13.05.2015 Views

127 - راه توده

127 - راه توده

127 - راه توده

SHOW MORE
SHOW LESS

Create successful ePaper yourself

Turn your PDF publications into a flip-book with our unique Google optimized e-Paper software.

<strong>راه</strong><br />

فروردين<br />

<strong>توده</strong><br />

– ارديبهشت 1383<br />

دوره دوم شماره «<strong>127</strong>»<br />

گزارش کنگره هلند<br />

اتحاد وسيع<br />

چپ افغانستان<br />

‏(ص‎14‎<br />

محمدعلی عموئی:‏<br />

سازماندهی<br />

مردم پراکنده<br />

فرصتی که از دست رفت!‏<br />

<br />

سيب گنديده<br />

سلطنت اسلامی<br />

در دامن(ص (<br />

محمود افغان<br />

26<br />

شيخ و شاه با هم رفتند،‏<br />

ا صفهان نصف جهان ما ند<br />

يگانگی<br />

حاکميت<br />

بيگانگی مردم<br />

با حاکميت(ص‎3‎ (<br />

انتخابات نبود،‏ کودتای مخملين<br />

خمينی<br />

قذافی<br />

االله واحد(ص‎9‎‏)‏<br />

ميان دو قائد<br />

بود!‏<br />

مصاحبه راديوئی سردبير <strong>راه</strong> <strong>توده</strong> ‏(ص<br />

<br />

(17<br />

(<br />

‏(ص‎18‎ (<br />

احسان طبری:‏<br />

رمز ابدی<br />

سقوط ارتجاع<br />

‏(ص‎32‎<br />

اوجلان در دادگاه<br />

مانيفست کردهای ترکيه<br />

‏(ص<br />

(<br />

(39<br />

استالين<br />

درست انديش<br />

کج رفتار<br />

‏(ص‎33‎ (<br />

دستآوردهای جنبش<br />

اصلاح-‏ انقلابی<br />

1374<br />

مردم ايران<br />

انتخابات مجلس پنجم در اسفند سال و در اوج شکست برنامه تعديل<br />

اقتصادی هاشمی رفسنجانی و پرشمار شدن شورش های کور و اعتراضی مردم انجام<br />

شد.‏ شکاف و دوگانگی ديرپای درون حاکميت جمهوری اسلامی متاثر از اين شکست<br />

اقتصادی و بحران اجتماعی – سياسی ناشی از آن،‏ فضای نوينی را در جامعه بوجود<br />

آورده بود که تنها شمايل کارگزاران سازندگی را هم<strong>راه</strong> داشت،‏ اما بحران عميق تر از آن<br />

بود که کارگزاران بتوانند سخنگوی آن باشند.‏ <strong>راه</strong> <strong>توده</strong> درآستانه آن انتخابات همگان و<br />

بويژه <strong>توده</strong> ای ها را با توجه به شرايط تغيير يافته داخل کشور،‏ فراخواند تا درآن<br />

انتخابات،‏ بعنوان زمينه ساز تحولات بعدی در ايران فعالانه شرکت کنند.‏ ‏(به سرمقاله<br />

های شماره های <strong>راه</strong> <strong>توده</strong> در اسفند 74 و فروردين 75 مراجعه کنيد).‏<br />

انتخابات مجلس هفتم در اسفند 1382 برگزار شد.‏ انتخاباتی فرمايشی و آلوده به علنی<br />

ترين توطئه های بيت رهبری،‏ به تقليد از توطئه های دربارشاهنشاهی در دوران مصدق،‏<br />

که مردم عملا آن را تحريم کرده و نمی خواستند در آن شرکت کنند.‏ توصيه به تحريم<br />

چنين انتخاباتی حرف و شعاری نو نبود.‏ <strong>راه</strong> <strong>توده</strong> با تائيد عزم اکثريت جامعه برای عدم<br />

شرکت دراين انتخابات،‏ شعار ‏"انتخابات آزاد"‏ را بعنوان شعاری محوری برای يک<br />

دوران از تحولات آينده ايران اعلام داشت و در تشريح ضرورت دفاع از آن نوشت:‏<br />

تحريم انتخابات،‏ که اکنون از سوی کليه سازمان های سياسی خارج از کشور و حتی<br />

احزاب و سازمان های طرفدار اصلاحات در داخل کشور اعلام شده،‏ عملا در چارچوب<br />

انتخابات مجلس هفتم محصور باقی می ماند و با تشکيل اين مجلس،‏ که با هر تقلبی آن<br />

را تشکيل خواهند داد،‏ اعتبار خود را بعنوان شعاری مرحله ای از دست خواهد داد.‏ اين<br />

درحاليست که اساسا اکنون ديگر تحريم و يا غير تحريم انتخابات فرمايشی مطرح نيست،‏<br />

بلکه مقابله با مجلس فرمايشی در دستور است.‏ به اين ترتيب خواست ‏"انتخابات آزاد"‏<br />

برای دورانی که نبايد اجازه داد به طول بيانجامد می تواند در دستور جنبش مردمسالاری<br />

و جمهوری خواهی ايران باقی بماند.‏ اين شعار حتی ظرفيت فراروئی به ‏"همه پرسی"‏<br />

را نيز در صورت ضرورت دارد.‏ از آن انتخابات ‏(اسفند تا اين انتخابات،‏ ‏(اسفند<br />

سال گذشته و جامعه ايران و بويژه نسل جوان آن،‏ حوادث تکاندهنده ای را<br />

پشت سر گذاشته است.‏ حوادثی که هر يک از آنها می توانست در کشوری غير از ميهن<br />

ما يا به فروپاشی نظام حاکم بيانجامد ‏(حوادثی که در شرق اروپا بوقوع پيوست)‏ و يا به<br />

قتل عامی نظير آنچه در ‏"اندونزی"‏ زمان سوکارنو بوقوع پيوست بيانجامد.‏ اين دو<br />

احتمال نا ممکن شد،‏ زيرا توازن نيروی ها،‏ شعارها،‏ تجربه و خواست های انقلاب<br />

چنان ظرفيتی در جامعه ايران از خود باقی گذاشته که سرانجام نبرد در حاکميت<br />

جمهوری اسلامی نمی تواند بی اعتناء و متاثر از فشار عظيمی که از سوی جامعه به<br />

مجموعه حاکميت وارد می آيد به سرانجام قطعی خود برسد.(‏ بقيه در صفحه<br />

57<br />

(2<br />

(74<br />

45 و 46<br />

8 (82


دوره دوم<br />

<strong>راه</strong> <strong>توده</strong><br />

فروردين – ارديبهشت <strong>127</strong> http://www.rahetude.de 1383<br />

2<br />

<br />

<br />

–<br />

دستآوردهای جنبش<br />

...<br />

ما بر اين عقيده ايم که يکی از دو دستآورد بزرگ<br />

فاصله دو انتخابات مجلس پنجم و مجلس هفتم آگاهی وسيع مردم<br />

از ماهيت حاکميت و پيوندهای داشته ونداشته اختلافات درونی<br />

آن با جنبش مردم است.‏ اين که غارتگران،‏ مرتجعين،‏ غاصبين<br />

و خائنين به آرمان های واقعی انقلاب ملی و ضد استبدادی<br />

چه نتيجه ای از رويدادهای 8 سال پشت سرمانده گرفته و يا<br />

خواهند گرفت به ميزان آگاهی آنها از واقعيات جامعه ايران و<br />

عمق و ريشه بحران عمومی در کشور دارد و طبعا به خودشان<br />

مربوط است،‏ آن نتيجه ای که طرفداران تحولات و مدافعين آن<br />

آرمان ها بايد بگيرند چيست و ضرورت اين نتيجه گيری کدام<br />

است؟<br />

نتيجه خدشه ناپذير از آنچه که طی 8 سال پشت سر گذاشته<br />

شده،‏ پذيرش اين اساسی ترين رکن هر تحول اجتماعی است که بدون<br />

آگاهی وسيع ترين اقشار و طبقات اجتماعی از ماهيت طبقاتی<br />

حاکميت تحولات ناممکن است و حتی دستآوردهای جنبش دراين و يا<br />

آن عرصه می تواند با مانورهای حاکميت از دست برود.‏ ستيز بی<br />

امان حاکميت با آزادی های سياسی،‏ با مطبوعات و با گردش آزاد<br />

اخبار و اطلاعات خود باندازه کافی گويای اين ضرورت است.‏<br />

مقدس ترين آرمان های مذهبی را برای اين مقابله قربانی می کنند،‏<br />

جان و مال و ناموس طرفداران آزادی که جای خود دارد.‏ و مردم<br />

ديدند که دراين 8 سال چنين کردند.‏<br />

جنبش،‏ در وسعت <strong>توده</strong> ای خود در اين 8 سال بيش از 80<br />

سال با انگيزه ها و دلائل واقعی حاکميت ها در دفاع از آزادی خود و<br />

ستيز با آزادی مردم ونيروهای مخالف خود،‏ در قالب دفاع از<br />

ديکتاتوری طبقاتی خويش آشنا شد.‏ ستيزی که اغلب پوشش دفاع از<br />

دين،‏ مقابله با کمونيسم،‏ دفع خطر خارجی و انواع ديگر بهانه ها<br />

داشته است.‏ دراين 8 سال مردم ديدند که غارتگران تجاری آزادند،‏<br />

مطبوعات آنها بی هيچ مانعی هرچه بخواهند می نويسند و روحانيون<br />

وابسته به آنها هر گونه که بخواهند و به سودشان باشد قانون که هيچ،‏<br />

قرآن را نيز تفسير می کنند!‏<br />

نه از دوران صفويه،‏ حتی از نخستين جوشش های<br />

آزاديخواهانه در صدر جنبش مشروطيت تاکنون مردم در چنين<br />

وسعتی با انگيزه های حاکميت از ستيز با آزادی ها آشنا نشده<br />

بودند که دراين 8 سال شدند.‏<br />

استقبال عظيم مردم از مطبوعات دوم خردادی و<br />

رسوائی و سقوط مطبوعات حکومتی و بويژه سيمای جمهوری<br />

اسلامی و نمازهای جمعه و بيانيه ها و خطبه های حکومتی<br />

دستآورد بزرگی است که تنها طی 8 سال نصيب جنبش عمومی<br />

مردم ايران شد.‏<br />

ما يقين داريم که عليرغم ظاهر خموده و ياس آلودی<br />

که اکنون از جنبش مردم ترسيم می شود،‏ همين آگاهی بصورتی<br />

انفجاری در جامعه ايران و در شرايط معين عمل خواهد کرده و<br />

<strong>راه</strong> های تحولات اساسی را هموار خواهد ساخت.‏ بحث بر سر<br />

اين نيست که جمهوری اسلامی می رود و يا می ماند-‏ که اين<br />

بستگی به شرايط و سير رويدادها دارد-‏ بلکه بحث بر سر<br />

تحولات اساسی در ساختار طبقاتی حاکميت در ايران است و ما<br />

بر آن انگشت می گذاريم.‏<br />

شايد برای آنها که دراين 8 سال،‏ اغلب در مقاطع<br />

مختلف،‏ شتابزده تسليم هيجانات ناشی از حوادث شدند،‏ درک<br />

آنچه ما می گوئيم،‏ با توجه به شرايط ظاهری و لحظات به ظاهر<br />

انفعالی کنونی جنبش،‏ قابل درک،‏ هضم و حتی باور نباشد؛ اما<br />

هيچ جنبش اجتماعی حرکت خود را براساس درک اين و يا آن<br />

سازمان سياسی و يا شخصيت سياسی تنظيم نمی کند.‏ همچنان<br />

که در انتخابات مجلس پنجم،‏ انتخابات رياست جمهوری سال<br />

1376 و دهها و دهها پديد و رويداد ديگر،‏ دراين 8 سال تنظيم<br />

نکرد.‏<br />

دومين دستآورد تاريخی جنبش عمومی مردم و<br />

نيروهای سياسی جامعه در اين 8 سال درک نوينی است که آنها<br />

از ضرورت متشکل شدن خود،‏ ضرورت سازماندهی مردم در<br />

احزاب،‏ کانون ها،‏ سنديکاها و انجمن ها از يکسو،‏ و يقين به<br />

ضرورت اتحادها از سوی ديگر پيدا کردند.‏ ديوارهای جدائی و<br />

خود محور بينی ها دراين 8 سال چنان در داخل کشور شکست،‏<br />

که از هيبت آن ديوار جدائی ها در ميان احزاب و سازمان های<br />

سياسی و مترقی خارج از کشور نيز ترک های اساسی برداشت.‏<br />

شايد به ظاهر و از سر تغافل عده ای از روی اين دستآورد به<br />

آسانی عبور کنند،‏ اما <strong>توده</strong> ای ها که می دانند از ابتدای تاسيس<br />

و موجوديت حزب <strong>توده</strong> ايران،‏ در هر مقطعی از تاريخ معاصر<br />

ايران،‏ حزب <strong>توده</strong> ايران بر ضرورت اتحادها پای فشرده و عام<br />

ترين شعار و برنامه اقتصادی-‏ سياسی را برای دستيابی به آن<br />

اعلام داشته،‏ اين دستآورد و پيروزی بزرگی است که تاکنون<br />

برای آن بهای گزافی پرداخت شده است.‏ اين که چه سازمان و<br />

حزبی تمايل به اتحاد با حزب <strong>توده</strong> ايران دارد و يا ندارد،‏ و يا<br />

اينکه شرايط مناسب اين اتحاد بصورت آشکار و علنی با حزب<br />

<strong>توده</strong> ايران و يا ديگر سازمان های مترقی ايران هست يا نيست،‏<br />

در برابر درک عام و <strong>توده</strong> ای مردم ايران و سازمان ها و<br />

شخصيت های سياسی کشور از ضرورت اتحادها اهميت فوری<br />

و لحظه ای ندارد.‏ دراين عرصه نيز،‏ خونين ترين مقاومت ها و<br />

ضدملی ترين توطئه ها از سوی غاصبين قدرت و حکومت<br />

برآمده از انقلاب 57 برای جلوگيری از اتحاد احزاب و سازمان<br />

های سياسی کشور،‏ همان اندازه گويای ضرورت آنست که<br />

مقاومت در برابر آزادی ها و آگاهی عمومی مردم ايران.‏ در<br />

اين عرصه نيز،‏ سازمان های سياسی وابسته به اقشار و طبقه<br />

حاکمه درحاليکه خود متحدا عمل می کنند،‏ مانع اتحاد نيروهای<br />

مخالف اند.‏ تنها نگاهی گذرا به مقابله با ائتلاف نيروهای ملی<br />

مذهبی،‏ کوشش برای متلاشی ساختن جبهه دوم خرداد و جبهه<br />

مشارکت و نمونه های پرشمار ديگری در اين 8 سال کافی است<br />

تا صحت درک ما از اين دستآورد تاريخی تائيد شود.‏ همچنان<br />

که تشکيل کنگره های جمهوريخواهان و جبهه ملی در خارج از<br />

کشور صحت انعکاس ارزيابی ما از شکستن ديوار جدائی ها در<br />

داخل و انعکاس آن در خارج از کشور را ثابت می کند.‏<br />

جنبش تحولات درايران را بر اين دوپايه،‏ يعنی ‏"آزای<br />

و آگاهی"‏ و ‏"تشکل و اتحاد"‏ بعنوان بزرگترين دستآوردهای<br />

دوران اخير بايد به قامت استوار ساخت و بی اعتناء به افت و<br />

خيزهای طبيعی هر جنبشی – از جمله جنبش کنونی مردم<br />

درايران-‏ به پيش رفت.‏<br />

57


<strong>127</strong><br />

– ارديبهشت http://www.rahetude.de 1383<br />

3<br />

-1<br />

-2<br />

-3<br />

دوره دوم <strong>راه</strong> <strong>توده</strong> فروردين<br />

<br />

سياست و مبارزه در نخستين گام های پس از<br />

انتخابات مجلس هفتم از کدام مسير عبور می کند.‏<br />

يگانگی در حاکميت<br />

دوگانگی ميان مردم و حاکميت<br />

سران ‏"نظام"‏ حاضر شدند خود و نظام را به ‏"دهان شير"‏ ببرند اما ‏"<strong>راه</strong> نجات"‏ از طريق اصلاحات را نپذيرند.‏<br />

هرقدر تضاد دروني و دوگانگی حاکميت بسود نيروهاي ارتجاعي بيشتر حل شود،‏ تضاد ميان آل جمهوری<br />

اسلامی با نياز جامعه به تحول تشديد می شود.‏<br />

نيروهای نظامی که بهرحال از انسجام سازمانی و تشکيلاتی برخورداراند و اکنون سالهاست بشکل يک حزب<br />

سياسی مسلح در راس حرم قدرت حضور دارند و در ارگان های اقتصادی کشور نيز سهم مهمی پيدا کرده اند،‏ اکنون<br />

برای خود حساب باز آرده و خود را تنها نيروي رهبری جامعه می بينند.‏ پروژه نظاميان در صورت موفقيت،‏ در<br />

واقع آخرين مرحله حيات جمهوری اسلامی در شكل آنونی خود است.‏<br />

"<br />

بدنبال انتشار نقد ‏"<strong>راه</strong> <strong>توده</strong>"‏ بر مقاله بابك اميرخسروی بنيانگذار<br />

حزب دمکراتيک مردم ايران و از اعضای سابق کميته مرکزی<br />

حزب <strong>توده</strong> ايران،‏ آه در ماهنامه آفتاب نيز منتشر شده،‏ نامه هائی<br />

حاوی چند پرسش و يا توضيح به <strong>راه</strong> <strong>توده</strong> رسيد.‏ بصورت<br />

همزمان،‏ پاسخی نيز با امضای ‏"م.‏ معصوم زاده"‏ در سايت<br />

اينترنتی پيك نت به هم<strong>راه</strong> دو مقاله مورد بحث ‏(مقاله<br />

اميرخسروی و نقد <strong>راه</strong> <strong>توده</strong> بر آن)‏ انعكاس يافت.‏<br />

دراين مجموعه،‏ پاره ای مسائل و پرسشها طرح شده آه<br />

تلاش برای پاسخ به آنها شايد بتواند فضايی را برای گفتگو و<br />

گسترش دامنه آن ف<strong>راه</strong>م سازد.‏ با اين هدف،‏ يعنی بازنگری و<br />

انديشه پيرامون نکاتی که طرح شده،‏ به اين پرسش ها،‏ پاسخ داده<br />

شده است.‏<br />

نوشته اند،‏ ‏"يكی از تزهای مرآزی بابك امير خسروی<br />

درباره شكست اصلاحات و ضرورت انتقال مرآز ثقل آن به<br />

خارج از چارچوب حاآميت در اساس درست و قابل اتكاست."‏<br />

آمابيش ميتوان ترديد داشت آه بتوان درورای احكام<br />

پرتناقض بابك اميرخسروی تزی مرآزی"‏ را تحت عنوان<br />

‏"شكست اصلاحات"‏ يافت،‏ اما همين يك جمله دفاعيه از وی،‏ خود<br />

دو پرسش و مشكل تازه را مطرح ميآند:‏<br />

1- اگر اصلاحات شكست خورده است ما مرآز ثقل چه چيز را<br />

ميخواهيم به خارج از حاآميت انتقال دهيم؟<br />

2- آيا خود يك روند و ماهيت يك روند است آه تعيين مي آند<br />

مرآز ثقل آن در آجاست؟ يا ما هستيم آه بطور ذهنی تشخيص<br />

ميدهيم که مرآز ثقل مثلا روند اصلاحات بايد در آجا قرار داشته<br />

باشد يا به آجا انتقال يابد؟<br />

بدينسان بنظر ميرسد اشكال از يك شيوه استدلال است<br />

آه همواره با خود تناقض های تازه تری را بوجود مي آورد،‏<br />

زيرا مبنای حرآت را نه بررسی واقعيت موجود در تنوع و<br />

پيچيدگی آن بلكه نتيجه گيری از احكام ذهنی و از پيش تعيين شده<br />

قرار مي دهد.‏ همين شيوه است آه عملا بجای بررسی عميق و<br />

جدی روند اصلاحات،‏ آارنامه ديروز و احتمالات پيشآروی<br />

فردای آن،‏ فورا تكليف مسئله را با يك حكم ‏"شكست"‏ يا<br />

‏"پيروزی"‏ روشن میآند و از آن نتايج دلخواه و ذهنی مورد نظر<br />

خود را استنتاج مي آند.‏<br />

معترض اند به <strong>راه</strong> <strong>توده</strong> آه چرا هنوز بحث جدي درباره<br />

ماهيت روند دوم خرداد انجام نشده؟ والبته خود نيز چنين بحثي را<br />

انجام نمي دهند.‏<br />

بنظر ما بحث هاي آمابيش جدي درباره روند اصلاحات<br />

در جمهوری اسلامی و ايران،‏ و همچنين رويداد دوم خرداد در<br />

صفحات نشريه <strong>راه</strong> <strong>توده</strong> به تناوب و در شماره های مختلف<br />

شماره 45 که مسئله ضرورت شرکت در انتخابات مجلس پنجم<br />

مطرح شد تا شماره 126 که بر منفعل نبودن در انتخابات مجلس<br />

هفتم طرح شد)‏ انجام شده است.‏ به رغم همه آن کوشش هائی که<br />

در 81 شماره <strong>راه</strong> <strong>توده</strong> شده است،‏ ما انتقاد آقاي معصوم زاده را<br />

بجاست و به همين دليل تلاش مي آنيم نظر خود را دراين<br />

<strong>راه</strong> <strong>توده</strong> نيز طرح آنيم.‏<br />

جنبش دوم خرداد آه به جنبش ‏"اصلاحات"‏ معروف شد<br />

چه بود و چيست؟<br />

اين جنبش در روندی از يك مقطع معين تاريخی در<br />

جامعه ايران بوجود آمد آه از آنجا آه<br />

1- در گسست از مرحله قبل از خود بوده،‏<br />

2- تحقق بخشی از خواستها و مطالبات اساسی و عمده مردم را<br />

در دستور آار خود قرار داده،‏<br />

3- اهداف خود را در چارچوب پذيرش بنيادهای دولتی موجود<br />

پيگيری ميكرده،‏<br />

4- تحقق هدفهای خود را به گونه ای مسالمت آميز و با استفاده<br />

از ظرفيت های قانونی و حقوقی موجود دنبال مينموده،‏<br />

) زا<br />

<strong>127</strong>


<strong>127</strong><br />

– ارديبهشت http://www.rahetude.de 1383<br />

4<br />

دوره دوم <strong>راه</strong> <strong>توده</strong> فروردين<br />

<br />

"<br />

در نتيجه رهبران،‏ پويندگان و هواداران اين روند و<br />

مردم آن را در چارچوب مفهوم ‏"اصلاحات"‏ درك و طبقه بندی و<br />

نامگذاری آرده اند.‏<br />

اما اين روند و اين جنبش ضمنا مضمون ‏"انقلابی"‏ نيز<br />

داشته است،‏ زيرا تحقق هدفهای آن بطور عينی در تضاد با قدرت<br />

و منافع سرمايه داری وابسته تجاری حاکم،‏ يعنی سنگر عمده<br />

ارتجاع در ايران قرار داشته و دارد.‏ اين جنبش با طرح<br />

شعارهای توسعه سياسی،‏ دمكراسی و پاسخگويی،‏ عملا چشم<br />

اسفنديار سرمايه داری تجاری ايران را،‏ که پشت نقاب اسلام<br />

پناهی و دفاع از ارزش ها پناه گرفته نشانه رفته و <strong>راه</strong> را بطور<br />

عينی برای تشكيل يك جبهه متحد ملی برضد اين سرمايه داری<br />

گشوده است.‏ نگاهی گذرا به آنچه که طی 7-6 سال گذشته در<br />

ايران پشت سر مانده کاملا نشان می دهد که بزرگترين دستآورد<br />

فضای اندک باز سياسی در ايران عملا چه نقشی در آگاهی مردم<br />

و رسوا ساختن اين سرمايه داری ايفاء کرده است.‏<br />

درك اين دوجنبه جنبش دوم خرداد برای تحليل حرآت و<br />

ماهيت آن اهميت بنيادين دارد.‏ زيرا جنبه اصلاحی و جنبه<br />

انقلابی اين جنبش با اينكه بيان جوانب مختلف يك واقعيت واحد<br />

بودند ضمنا از همان ابتدا در تضاد با يكديگر نيز قرار داشتند.‏<br />

بنحويآه وجود اين دو جانب انقلابی و اصلاحی آه در ابتدا نقطه<br />

قوت جنبش دوم خرداد بود و نيروهای اجتماعی گوناگون با<br />

اهداف وسيعتری را در آن گرد مي آورد گام به گام،‏ در شرايط<br />

فقدان يك رهبري منجسم،‏ به نقطه ضعف آن تبديل شد.‏ زيرا<br />

اول-‏ بتدريج صفوف اصلاح طلبان به آسانی آه خواهان حفظ<br />

نظام موجود به هر قيمت بودند و طرفداران جدی تحول در<br />

جامعه و در ساختار نظام تجزيه شد،‏<br />

دوم-‏ ميان رهبری اصلاحات آه در دام جنبه اصلاحی جنبش<br />

گرفتار بود و بدنه اجتماعی آه تحولات انقلابی بنيادين را می<br />

طلبيد فاصله ايجاد شد،‏<br />

سوم-‏ با تفسيرهای نادرستی آه اصلاحات را رودرروی انقلاب<br />

قرار مي داد و در غياب ترسيم يك پروژه تحول آه اهداف<br />

اصلاحات را فراتر و والاتر از بهبود اوليه سطح زندگی نشان<br />

دهد،‏ آن شور دورانسازی آه لازمه هر تحول انقلابی است<br />

نتوانست در جامعه شكل گيرد و بتدريج شعله های آن تضعيف<br />

شد.‏<br />

از آنجا آه جنبش دوم خرداد ‏"اصلاحات از بالا"‏ نبود<br />

آه بدون نياز به حضور يا عدم حضور مردم،‏ از همان ‏"بالا"‏ هم<br />

ادامه پيدا آند و از آنجا آه جنبه انقلابی اين جنبش يك پديده فرعی<br />

و تصادفی در آن نبود،‏ بلكه يك رآن بنيادين از ماهيت آن بود،‏<br />

آناره گيری تدريجی مردم از اين روند حکومتی آن،‏ شكل و<br />

حالت شكست آل پروژه اصلاحات را در ذهن جامعه و در<br />

مناسبات قدرت تداعی آرد.‏ يعني جانب انقلابي جنبش قرباني<br />

جنبه اصلاحي و جانب اصلاحي آن قرباني جنبه انقلابي و هر دو<br />

قرباني يكديگر شدند.‏ در حاليكه،‏ در واقع آنچه اتفاق افتاده جدا<br />

شدن اين روند از حاکميت است و نه شکست و پايان کل جنبش.‏<br />

به اين ترتيب است که ظاهرا و بموجب شواهد بسياری از جمله<br />

همين انتخابات اخير مجلس هفتم،‏ در عمل بنظر مي رسد آه ما<br />

وارد يك مرحله تازه با مختصات جديدي شده ايم آه مي تواند اين<br />

هر دو جنبه را در يك ترآيب و سنتز ديگر حفظ آند،‏ که اين<br />

مختصات هرگز به معنای شکست اصلاحات و يا انتقال رهبری<br />

آن به زغم آقای امير خسروی به خارج از کشور نيست.‏<br />

حاآميت دوگانه<br />

جنبش دوم خرداد،‏ به پشتوانه جنبه انقلابی و پشتيبانی <strong>توده</strong><br />

ای از آن و با استفاده از جنبه اصلاحی و شكل مسالمت اميز خود<br />

توانست بخشی از نيروهايی آه تصور مي شد مي توانند خواسته های<br />

اين جنبش را تحقق بخشند به درون حكومت انتقال دهد تا از موضع<br />

حكومت و با ابزار قدرت سياسی بتوانند آن خواسته ها را محقق آنند.‏<br />

پيامد اين امر همان چيزی است آه از آن بعنوان ‏"حاآميت دوگانه"‏ نام<br />

برده مي شود آه برخی تصور مي آنند مرآز ثقل اصلاحات گويا در<br />

آنجا بوده و اآنون بايد به جامعه منتقل شود.‏ درحاليکه مرآز ثقل<br />

جنبش اصلاحات هيچوقت در حاآميت دوگانه نبوده،‏ بلكه هميشه در<br />

جامعه و مردم بوده و به حاکميت منتقل شده است.‏ اما وجود اين<br />

حاآميت دوگانه،‏ يا دقيق تر بگوييم بخش اصلاح طلب آن،‏ خود عاملی<br />

بوده آه جنبش در جامعه بتواند ابزارهای نيرومندی برای تداوم و<br />

تعميق در اختيار داشته باشد.‏<br />

در پاسخ به <strong>راه</strong> <strong>توده</strong>،‏ دوگانگی حاآميت را چنين تعريف<br />

