده است.‏ پس اينعقيده كه ‏«حرص جزئى از طبيعت انسان»‏ استعقيده اى بى اعتبار و دستاويزى مسخره براى آنگروه كوچكى ست كه در آن ها طمع پايانى ندارد.‏به عبارتى بانى همه ى اين ها همان سرمايه گذارهاهستند.‏ درست است كه هر فرد ما بايد بكوشدتاثيرش را بر محيط زيست كم كند،‏ تا مى تواند ازوسايل عمومى استفاده كند،‏ محصول مورد نيازشرا خودش توليد كند و از مصرف گرايى بپرهيزد،‏اما مشكل اصلى در ميزان توليد ا ست.‏ به هميندليل هم زمان بايد بر آن هايى كه حرص و طمع شانبراى توليد بيش تر،‏ سود بيش تر،‏ جنگل ها را نابودمى كنند،‏ آب ها را مسموم و هوا را آلوده و در نتيجهمحيط زيست را به نابودى مى كشاند،‏ فشار واردآوريم.‏http://www.nejm.org/doi/full/10.1056/NEJMp058079http://www.usnews.com/news/articles/2012/03/15/doctors-warn-climatechange-may-lead-to-spike-in-asthma-caseshttp://www.usnews.com/news/articles/2012/01/11/12-infected-with-newswine-flu-strainhttp://www.cdc.gov/climateandhealth/effects/default.htmhttp://en.wikipedia.org/wiki/Hantavirus#Symptomshttp://www.cdc.gov/climateandhealth/effects/mental_health.htmhttp://www.bvsde.paho.org/bvsacd/cd68/HTingTsai.pdfماهنامه اقتصادي،‏ اجتماعي،‏ فرهنگي و هنري76


فريدون رهنماآوانگارديسم و شاعرانگى در سينماپایان نانوشيروان مسعودىدى ماه 1391سالشمار زندگىپدر:‏ زين العابدين رهنما،‏ نويسنده،‏ مفسر ومترجم قرآن1323- سفر به فرانسه دانش آموز دبيرستان ژانسوندوسايى در پاريس1325- آغاز كار شعر به زبان فرانسه و فارسى- ‏«نيست گهواره در زمين زخم»‏1326- دفتر شعر ‏«هيچ»‏ با نام كوچه1327- انتشار شعرهاى پراكنده در نشريات فرانسه- مقاله درباره ى الوار- دفتر شعر Naitre ‏«زاده شدن»‏1328- مقاله در نشريات فرانسه درباره ى صادقچوبك،‏ فولكور آذربايجان،‏ سينما يا هنر هفتم.‏- تحصيل در دانشكده ى ادبيات سربن و مؤسسه ىفيلم شناسى پاريس1329- مقاله ى ‏«فرانسه و ديگران»‏ براى روزنامه ىايران- شركت در دومين كنگره ى جهانى صلح در ورشوو آشنايى نرودا،‏ آمادو و تورسون زاده با شعرهاى او1330- انتشار نخستين دفتر شعر به فرانسه:‏ Odea la perse ‏«منظومه براى ايران»‏ با نام كاوهطبرستانى توسط انتشارات پى يرسگرس PierreSeghers- ابتلا به بيمارى سل و بسترى شدن در بيمارستانىدر سوئيس.‏- مقدمه براى دفتر شعر الف.