استالینیسم خجولانۀ آذرخش (در دفاع از گشتاورد مارکسیسم) - افق روشن
استالینیسم خجولانۀ آذرخش (در دفاع از گشتاورد مارکسیسم) - افق روشن استالینیسم خجولانۀ آذرخش (در دفاع از گشتاورد مارکسیسم) - افق روشن
ص)نشده اند. بعبارتی دیگر، کارگران ذاتاً )ماداً( سوسیالیستی اند، یعنی منافع واقعیوحقیقی شان فقط درتحقق سوسیالیسم است و لذا حزب کمونیست با دیدن این زیربناواین وضعیت عینی، می رود تا روبنا و ذهنیت مناسب ومنطبق با آن را ایجاد کند.مأموریت حزب پیشرو همانا زدودن توهم کارگران یعنی آگاه نمودن آنان نسبت بهمنافع حقیقی خویش و نقش تاریخی خویش است. درست در بیان همین معنا بود کهدر »گشتاورد..« آنگاه که درباب تازه پرولترها و نیمه پرولتر ها بعنوان بخشی ازپایۀ مادی رویزیونیسم سخن گفته می شد، آمده است: »تا زمانی که پرولتاریا بهمثابه یک طبقۀ اجتماعی امحاء نگردد، درمیان الیه های آن- علیرغم وضعیت عینیاقتصادی واحدی که دارند- تفاوتهای چشمگیری درسطح آگاهی شان دیده می شود.لذا تضاد دیالکتیکی موجود در درون مارکسیسم، در عین حال، نشانگر وجود همیناختالف سطح ناگزیر در آگاهی طبقاتی پرولتاریا می باشد.«)21به بیان دیگر، دریکسوحاکمانند که حافظ نظم موجودند و از دگرگونی آن متضررمی شوند؛ و در سوی دیگرمحکومان که دگرگونی بسود آنهاست اما امر برآنهامشتبه است یا آنها را به عمد در اشتباه انداخته اند وآنها به این موقعیت اشتباه آمیز،خوگر شده اند.بیک کالم، در سرتاسر نوشته »گشتاورد..«، دربارۀ این توهم- یعنی ناآگاهیکارگران و محکومان نسبت به منافع طبقاتی خویش و انعکاس این ناآگاهی )یا، آگاهیکاذب( بصورت رویزیونیسم درحزب انقالبی پرولتاریا- سخن گفته می شد و نهدرباب حاکمان همچون آدلف هیتلر، مدرسان حوزه های دینی، و نوکران بورژوازییعنی سوسیال-امپریالیستها!رویزیونیسم توهم است، بیانگراین مضمون است. یعنی بیانگراین حقیقت است کهمیان رویزیونیست ها و دشمنان طبقاتی پرولتاریا )وازآن جمله سوسیال-امپریالیستها(،تفاوت ماهوی وجود دارد. چیزی که استالینیست های خشک مغزی چون آذرخش،نه می خواهند و نه می توانند آن را فهم کنند!۵1
ص)درهمین ارتباط، طرفداری ما از حق گرایش، حق اپوزیسیون حزبی و فراکسیون دردرون حزب مارکسیستی، سبب شده که آذرخش بنویسد:»مهمترین نتیجۀ سیاسی»نظریۀ گشتاورد«عبارت است از به رسمیت شناختنرویزیونیسم و باز کردن آشکار و رسمی همۀ درها به روی اپورتونیسم به اسمآزادی رأی و اندیشه وضرورت برخورد با خطا برای باال آمدن حقیقت.«)232آذرخش درهمین رابطه می افزاید: »بافراست به درهم آمیختن این دوعرصه وفعالیت و معیارهای آنها گرایش دارد، یعنی درهم آمیختن حزب یا سازمان با جامعهو فعالیت حزبی و معیارهای آن با فعالیتهای طبقات مختلف درجامعه.«)همان صفحه(و اینچنین است که آذرخش ارزیابی نهائی اش را ارائه نموده، یا دقیقتر بگوئیم،برچسبی درشت به مازده ومی نویسد: »بافراست لیبرالیسم بی مایه ومیان تهی راجانشین دموکراتیسم می کند!