می آنند:‏ ‏"دوگانه بودن حاآميت به معنای آنست آه طرح های<br />

متفاوتی در حاآميت با خاستگاههای اجتماعی گوناگون و ترجيح<br />

های سياسی وجود دارد.‏ حاآميت جمهوری اسلامی هيچگاه<br />

يكدست نبوده است.‏ مبارزه در صفوف حاآميت،‏ مبارزه ای آه<br />

انگيزه های گوناگونی را می توان برای آن برشمرد همواره<br />

بازتاب خود را در جامعه يافته و بالعكس از افكار عمومی تاثير<br />

پذير بوده است"‏<br />

اين تعريف از حاآميت دوگانه را هر چند نمي توان<br />

درمجموع نادرست دانست،‏ اما بنظر ميرسد آه اساس مسئله را<br />

انعكاس نمي دهد.‏ در واقع اين نه مبارزه در صفوف حاآميت<br />

است آه بازتاب خود را در جامعه می يابد،‏ بلكه برعكس مبارزه<br />

در جامعه است آه بازتاب خود را در حاآميت پيدا ميكند.‏<br />

همچنان آه اين خاستگاه های اجتماعی متضاد و آشتی ناپذير<br />

هستند آه طرح های نه فقط ‏"متفاوت"‏ بلكه آشتی ناپذير را در<br />

سطح سياسی به پيش مي برند و حاآميت را دوگانه مي آنند.‏ هيچ<br />

حاآميتی به صرف وجود ‏"طرح های متفاوت"‏ و ‏"ترجيح های<br />

سياسی مختلف"‏ دوگانه نمي شود.‏ اين طرح ها و ترجيح ها بايد<br />

جنبه آشتی ناپذير داشته باشند،‏ بايد بيان منافع آشتیناپذير<br />

اجتماعی در يك مقطع معين تاريخی باشند.‏<br />

اين نكته را نيز بايد درنظر گرفت آه اصولا دولت تنها<br />

ارگان طبقه حاآم نيست،‏ بلكه ارگان تناسب نيروهای طبقاتی<br />

جامعه نيز هست.‏ همين واقعيت است آه به دولت ظاهر<br />

فراطبقاتی ميدهد و در شرايطی آه نيروهای طبقاتی جامعه به<br />

حال تعادل ميرسند حاآميت را دوگانه مي آند.‏ تقليل دادن مسئله<br />

حاآميت دوگانه به وجود ترجيج های سياسی متفاوت"‏ و<br />

‏"انگيزه های گوناگون"‏ يعنی نديدن اساس مسئله آه عبارتست از<br />

وجود نيروهای اجتماعي متضاد و آشتیناپذير.‏ يكی از اشتباهات<br />

اصلاح طلبان داخل حاآميت نديدن همين آشتی ناپذيری منافع و<br />

تقليل حاآميت دوگانه به وجود ‏"تفكرات"‏ و ‏"فرهنگهای"‏ متفاوت<br />

يا جدال ‏"سنت و مدرن"‏ بود آه اين تصور را ايجاد ميكرد آه


<strong>127</strong><br />

– ارديبهشت http://www.rahetude.de 1383<br />

5<br />

دوره دوم <strong>راه</strong> <strong>توده</strong> فروردين<br />

<br />

ميتوان با اصلاح اين تفكرها و برخی ساختارها،‏ آنجا آه آل<br />

‏"نظام"‏ به خطر بيفتد،‏ مخالفان اصلاحات را به ضرورت ‏"حفظ<br />

نظام"‏ به عقب نشينی وادار آرد.‏ اما تجربه چيزی ديگر را نشان<br />

داد.‏ سران ‏"نظام"‏ حاضر شدند خود و نظام را به ‏"دهان شير"‏<br />

سوق دهند اما ‏"<strong>راه</strong> نجات"‏ اصلاحات را نپذيرند.‏ رهبران<br />

اصلاحات به اين نكته آم بها دادند آه منافع سرمايه داری وابسته<br />

تجاری،‏ صرفنظر از آنكه با استفاده از سرمايه خصوصی يا<br />

عمومی به تجارت مشغول باشد،‏ با منافع اآثريت مردم آشتی<br />

ناپذير است.‏ اين سرمايه داری ‏"نظام"‏ را برای خود ميخواهد و<br />

حاضر است آن را هم با خود به گور ببرد،‏ اما از قدرت خلع<br />

نشود.‏ تنها تفاهمی آه ميتواند يا ميتوانست ‏"نظام"‏ را بطور نسبی<br />

و برای يك دوران با نيازهای پيشرفت اجتماعی هماهنگ آند<br />

تفاهم برسر خلع اين سرمايه داری از قدرت بود.‏<br />

تضاد در جمهوري اسلامي<br />

باز می نويسند:‏ ‏"شناخت تضاد در پديده های اجتماعی و<br />

چگونگی تاثير گذاری متقابل آن ها بر هم،‏ به شناخت تحول آيفی<br />

پديده ها ياری می رساند.‏ بايد پاسخ يافت:‏ تضاد حكومت در شكل<br />

و در محتوی ارتجاعی جمهوری اسلامی را آه به سدی در <strong>راه</strong><br />

حرآت جامعه به پيش تبديل شده است با نياز جامعه و مردم به<br />

تحول به چه شكلی قابل حل است؟ آيفيت اين تضاد چيست و<br />

جايگاه تضاد ميان بخش های حاآميت در اين تضاد عمده جامعه<br />

و تاثيرش بر حل آن چگونه است؟ "<br />

اين پرسش کنندگان به طرح سئوال اآتفا ميكنند و پاسخ<br />

خود به اين پرسش را ارائه نميدهند.‏ اما ما تلاش می آنيم به اين<br />

پرسش آه جنبه بنيادين در تحليل اوضاع سياسی ايران دارد در<br />

حد توان خود پاسخ دهيم.‏<br />

برای يافتن پاسخ اين پرسش نخست بايد دو تضاد را از<br />

هم تفكيك آرد.‏<br />

اول:‏ تضاد درون جمهوری اسلامی آه تبلور مناسبات و مبارزات<br />

طبقات در جامعه است و به اين يا آن شكل در حاآميت بازتاب<br />

مي يابد،‏<br />

دوم:‏ تضاد ميان آل جمهوری اسلامی و نيازهای پيشرفت<br />

اجتماعی در ايران.‏ اين دو تضاد با يكديگر در پيوند مستقيم قرار<br />

دارند.‏<br />

بعبارت ديگر جمهوری اسلامی هم از نظر شكل و هم<br />

از نظر محتوی در درون خود دچار تضاد است.‏ به شكلی آه<br />

تضاد درون جمهوری اسلامی با تضاد ميان آل جمهوری اسلامی<br />

و نياز جامعه به تحول،‏ به هم گره خورده و به يكديگر وابسته<br />

شده است.‏ نكته مرآزی تحولات در ايران تا به امروز آن بوده آه<br />

تعيين سرنوشت تضاد دوم تنها بر بستر دخالت و تاثيرگذاری بر<br />

روی تضاد اول ممكن بوده است.‏ صرفنظر از وابسته بودن<br />

سرنوشت اين دو تضاد به يكديگر،‏ ديدن تضاد درونی جمهوری<br />

اسلامی همچنين موجب ميشود آه حكم و.معصوم زاده ناظر بر<br />

‏"تضاد حكومت در شكل و محتوا ارتجاعی جمهوری اسلامی با<br />

نياز جامعه به تحول"‏ را دقيق آنيم.‏<br />

همه نيروهايی آه با انقلاب بهمن به عرصه قدرت و<br />

حكومت جمهوری اسلامی <strong>راه</strong> يافتند،‏ الزاما ارتجاعی و در تضاد<br />

با نياز جامعه به تحول نبوده اند.‏ برعكس بخشی از آنان وابسته<br />

به طبقات و قشرهای دمكراتيك جامعه بودند آه برای نخستين بار<br />

در تاريخ ايران توانستند تا سطح قدرت ارتقاء بيابند.‏<br />

اما اين نيروها و قشرهای دمكراتيك از جمله بدليل:‏<br />

1- ساختار در حال گذار جامعه ايران و عدم تثبيت شكل بندی<br />

های طبقاتی،‏<br />

2- ماهيت بينابينی اين نيروها،‏<br />

3- موانع و توهمات ايدئولوژيك<br />

نتوانستند يك جبهه وسيع و گسترده ملی دربرابر ضدانقلاب تغيير<br />

شكل داده و تازه سربرآورده سرمايه داری وابسته تشكيل دهند.‏<br />

آنان همچنين به ابزارها و روشهايی متوسل شدند آه در تعارض<br />

با منافع آن گروههای اجتماعی قرار داشت،‏ آه خود را مدافع<br />

آنان ميدانستند.‏ نتيجه اين همه تضعيف موقعيت نمايندگان قشرهای<br />

دمكراتيك جامعه در قدرت و حكومت شد.‏<br />

با دوم خرداد بخشي از اين نيروها توانستند با نگرش<br />

انتقادی به آارنامه گذشته خود بار ديگر به عرصه حكومت <strong>راه</strong><br />

يابند،‏ اما اين بار شرايط جهانی با از هم پاشی اتحاد شوروی<br />

بهآلی دگرگون شده بود و اين شرايط قاطعانه برضد منافع<br />

قشرهای دمكراتيك و زحمتكش جامعه عمل ميكرد و ميكند.‏ اين<br />

فضای جهانی به اضافه موانع پياپی جبهه ضداصلاحات در برابر<br />

خواستهای مردم و بالاخره ماهيت از يكسو ناهمگون و از سوی<br />

ديگر بينابينی نيروهايی آه در دوم خرداد به قدرت رسيدند يكبار<br />

ديگر اجازه نداد آه قشرهای دمكراتيك و زحمتكش جامعه بتوانند<br />

از ثمرات جنبش خود بطور جدی بهرهمند شوند.‏<br />

بنابراين در آن مجموعه متضاد و آشتی ناپذيری آه<br />

براثر انقلاب بهمن به عرصه حكومت <strong>راه</strong> يافت قشرهاي<br />

دمكراتيك و ارتجاعي در آنار يكديگر و درتضاد با يكديگر<br />

حضور داشتند.‏ هرقدر آه اين تضاد دروني بسود نيروهاي<br />

ارتجاعي بيشتر حل مي شود موجب مي شود آه تضاد دوم يعنی<br />

تضاد ميان آل جمهوری اسلامی با نياز جامعه به تحول تشديد<br />

شود،‏ امری آه متقابلا موجب ميشود تضاد درونی جمهوری<br />

اسلامی فعال تر شود.‏<br />

بعبارت ديگر از درون تضاد اول يعنی مبارزه درونی<br />

جمهوری اسلامی دو <strong>راه</strong> و دو امكان برای حل تضاد دوم باز<br />

ميشود:‏ يا تضاد اول به شكلی و بسود آن نيروها و طبقاتی حل<br />

ميشود آه امكان هماهنگ شدن موقت و نسبی جمهوری اسلامی<br />

را با نيازهای جامعه ف<strong>راه</strong>م مي آند و شرايط را برای تداوم<br />

اصلاح شده آن با تغييرات بنيانی دمكراتيك باز مي آند و يا<br />

برعكس،‏ اين تضاد به شكلی و به سود آن نيروهايی حل ميشود<br />

آه منافعی آشتی ناپذير با منافع اآثريت مردم دارند و در نتيجه<br />

آل جمهوری اسلامی را به سمت فروپاشی مي برد.‏ از درون اين<br />

ديالكتيك است آه جمهوری اسلامی خود را حفظ می آند و<br />

درعين حال شرايط تغيير يا فروپاشی خود را هر روز نزديک تر<br />

می کند.‏<br />

اگر در همينجا بمانيم بالطبع به اين نتيجه مي رسيم آه<br />

سرنوشت جمهوری اسلامی چه بخواهيم و چه نخواهيم به اين يا<br />

آن شكل،‏ سرانجام در نبرد درونی ميان جناح های آن تعيين مي<br />

شود.‏ درحاليكه،‏ در عمل چند عامل ديگر هم در تعيين فرجام<br />

جمهوری اسلامی تاثير گذارند.‏


<strong>127</strong><br />

– ارديبهشت http://www.rahetude.de 1383<br />

6<br />

دوره دوم <strong>راه</strong> <strong>توده</strong> فروردين<br />

<br />

عامل اول آن است آه تا چه اندازه نبرد جناح های<br />

درونی جمهوری اسلامی بازتاب فعال و نه انفعالی مبارزه طبقات<br />

اجتماعی باشد.‏<br />

عامل دوم با درجه خستگی عمومی از يك نبرد<br />

فرسايشی طولانی ميان جناح های سياسی برآمده از انقلاب و<br />

نااميد شدن آنان از امكان تاثيرگذاری مثبت بر آن رابطه دارد.‏<br />

عامل سوم فرهنگ و فضای حاآم بر جمهوری اسلامی<br />

است آه با خواست های <strong>توده</strong> انبوه مردمی آه براثر انقلاب به<br />

صحنه سياست و اجتماع وارد شده اند و انبوه نسل جواني آه<br />

انقلاب را نديده و بتدريج ديگر با آن سرسازگاری ندارد.‏<br />

و بالاخره عامل چهارم نارضايتی فزاينده عمومی است.‏<br />

آن هم در جامعه ای آه براثر تجربه انقلاب و مقاومتی که<br />

حکومت در برابر جنبش اصلاحات و رفرم کرد،‏ عليرغم همه<br />

تبليغات اين سالها پيرامون پرهيز از انقلاب،‏ معتقد شده است آه<br />

حل معضلات اجتماعی و اقتصادی مستلزم يك تغيير عمومی در<br />

سطح حكومت و قدرت است.‏ به اين ترتيب،‏ ما در پشت اين به<br />

ظاهر انفعال و سرخوردگی مردم که مرتب از سوی اپوزيسيون<br />

و مخالفان تحولات تبليغ می شود و اصلاح طلب ها نيز تا حدود<br />

زيادی آن را پذيرفته و بيان می کنند،‏ با يک انرژی متراکم و<br />

انفجاری برای تغييرات بنيادی روبرو هستيم که منتظر شرايط<br />

مناسب است.‏<br />

اين عوامل البته بخودی خود تاثيری در اين واقعيت<br />

ندارند آه همچنان تضاد درون جمهوری اسلامی تعيين آننده<br />

سرنوشت آن است،‏ بلكه برروی اين تضاد به اين يا آن شكل<br />

تاثيرگذار هستند.‏ اما اين عوامل بربستر يك واقعيت ديگر مي<br />

توانند بعنوان عواملی سرنوشت ساز وارد ميدان شوند و آن هم<br />

بستر جهانی و بين المللی است آه جمهوری اسلامی در آن قرار<br />

دارد.‏<br />

در شرايطی آه نتيجه مبارزه درون جمهوری اسلامی<br />

بدانجا بيانجامد آه مقاومت مردم به شكل آنارهگيري از دخالت فعال<br />

در تعيين فرجام آن بروز آند،‏ اين عامل بين المللی آه بدلايل مختلف<br />

بتدريج در سمت پايان جمهوری اسلامی عمل مي آند مي تواند در<br />

تعيين سمت و سوي تحولات جنبه قاطع پيدا آند.‏<br />

يقينا منافع سرمايه داری وابسته تجاری با منافع<br />

امپرياليسم جهانی تضاد بنيانی ندارد و از همين جاست آه اين<br />

سرمايه داری معتقد است سرانجام مي تواند با امپرياليسم به تفاهم<br />

دست يابد و آنان نيز چراغ سبزها و تزلزلهايی را از خود نشان<br />

مي دهند.‏ اما مسئله اينجاست آه<br />

اولا سطح تكامل اقتصادی و اجتماعی ايران اصولا به<br />

هيچ نظمی آه بخواهد منافع سرمايه تجاری را در مرآز منافع<br />

اجتماعی قرار دهد اجازه تداوم درازمدت نمي دهد،‏<br />

ثانيا اين سرمايه داری مورد نفرت عمومی مردم و<br />

نيروهای سياسی است،‏<br />

ثالثا سرمايه داری تجاري وابسته ايران به همان اندازه<br />

آه ايدئولوژی و آرمانهای انقلاب ايران را تحريف آرده،‏ به همان<br />

اندازه خود نيز در چنبره اين آرمانها و اين ايدئولوژی گرفتار<br />

شدهاست.‏<br />

در حاليكه سرمايه داری جهانی بدليل وضعيت خاص<br />

منطقه و جهان بتدريج مي خواهد تكليف خود را با همه آرمانهای<br />

انقلاب ايران اعم از واقعی و دمكراتيك يا از نوع تحريف شده و<br />

ارتجاعی آن روشن آند.‏ يعنی ما در اينجا،‏ با تضاد ديگری در<br />

درون طبقه حاکمه روبرو هستيم.‏ حاکميتی که برای خود يک<br />

سلسله تزهای منحرف را شعارانقلابی معرفی کرده و پست آن<br />

پنهان شده است و ماهيتی که دراساس ضد انقلابی است.‏ تمام<br />

کوشش اين ضد انقلاب برای جا انداختن شعارهای من درآوردی<br />

اش بعنوان شعارهای انقلابی و ارزشی با اين هدف که انقلاب<br />

57 را از ماهيت آن تهی کند،‏ تاکنون نتيجه مطلوب را برايش در<br />

بر نداشته است.‏ اعتراف و پذيرش شعارهای اساسی انقلاب<br />

نيز با ماهيت اين سرمايه داری سازگار نيست به اين ترتيب<br />

حاکميت راست در چنبره و محاصره شعار و عمل خود نيز<br />

گرفتاراست.‏<br />

57<br />

-<br />

.<br />

تنظيم سياست<br />

تنظيم سياستی درست دراين وضعيت پيچيده و استثنايی،‏<br />

البته براساس معيارها و تقسيم بندی های مرسوم اپوزيسيون و<br />

حكومت و داخل و خارج ممكن نيست.‏ زيرا نيم ديگر حقيقت<br />

اوضاع آنست آه اپوزيسيون نيز در درون خود دچار تضاد است.‏<br />

همان شكافی آه جامعه و حكومت را در ايران چندپاره آرده،‏<br />

اپوزيسيون را نيز به گرايشهای آشتی ناپذير تقسيم آرده است.‏<br />

تقريبا همه گرايشهای عمده اپوزيسيون،‏ ما به ازای خود را در<br />

درون ايران و حتی داخل حكومت داشته اند.‏ غيراز بخشی از<br />

طرفداران سلطنت آه چشم به دخالت خارجی دوخته اند و بخشی<br />

از چپ روها آه عملا پيوند خود را با نيروهای اجتماعی آه<br />

مدعی حمايت از آنان هستند از دست داده اند،‏ هيچ جنبش سياسی<br />

جدی در اپوزيسيون وجود ندارد آه اين موضوع برايش بهآلی<br />

بی اهميت باشد آه آدام بخش از نيروهای سياسی درون ايران<br />

قدرت را در دست مي گيرد.‏<br />

با اين واقعيت آه در غياب يك آلترناتيو و بديل داخلي،‏<br />

عوامل نيرومند بين المللی نقش قاطعي خواهند يافت،‏ به سه شكل<br />

ميتوان برخورد آرد:‏<br />

1- بخشی از طرفداران سلطنت مايلند و ميكوشند آه اوضاع به<br />

سمتی پيش رود آه اين عامل بينالمللی مستقيما و بسود آنان<br />

جمهوری اسلامی را سرنگون آند.‏<br />

2- بخشی ديگر از نيروهای اپوزيسيون - عمدتا سكولار و چپ<br />

از دخالت مستقيم نيروهای بينالمللی نه پشتيبانی مي آنند و نه آن<br />

را بسود خود ميدانند،‏ اما اميدوارند بعنوان الترناتيو معتبر در<br />

سطح جهانی مطرح شوند و با آسب حمايت بين المللی بعنوان<br />

جانشين جمهوری اسلامی شناخته شوند.‏<br />

3- بالاخره مشي سوم همچنان بر تاثير تعيين آننده تضادهای<br />

درونی جامعه ايران و بازتاب سياسی آن در سطح مردم و<br />

مناسبات قدرت تكيه دارد و بنابراين ميكوشد از اين فشار بين<br />

المللی بسود حل اين تضادها بهره گيرد و از اين طريق موقعيت<br />

نيروهای دمكراتيك داخل را به زيان نيروهای ارتجاعی تقويت آند.‏<br />

اين هر سه نيرو اآنون شايد در ظاهر با هم همآهنگ<br />

باشند و هر سه بر روی فشارهای بين المللی تكيه آنند اما در<br />

واقع انگيزه ها،‏ رويكردها و اهداف آاملا متفاوتی را در اين<br />

زمينه دنبال مي آنند.‏ دربرابر اين هر سه مشی،‏ فضايی از<br />

احتمال موفقيت و درجه ای از احتمال شكست وجود دارد.‏ اما<br />

مشی سوم از آنجا آه تكيه خود را بر مناسبات و تضادهاي درون<br />

جامعه ايران قرار داده و چون مسئله اتحاد ملي و تغيير تعادل


<strong>127</strong><br />

– ارديبهشت http://www.rahetude.de 1383<br />

7<br />

دوره دوم <strong>راه</strong> <strong>توده</strong> فروردين<br />

<br />

نيروهای طبقاتی در درون جامعه ايران را هدف خود قرار داده<br />

است،‏ حتي اگر تحولات به شكلي ديگر پيش رود خواهد توانست<br />

بر سمت و سوي بعدي تحولات تاثير جدي داشته باشد.‏<br />

اپوزيسيون و اصلاح طلبان<br />

مي نويسند:‏ ‏"يكی از بلايايی آه به جان اپوزيسيون<br />

خارج از آشور افتاده اينست آه ساعتشان را با وقت<br />

اصلاحگرايان دقيق می آنند و نه تنها اين بلكه به جای<br />

تاثيرگذاری فكری در دام القاء ايدئولوژيك آنان گرفتارند."‏<br />

شايد با توجه به آنچه گفته شد پاسخ اين پرسش و نظر<br />

آمابيش روشن باشد.‏ مسئله اصلا اين نبود و اين نيست آه<br />

اپوزيسيون خارج از آشور ساعت خود را به وقت اصلاح طلبان<br />

داخل تنظيم ميكند يا ميكرد،‏ بلكه مسئله اين بود و هست آه چه<br />

خوشمان بيايد يا نيايد ساعت جنبش اصلاحات بطور عمده با وقت<br />

اصلاح طلبان داخل حاآميت تنظيم ميشد که اين همه انتظار و<br />

انتقاد از آنها و عملکردشان اساسا مطرح نبود.‏ اين واقعيت خارج<br />

از اراده ما وجود دارد،‏ زيرا ابزارهای عمده تاثيرگذاری بر اين<br />

جنبش چه از طريق حكومت و چه خارج از آن در اختيار آنان<br />

بود.‏ اما با اين واقعيت آه ساعت جنبش اصلاحی عملا،‏ خوب يا<br />

بد،‏ به وقت اصلاح طلبان داخل حاآميت تنظيم ميشود يا ميشد دو<br />

برخورد ميتوان آرد:‏<br />

يكی اينكه وانمود آنيم آه سياست مستقل از اصلاح<br />

طلبان داريم و برای نشان دادن اين استقلال تمام مدت وقت خود<br />

را صرف آن آنيم آه از اصلاح طلبان انتقاد يا به آنان توصيه و<br />

برايشان تعيين تكليف آنيم.‏ يعنی درواقع و در عين ادعای<br />

ضرورت رهبری جنبش توسط غير اصلاح طلبان درون<br />

حاکميت،‏ عملا اعتراف آنيم آه خود بدون اصلاح طلبان توان<br />

تاثيرگذاری مستقل را نداريم.‏<br />

برخورد دوم مي تواند آن باشد آه از اصلاح طلبان<br />

داخل حاآميت پشتيبانی آنيم،‏ اما اين پشتيبانی سياست مستقل ما<br />

باشد.‏ سياست مستقلی آه تحقق هدفهای خود يا هدفهای معينی را<br />

در لحظه آنونی و درشرايط عمومی و پيچيده ای آه جنبش ما<br />

دارد،‏ بطور عمده در جمع آردن نيرو در پشت سر جنبش<br />

اصلاح طلبی داخل آشور ميسر می بيند.‏ اين سياست مستقل<br />

برای نشان دان استقلالش نياز به نقد مداوم و توصيه و تعيين<br />

تكليف ندارد،‏ بلكه استقلال و وزن خود را در مبارزه و توان<br />

تاثيرگذاری اش در جمع آردن نيروها در پشتيبانی از جنبش و<br />

تحولات نشان ميدهد.‏<br />

سرنوشت اصلاحات<br />

اآنون در پايان اين بحث باز ميگرديم به پرسش نخست<br />

اين مقاله:‏ آيا اصلاحات شكست خورده يا پيروز شده است؟ بنظر<br />

ميرسد مجموعه انچه گفته شد نشان ميدهد آه اولا هنوز و شايد<br />

هرگز نتوان حكم مطلقی بعنوان شكست اصلاحات صادر آرد و<br />

ثانيا جنبش اصلاحات بيان يك گرايش عميق تاريخی است آه به<br />

سادگی و راحتی نميتوان اصولا ان را حذف يا پايان يافته تلقی<br />

آرد.‏ هنوز ما و مردم ما درگير اين جنبش هستيم و از نظر<br />

تاريخی و زماني ان فاصله لازم را از ان نگرفته ايم آه بتوانيم<br />

راجع به فرجام اصلاحات حكمی صادر آنيم.‏ از همين رو تلاش<br />

برای تعيين تكليف اصلاحات با يك واژه شكست يا پيروزي به<br />

همان اندازه آه ناممكن است فعلا بيفايده نيز هست.‏ اما ميتوان به<br />

اين پرسش جدی تر و تعيين آننده تر انديشيد آه روندی آه از<br />

پس از انتخابات اول اسفند آغاز شده آيا در تداوم گرايش های<br />

بنيادين جنبش اصلاحات است يا در گسست از ان؟ اين هم<br />

پرسشی است آه پاسخ ان از پيش نوشته نشده بلكه ماييم و مردم<br />

ايران آه بايد در عمل تاريخی خود پاسخ ان را روشن آنند.‏ اما<br />

طرح اين پرسش ما را ناگزير می آند تا با نگاه به شرايط امروز<br />

يك سلسله از امكانها و گرايشهايی آه دربرابر جامعه ما قرار دارد و<br />

سرنوشت ان را ميتواند به اين يا آن شكل رقم بزند در نظر بگيريم.‏<br />

همه چيز نشان ميدهد آه مسئله بنيادين آينده عبارت از<br />

ان است آه مقاومت مردم و بحران نظام هردو ادامه دارد.‏<br />

واقعيت بنيادين ان است آه بيش از نيمی از مردم ايران<br />

زير بمبارانی از تبليغات و تهديدها حاضر نشدند به اميد واهی و<br />

يا از ترس <strong>راه</strong> نيافتن به دانشگاه يا نگرفتن آوپن يا نيافتن آار در<br />

انتخابات اول اسفند شرآت آنند.‏ در ميان نيمی ديگر هم آه در<br />

انتخابات شرآت آردند بخش مهمی به دعوت اصلاح طلبان و به<br />

اميد پيروزی برخی نامزدهای اصلاح طلب در انتخابات شرآت<br />

آردند.‏ آرای نامزدهای ضداصلاحات با همه تقلبات باز هم از<br />

پانزده درصد تجاوز نكرد.‏ اين واقعيت بنيادين معنايی جز تداوم<br />

بحران ندارد و اين بحران چنانكه گفته شد تنها يك <strong>راه</strong> حل دارد و<br />

آن خلع سرمايه داری وابسته تجاری و شرآای ان از قدرت است.‏<br />

در راس حكومت نيز اين واقعيت فهميده شده است هرچند ابزارها<br />

و اراده سياسی لازم برای برخورد با ان وجود ندارد.‏ جلوگيری<br />

از حضور حبيب االله عسكراولادی يا بادامچيان در ميان نامزدها<br />

پيامی بيش از حذف دو چهره نه چندان خوشنام داشت آه حضور<br />

آنان ممكن بود به آاهش آرا ‏"آبادگران"‏ منجر شود.‏ آنار گذاشتن اين دو<br />

چهره درواقع دستاورد جنبش اصلاحات و نشان از واقعيتی جدی تر<br />

دارد.‏<br />

بعبارت ديگر،‏ از هم اآنون مي توان پيش بيني آرد آه<br />

حوادث آينده عمدتا تحت تاثير دو عامل مقاومت مردم و تداوم<br />

بحران رقم مي خورد.‏ اينكه گفته يا تصور مي شود آه امروز<br />

بدليل تخفيف بحران يا آنار رفتن مردم،‏ عوامل بين المللي تاثير<br />

تعيين آننده يافته اند بهآلي نادرست است.‏ عوامل بين المللي<br />

درست بدليل وجود مقاومت مردم و ادامه بحران است آه توان<br />

تاثير گذاري بر حوادث را پيدا آردهاند.‏ اما آنان اين امكان را<br />

ضمنا بدين دليل پيدا آرده اند آه آن نيروهاي داخلي آه حامل <strong>راه</strong><br />

حلي براي تخفيف يا حل نسبي بحران به اتكاء جنبش مردم بودند،‏<br />

موقعيت ضعيف تري پيدا آردند و ابتکار متوجه عوامل بين<br />

المللی شده است.‏<br />

نتيجه آنكه آن نيروهاي سياسي آه با انتخابات اول اسفند<br />

آوشيدند حكومت را يكپارچه آنند اآنون به منظور مقابله با آن<br />

مقاومت و تخفيف اين بحران ناگزيرند به يك سلسله اقدامات دست<br />

بزنند.‏ در سطح اقتصادی و اجتماعی بکوشند به بخشی از<br />

مطالبات مردم پاسخ دهند و در بخش سياسی مقاومت مردم و<br />

پيگيرترين نمايندگان آنان را سرآوب آنند.‏ اما نه اين و نه آن<br />

هيچكدام ممكن نيست.‏ نه آنان قادر خواهند بود به خواستهای مردم<br />

پاسخ دهند و نه قادر خواهند شد سرآوبی سياسی را سازمان<br />

دهند.‏ برعكس همه چيز نشان از گسترده شدن بحران دارد زيرا<br />

از يكسو مردم برای آسب مطالبات اقتصادی و اجتماعی خود<br />

ديگر اميدی به درون حكومت ندارند و به اشكال ديگری متوسل<br />

:


<strong>127</strong><br />

– ارديبهشت http://www.rahetude.de 1383<br />

8<br />

دوره دوم <strong>راه</strong> <strong>توده</strong> فروردين<br />

<br />

.<br />

خواهند شد آه حكم رهبر در مورد حرام بودن اعتصاب نشان از<br />

درك اين واقعيت دارد.‏ از سوی ديگر نيروهای سياسی نيز<br />

دربرابر سرآوب ديگر مثلا به دخالت و گزارش آميسيون اصل<br />

نود مجلس بعدي اميد نمي بنندند و يا منتظر هيات تحقيق رييس<br />

جمهور نخواهند نشست و يك سلسله اشكال مقاومت جدی تر و<br />

اثرگذارتر داخلی و بينالمللی را سازمان شاهد خواهيم شد.‏<br />

در اينجاست آه در شرايط ناتوانی روحانيت و جريان<br />

هاي سياسی در حل بحران و سرآوب مقاومت مردم،‏ نيروهای<br />

نظامی که بهرحال از انسجام سازمانی و تشکيلاتی برخوردار<br />

است و اکنون سالهاست که شکل يک حزب سياسی مسلح را به<br />

خود گرفته،‏ برای خود حساب باز آرده اند و خود را تنها نيرويی<br />

مبيينند آه می تواند هر دو آار را انجام دهد.‏ يعنی از يكسو<br />

منفورترين و آلودترين شخصيت های سياسی و روحانی را از<br />

آار برآنار و به فعال مايشايی آنان در ظاهر خاتمه دهد و از<br />

سوی ديگر چهره هايی آه ميتوانند مقاومت مردم را سازماندهی<br />

آنند حذف يا قتل عام آنند.‏ دراينصورت بخشی از سران موتلفه و<br />

خاندان هاشمی رفسنجانی از يكسو و بخشی از رهبران مجاهدين<br />

انقلاب اسلامی،‏ جبهه مشارآت،‏ نيروهای ملی مذهبی و چپ از<br />

سوی ديگر در جريان اين آودتا بايد حذف شوند.‏ آنان همچنين<br />

تصور ميكنند در اين شرايط نوعی سردگمی بوجود خواهد آمد و<br />

خواهند توانست هر اعتراضی به اقدامات خود را بعنوان دفاع از<br />

چهرهای آلوده جناح راست حكومتی وانمود آنند و مردم را نسبت<br />

به آن خنثی آنند.‏ اين نظاميان تصور ميكنند بدينطريق خواهند<br />

توانست اگر نه پشتيبانی،‏ لااقل بيطرفی بخشی از جامعه را بدست<br />

آورند و در عين حال بخشی ديگر را از ترس وادار به تبعيت از<br />

خود آنند.‏<br />

نظاميان ميكوشند آه يا نهادهای انتخابی به آلی<br />

فرمايشی و تحت سلطه آنان باشد و يا اصلا حذف شوند.‏ به همين<br />

دليل آنان از يكسو از برگزاری يك انتخابات نمايشی پشتيبانی<br />

آردند و از سوی ديگر نمايندگان خود را به درون نهادهای به<br />

ظاهر انتخابی گسيل آرده اند.‏ نتيجه بايد آن شود آه يا نهادهاي<br />

انتخابي و مجلس بر روی آودتای نظاميان مهر تاييد ميزنند يا<br />

مجلسی آه پايه اش فرمايشی بوده منحل مي شود و انحلال يك<br />

مجلس فرمايشی ديگر عملی غيردمكراتيك محسوب نميشود آه<br />

حساسيت جامعه و جهان را برانگيزد.‏ آنان همچنين يك سلسله<br />

ارتباط های جهانی نيز برقرار آرده اند و وعده ها و امتيازاتی را<br />

به قدرتهای جهانی پيشنهاد ميكنند.‏ پروژه نظاميان در صورت<br />

موفقيت در واقع آخرين مرحله حيات جمهوری اسلامی در شكل<br />

آنونی خود است.‏<br />

همه اينها،‏ گرچه يك گرايش و يك امكان جدی است اما<br />

در هر حال يك روی سكه است.‏ روی ديگر سكه از يكسو<br />

تناقضات متعددی است آه پروژه نظاميان چه از درون و چه<br />

ازبيرون و چه در سطح جهان با آن روبروست،‏ و از سوی ديگر<br />

مردم و نيروهايی است آه دربرابر اين پروژه مقاومت مي آنند و<br />

دربرابر آن صف بندی آرده اند.‏ براي شكست دادن اين پروژه<br />

بايد اين تضادها و تناقضات را شناخت و بر روي آن عمل آرد و<br />

تاثير گذاشت.‏ سياست و مبارزه در نخستين گام های پس از<br />

انتخابات مجلس هفتم از اين مسير عبور می کند.‏<br />

‏(بقيه رمز ابدی از ص 30)<br />

گ«‏ گاليله ئی مفاد فوق را با قيد سوگند به دست خود نوشته<br />

است.»‏ سپس او را به حال خود گذاشتند تا در سال<br />

76 سالگی،‏ هنگامی که نابينا بود،‏ جهانی را که نتوانست در آن<br />

سخن علمی مورد اعتقاد خود را بگويد و با سينه گشاده در آن<br />

تنفس کند برای هميشه ترک گفت.‏ ولی تاريخ پير در مسير خود<br />

عنود است.‏ حقيقت مانند پريروی شعر جامی تاب مستوری ندارد<br />

و اگر در را به رويش ببندی سر از روزن برخواهد آورد.‏<br />

در همان سال مرگ گاليله،‏ ايساک نيوتن تولد يافت.‏<br />

درست مانند اين شعر زيبای خاقانی:‏<br />

چون فلک دور سنائی در نبشت - آسمان چون من سخن<br />

گستربزاد<br />

بو حنيفه اول شب درگذشت شافعی آخر شب از مادر بزاد<br />

پاپ تنها با سخت گيری های متعصبانه خود نهال رنسانس<br />

علم و هنر را که در اسپانيا وايتاليا روئيده بود پژمرانيد.‏ دکارت در<br />

همان ايام <strong>راه</strong> سوئد را درپيش گرفت تا خود را از دسيسه مفتشان<br />

عقايد برهاند.‏ آلمان و انگلستان و اسکانديناوی و سپس تا حدی فرانسه<br />

به مرکز رشد علم وهنر و فلسفه و شعر و فن وبازرگانی و<br />

کشورمداری مبدل شدند.‏ ريشه خلاقيت در ايتاليا خشکيد.‏ در همين<br />

روزگار بود که قاره آمريکا کشف شد و مديترانه ‏(که آن را مرکز<br />

عالم می دانستند و باعث رونق بنادر ايتاليا بود)‏ از مرکزيت افتاد و<br />

اين نيز مزيد بر علت شد تا اسپانيا و ايتاليا بيشتر در سايه فرو روند.‏<br />

باری هرچه گاليله در ميهن خود تحقير ديد،‏ سر ايساک نيوتن در<br />

کشور خود تجليل شد و 86 سال با احترام زيست و قانون جاذبه و<br />

تئوری تجزيه نور را به ميان آورد و سرانجام به رياست » جامعه<br />

پادشاهی-‏ رويال سوسايتی»‏ رسيد و لقب ‏«شواليه»‏ به او داده شد.‏<br />

بقول کليله و دمنه اين مثال ها را از تضاعيف تاريخ بدان<br />

آورديم تا از تنگناهای موقت جبر زمان سخن گوييم.‏ اگر روزی گاليله<br />

مجبور بود آن ‏«دادگاه»‏ سراپا جهل و عصبيت و تحقير را تحمل<br />

کند،‏ دانش مورد علاقه او امروز به اوج عيوق رسيده است.‏ بشر در<br />

جاده کسب آزادی و اختيار،‏ بسط معرفت،‏ احراز قدرت خلاقه بسی<br />

پيش رانده است.‏ باستيل لوئی چهاردهم مدتهاست ويران و آتش دادگاه<br />

های انگيزاسيون ديری است خاموش شده است،‏ ولی جهان ما هنوز<br />

بايد بندها و زنجيرهای فراوانی را بگسلد،‏ ديوارها و بارو های بسيار<br />

را درهم شکند تا به چمنزار فراخ اختيار برسد.‏ ولی آنچه که اميد<br />

بخش است،‏ سير ظفرنمون عدالت اجتماعی و حقيقت علمی است که<br />

با چشم ديده می شود و جای هزاران و صدها هزاران فرج و اميد را<br />

باقی می گذارد.‏<br />

زمانی لوئی چهاردهم که خود را ‏«پادشاه خورشيد»‏ می<br />

ناميد و می گفت:‏ » دولت يعنی من!».‏ همين چندی پيش محمد رضا<br />

پهلوی در کشور ما مدعی بود که با شور مستقيم با خدا ايران را اداره<br />

می کند و گويا صاحب رسالت آسمانی است؛ ولی انقلاب تازيانه<br />

صاعقه آسای خود را بر مغز اين قلتبانان و امثال آنها کوفت وبازهم<br />

خواهد کوفت.‏ در کشور ما نيز اينک شمس تحول دميده است و نور و<br />

هوای تازه به سراغ کسانی خواهد آمد که در تنگناها و بن بست های<br />

تاريخ رنج اختناق و درد حقارت را تحمل می کنند:‏ دير يا زود،‏ به<br />

سراغ خود آنها يا به سراغ گورشان خواهد آمد ولی به هر جهت<br />

خواهد آمد.»‏<br />

1642 در<br />

-


<strong>127</strong><br />

– ارديبهشت http://www.rahetude.de 1383<br />

9<br />

دوره دوم <strong>راه</strong> <strong>توده</strong> فروردين<br />

<br />

علی خيرخواه-‏ عضو شورای سردبيری <strong>راه</strong> <strong>توده</strong><br />

خمينی و قذافی<br />

واحد االله<br />

ميان دو قائد<br />

عکس يادگاری سرهنگ قذافی رهبر ليبی با تونلی بلر<br />

نخست وزير انگلستان در طرابلس(تريپولی)‏ پايتخت ليبی،‏ دفتر<br />

جديدی در مناسبات او با اروپا و امريکا گشود.‏<br />

هواپيماهای شرکت هوائی آليتاليا از اينسوی مديترانه تا<br />

آنسوی مديترانه فقط يکساعت وقت لازم دارند تا از روی جزيره<br />

نيمه اروپائی مالت گذشته و ليبی را به ساحل يونان و يا ايتاليا<br />

وصل کنند.‏ نسيم سبز مديترانه بر اروپا می وزد و گرما و زردی<br />

را برای ليبی باقی می گذارد.‏<br />

قذافی نه صدام حسين است و نه ملک فهد.‏ مردی است<br />

زيرک و تيزهوش که درجوانی به رهبری ليبی رسيد و اکنون<br />

سن و سالی را پشت سر گذاشته است.‏ سرهنگ بود که کودتا کرد<br />

و از همان ابتدا گفت که مسلمان دو آتشه است؛ اما بر خلاف<br />

بسياری از افسران شورشی افريقا،‏ امريکای لاتين و عرب هرگز<br />

به خود درجه نداد و ژنرال نشد و روحانی هم نبود که به خود<br />

درجه اجتهاد و آيت اللهی بدهد.‏<br />

سرد و گرم روزگار را از پايان عمر سياسی خروشچف<br />

در اتحاد شوروی تا پروستريکای نابود کننده اتحاد شوروی و از<br />

پايان عمر اتحاد شوروی تا به امروز پشت سر گذاشته است.‏ چند<br />

جنگ اسرائيل و اعراب و کودتا پشت کودتا در همسايگی آن<br />

سودان را ديده و در آن ها دست داشته است.‏ مريد عبدالناصر بود<br />

و او را مرشد خود می داند.‏<br />

انقلاب ايران<br />

درايران که انقلاب شد،‏ نخست وزير سياست پيشه اش<br />

‏"جلود"،‏ که او نيز هرگز از سرگردی بالاتر نرفت را <strong>راه</strong>ی<br />

تهران کرد،‏ تا اعلام همبستگی کند.‏ دولت موقت بازرگان که از<br />

هر گونه تحريک امريکا و اروپا بيم داشت و قذافی را رهبری<br />

ماجراجو می دانست،‏ جلود و هواپيمايش را در فرودگاه مهرآباد<br />

نگهداشت.‏ نخستين اختلاف و دو دستگی آشکار درحاکميت پس<br />

از انقلاب با محاصره فرودگاه مهرآباد توسط محمد منتظری<br />

و صف آرائی گارد نخست وزير در برابر او آغاز شد.‏ جلود<br />

نيآمده بازگشت و محمد منتظری ساز را به گونه ای ديگر کوک<br />

کرد.‏ دفتر صدور انقلاب به خاورميانه را با نام ‏"ساتجا"‏ در<br />

خيابان تخت طاووس باز کرد تا گروه های داوطلب و انرژی<br />

خفته نسل جوان ايران که در انقلاب 57 و بدليل سقوط زودهنگام<br />

ارتش شاهنشاهی تخليه نشده بود را به لبنان اعزام کند و روابط<br />

خارجی را با ليبی و فلسطين برقرار.‏<br />

دفتر نهضت های رهائی بخش اسلامی در سپاه<br />

پاسداران بدينگونه پايه گذاری شد،‏ گرچه،‏ با انفجار حزب<br />

جمهوری اسلامی و کشته شدن محمد منتظری،‏ سير و سرگذشت<br />

ديگری پيدا کرد و جانشين محمد منتظری در اين دفتر"سيد مهدی<br />

هاشمی"‏ نيز بعدها به حکم ريشهری اعدام شد.‏<br />

همان که گروه ‏"هدفی"‏ ها را به قصد مبارزه با<br />

روحانيون ساواکی و وابسته به حجتيه در اصفهان پايه گذاری<br />

کرد.‏ نفت فروش محلات قهدريجان يا به لفظ اصفهانی ها<br />

‏"قدرجون")‏ بود و طلبه حوزه!‏ آيت االله شمس آبادی بزرگ حوزه<br />

اصفهان را از ساواک و دربار شاهنشاهی انذار داد و آنجا که از<br />

فاصله گيری او از حجتيه و ساواک نا اميد شد در <strong>راه</strong> مسجد و<br />

خانه او را ربود و در بيابان های اصفهان با عمامه سفيدی که بر<br />

سر داشت خفه اش کرد.‏<br />

روزی که ساواک دستگيرش کرد و پس از شکنجه و<br />

اعتراف به قتل،‏ برای يک نمايش قضائی و نه امنيتی،‏ دستبند به<br />

دست به دادگستری اصفهان آوردش تا خبرنگاران از او عکس<br />

بگيرند،‏ پيش از هر چيز ورزيدگی سينه و بازوی او جلب توجه<br />

می کرد!‏ دربارشاه می خواست نشان دهد که از روحانيون<br />

وابسته به خودش حمايت می کند و بر مخالفان اين روحانيونی<br />

عرصه تنگ است.‏ پس از انقلاب از زندان آزاد شد و عمامه سياه<br />

سيدی را بر سر گذاشت و با عينکی به رنگ تيره،‏ شد هم<strong>راه</strong><br />

محمد منتظری!‏ ريشهری و فلاحيان دو شيخ امنيتی،‏ بعدها به<br />

نيابت از حجتيه انتقام خون شمس آبادی را از او گرفتند و پس از<br />

اعدامش در اوين،‏ برای شمس آبادی بارگاهی در اصفهان ساختند و<br />

رياست جمهور وقت را برای افتتاح اين مرقد و زيارت آن به اصفهان<br />

بردند:‏ حجت الاسلام وقت علی خامنه ای!‏<br />

)<br />

تعزيه ای که ديگر ديدن ندارد<br />

وقتی قذافی هرچه در کارگاه اتمی اش رشته بود،‏ پنيه کرد<br />

و درهای ليبی را به روی هيات های امريکائی و انگليسی گشود،‏ خام<br />

انديشان و ساده دلانی از نسل دوم جمهوری اسلامی انگشت حيرت به<br />

دندان گزيدند و در روزنامه جمهوری اسلامی به تکفير قذافی قلم<br />

زدند.‏ از نسل اول تجربه را نپرسيدند.‏ اين نسل دوم هم تابوت امام<br />

موسی صدر را دوباره بلند کرد و همانند نسل اول انقلاب 57 قبای<br />

امام موسی را پي<strong>راه</strong>ن عثمان،‏ تا به خونخواهی سياسی از قذافی برود.‏<br />