‏ صبح ‏(قطعنامه)‏ وانتشار آن با كمك مالى خود ‏(با نام مستعار چوبين)‏- دفتر نخست Monde» «Ode au ‏«منظومهبراى جهان»‏ و استقبال پرشور پى يرسگرس شاعرو ناشر فرانسوى1332- ترجمه ى اشعار الوار،‏ آراگون،‏ دسنوس،‏لنگستون هيوز،‏ لوركا1333- كتاب دار در كتاب خانه ى مجلس شوراى ملى- دفتر شعر Faire Naitre ‏«زادن»‏-1334 انتشار Ode au Monde ‏«منظومه براىجهان»‏ در دو دفتر توسط انتشارات پى ير سگرس1335- سفر به فرانسه براى گذراندن رساله درمؤسسه ى فيلم شناسى پاريس-1338- انتشار مجموعه ْ شعر PoemesAnciens ‏«سروده هاى كهنه»‏- پخش شعرهاى او از راديو پاريس‎1339‎‏-ساخت فيلم كوتاه ‏«تخت جمشيد»‏- نخستين نمايش فيلم ‏«تخت جمشيد»‏ در پاريس- سخن رانى درباره ى ‏«مسائل كنونى هنر ايران»‏در پاريس1340- نمايش فيلم ‏«تخت جمشيد»‏ در كانون فيلم1341- آغاز ساخت فيلم ‏«سياوش در تخت جمشيد»‏1344- نخستين نمايش فيلم ‏«سياوش در تختجمشيد»‏ در سينماخانه ى پاريس با معرفى هانرىلانگلوا- سخن رانى هانرى كربن درباره ى ‏«سياوش درتخت جمشيد»‏ در موزه ى گيمه ى پاريس1345- دريافت جايزه ژان اپشتاين درجشنواره ىلوكارنو براى فيلم » سياوش در تخت جمشيد»‏- نخستين نمايش ‏«سياوش در تخت جمشيد»‏ درتهران1347- انتشار دفتر شعر Chant dedeliverance ‏«آوازهاى رهايى»‏ انتشاراتاوسوالد،‏ پاريس1349- آغاز تهيه ى فيلم ‏«پسر ايران از مادرشبى اطلاع است»‏ با وام 15 ساله از تلويزيون ملى1351- انتشار كتاب ‏«واقعيت گرايى فيلم»،‏ انتشاراتبوف1354- نخستين نمايش فيلم ‏«پسر ايران از مادرشبى اطلاع است»‏ در سينما تك پاريس با معرفىهانرى لانگلوا17 مرداد 1354- انتقال به بيمارستان در پاريس ودرگذشتفيلمشناسى :تخت جمشيد ) فيلم كوتاه)‏ 1339سياوش در تخت جمشيد 1344-1341پسر ايران از مادرش بى خبر است 1354-1349مقدمه:‏اگر سينماى ايران را ، بر اساس آنچه واقعا بودهاست بررسى كنيم ، يعنى در يك تبارشناسى ،ريشه هاى آن را يك به يك بكاويم ، بدون شكفريدون رهنما به عنوان يكى از سرچشمه ها بايدبررسى و معرفى شود.‏موج نوى سينماى ايران ، يا بهتر ، سينماىروشنفكرى ايران هرگز با فيلم " قيصر"‏ يا " گاو"‏آغاز نشده است . بلكه جريان سازان اصلى اينموج نو " فرخ غفارى " ، " ابراهيم گلستان"‏ و "فريدون رهنما " بوده اند.‏ به گواهى سال ساختفيلم هايشان.‏من در دسته بندى خود سينماى گلستان ) خشت وآينه ( و غفارى(‏ شب قوزى)‏ را پايه گذار سينماىنئورئاليستى – هويت گراى ايران مى دانم كه بعدها امثال مهرجويى ، تقوايى و ... اين نوع سينما راادامه دادند . سينمايى قصه گو با نوآورى هايى درفرم و نوع روايت به علاوه مضامين اجتماعى –سياسى . اما پايه گذار سينماى آوانگارد ) پيشرو)‏و ساختار شكن ايران با فريدون رهنما آغاز مىشود.‏ تفاوت اصلى اين سينما ، شالوده شكنى ،فرم گرايى ، روايت هاى چند وجهى و پرداختن بهمضامين بديع و خلاقانه است .فريدون رهنما در سينماى ايران از دو جهت درجايگاهيى متفاوت از ديگران قرار مى گيرد.‏ يكىاهميت او و خودِ‏ فيلم هايش به عنوان يكى ازپيشرو ترين و تجربه گرا ترين فيلمسازان ايرانىو ديگرى تاثير گذارى و جريان سازى او كهموجب پديد آمدن و رشد يافتن فيلمسازان پيشرو، راديكال و تجربه گرايى شد كه همگى به شكلىتحت تاثير و نفوذ نگاه و ديد خاص رهنما بوده اند.