« ص))236لیکن وارد ساختن چنین اتهامی به ما، متکی بریک پیش انگارۀ استالینیستی و غلطاست. آذرخش تفاوت میان رویزیونیسم و سوسیال-امپریالیسم که سرتاسر نوشتۀپیشین ما به آن پرداخته بود را، اساساً درک وفهم نکرده و نمی کند. به سخنی دیگر،آذرخش ازآنجائیکه رویزیونیسم را جریانی»بورژوائی وضد انقالبی«، یعنی همان»سوسیالیست درحرف وامپریالیست درعمل« محسوب می کند، روابط دمکراتیک وفراکسیونی میان مارکسیستها و رویزیونیستها در داخل حزب مارکسیستی را مردودشمرده و طرفداری از آن را بمنزلۀ آن می داند که دمکراسی درسطح جامعه یعنیمیان طبقات متخاصم را به حزب مارکسیستی نیز تعمیم و تسری بخشیده و حضورضد انقالب را در یک چنین حزبی به رسمیت بشناسیم. آذرخش بنابر یک چنین پیشانگارۀ نادرستی، گمان کرده که بافراست نمایندگان دو طبقۀ دشمن را دعوت می کندتا در حزب مارکسیستی به ایجاد فراکسیون پرداخته و با یکدیگر وحدت وهمکاری وهمزیستی کنند! واینچنین است که آذرخش این رفتار را بعنوان »لیبرالیسم بی مایهومیان تهی« و »ازعملکردهای مکرعقل بافراستی« معرفی می کند!۵3
- Page 1 and 2: استالینیسم خجوالنۀ
- Page 3 and 4: مقدمه)2قصد وهدف اصل
- Page 5 and 6: داشت، لیکن ناتوان
- Page 7 and 8: مضافاً پیگیرآنست
- Page 9 and 10: دوامروزه مطرح کرده
- Page 11 and 12: »فاصله معین از مق
- Page 13 and 14: گفته است بافراست
- Page 15 and 16: ص)است که ما مجبوری
- Page 17 and 18: ص)نمایان می شود.
- Page 19 and 20: آذرخش، چیزی نیست
- Page 21 and 22: حمله استالینیستی آ
- Page 23 and 24: لوکزامبورگ که ازاخ
- Page 25 and 26: ص)خویش به تالش برا
- Page 27 and 28: اما ناگفته پیداست ک
- Page 29 and 30: رهبران و نظریه پردا
- Page 31 and 32: یهایها3ویا اتزویست
- Page 33 and 34: مارکسیسم و حزب مارک
- Page 35 and 36: های اصیل مجازند و ب
- Page 37 and 38: این ها همه تالش هائ
- Page 39 and 40: رویزیونیسم - مخالف
- Page 41 and 42: ص)اتفاق خاص و تغیی
- Page 43 and 44: فراکسیون »متعارض
- Page 45 and 46: در 21سال بعد، ب
- Page 47 and 48: و نه اختالف در اصول
- Page 49 and 50: توهم است و رویزیونی
- Page 51: جریان یا یک فراکسیو
- Page 55 and 56: رویزیونیسم، با شر
- Page 57 and 58: به کالمی دیگر، از
- Page 59 and 60: امثال آذرخش- این»
- Page 61 and 62: و بی معنای خویش، د
- Page 63 and 64: رویزیونیستها برنام
- Page 65 and 66: نمی دانست. به عبار
- Page 67 and 68: به دیگر سخن با گذار
- Page 69 and 70: جهانی اختراع یا کشف
- Page 71 and 72: عناصر و فرایند )اج
- Page 73 and 74: ص)فقط اجتناب ناپذ
- Page 75 and 76: نظریه ای تکامل پذیر
- Page 77 and 78: بگونه ای توأمان،
- Page 79 and 80: ص) ۵۵([، آنگاه چرا
- Page 81 and 82: ص)بهبه منزلۀ »ست