شانتاژی سياسی که برای مرد سردو گرم چشيده ای مانند قذافی،‏ حتی<br />

در حد يک تعزيه هم ارزش ندارد.‏<br />

برای آنکه از زيربمباران خانه و مقرش توسط<br />

هواپيماهای امريکائی جان بسلامت دربرد و خود را از زير<br />

بمباران های سياسی اروپا و امريکا در دوران پايان اتحاد<br />

شوروی بيرون کشيد و برای بقای ليبی خفته بر بستری از دريای<br />

نفت و ثروت،‏ درهای کارگاه اتمی ليبی را به روی هيات های<br />

امريکائی گشود،‏ اين مرثيه خوانی ها در جمهوری اسلامی حتی<br />

سرگرم کننده هم نيست.‏ او مرد مانور و عقب نشينی های سياسی<br />

است و سه دهه تجربه سياسی را پشت سرگذاشته است.‏ مريد<br />

عبدالناصر بود و بدستورش مجسمه ای بزرگ از ناصر در<br />

ميدان مرکزی طرابلس برپاست.‏ درآنسوی آسيای دور هم شيفته<br />

مائو بود.‏ به سبک مائوتسه دونگ که کتابچه قرمز رهنمودهايش<br />

را در صدها ميليون چاپ کرده و زمانی هر چينی يکی از آنها را<br />

در جيب داشت،‏ او هم يک دفترچه کم برگ و لاغر سبز رنگ<br />

چاپ کرده و زمانی هر ليبيائی يکی از آنها را در جيب داشت.‏<br />

رهنمودهائی قرآنی و سياسی،‏ که در آن جا به جا از عدالت و<br />

استقلال دفاع شده بود.‏ شايد آزادی در فاصله سفيد خطوط اين<br />

دفترچه نهفته بود و هر حلال زاده ای نمی توانست آن را بخواند!‏<br />

57


<strong>127</strong><br />

– ارديبهشت http://www.rahetude.de 1383<br />

10<br />

دوره دوم <strong>راه</strong> <strong>توده</strong> فروردين<br />

<br />

آشنائی با همين زيرکی و مانور است که به انسان<br />

جسارت می دهد بنويسد:‏ قذافی اگر پرچمدار طرح ‏"خاورميانه<br />

بزرگ"‏ امريکا در پايان مرز خاورميانه و دهانه ورود به افريقا<br />

شود نيز نبايد تعجب کرد.‏<br />

دراوج اختلافات رهبری حزب جمهوری اسلامی<br />

در نخستين سال تاسيس جمهوری اسلامی و در آغاز<br />

اختلافات درونی شورای مرکزی آن که يک سرش را روحانيت<br />

مبارز می کشيد و سر ديگرش را موتلفه چی ها و حجتيه،‏ يک<br />

هيات برای شرکت در جشن های انقلاب ليبی <strong>راه</strong>ی تريپولی شد.‏<br />

از تهران به دمشق و از دمشق به يونان و از يونان به تريپولی.‏<br />

مسيری که برای رسيدن به ليبی در محاصره اروپا و امريکا<br />

گريز ناپذير بود!‏<br />

هياتی بود مرکب از متخاصمين سياسی درجمهوری<br />

اسلامی آينده،‏ که در آن ايام هنوز بجای پرچم سفيد،‏ اغلب در<br />

هوای گرم و خشک ليبی شوار سفيد و يا لباده نازک سفيد بر پا و<br />

تن داشتند.‏ سرنوشت در کمين تک تک اعضای آن هيات بزرگ<br />

ايرانی بود،‏ اما نه در آن سه هفته ای که در ليبی گذشت،‏ بلکه در<br />

تهران و کردستان و خراسان...‏<br />

ابوذرورداسبی همچنان تند بود و مهاجم.‏ نمی توانست کفش<br />

بپوشد و با دم پائی پلاستيکی از تهران آمده بود به ليبی.‏ کف پايش<br />

زير شلاق ساواک گوشت اضافی آورده بود و جای شلاق ها چنان<br />

برجای مانده بود که بدشواری نيمساعتی می توانست روبروی هتل و<br />

در حاشيه ساحل گرم دريا <strong>راه</strong> برود.‏ با جلال گنجه ای محشور بود.‏<br />

روحانی جوانی که مريد مسعود رجوی بود و شيرين ترين خاطرات<br />

را از خوشمزگی ها و لودگی های آيت االله خلخالی در حوزه قم پيش<br />

از انقلاب داشت.‏ هرجا و در هر ديداری که ورداسبی تند می رفت و<br />

به تاخت،‏ گنجه ای ترمز دستی اش را می کشيد.‏ ورداسبی در هر<br />

فرصتی دنبال شر می گشت،‏ در هتل 5 ستاره تريپولی می خواست<br />

گريبان ملاحسنی که بی تاب گرما و بی آبی بود را بگيرد که گنجه ای<br />

برسرجايش نشاند.‏ در يک بعد از ظهر گرم،‏ شايد از سر بيکاری ابتدا<br />

از خاطرات زندانش با معاديخواه،‏ اولين روحانی وزير ارشاد اسلامی<br />

شروع کرد و دلگی های او در زندان و بعد رسيد به ملاحسنی که<br />

معترض بی تاب قطع آب شيرين هتل بود.‏ آقا حسنی هنوز امام جمعه<br />

اروميه نشده بود و آمده بود ليبی که خارج را ببيند!‏<br />

نمی دانم،‏ ورداسبی وقتی در عمليات فروغ جاودان تا<br />

حوالی قصرشيرين پيش آمد،‏ دمپائی پلاستيکی به پا داشت و يا<br />

پوتين نظامی،‏ اما در آن ماجراجوئی نظامی مجاهدين خلق کشته شد.‏<br />

گنجه ای با رجوی ماند،‏ اما نه درعراق و درکنار ابوذرورداسبی.‏<br />

علی بابائی و احمد مدنی<br />

مراسم سان و رژه قبائل در بنغازی،‏ ساحل ديگر ليبی،‏<br />

درکناره ديگر دريای مديترانه برگزار می شد.‏ از تريپولی تا<br />

بنغازی را با مينی بوس هائی که در هر کدام از آنها چند<br />

<strong>راه</strong>نمای امنيتی ليبی نشسته بودند طی طريق شد.‏ در قسمتی از<br />

ساحل آرام و سنگی بنغازی چادر ميهمانان را برپا کرده بودند.‏<br />

امنيتی ها به چند تنی از هيات ايرانی اجازه نزديک شدن به<br />

ساحل را دادند تا وضو گرفته و نماز بخوانند.‏ چنان توی دل ما<br />

را خالی کرده بودند که وقتی در فاصله 5 دقيقه ای چادرها و<br />

ساحل دريا فکر می کرديم ممکن است غواص های دشمن از آب<br />

بيرون آمده و ما را با خود به زير آب ببرند!‏ مرحوم علی بابائی<br />

درآن گرما با کت و شلوار تا ساحل آمد و با کت و شلوار هم<br />

برگشت!‏ از نسل اول نهضت آزادی بود که به هم<strong>راه</strong> بازرگان و<br />

سحابی محاکمه شد و 6 سال را در زندان شاه گذراند.‏ دروازهای<br />

خانه و حجره اش هميشه به روی خيلی از روحانيونی که بعدها<br />

به مقام رسيدند باز بود.‏ نمايندگی ‏"اشکودا"‏ را داشت و دم و<br />

دستگاهی در ضلع غربی ميدان شاه سابق.‏ هر کدام از آقايان،‏ اعم<br />

از سيد و شيخ که از زندان بيرون می آمدند و به نان شب محتاج<br />

بودند <strong>راه</strong>ی نمايندگی اشکودا در ميدان شاه می شدند.‏ شيخ<br />

شجونی نماينده اول مجلس که اکنون به حاشيه خزيده،‏ اميد نجف<br />

آبادی حاکم شرع اصفهان که پس از اعدام سيد مهدی ميراشرافی<br />

از عوامل نفوذی سازمان جاسوسی انگلستان در بيت آيت االله<br />

کاشانی و زمينه ساز کودتای 28 مرداد از ترس به تهران<br />

گريخت و به علی بابائی پناه آورد!‏ علی بابائی نيز سرانجام در<br />

دهه 60 ناگزير از مهاجرت شد و در گوشه ای از شهرکلن آلمان<br />

به سرای باقی شتافت.‏ جرمش آن بود که در جريان انقلاب<br />

دفتر آيت االله طالقانی را در ابتدای خيابان تنکابن اداره کرده بود<br />

و در انتخابات اول رياست جمهوری نامه ای به تنهائی نوشته از<br />

رياست جمهوری احمد مدنی دفاع کرده بود.‏ درياداری که درابتدای<br />

امسال به رهبری جبهه ملی در خارج از کشور انتخاب شد.‏<br />

او نيز پس از واگذاری وزارت دفاع دولت بازرگانی و استانداری<br />

خوزستان تا آستانه رياست جمهوری بنی صدر،‏ جلای وطن کرد.‏<br />

57<br />

(1383)<br />

برادر زاده آقاسيد ابوالحسن اصفهانی<br />

در آن غروب گرم،‏ کاظم بجنوردی،‏ هنگام وضو<br />

نتوانست خودش را بالای سنگ بزرگی،‏ که نيمی از آن در آب<br />

بود نگهدارد و با لباس افتاد در دريا.‏ دست و پائی زد،‏ به شيوه<br />

شنای چاله حوضی.‏ به چالاکی بالای سنگ رسيدم و دستم را<br />

دراز کردم.‏ تا بالای سنگ خودش را رساند و چنان به شادی<br />

خنديد که گوئی به دوران نوجوانی و جوانی اش بازگشته است.‏<br />

14 سال را به جرم بنيانگذاری حزب ملل اسلامی در کنار<br />

ابوالقاسم سرحدی زاده و محمد جواد حجتی کرمانی که هنوز در<br />

روزنامه اطلاعات چيزهائی از سر بی حوصلگی می نويسد در<br />

زندان گذرانده بود.‏ با آقای خامنه ای دوست قديمی بود و با ساده<br />

دلی وقتی دوست قديمی اش جانشين آيت االله خمينی شد،‏ به اميد<br />

رسيدن به وزارت ارشاد اسلامی قلم از نيام برکشيد و در<br />

روزنامه اطلاعات از فصل نوينی نوشت که با رهبری يک<br />

روحانی روشنفکر واهل شعر و ادب در حيات جمهوری اسلامی<br />

آغاز شده است.‏ موتلفه چی ها و حسين شريعتمداری با دوسه<br />

مقاله جوابش را دادند که حد خود را نگهدارد،‏ چرا؟ چون آقائی<br />

که به رهبری رسيده بود حالا ديگر در صف آنها بود و دوستان<br />

قديمی بايد گذشته را به تاريخ می سپردند.‏ به آنها جواب داد و<br />

چون به سبک عبدالرحمان فرامزی،‏ شيرين و پر حکايت می<br />

نوشت و امثال حسين شريعتمداری حريفش نبودند،‏ حوزه قم ساز<br />

را به گونه ای ديگر کوک کرد.‏ نه پرونده زندان طولانی اش در<br />

زمان شاه،‏ بلکه پرونده اجداد زرتشتی اش را بيرون کشيدند و<br />

شبنامه ای در بی ريشه بودنش در ميان روحانيون منتشر کردند.‏ بحث و<br />

جدال خاتمه يافت و حجتی کرمانی به پر کردن همان ستون بی خاصيتی<br />

که اکنون در روزنامه اطلاعات دارد قناعت کرد.‏<br />

سرحدی زاده و بجنوردی قرار بود اعدام شوند.‏ با يک<br />

هفت تير ايتاليائی از رده خارج شده،‏ در حوالی کوه های دربند به


<strong>127</strong><br />

– ارديبهشت http://www.rahetude.de 1383<br />

11<br />

دوره دوم <strong>راه</strong> <strong>توده</strong> فروردين<br />

<br />

چنگ ساواک افتاده بودند.‏ سالها پيش از آنکه مجاهدين خلق پا به<br />

ميدان بگذارند.‏ يار ديگرشان که گريخته و به فلسطين فرار کرده<br />

بود،‏ حالا با انقلاب به ايران بازگشته و با نام ‏"ابوشريف"‏ فرمانده<br />

و بنيانگذار سپاه پاسداران شده بود.‏<br />

کاظم بجنوردی برادر زاده آقا سيد ابوالحسن اصفهانی بود که<br />

آقای خمينی از شاگردانش به حساب می آمد و پدرش آيت االله بجنوری<br />

در حوزه نجف صاحب نفوذ و همدم آيت االله خمينی در سالهای<br />

مهاجرت و تنهائی.‏ بعدها عکس بزرگ پدر بجنوردی و آقای خمينی را<br />

شانه به شانه هم هنگام زيارت در حرم امام حسين ديدم که در ابعاد نيم<br />

متر در يک متر قاب شده و بالای اتاق نشيمن خانه تازه ساز بجنوردی<br />

در ابتدای خيابان نياوران به ديوار تکيه داده بود.‏<br />

نخستين ديدار<br />

در فاصله ساحل تا چادرها بيشتر با هم آشنا شديم.‏ نرسيده به<br />

چادرها،‏ هنوز گفتگو گل نيانداخته بود که چند اسب به تاخت وارد<br />

وارد محوطه شدند و چند بار از مقابل چادرها عبور کردند.‏ آنها هنوز<br />

ميدان و محوطه را ترک نکرده بودند که اسبی سفيد از ضلع مقابل به<br />

تاخت وارد محوطه شد.‏ چنان می آمد که گوئی سر می آورد.‏ گروه<br />

چند نفره ما که از ساحل بازمی گشت در يک گوشه ميخکوب شده بود<br />

تا بداند بالاخره چه بايد بکند.‏ اجازه دارد ميدان را عبور کرده و به<br />

چادرش برود يا نه.‏ در همين سرگردانی بود که اسب سفيد به ما رسيد<br />

و سوارش دهانه را چنان کشيد که اسب روی دوپا بلند شد.‏ آن که<br />

سوار اسب بود،‏ دستاری بلند و سفيد را چنان مقابل دهان و روی سر<br />

بسته بود که تنها چشمايش ديده می شد.‏ اسب که دو دستش را پائين<br />

آورد و برجای ميخکوب شد،‏ سوار،‏ در آن گرد و خاکی که برپا شده<br />

بود،‏ دستار را بازکرد تا دوباره محکمتر بسته و تاخت در ميدان را از<br />

اين سر که ما ايستاده بوديم تا جايگاهی که قرار بود سان و رژه درآن<br />

برگزار شود آغاز کند.‏ اين نخستين ديدار ما با قذافی بود.‏<br />

ادامه مراسم در جايگاه مخصوص برگزارشد و هيات های<br />

ميهمان،‏ که پرشمارترين آنها هيات اتحاد شوروی بود در دو سوی<br />

جايگاه به نظاره اسب دوانی و مراسم ابراز وفاداری سران قبائل<br />

ايستادند.‏ درجمع ايرانی ها،‏ دو گروه خود را نماينده انقلاب می دانستند<br />

و سرانجام نيز دو تن در جايگاه مخصوص ايستادند،‏ که يکی از آنها<br />

طاهر احمد زاده بود و ديگری شيخی چنان کم شهرت که از جمع ما<br />

کسی او را نمی شناخت.‏<br />

به چادرها که بازگشتيم و درانتظار نوبت برای بازگشت به<br />

هتل 5 ستاره تريپولی يا بنغازی،‏ فرصتی شد تا از کاظم بجنوردی<br />

بپرسم چرا او به نمايندگی از حزب جمهوری اسلامی در سکوی<br />

ميهمانان نايستاد؟<br />

گفت:‏ قبل از آمدن به ليبی استعفا نامه 14 صفحه ای ام را<br />

تسليم آيت االله بهشتی کردم.‏ بهشتی آن را نپذيرفته و در کشوی ميزش<br />

بايگانی کرده و گفت در شورای مرکزی هم طرح نمی کنم.‏ برو ليبی<br />

و برگرد تا باز با هم صحبت کنيم،‏ من برای شما نقشه های بزرگ<br />

دارم.‏ بنابراين،‏ عضو مستعفی شورای مرکزی حزب جمهوری<br />

اسلامی است و نمی خواهد نماينده آن باشد.‏<br />

می دانست روزنامه نگارم،‏ اما مطمئن بود دستم ديگر در<br />

جائی بند نيست که چيزی بنويسم.‏ محمد منتظری سفارشم را به علی<br />

بابائی کرده بود و علی بابائی هم به بجنوردی گفته بود که در دوران<br />

اقامت آقای خمينی در پاريس،‏ محمد منتظری با نام مستعار ‏"جعفری"‏<br />

خبرهای دفتر را از پاريس به ايشان می داده و مورد وثوق است.‏<br />

بجنوردی دليل استعفايش را شرح نداد،‏ اما گفت که به هيچ<br />

قيمتی حاضر نيست در ترکيب شورای رهبری کنونی جمهوری<br />

اسلامی باقی بماند.‏<br />

آبش با خيلی ها در حزب جمهوری اسلامی در يک جوی<br />

نمی رفت،‏ با همان ها که پس از انحلال حزب جمهوری اسلامی بنياد<br />

رسالت را پايه گذاری کردند و جمعيت موتلفه اسلامی را احياء.‏ برادر<br />

زاده آقا سيد ابوالحسن اصفهانی از تبار حاج حبيب االله عسگراولادی و<br />

حاج اسداالله لاجوردی نبود،‏ گرچه با هردو آنها در زندان شاه همکاسه<br />

بود.‏ نه من سئوالی کردم و نه او بيشتر گفت،‏ اما سئوال کرد،‏ گرچه با<br />

لبخند و اشاره.‏<br />

پرسيد:‏ راست است که شما قبل از انقلاب در خانه علی<br />

بابائی افطار باز کرده ای و پشت سر آيت االله زنجانی نماز خوانده<br />

ای؟<br />

نه تائيد کردم و نه تکذيب.‏ نه دروغ گفتم و نه حقيقت.‏ گفتم:‏<br />

من خبرنگار بودم و ميهمان و به احترام بقيه که به نماز ايستاده بودند،‏<br />

من هم ايستادم.‏ از 18 سالگی به اينسو نه روزه گرفته ام و نه نماز<br />

خوانده ام.‏ خنديد و گفت:‏ من هم دستم را آب نکشيدم!‏<br />

اشاره اش به بيرون آمدن از دريا به کمک من بود و اين که<br />

از قماش آدم کش ها و فتوا دهندگان نيست.‏<br />

پس از بازگشت از ليبی بيشتر يکديگر را ديدم.‏ به توصيه<br />

او به روزنامه صبح آزادگان رفتم و مدتی کمکشان کردم تا <strong>راه</strong> بيفتند.‏<br />

همان روزنامه مصادره شده آيندگان که بنياد مستضعفان دست گذاشته<br />

رويش.‏ ابوالقاسم سرحدی زاده قائم مقام علينقی خاموشی اولين رئيس<br />

بنياد مستضعفان می خواست به کمک ميرمحمد صادقی روزنامه را<br />

بگرداند و سخنگوی چپ مذهبی کند.‏ اميدش آن بود که روزنامه دخل<br />

و خرج خواهد کرد و چاپخانه اش خواهد گشت.‏ هنوز کسی از ديوار<br />

سفارت امريکا بالا نرفته بود که دانشجوی خط امامی شود.‏ مجاهدين<br />

انقلاب اسلامی هم درحاشيه و داخل شورای مرکزی حزب جمهوری<br />

اسلامی سرگرم جدال های درونی ميان خودشان:‏ احمد توکلی،‏ بهزاد<br />

نبوی،‏ محمد سلامتی،‏ عربسرخی،‏ ذوالقدر و...‏ جمع اضدادی که از<br />

درون گروه های کوچک چريکی چندنفره زمان شاه بيرون آمده و<br />

بعدها هر کدام سرنوشتی جدا يافتند.‏<br />

بجنوردی به شورای مرکزی حزب جمهوری اسلامی<br />

بازنگشت،‏ حتی به قيمت دلخوری و کدورتی که بر سر اين استعفا و<br />

کناره گيری با ابوالقاسم سرحدی زاده يار 14 ساله زندانش پيدا کرد.‏<br />

دو زندانی زير اعدام که اگر نبود نامه اعتراضی و شفاعت آيت االله<br />

بجنوردی بزرگ از نجف به شاه،‏ اعدامشان قطعی بود.‏ همين نامه<br />

جان دو اعدامی ديگر را هم که همزمان با آنها محاکمه و محکوم شده<br />

بودند نجات داد:‏ علی خاوری و پرويزحکمت جو!‏ دومی نتوانست از<br />

زندان بيرون بيآيد و ساواک سرش را زير آب کرد و اولی مهاجر<br />

سياسی و دبيراول حزب <strong>توده</strong> ايران.‏ پس از 28 مرداد،‏ اولی که معلم<br />

تاريخ و جغرافيا در تاجيکستان بود،‏ نويسنده بخش فارسی راديو پکن<br />

شده بود و دومی که پيش از کودتا ستوان خلبان بود،‏ در زمان<br />

عبدالکريم قاسم خود را به عراق رسانده بود تا با هسته های <strong>توده</strong> ای<br />

در داخل کشور تماس بگيرد و مبارزه را از اين طريق ادامه دهد.‏ هر<br />

دو رفتند از مرز عبور کرده و پيش از 15 خرداد رفتند به تهران ولی<br />

پيش از آنکه بتوانند کاری پيش ببرند افتادند در دام عباس شهرياری و<br />

ساواک!‏<br />

بجنوردی روحانيت را از ريشه می شناخت و می دانست<br />

که در جنگ قدرت و ثروت آنها با يکديگر مذهبيونی از نوع او و<br />

نهضت آزاديچی ها قربانی خواهند شد،‏ و او زيرک تر و آشناتر از آن


<strong>127</strong><br />

– ارديبهشت http://www.rahetude.de 1383<br />

12<br />

دوره دوم <strong>راه</strong> <strong>توده</strong> فروردين<br />

<br />

به اختلافات کهنه روحانيون بود که دراين دام سقوط کند.‏ در دعواها و<br />

اختلافات بنی صدر و بهشتی بر سر تعيين نخست وزير،‏ بهشتی او را<br />

قبل از رجائی برای نخست وزيری پيشنهاد کرد.‏ هم مهندس بود و<br />

تحصيل کرده و هم زندانی سياسی 14 ساله و از خانواده ای ريشه<br />

دار در ميان روحانيون.‏ بنی صدر اين انتخاب را ستود اما گفت که<br />

بجنوردی برای فرماندهی کل سپاه پاسداران لايق تراست.‏ اين پيشنهاد<br />

بنی صدر،‏ تخم ترديد را در شورای مرکزی حزب جمهوری اسلامی<br />

پاشيد،‏ چرا که همه نگران تمرکز قدرت نظامی در دست بنی صدر<br />

بودند.‏ رئيس جمهوری که فرماندهی کل نيروهای نظامی را نيز با<br />

حکم آيت االله خمينی داشت.‏<br />

برای هر دو مقام حکمش را نوشتند اما پيش از آنکه به<br />

توافق نهائی برسند و به دفتر امام پيشنهاد بدهند بجنوردی هيچکدام را<br />

نپذيرفت و خود را از آن نزاع کنار کشيد.‏ آيت االله انواری در يک<br />

غروب تابستانی در ساختمان مصادره شده هواپيمائی پان امريکن<br />

‏(متعلق به شرکت هواپيمائی امريکا در زمان شاه)‏ به ديدار بجنوردی<br />

آمد تا يکی از دو پست را بپذيرد.‏ با هم در زندان شاه بودند،‏ گرچه از<br />

دو تفکر و انديشه اسلامی.‏ انواری خشک و متعصب و بجنوردی<br />

تحصيل کرده و نوانديش.‏ انواری با انحلال حزب جمهوری اسلامی با<br />

موتلفه اسلامی رفت و امام جماعت آنهاست و بجنوردی پس از انفجار<br />

حزب جمهوری اسلامی و کشته شدن کسانی که شايد هرگز چنين<br />

سرنوشتی را برايشان تصور هم نکرده بود،‏ افسرده به کنج بنياد<br />

فرهنگ اسلامی پناه برد.‏<br />

روزی که سرحدی زاده در مخالفت با کناره گيری<br />

بجنوردی از شورای مرکزی حزب جمهوری اسلامی و جدا کردن<br />

حسابش از بهشتی،‏ اردبيلی و رفسنجانی و خامنه ای؛ سرمقاله ای با<br />

عنوان ‏"خود غلط بود،‏ آنچه ما پنداشتيم"‏ و با عتاب به بجنوردی در<br />

روزنامه صبح آزادگان نوشت،‏ با افسوس گفت:‏ " ابوالقاسم در زندان<br />

هم هميشه بعد از من می فهميد کجای کار خراب است".‏<br />

20 سال بر اين رويدادهای ابتدای جمهوری اسلامی گذشت<br />

تا روزی که سرحدی زاده يکی از گزارش های گروه تحقيق رياست<br />

جمهوری پيرامون حادثه سازی های مخالفان را به توصيه محمد<br />

خاتمی شخصا نزد علی خامنه ای ‏"رهبر"‏ برد.‏ چه کسی از او معتمد<br />

تر و پاسوخته تر؟ خامنه ای قرائت گزارش و حرف های سرحدی<br />

زاده را قطع کرد و برآشفته گفت:"‏ چرا اينقدر می گوئيد بيت رهبر،‏<br />

بيت رهبر،‏ يکباره بگوئيد رهبر"‏ و از جايش بلند شد و رفت به<br />

اندرون.‏ سرحدی زاده همان شب گرفتار حمله قلبی شد و نماينده<br />

مجلس ششم را به بخش ‏"سی سی يو"‏ منتقل کردند.‏ ظاهرا حق با<br />

بجنوردی بود.‏ سرحدی زاده هم فهميد،‏ اما دير!‏<br />

انتظار برای ديدارهيات ايرانی با قذافی 10 روز به درازا<br />

انجاميد.‏ روزهای گرم و سرگردانی در اطراف هتل و يکبار هم<br />

سفری 24 ساعته تا ‏"توبروک"‏ درمرز مصر با همان مينی بوس ها و<br />

همان ماموران ليبيائی.‏ ما را بردند تا زادگاه ‏"ابوعمر"‏ را نشانمان<br />

بدهند.‏ پيرمردی که شورش او منجر به استقلال ليبی و مصادره<br />

پادگان های نظامی امريکا و انگليس شد.‏ بيابان در بيابان را ساعت<br />

های طولانی طی کرديم.‏ کشوری وسيع،‏ خشک،‏ بی علف اما پرنفت<br />

با 3 ميليون جمعيت.‏ و تازه شايد 3 ميليون!‏<br />

ديدار با قذافی با کشاکش هائی که ميان چند گروه هيات<br />

ايرانی وجود داشت به درازا کشيد.‏ ملاحسنی و عده ای ديگر نمی<br />

خواستند با طاهر احمد زاده و ورداسبی و گنجه ای و ديگرانی که<br />

علی بابائی هم در جمعشان بود هم خرج شوند قذافی هم وقت دو<br />

ملاقات نداشت.‏<br />

سرانجام،‏ ديدار در يک شب و در چادری بزرگ ترتيب<br />

داده شد.‏ قذافی وقت چندانی نداشت زيرا با هيات هائی که برای جشن<br />

انقلاب آمده بودند مذاکره می کرد.‏ با شنلی به همين رنگ که اکنون از<br />

زير آن دست دراز کرده و با تونی بلر دست داده است و بر مبل پايه<br />

بلندی که روی يک بلندی 40 سانتيمتری به عرض و طول 5 تا 10<br />

متر نشسته بود و فدائيانش در دو سوی او.‏ در بيرون چادر،‏ آنها که<br />

دالان باز کردند تا هيات ايرانی وارد چادر قائد شود با انگشت آسمان<br />

را نشانه رفته و بی وقفه شعار می دادند:‏ االله واحد-‏ قدافی قائد.‏<br />

در پايان آن يکساعتی که در زير آن چادر بزرگ جمع شده<br />

بوديم،‏ بالاخره با ايماء و اشاره قرار شد يکنفر به نمايندگی از اين جمع<br />

و به عربی چيزی بگويد.‏<br />

تسلط احمد زاده به قرآن در آن ديدار بر همگان يقين شد.‏ او<br />

چندان عربی نمی دانست که نطق کند،‏ اما قرآن را از حفظ بود.‏ سوره<br />

ها را چنان به مناسبت کنار هم نهاد و خواند که يک خطابه شد و<br />

قذافی و هم<strong>راه</strong>انش مبهوت ماندند.‏ انسانی شريف و دوست داشتنی که<br />

وقتی در اوج جنايات دهه 60 زير فشار و شکنجه لاجوردی به زانو<br />

در آمده و بر صفحه تلويزيون ظاهر شد تا اعتراف کند،‏ به قول<br />

شهريار"‏ شايد در عرش ملائک گريستند".‏ جرمش آن بود که دو<br />

فرزندش را شاه اعدام کرده،‏ خودش پس از انقلاب از زندان در آمده<br />

و استاندار خراسان شده و عاشق فلسطين بود!‏<br />

سخنرانی قرآنی احمد زاده که تمام شد،‏ سرگرد شمس و<br />

- 15 نفره اش با شعار ‏"االله واحد-‏ خمينی قائد"‏ از جايشان<br />

بلند شدند و مشت حواله آسمان کردند.‏ حواريون قذافی خيزی برداشتند<br />

که بريزندشان بيرون،‏ اما با اشاره قذافی که خونسرد و با لبخند به آنها<br />

نگاه می کرد،‏ سرجايشان نشستند.‏ شمس که از نفس افتاد،‏ قذافی از<br />

جايش برخاست و سری به علامت خداحافظی به احمد زاده و رديف<br />

اول ميهمانان که ما بوديم تکان داد و رفت.‏<br />

شمس را با همين ماموريت هم<strong>راه</strong> هيات حزب جمهوری<br />

اسلامی فرستاده بودند ليبی و کاظم بجنوردی به همين حرکات و سمت<br />

گيری ها در حزب اعتراض داشت.‏ وقتی از چادر خارج شديم<br />

جمعيتی که بيرون چادر شعار ‏"االله واحد-‏ قدافی قائد"‏ ‏(در عربی قذافی<br />

را قدافی می گويند)‏ را می دادند چندين و چند برابر شده بودند و<br />

عقبه شان در تاريکی اطراف چادر ديده نمی شد.‏ شمس و آن 10-<br />

15 نفر هم<strong>راه</strong>ش را ماموران امنيتی ليبی تا مينی بوس هتل هم<strong>راه</strong>ی<br />