‏رهنما پيش از آن كه فيلمساز باشد ، شاعر بود و نهشاعرى متوسط كه شاعرى متفاوت با آن روزهاىشعرى ايران . رهنما در فرانسه رشد كرده بود وذهنى عميقا مدرن داشت . شعرهايش را به زبانفرانسه مى نوشت . در شعر به جايگاهى رسيد كهپس از انتشار چند مجموعه شعر ، پل الوار و لويىآراگون به تحسين او بپردازند و پس از حضور وشعر خوانى در دومين كنگره صلح ورشو،‏ پابلونرودا با اشعارش آشنا شد.‏ نگرش شاعرانه و نيمهماركسيستى رهنما در پاريس شكل گرفت . اينموضوع بسيار مهمى در شناخت رهنماست چرا كهاو نه با ديد و نگرش يك ايرانى با فرهنگ كاملاايرانى ) يعنى فردى كه در فرهنگش زيست مىكند)‏ بلكه با نگرش يك انسان نيمه بيگانه با اينفرهنگ به ايران بازگشت .بخشى از اهميت رهنما در همين نوع برخورد بافرهنگ و تاريخ ايرانى است . رهنما بر خلافجو و جريانات غالب آن دوران كه دو جبهه ىايران گرايى باستان گرايانه - ناسيوناليستى و ايرانستيزى و غرب گرايى محض تشكيل مى دادند، كوشيد تا به جاى يافتن پاسخ هايى مطلق بهپرسش و كاوش در اين فرهنگ و تاريخ بر آمدهاز آن بپردازد.‏ رهنما با ديدى نيمه انتقادى-‏ نيمهكاوشگر كوشيد امروز ايران را از خلال اسطورهو تاريخ دريابد.‏ اين نوع نگاه ، دليل اصلى تفاوتآثار او با انديشه ورزان و هنرمندان هم دوره ىخود است.‏رهنما سينما را در پاريس آموخته بود و مى شناخت.‏77شماره چهاردهم اسفند ماه 91


با فنون سينمايى آشنا بود ، روايت را به خوبى مىشناخت و مى كوشيد تا روايت هاى مختلف وزبان هاى سينمايى متفاوتى با آن چه كه تا آن زماناستفاده شده بود را بيازمايد . از تجربه كردن فرمهاى مختلف براى ساختن يك كليت منسجم نمىهراسيد.‏ دليل اصلى ضعف برخى از آثار او درزمينه هاى بازيگرى يا ضبط صداها ، نه به رهنماكه به امكانات اندكى بر مى گشت كه او براىفيلم هاى خود استفاده مى كرد ) صداهاى فيلمآخر او نه در استوديو كه در خانه ى او ضبط شدهبود.-‏ از گفتگو با محمود استاد محمد)‏ . با اين همهرهنما و فيلم هايش سر آغازى شدند براى تجربهگرايى ، راديكاليسم و پيشروى در سينماى ايران ،با تمامى ضعف ها و محدوديت هايى كه رهنما درسال هاى انتهايى دهه سى و دهه چهل داشت ، باتمامى قدر نديدن ها و توهين شنيدن ها از منتقداندوران،‏ او به دو دليل تاثيرى بسيار مهم بر روىنسلى از فيلمسازان آوانگارد ، كارگردانان تئاتر وحتى شاعران ايرانى گذاشت.‏ ) احمد شاملو بهواسطه رهنما با شعر و ادبيات روز فرانسه آشنا شدو رهنما با دفاع از سبك شعرى شاملو او را پيشراند و همچنين با دفاع محكم خود از نمايش هاىآربى آوانسيان و نمايشنامه هاى عباس نعلبنديان بهآثار اين جوانان اعتبار بخشيد)‏ .