شاه خاكستريچشم (گزيدهي شعرهای آنا آخماتوا برگردان ... - Goftaman.com
شاه خاكستريچشم (گزيدهي شعرهای آنا آخماتوا برگردان ... - Goftaman.com
شاه خاكستريچشم (گزيدهي شعرهای آنا آخماتوا برگردان ... - Goftaman.com
- No tags were found...
You also want an ePaper? Increase the reach of your titles
YUMPU automatically turns print PDFs into web optimized ePapers that Google loves.
172/ <strong>شاه</strong> خاكستريچشمميچپاندند، نه، هرگز. حتي من بارها بر سر راهشان در خاكستر مينشستم و برگهاي ميطلبيدم كه خامبود. همسر ديگران چنين ميخواستند كه در آفتاب آهوبرهاي بزايند. ستوران تا صبح در گوشم سمميكوبيدند. آيا ما را نيز دستگير خواهند كرد؟ هيچ كدام را نخواهيم خواند: جان روشن ماني، كليله ودمنه ابوالمعالي منشي، قصههاي هانس كريستيان آندرسن، تيغههاي علفزار والت ويتمن و خدايا، آنبزرگترين را، شبزندهداري فينگانها. شبگير، سرزده بالاي سرمان ايستاده بودند. به هم ميچسبيديم.ميدانستيم در سرازيري آنجا [كه روزگاري دبيرخانهاي بود كه از جيغ دانشآموزان خوشرنگورويشهر بار هزاران ارغوان و آشيانهي تيهو بر پشتههاي كود ميشكفت] تني چند از بروبچهها را ميبردندتا پشت به تودههاي دلمه بستهي دود و تاريكي نگه دارند. ريزترين آنها (خودم ديدم) يك شب تا صبحبا گوشت و پوست خود كه هشت نه نوروز به آفتاب نيامده بود، پروانهاي شلخته پرداخته بود كه ازبسياري اين يكي را خوب مينواخت: «به كجاي اين شب تيره بياويزم قباي ژندهي خود را.» از زيرپوسيدهي يكي از دروازهها كهنه دختري ديديم كه راحت نفسي كشيد و چراغش را بر تختهاي بهسربازي بيمزد پيش كشاند. ميدانم از شما دو تن يكي نيمهخفته و كبود پردهي پارهي اندوهي را برپاهاي خود كشيديد. شايد همسر پاسترناك تا راهپلهي تنگ و پرنالهتان آمده باشد. پشت دست خود رابوييد و گاز گرفت و خيس بازگشت. آيزايا برلين تنها يك دفعه سر در سايهتان كشيد و دمق و بيزار ازشاخكهاي دراز عينكش با خود همه كاري كرد تا كمي دورتر از ضجههاي پيدرپي و نابهنگام چند برگهيپرخاشگرانه بنگارد، آن چنان كه در مجالي جانكاه بازوان هر دوتان را به جا آورم خشك و عتيقه. «زندهبوديم و زمينِ زير پايمان را باور نميكرديم.» همهاش مسخرهسرايي، گاهي با كلاه كاموايي بر پوزارهايگشادم بر وعدهگاهي ميگشتم كه خود تراشيده بودم. آنجا براي چند روزي ساعتي بيشماره آنجا براي