کردند تا به چنگ طرفداران قذافی نيفتند.‏<br />

انصار 10<br />

نسل اول حزب االله<br />

شمس،‏ چند ماهی و شايد نزديک يکسال زندانی شاه شده<br />

بود.‏ انقلاب که شد رفت داخل کميته و خودش به خودش درجه<br />

سرگردی داد.‏ اطراف حزب جمهوری اسلامی می پلکيد و هر کدام از<br />

ساواکی های معروف را که در زندان قصر خلخالی و يا آيت االله<br />

گيلانی ‏(معاون وقت خلخالی)‏ محاکمه می کردند او شاهد زنده شکنجه<br />

شدگان می شد.‏ شلوغ بازی را خوب بلد بود.‏ در دادگاه ‏"تهرانی"‏<br />

رئيس اوين هم جزو شهود شده بود.‏ او را انداخته بودند جلو تا يک<br />

وقت در فيلم های تلويزيونی دادگاه ها شهود شکنجه شده چپ ظاهر<br />

نشوند.‏ تهرانی که بسيار زيرک و با حافظه و متخصص شکنجه و<br />

بازجوئی چپ ها بود،‏ در دادگاه خطاب به آيت االله گيلانی و با اشاره<br />

شمس که داشت شرح شکنجه اش توسط تهرانی را جلوی دوربين<br />

تلويزيون می داد گفت:‏<br />

- اين آقا کمونيسته؟<br />

گيلانی گفت:‏ خير.‏ مسلمانی است که شما شکنجه کرده ايد.‏


<strong>127</strong><br />

– ارديبهشت http://www.rahetude.de 1383<br />

13<br />

دوره دوم <strong>راه</strong> <strong>توده</strong> فروردين<br />

<br />

تهرانی که از زندان و بعنوان متخصص کمونيست ها،‏ نامه<br />

ای برای دادگاه انقلاب نوشته و پيشنهاد کرده بود آزادش کنند تا در<br />

مبارزه با کمونيست ها جمهوری اسلامی را کمک کند گفت:‏<br />

- اما،‏ حاج آقا من فقط چپی ها و کمونيست ها را بازجوئی می کردم.‏<br />

نکند اشتباهی شده باشد و ايشان کمونيست باشد و خودش را مسلمان<br />

معرفی کرد؟<br />

گيلانی گفت:‏ خير.‏ ما ايشان را سالهاست می شناسيم.‏ در اصفهان<br />

زندانی بوده است.‏<br />

تهرانی،‏ که طراح و مجری کشتار 10 زندانی سياسی<br />

مشهور زمان شاه به شمول بيژن جزنی در تپه های اوين بود،‏ فورا<br />

گفت:‏<br />

- ولی حاج آقا من هيچ وقت اصفهان نبوده ام.‏ من هميشه در اوين<br />

بودم.‏<br />

عرصه بر گيلانی و شمس تنگ شد و شمس ناگهان مدعی<br />

شد که يک هفته از اصفهان او را فرستاده بودند اوين و در اوين<br />

تهرانی او را شکنجه کرده است.‏<br />

تهرانی که دستمالی به گردنش بسته شده بود تا کبودی دور<br />

گردنش معلوم نشود،‏ رو به شمس کرد و گفت:‏<br />

- من يادم نمی آيد.‏ بفرمائيد من با شما در اوين چه کردم؟<br />

شمس گفت:‏ پشتم را با پريموس سوزاندی.‏<br />

تهرانی گفت:‏ نشان بدهيد.‏<br />

شمس مدعی شد يک جائی است،‏ که شرمش می آيد نشان<br />

بدهد.‏<br />

گيلانی که فهميده بود کار خراب است و آنها که زير دست<br />

تهرانی ناقص العضو شده و يا زيرشکنجه مرده اند از قماش شمس<br />

نبوده اند،‏ خطاب به شمس گفت:‏<br />

- شما در آن يکی اتاق به برادرها آن قسمت را نشان بدهيد.‏<br />

شمس را بردند به يکی ديگر از اتاق های بهداری زندان قصر که با<br />

موافقت حاج عراقی اولين رئيس زندان قصر بعد از انقلاب دادگاه ها<br />

در آن برگزار می شد و پس از چند دقيقه او و سه چهار نفر ديگر که<br />

از دارو دسته خود شمس بودند برگشتند و شهادت دادند که پشت شمس<br />

در آن قسمت که نمی شود در دادگاه نشان داد تماما سوخته!‏<br />

گيلانی ديگر به تهرانی اجازه صحبت نداد و رفت سر<br />

اتهامات ديگر.‏<br />

سرگرد شمس چه کرد؟ کجا رفت؟ نمی دانم؛ اما سه سال<br />

پيش مصاحبه ای از او در يکی از روزنامه های اصلاح طلب وابسته<br />

به جبهه مشارکت ايران اسلامی خواندم.‏ پير و شکسته شده بود.‏ نسل<br />

دوم انصارحزب االله او را در خيابان ربوده و چند هفته ای در يکی از<br />

دخمه ها حسابی به خدمتش رسيده بودند و حالا به اعتراض دست به<br />

افشاگری زده بود.‏ گويا جرمش اصلاح طلبی بود و يا حمايت از<br />

اصلاحات!‏<br />

ديدار سوم<br />

آن سخنرانی فصيح و قرآنی طاهر احمد زاده،‏ موجب شد<br />

تا قذافی به احمد زاده وقت ديدار خصوصی بدهد و همسرش را<br />

نيز به يک مجلس عروسی دعوت کردند.‏ عروس از اقوام قذافی و<br />

از کارمندان دستگاه رهبری قذافی بود.‏ وقت ملاقات برای دو روز<br />

پس از عروسی تعيين شده بود.‏ همسر احمد زاده از نهانخانه خبر<br />

آورد و ما خود در هتل خوانندگان و رقاصه هائی را ديده بوديم که<br />

از لبنان آمده بودند.‏ در آن عروسی از حجاب خبری نبوده و زنها<br />

با لباس های بسيار شيک و مدرن جواهرات سر و گردن و دست<br />

خود را به يکديگر نشان می داده اند.‏ مردها هم بوده اند،‏ اما نه<br />

زياد.‏ لبی هم تر می شده اما نه آشکار.‏ خودی هم تکان می داده اند<br />

اما نه زياد.‏<br />

بعداز آن ديدار بر فراز اسب سفيد و استقرار بر مبل<br />

رهبری در زير آن چادر بزرگ و حزب االله بازی سرگرد شمس،‏<br />

ديدار سوم از نوع ديگری بود؛ در دفتر کار قذافی و پس از عبور<br />

از سد منشی جوان و نسبتا زيبای او که <strong>راه</strong>نمای ليبيائی ما گفت<br />

خواهر زاده قائد است.‏<br />

عکس بزرگ عبدالناصر بالای سر قذافی بود و خود او<br />

در لباسی نظامی اما بدون درجه و نشان روی مبلی معمولی نشسته<br />

بود.‏ کفشی خوش قواره به رنگ قهوه ای به پا داشت.‏ وقتی روی<br />

مبل نشست و شلوارش کمی بالا رفت،‏ ساقه های آن کفش خوش<br />

قواره که زيپی تا بالای قوزک پا شکاف دو ساقه کفش او را به هم<br />

آورده بود ديده شد.‏ عکسی از عرفات،‏ تصويری از ‏"ابوعمر"‏ و<br />

تصاوير ديگری که در يکی از آنها ‏"بومدين"‏ رهبر الجزاير ديده<br />

می شد،‏ در جای جای آن اتاق بزرگ به ديوار ميخکوب شده<br />

بودند.‏ در فاصله ديدار در چادر و اين ديدار،‏ شجره نامه احمد زاده<br />

را قذافی گرفته بود و می دانست که سالها در زندان شاه بوده است.‏<br />

از تسلط احمد زاده بر قرآن ستايش کرد و گفت که می داند سالها<br />

در زندان شاه بوده است و سپس ابراز خوشحالی کرد که شاه<br />

سقوط کرده و مسلمانان ايران آزاد شده اند.‏ کمی هم درباره دوستی<br />

و اخوت اسلامی گفت و شمه ای هم از تاريخ استقلال ليبی.‏ اينها<br />

را به عربی می گفت و احمد زاده کليات آن را در فاصله نوشيدن<br />

چای سبزی که برای ما آورده بودند برای من تعريف می کرد.‏<br />

قذافی انگليسی نمی دانست،‏ اما مقداری فرانسه می دانست.‏ احمد<br />

زاده گفت که هم<strong>راه</strong>ش ‏(من)‏ ژورناليست است و قذافی که انتظار<br />

ژورناليست و خبر و ديدار مطبوعاتی را نداشت،‏ کمی متعجب شد،‏<br />

اما کنجکاوی نکرد.‏ از احمد زاده پرسيد از اينجا مستقيم به ايران<br />

باز می گرديد و يا به اروپا می رويد؟ و با دست آنسوی مديترانه<br />

را نشان داد.‏ احمد زاده گفت که خيال سفر به لبنان و رفتن به<br />

سرزمين فلسطين را دارد.‏ قذافی گفت که دستور می دهد همه نوع<br />

امکانات را برای اين سفر ف<strong>راه</strong>م کنند و سپس،‏ درحاليکه به علامت<br />

پايان ديدار،‏ از جايش بلند شده بود از احمدزاده که آماده ترک اتاق<br />

کار قذافی می شد پرسيد:‏ هم<strong>راه</strong> شما ‏(من)‏ هم به فلسطين می رود؟<br />

احمد زاده گفت:‏ اگر خداوند هم<strong>راه</strong>ی کند.‏<br />

من نمی توانستم بدون سئوال از اتاق بيرون بيآيم و قذافی<br />

هم برای مصاحبه و گفتگو به ما وقت ملاقات نداده بود.‏ در ترديد<br />

و دلهره بودم که قذافی خود پيشدستی کرد و ازاحمد زاده پرسيد<br />

هم<strong>راه</strong> شما سئوالی ندارد؟ و فورا با لبخنده اضافه کرد:‏ فقط يک<br />

سئوال!‏<br />

از اشاره ای که او در همين ديدار با دستهايش به آنسوی<br />

مديترانه کرده بود،‏ من هم استفاده کرده و بی آنکه نام کشوری را<br />

بر زبان آورم که حساسيتی ايجاد کند،‏ خاورميانه را دور زدم و<br />

پرسيدم:‏ در آنسوی آب،‏ شما کدام کشور را دوست ليبی می دانيد؟<br />

قذافی کمی مکث کرد.‏ فکر می کنم قبلا متوجه خيره<br />

شدن من به کفش هايش شده بود،‏ که بسيار کوتاه و با اشاره به<br />

کفش خوش قواره اش گفت:‏<br />

- من کفش فرانسوی را به کفش ايتاليائی ترجيح می دهم.‏ هيچوقت<br />

کفش انگليسی هم پايتان نکنيد.‏ ما همه آنها را آزمايش کرده ايم.‏ و<br />

سپس چنان خنديد که نگهبان های پشت در سرشان را داخل اتاق<br />

کردند تا چهره بندرت خندان قائد را ببيند!‏


<strong>127</strong><br />

– ارديبهشت http://www.rahetude.de 1383<br />

14<br />

دوره دوم<strong>راه</strong> <strong>توده</strong> فروردين<br />

<br />

نهضت ملی<br />

– ميهنی افغانستان بنيانگذاری شد<br />

اتحاد وسيع روشنفکران<br />

و نيروی چپ افغانستان<br />

منشور که پيشتر بصورت پيشنهادی از سلطانعلی کشمند،‏ نخست وزير دولت دمکراتيک افغانستان منتشر شده بود،‏<br />

شباهت بسيار به کارپايه و اساسنامه بنيانگذاری حزب <strong>توده</strong> ايران دارد که در زمان جنگ دوم جهانی و اشغال<br />

ايران تهيه و تصويب شد.‏<br />

همايش بنيانگذاری نهضت ملی-‏ ميهنی افغانستان با حضور بيش از 500 تن از دولتمردان سابق و رهبران احزاب<br />

و تشکل های چپ،‏ ملی و روشنفکری افغانستان در کشور هلند برگزار شد و طی آن منشور اوليه نهضت به بحث<br />

و تصويب گذاشته شد.‏<br />

نوراحمد نور،‏ حبيب منگل،‏ بشير بغلانی،‏ نجم الدين کاويانی و محمود بريالی سخنرانان اصلی اين همايش بودند.‏<br />

در روزهای پايانی ماه فوريه 2004، سرانجام پس از نزديک به يک دهه و نيم که از فروپاشی اتحاد شوروی و سقوط دولت<br />

دمکراتيک در افغانستان می گذرد،‏ بزرگترين اجلاس طيف گسترده مهاجران چپ افغانستان در کشور هلند برگزار شد.‏<br />

دراين همايش وسيع که در آن بيش از پانصد تن شرکت کرده بودند،‏ نهضت ملی – ميهنی افغانستان پايه ريزی شد که در آن برجسته<br />

ترين دولتمردان و کادرهای حزب حاکم سابق در افغانستان و رهبران برخی احزاب چپ غير حاکم در آن دوران نقش تعيين کننده<br />

داشتند.‏ نهضت ملی – ميهنی جديد افغانستان و بويژه منشور و کارپايه آن شباهت بسيار دارد به منشور و اساسنامه پايه ريزی حزب<br />

<strong>توده</strong> ايران در سالهای جنگ دوم جهانی و سقوط نظام ديکتاتوری رضا خان.‏ در آن دوران نيز حزب <strong>توده</strong> ايران با هدف بسيج وسيع<br />

ترين اقشار روشنفکری جامعه با هدف رهبری وسيع ترين طبقات و اقشار اجتماعی پايه ريزی شد که شعار و کارپايه آن مبارزه با<br />

اشغال کشور،‏ جلوگيری از سقوط ايران در دام جنگ دوم و دفاع از صلح و در عين حال ‏"سوسياليسم"‏ بود.‏ آن اساسنامه و کارپايه<br />

حزب <strong>توده</strong> ايران،‏ يکی از معتبرترين و دقيق ترين کارپايه های حزبی است که بزودی متن کامل آن روی سايت <strong>راه</strong> <strong>توده</strong> قرار خواهد<br />

گرفت.‏<br />

زمينه های همايش نهضت ملی-‏ ميهنی افغانستان،‏ پيشتر با انتشار يک منشور تحليلی از سوی سلطانعلی کشمند نخست وزير دولت<br />

دمکراتيک افغانستان پيشنهاد شده بود.‏ سلطانعلی کشمند در دولت آشتی ملی دکتر نجيب االله،‏ در مقابل مسجد پل خشتی کابل هدف چند<br />

گلوله قرار گرفت و برای درمان و جراحی چشم و صورت گلوله خورده خود عازم اروپا شد.‏ دراين فاصله دولت نجيب االله با يورش<br />

طالبان و ارتش پاکستان به افغانستان سقوط کرد و فصل جديدی در کشور بلاديده افغانستان آغاز شد که اکنون به حضور ارتش<br />

امريکا در افغانستان و دولت حامد کرزای-‏ خليل زاد ختم شده است.‏ دولتمردانی که يکی رئيس جمهور است و ديگری نماينده ويژه<br />

امريکا در افغانستان.‏ خليل زاد ديپلماتی است افغان تبار و مشاور کاخ سفيد در امور ايران،‏ افغانستان و قفقاز.‏ آنها که اکنون در<br />

افغانستان مصدر امورند،‏ اغلب از تحصيل کردگان امريکا و کارمندان و کارگزاران شرکت بزرگ نفتی امريکا می باشند.‏<br />

سلطانعلی کشمند که اخيرا خاطرات او در سه جلد منتشر شده است،‏ با انتشار منشور نهضت ملی-‏ ميهنی افغانستان،‏ همايشی را پايه<br />

ريزی کرد که نخستين جلسه آن در هلند برگزار شد،‏ گرچه او خود بدليل وضع جسمی نتوانست در اين اجلاس حضور يابد.‏<br />

اجلاس هلند را ‏"نوراحمدنور"‏ از کادرهای برجسته و<br />

تحصيل کرده دولت دمکراتيک افغانستان افتتاح کرد که سالها<br />

بدليل پاره ای اختلافات بر سر نوع مناسبات حزب حاکم با<br />

اتحاد شوروی و حضور ارتش سرخ دراين کشور خارج از<br />

افغانستان بسر برده و بعنوان رابط مجله صلح و سوسياليسم در<br />

چکسلواکی سابق زندگی کرد.‏ حضور او در اين همايش و<br />

افتتاح اجلاس با کف زدن های ممتد شرکت کنندگان هم<strong>راه</strong> شد.‏<br />

نوراحمد نور پس از سخنانی کوتاه از بشير بغلانی خواست تا<br />

رياست جلسه را برعهده گيرد.‏ بشير بغلانی از حقوقدانان و<br />

قضات برجسته افغانستان است.‏ اين پيشنهاد با استقبال حاضران<br />

روبرو شد و بغلانی نيز يک هيات 5 نفره را برای رياست<br />

جلسه پيشنهاد کرد که تائيد و انتخاب شد.‏<br />

بشير بغلاني در سخنرانی خود و در پاسخ به انتقاداتی<br />

که به دولت دمکراتيک سابق افغانستان می شود گفت:‏ همه<br />

نظرات و داوري ها بايد با واقع بيني هم<strong>راه</strong> باشد.‏ اکنون ما بايد<br />

با گرايشهاي سياسي و فرهنگي مشابه آه در فاصله با ما قرار<br />

دارند به گفتمان بنشينيم.‏ نهضت ميهني افغانستان به اتحاد همه<br />

روشنفكران و نيروهاي روشنگرنيازمند است.‏ بغلاني در مورد<br />

مشکلات کنونی افغانستان و بويژه حل مسئله ملي دراين کشور<br />

گفت:‏ طرح نهضت ميهني در اين زمينه روشن و شفاف بوده و<br />

در واقع يگانه طرحي ميباشد آه <strong>راه</strong> حل مسئله ملی<br />

درافغانستان است.‏ بغلانی از همه نيروهای مترقی و عدالت جو<br />

افغانستان خواست تا در هر آشوري هستند توانايي خود را چه<br />

بصورت انفرادي و چه گروهي در خدمت مردم و وطن قرار<br />

دهند و از همه حاضران در همايش هلند خواست تا در جهت<br />

ف<strong>راه</strong>م ساختن زمينههاي همكاري و اتحاد عمل روشنفكران<br />

تلاش کنند.‏<br />

بيانيه اصلی همايش هلند را ‏"حبيب منگل"‏ عضو<br />

رهبری حزب حاکم در دولت دمکراتيک افغانستان و سفير اين<br />

کشور در مسکو در آن زمان قرائت کرد.‏ حبيب منگل نيز که<br />

خود پشتون و از منتقدان آن زمان نوع مناسبات حزب حاکم<br />

افغانستان با دولت وقت اتحاد شوروی بود،‏ در اين سخنرانی که


يل<br />

يت<br />

ود.ش<br />

<strong>127</strong><br />

– ارديبهشت http://www.rahetude.de 1383<br />

15<br />

دوره دوم<strong>راه</strong> <strong>توده</strong> فروردين<br />

<br />

بارها با تائيد و کف زدن های مکرر شرکت کنندگان اجلاس<br />

قطع شد گفت:"‏ تحقيق اهداف نهضت اتحاد ميهنی افغانستان<br />

نيازمند مبارزه متحدانه و يك پارچه است.‏ با نفاق ، پراآندگي و<br />

تشتت تشكيلاتي و ادامه بي اعتمادي ميان گروههاي جنبش ملي<br />

ما نخواهيم توانست به موفقيت دست يابيم.‏ تشتت هميشه به<br />

جنبش های مترقی افغانستان لطمه زده است.‏<br />

اين درحالي است که تجارب گذشته نشان ميدهد<br />

گروههاي آوچك و منزوي از مردم،‏ جدا از هم و در آشمكش<br />

با هم و غرق در آليشهها و دگمها،‏ خودخواهي های گروهي<br />

هيچگاه و در هيچ کجا نتوانسته و نميتوانند منشه و محرك<br />

مبارزه موفقيتآميز شوند.‏<br />

همين واقعيت،‏ اساس انديشه پايهگذاري يك حرآت<br />

سياسي،‏ سازمان و تشكل سياسي برای دفاع از منافع بخش<br />

وسيع مردم را تشکيل می دهد.‏ حرف بر سر ب<strong>راه</strong> اندازي يك<br />

حرآت به شكل يك نهضت و جمع آمد بزرگ ملي است.‏<br />

نهضتي آه از نظر پايه اجتماعي و فرمي،‏ ديدگاهها و برنامه<br />

سياسي داراي خصلت فراگير باشد و قابليت تشكل وسيع بخش<br />

بزرگي از آگاهان و نخبگان سياسي و نمايندگان اقشار مختلف<br />

اجتماعي،‏ اقوام و مليتها ساآن آشور را داشته باشد.‏<br />

مردم سالاري و دمكراسي<br />

حبيب منگل در باره ضرورت دمکراسی و<br />

مردمسالاری گفت:‏ حاآميت و قدرت سياسي از اراده مردم<br />

ناشي ميشود.‏ اين اراده در نظام مبتني بر مردم سالاري تامين<br />

مي شود.‏ به گونهاي آه حكومتها مشروعيت خود را از راي<br />

مردم و انتخابات آزاد و منصفانه اخذ ميکنند و برمبنای قوانين<br />

فعاليت ميآنند.‏ قوانيتی آه توسط نمايندگان مردم وضع<br />

ميگردد.‏ دولت حقوقي و حاآميت قانون،‏ تامين حقوق اساسي و<br />

آزاديهاي فردي و اجتماعي،‏ آثرت گرايي و سيستم چند حزبي<br />

و تامين بي قيد و شرط آزاديهاي سياسي و جدايي امور ديني<br />

از امور دولتي،‏ تفكيك قواي سهگانه و استقلال واقعي قوه<br />

قضائيه،‏ عدم خشونت سياسي دراداره امور دولت و تحكيم<br />

نظارت عمومي مردم بر حكومت از پائين،‏ اساس و عناصر<br />

انفكاك ناپذير نظام مبتني بر دمكراسي و مردم سالاري ميباشد.‏<br />

‏"نهضت ميهني"‏ که ما برای پايه گذاری آن دراينجا<br />

جمع شده ايم بر مردم سالاري و تجسم عملي نظام و حكومت<br />

دمكراتيك استوار است و مخالف همه اشكال ديكتاتوري است.‏<br />

مردم سالاري و دمكراسي نياز تكامل جامعه افغاني و خواست<br />

مردم افغانستان است و به همين دليل نيز جزو مهم ترين ارکان<br />

منشور نهضت مليی-‏ ميهني است.‏<br />

ترقي عمومي<br />

عقب ماندگي عمومي و واپسگرايي معضل ديرپاي<br />

جامعه افغاني است و در حقيقت همين معضل منشا و دليل<br />

اساسي همه بد بخ ها و معضلات جامعه افغانستان است.‏<br />

بدين جهت است آه ميهن دوستي و آزادي،‏ دمكراسي و مردم<br />

سالاري با ترقي عمومي يعني تجديد و توسعه همه جانبه<br />

اقتصادي-‏ اجتماعي و فرهنگي،‏ رفاه و عدالت اجتماعي گره<br />

خورد و مكمل يكديگراند.‏ به گونهاي آه تجدد وتوسعه همه<br />

جانبه اقتصادي-‏ اجتماعي و فرهنگي آشور،‏ پايه مادي و<br />

معنوي آزادي،‏ دمكراسي و عدالت را تشكيل ميدهند.‏ انسان<br />

زماني آزاد خواهد بود که بتواند از فقر و ستم نجات يابد و<br />

دمكراسي زماني ارزش مييابد آه با عدالت اجتماعي توام گردد.‏<br />

اقتصاد و بازار و ترقي اقتصادي،‏ مبارزه براي تامين<br />

زندگی مردم و مناسبات عادلانه اجتماعي و توسعه پايدار و<br />

سيستم ماليات مترقي و توزيع عادلانه درآمد ملي،‏ تامين و رفاه<br />

اجتماعي و رفع نيازمندي هاي اقشار آم درآمد،‏ مبارزه براي<br />

تامين حقوق اجتماعي و اقتصادي زحمتكشان شهر و ده،‏ تقويت<br />

اتحاديههاي صنفي و سازمانهاي اجتماعي و مساعي براي ريشه<br />

آن آردن عقب ماندگي فرهنگي،‏ از طريق تحولات و انكشاف<br />

همه جانبه فرهنگي،‏ اصول و نكات اساسي مشي سياسي نهضت<br />

ميهني را در عرصه ترقي عمومي تشكيل ميدهد.‏ ترقي<br />

عمومي و عدالت اجتماعي آرمان نهضت ميهني است.‏ تحقق<br />

اين اهداف تنها در صورت رشد وتكامل متوازن و هماهنگ<br />

مادي و معنوي ميسر است نه رشد لگام گسيخته آه پروسه سالم<br />

انكشاف را تخريب و شيرازه زندگي انساني را از بين ميبرد.‏<br />

نهضت ميهني يك جريان سياسي چپ و تحول طلب و<br />

دمكرات و عدالت خواه است و خواهان دگرگونيهاي مداوم و<br />

پيگيري اصلاحات از بالا و مبارزه تحول طلبانه از پائين ميباشد.‏<br />

نهضت ميهني آرمانها و اهداف برنامهاي خود را<br />

برمبنای هيچ فلسفي و فكرخاصي مشروط نميسازد؛ و براي<br />

تحقق اهداف و وظايف مرامي خود از مجموع تجربه و دانش<br />

پيشروي بشري بهره ميجويد.‏<br />

نهضت ميهني به اصل عدم خشونت معتقد و متعهد<br />

است و خواهان حل تضادهاي اجتماعي و معضلات سياسي از<br />

<strong>راه</strong> های صلح آميز ميباشد.‏<br />

نهضت ميهني را عقيده برآن است آه آرمانها و<br />

اهداف عادلانه فوق تنها در وجود شرايط و اوضاع مساعد نه<br />

تنها داخلي بلكه اطراف افغانستان و بينالمل می تواند تامين<br />

اين در حاليست آه آشور ما همواره قرباني موقعيت<br />

شرايط استراتژيك و ژئوپولتيك بوده و شده است.‏<br />

همگرايي و همكاري و همبستگي بينالملي،‏ گلوباليزم<br />

و يك آاسه شدن اقتصاد جهاني و موج گسترده سرمايهداري در<br />

جهان و مقابله شديد و رقابت روز افزون شرآتهاي فرامليتي<br />

بر سر ثروتها و بازارهاي آسياي ميانه و همچنان جنوب آسيا<br />

و هند،‏ ظهور قدرتهاي منطقهاي اتمي در وجود پاآستان و هند<br />

و تلاش ايران براي مبدل شدن به قدرت اتمي،‏ موج تروريسم و<br />

بنيادگرايي اسلامي و تمايلات تفوق طلبانه نژادي،‏ قومي و<br />

مذهبي در منطقه،‏ تضاد و اشتراك در منافع آشورها و ملل<br />

منطقه،‏ اهميت آشور ما را به مثابه ‏"نقطه اشتراك تقاطع و<br />

تقابل منافع"‏ مانند گذشته حفظ و بيش از پيش بالا برده است.‏<br />

اين وضعيت و حساسيتهاي ناشي از آن تدوين و تنظيم مشي و<br />

موضعگيري درست،‏ معطوف به شرايط مساعد بينالملي را<br />

براي حفظ منافع ملي و پيشرفت همه جانبه آشور به پيش ميآشد.‏<br />

‏(نهضت ميهني)‏ را عقيده بر آن است آه افغانستان<br />

زماني به پيشرفت ملي و اجتماعي نايل ميشود آه با آشورهاي<br />

همجوار دور و نزديك در صلح و دوستي،‏ همكاري و احترام<br />

متقابل زندگي آند و اعتبار و سربلندي دولت افغانستان منوط به<br />

اين امر است آه از نرمها و موازين بينالمللي براي ترقي<br />

افغانستان و بهروزي مردم اين آشور استفاده کند.‏ نهضت<br />

ميهني بيگانه ستيزي و بيگانه پرستي و افراط های<br />

ناسيوناليستي را در مناسبات بينالمللي مردود ميداند و از مشي<br />

و اصول مبتني بر صلح و دوستي،‏ همكاري،‏ همگرايي و<br />

همبستگي در مناسبات بينالمللي حمايت مينمايد.‏ نهضت<br />

خواهان استقرار نظام نوين و عادلانه اقتصادي جهاني در جهت<br />

رشد و انكشاف آشورهاي فقير و از بين بردن فقر و ستم و<br />

تبعيض و برتري جويي ملي و نژادي و بازسازي و ارتقاي<br />

نقش سازمان ملل متحد در روابط بينالمللي و حل منازعات<br />

جهاني ميباشد.‏ نهضت مبارزه برضد تروريسم و توليد و<br />

قاچاق مواد مخدر را يك وظيفه ملي و بشري خود ميشمارد و


<strong>127</strong><br />

– ارديبهشت http://www.rahetude.de 1383<br />

16<br />

دوره دوم<strong>راه</strong> <strong>توده</strong> فروردين<br />

<br />

از نهضتهاي ملل متحد و نهضتهاي مطابق با منشور ملل<br />

متحد و نهضتهاي اجتماعي اعم از فمينستي زنان،‏ نهضتهاي<br />

صلح،‏ جوانان و محيط زيست و اتحاديههاي صنفي در سراسر<br />

جهان حمايت ميآند."‏<br />

بشير بغلانی در بخش ديگری از قرائت منشور و<br />

بيانيه نهضت ملی – ميهنی افغانستان پيرامون اصول تشكيلاتي<br />

و پايه اجتماعي نهضت فراگير سياسي گفت:‏ نهضت ميهني<br />

سازمان سياسي و آانون تشكل و همبستگي طيف وسيع نيروها<br />

و گرايشهاي سياسي،‏ فكري ميباشد آه بر مبناي تشكيلات<br />

واحد و عضويت انفرادي مسئوليت انفرادي و رهبري جمعي،‏<br />

تساوي حقوق و ديسپلين يكسان دمكراسي گسترده در درون<br />

سازمان و انتخابي بودن همه ارگانها از بالا تا پائين،‏ توزيع<br />

صلاحيتها و تناوب در رهبري و پلوراليزم انديشهاي،‏ پذيرش<br />

موجوديت و همزيستي گرايشها درسياست گذاريها،‏ وحدت<br />

برنامه و عمل سياسي متشكل ميگردد.‏ همين اصول،‏ مبناي<br />

تشكل و حيات سازماني نهضت را تشكيل ميدهد.‏ نهضت<br />

ميهني آه مفهومي وسيعتر از حزب سياسي را دارد،‏ منافع<br />

طيفي گستردهتر و فراگيرتر از طبقات و اقشار اجتماعي و يا<br />

نيروهاي گوناگون را آه هريك نماينده اين يا آن طبقه و<br />

لايههاي اجتماعي هستند،‏ در نظر دارد.‏ بنابراين،‏ پايه اجتماعي<br />

نهضت را اقشار متوسط و زحمتكشان شهر و ده،‏ اعم از<br />

روشنفكران،‏ آارشناسان و متخصصان و ماموران دولتي و<br />

مديران،‏ معلمان و استادان،‏ اقشار ميانه حال روستايي و<br />

دهقانان،‏ آارگران پيشهوران،‏ سرمايهداران و تجار ملي يا به<br />

عبارت ديگر اآثريت مردم افغانستان تشكيل ميدهد و براي<br />

تامين منافع و مطالبات آنان مبارزه ميآند.‏<br />

نهضت ميهني زنان را جزيی از شهروندان<br />

متساويالحقوق جامعه ميداند و به اين باور است آه بدون جلب<br />

مشارآت آنها در همه شئون زندگي،‏ توسعه سياسي و اقتصادي<br />

آشور امكان پذير نيست.‏ رفع تبعيض و خشونت عليه زنان و<br />

تامين شرايط مساعد آار و خدمات بهداشتي براي زنان،‏ حق<br />

آموزش،‏ آار و مشارآت آنها در اداره و سياست آماجهاي<br />

نهضت شمرده ميشود."‏<br />

بشير بغلانی در بخش ديگری از صحبت های خود<br />

اشاره به قانون اساسی جديد افغانستان که در لوئی جرگه اخير<br />

افغانستان تصويب شد کرده و گفت:‏ ‏"در سيستم پارلماني<br />

صلاحيتهاي اجرائي بين رئيس جمهور و صدر اعظم تقسيم<br />

ميشود.‏ در چنين سيستم،‏ پارلمان عاليترين ارگان قانون<br />

گذاري در آشور ميباشد و آابينه ‏(قوه اجرائيه)‏ براساس راي<br />

اعتماد اآثريت اعضاي پارلمان تاسيس ميگردد.‏<br />

نهضت ميهني بر اين عقيده است آه نظام مرآزي<br />

مقتدر،‏ آارآ و عرفي اما غير متمرآز پارلماني با ترآيب و<br />

بافت پيچيده قومي،‏ ملي و منطقهاي افغانستان سازگارتر و<br />

پايدارتر است و موجب ايجاد تعادل قدرت در ميان مليتها و<br />

مناطق افغانستان ميگردد.‏ در واقعيت دمكراسي پارلماني قدرت<br />

را در ساحه جغرافيايي آشور پخش نموده و پيشرفت و ترقي<br />

محلات با مشارآت مردم آن صورت ميگيرد و اين امر در<br />

مجموع موجب پيشرفت آشور ميگردد.‏ نهضت ملي بر اين<br />

باور است آه مساله ملي بدون ترديد،‏ يكي ار معضلات حساس<br />

ميهن ما را تشكيل ميدهد آه بر امر ساختار قدرت و موضوع<br />

ساست سايه ميافكند.‏ برخوردها و گرايشهاي افراطي به مساله<br />

ملي نه تنها <strong>راه</strong> به جايي نميبرد،‏ بلكه حل اين مشكل را<br />

دشوارتر ميآند.‏ افغانستان آشوري است آثيرالمله آه در آن<br />

مليتها و قومهاي گوناگون،‏ اعم از پشتون،‏ تاجيك،‏ هزاره،‏<br />

ازبك،‏ ترآمن،‏ پشهاي،‏ نورستاني و بلوچ و چار ايماق زندگي<br />

ميآنند و افزون بر اين،‏ اقليت قومي،‏ مذهبي هند و در<br />

بخشهايي از آشور پراآندهاند.‏<br />

وضع آنوني در افغانستان بيانگر اين حقيت است آه<br />

ميان ادعاهاي مبني بر ايجاد نظام استوار بردمكراسي و عدالت<br />

اجتماعي تا واقعيتهاي عيني،‏ فاصله زيادي وجود دارد.‏<br />

رعايت حقوق بشري،‏ تحقق حقوق شهروندي و ملي مردم و<br />

برابري حقوق زن و مرد و نجات آودآان و جوانان از تباهي و<br />

گم<strong>راه</strong>ي،‏ به رويا بيشتر شباهت دارد.‏ برپايه برخي از مواد<br />

قانون اساسي جديد شيوه آهن اداره محلي بار ديگر احيا گرديده<br />

است.‏ نهضت ميهني به مثابه يك جريان در حاليكه از سقوط<br />

نظام مستقل سياسي طالبان و مساعي ملي و بينالمللبي در<br />

راستاي تامين صلح و ثبات پايدار،‏ بازسازي و عادي ساختن<br />

اوضاع آشور حمايت ميآند.‏<br />

پس از قرائت پيام همايش توسط حبيب منگل،‏ نجم الدين<br />

کاويانی عضو رهبری حزب حاکم دمکراتيک افغانستان و عضو دولت<br />

دکتر نجيب االله طی سخنانی گفت:‏ ‏"يکسال و اندی از اعلام طرح<br />

نهضت ميهنی دموکراسی و ترقی افغانستان سپری شده است.‏ اين طرح<br />

در بسر يک گفتمان سياسی جدی و سازنده شکل گرفت و به مثابه تفکر<br />

نوين سياسی به فعاليت خواهان نهضت ميهنی سمت و سو داد.‏<br />

درجريان گفتگوها روی طرح،‏ نتيجه گيری های جديد در رابطه با<br />

واقعيت گرائی سياسی بوجود آمد،‏ ديدگاه های هواخواهان نهضت با هم<br />

نزديک شد،‏ ضرورت تداوم گفتگو ها و بررسی ها دراين راستا بيش<br />

از پيش محسوس گرديد.‏ همايش امروز درادامه اين گفتگوها و بررسی<br />

ها و اتخاذ تدابير در سطح گسترده تر برگزار شده است.‏<br />

آارنامه جنبش دادخواهانه روشنفكران در آشور ما<br />

بيانگر اين امر است آه اين جنبش برغم پارهاي از اشتباهات و<br />

خطاها،‏ بدون ترديد منشا خدمات با اهميت اجتماعي گرديده است.‏<br />

زمان آن فرا رسيده است آه نسل جديدي از آادرها و هواخواهان<br />

نهضت ميهني در امر پيشبرد و گسترش خطوط فكري نهضت و<br />

پياده نمودن آن در عمل،‏ مسئوليت بيشتري بعهده بگيرند.‏<br />

محمود بريالی عضو ديگر رهبری حزب حاکم<br />

دمکراتيک افغانستان نيز طی سخنانی گفت:‏ منشور و طرح<br />

نهضت ملی-‏ ميهنی در شرايطی ارائه شده است که کشور ما<br />

افغانستان در يک مرحله حساس تاريخی سياسی خود قرار<br />

گرفته است.‏ تامين صلح و ثبات پايدار،‏ دفاع از آزادی و<br />

دمکراسی،‏ استقلال،‏ تماميت ارضی،‏ حاکميت ملی،‏ وحدت ملی<br />

و بازسازی و رشد اقتصادی وظائف مشترک ملی و ميهنی می<br />

باشد که در برابر طيف وسيعی از ترقيخواهان کشور قرار<br />

دارد.‏ تحقق اين آرمان های شريفانه از عهده هيچکدام از<br />

نيروها به تنهائی امکان پذير نيست.‏ اين اجلاس نشان داد که ما<br />

همگام با چرخ تکامل تاريخ رشد می کنيم.‏ از سطح بسيار<br />

ابتدای مبارزه آهسته،‏ آهسته ولی با گام های متين و استوار<br />

وارد مرحله بعدی می شويم.‏ در اين <strong>راه</strong> دشوار عوامل متعدد<br />

مثبت و منفی موجود است.‏ يکی از عوامل نامساعد همانا<br />

اينست که ما در مهاجرت،‏ غربت و دربدری زندگی می کنيم.‏<br />

هر نوع بدبختی قابل تحمل است،‏ ليکن بی وطنی بزرگترين<br />

بدبختی است.‏ بی وطنی،‏ زندگی در ذلت و حقارت است.‏ اين<br />

بزرگترين نامساعدی شرايط است.‏<br />

براي بعضيها شكست پايان آار است،‏ ناميدي است،‏<br />

مرگ است و مايوسي است.‏ اما درسياست همان قسمي آه<br />

پيروزي وجود دارد،‏ شكست نيز وجود دارد.‏ ما درشكست به<br />

پا ميايستيم،‏ دوباره بر ميخيزيم و به پيش ميرويم.‏ عوامل<br />

مساعدي هم براي ما وجود دارد،‏ از جمله همين که شما يک نيروی<br />

عظيم سياسی و جانشين و رزرو ملی برای کشور ما افغانستان.‏<br />

"