اما دو دليل تاثير گذارى رهنما بر فيلمسازان پساز خودش :1- در فضاى روشنفكرى-‏ هنرى آن دوران نياززيادى براى آشنايى و كشف ناشناخته هاى يكفرهنگ كهن كه در شرف مدرن شدن بود احساسمى شد.‏ يك نگاه موشكاف ِ دقيق ِ انتقادى كهاز پشتوانه ى سواد و آشنايى كامل با فلسفه ،سينما و ادبيات به راحتى توانست تعداد زيادى ازاستعداد هاى هنرى دوران را به خود جذب كند.‏رساله بسيار مهم " واقعگرايى فيلم " كه رسالهاو براى موسسه فيلم شناسى سوربن بود ، تا حدزيادى راه و روش رهنما را توضيح مى دهد.‏2- فريدون رهنما حد فاصل سال هاى هزاروسيصد و چهل و پنچ تا چهل و نه رئيس بخشپژوهش تلويزيون ملى ايران بود.‏ اين امر فضا ،امكانات و شرايطى را براى رهنما فراهم كرد تابا خيال راحت تعداد زيادى از جوانان مستعدرا دور خود جمع كرده و با فراهم كردن شرايطبراى آن ها ، امكان ساخت فيلم هاى نو آور باهمان مضامين فرهنگ و هنر ايرانى را پديد بياورد.‏تنها نگاهى به نام هايى نظير محمدرضا اصلانى،‏پرويز كيمياوى ، آربى آوانسيان ، ناصر تقوايى،‏نصيب نصيبى،‏ سهراب شهيد ثالث و...‏ نشان دهندهتاثيرگذارى مسلط نگاه و روش رهنما بر اين دستهاز فيلمسازان است.‏هرچند رهنما بيش از دو فيلم بلند و يك فيلمكوتاه نساخت ، با اين همه تاثيرى در حد توانخود گذاشت ، با اين كه اگر رهنما فرصت وامكان ساخت فيلم هايى بيشتر را مى يافت بدونشك تاثير ديگرى مى گذاشت اما در آن دوران نهتنها سيستم حكومتى و عامه مردم ، بلكه اكثريتروشنفكران نيز از درك او عاجز بودند.‏فيلم ها : 1 – تخت جمشيدتخت جمشيد اولين اثر فريدون رهنماست . فيلممستند است اما در قالب مستند هاى رايج قرار نمىگيرد.‏ همزمان با مستند سازى هاى ابراهيم گلستانبراى شركت نفت ، كه برخلاف مستندسازى رايجفيلم هايى اجتماعى – شاعرانه بودند و تلاش درتصويرى متفاوت از آن چه كه به عنوان مستندبه مفهوم كلاسيك آن نام برده مى شود داشتند ،فريدون رهنما فيلم كوتاه – مستند تخت جمشيدرا ساخت.‏ اما فيلم بيش از آن كه يك فيلم مستندباشد يك فيلم تجربى است . فيلم تجربى به اينمفهوم كه فيلم از ساختارهاى رايج مستند هاىزمان خود پيروى نمى كند.‏خود رهنما در يكى از معدود مصاحبه هايش دربارهتخت جمشيد مى گويد :" من ميلى نداشتم كهفضاى تخت جمشيد را به عنوان يك بنا بازسازىكنم . بيشتر علاقه مند بودم در آن مكان بنشينم وبيانديشم به اين كه ما كه بوده ايم ؟ چه شده ايم ؟و چگونه شده ايم ؟ "پس ، فيلم تخت جمشيد به هيچ عنوان تلاشى درمعرفى بناى تخت جمشيد نيست ، بلكه تلاشىاست در ساختار فيلم براى فهم آن چه كه ما بودهايم و آنچه كه امروز هستيم و چگونگى اين روند.‏دغدغه هويت و رودرويى با تاريخ در اين فيلمبراى اولين در آثار رهنما رخ نشان مى دهد.