- Page 83 and 84: ---عمومی مارکسیسم به
- Page 85 and 86: اولین چیزی که در با
- Page 87 and 88: بی معنا وهمانا حرفِ
- Page 89 and 90: ص)آذرخش- به آن اص
- Page 91 and 92: بنابراین، مرزبند
- Page 93 and 94: در یک کالم، هم پلخ
- Page 95 and 96: خالصه سازی مقالۀ
- Page 97 and 98: ناشی از این اختالفا
- Page 99 and 100: بیگانگی آذرخش با رو
- Page 101 and 102: و بافراست خود را »
ص)نشده اند. بعبارتی دیگر، کارگران ذاتاً )ماداً( سوسیالیستی اند، یعنی منافع واقعیوحقیقی شان فقط <strong>در</strong>تحقق سوسیالیسم است و لذا حزب کمونیست با دیدن این زیربناواین وضعیت عینی، می رود تا روبنا و ذهنیت مناسب ومنطبق با آن را ایجاد کند.مأموریت حزب پیشرو همانا زدودن توهم کارگران یعنی آگاه نمودن آنان نسبت بهمنافع حقیقی خویش و نقش تاریخی خویش است. <strong>در</strong>ست <strong>در</strong> بیان همین معنا بود که<strong>در</strong> »<strong>گشتاورد</strong>..« آنگاه که <strong>در</strong>باب ت<strong>از</strong>ه پرولترها و نیمه پرولتر ها بعنوان بخشی <strong>از</strong>پایۀ مادی رویزیونیسم سخن گفته می شد، آمده است: »تا زمانی که پرولتاریا بهمثابه یک طبقۀ اجتماعی امحاء نگردد، <strong>در</strong>میان الیه های آن- علیرغم وضعیت عینیاقتصادی واحدی که دارند- تفاوتهای چشمگیری <strong>در</strong>سطح آگاهی شان دیده می شود.لذا تضاد دیالکتیکی موجود <strong>در</strong> <strong>در</strong>ون <strong>مارکسیسم</strong>، <strong>در</strong> عین حال، نشانگر وجود همیناختالف سطح ناگزیر <strong>در</strong> آگاهی طبقاتی پرولتاریا می باشد.«)21به بیان دیگر، <strong>در</strong>یکسوحاکمانند که حافظ نظم موجودند و <strong>از</strong> دگرگونی آن متضررمی شوند؛ و <strong>در</strong> سوی دیگرمحکومان که دگرگونی بسود آنهاست اما امر برآنهامشتبه است یا آنها را به عمد <strong>در</strong> اشتباه انداخته اند وآنها به این موقعیت اشتباه آمیز،خوگر شده اند.بیک کالم، <strong>در</strong> سرتاسر نوشته »<strong>گشتاورد</strong>..«، <strong>در</strong>بارۀ این توهم- یعنی ناآگاهیکارگران و محکومان نسبت به منافع طبقاتی خویش و انعکاس این ناآگاهی )یا، آگاهیکاذب( بصورت رویزیونیسم <strong>در</strong>حزب انقالبی پرولتاریا- سخن گفته می شد و نه<strong>در</strong>باب حاکمان همچون آدلف هیتلر، م<strong>در</strong>سان حوزه های دینی، و نوکران بورژو<strong>از</strong>ییعنی سوسیال-امپریالیستها!رویزیونیسم توهم است، بیانگراین مضمون است. یعنی بیانگراین حقیقت است کهمیان رویزیونیست ها و دشمنان طبقاتی پرولتاریا )و<strong>از</strong>آن جمله سوسیال-امپریالیستها(،تفاوت ماهوی وجود دارد. چیزی که استالینیست های خشک مغزی چون <strong>آذرخش</strong>،نه می خواهند و نه می توانند آن را فهم کنند!۵1