<strong>127</strong><br />

– ارديبهشت http://www.rahetude.de 1383<br />

17<br />

دوره دوم<strong>راه</strong> <strong>توده</strong> فروردين<br />

<br />

»<br />

-<br />

روزنامه ياس نو،‏ درآستانه انتخابات مجلس هفتم و در اوج<br />

تحصن اعتراضی نمايندگان مجلس مصاحبه ای با محمد علی<br />

عموئی دبير و عضو هيات سياسی وقت حزب <strong>توده</strong> ايران(تا<br />

مقطع يورش به حزب در سال 1361)، درتهران انجام داد.‏ در<br />

اين مصاحبه نقطه نظراتی پيرامون مجلس و تحصن و روند<br />

سرد انتخابات آينده مجلس،‏ درکنار نظرات و ديدگاه هائی<br />

پيرامون اصل اصلاحات و نقطه ضعف اصلاحات و اصلاح<br />

طلبان درون حاکميت مطرح شد.‏ با توجه به پايان انتخابات<br />

مجلس هفتم،‏ از مصاحبه مورد بحث،‏ آن نکات مربوط به<br />

تحصن نمايندگان و انتخابات را حذف کرده و آنچه را جنبه<br />

تحليلی و نگاه به آينده اصلاحات در ايران دارد را برگزيده ايم<br />

که در زير می خوانيد.‏ تنها برخی افعال را در اين خلاصه<br />

سازی تغيير داده و به روز کرده ايم.‏<br />

محمد علی عموئی:‏<br />

سازماندهی<br />

مردم پراکنده<br />

آنچه از دست رفت و آنچه<br />

دوباره بايد بدست آيد<br />

76 و<br />

«<br />

»<br />

واقعيت اين است که پس از انتخابات خرداد<br />

روی کار آمدن آقای سيد محمد خاتمی و هم چنين پس از<br />

انتخابات برای مجلس ششم فضای عمومی جامعه ايران پتانسيل<br />

جديدی را برای اصلاحات ف<strong>راه</strong>م آورده بود.‏ شورو التهاب<br />

مردم و کثرت عد دی مشارکت کنندگان در انتخابات همه<br />

حکايت از اشتياق و علاقه وافر مردم و رای دهندگان برای<br />

رفع کاستی ها و بهبود بخشيد ن به شرايط دشوار سياسی<br />

اقتصادی و اجتماعی کشور داشت.‏ به گمان من آقای رئيس<br />

جمهور و هم چنين نمايندگان اصلاح طلب در مجلس شورای<br />

اسلامی به بهترين وجهی می توانستند از اين پتانسيل عظيم<br />

استفاده کنند.‏ با کمال تاسف مراد برخی از اصلاح طلبان از لفظ<br />

مردم با آنچه که معمولا از مردم مراد می شود متفاوت<br />

بود ‏.آنها مردم را فقط در روز انتخابات ودر کنار صندوق های<br />

رای می ديدند و در فاصله دو انتخابات مردم بکلی فراموش می<br />

شوند.‏ اين در حالی بود که تقسيم قوا در کشور ما چنان است که<br />

اصلاح طلبان با وجود کثرت عددی شان در مجلس شورا<br />

توانايی پيش برد نظراتشا ن را در مقابل تصميمات شورای<br />

نگهبان وديگر نهادهای غير انتخابی نيافتند.اينان بدون تکيه به<br />

رای دهندگانی که آنها را به مجلس فرستاده بودند،‏ خواستار<br />

انجام پاره ای اصلاحات شدند وبا توجه به توازن قوای موجود<br />

بدون ترديد هر جا نظرات و مصوبات اينها با مصالح،‏ منافع<br />

ونظرات مخالفانشان رودررو بود با سدی مواجه شدند که برای<br />

آنها غير قابل عبور بود.‏ به همين علت ، ما شاهد اين هستيم که<br />

برغم آنکه در دوره انجام اصلاحات فضای عمومی جامعه<br />

ايران بهبود نسبی پيدا کرد،‏ ولی آنچه از اصلاح طلبان انتظار<br />

ميرفت عملی نشد و نشانه آنهم در واقع همين سر خوردگی<br />

واحساس نا اميدی است که در مردم،‏ در قبال اصلاح طلبان<br />

بوجود آمد.‏<br />

واقعيت اين است،‏ که امروز نگاه مردم نسبت به آنچه<br />

در کشور می گذرد،‏ يک نگاه-‏ بی تفاوتی ناشی از عملکرد<br />

مخالفان اصلاحات و نيز اصلاح طلبان است.‏ البته عده ای می<br />

گويند که اصلاح طلبان وعده دادند و نخواستند کاری کنند وعده<br />

ای ديگر تاکيد دارند که آنها به لحاظ موانع ومخالفت هايی که<br />

مخالفان اصلاحات در قبال مصوبات آنها انجام دادند نتوانستند<br />

کاری کنند؛ اما به هر جهت ، اصلاح طلبان در يک نقطه<br />

حساس تاريخی قرار گرفتند.‏<br />

واقعيت اين است که نظام حکومتی و سياسی کشور<br />

سالهاست که به لحاظ مشکلات ساختاری به ناکارآمدی غريبی<br />

گرفتار آمده است.‏ دو گانگی قدرت درارکان اصلی حاکميت،‏<br />

هر گونه اقدام اصلاحی را که پاسخگوی کليه مطالبات بر حق<br />

و انباشته شده مردم بوده،‏ با ناکامی مواجه ساخته است.‏<br />

جمهوريت که رکن اساسی آن رای مردم از طريق<br />

انتخابات نمايندگان مستقيم آنها معنا می يابد بکلی ناديده گرفته<br />

شده و اينک از آن پيکری نحيف و رنگ باخته باقی مانده است.‏<br />

من بارها به اين مطلب اشاره کرده ام که اساس جمهوريت تکيه<br />

برآرای مستقيم مردم است.‏ اين درحالی است که بارها در کلام<br />

مسئولان بلند مرتبه هم به نقل از رهبر فقيد انقلاب عباراتی نقل<br />

می شود مبنی بر اينکه ميزان را ی ملت است،‏ يا ‏"مجلس در<br />

راس امور است"‏ که اين همه در واقع نشانگر اعتبار اصلی<br />

آرای مستقيم مردم است.‏ اما انتخابات مستقيم اکنون تبديل شده<br />

به انتخابات دومرحله ای،‏ که در همين انتخابات مجلس هفتم<br />

همگان شاهد آن بودند و اين چيزی است بکلی مغايرت با قانون<br />

اساسی و روح جمهوريت.‏<br />

گرچه در اين شرايط نقد و انتقاد عملکرد اصلاح<br />

طلبان را چندان جايز نمی دانم و فکر ميکنم بايستی به فکر <strong>راه</strong><br />

حلی برای مشکل بود،‏ با اين حال معتقدم بسياری از اصلاح<br />

طلبانی که دراين سالهای اخير دست به کوششی زده اند تا<br />

خونی تازه در اين پيکر جاری کنند با عقب نشينی های مکرر<br />

در مواجه با سرسختی مخالفان اصلاحات و نهادهای انتصابی<br />

نتوانستند و يا نخواستند گرهی از اين کار فروبسته بگشايند.‏ به<br />

جرئت می توان ادعا کرد که همين مردمی که با آن شور و<br />

نشاط در انتخابات گذشته اعم از انتخابات رياست جمهوری يا<br />

مجلس،‏ مشارکتی مثال زدنی داشتند،‏ در انتخابات مجلس هفتم<br />

نااميد از هرگونه اثر بخشی آرای خود بودند و آشکارا روی<br />

گردان حضور در برابر صندوق های رای شدند.‏<br />

مردم از هرگونه مقاومت مدنی در مقابل سرسختی<br />

های مخالفان اصلاحات ، خوشحال می شوند،‏ اما بروز آشکار<br />

اين تائيد و حمايت به علت نبود نهادهای دمکراتيک،‏ احزاب و<br />

سازمان های مردمی ممکن نيست و اين عملا مانع از تجلی<br />

پشتيبانی و تائيد چشم گير مردم از اصلاح طلبان شد.‏ <strong>توده</strong> مردم<br />

سازمان نيافته هرگز نمی توانند مطالبات و احساسات خود را به<br />

سامان کنند،‏ به نمايش بگذارند و اين ثمره فرصت سوزيهای


<strong>127</strong><br />

– ارديبهشت http://www.rahetude.de 1383<br />

18<br />

دوره دوم<strong>راه</strong> <strong>توده</strong> فروردين<br />

<br />

است که در چند سال اخير در کارنامه حرکت اصلاحات به<br />

ثبت رسيده است.‏ اين يکی از انتقادات جدی نسبت به عملکرد<br />

اصلاح طلبان است.‏<br />

وقتی گفته می شود احزاب دراين کشور ريشه ندارند<br />

و سازمان نايافتگی مردم را به اين بهانه توجيه می کنند،‏ بايد<br />

يادآوری کرد که بعداز انقلاب مشروطه واز يک قرن پيش،‏<br />

تشکل هايی در جهت ارائه نظرات وپيشنهادات و<strong>راه</strong>کارهايی<br />

به منظور بهبود شرايط اجتماعی،‏ برای تحصيل حقوق اساسی<br />

مردم وجود داشته است.‏ ما از صدر مشروطيت شاهد احزاب<br />

عدالت،‏ عاميون واجتماعيون که باصطلاح امروزی سوسيال<br />

دموکرات هستند،‏ حزب کمونيست ايران وحزب دموکرات و...‏<br />

بوده ايم.‏ بعد از اينها در نتيجه کودتای سوم اسفند<br />

سرکوب شدند ولی باز فعاليت ها به اشکال مختلف ادامه<br />

پيداکرد،‏ تا اينکه مجددا در سال 1310 در معرض سر کوب<br />

قرار گرفتند که دستگيری 53 نفر و محاکمه و زندان آنها<br />

دراين دوره شاخص است.‏ با پايان گرفتن دوران ديکتاتوری<br />

رضا خان وآغاز مرحله نوينی در جامعه ايران پس از شهريور<br />

فعاليت حزبی،‏ تشکيلاتی،‏ به نحو گسترده ای در دهه<br />

و تا آغاز کودتای ننگين 28 مرداد ادامه داشت.‏ تحزب در<br />

سطح بسيار گسترده ای طی اين دهه در برگيرنده بسياری از<br />

مردم علاقمند به سر نوشتشان بود.‏ حزب <strong>توده</strong> ايران،‏ حزب<br />

دموکرات قوام السلطنه،‏ حزب اراده ملی،‏ حزب عدالت،‏ حزب<br />

ايران،‏ حزب مردم ايران،‏ حزب ملت ايران،‏ پان ايرانيستها،‏<br />

سومکايی ها وسر انجام جبهه ملی ايران که در برگيرنده<br />

بسياری از احزاب ملی گرا بود.‏ اينها همه نشانگر فعاليت<br />

گسترده سازمانی درايران است.‏ اتفاقا امرتحزب در ايران،‏ ما<br />

را با ديگر کشورهای منطقه متمايز ميسازد.‏ نبود معيارهای<br />

دموکراتيک و در نتيجه سرکوب احزاب در دوره هايی بوده<br />

است که امکان فعا ليت باقی نگذاشتند.‏ سر کوب و حتا امحاء<br />

فيزيکی فعالان سياسی همواره <strong>راه</strong> را بر فعاليت حزبی<br />

وتشکيلاتی درجامعه ايران بسته است.‏ ما در تمام دوران<br />

تاريخی خودمان حتا پس از انقلاب هم شاهد اين رويداد بوده<br />

ايم.‏ در سالهای اول انقلاب هم،‏ عرصه فعاليت سياسی<br />

وتشکيلاتی نسبتا گسترده بود.‏ صرف نظر از اشتباهاتی که<br />

اينجا يا آنجا توسط سازمانها واحزاب سياسی رخ داد،‏ اما<br />

سرکوب اين احزاب و حذف کامل آنها حتا بصورت حذف<br />

فيزيکی،‏ نشانه نبود شرايط تحزب نيست ويا نشانه نبود سابقه<br />

تاريخ فعاليت سازمانی درايران نيست.‏ اگر عده ای بر اين امر<br />

تکيه می کنند،‏ به گمان من اين به لحاظ نگرشی است که اصولا<br />

نسبت به مردم دارند.‏ از نظر آنها مردم يعنی حضور در پای<br />

صندوق های رای.‏<br />

اصلاح طلبانی که به اعتراف خود 30 درصد از<br />

قدرت را در اختيار داشتند،‏ بايد می دانستند که يگانه پشتيبان و<br />

منشا قدرت آنان،‏ همان مردمی هستند که بايد متشکل می شدند.‏<br />

همان ها که با رای خويش آنان را به حاکميت بردند.‏ متاسفانه<br />

اصلاح طلبان هيچ کوششی در جهت سازماندهی هواداران<br />

خويش بعمل نيآوردند.‏ آنها می توانستند همان ستاد های<br />

انتخاباتی خود را پس از بر گزاری انتخابات،‏ بصورت هسته<br />

های نخستين سازماندهی هواداران خويش در آورند که اين کار<br />

را نکردند.‏<br />

ما به اتخاذ يک استراتژی نسبتا دراز مدت برای<br />

عملی ساختن اصلاحاتی در قانون اساسی که می تواند<br />

بصورت متمم صورت گيرد که البته در تاريخ کشور ما هم<br />

بيسابقه نيست)‏ نيازمنديم.‏ مقاومت های مدنی،‏ برای رفع کاستی<br />

های موجود در قانون اساسی نتيجه بخش خواهد بود اگر مردم<br />

را بتوان بموجب اين استراتژی بسيج کرد.‏ اساسأ ما به<br />

<strong>راه</strong>کاری فراتر از مسأله انتخاب يا عدم انتخاب اين يا آن فرد<br />

نيازمنديم.‏<br />

حالا ديگر سخن بر سر اين نيست که چه کسی نماينده<br />

بشود و يا چه کسی نماينده نشود،مساله ديگر از رد صلاحيت و<br />

نمايندگی مجلس گذشته است.‏ مسئله رد صلاحيت مردم است.‏<br />

مسأله اصلی که بايد برای آن چاره انديشی کرد اکنون عبارت<br />

است از تعيين حق سرنوشت مردم.‏ يعنی مردم آزادانه وعادلانه<br />

توانايی اين را داشته باشند که از حق خودشان برای تعيين<br />

سرنوشتشان به درستی استفاده بکنند.‏ اساسا مسئله انتخابات<br />

آزاد،‏ آغاز يک کار دمکراتيک است.‏ مقاومت مدنی اهدافی<br />

فراتر از مسئله رد صلاحيت های نمايندگان مجلس بايد داشته<br />

باشد.‏<br />

آنچه اصولا در برنامه اصلاح طلبی بايد بکنجد<br />

محدود به انتخابات ديگر نيست.‏ قبلا هم اشاره کردم که اصلاح<br />

امور به معنای واقعی کلمه نيازمند تدوين استراتژی دراز مدتی<br />

است که تمام مبانی حقوقی لازم برای پی ريزی يک جامعه<br />

دمکراتيک را در نظر گرفته باشد.‏<br />

مردم ديگر تمايل زيادی برای شرکت در انتخابات<br />

ندارند.‏ مردم به سودمندی انتخابات ديگراطمينان ندارند چرا؟<br />

براين که زمانی که اکثريت در مجلس از آن اصلاح طلبان بود<br />

مصوباتشان با وتو روبرو می شد.‏ در بهترين شرايط،‏ يعنی اگر<br />

مجلس هفتم هم دراختيار اصلاح طلبان قرارمی گرفت و حتی با<br />

حمايت گسترده مردم درانتخابات هم پيروز می شدند،‏ تازه<br />

شرايط مجلس ششم پديد می آيد.‏ در مجلس ششم لوايح دوگانه<br />

رئيس جمهور که به کلی فراموش شد.‏ قانون مطبوعات آنچنان<br />

شد.‏ قانون رفع تبعيض،‏ قانون منع شکنجه،‏ قانون جرم سياسی<br />

يعنی هر قانونی که واقعا بخشی از حقوق دمکراتيک<br />

مردم را حتی بخشی از حقوق مطرح در قانون اساسی را در<br />

بر داشت،‏ با ناکامی مواجه شد.‏<br />

بنابراين،‏ مسئله همانطور که اشاره کردم استراتژی<br />

بلند مدتی بر پايه سازماندهی مردم است.‏ چون يگانه ابزار<br />

قدرت اصلاحات مردم هستند.‏ مردم هم بصورت پراکنده تبديل<br />

به نيرو نخواهند شد.‏ ولی در صورت تشکل و آموزش و برپايه<br />

برنامه های معين است.‏ به گمان من <strong>راه</strong> کار،‏ <strong>راه</strong> کار دراز<br />

مدتی است که سرانجام هم به نتيجه خواهد رسيد.‏<br />

)<br />

.....<br />

ياری خوانندگان<br />

دوستان گرامی فريد و آناهيد از برلين،‏ کمک مالی<br />

شما برای تداوم انتشار <strong>راه</strong> <strong>توده</strong> دريافت شد،‏ دست شما را می<br />

فشاريم.‏<br />

از مونستر نيز ياری مالی که به ياد طبری ارسال شده<br />

بود دريافت شد.‏ از اين دوستان نيز سپاسگزاريم.‏<br />

<strong>راه</strong> <strong>توده</strong> به ياری علاقمندان و خريداران نشريه انتشار<br />

می يابد و هيچ منبع تامين کننده هزينه خود جز شما ندارد.‏<br />

1299<br />

1320<br />

20


<strong>127</strong><br />

– ارديبهشت http://www.rahetude.de 1383<br />

19<br />

دوره دوم<strong>راه</strong> <strong>توده</strong> فروردين<br />

<br />

پس از انتخابات مجلس هفتم،‏ اين مصاحبه با راديو 24 ساعته صدای ايران که از لس آنجلس برنامه پخش می کند و روی شبکه<br />

جهانی اينترنت قابل دسترسی است با سردبير <strong>راه</strong> <strong>توده</strong> انجام شده است.‏ با توجه به فاصله انجام مصاحبه که انتشار آن تحولات<br />

ديگری نيز درايران روی داد،‏ که بعنوان استدلال ها و حجت های مسائل مطرح شده در اين مصاحبه گنجانده شده است.‏<br />

پس از 7 سال مقاومت دربرابر جنبشی که نمی خواهد متوسل به خشونت شود<br />

کودتای مخملين<br />

هدف انتخابات فرمايشی مجلس هفتم<br />

خدابخشيان:‏ سلسله گفتگوها ی با شما درباره تحولات ايران<br />

مدتی به تاخير افتاد.‏ شنوندگان ما اغلب روی خط آمده و می<br />

پرسيدند،‏ با شکست اصلاحات؛ مثل اين که آقای الهی هم<br />

شکست خورده و با پروبالی شکسته ديگر نمی تواند پرواز<br />

اصلاحات کند.‏ واقعا اينطور است؟ دفتر اصلاحات بسته شده؟<br />

اگر به گفته شنوندگان ما،‏ دفتر اصلاحات بسته شده شما چه<br />

چيز برای گفتن داريد؟<br />

<strong>راه</strong> <strong>توده</strong>:‏ پيش از پاسخ به سئوال شما،‏ اجازه بدهيد يک<br />

توضيحی درباره اين مقدمه ای که گفتيد بدهم و آن اينکه،‏ چه<br />

کسی گفته اصلاحات شکست خورد و يا تمام شد و يا اصلاحات<br />

و اصلاح طلب ها از صحنه خارج شده اند که اگر،‏ مثلا من هم<br />

طرفدار اصلاحات باشم کنار رفته و بقولی پروبالم شکسته است<br />

و حذف شده ام؟<br />

من و امثال من ممکن است حذف شويم،‏ اما اصلاحات<br />

در جامعه ادامه خواهد يافت زيرا وابسته به طرفداران آن در<br />

داخل هم نيست،‏ چه رسد به امثال بنده در خارج از کشور.‏ به<br />

اين ترتيب،‏ ما بحث را باز هم از اصلاحات شروع می کنيم و<br />

ضرورت آن.‏<br />

شما و شنوندگانتان اگر يک مرور کوتاه هم به حوادث<br />

روزهای پس از انتخابات و يا آستانه انتخابات مجلس هفتم بکنيد<br />

به آسانی متوجه می شويد که جوشش و خواست اجتماعی برای<br />

تحولات با شتاب و قدرت بيشتری درجامعه وجود دارد.‏ شما<br />

درهمين اخبار بر می خوريد با شورش مردم و کارگران معدن<br />

در شهربابک کرمان،‏ شورش مردم فيروز آباد فارس،‏ شورش<br />

مردم در شهر اراک،‏ شورش مردم که ديروز در فريدونکنار<br />

شروع شده و به اين شورش ها،‏ اعتصاب و تحصن معلمين را<br />

اضافه کنيد،‏ به تهديد کارگران به اعتصاب سراسری در<br />

اعتراض به حقوق پايه و شکست مذاکرات با شورای عالی کار<br />

درهمين زمينه توجه کنيد،‏ به شادی انفجاری مردم در سراسر<br />

کردستان ايران به بهانه اعلام قبول خودمختاری در کردستان<br />

عراق و قبول زبان کردی بعنوان يکی از زبان های رسمی در<br />

اين کشور و حوادث کوچکتر و کم اهميت تری به نسبت به اين<br />

اخبار نگاهی بياندازيد،‏ آنوقت متوجه می شويد که فشار جامعه<br />

به حاکميت برای عقب نشينی در برابر خواست تحولات نه تنها<br />

کم نشده بلکه افزايش هم يافته است.‏ نه تنها افزايش يافته بلکه<br />

می خواهم بگويم صراحت و قاطعيت بيشتری هم به خود گرفته<br />

است،‏ حتی تا حدودی جنبه های خشونت هم کم کم دارد به خود<br />

می گيرد.‏ هم مراسم شام غريبان امسال در ميدان محسنی که<br />

جوان ها انصار و نيروی انتظامی را گيج و منگ کرده بودند و<br />

هم مراسم چهارشنبه سوری که بنظر من يک پيام آشکار را به<br />

هم<strong>راه</strong> خود داشت.‏ هم بدليل شادی عمومی مردم و هم نوع مواد<br />

انفجاری و محترقه ای که مردم از آنها استفاده کردند.‏ شما اگر<br />

در بعد از ظهر چهارشنبه سوری به تهران تلفن می کرديد،‏<br />

صدای انفجارهای مهيب نارنجک و ترقه اجازه نمی داد صدای<br />

ديگری را بشنويد.‏ اين يک اعلام آمادگی بود،‏ يک پيام خشن<br />

بود.‏ حکومت می تواند باور نکند و يا به روی خودش نيآورد،‏<br />

اما ما که با فاصله از حکومت قرار داريم و تحولات جامعه را<br />

دنبال می کنيم موظفيم اين پيام های مردم را بگيريم و بشنويم و<br />

البته نگران هم باشيم.‏ نگران از سرانجام و عواقب خيره سری<br />

حاکميت برای آينده ايران.‏ می خواهم خدمت شما بگويم که پس<br />

از آن مخالفت خشنی که با اصلاحات شد،‏ اکنون ما شاهديم که<br />

مردم دارند بيرون کشيدن سلاح های ديگری از غلاف را<br />

امتحان می کنند.‏<br />

آنها که از تمام شدن اصلاحات سخن می گويند،‏ لابد<br />

از اول هم فکر کرده بودند اصلاحات با کروبی آمده بود و حالا<br />

با کروبی می رود و يا بالاتر از آن،‏ انگار اصلاحات با مجلس<br />

آمده بود که حالا وقتی مجلس می افتد دست آنطرفی ها<br />

اصلاحات هم تمام می شود.‏ شما در ماه های آينده شاهد خواهيد<br />

بود که تحولات خيلی سريع تر خواهد شد،‏ گرچه نيروهای<br />

مخالف تحولات خيلی بی پرواتر و گستاخ تر هم جلوی مردم<br />

بايستند.‏ انتخابات اخير نشان داد که درنهايت بی پروائی آنها می<br />

خواهند عمل بکنند زيرا <strong>راه</strong> حل ديگری برايشان باقی نمانده<br />

است.‏ به همين دليل است که من می خواهم خدمت شما و<br />

شنوندگانتان بگويم که دراين انتخابات اخير،‏ برخلاف هر<br />

انتخاباتی در هر کشور ديگری،‏ درايران وضع برنده بسيار<br />

بدتر از بازنده است.‏ زيرا آنکس که خود را برنده می داند<br />

روبروی مردم ايستاده و حالا ديگر مردم دقيق تر از گذشته می<br />

دانند با کی روبرو هستند.‏ مردم می دانند چرا و با چه انگيزه<br />

ای تن به چنين رسوائی برای در آوردن مجلس از دست اصلاح<br />

طلب ها داده است.‏ در نتيجه اجازه بدهيد اين بخش را تقريبا با<br />

همين اعتراض خودم تمام کنم و تاکيد کنم که نه جنبش<br />

اصلاحات عقب رفته و نه امثال من اگر طرفدار اصلاحات و<br />

تغييرات خيلی جدی در مملکت هستند کنار رفته اند.‏<br />

خدابخشيان:‏ شما جزو معدود نيروهائی بوديد که پيش بينی<br />

پيروزی خاتمی در انتخابات سال 76 را کرديد و هميشه هم از<br />

او حمايت کرده ايد.‏ حالا که او در برابر مردم ايستاد و اين<br />

انتخابات فرمايشی را برگزار کرد چه می گوئيد؟<br />

<strong>راه</strong> <strong>توده</strong>:‏ ببينيد!‏ ما هم مثل شما نمی دانيم آقای خاتمی به چه<br />

دليل تصميم گرفت انتخابات را برگزار کند.‏ خود ايشان بايد<br />

توضيح بدهد و دلائل واقعی اش را بگويد.‏ به تاريخ بگويد،‏ به


<strong>127</strong><br />

– ارديبهشت http://www.rahetude.de 1383<br />

20<br />

دوره دوم<strong>راه</strong> <strong>توده</strong> فروردين<br />

<br />

دوستان و همکارانش بگويد وسرانجام هم به مردم ايران بايد<br />

توضيح بدهد که اين روش را چرا اتخاذ کرد.‏ ما دلائل و<br />

استدلال های ايشان را نمی دانيم،‏ اما بعنوان کسانی که مسائل<br />

جنبش را دنبال کرده اند و به آن علاقمند هستند و از طرفداران<br />

خيلی جدی رای به ايشان در دو انتخابات رياست جمهوری بوده<br />

اند حدس می زنيم که در آستانه انتخابات مجلس،‏ اگر ايشان<br />

محکم تر می ايستاد باحتمال زياد ما وارد مرحله ديگری می<br />

شديم و حداقل به اين آسانی نمی توانستند مجلس هفتم را<br />

تصاحب کنند.‏ البته هنوز هم نمی توانيم بگوئيم اين مجلس را<br />

برده و اوضاع را درچنگ خودشان دارد.‏ هنوز <strong>راه</strong> درازی در<br />

پيش است.‏ بهرحال ما دلائل و اطلاعات ايشان را نمی دانيم،‏<br />

اما جزو کسانی هستيم که معتقدند آقای خاتمی بايد می ايستاد و<br />

اين انتخابات را برگزار نمی کرد.‏ البته در عمل هم شورای<br />

نگهبان برگزار کرد و فقط به اسم دولت تمام کرد.‏ من می<br />

خواهم در همينجا بگويم که برخلاف نظراتی که پس از<br />

انتخابات طرفداران اصلاحات در مجلس و دولت بيان کرده و<br />

می کنند،‏ حتی اگر اصلاح طلب ها را هم تائيد صلاحيت می<br />

کردند چندان تغييری در شمار شرکت کنندگان درانتخابات پيش<br />

نمی آمد.‏ درحقيقت ما يک مرحله ای را پشت سر گذاشته ايم.‏<br />

يعنی مردم به اين نتيجه رسيده اند که تحول در جمهوری اسلام<br />

و خانه تکانی در حاکميت خيلی دشوارتر و عظيم تر از آنست<br />

که تنها با دراختيار داشتن مجلس بتوان آن را انجام داد.‏ به<br />

همين دليل هم اگر شما دقت کرده و پيگيری کرده باشيد،‏ در<br />

اطلاعيه شورای سردبيری و سياستگذاری <strong>راه</strong> <strong>توده</strong> به مناسبت<br />

انتخابات مجلس هفتم،‏ در آنجا بدون اينکه از اصطلاح ‏"تحريم"‏<br />

استفاده شده باشد،‏ تصريح شده که مردم مرحله تحريم انتخابات<br />

را پشت سر گذاشته اند و اين شعار که برخی سازمان های<br />

سياسی فکر می کنند خيلی شعار انقلابی و روزی است،‏ ديگر<br />

شعار ديروزی است و کهنه شده است.‏ مردم خود به خود در<br />

انتخابات شرکت نمی کنند،‏ آنچه اکنون بايد بعنوان شعار مطرح<br />

کنيم مرحله پس از انتخابات است که از هم اکنون،‏ يعنی پيش<br />

از انتخابات مجلس هفتم بايد آن را اعلام کرد و به استقبال<br />

دوران پس از انتخابات مجلس هفتم رفت.‏ آن شعار همانطور که<br />

ما در اطلاعيه خودمان هم اعلام کرديم ‏"برگزاری يک<br />

انتخابات آزاد در ايران"‏ است.‏ شعاری که می تواند متاثر از<br />

حوادث و موقعيت های پيش آمده روز به ‏"همه پرسی"‏ نيز فرا<br />

برويد.‏ حتی آنها که در آستانه برگزاری انتخابات مسئله<br />

استعفای خاتمی را مطرح می کردند هم از جنبش عقب مانده<br />

بودند،‏ زيرا اين نوع واکنش ها بسيار زودتر از اينها بايد<br />

صورت می گرفت و آن خواست ما برای سرباز زدن خاتمی از<br />

برگزاری انتخابات فرمايشی در حقيقت آغاز مقاومت و<br />

ايستادگی بود نه استعفا و کنار رفتن.‏ البته اين مقاومت هم تا<br />

حدودی دير شده بود.‏ مردم عزم داشتند در انتخابات شرکت<br />

نکنند.‏ آن استعفا شايد عرصه را بر جناح راست تنگ می کرد<br />

و سرآغازی می شد برای تعيين تکليف در حاکميت.‏<br />

به اين ترتيب می خواهم بگويم شعار ديروز قبل از<br />

انتخابات و امروز بعد از انتخابات همچنان ‏"انتخابات آزاد"‏<br />

است.‏ اين انتخابات آزاد هم الزاماتی دارد که از جمله آنها<br />

آزادی فعاليت سياسی احزاب،‏ آزادی مطبوعات و تامين امنيت<br />

فعاليت سياسی درجامعه است.‏ تصور ما اينست که مقاومتی که<br />

کردند و حالا چاره ای هم ندارند جز ادامه آن،‏ طبعا جامعه<br />

ايران را می برند به سمت يک همه پرسی ‏"آری"‏ و يا ‏"نه".‏<br />

اين همه پرسی چگونه مطرح خواهد شد،‏ چه شرايطی خواهد<br />

داشت و چه نتيجه ای می تواند از آن بيرون بيآيد،‏ خودش يک<br />

مبحث ديگری است که اميدوارم در يک برنامه ديگر و يک<br />

فرصت ديگر درباره آن با هم بتوانيم صحبت کنيم.‏ امروز بحث<br />

بر سر شعار اين مرحله از جنبش است.‏ ضمنا اينطور هم نبايد<br />

فکر کرد که ما وارد يک فاز و مرحله طولانی شده ايم.‏ خير<br />

شتاب حوادث زياد است و به همين دليل هم گفتم که هنوز<br />

سرانجام مجلس هفتم هم روشن نيست.‏ به تاريخ نگاه کنيد.‏ مگر<br />

مصدق انتخابات مجلس هفدهم را برگزار نکرد و مگر در<br />

همان مجلس دربار شاهنشاهی نتوانست عوامل خود را با تقلب<br />

از صندوق ها در آورده و به مجلس بفرستد؟ و مگر مصدق<br />

همان مجلس هفدهم را که خودش انتخابات آن را برگزار کرده<br />

بود منحل اعلام نکرد و اعلام رفراندوم برای محدود کردن<br />

اختيارات شاه و دربار نکرد؟<br />

بايد ديد چه شرايطی در منطقه و چه شرايطی در<br />

ايران پيش خواهد آمد،‏ تحولات چه سمت و سوئی خواهد يافت<br />

تا تکليف مجلس هم مثل بقيه ارگان های جمهوری اسلامی در<br />

سير اين تحولات روشن شود.‏ تازه همين ترکيبی که به مجلس<br />

برده اند هم معلوم نيست در سر پيچ تحولات اجتماعی چه<br />

مواضعی اتخاذ خواهد کرد و کارش به کجا خواهد انجاميد.‏ شما<br />

به تاريخ مراجعه کنيد.‏ چه کسی در سال 55 تصور می کرد<br />

مجلس شاهنشاهی در سال 57 به کانون افشاگری درباره نظام<br />

شاهنشاهی تبديل شود و امثال بنی احمد نماينده تبريز در آن پيدا<br />

شود؟ اما ديديم که شد.‏ بنابراين بايد ديد وضع تحولات درجامعه<br />

چه سمت و سوئی به خودش می گيرد،‏ جنبش چه اشکالی به<br />

خودش می گيرد.‏ گاهی هم ممکن حوادث چنان سمت و سوئی<br />

به خود بگيرد که هم<strong>راه</strong>ی مجلس با مردم هم ديگر دردی را<br />

دوا نکند،‏ همانطور که هم<strong>راه</strong>ی مجلس شاهنشاهی با جنبش<br />

اجتماعی سال 57 ديگر دير شده بود و مردم کل نظام را ديگر<br />

نمی خواستند و کار از هم<strong>راه</strong>ی و اصلاحات و تحولات و عقب<br />

نشينی های اينچنينی گذشته بود.‏<br />

خدابخشيان:‏ اما يادمان باشد که بهرحال 50 در صد رای پشت<br />

مجلس هفتم است و مخالفان رفرم توانستند با اين رای مجلس را<br />

ببرند.‏<br />

حاصل سنگين ترين و وسيع ترين تبليغات تلويزيون<br />

برای شرکت درانتخابات چه بود؟<br />

<strong>راه</strong> <strong>توده</strong>:‏ شنوندگان شما حتما می دانند و شما هم بی شک می<br />