‏ اينمسئله كه تاريخ ما را نه خود ايرانيان كه فرنگى هابراى ما كشف كرده اند و ما قرن ها با تصورات وموهومات خويش زندگى مى كرده ايم ، اما مفهومتاريخ چيست ؟ آن چه كه ملتى واقعا انجام داده انديا آنچه كه ملتى از يك واقعه درك مى كنند ؟ فيلمتخت جمشيد بيشتر فضاسازى مى كند براى بياناين پرسش.‏در اين فيلم شايد بشود گفت براى اولين از صدااستفاده اى هم سطح تصوير مى شود.‏ يعنى صداصرفا يك همراه ، افزايش دهنده ى حس صحنه ياتوضيح دهنده صحنه نيست بلكه كلام و نريشينو ديگر صداها ، همگى همپاى تصوير به بيانانديشه ها و حس و عاطفه و درك كارگردان مىپردازند.‏پس از اين فيلم ، اين نوع استفاده از صدا را دردو فيلم تجربى بسيار مهم ديگر مى بينيم ، " ياضامن آهو"‏ اثر پرويز كيمياويى و " جام حسنلو"‏اثر محمدرضا اصلانى . در يا ضامن آهو ، كيمياويىبا نمايش ضريح و گنبد طلايى و ... حرم هشتمينامام شيعيان از سويى و صداى ناله ها و استغاثههاى مردم و زوار در سوى ديگر فضايى بكر مىسازد و گامى نو در عرصه ى تلفيق خلاقانه ى صداو تصوير مى پيمايد.‏در جام حسنلو ساخته اصلانى نيز ، كارگردان بانمايش تنها يك جام كوچك ، معروف به جامحسنلو و با استفاده بسيار خلاقانه و راديكال ازصدا جهان فيلم را خلق مى كند . صداهاى مختلف،‏آواها و ديالوگ ها و مونولوگ هاى پياپى فيلم برروى تصوير جام ، مى كوشد تا نه قصه ى نقشهاى روى جام بلكه فرهنگ ، هويت تاريخى،‏گمگشتگى و مدرنيزم در يك جامعه متناقض راتصوير كند.‏از لحاظ كلامى ) شايد به علت تسلط رهنما برادبيات فرانسه)‏ فيلم " تخت جمشيد"‏ از ادبيتكمترى نسبت به نريشين هاى مستند هاى ابراهيمگلستان برخوردار است . رهنما چندان در قيد بازىهاى زبانى و لفظى و زيبايى هاى كلامى نيست ،اما او با جملاتى ساده اما شاعرانه جهان فيلم خودرا مى سازد.‏فيلم – 2 سياوش در تخت جمشيد‏"سياوش در تخت جمشيد"‏ را شايد بتوان مهم ترينفيلم رهنما از لحاظ تجربه هاى پيشرو دانست.‏رهنما در اين فيلم براى اولين بار در سينماى ايراناز روايت چند خطى استفاده كرد . به اين معنا كهدر فيلم ما صرفا با يك روايت ِ خطى روبرو نيستيم.‏در واقع رهنما با قرار دادن چند خط داستانى يكمجموعه ى چند وجهى مى سازد . چيزى كه بعدهاراديكال ترين فيلمسازان غربى تحت عنوان ساختارشكنى پست مدرن انجام دادند ، رهنما سال ها پيشانجام داد و ديده نشد،‏ يعنى وارد كردن شخصيتهاى بخشى از جهان ِ فيلم ) جهان اسطوره ( درجهان ِ امروزى ‏(توريست ها و گروه فيلمسازى).‏اين تنها بستر اوليه اين آوانگارديسم است ، بعدديگر نوآورى فيلم ديالوگ و گفتگوى چند نفرهشخصيت هاى اسطوره اى ) سياوش و سودابه ورستم و ...) در جهان ِ امروز پيرامون حوادث روىداده در شاهنامه است . آن ها يكديگر را مقصرمى دانند اما در اين باره به گفتگو مى نشينند و دراين ميان رهنما با كات هاى پياپى ما را به جهانِ ديگرى يعنى همان جهان ِ اسطوره اى مى برد وبخشى از داستان ِ شاهنامه را روايت مى كند .