12.07.2015 Views

شاه خاكستري‌چشم (گزيده‌ي شعرهای آنا آخماتوا برگردان ... - Goftaman.com

شاه خاكستري‌چشم (گزيده‌ي شعرهای آنا آخماتوا برگردان ... - Goftaman.com

شاه خاكستري‌چشم (گزيده‌ي شعرهای آنا آخماتوا برگردان ... - Goftaman.com

SHOW MORE
SHOW LESS
  • No tags were found...

You also want an ePaper? Increase the reach of your titles

YUMPU automatically turns print PDFs into web optimized ePapers that Google loves.

بسب‎236‎‏/<strong>شاه</strong> خاكستريچشمدستش را عقب كشيد.‏ واژههايش آنقدر زخمآور بود كه كه هيجان رمانتيكش مرد؛ گويي تركهاي رابيندازند.‏ قصد داشت او را به داخل دعوت كند،‏ تا از ودكايي بپيمايد كه رانوسكايا قول داده بود كناربسترش ميگذارد.‏ اكنون،‏ صدايش سرد بود.‏ گفت:‏ ‏«شب خوش،‏ و ممنونم كه تا خانه با من آمدي.»‏بي آنكه به او فرصتي دهد تا بيشتر بگويد،‏ در را باز كرد و داخل شد.‏پسر مدتي جلو در ايستاد،‏ و او در آن سوي در ايستاد،‏ تا صداي رفتنش را بشنود.‏<strong>آنا</strong> شمع را روشن كرد.‏ در آينه نگاه نميكرد.‏ با وقاري سخت،‏ قلمرو شگرفش را پسنديد.‏جوان بود.‏ اما دوست داشتني نبود.‏ با گارشين ازدواج ميكرد،‏ كه او را زير حمايتش ميبرد.‏او خيليبطري ودكا نزديك بستر به هم ريخته بر پا بود.‏ همچنان كه به آن نزديك ميشد،‏ روي پتوهايش نامهاييافت.‏ نامهاي ديگر.‏ رانوسكايا بايد آن را آورده باشد.‏ ناگاه دستخطي ميخي مانند را ملاحظه كرد.‏ نامهاياز لو بود.‏مردد بود كه آن را باز كند،‏ چهرهاش ناگهان بر افروخت.‏ گاهي لو طوري مينوشت كه گويي اوهمهي گرفتاريهايش بود.‏ گويي به لو اهميتي نميداد.‏ گويي او چكمههاي كسي را نبوسيده بود كه گمانميكرد لو را رهايي ميبخشد.‏ درنگ كرد،‏ حس ميكرد كه اگر لو دوباره گزنده نوشته باشد شايد واقعاً‏مردن آسانتر باشد تا ادامه دادن زندگي.‏

Hooray! Your file is uploaded and ready to be published.

Saved successfully!

Ooh no, something went wrong!