دانيد،‏ اما مرور و تکرار آن شايد در اين گفتگو هم لازم باشد.‏<br />

شما ببينيد!‏ سنگين ترين تبليغات برای شرکت مردم در انتخابات<br />

مجلس هفتم سازمان داده شد.‏ چنين تبليغی تاکنون در جمهوری<br />

اسلامی صورت نگرفته بود.‏ تلويزيون کاری نماند که نکرده<br />

باشد.‏ از سرود ياردبستانی تا سرودهای اول انقلاب،‏ از بالازدن<br />

روسری گويندگان و مجريان تلويريون تا لبخندهائی که تا زير<br />

گوش ادامه داشت.‏ هر دروغ و وعده ای که شما تصورش را<br />

بکنيد پخش کردند،‏ اصلاح طلب شدند،‏ آزاديخواه شدند،‏ طرفدار<br />

ماهواره شدند و از طرف ديگر انواع فشارهای امنيتی را در<br />

مدارس و دانشگاه ها و ادارات به مردم وارد آوردند و آن ها را<br />

از شرکت نکردن در انتخابات و نداشتن مهر رای ترساندند،‏ بن<br />

زيارتی در مساجد دادند،‏ وعده زمين دادند،‏ حتی پول نقد تقسيم<br />

کردند که حالا افتضاحش بالا آمده و خودشان در کيهان تهران<br />

نوشتند پول ها تقلبی بوده است.‏ آنچنان خطر حمله نظامی و<br />

هوائی به ايران را در بوق کرده بودند که گوئی هواپيماهای<br />

امريکا در آسمان تهران اند و اگر مردم بروند رای بدهند آنها<br />

بمب نمی اندازند.‏ خب!‏ زير اين فشار و تهديد سنگين تبليغاتی و<br />

امنيتی و مالی از صندوق ها چه بيرون آمد؟


<strong>127</strong><br />

– ارديبهشت http://www.rahetude.de 1383<br />

21<br />

دوره دوم<strong>راه</strong> <strong>توده</strong> فروردين<br />

<br />

حتی عليرغم همه تقلب ها و صندوق سازی ها و رای<br />

شماری های ناظران شورای نگهبان 51 در صد مردم در کل<br />

کشور در انتخابات شرکت نکردند.‏ در شهرهای بزرگی مثل<br />

تهران که اين رقم به 70 در صد رسيد.‏<br />

از 49 و يا 50 در صدی هم که می گويند در<br />

انتخابات شرکت کردند 15 درصد رای باطل و سفيد داده اند<br />

که طبعا شمارش نشده است.‏ اين می شود يعنی<br />

در صد مردم بی اعتنا به همه فشارها و تبليغات شبانه روزی،‏<br />

آگاهانه درانتخابات شرکت نکردند.‏ حالا بگذريم که تازه<br />

درصد اين آراء هم مال مستقل ها و مدعيان طرفداری از<br />

اصلاحات و متاثر از مسائل قومی و قبيله ای بوده است.‏ به اين<br />

ترتيب جناح راست و قبضه کننده مجلس شايد 15 در صد رای<br />

آورده باشد.‏<br />

اين آمار اکنون در برابر ماست،‏ حالا آيت االله مشگينی<br />

بگويد معجزه شد،‏ شورای نگهبان مدعی حماسه پرشور شود و<br />

رهبر آن را انتخابات شورانگيز توصيف کند.‏ اين حرف ها<br />

برای آن ها که در موسسات بزرگ استراتژيک سياست جهانی<br />

نشسته اند و با آمار و ارقام و ارزيابی های روانی-‏ اجتماعی<br />

کار دارند و نه با ادعاهای رهبران کشورها،‏ آنها چه نتيجه ای<br />

از اين انتخابات می گيرند؟ جز اين که مشروعيت حکومت تمام<br />

شده و حاکميت 15 درصدی برقرار است و در کدام کشور<br />

جهان وقتی حاکميتی متکی به 15 در صد اقبال و رای<br />

اجتماعی است تن به آزادی و حقوق بشر داده که حاکميت<br />

درايران بدهد.‏ هميشه وقتی حکومت ها در اين موقعيت سقوط<br />

مشروعيت و مخالفت عمومی قرار می گيرند برای بقای خود<br />

هيچ چاره ای جز توسل به خشونت و سرکوب و ترساندن<br />

مخالفان ندارند،‏ والا اگر – 80 درصد مردم يک کشوری<br />

پشت حکومتشان قرار گرفته باشند ديگر چه ترسی از آزادی<br />

وجود دارد؟ اين آزادی که عملا آزادی همان<br />

می شود!‏<br />

به اين ترتيب مردم که می دانند رای نداده اند،‏ تعيين<br />

کنندگان سياست جهانی هم که می دانند در ايران چه اتفاقی<br />

افتاده است و حتی در رسيدن کار به اينجا دست هم داشته اند،‏<br />

من و شما اگر در آن موسسات تعيين سياست جهانی نشسته<br />

بوديم چه فکری می کرديم؟ جز اينکه وقت تشديد همه جانبه<br />

فشار به حاکميت فرار رسيده است؟ اين فشار را به گونه ای<br />

سازمان خواهند داد که قطعا بسود منافع اقتصادی و سياسی<br />

شان باشد.‏ يعنی ابتدا امتيازهای پياپی اقتصادی و سياسی از<br />

حاکميت بی پشتوانه خواهند گرفت و سپس برای جلب رضايت<br />

افکار عمومی به جان آمده،‏ اين حاکميت را با حاکميت ديگری<br />

که رنگ و لعاب ديگری دارد عوض می کنند تا هم مردم فکر<br />

کنند تحول مهمی اتفاق افتاده و هم کارگزاران مستقيم تر<br />

خودشان مصدر امور شوند.‏ هرچه آقايان فکر کنند با دادن<br />

امتيازهای بيشتری جلب حمايت جهانی خواهند کرد،‏ بيشتر<br />

دوشيده شده و بيشتر در جامعه منزوی می شوند و سرانجام نيز<br />

منزل را بايد واگذارند.‏ اين طبيعی ترين و آشکارترين نتيجه<br />

ايست که از انتخابات مجلس هفتم می توان گرفت.‏<br />

حال برای امريکا و يا کشورهای بزرگ اروپائی می<br />

ماند اين که چه کنند تا همه اتفاقات با کمترين هزينه به سودشان<br />

تمام شود.‏<br />

65<br />

20<br />

35 درصد.‏<br />

80 70- در صد<br />

70<br />

برگرديم به داخل کشور و ببينيم همزمان با همين<br />

انتخابات و بعد از آن وضع چگونه بوده است.‏ شما نگاه کنيد!‏<br />

قانون اساسی در عراق تصويب شده و فقط يک جمله نوشته اند<br />

زبان کردی هم جزو زبان های رسمی عراق است و<br />

خودمختاری کردهای عراق هم پذيرفته شده.‏ در سراسر<br />

کردستان ايران انفجار شادی صورت گرفت.‏ در ايرانشهر که<br />

اکثريت آن اهل تسنن هستند نامه نوشته اند به تهران که اگر<br />

نماينده ای را که شورای نگهبان از صندوق در آورده به مجلس<br />

بفرستند روحانيون اهل تسنن و مردم اعلام خواهند کرد که او<br />

نماينده مردم نيست.‏ همان کاری که در فريدون کنار شد،‏ در<br />

فيروز آباد فارس شد،‏ در اراک شد.‏ اين از واکنش نسبت به<br />

انتخابات تقلبی،‏ آن از اعتصاب معلمين مدارس،‏ آن از شورش<br />

کارگران کرسنه در شهربابک کرمان و آن هم از باصطلاح<br />

شادی و در واقع تظاهرات مردم کردستان برای خودمختاری<br />

خودشان.‏ روی اين جوشش عمومی جامعه آمده اند يک مجلس<br />

15 درصدی را سوار کرده اند.‏<br />

می گويند با اين مجلس می خواهند اصلاحات<br />

اقتصادی کنند و اصلا جامعه نيازمند اصلاحات سياسی نيست،‏<br />

بلکه اصلاحات اقتصادی می خواهد،‏ از غارت و دزدی و<br />

رشوه و نابرابر و فقر خسته است.‏<br />

بسيار خوب.‏ حالا برويم به سراغ همين مجلس.‏ ابتدا<br />

بايد ببينيم و دقت کنيم که اين مجلس مرکب از نمايندگان سياسی<br />

کدام طيف از حاکميت است و اين طيف چه طيفی از چه طبقه<br />

ايست و آيا آنها که بعنوان نماينده مردم رفته اند به مجلس هفتم<br />

امکان و توان و اختيار پاسخگوئی به اين بحران و خواست<br />

عمومی جامعه را دارند؟ حتی کوچکترين اختيار و توانی برای<br />

تحقق شعارهائی که دادند و براساس آنها 15 درصد رای<br />

آوردند را دارند؟<br />

آنها که سياست های استراتژيک برای جهان تنظيم يم<br />

کنند به کشف معجزه مشگينی و رجزخوانی های<br />

جنتی کاری ندارند.‏ نتيجه خودشان را از انتخابات<br />

ايران گرفته اند.‏<br />

ليست شورای نگهبان و بيت رهبری که با<br />

رای از صندوق ها در آمده،‏ نماينده همان هائی است که در<br />

مجمع مصلحت،‏ در شورای نگهبان،‏ در مجلس خبرگان و<br />

نهادهای کليدی ديگری نظير آن نشسته اند و رهبر هم سخنگوی<br />

آنهاست.‏ يعنی اينها بنيادهای بزرگ مالی نظير بنياد نبوت که<br />

سرمايه اصلی و هيات مديره آن،‏ آيت االله يزدی،‏ آيت االله جنتی<br />

و هاشمی رفسنجانی هستند،‏ بنياد کوثر که متعلق به آيت االله<br />

امامی کاشانی عضو شورای نگهبان و امام جمعه موقت تهران<br />

است،‏ بنياد رسالت که در واقع تراست اقتصادی جامعه<br />

روحانيت مبارز تهران است،‏ بنياد مستعضعفان که هر کدام از<br />

بنيادهای مهم اقتصادی سهمی در آن دارند،‏ بنياد الزهرا،‏ بنياد<br />

اميرالمومنين در قم،‏ آستانقدس در مشهد،‏ کميته امداد موتلفه<br />

اسلامی،‏ سازمان تبليغات اسلامی،‏ سازمان اقتصاد اسلامی،‏<br />

صندوق های قرض الحسنه،‏ سازمان صنايع نظامی،‏ شرکت<br />

های تجاری وابسته به آقايان و خلاصه،‏ مجلس هفتم و<br />

نمايندگانش اين مجموعه را نمايندگی خواهند کرد.‏ يعنی مجلس<br />

هم می شود ادامه شورای نگهبان و مجمع تشخيص مصلحت و<br />

مجلس خبرگان.‏ اين يعنی حکومت يکپارچه ای که آقايان در<br />

نظر دارند.‏ حالا چگونه چنين ترکيبی،‏ چنين نمايندگانی و چنين<br />

وابستگی می تواند مبتکر اصلاحات اقتصادی در ايران شود و<br />

به زعم رهبر اصلاحات چينی و بقول پدر عروسش که آقای<br />

حداد عادل باشد اقتصاد مدل ژاپنی را می توانند در ايران پياده<br />

کنند؟ اين ترکيب می تواند برای تعديل غارت و تقسيم ثروت در<br />

کشور گام بردارد؟ اين يک شوخی مشمئز کننده است.‏ اينها در<br />

ليست قرار گرفته اند که بروند مجلس و از همين وضع موجود<br />

حمايت کنند.‏ آنها را برده اند به مجلس که از اسکله های قاچاق<br />

15 درصد


<strong>127</strong><br />

– ارديبهشت http://www.rahetude.de 1383<br />

22<br />

دوره دوم<strong>راه</strong> <strong>توده</strong> فروردين<br />

<br />

کالا و طرفداران بريدن زبان و شکستن قلم کسانی که به اين<br />

وضع اعتراض دارند دفاع کنند.‏<br />

بنابراين،‏ چنين مجلسی از همان ابتدای کار با ماهيتش<br />

بعنوان مجلس نمايندگان مردم-‏ که نيستند-‏ و با شعارهائی که<br />

داده در تضاد است و اگر کار به کشاکش و دسته بندی هم در<br />

مجلس کشيده شود اين دسته بندی در بيرون مجلس ميان همين<br />

بنيادها و بر سر غارت بيشتر و رقابت با هم ادامه خواهد يافت<br />

و يا بوده و در مجلس منعکس خواهد شد،‏ همچنان که اگر کار<br />

در کشور به يک انفجار اجتماعی بکشد چنين دسته بندی هائی،‏<br />

حداقل بصورت نمايشی مانند زمان شاه در سال<br />

خواهد گرفت.‏<br />

آقای توکلی قرار است عليه بنياد رسالت که خودش از<br />

بنيانگذاران آن بوده قيام کند؟ يا آقای باهنر؟<br />

به اين ترتيب ما با مجلسی و نمايندگانی روبرو هستيم<br />

که وابسته به اين بنيادهاست و اين بنيادها هم با همه شگردهائی<br />

که بکار گرفتند 15 در صد رای در صندوق ها داشته اند.‏<br />

حالا می رسيم به آن نکته گرهی که از نظر ما ريشه<br />

اصلاحات،‏ ريشه جنبش کنونی و ريشه هر تحول ديگری در<br />

ايران به آن وابسته است.‏ يعنی تضاد 75 در صد جامعه ايران<br />

با 15 درصدی که هرچه زمان می گذرد از آن کم شده و به<br />

75 در صد اضافه خواهد شد.‏ بحث بر سر آن نظام غارتگری<br />

است که نمی خواهد به مردم پاسخگو باشد و مردم آزادی را<br />

برای اعتراض به آن می خواهند،‏ برای افشاگری درباره آن می<br />

خواهند.‏ به اين ترتيب آزادی و اختناق نيز روبروی هم قرار<br />

گرفته اند.‏ آنها با شعار اصلاحات اقتصادی به جنگ مجلس<br />

ششم رفتند و با شعار آزادی ماهواره به مجلس هفتم آمده اند،‏<br />

اما نه در اولی صادق بودند و نه در دومی و تازه اگر هم در<br />

دومی صادق باشند و به آن عمل هم بکنند،‏ پاسخ اکثريت جامعه<br />

را نداده اند.‏ اکثريت جامعه با آن بنيادهائی که برايتان برخی از<br />

آنها را بر شمردم مسئله دارد و طبعا با نمايندگانش که در<br />

ارگان هائی مثل مجمع تشخيص مصلحت،‏ شورای نگهبان،‏<br />

خبرگان،‏ شورای فرماندهی سپاه و ديگر نهادها نشسته اند.‏<br />

اگر اينگونه به مسئله جنبش اصلاحات نگاه کنيد،‏<br />

آنوقت مانند من که با شما صحبت می کنم به آينده اصلاحات و<br />

اجتناب ناپذير بودن تغييرات در ايران اميدوار می شويد،‏ زيرا<br />

اين جنبش يک طبقه و قشر حاکم را می خواهد به زير بکشد و<br />

تا به زير نکشد هم تحولی در جامعه صورت نگرفته است.‏<br />

بحث بر سر حسن و حسين در حاکميت نيست،‏ بحث بر سر<br />

ديکتاتوری يک طبقه و يک قشر بر جامعه ايران است که روی<br />

نفت نشسته و تجارت را سيستم حاکم بر کشور کرده است.‏<br />

همانگونه که کارخانه خوابيده و می خوابد،‏ اسکله های کالای<br />

قاچاق و غير قاچاق رونق می گيرد.‏ بيکاری از اينجا سرچشمه<br />

می گيرد،‏ همانطور که فحشا و اعتياد در جامعه از اينجا<br />

سرچشمه می گيرد.‏ پايه اين تضاد عمده که در واقع تضاد مردم<br />

است با حاکميت،‏ بر سر اين نيست که عمامه اين سفيد است و<br />

عمامه آن ديگری سياه و يا ريش اين بلند است و ريش آن<br />

ديگری کوتاه،‏ حجاب اين کجه و يا حجاب آن يکی برتراست.‏<br />

اينها روی قضيه است،‏ اصل همان است که گفتم و اتفاقا در<br />

همين انتخابات هم شما ديديد که برای حفظ قدرت همه اين<br />

حرف ها را رها کردند و در چهارشنبه سوری هم ديديد که<br />

خودشان آتش پرست تراز مردم و زرتشت شدند.‏ تقلب در<br />

انتخابات که چيزی نيست،‏ آنها وارد بزرگترين معاملات<br />

اقتصادی و سياسی در عرصه جهانی شدند تا موقعيت خودشان<br />

را حفظ کنند.‏ به صغير و کبير و روحانی و غير روحانی<br />

مخالف تا آنجا که زورشان رسيد رحم نکردند و اگر زورشان<br />

برسد رحم هم نخواهند کرد.‏ خود همين نشانه ها،‏ يعنی اينکه<br />

دعوا بر سر چيز ديگری است و کاسه کوزه اش حجاب و ريش<br />

و ارزش های اسلامی است و سياهی لشکرش هم انصارحزب<br />

االله و لباس مشکی ها و لباس شخصی ها و از همين دارو دسته<br />

ها که اگر از سرخ جامگان و گارد مخصوص شاه عباس<br />

صفوی بگذريم،‏ در دوران فاشيسم هيلتری با همين ماهيت<br />

درست شدند و در خدمت کارخانه داران و سرمايه داران وقت<br />

آلمان قرار گرفتند.‏ سرمايه دارانی که برای مقابله با جنبش<br />

عظيم کارگری آلمان که می رفت تا بانی تحولات بزرگ دراين<br />

کشور شود هيلتر را با شعار سوسياليسم اما با مدل ناسيوناليستی<br />

آلمان سر کار آوردند تا هم مردم را با شعار سوسياليستی فريب<br />

بدهند و هم بحران اقتصادی را با جنگ حل کنند.‏<br />

خدابخشيان:‏ به اين ترتيب شما می خواهيد بگوئيد امريکا از اين<br />

ضعف حاکميت استفاده کرده و با قدرت بيشتری جمهوری<br />

اسلامی را زير فشار خواهد گذاشت؟<br />

<strong>راه</strong> <strong>توده</strong>:‏ آقای بوش برای منافع امريکا از موقعيتی که در<br />

ايران ف<strong>راه</strong>م آماده به سود خودش استفاده خواهد کرد.‏ بحث ما<br />

با ديگرانی که امريکا را ناجی ايران می دانند همينجاست.‏ اما<br />

در مجموع صحبت شما کاملا درست است.‏ تعريف عجيبی که<br />

آقای بوش چند روز پيش از خانم عبادی بعنوان يک زن<br />

آزاديخواه و مسلمان کرد،‏ پاسخ های منفی که کاخ سفيد در اين<br />

روزها به درخواست ها و پيام های آقايان برای برقراری<br />

مناسبات با امريکا داده،‏ عملا يعنی همان نتيجه ای که قدرت<br />

های جهانی از انتخابات ايران گرفته اند.‏ همانطور که تلويزيون<br />

العربيه دوبی،‏ يعنی پايتخت تجاری ايران برای اولين بار با<br />

رضا پهلوی درباره بازگشت به ايران مصاحبه کرد.‏ اصلا مهم<br />

نيست که ايشان در آن مصاحبه چه می گفت و يا اساسا حرف<br />

هائی که می زند اعتبار دارد و يا ندارد،‏ بلکه نفس عمل،‏ يعنی<br />

مصاحبه تلويزيون العربيه با ايشان خودش يک پيام آشکار است<br />

به اينکه حساب چندانی ديگر روی حاکميت جمهوری اسلامی<br />

نمی کنند.‏ نفت ايران تمام نشده که محاسبه روی حاکميت ايران<br />

را فراموش کنند،‏ بلکه اعتبار حاکميت سقوط کرده که چنين می<br />

کنند.‏ 25 سال بود کشورهای کوچک خليج فارس چنين گامی<br />

را بر نمی داشتند واگر مصاحبه ای با امثال رضا پهلوی و يا<br />

خود وی پخش می کردند تکراری شبکه های بزرگ تلويزيونی<br />

جهان بود،‏ اما حالا مستقيم خودشان اقدام می کنند.‏ اين يک<br />

زيگنال است.‏<br />

خدابخشيان:‏ يعنی شما می خواهيد بگوئيد،‏ همچنان نسل جوان<br />

کشور شاهد اصلاحات خواهد بود.‏ اگر چنين است،‏ اين<br />

سرخوردگی اخير را چگونه توضيح می دهيد؟<br />

<strong>راه</strong> <strong>توده</strong>:‏ من کاملا با شما موافقم که نسل جوان هميشه نقش<br />

بزرگی در تحولات ايران ايفاء کرده،‏ همچنان که در تظاهرات<br />

و مقاومت های خيابانی انقلاب 57 ايفاء کرد،‏ البته کم تجربگی<br />

جوان های انقلاب 57 را هم فراموش نکنيم،‏ همانطور که<br />

سازمان نايافتگی مردم ايران در تحولات را نبايد فراموش کنيم.‏<br />

يعنی شما با سنديکاها،‏ کارگران متشکل،‏ زنان سازمان يافته و<br />

يا اتحاديه های کارمندی و کانون های دانشجوئی مسنجم در<br />

تحولات ايران روبرو نيستيد.‏ بگذريم از اينکه با شتاب در ماه<br />

های قبل از انقلاب 57 کانون هائی بوجود آمدند و يا<br />

سنديکاهائی فعال شدند و يا شو<strong>راه</strong>ای اعتصاب تشکيل شد.‏ اينها<br />

همه مقطعی و بقول معروف ضربه ای بود نه قديمی و دارای<br />

ريشه های قوی.‏ به همين دليل هم بعد از انقلاب اين تشکل ها<br />

فورا آب شدند و رهبران استخوان داری هم نداشتند.‏ اين مشکل<br />

57 شکل


<strong>127</strong><br />

– ارديبهشت http://www.rahetude.de 1383<br />

23<br />

دوره دوم<strong>راه</strong> <strong>توده</strong> فروردين<br />

<br />

اکنون هم هست و مخالفان تحولات و اصلاحات و حاکميت هم<br />

خيلی خوب اين را می داند و با قدرت جلوی آن را می گيرد تا<br />

چنين نشود،‏ درعين حال که انسجام خودش را مرتب تقويت می<br />

کند.‏ شايد اين کنگره های پياپی موتلفه اسلامی بهترين نمونه<br />

باشد.‏ اما با همه اين تجربه تاريخی،‏ می خواهم خدمت شما<br />

بگويم که اين نسل،‏ پخته تر و با دانش تر و با تجربه تر از نسل<br />

انقلاب 57 است و همين طول کشيدن اصلاحات و به نتيجه<br />

نرسيد ظاهری و فوری آن مثل انقلاب هم يک فرصت را<br />

تجربه بيشتر شد.‏<br />

من از جمله کسانی بودم که به اقتضای علاقه و<br />

فعاليت هايی که داشتم در جريان انقلاب 57 بی وقفه به<br />

هرگوشه ای سر کشيدم.‏ از بهشت زهرا تا ميدان فردوسی و<br />

دانشگاه تهران و از ميدان فوزيه سابق تا ميدان ژاله و خلاصه<br />

همه جا بودم و به محافل جمعی از آقايان ملی و ملی<br />

و روحانی شريفی مثل آيت االله طالقانی <strong>راه</strong> داشتم،‏ شاهد شکل<br />

گيری شتابزده سازمان مجاهدين خلق پس از آزادی مسعود<br />

رجوی و خيابانی از زندان،‏ در زيرزمين خانه حاج رضائی و<br />

از ميان جوانان کم سن و سال و نوجوان بودم و خيلی مشاهدات<br />

ديگر که جای بحث آن نيست.‏ شعارهای مردم و شعارهای<br />

روی ديوارها را در يک دفترچه يادداشت کرده بودم.‏ همان<br />

موقع،‏ يعنی ماه ها پيش از سقوط نظام شاهنشاهی،‏ ما در بين<br />

خودمان يک بحث جدی داشتيم و آن اينکه شکست و عقب<br />

نشينی برای اين بچه های 14- 15 ساله که با کفش کتانی از<br />

هر طرف خودشان را به مرکز تهران می رسانند نه ممکن و<br />

نه عملی است و قابل کنترل هم نيستند.‏ از نظر ما در آن موقع<br />

خطر اين بی تجربگی و سن کم نيروی مهاجم انقلاب بود.‏ اتفاقا<br />

پس از انقلاب هم ديديم که اين نيروی جوان چطور در دو صف<br />

قرار گرفتند و چه کردند.‏ چه آنها که رفتند عضو کميته و سپاه<br />

شدند و چه آنها که رفتند حکومت شو<strong>راه</strong>ا در کردستان و<br />

ترکمنستان درست کنند و يا در خوزستان تمرين حکومت<br />

شورائی کردند و يا در تهران ميليشيای مجاهدين خلق شدند.‏<br />

ظرفيت اين ماجراجوئی ها و خشونت کاملا در همان زمان<br />

های پيش از انقلاب هم نمايان بود.‏<br />

درجريان تحولات کنونی کشور هم يک چنين وضعی<br />

تا حدودی وجود دارد،‏ اما خوشبختانه سطح دانش و تجربه ای<br />

که نسل انقلاب به جامعه منتقل کرده و دوران رکود و<br />

فراموشی فاصله 28 مرداد تا بهمن 57 در جامعه بوجود نيآمده<br />

نقطه اميدی است که نسل جوان کنونی اشتباهات نسل جوان<br />

دوران انقلاب را نکند.‏ اين اشاره را به آن دليل کردم که از<br />

شنوندگانتان خواهش کنم برای شناخت بيشتر جوانان و<br />

نوجوانان کنونی ايران و اطلاع از سطح اطلاعات عمومی آنها<br />

حوصله کنند و حداقل اين وبلاگ های داخل کشور را بخوانند.‏<br />

دهها وبلاگ درايران فعال است که لابلای آنها شما با خبر،‏<br />

گزارش،‏ آگاهی و انواع مسائل اجتماعی آشنا می شويد.‏ همين<br />

کنکاش به شما نشان خواهد داد که نسل جديد و جوان کشور چه<br />

تفاوت هائی با نسل دوران انقلاب دارد و آگاهی اجتماعی و<br />

تاريخی آن چقدر نسبت به نسل دوران انقلاب متفاوت است.‏<br />

نتيجه و تاثير حجم عظيم خاطرات و کتاب های تاريخ که<br />

درايران منتشر شده را شما در همين وبلاگ ها،‏ در فعاليت<br />

انجمن های اسلامی،‏ در بيانيه هائی که صادر می کنند و حتی<br />

در اختلافات و گروهبندی های دانشجوئی شما کشف می کنيد و<br />

با <strong>راه</strong> کارهائی آشنا می شويد که اين نسل در مقايسه با بی <strong>راه</strong><br />

حلی و ناصبوری نسل جوان دوران انقلاب پيدا کرده است.‏<br />

پارلمان دانشگاهی<br />

همين شعار و خواست تشکيل پارلمان دانشجوئی<br />

خودش يکی از مهم ترين بحث های دانشجوئی در کشور است<br />

که اغلب به آن توجه ريشه ای در خارج از کشور نشده است.‏<br />

همه فکر کرده اند آنها می خواهند يک پارلمان درکنار پارلمان<br />

و مجلس کشور درست کنند،‏ درحاليکه اصلا اينطور نيست و<br />

ماجرا چيز ديگری است.‏ اين پارلمان نيست که آنها می خواهند<br />

درست کنند،‏ بلکه يک جبهه است که می خواهند رسميت بدهند<br />

در دانشگاه ها تا گروه های سياسی و تفکرات مختلف بتوانند<br />

مستقل فعاليت کنند.‏ در اين 25 سال و زير فشار حکومت به<br />

هيچ گروهی جز انجمن اسلامی اجازه فعاليت در دانشگاه ها<br />

ندادند و حالا در درون انجمن های اسلامی انواع گرايش ها<br />

وتفکرات سياسی رشد کرده است.‏ اين پيشنهاد پارلمان در واقع<br />

برای پالايش انجمن های اسلامی است تا واقعا اسلامی ها در<br />

انجمن ها بمانند و گرايش های ديگر گروه های خود را با هر<br />

نامی که ميخواهند تشکيل بدهند وهمه آنها در يک جبهه و يا در<br />

يک پارلمان سراسر در دانشگاه ها فعاليت کنند.‏ يعنی ما با نام<br />

ديگری از اتحاديه تشکل های دانشجوئی سراسر کشور روبرو<br />

هستيم.‏ زبان و کلام و اصطلاح ديگری.‏ شما ببينيد چه حوادثی<br />

در کشور روی داده است و نسل جديد و جوان کشور چگونه<br />

يکديگر و انديشه های متفاوت را نه تنها پذيرفته بلکه <strong>راه</strong> کار<br />

برای همزيستی پيدا کرده است!‏ هی اين آقای کديور می رود در<br />

دانشگاه ها سخنرانی می کند و ضمن انتقاد شديد از ولايت فقيه<br />

و اوضاع سياسی کشور،‏ به دانشجويان توصيه می کند از اسلام<br />

دور نشويد و رفتارهای حکومتی باعث دور شدن شما از اسلام<br />

در انجمن های اسلامی نشود.‏ ما توجه نمی کنيم و پيگيری نمی<br />

کنيم که انگيزه او از اين توصيه ها چيست و چه اتفاقی در<br />

انجمن های اسلامی افتاده و يا در شرف وقوع است که اين<br />

توصيه ها می شود و يا دفتر تحکيم وحدت چرا به دو شاخه<br />

اکثريت و اقليت تقسيم شده و يا چرا بسرعت بسيج دانشجوئی يا<br />

هسته های نيمه مسلح و يا وابسته به نيروهای مسلح را در<br />

دانشگاه ها سازمان داده اند تا جلوی رشد و شکل گيری تشکل<br />

های ديگر گرفته شود.‏ اين فقط يک نمونه بود که خدمت شما و<br />

شنوندگانتان گفتم و هدفم اين بود که تفاوت ميزان آگاهی و<br />

تجربه اين نسل را با نسل دوران انقلاب يادآوری کرده باشم و<br />

ضمنا گفته باشم که خواست اصلاحات و فشار از پائين و از<br />

بطن جامعه برای تشکل يابی چقدر ريشه ايست.‏<br />

تاريخ و تجربه<br />

شما غافل نشويد از تاريخ و خاطراتی که درايران<br />

منتشر شده و بصورت وسيع اين نسل جديد آن را خوانده است.‏<br />

کجا در سال 57 اين طور تحقيقات و خاطرات دراختيار نسل<br />

ما بود؟ شما اين جلد سوم تاريخ شاه عباس مرحوم نصراالله<br />

فلسفی را بخوانيد.‏ ببينيد چگونه روحانيون و حکومت دينی<br />

صفويه و شاه عباس و ساولوس مذهبی را به جامعه تشنه آگاهی<br />

و تشنه تاريخ گذشته معرفی کرده است.‏ بنابراين،‏ به اين نسل<br />

جديد که خواهان تحولات است،‏ خواهان آگاهی جهانی است،‏<br />

روز به روز مسلط تر می شود به گذشته تاريخی خود،‏ گرايش<br />

های ملی پيدا کرده،‏ گرايش های عدالتخواهانه پيدا کرده،‏<br />

دگرانديش های جديد مملکت شده اند،‏ به اين نسل اعتماد کنيم،‏<br />

که البته اطمينان دارم شما و شنوندگانتان چنين اعتمادی را<br />

داريد.‏ البته اين نسل،‏ زبان ديگری دارد،‏ آگاهی متفاوتی نسبت<br />

به نسل گذشته دارد.‏<br />

خدابخشيان:‏ همين نسل اگر فرصتی پيدا کند و به او اجازه<br />

انتخاب بدهند،‏ در يک همه پرسی به چيز رای خواهد داد؟ حالا<br />

– مذهبی<br />

57


<strong>127</strong><br />

– ارديبهشت http://www.rahetude.de 1383<br />

24<br />

دوره دوم<strong>راه</strong> <strong>توده</strong> فروردين<br />

<br />

که با گذشته ايران آشنا شده،‏ پی به اشتباه نسل گذشته نبرده و<br />

اشتباه نسل 57 را جبران نخواهد کرد؟ به گذشته و بازگشت آن<br />

رای نخواهد داد؟<br />

<strong>راه</strong> <strong>توده</strong>:‏ من همانطور که قبلا هم خدمت شما گفته بودم،‏ الان<br />

هم همچنان بر مسئله ف<strong>راه</strong>م کردن زمينه يک تحميل يک همه<br />

پرسی به ايران تاکيد می کنم.‏ اتفاقا حمله نظامی به عراق و<br />

حوادثی که بعد از اين حمله اتفاق افتاده است،‏ به امريکا و ديگر<br />

قدرت های بزرگ جهانی نشان داد که حضور نظامی با چه<br />

عواقبی هم<strong>راه</strong> است،‏ بويژه اگر تشتت و نا همگامی در جبهه<br />

قدرت های بزرگ وجود داشته باشد.‏ نظير آنچه در مورد عراق<br />

پيش آمد و اروپا به اقليت و اکثريت تبديل شد و تنها اقليت<br />

کوچکی با امريکا همگامی کرد.‏ بنابراين،‏ محتمل ترين طرح،‏<br />

همچنان بردن ايران و حاکميت ايران به سمت يک همه پرسی<br />

است.‏ برای رسيدن به اين شرايط،‏ اولا بايد تمام آلترناتيوهای<br />

مترقی در داخل کشور از صحنه خارج شوند،‏ يعنی همين<br />

کاری که حاکميت اکنون می کند و از نظر ما کسانی بسيار<br />

آگاهانه اين امر را در حاکميت پيش می برند،‏ همچنان که شبکه<br />

های بدامن و برادران رشيدی در کودتای 28 مرداد پيش می<br />

بردند و امثال فدائيان اسلام که پدرخوانده همين موتلفه چی ها<br />

باشد ابزار مذهبی و خشن آن بود.‏ از طرف ديگر بيگانگی<br />

حاکميت با مردم روز به روز بيشتر می شود.‏ ما فکر می کنيم<br />

بهترين دستآورد قدرت های خارجی و عوامل آنها در داخل<br />

حاکميت همين نتايجی باشد که از انتخابات مجلس هفتم گرفتند.‏<br />

مسائل مربوط به پرونده عمليات تروريستی جمهوری اسلامی<br />

طی 25 سال گذشته در خارج از کشور که حالا مسئله اتمی هم<br />

به آن اضافه شده و حوادث جديد تروريستی در عراق و حتی<br />

ديگر کشورهای که به نوعی اشاره به نقش جمهوری اسلام در<br />

آنها می شود.‏ خلاصه همه و همه آن شرايط مناسب يک همه<br />

پرسی امريکائی که از درون آن کارگزاران مستقيم امريکا<br />

بيرون بيآيند را ف<strong>راه</strong>م می کند.‏ در اين همه پرسی،‏ که اشکال و<br />