تدوين ِ رهنما موازى نيست ، بلكه همزمان به چندرويداد مى پردازد ، نوع روايت تو در تو و حيرتانگيز فيلم از همين تدوين و نوع روايت ناشى مىشود . رهنما اين نوع روايت را بر مى گزيند تادوباره به بررسى روح هويت ايرانى بنشيند.‏ تفاوتاصلى اسطوره و تاريخ در نوع روايت آن هاست.‏تاريخ روايتى خطى دارد ، با همه پيچيدگى هااما از زمانى خطى پيروى مى كند در صورتى دراسطوره با حركت دايره وار طرفيم ، يعنى اسطورهحول محورهاى يك ملت مى گردد ، خود راماهنامه اقتصادي،‏ اجتماعي،‏ فرهنگي و هنري78


بازسازى مى كند و پيش مى رود.‏رهنما بر خلاف اكثر هنرمندان و شاعران به دلاسطوره نمى زند ، نمى كوشد اسطوره را صرفابازسازى كند،‏ او اسطوره را به امروز مى كشد ،اسطوره را مى آورد در دل امروز و مى كوشد باذهن موشكاف خود آن را كنكاش كند و ريشه ىتمامى اين جهل ها ، دشمنى ها،‏ شكست ها و ... رادر يابد.‏ مگر نه اين كه روح يك ملتى در اسطورههايشان جارى است.‏يكى ديگر از نكات مهم فيلم زبان كلامى آن است،‏ديالوگ ها تقريبا يكسان نيستند و قرار هم نيستيكدست باشند . زبان كاراكتر ها مدام تغيير مى كند.‏تلفيق زبان مبتنى بر شاهنامه فردوسى با زبان نسبتامعاصر آن هم از سو شخصيت هاى اسطوره اىتلاش رهنما را براى نزديك كردن اين دو نوع نسبتامتفاوت از يك زبان را نشان مى دهد.‏اتفاقا به دليل استفاده از اين نوع زبان و قرار دادنكاراكتر ها در موقعيت هاى خاص ) هنگامى كهسودابه از يك توريست مى خواهد قضيه آن هارا قضاوت كند)‏ فضايى نسبتا ابزورد و خنده داررا مى سازد.‏ اين خنده دار بودن به دو دليل است ،يك اين كه ميان اين افراد و انسان معاصر فاصله اىهولناك پديد آمده و دوم ، آيا واقعا آن همه نبرد وكشت و كشتار و دورى از صلح نياز بوده است ؟رهنما با تصوير كردن سياوشى كه به دنبال صلحاست و مى كوشد از جنگ جلوگيرى كند اما درانتها شكست مى خورد ، مى كوشد نشان دهد كهدر اين تاريخ ِ پر آشوب ايرانى هميشه آن كه بر اىصلح كوشيده شكست خورده است ، سركوب شدهاست و به مرگى فجيع مرده است .يكى از صحنه هاى كليدى فيلم ، صحنه اى است كهگروه فيلمبردارى آلمانى از شخصيت هاى شاهنامه) سياوش و سودابه كه در اصل داستان يكى عاشقاما دشمن ديگرى بوده است)‏ مى خواهند كه بايكديگر برقصند تا آن ها از اين صحنه فيلمبردارىكنند.‏ اين صحنه نشان دهنده آن بخش از هنر )فيلم در فيلم حيرت انگيز اين صحنه واقعا تكرارناپذير است ( غربى به همراه تفكر مدرن شايدبتواند بخشى از مشكلات ناشى از نا آگاهى ايرانىرا درمان كند . يك صحنه عاشقانه بى نظير.‏محيط تخت جمشيد به عنوان مكانى بازمانده از قعرتاريخ ، ويران شده اما همچنان تاثيرگذار و حضورشخصيت هاى اسطوره اى ، تاريخ را به شكلىديگرگون بازسازى مى كنند .رهنما براى بخش روايت شاهنامه از تئاتر بهرهمى گيرد ، فيلمساز از شعر ، موسيقى ، سينما وتئاتر استفاده مى كند تا بيان شاعرانه – متفكرانهخود از اسطوره را غنا بخشد . استفاده از گريمهاى اغراق شده ، صحنه هاى بسته و ديالوگ هاىاطلاعات دهنده ، شيوه اى در نوع خود بديع بودبراى تصوير كردن شاهنامه ، در واقع تصوير كردناثر ادبى و قدرتمندى مثل شاهنامه كه نياز بسيار بهتخيل دارد كارى دشوار است،‏ رهنما با استفاده ازتراولينگ هاى طولانى،‏ نورپردازى هاى پركنتراست،‏كات هاى فراوان و شيوه هاى تئاترى سعى مى كندبه فضاى چندلايه شاهنامه نزديك شود.‏شايد بازى نسبتا ضعيف بازيگران و گهگاه كيفيتپايين صداى فيلم تنها نقاط ضعف يكى از مهمترين فيلم هاى تاريخ سينماى ايران باشند.‏فيلم شاعرانه طبق تئورى هاى متاخر پازولينى،‏ نهفيلمى با تصاوير مملو از طبيعت و مه و باران و ...كه مشخصا وابسته به نوع زبان سينمايى فيلم است. اين كه فرد براى تصوير كردن ِ واژه ها از قدرتتخيل خود و بيانگرايى مبتنى بر استعاره چگونهاستفاده مى كند.‏ اين كه چگونه نشانه هاى شمايلىتبديل به نماد هاى تعبدى مى شوند ، اين چيزىاست كه مى تواند يك فيلم را شاعرانه كند يعنىكوشش براى وارد كردن تخيل شعرى به سينما ،رهنما مى كوشد تا حدى اين امر را وارد سينمايشبكند و تا حدى موفق است .اين نگاه رهنما به تاريخ و روايت و اسطوره رابعدها افرادى چون بهرام بيضايى ) مرگ يزدگرد)‏ ،محمدرضا اصلانى(‏ چيغ و آتش سبز)‏ ادامه دادند.‏فيلم 3- پسر ايران از مادرش بى خبر استيكى از اشتباهات در تحليل فيلمسازى رهنما ، يكىدانستن رهنماى فيلمساز با رهنماى مدير تلويزيوناست.‏ رهنما هرگز پول هاى كلان براى ساختفيلم هايش نگرفت ، از اين رو بود كه كيفيت فنىبرخى از فيلم هايش ضعيف است . رهنما هرگز ازجايگاه مديريت اش در تلويزيون سو استفاده نكرد.‏از همين رو وامى پانزده ساله از تلويزيون گرفتتا در سال هزار و سيصد و چهل و نه فيلم را كليدبزند و اتمام فيلم تقريبا چهار سال طول كشيد .هنگامى كه چيزى به مرگ رهنما نمانده بود.‏ درواقع مى شود فيلم " پسر ايران...‏ " را وصيت نامههنرى رهنما قلمداد كرد ، يك نوع حديث نفس ،تلاشى براى گفتن ، تلاشى براى بيان كردن آن چهدر ذهنش مى گذشت و در جوشش بود.‏در پسر ايران از مادرش بى خبر است ، رهنما بازبا همان نوع روايت چند خطى پيش مى رود اما باتفاوتى ديگر گون ، اين بار يك انسان معاصر،‏ يكجستجوگر دوران اشكانيان در تلاش است با اجراىنمايشى به شناختى از آن دوران برسد.‏ در واقع ماشاهد يك فيلم در نمايش هستيم.