شيوه های آن را شرايط داخلی و جهانی تعيين خواهد کرد،‏<br />

همانطور که قبلا هم گفته ام يک رفرم ظاهری در ايران ايجاد<br />

خواهد شد.‏ يعنی پوسته حاکميت را عوض خواهند کرد و به<br />

سلطه روحانيون خاتمه خواهند بخشيد که اين را ميليون ها مردم<br />

ايران می توانند يک رفرم تلقی کنند.‏ ما اگر در شهرهای<br />

بزرگ ايران و در محافل دانشگاهی و تحصيل کرده ايران<br />

تمايل به چنين رفرمی را و رشد آن را نبينيم خود را فريب داده<br />

ايم.‏ حتی به آنجا داريم می رويم که بخشهائی از جامعه بگويد<br />

‏"اينها بروند،‏ به هر قيمت و هر شکل از اشکال،‏ حتی به کمک<br />

خارجی".‏ من تصور می کنم اين يک حساب دو دوتا چهارتا<br />

باشد که 65 درصد اين جامعه امروز به حاکميت رای نداده<br />

است.‏ بسيار خوب،‏ در هر همه پرسی و رفراندومی اين<br />

درصد که در انتخابات مجلس هفتم شرکت نکرد،‏ اگر شرايط<br />

مناسبی ف<strong>راه</strong>م باشد عليه اين حاکميت در انتخابات شرکت می<br />

کند.‏ اين که ديگر اظهرمن الشمس است و امريکا و اروپا هم<br />

خوب اين را فهميده اند.‏ دليلش همين مناسبات جديد و محدوديت<br />

ها و فشارهای جديدی است که بعد از انتخابات مجلس هفتم به<br />

جمهوری اسلامی وارد می آورند.‏ به اين ترتيب،‏ لازم نيست<br />

ارتش به ايران بفرستند،‏ کافی است شرايط بين المللی آن را<br />

ف<strong>راه</strong>م کنند.‏ البته فشارهای نظامی هم در حد ضربات نظامی<br />

وارد خواهند آورد.‏ اين هم عمل جديد وتازه ای نيست.‏ شما می<br />

دانيد که در پايان جنگ ايران و عراق اين امريکا بود که پايانه<br />

های نفتی ايران را بمباران کرد و قايق های تندرو سپاه را هم<br />

در خليج فارس زد.‏ آن موقع،‏ با آن حمايت و مشروعيت مردمی<br />

حکومت،‏ امريکا چنين کرد،‏ وای به حالا که اصلا شرايط آن<br />

سال ها در ايران وجود ندارد.‏<br />

امريکا واروپا به آن اجماعی نزديک شده اند که<br />

دودش به چشم مردم ايران خواهد رفت.‏<br />

مسئله به قول خود مذهبی ها بر سر يک اجماع است.‏<br />

يعنی امريکا و اروپا به يک اجماع قطعی در باره نحوه رفتار<br />

با جمهوری اسلامی برسند.‏ ما شاهديم که به اين اجماع دارند<br />

نزديک می شوند و از درون حاکميت هم به اين امر کمک می<br />

شود.‏ شما نگاه کنيد،‏ حالا و در اين وانفسا دوباره سپاه و بنياد<br />

15 خرداد فيلشان ياد هندوستان کرده و برای ترور سلمان<br />

رشدی بيانيه می دهد!‏ و يا عده ای را که پرونده تروريستی در<br />

جهان دارند و در داخل کشور هم همين پرونده را دارند برده اند<br />

مجلس هفتم.‏ اينها اگر زمينه سازی برای آن اجماع جهانی<br />

نيست،‏ پس چيست؟ مگر شبکه بدامن و رشيدی بايد شاخ و دم<br />

داشته باشند.‏ همين است ديگر.‏ همان ها که طی 6 سال کار را<br />

به اينجا کشانده اند،‏ خود خودشانند.‏ بدامن اند و رشيدی<br />

جمهوری اسلامی.‏<br />

خدابخشيان:‏ شما فرض کنيد که يک همه پرسی هم درايران<br />

انجام شد.‏ از درون اين همه پرسی چه کسانی بيرون خواهند<br />

آمد؟ بازهم فکر می کنيد آقای منتظری؟ و باز همان آش و<br />

همان کاسه قديمی؟<br />

<strong>راه</strong> <strong>توده</strong>:‏ ما فکر می کنيم آنها،‏ برای يک همه پرسی مطلوب<br />

خود منتظر حذف طيف هائی در درون و پيرامون حاکميت<br />

هستند.‏ شما نگاه کنيد به اين آخرين اظهار نظری که آقای<br />

برژينسکی در ارتباط با طرح خاورميانه بزرگ امريکا.‏ او<br />

گفته که با اصل همه پرسی مندرج در طرح خاورميانه بزرگ<br />

امريکا موافق است،‏ اما به آن شرط که ابتدا شرايط آن در اين<br />

کشورها ف<strong>راه</strong>م شود،‏ زيرا ممکن است همه پرسی شود و از<br />

درون آن امثال شيخ ياسين بيرون بيآيند.‏ البته ديديد که حذف<br />

شيخ ياسين دشوار نبود،‏ بلکه امثال برژينسکی نگران بيرون<br />

آمدن آلترناتيوهای ملی و مخالف غيرماجراجوی سياست های<br />

سلطه گرانه امريکا در ايران و در منطقه هستند که اتفاقا<br />

برعکس حاکميت کنونی ايران،‏ در ميان مردم پايگاه وسيع هم<br />

داشته باشند.‏ امريکا نمی تواند با چنين آلترناتيوی موافق باشد.‏<br />

در اينصورت امريکا در همه پرسی چيزی که بدست نمی آورد<br />

هيچ،‏ چيزی را هم از دست می دهد.‏ بنابراين حذف<br />

آلترناتيوهای ملی و مترقی در درون و يا پيرامون حاکميت و يا<br />

حتی در خارج حاکميت بايد مورد توجه امثال برژينسکی باشد<br />

که حذف آنها حذف يک نفر نيست و توسط امريکا و از خارج<br />

هم ممکن نيست،‏ بلکه در داخل و توسط خود حکومت ها بايد<br />

انجام شود.‏ حکومت هائی که پس از اين طی مسير بايد<br />

خودشان هم در يک صحنه سازی رفرميستی و احتمالا در يک<br />

همه پرسی از صحنه حذف شوند و مردم حذف و برکناری آن<br />

ها را جشن بگيرند.‏ اين تجربه ايست که ما در اروپای شرقی<br />

هم شاهدش بوديم.‏ در همين گرجستان هم اخيرا شاهد بوديم،‏ در<br />

نيکاراگوا هم همين کار را کردند و در ونزوئلا هم دارند همين<br />

را سازمان می دهند.‏<br />

بنابراين همه پرسی امريکائی برای روی کار آوردن<br />

يک حکومت ملی و حامی منافع ملی ايران انجام نمی شود،‏<br />

بلکه برای بر سر کار آوردن حکومتی تابع سياست ومنافع<br />

امريکا انجام می شود.‏ منتهی ظرافت کار و فاجعه اينجاست که<br />

حکومت کنونی با شعار عليه امريکا و بنام انقلاب<br />

همين هدف نهائی امريکا را پيش می برد و کار را به انجام<br />

57 عملا<br />

65


<strong>127</strong><br />

– ارديبهشت http://www.rahetude.de 1383<br />

25<br />

دوره دوم<strong>راه</strong> <strong>توده</strong> فروردين<br />

<br />

رفراندوم امريکائی می کشاند.‏ آن تاکيد برژينسکی بر ف<strong>راه</strong>م<br />

ساختن شرايط سياسی يک رفراندم در طرح خاورميانه بزرگ<br />

امريکا،‏ يعنی زمينه سازی سياسی برای به قدرت رسيدن<br />

کارگزاران سياست امريکا و لاغير.‏ حالا شما می توانيد بپرسيد<br />

که خوب،‏ چرا فکر نکنيم که خود همين حکومت می تواند<br />

کارگزار سياست امريکا بشود؟<br />

پاسخ ما اينست که وقتی امريکا می داند 65 در صد<br />

آراء مردم ايران عليه حکومت است و تغيير حکومت در<br />

شرايط ويژه ای می تواند منجر به روی کار آمدن کارگزاران<br />

مستقيم امريکا روی شانه های مردم باشد،‏ مگر احمق است با<br />

حاکميتی کنار بيآيد که کنار رفتنش را<br />

لحظه شماری می کنند و با حمايت از آن تمام برگ برنده<br />

تبليغاتی خود را در ايران از دست می دهد؟ بنظر ما،‏ آنها با<br />

اين حاکميت بازی می کنند و بخش هائی از سياست منطقه ای<br />

و داخلی خود را توسط آنها پيش می برد اما روی اين حکومت<br />

برای يک استراتژی منطقه ای حساب نمی کند.‏ شما نگاه کنيد<br />

به گسترش شبکه تلويزيونی راديو امريکا و تلويزيون ‏"آزادی"‏<br />

که فعلا عربی است و قرار است بزودی فارسی از خليج فارس<br />

پخش کند،‏ نگاه کنيد به <strong>راه</strong> اندازی راديو فردا در خليج فارس<br />

به زبان فارسی.‏ اينها هر کدام برای خودش يک دليل از<br />

مجموعه دلائلی است ک بنظر ما امريکا بطور استراتژيک<br />

برای بهره گيری از جو داخل کشور و بويژه جوانان عليه<br />

حاکميت کنونی ايران.‏ بنابراين امريکا فقط از امتيازهائی که<br />

حاکميت جمهوری اسلامی برای حفظ خود می دهد و خواهد داد<br />

استفاده می کند و سياست منطقه ای خودش را پيش می برد و<br />

همزمان در تدارک ف<strong>راه</strong>م سازی استراتژی خودش در ايران هم<br />

هست.‏<br />

کاری که با انتخابات مجلس هفتم کردند،‏ اگر با<br />

دستگيری ها و قلع و قمع تشکل ها و افراد در داخل کشور<br />

تکميل کنند،‏ از نظر ما درجهت سياست کامل امريکا و رفع<br />

نگرانی آقای برژينسکی درباره خطر انجام همه پرسی و در<br />

آمدن آلترناتيوهای ملی از درون اين نوع همه پرسی ها گام<br />

عملی برداشته اند.‏ امريکا می خواهد هر نوع امکان و آلترناتيو<br />

ملی که هنوز از انقلاب 57 و آرمان های آن سخن می گويد از<br />

بين ببرد تا زمينه برای آلترناتيو مستقيم خودش ف<strong>راه</strong>م شود و يا<br />

اگر مجبور شد ايران را تکه تکه خواهد کرد.‏ اين خواست<br />

اسرائيل هم هست.‏ ما هيچ تعارفی نداريم بگوئيم که از نظر ما،‏<br />

بيخ گوش ارشد ترين مقامات ايران کارگزاران امريکايی و<br />

انگليسی اين سياست نشسته اند.‏ تاريخ نشان خواهد داد.‏<br />

همانطور که نام امثال بقائی و ميراشرافی و برادران رشيدی و<br />

مکی بعنوان زمينه سازان کودتای 28 مرداد ثبت شد.‏ من<br />

اميدوارم درارتباط با امريکا و اسرائيل حرفی نزده باشم که<br />

پخش آن از راديوی شما ايجاد مشکل بکند.‏<br />

– 60 70 درصد مردم<br />

خدابخشيان:‏ اين همه پرسی،‏ همان انقلاب مخملين نيست که در<br />

اروپای شرقی هم اتفاق افتاد؟<br />

<strong>راه</strong> <strong>توده</strong>:‏ ببينيد!‏ ايران چکسلواک سابق و يا لهستان نيست.‏ آنها<br />

کشورهای اروپائی هستند و ما يک کشور آسيائی و با فرهنگ<br />

خودمان.‏ معمولا نه حکومت ها در اين کشورها از خشونت<br />

پرهيز دارند و نه مردم در جنبش های اجتماعی از خشونت بيم<br />

و هراس دارند.‏ اين که جنبش کنونی مردم ايران هم سرانجام به<br />

خشونت کشيده شود،‏ هميشه احتمالش بوده و الان بيشتر هم شده<br />

است.‏ همه بحث اصلاحات و پرهيز از خشونت هم برای اين<br />

بود و هست که کار به اينجا کشيده نشود.‏ اما تجربه نشان داده<br />

است که ظرفيت عقب نشينی در کشورهای آسيائی نظير ايران<br />

کم است و سرانجام آنقدر در برابر مردم مقاومت می کنند و<br />

متوسل به خشونت می شوند تا مردم هم به محض ف<strong>راه</strong>م شدن<br />

شرايط و موقعيت متوسل به خشونت شوند.‏ مثل انقلاب<br />

.57<br />

تحولات مهم است،‏ نه شکل آن<br />

کار نداشته باشيم به اينکه در ايران تحولات از مسير<br />

مخلمين می گذرد و يا مسير آتشين.‏ آنچه که بايد بشود سرانجام<br />

می شود و آن ‏"تحول"‏ است در اشکال ممکن آن،‏ در هر<br />

شرايط.‏<br />

اتفاقا،‏ حاکميت هم دنبال کودتای مخملين است.‏ فکر<br />

کرده با مهره چينی در مجلس هفتم بجای يک کودتای خونين<br />

يک ضد تحول مخملين کرده،‏ اما غافل است که اين مجلس<br />

سرانجام جنبش اصلاحات در ايران نمی تواند باشد.‏ تحول<br />

سرانجام بايد درايران اتفاق بيفتد و الزاما هم مخملين نيست.‏<br />

حتی با خاموش کردن چراغ مجلس و نشستن در تاريکی هم<br />

نمی توانند از اصلاحات و تحولات بگريزند.‏ اصل ماجرا که<br />

مجلس ششم هم متاثر از آن بود در جامعه در جريان است.‏<br />

توجه نداشتن و اعتقاد نداشتن به همين زيربنای جنبش است که<br />

هر بار يک حادثه منفی اتفاق می افتد و جناح راست جمهوری<br />

اسلامی يک گام به جلو می گذارد ما شاهد يک افت سياسی و<br />

ياس و نااميدی در ميان سياسيون می شويم؛ و برعکس،‏ هر گاه<br />

حادثه ای در جامعه اتفاق می افتد آبی هم زير پوست های<br />

سياسی می رود.‏ دليل اين افت و خيز همان است که شما هم<br />

اشاره کرديد.‏ يعنی بسياری جنبش را در حوادث می بينند نه<br />

درعمق بحران اجتماعی و به همين دليل با يک حادثه غافلگير<br />

می شوند و فعال و با يک حادثه منفی هم باز غافلگير می شوند<br />

و منزوی.‏ معمولا اين نوسان ها درايران چند ماه به چندماه<br />

تکرار می شود و ما شاهد رخوت ها و بيهوشی هائی می شويم<br />

که پس از يک حادثه مثبت و اميدوار کننده در جنبش دوباره<br />

فصل به هوش آمدن و بيدار شدن شروع می شود،‏ که همه<br />

مسئله مثل اينکه مجلس نبوده و يا 18 تيرنبوده؛ مثل اينکه ترقه<br />

بازی چهارشنبه سوری هم هست،‏ شادی سراسر درکردستان هم<br />

هست،‏ شورش کارگران هم هست،‏ اعتصاب معلمين هم هست.‏<br />

حتی بنظر ما همين حالتی که اکنون در جامعه احساس می<br />

شود،‏ يعنی انفعال و بی اعتنائی به حکومت هم خودش يک نوع<br />

مقاومت و روحيه مقابله با حکومت است.‏ اشتباه نبايد کرد،‏ ما<br />

ديديم در زير پوست آن بی تفاوتی دهه 50 در زمان شاه<br />

چه آتشی نهفته بود و چگونه انفجارگونه خودش را نشان داد.‏ به<br />

همين دليل هم هست که وقتی امتيازی را جنبش در اختيار دارد<br />

اين نوع مبارزان و سياستمداران و يا علاقمندان به تحولات<br />

ارزش و اعتبار آن را درک نمی کنند،‏ چرا؟ چون هيجان ايجاد<br />

نکرده است؛ مثل همين مجلس ششم که حالا عده ای تازه از<br />

خواب بيدار شده و فهميده اند چه سنگر مهمی را جنبش<br />

دراختيار گرفته بود.‏ ديروز به اهميت آن توجه نداشتند و امروز<br />

که از دست می رود و يا رفته يکباره آن را يک فاجعه و پايان<br />

اصلاحات در جامعه تصور کرده اند و دچار افت سياسی و<br />

رخوت و نااميدی شده اند.‏<br />

شناخت ما و دوستان و همفکران ما در داخل کشور<br />

از جامعه ايران همين است که خدمت شما گفتم و به همين دليل<br />

هم می بينيد که امشب هم که پس از انتخابات مجلس هفتم است<br />

وقتی با هم صحبت می کنيم،‏ من با همان لحن،‏ همان اميد و<br />

همان قاطعيت برای شنوندگان شما صحبت می کنم که در تمام<br />

طول اين سالها کرده ام؛ پيش از انتخاب آقای خاتمی،‏ پس از<br />

انتخاب ايشان،‏ پيش از انتخابات مجلس ششم،‏ پس از انتخابات<br />

مجلس هفتم.‏<br />

40 و


<strong>127</strong><br />

– ارديبهشت http://www.rahetude.de 1383<br />

26<br />

دوره دوم<strong>راه</strong> <strong>توده</strong> فروردين<br />

<br />

5 جلد<br />

سيب گنديده<br />

سلطنت اسلامی<br />

در دامن محمودافغان<br />

سلطنت صفويه يعنی دوران پيوند شاه و روحانيت<br />

شيعه ايران با يکديگر؛ چنان که آن را نخستين سلطنت اسلامی<br />

بر ايران می شناسند،‏ چرا که امام رضا ‏(امام هشتم شيعيان)‏<br />

برتمام ايران سلطه نداشت.‏ پس از مرگ پايه گذار صفويه که<br />

در نوشته زير می خوانيد چگونه و چرا مرد و بخشی از خاک<br />

ايران چگونه در زمان او – در جنگ چالدران-‏ از کف ايرانيان<br />

رفت،‏ فساد و جنايت به ارث رسيده به جانشينان او چنان از حد<br />

گذشت که واليان منصوب شاهان خود در گوشه ای از ايران<br />

برای خويش بساط سلطنت گسترده بودند.‏ ايران تکه تکه از<br />

دست می رفت.‏ شاه عباس که از درون زندانی که پدرش برای<br />

او مقدر ساخته بود به سلطنت رسيد،‏ عليرغم همه ظلم و<br />

خشونتی که به مردم ايران روا داشت،‏ تنها به پاس حفظ ايران<br />

و جلوگيری از برباد رفتن قسمت های بيشتری از آن به<br />

پادشاهی اصلاح طلب و مقتدر مشهور شد.‏ اقتداری که با<br />

گسترده ترين قتل عام ها و شکنجه و اختناقی که در زير به آن<br />

اشاره شده به کف آمد.‏ پادشاهی که خود را مصلح مقتدر می<br />

دانست،‏ شخصيتی چند چهره بود.‏ درعين حال که شراب می<br />

نوشيد،‏ شراب را حرام اعلام کرد،‏ فرمان مسلمان کردن ارامنه<br />

را صادر کرد،‏ اما آنجا که تجارت ابريشم ايران که در انحصار<br />

او بود به خطر افتاد،‏ خود به مشوقان مراسم مذهبی کليسای<br />

ارامنه در جلفای اصفهان پيوست و به مناسبت و بی مناسبت در<br />

جلفای اصفهان شب را می گذراند.‏ نه به له له و بزرگ کننده<br />

خود رحم کرد و نه به فرزند و برادران خود و سرانجام نيز<br />

پسران خود را از دم تيغ گذراند.‏ کوچه گردی نابهنگام او برای<br />

سرکشی به بازار در لباس عادی و جنگ آوری هايش بيش از<br />

جناياتی که کرد مشهور است.‏ سر که بر زمين گذاشت تمامی<br />

آن اقتداری که بر کشتار و شکنجه و خون بدست آمده بود بر<br />

هم ريخت.‏ جانشين او به قصد برخی اصلاحات و تداوم سلطنت<br />

صفويه از خشونت دربار کاست،‏ اما درباريان فاسد و دستگاه<br />

دولتی از زمان شاه عباس چنان در فساد و بی وطنی غرق شده<br />

بودند که برای تداوم حکومت <strong>راه</strong>ی جز خونريزی و سرکوب<br />

مردم را نمی شناختند و شاه سلطان حسين به پادشاهی نالايق و<br />

ضعيف مشهور شد که نمی تواند مانند شاه عباس و اجدادش<br />

بکشد و خون بريزد.‏ آن سلطنت نيز مانند سلطنت قاجارها و<br />

پهلوی ها ديگر ظرفيت اصلاح را نداشت.‏<br />

زمانی که محمود افغان خود را به دروازه های<br />

اصفهان رساند،‏ مردمی که سرکوب شده بودند و حسن وطن<br />

دوستی در آن ها کشته شده بود،‏ انگيزه ای برای دفاع از<br />

حاکميت و وطن در خود نيافتند و درباری که تا گلودر مرداب<br />

جنايت و دزدی و سرکوب مردم غرق شده بود،‏ جز سازش با<br />

محمود افغان و نجات جان و ثروت خويش <strong>راه</strong> ديگری بلد نبود.‏<br />

چنين است سرانجام سلطنت اسلامی صفويه و سقوط آن بدست<br />

محمود افغان.‏<br />

آنچه را در زير می خوانيد از تحقيق گسترده و دقيق<br />

نصراالله فلسفی برگرفته ايم.‏ تحقيق پيرامون زندگی شاه عباس<br />

صفوی که در چارچوب زندگی و دوران او باقی نمانده و پيش<br />

و پس از او را نيز شامل شده است.‏ اين کتاب ارزنده در<br />

در سالهای اخير در ايران انتشار يافته است و مجتبی مينوی بر<br />

آن مقدمه ای در ستايش نوشته است.‏ سعيد نفيسی بنابر نوشته<br />

شادروان نصراالله فلسفی هرآنچه در گنجينه خويش داشته<br />

دراختيار وی گذاشته است.‏<br />

همه بايد بخوانيم اما سران جمهوری اسلامی بيش از<br />

همه.‏ امثال مهدوی کنی و واعظ طبسی و ناطق نوری که<br />

نگران تکرار مشروطه اند،‏ بيش از بقيه و چند بار بايد آن را<br />

بخوانند تا بدانند سرانجام سرکوب مردم نتيجه اش هميشه يکی<br />

است،‏ نامش می تواند تکرار مشروطه و يا هر نام ديگری<br />

باشد،‏ اما نام ها تغيير در اصل سرنوشت نمی دهند.‏ مگر شاه<br />

سرنوشتی جز اين يافت و يا شاه عباس که خود را مصلح مقتدر<br />

می دانست سرنوشتی جدا از شاه پهلوی پيدا کرد؟<br />

در ادامه اين مطلب،‏ گزارش ديگری را هم می خوانيد<br />

که آن نيز پيرامون آخرين شاه صفويه و سرانجام اين سلطنت<br />

اسلامی است.‏ آن گزارش عمدتا شرح سلطه آسان محمود افغان<br />

بر ايران و سقوط صفويه مانند سيبی گنديده از درخت کهن<br />

ايران است.‏<br />

گزارش نخست را که مستندات آن همگی برگرفته شده<br />

از تحقيق نصراالله فلسفی است بخوانيم:‏<br />

سلطنت به کمک جلادان<br />

عدد جلادان،‏ که همه را از ميان مردان درشت<br />

استخوان،‏ قوی هيکل و بنلد قامت و بد صورت برگزيده می<br />

شدند،‏ به 500 تن می رسيد.‏ افراد اين دسته کلاه های بزرگی<br />

که دستاری سرخ گرد آن پيچيده می شد بر سر می نهادند.‏<br />

رئيس آنها ميرغضب باشی بود.‏ در زمان شاه عباس<br />

ميرغضب ‏"شيخ احمد آقا"‏ بود.‏ دربان خانه شاهی بود و سپس<br />

داروغه قزوين شد.‏ در اين منصب دکانی در آن شهر برای<br />

بريانی پزی و کباب فروشی گشوده بود و دزدان را دراين<br />

دکان به سيخ می کشيد.‏ وقتی ميرغضب شاه عباس شد<br />

خونخواری و قساوت را بدانجا رساند که منفور خاص و عام<br />

گشت.‏ گردن زدن و چشم کندن و زير لگد کشتن و زبان و<br />

گوش و بينی بريدن از کارهای عادی و معمول او بود.‏ در آب<br />

جوش سوزاندن،‏ دست و پا بريدن و قطعه قطعه کردن،‏ در خام<br />

‏(پوست)‏ گاو کشيدن،‏ شکم دريدن و گردن زدن و کباب کردن و<br />

به حلق آويختن و سرب گداخته در گلوی مقصران ريختن و<br />

امثال آنها از جمله سياست های عادی و معمول وی بود.‏ شاه<br />

عباس يکدسته جلاد نيز داشت بنام ‏"چگيين"‏ يا گوشت خام<br />

خور.‏ کار ايشان آن بود که مقصران را بفرمان شاه زنده می<br />

خوردند.‏ اين مجازات وحشيانه و نفرت انگيز ظاهرا از دوره<br />

حکومت مغول و تيمور به يادگار مانده و بواسطه شاه اسماعيل<br />

اول سر سلسله پادشاهان صفوی،‏ به شاه عباس رسيده بود.‏


<strong>127</strong><br />

– ارديبهشت http://www.rahetude.de 1383<br />

27<br />

دوره دوم<strong>راه</strong> <strong>توده</strong> فروردين<br />

<br />

‏(نصراالله فلسفی دراين بخش،‏ که ريشهری و فلاحيان،‏<br />

ناطق نوری و عسگراولادی،‏ رهبرپور،‏ رهبر و جنتی و<br />

مشگينی و فتوا دهندگان قتل و شکنجه زيرپوشش ‏"تعزير"‏<br />

بخوانند،‏ شواهد متعدد تاريخی را به نقل از شاهدان و تاريخ<br />

نويسان ذکر کرده است.)‏<br />

شريعت نمائی به مقتضای زمان!‏<br />

شاه شرابخوار،‏ روز 28 رمضان سال<br />

جمعی را که بر خلاف فرمان مخصوصش شراب خورده<br />

بودند،‏ دستور داد در ميدان اصفهان سرب گداخته در گلو<br />

ريختند و کسانی را که شراب فروخته بودند شکم پاره کردند.‏<br />

شاه عباس مغضوبان و مقصران را با فرمانی<br />

ملاطفت آميز و شاعرانه بدست جلادان می سپرد.‏ هر وقت که<br />

می خواست دژخيمانش کسی را بکشند،‏ با تبسم و مهربانی به<br />

زبان ترکی می گفت"‏ يخشی سخله"‏ يعنی از او خوب نگهداری<br />

کنيد.‏ ادای اين عبارت به منزله حکم اعدام بود و جلادان بی<br />

درنگ محکوم را سر می بريدند.‏<br />

1029 هجری<br />

تحجر آميخته به جنايت!‏<br />

در سال 1030 هجری که چند تن از حکام و<br />

سرداران بزرگ را مامور اتصال آب کوهرنگ به زاينده رود<br />

ساخته و برای بازديد کارهای ايشان به آنجا رفته بود،‏ شنيد چند<br />

تن از زنان ارمنی در يکی از دهکده های آنجا از او بد گوئی<br />

کرده اند.‏ از شنيدن اين خبر بر ارامنه خشم گرفت و فرمان داد<br />

تمام ارامنه ای را که در دهکده های خاک بخيتاری مسکن<br />

داشتند به اختيار و يا اجبار مسلمان کنند.‏ ميرزا طاهر نظنزی<br />

معروف به ميرابوالمعالی مجلس نويس خود را مامور اجرای<br />

اين فرمان کرد.‏ مومنان به جان ارامنه افتادند و هر کس را که<br />

به رضای خاطر مسلمان نشد با زور بدين اسلام در آوردند.‏ از<br />

آنجمله کشيش پيری را که نمی خواست مسلمان شود به زور<br />

ختنه کردند و آن بيچاره جان خود را بر سر اين کار گذاشت.‏<br />

پس از آنکه نزديک به 5 هزار از ارامنه بختياری به ظاهر<br />

مسلمان شدند،‏ شاه عباس برای اينکه آن قوم را با مسلمانان در<br />

آميزد فرمان داد ارمنی و مسلمان با هم ازدواج کنند.‏ بدستور<br />

وی جمعی از سرداران و اعيان ايران زنان ارمنی گرفتند.‏<br />

دسته ای ديگر از ارامنه را هم که به مازنداران فرستاده بود به<br />

دين اسلام دعوت کرد و محمد تبريزی را برای مسلمان کردن<br />

ايشان بدانجا فرستاد.‏<br />

منافع برتر از اسلام<br />

همين شاه شيعه،‏ آنجا که منافع انحصاری ابريشم<br />

ايران ايجاب کرد،‏ احکام اسلامی خود را پس گرفت.‏ فلسفی می<br />

نويسد:‏ فرمان مسلمان ساختن ارامنه خاک بختياری مايه تعجب<br />

و ترس ارامنه جلفای اصفهان شد.‏ همين که اين خبر به<br />

کشورهای همسايه رسيد،‏ ارامنه ای که از ايران به خاک<br />

عثمانی و شام و اروپا برای تجارت رفته بودند از بازگشتن<br />

چشم پوشيدند و کار تجارت که بيشتر در دست ارامنه بود<br />

متوقف و معطل ماند.‏<br />

شاه چون شنيد ارامنه بسيار ترسيده اند،‏ به سبب اينکه<br />

از ارمنيان جلفا فائده بسيار می برد،‏ مخصوصا ابريشم ايران<br />

را که در انحصار شخص وی بود،‏ بدستياری ايشان در<br />

بازارهای اروپا می فروخت،‏ از کار ناسنجيده خود پشيمان شد<br />

و از پی تلافی برخاست.‏ همينکه از کوهرنگ به اصفهان<br />

بازگشت؛ خواجه نظر رئيس ارامنه جلفا را بدربار خواست و<br />

با مهربانی بسيار به او اطمينان داد که هرگز ارامنه جلفا را به<br />

ترک دين خود مجبور نخواهد کرد.‏<br />

وقتی به فرمان شاه ارامنه را به ترک دين عيسی مجبور<br />

ساختند،‏ تمام صليب ها و تصاوير و کتاب های مقدس آنان را نيز از<br />

کليساها جمع کردند و پس از فسخ اين فرمان ارامنه ناچار شدند که<br />

اين اشياء را با پيشکش و پول نقد از شاه پس بگيرند.‏<br />

خواجه صفر ارمنی در جلفا مورد عنايت مخصوص شاه<br />

بود،‏ زيرا تجارت ابريشم ايران با کشورهای اروپائی بيشتر بوسيله<br />

او انجام می گرفت.‏ شاه عباس هر چند وقت يکبار به خانه وی می<br />

رفت و گاه چند روز پياپی در آنجا می ماند.‏ دراين گونه ديدارها<br />

زنان و دختران ارمنی جلفا در مجلس او حاضر می شدند و برای<br />

سرگرم کردن شاه به پايکوبی و خواندن اشعار و تصنيف های<br />

مخصوص خود مشغول می شدند.‏<br />

شرابخواری<br />

پادشاهان صفوی،‏ جز شاه طهماسب اول و شاه سلطان<br />

حسين ‏(هم او که اتفاقا بدليل آنکه کشت و کشتار و تهجر دينی<br />

را به صلاح بقای سلطنت صفويه نديده بود بی لياقت نام گرفته<br />

بود!)،‏ همگی به شرابخواری معتاد بودند و برخی از ايشان<br />

درباده گساری به <strong>راه</strong> افراط می رفتند.‏ شاه اسماعيل اول پس از<br />