‏ رهنما مى كوشدتا با تصوير كردن موقعيت خودش به عنوان يكروشنفكر همزمان تصوير مشكلات سر راه و موانعبراى رسيدن و كشف كردن يك دوران را نشانبدهد و در همين سفر ِ كاوشگرايانه به بخشى ازمشكلات ريشه دار و كابوس هاى سرزمين مادرىبپردازد،‏ نشان دهد چگونه مشكلات،‏ موانع،‏ كاستىها و درك و فهم ما از امروز خود ريشه گرفته ازتاريخ ِ ناشناخته و مانده در مهى غليظ است.‏پس در روايت اصلى شخصيتى را داريم كه به دنبالاجراى يك نمايش از دوران پارت هاست و درروايت ديگر با ديدن آن نمايش مخاطب تا حدىوارد فضا و جهان نيمه تاريخى نمايشى اشكانيانمى شود . به غير از اين دو خط اصلى روايت ،داستان هاى خرد از روابط هاى شخصيت اصلىنيز وجود دارند.‏در اين فيلم استفاده خلاقانه از نمايش،‏ گريم،‏صداپردازى و داستان گويى و روايت در روايت،‏ درآثار رهنما به اوج پختگى مى رسد . بازى بازيگرانبه حد قابل قبول رسيده است و شايد تنها نقطهضعف فيلم را بشود صدا پيشگان اثر دانست كه باصداهاى ناموزون با شخصيت ها سخن مى گويند.‏يكى از نوآورى هاى رهنما در اين فيلم برداشتنمرز روايت هاست ، نمايش و واقعيت يكسان مىشوند . هيچ فاصله اى وجود ندارد .بعدها در فيلم مغول ها از كيمياوى تا حدى اين نوعروايت استفاده شد .فيلم بدون شك بيانگر تلاش هاى رهنما براىرسيدن به يك زبان سينمايى شاعرانه ، كاوش وكوشش در شناخت هويت جمعى ، نوآورى هاىفرمى و ... است ، كاراكتر اصلى خود فريدونرهنماست ، كسى كه در انتها مايوس مى شود .همچون رهنما كه پيش از پنجاه سالگى در فرانسهدرگذشت . تلاش هاى رهنما به نتيجه رسيد امانه كامل ، وگرنه امروز پس از سال ها از مرگشآثارش تا اين حد مهجور و ناشناخته باقى نمىماند،‏ بررسى فعاليت شاگردانش نيز نشان دهنده ىشكست آوانگارديسم و راديكاليسم شاعرانههستند.‏ پرويز كيمياوى سال ها فيلم نساخت و نمىسازد،‏ مانند ناصر تقوايى ، محمدرضا اصلانى تنهادو فيلم بلند داستانى ساخت و سهراب شهيد ثالثايران را رها كرده به آلمان رفت.‏ آربى آوانسيان نيزتنها دو فيلم بلند ساخت هر چند در تئاتر موفقتر بود.‏ نصيب نصيبى ، شاهرخ قائم مقامى و ...نام هايى كه ديگر حتى در كتب سينمايى ايران نيزحضور ندارند.‏منابع :1- رساله " واقعگرايى در فيلم " – رهنما،‏ فريدون – نشر قلم1347 –2- قدر رهنما را بدانيم – قوكاسيان ، زاون – روزنامه اعتماد3- پسر ايران از مادرش بى خبر است – رهنما،‏ فريدون-‏ نشرقطره – 13844- گفتگوى نگارنده با محمود استاد محمد5- گفتگو با دوربين-‏ جاهد ، پرويز – گلستان ، ابراهيم – نشراختران – 13846- سينما و تكنيك – كومولى ، ژان لويى ، مقاله موجود دراينترنت7- سينماى شاعرانه – پازولينى،‏ پير پائولو – سايت اينترنتىسنس آو سينما8- حركت در فيلم – دلوز ، ژيل – مقاله موجود در اينترنت.‏79شماره چهاردهم اسفند ماه 91

Hooray! Your file is uploaded and ready to be published.

Saved successfully!

Ooh no, something went wrong!