آنکه در سال 920 هجری از سلطان سليم خان اول سلطان<br />

عثمانی در جنگ معروف چالداران شکست خورد،‏ بجای اينکه<br />

به جنگ ادامه دهد به عيش و عشرت و ميگساری چنان افراط<br />

کرد که مسلول شد و در 38 سالگی در گذشت.‏<br />

شاه طهماسب اول تا بيست سالگی شراب می خورد<br />

ولی در سال 939 هجری توبه کرد و دستور داد که ماليات<br />

شرابخانه ها و قمارخانه ها و مراکز عياشی را از دفاتر<br />

ديوانی خارج کردند.‏ در سال 963 هجری که 44 سال از<br />

عمرش گذشته بود فرمان داد تمام مردان ايران از شرابخوری<br />

و نوازندگی و کارهای ديگر که در فرمان وی ‏"نا مشروع"‏<br />

خوانده شده بود خودداری کنند.‏<br />

پس از مرگ شاه طهماسب،‏ پسرش شاه اسماعيل دوم<br />

شرابخواری را دوباره آزاد کرد.‏ شاه محمد خدابنده پدرشاه<br />

عباس و سلطان حمزه ميرزا پسر بزرگ وی نيز مجالس بزم و<br />

نشاط را به ميگساری گرم می کردند.‏<br />

در زمان شاه عباس عرق مسکو(روسيه)‏ هم در ايران<br />

طالب بسيار داشته است.‏ به همين سبب نيز تزاران روسيه هر<br />

وقت سفير به دربار ايران روانه می کردند،‏ مقداری عرق هم<br />

به هدايای خود می افزودند.‏<br />

همين شاه گاه نيز ميگساری را در سراسر ايران قدغن<br />

می کرد و مجازات های بسيار سنگين تعيين می کرد.‏ از آن<br />

جمله در ماه رمضان سال 1029 هجری،‏ هنگامی که در<br />

مازندران بود شراب خواری را بر تمام مسلمانان ايرانی ممنوع<br />

ساخت.‏


<strong>127</strong><br />

– ارديبهشت http://www.rahetude.de 1383<br />

28<br />

دوره دوم<strong>راه</strong> <strong>توده</strong> فروردين<br />

<br />

فساد و اعتياد<br />

خوردن افيون يا شيره کوکنار(‏ خشخاش)‏ که اکنون به<br />

ترياک معروف است،‏ از آغاز دولت صفوی در ميان ايرانيان<br />

معمول شد.‏ بسياری از مردم،‏ مخصوصا شاهزادگان و سران<br />

دولت و سرداران سپاه و درباريان،‏ به خوردن اين سم جانکاه<br />

معتاد بودند و هر يک مثل سيگار کشان امروزی هميشه<br />

ترياکدان زرين جواهر نشانی در جيب داشتند.‏<br />

بيشتر پسران و برادران شاه طهماسب اول صفوی<br />

ترياکی بودند.‏ يکی از پسران او بنام سليمان ميرزا که در مشهد<br />

خادم باشی آستانه حضرت رضا بود،‏ بقدری ترياک می خورد<br />

که شاه او را به قزوين خواند تا مگر از ترياک خوردنش باز<br />

دارد ولی موفق نشد.‏<br />

عادت ناپسند ديگر نوشيدن ‏"کوکنار"‏ دم کرده بود.‏<br />

پوست خشخاش را مثل چای دم می کردند و می نوشيدند.‏ در<br />

شهر اصفهان وساير شهرها کوکنارخانه های بسيار وجود<br />

داشت.‏ ‏"تاورنيه"‏ جهانگرد معروف فرانسوی در وصف<br />

کوکناريان در سفر نامه خود می نويسد:‏<br />

در شهر محل های مخصوص برای نوشيدن<br />

کوکنار جوشانده هست.‏ مشتريان چون داخل آنجا می شوند بی<br />

حوصله و مثل مرده بی جانند،‏ اما همينکه دو يا سه فنجان<br />

نوشيدند پرحرف و عصبی می شوند.‏ با هم نزاع می کنند و<br />

سپس آهسته آهسته به صلح می گرايند و شروع به سخنان بی<br />

معنی و خنده های بی جا می کنند و به حرکاتی می پردازند که<br />

گوئی آنجا حلقه ديوانگان است..."‏<br />

شاه عباس ‏"بهبود چرکسی"‏ را به کشتن پسر خود<br />

‏"صفی ميرزا"‏ مامور ساخت و آن مرد بد دل فرمان وی را<br />

اطاعت کرد.‏ ديری نگذشت که به بيگناهی پسر پی برد و از<br />

کرده پشيمان شد.‏ روزی بهبود چرکسی را خواست و فرمان داد<br />

که سر پسر جوان خود را ببرد و نزد او بيآورد.‏ بهبودچرکسی<br />

ناچار اين امر پادشاه را نيز اطاعت کرد.‏ همينکه با سرخون<br />

آلود پسر باز آمد،‏ شاه نظری بسراپای او انداخت و گفت:"‏<br />

بهبود چطوری؟ حال ميتوانی بفهمی که وقتی خبر مرگ پسرم<br />

را به من دادی چه حالی پيدا کردم"‏<br />

...."<br />

...<br />

کسی حق نداشت به شاه نامه بنويسد<br />

وقتی نيز سربازی بدستياری نويسنده ای به شاه عباس<br />

نامه ای نوشت و در آن،‏ پس از شرح دادن خدمات گوناگون<br />

خود در جنگ های متعدد،‏ در خواست کرد که در برابر آن همه<br />

خدمت او را مستمری يا حقوقی عطا کند.‏ شاه سرباز را<br />

احضار کرد و فرمان داد به چوبش بستند و آنقدر او را زدند تا<br />

مرد.‏ سپس نويسنده نامه او را هم به حضور خواست و گرچه<br />

هيچ گناهی نداشت،‏ دستور داد به بهانه اينکه خطش بد بوده<br />

است،‏ دستش را بريدند.‏ ‏(آخرين شاه دستور داد ساواک به جرم<br />

نامه پرانی دکتر علی اصغر حاج جوادی به شاه و هشدار باش<br />

به او در باره آينده جامعه و کشور ريختند و رهبر کنونی<br />

هرکس را که به او نامه نوشته تسليم قوه قضائی-‏ امنيتی کرده<br />

است.)‏<br />

ترس از سياسی شدن مردم<br />

داستان مقابله با تجمع مردم و بحث سياسی پيرامون<br />

آنچه بر سرشان می رود به زمان تشکيل احزاب درايران باز<br />

نمی گردد.‏ مقابله حکومت های خودکامه با احزاب داستانی<br />

است که به دوران پس از رسيدن مردم به درک ضرورت<br />

تشکل و سازمان يابی باز می گردد.‏ يعنی تاريخ يکصد سال<br />

اخير ايران،‏ اما بيم از سياسی شدن مردم و تجمع آنها امری<br />

هميشگی بوده است.‏ نصراالله فلسفی در باره اين بيم وهراس در<br />

زمان سلطنت خونريز و خودکامه شاه عباس در همين اصفهان<br />

خودمان و قهوه خانه های آن می نويسد:‏<br />

‏"تاورنيه"‏ جهانگرد فرانسوی،‏ در سفر نامه خود می<br />

نويسد که شاه عباس چون دريافت مردم در قهوه خانه ها به<br />

گفتگوهای سياسی و دولتی می پردازند و ممکن است اين<br />

گفتگوها به توطئه و فتنه انگيزی منتهی گردد تدبيری بکار زد<br />

تا مردم را از دير ماندن در قهوه خانه ها باز دارد.‏ بدستور او<br />

هر روز صبح،‏ پيش از آنکه کسی به قهوه خانه رود،‏ ملائی<br />

بدانجا می رفت و مشتريان را با گفتن مسائل دينی و نقل تاريخ<br />

و شعر سرگرم می کرد و بعد از دو سه ساعت از جای بر می<br />

خاست و به حاضران می گفت که ديگر وقت کارست،‏ بر<br />

خيزيد و بدنبال کسب و کار خود برويد."‏<br />

روحانيون مملکت داری می کردند<br />

روحانيت شيعه در اين دوران که آن را دوران سلطه<br />

شيعه بر سراسر ايران به کمک دربار خونريز صفوی نام نهاده<br />

اند،‏ شانه به شانه شاهان جلوس و منزلت داشته است.‏ نصراالله<br />

فلسفی می نويسد:‏<br />

بزرگترين مقام روحانی ايران در دوره صفويه شغل<br />

ملاباشی بوده است.‏ ملاباشی رئيس همه روحانيون ايران بود.‏<br />

تا زمان شاه سلطان حسين صفوی فاضل ترين ايشان بدين مقام<br />

می رسيد و در مجلس شاه نزديک به مسند شاهی در جايی<br />

معين می نشست.‏<br />

مقام صدارت درايران به دو نفر اختصاص داشت،‏<br />

يکی صدرخاصه و ديگری صدر عامه يا صدر ممالک.‏ تعيين<br />

حکام شرع و مباشران اوقاف،‏ تفويض و رسيدگی به کارهای<br />

سادات و علما و مدرسين و شيخ الاسلامان و پيشنمازان و<br />

قاضيان و متوليان و خدام مقابر و مزارات ومدارس و مساجد و<br />

وزيران اوقات و ناظران و مستوفيان و ساير متصديان<br />

موقوفات وامثال آنها با مقام صدارت عامه بود.‏ رسيدگی به<br />

دعاوی مربوط به قتل و ازاله بکارت وشکست دندان و کور<br />

کردن که ‏"احداث اربعه"‏ گفته می شد نيز با حضور صدرعامه<br />

و صدر خاصه و ديوان بيگی انجام می گرفت و ساير حکام<br />

شرع حق مداخله در اينگونه دعاوی را نداشتند.‏ قاضی اصفهان<br />

سومين مقام روحانی ايران را داشت.‏ کار او رسيدگی به دعاوی<br />

شرعی مردم بود.‏


<strong>127</strong><br />

– ارديبهشت http://www.rahetude.de 1383<br />

29<br />

دوره دوم<strong>راه</strong> <strong>توده</strong> فروردين<br />

<br />

کروسينسکی هيجد ه سال پيش از يورش محمود افغان در اصفهان<br />

به سر ميبرد و يکی از روحانيان سر شناس مسيحی دراين شهر<br />

ويويژه درميان کار گزاران دولتی ايران بود دو سال پيش از يورش<br />

افغانها در سال 1720، اسقف اصفهان که از پاپ و پادشاه فرانسه<br />

ماموريث يافثه بود ثا با پادشاه ايران وارد مذاکره شود از سر پرست<br />

صومعه يسوعيان اصفهان خواست او را در مذاکرات هم<strong>راه</strong>ی کند.‏<br />

خاطرات او نيز از سقوط سلطنت شيعيان صفوی خواندنی است:‏<br />

.<br />

اصفهان<br />

نصف جهان ماند<br />

شاه و شيخ صفوی رفتند<br />

آخرين شاه صفويه به هم<strong>راه</strong> روحانيون شيعه درباری<br />

زمانی سقوط کرد که اصفهان هنوز نصف جهان بود.‏<br />

سقوط اصفهان وفروپاشی شاهنشاهی صفوی با ظاهر<br />

استوار و متکی به مذهب و باورهای مردم و همچنين يکی از<br />

قدرت های دارای نفوذ درمناسبات جهانی آن زمان،‏ نه تنها<br />

برای مردم ايران،‏ بلکه برای اروپائيان نيز حادثه ای غير<br />

مترقبه بود.‏ اروپائيانی که از بيم دگرگونی در امکان سلطه و<br />

اداره مستعمرات خويش فصل تازه ای از ارتباط های جهانی را<br />

آغاز کرده بودند.‏<br />

کروسينسکی درباره انحطاط و سقوط صفويه در<br />

دوران شاه سلطان حسين صفوی می نويسد:‏<br />

آخرين شاه صفويه،‏ شاه نگون بختی بود فاقد هوش و<br />

فضيلت،‏ که اطرافيانش نيز او را بی کفايت می دانستند.‏ او تا<br />

زمانی که به سلطنت رسيد ازحرمسرای شاهی بيرون نيامده بود<br />

و حتی از آداب سلطنت هم چيزی نمی دانست.‏<br />

بنبانگذار سلطنت صفويه ‏"اسماعيل"‏ چنين رسم ساخته<br />

بود که فرزندان شاه در زمان حيات او در حرمسرای شاهی<br />

تحت نظر نگهداری شوند و به اين ترتيب ساکنان حرمسرا و يا<br />

بيت شاه،‏ با آنکه در پشت صحنه بودند،‏ اما نقشی به مراتب<br />

فراتر از آنها که در روی صحنه بودند ايفاء می کردند.‏ در<br />

سراسر تاريخ صفويه،‏ حتی در دوران سلطه بی چون و چرای<br />

‏"شاه عباس"‏ زنان از داخل بيت شاه و حرمسرای او در<br />

جابجائی قدرت و سلطنت و برگماری حکام ولايات و سرداران<br />

سپاه نقش داشتند.‏<br />

دردوران شاه سلطان حسين،‏ آخرين شاه صفويه نيز<br />

امور در دست آنهائی باقی ماند که در بيت و حرمسرا و پشت<br />

صحنه بودند.‏ آنها در دوران پرفساد سلطان حسين،‏ چنان عنان<br />

جزئی ترين امور را بدست گرفتند که به صاحبان اصلی و<br />

آشکار قدرت تبديل شدند.‏ اين اقتدار به گونه ای بود که همه<br />

مناصب و مقامات دولتی جز نامی بيش نبودند.‏ رتق و فتق<br />

امور همه در دست خواجه سرايان بود و صاحبان مقامات بدون<br />

صوابديد خواجه سرايان کاری انجام نميدادند.‏ پايان اقتدار<br />

خونريز شاه عباس صفوی،‏ که او را شاهی مستبد اما مصلح نام<br />

نهاده اند،‏ مانند همه نظام های متکی به استبداد و خودکامگی<br />

آغاز فروپاشی آن نظامی شد که شاه عباس به قيمت وحشت و<br />

هراس سراسری در ايران برپا داشته بود.‏<br />

در دوران ‏"شاه سلطان حسين"‏ مناصب حکومتی به کسانی داده<br />

می شد که بيشتر می توانستند پرداخت کنند و نه کسی که لياقت<br />

احراز آن مقام را داشت.‏ نتيجه اين واگذاری مناصب در برابر<br />

پرداخت پول بود که:‏<br />

رقابت سالم درجامعه چنان از ميان رفت که حتی آموزش و<br />

دانش فردی نيز که سنتی کهن در ايران داشت و چهره هائی<br />

برجسته از خود در تاريخ ايران و جهان بر جای گذاشته بود(‏<br />

درعرصه پزشکی،‏ نجوم،‏ رياضيات،‏ شعر،‏ مينياتور و حتی<br />

تنوع نقشه های قاليبافی درايران)‏ لطمات تاريخی ديد.‏ استعدادها<br />

فرو خفت،‏ چرا که شرط بهترزيستن و به مناصب دولتی دست<br />

يافتن دانش و استعداد نبود،‏ بلکه چاپلوسی و رشوه بود و آنها<br />

که نمی توانستند استعداد خود را سرکوب کنند،‏ بويژه در<br />

عرصه ادبيات و نقاشی ايران به استعاره و اشاره پناه بردند.‏<br />

کسانی که با پرداخث پول،‏ رشوه و املاک خويش به مناصبی<br />

دست می يافتند،‏ به محض رسيدن به مقام و منصب دست به<br />

چپاولی می زدند که برای جبران آنچه از کف داده بودند چاره<br />

ای جز آن نبود.‏<br />

دردوران آخرين شاه صفوی ‏"سلطان حسين"‏ غلامان<br />

سياه و سفيد حرمسرا شاه-‏ شورای خواجه سرايان را<br />

تشکيل دادند که از درون همين شورا رقابت ها و انشعاب های<br />

فرقه ای سر برآورد.‏ اين انشعاب ها و رقابت ها چنان بود که<br />

به يکی از عوامل فلج کننده دستگاه حکومتی ايران در آستانه<br />

يورش افغان ها به ايران و سقوط صفويه به کام مشتی آواره و<br />

ماجرا تبديل شد.‏<br />

خواجه سرايان از هر رنگ و تبار تنها در يک مورد<br />

با هم توافق داشتند وآن سلطه انحصاری برامور وحذف رقيب<br />

بود.‏<br />

اگر رقابتی وجود داشت در حذف و نابودی بود.‏ اين<br />

رقابت بنيانکن و خونين در درون سپاه ايران نيز همان اندازه<br />

رسوخ يافته بود که در دربار صفويه.‏<br />

کارشکنی های جواجه سرايان موجب شد تا ‏"علی<br />

مردان خان"‏ که او را بزرگترين سردار سپاه ايران درآن زمان<br />

می داند نيز قربانی رقابت ها شده و از کار برکنار شود.‏<br />

فرقه گرائی و دسته بندی سراپای دربار را تسخير<br />

کرده و در ميان همه خاندان بزرگ صفويه و روحانيون رسوخ<br />

کرده بود،‏ تا جائی که برادر عليه برادر دسته بندی کرده بود و<br />

درعمل نيرويی که می بايست برای دفاع از کشور صرف شود<br />

صرف پيکار های درونی شده بود.‏ سرانجام اين فرقه گرائی و<br />

دسته بندی بدانجا کشيد که پنهانی با دشمن خارجی هم ارتباط<br />

برقرارکردند.‏<br />

يک تاريخ نگار بنام ‏"دوسرسو"‏ می نويسد:‏<br />

زمان شاه عباس،‏ خلاف بزرکان با اعدام پاسخ داده<br />

می شود وعامه مردم جريمه مالی می شدند،‏ زيرا جريمه مالی<br />

در مورد بزرگان کارساز نبود.‏ آنها به آسانی جريمه مالی را<br />

پرداخت کرده و به کار خود ادامه می دادند.‏ از طرف ديگر،‏<br />

اعدام مردم عامه نيز همانقدر کارساز نمی توانست باشد که<br />

جريمه بزرگان.‏<br />

- ‏"بيت"‏<br />

"<br />

قتل و جنابت،‏ خونريزی و جزای نقدی چنان در زمان<br />

صفويه با اصل نظام گره خورده بود که وقتی درزمان شاه<br />

سلطان حسين از شمار اعدام ها کم شد و تصوری نادرست از<br />

رحم وشفقت جانشين آن شد،‏ اين باصطلاح رحم و شفقت با<br />

ساختار نظام سلطنتی در تضاد قرار گرفت و شاه سلطان حسين<br />

-1<br />

-2


<strong>127</strong><br />

– ارديبهشت http://www.rahetude.de 1383<br />

30<br />

دوره دوم<strong>راه</strong> <strong>توده</strong> فروردين<br />

<br />

به بی لياقت ترين شاه صفويه مشهور شد.‏ چنان،‏ که به ضرب<br />

المثلی عاميانه درميان مردم ايران تبديل شد!‏<br />

فساد در سيستم اداری کشور نيز کمتر از فساد در دربار<br />

آلوده به جنايت شاهنشاهی نبود.‏ رشوه خواری که از دربار شاهان<br />

‏(حتی در برگماری مقامات و سپردن مناصب حکومتی)‏ سرچشمه<br />

می گرفت،‏ درهمه سطوح کشور جريان داشت.‏<br />

کشيشی بنام ‏"روسينسکی"‏ که تا پيش از سقوط صفويه<br />

در دربار صفويه حضور داشته،‏ در خاطرات خود می نويسد:‏<br />

‏"داروغه های شهر از دزدانی که به چنگ آنان می<br />

افتادند به جای آنکه آنان را محاکمه و زندانی کنند مانند<br />

زندانيان جنگی جريمه می گرفتند و اگر برخی از آنها قادر به<br />

پرداخت جريمه نبودند،‏ شبانه آنان را آزاد می کردند تا از <strong>راه</strong><br />

دزدی جريمه پول جريمه را ف<strong>راه</strong>م کرده و پرداخت کنند نه<br />

تنها با <strong>راه</strong>زن با تسامح رفتار می شد،‏ بلکه <strong>راه</strong>زنان مورد<br />

تشويق نيز قرار می گرفتند.‏ <strong>راه</strong>زنی کم و بيش مجاز شمرده<br />

می شد؛ حتی مادران کودکان خود را با وعده دادن غذايی<br />

مناسب به دزدی تشويق می کردند.‏ "<br />

فساد اقتصادی در مقايسه با اوضاع دوران شاه عباس<br />

اينطوربود که هيچ چيزی که کوچکترين پيوندی که با حکومث<br />

او می توانست داشثه باشد بدون رشوه و پول ممکن نمی شد.‏<br />

افزون بر توضيحاتی که در نوشته های تاريخی<br />

درباره وخامت اوضاع اقتصادی ايران آمده بر اين نکته نيز<br />

بايد تاکيد کرد که با از ميان رفتن نظم سابق واين که تنها ملاک<br />

تصدی شغل پرداخت پول بود،‏ همه امور دربار داير بر مدار<br />

اخاذی ورشوه خواری شد ورشوه خواری جای صناعت<br />

وتجارت را گرفت<br />

کروسينسکی به دو مورد از بدعت ها اشاره می کند<br />

که در زمان شاه سلطان حسين در نظام حکومتی ايران وارد شد<br />

و از نظر اقثصادی پيامد های نامطلوبی را به دنبال آورد.‏<br />

نخست اينکه تا آن زمان شاه ايران سالی يکبار به<br />

مناسبت جشنهای نوروزی خلعت می بخشيد،‏ اما بدعت جديدی<br />

با شاه سلطان حسين آغاز شد و آن اين بود که شاه هرزمان به<br />

واليان و حاکمان خلعت می بخشيد وآنان نيز مجبور بودند در<br />

عوض هدايائی به شاه تقديم کنند ناچار مبالغی را ازمردم می<br />

گرفتند واين امر موجب ضعف بنيه مالی مردم می شد.‏ ازديگر<br />

نتايج نابسامانی های اين دوره کاهش اعتبار پول ايران بود.‏ تا<br />

زمان شاه سلطان حسين ضرب سکه در انحصار حکومت<br />

مرکزی ايران بود،‏ اما از آن پس حاکمان ولايات نيز مجاز<br />

بودند سکه مسی ضرب کنند.‏ ارزش اين سکه ها در ديگر<br />

ولايات نصف ارزش واقعی آنها بود وبا برکناری حاکم شهری<br />

که سکه در آن ضرب شده بود در همان ولايت نيز ارزش سکه<br />

او به نصف تقليل پيدا می کرد.‏ بدين سان کسی که با سکه ده<br />

شاهی درجيب می خوابيد اگر حاکم شهر آن شب عوض می<br />

شد،‏ فردا صبح صاحب تنها پنج شاهی بود!‏<br />

همه سفر نامه نويسان به کاربرد اصل تفرقه بينداز<br />

وحکومت کن،‏ به عنوان نظريه حکومتی صفويان اشاره کرده<br />

وآن را از بدعت های شاه عباس شمرده اند.‏ شاه عباس برای<br />

اينکه بتواند پايه ها ی فرمانروايی خود را استوار کند به<br />

اختلاف ميان گروههای ساکن در محله های شهر های ايران<br />

دامن می زد و اين اختلاف ها بويژه در مراسم عزاداری ماه<br />

محرم شدث بيشثری می يافت،‏ تاجايی که درمواردی نيروهای<br />

نظميه برای حفظ آرامش مجبور به مداخله می شدند.‏<br />

‏"دوسرسو"‏ می نويسد که شاه عباس تصور می کرد<br />

هيچ وسيله ای به اندازه دامن زدن به تنش های ميان دو فرقه<br />

ای که شهر را ميان خود تقسيم می کردند و کينه ای که ميان<br />

انان وجود داشت موجب تثبيت حکومث نمی شود و شگفت اين که<br />

اين تدبير دراداره کشور هم بکار می رفت.‏ کاربرد اين شيوه چنان<br />

بود که علاوه بر استفاده از مراسم عزاداری،‏ با ترتيب دادن<br />

مسابقات ورزشی و جشن هائی مانند آب پاشی دامن زده می شد.‏<br />

مسابقاتی که اغلب عده ای در آنها کشته می شدند و خونخواهی<br />

قومی و محله ای برای مدت ها باقی می ماند.‏<br />

اگر دوران شاه عباس فرقه های مخالف با چوب و<br />

چماق به يکديگر حمله می کردند،‏ درزمان شاه سلطان که<br />

قدرت مرکزی رو به ضعف گذاشته بود همان فرقه ها با استفاده<br />

از سلاح های کشنده تر به مقابله با هم بر می خاستند.‏<br />

واليا ن شهر ها نيز اين امر را به وسيله ای برای<br />

اخاذی تبديل کرده بودند.‏ نخست واليان توسط عوامل نفوذی<br />

خود به در گيری ها دامن می زدند و آنگاه ازهر دو طرف<br />

جريمه ای سنگين ميگرفتند.‏<br />

در جريان حمله محمود افغان به ايران،‏ در اطراف<br />

اصفهان ، در چند فرسخی پايتخت لرها و بلوچ ها زندگی می<br />

کردند که مردمانی بسيار شجاع و جنگجو بودند وهريک از آن<br />

اقوام ميتوانستند بيست هزار مرد جنگی به ميدان نبرد بيآورد<br />

که برای شکست محاصره اصفهان کافی بود اما هريک از<br />

آن دو قوم نيز به دو فرقه مخالف تقسيم شده بود و همين د<br />

شمنی در ميان آنان موجب شد که نتوانند برای مقابله با افغانها<br />

بطور متحد وارد جنگ شوند.‏ هريک از اين دو فرقه می<br />

خواست ديگری را از ميدان خارج و بيشترين سهم از افتخارات<br />

را نصيب خود کند.‏<br />

کروسينسکی با يادآوری نکته هايی درباره جايگاه<br />

تفرقه در ميان مردم و نظام حکومتی ايران می نويسد ماجرای<br />

يورش افغانها زمانی آغاز شد که حکومث مرکزی ‏"گرگين<br />

خان"‏ نامی را به حکومن قندهار گماشت.‏ او ازاعيان گرجستان<br />

بود.‏ درزمان شاه سلطان حسين گرگين با استفاده از ضعف<br />

دربارعلم طغيان برافراشت تا گرجستان را از يوغ حکومت<br />

مرکزی آزاد کند.‏ گرگين خان که دوسرسو او را مردی روشن<br />

بين و زيرک در مصالح حکومت توصيف کرده است شالوده<br />

اقتدارحکومت مرکزی را در قند هار استوار کرد و دريافت که<br />

افغانان مردمانی ناراحتند و تنها زمانی رضايت خاطر پيدا می<br />

کنند که به همسايگان خود حمله می بردند.‏ ميرويس کلانتر<br />

قندهار بود و گرگين خواسته بود او را به اصفهان تبعيد کند.‏ در<br />

گذشته چنين عمل نمی کردند،‏ بلکه برای فرستادن سرميرويس<br />

دستور صريح صادر می کردند.‏<br />

‏"دوسرسو"‏ با بيان اين نکته به يکی از تعارضهای<br />

درونی حکومت خود کامه اشاره کرده و می نويسد:‏<br />

محمود افغان با استفاده از دوری سپاه ايران به کرمان<br />

لشکر کشيد.‏ درزمان شاه سلطان حسين براثر سخت گيری<br />

وتعصب شريعتمداران قشری مدارای دينی که از زمان شاه<br />

عباس موجب شده بود تا معتقدان همه اديان ومذاهب با صلح<br />

وارامش در کنار هم زندگی کنند از ميان رفت ومومنان بسياری<br />

از مذاهب در تنگنای نخوت رقيبان خود گرفتار شدند.‏<br />

مورخان می نويسند که در کرمان زرتشتيان چنان<br />

مورد آزار واذيت متوليان شريعت رسمی بودند که ورود<br />

افغانان را همچون پيام رهايی بخش تلقی کردند.‏<br />

افغان ها ازعقب مانده ترين اقوام ايرانی به شمار می<br />

آمدند.‏ شاه سلطان حسين با دوری کامل حکومت از مردم<br />

حاضر به تسليم شد<br />

.<br />

.<br />

.<br />

.


<strong>127</strong><br />

– ارديبهشت http://www.rahetude.de 1383<br />

31<br />

دوره دوم<strong>راه</strong> <strong>توده</strong> فروردين<br />

<br />

احسان طبری،‏ سرانجام خويش درجمهوری<br />

اسلامی را اينگونه نيز پيش بينی کرده بود<br />

رمز ابدی<br />

سقوط ارتجاع<br />

جان پرور است قصه ارباب معرفت<br />

رمزی برو بپرس وحديثی بيا بگو<br />

حافظ<br />

نه تنها درارتباط با انقلاب بهمن 1357، بلکه در باره<br />

جنبش اصلاحات در سال های اخير قهر و غضبی هم<strong>راه</strong> با شتاب<br />

را شاهده بوده و هستيم.‏ اين غضب و شتاب برای به سرانجام<br />

رساندن انقلاب و جنبش است و سرشار از صداقت و پويائی؛ اما<br />

آنها که چنين خود را می خورند عجول نيستند؟ و <strong>راه</strong> يکصدساله را<br />

نمی خواهند يکساله طی کنند؟ تاريخ را فراموش کرده اند.‏ نه تنها<br />

تاريخ ايران،‏ که تاريخ جهان را!‏ نه تاريخ 25 ساله که تاريخ<br />

معاصر را و نه تاريخ معاصر که تاريخ کهن را!‏<br />

از تحجر فکری امثال مصباح يزدی بر می آشوبند،‏ از<br />

قتل های زنجيره ای در حيرت می مانند،‏ قتل عام زندانيان مظلوم و<br />

بی پناه سياسی را کابوسی آغشته به توحش باز می شناسند،‏ از خيره<br />

سری اين و يا آن روحانی ايران درحيرت اند،‏ از استحاله اين و يا<br />

آن روحانی و غير روحانی سکاندار در جمهوری اسلامی متعجب<br />

اند،‏ بر کورذهنی رهبرانی که تاريخ را فراموش کرده اند غبطه می<br />

خورند و...‏<br />

و گاه،‏ آنها که به صداقت پايبندند در صف خويش و به<br />

گذشته خويشتن خويش باز می گردند.‏ به آنچه که نبايد می کردند می<br />

انديشند و به آنچه که بايد می کردند و غفلت کردند افسوس می<br />

خورند.‏ نه با خصم که گاه با خويش و خودی هم به مخاصمه<br />

برخاستند.‏ چنان که گاه برخودی بيش از خصم کينه ورزيدند و بر<br />

چهره او بيش از خصم پنجه کشيدند.‏ قصه آشفتگی ها در صفوف<br />

انقلابيون و مبارزان ) چه درحاکميت و چه خارج از حاکميت)‏ و<br />

خنجر به روی هم برکشيدن،‏ قصه تلخی است.‏ نه امروز و ديروز،‏<br />

که از دير باز.‏ بقول برشت«...‏ وای-‏ ما که می خواستيم جهانی نو<br />

در افکنيم،‏ خود نتوانستيم با هم مهربان باشيم».‏ حساب خصم و<br />

ارتجاع که حساب ديگری است.‏<br />

در اين 25 سال و در حلقه ای تنگ تر،‏ دراين<br />

سالی که پشت سر مانده،‏ قضاوت ها،‏ شتاب ها،‏ خمودگی ها،‏<br />

افسردگی ها،‏ نا اميدها و به کنجی خزيدن ها کمتر از اميد و<br />

صبر و نشاط مبارزه بوده است،‏ اما اگر بگوئيم نبوده خود را<br />

فريفته ايم.‏ و اين نيست،‏ مگر فراموشی تاريخ مبارزات و<br />

تحولات جهانی که درآن روز را به ماه،‏ ماه را به سال و سال<br />

را به عمر می گذرانيم.‏<br />

پيرامون حوادث فاصله دو شماره 126- <strong>127</strong> <strong>راه</strong> <strong>توده</strong><br />

سخن بسيار است،‏ در حد و اندازه ای که حوادث و رويدادها بوده<br />

است،‏ از به آخرين آن اشاره می کنيم.‏ به رويداد سازمان يافته<br />

انتخابات مجلس هفتم که در آن تحجر و غارت در نبردی 6 ساله<br />

توانستند سنگری را بازپس گيرند،‏ که از دست داده بودند:‏ مجلس<br />

ايران<br />

اما در نبردهای اجتماعی کدام سنگر و خاکريز پيوسته<br />

پناهگاه يک سپاه و ارتش بوده است،‏ که اين بار باشد؟ و تازه اگر<br />

چنين تصوری هست،‏ برای درآمدن مجلس ششم از دست همين<br />

سپاه و لشگر چه می توان گفت؟ اين غنيمتی است که مردم<br />

توانستند در يک نبرد سخت اجتماعی يکبار آن را از دست مخالفان<br />

خود درآورند.‏ ساز و برگ نبرد و هوشياری و آگاهی،‏ زور و<br />

قدرت مردم نبرد را تا بدينجا هدايت کرده است،‏ اما آنکه تا اينجا<br />

پيش آمده – عليرغم افتادن و برخاستن ها-‏ به سرمنزل خواهد<br />

رسيد.‏ سپاه اسپارتاکوس شکست خورد،‏ اما بردگان سرانجام پيروز<br />

شدند.‏<br />

شايد مرور چند سرفصل تاريخی،‏ بعنوان حجتی بر<br />

آنچه در بالا اشاره شد،‏ امروز بيش از ديروز ضرورت داشته<br />

باشد.‏ نه آنکه تنها ما را شامل شود،‏ که مذهبيون مبارز را نيز،‏<br />

چه،‏ آنکه اهداف مشترک،‏ گاه سرنوشت مشترک را رقم می<br />

زند.‏<br />

شادروان احسان طبری را در قفس کردند و حسين<br />

شريعتمداری را به ديدارش فرستادند.‏ انسانی فرهيخته،‏ آگاه به<br />

قوانين گزيرناپذير اجتماعی و سراپا مهر و محبت،‏ در برابر<br />

خشک انديشی که در خدمت خشک انديشان ديگر آستين جنايت را<br />

بالا زده است.‏ در نمورترين سلول انفرادی،‏ در زندان توحيد<br />

کميته مشترک)‏ که ديوار به ديوار آبريزگاه متعفن و قديمی زندان<br />

بود ميعادگاه انديشه و تحجر تبديل شد.‏ پس از ماه ها شکنجه<br />

روحی و جسمی،‏ انسان فرهيخته بايد در برابر جنايتکاری می<br />

نشست که تاريخ امثال او را به کرات در ياد و دفتر خود دارد.‏<br />

منطق ميخ بود و تحجر سندان.‏ حاصل آن شد که خود حسين<br />

شريعتمداری در سال دوم جنبش دوم خرداد،‏ وحشت زده از<br />

افشاگری های اکبر گنجی در مدرسه حقانی قم دهان باز کرد و<br />

بعنوان خدمات بزرگ خود به جمهوری اسلامی و محروم بودن از<br />

افتخار بازجو شدن گفت:‏ من در زندان با مغزهای متفکر<br />

<strong>توده</strong> ای مانند طبری،‏ آگاهی،‏ گلاويژ...‏ گفتگو کردم و آنها منطق<br />

من را قبول کردند!»‏<br />

آن منطق همان بود که گاليله آن را قبول کرد و<br />

قضاوت را به تاريخ وانهاد.‏ حسين شريعتمداری هنوز درحيات<br />

است و همچنان در اتاق کار ديوارچوبی سابق بنيانگذار<br />

روزنامه کيهان ‏(دکتر مصباح زاده)‏ سنگر گرفته است.‏ اما اگر<br />

اين سنگرها ابدی بود که حالا بايد مصباح زاده در آن می<br />

نشست!‏<br />

طبری جان و روح به تنگ آمده خويش را از چهره<br />

زشت و دهان متعفن شريعتمداری بدر برد و قضاوت را به تاريخ<br />

سپرد.‏ چنين کرد زيرا تاريخ را خوب خوانده بود و بسيار فراتر از<br />

امثال شريعتمداری می دانست تازيانه اين قاضی القضات چگونه<br />

فرود خواهد آمد.‏ وقتی شريعتمداری در مدرسه حقانی قم(‏‎1379‎‏)‏<br />

ادعا کرد با امثال طبری و آگاهی و گلاويژ و رهبران <strong>توده</strong> ای<br />

گفتگو کرده و آنها را قانع کرده است،‏ اکبر گنجی و عمادالدين باقی<br />

در روزنامه های دوم خردادی نوشتند«‏ دانش و فهم تو کمتر از<br />

آنست که چنين ادعا کنی»‏ و البته ادامه ندادند که ‏«آنچه کرده ای<br />

در زندان گفتگو نبوده است.‏ کدام زندانبان با زندانی زيردستش<br />

)<br />

...»<br />

6


<strong>127</strong><br />

– ارديبهشت http://www.rahetude.de 1383<br />

32<br />

دوره دوم<strong>راه</strong> <strong>توده</strong> فروردين<br />

<br />

گفتگو کرده و ارائه منطق کرده است که تو کرده باشی.‏ اگر چنين<br />

بضاعت و هنری داری چرا در زندان بکار گرفته و به نمايش<br />

گذاشته ای.‏ چرا رقصی چنين را در ميانه ميدان نمی کنی؟»‏<br />

اندکی پيش تر از آنکه طبری را در متعفن ترين و<br />

نمورترين سلول زندان توحيد به بند کشند تا شريعتمداری با<br />

منطق خود موعظه گر او شود،‏ مقاله ای در اشاره به اين نوع<br />

پديده های تاريخی نوشت با عنوان ‏"از تنگنای جبر به فراخنای<br />

اختيار"،‏ بخش دوم اين مقاله را که در واقع مقدمه ای است<br />

درکليات تا بتوان جان کلام را در جمهوری اسلامی گفت حذف<br />

کرده ايم و بخش دوم را در زير می آوريم تا دانسته شود آنکس<br />

که به قربانگاه رفت می دانست به کجا می رود و جايگاه تحجر<br />

و انديشه خلاق در تاريخ کجاست!‏ با زنده ياد طبری تاريخ را<br />

مرور می کنيم تا از در بند بودن امثال هاشم آغاجری و يا<br />

گنجی و عباس عبدی و ديگران و ديگران چندان متعجب<br />

نشويم.‏ ديروز تاريخی تحجر وابسته به زمينداری بزرگ و<br />

فئوداليسم وابسته به کليساها در اروپا چنان کردند و امروز<br />

تحجر وابسته به غارت و تجارت در جمهوری اسلامی چنين<br />

می کند.‏<br />

طبری می نويسد:‏<br />

‏«...يکی از علاقه های نويسنده اين سطور علاقه ای<br />

که مسلما برای آن شريکان بسيار وجود دارد خواندن تاريخ<br />

است.‏ متون کهن ويا بررسی های امروزين در باره تاريخ<br />

ايران وجهان که داستان واقعی و مشخص زيست انسانها در اين<br />

‏"سرای دودر"است.‏ سرائی،‏ که سرشار است از صفحات<br />

عبرت انگيز و آموزنده:‏ در زندگی هر عصر بن بست ها و<br />

تنگناها فراوانی است که گاه تمام عمر يک نسل و يا چند نسل<br />

را می بلعد.‏ برای مجسم شدن مسئله مثال هايی از تاريخ اروپا<br />

که در قرون اخير غنی تر از تاريخ ديگر نقاط است می آوريم:‏<br />

از قرن شانزدهم نفوذ هوگه نوت ها(پروتستان های<br />

کالوينيست)‏ که برخی از آنها حتی شعار جمهوری را مطرح<br />

می کردند در فرانسه به حدی بود که به نظر می رسيد پيروزی<br />

بر خانواده های سلطنتی و استبدادی والوآ و گيز و انگولم ديگر<br />

دم دست است.‏ ولی جامعه عليرغم همه مبارزات برای اين<br />

تحول هنوز نضج يافته نبود.‏ درحادثه خونين«سن بارتولمی»‏<br />

در طنين ناقوسهای کليسا ها،‏ هزاران هزار هوگ نوت ‏(حتی<br />

کودک شيرخوار)‏ در شهر و ده قطعه قطعه شدند و سرانجام<br />

جامعه خود را به آغوش سلسله بوربون ها رها کرد.‏ هنوز می<br />

بايست زمانی بس دراز بگذرد و هانری چهارم و لوئی سيزدهم<br />

و لوئی چهاردهم و پانزدهم و شانزدهم دمار از روزگار دهقان<br />

ها و کارگران و پيشه وران و بازرگانان و روشنفکران<br />

فرانسوی بکشند و آنها را در ميدان های صدها جنگ عبث<br />

بکشند تا سرانجام فجر انقلاب اجتماعی بردمد.‏<br />

تنها لوئی چهاردهم که قله استباد سلطنتی بود و خود را<br />

شاه خورشيد می ناميد هفتاد و دوسال سلطنت کرد؟ نوه اش لوئی<br />

پانزدهم 52 سال سلطنت کرد؟ ولترها و رسوها،‏ ديدروها و دلباک<br />

ها و هزاران انسان شريف در محيط مختنق استبداد بوربون ها<br />

زائيده شدند،‏ قد کشيدند،‏ آرزوهای عالی خود را درميان گذاشتند،‏<br />

پير شدند،‏ مردند و هنوز بوربون ها دست بردار از سر تاريخ<br />

نبودند.‏ زيرا تاريخ برای جهش از اين عصر به عصر ديگر آماده<br />

نبود؛ حتی زمانی که طوفان عظيم انقلاب کبير فرانسه در گرفت و<br />

تا قله بلند ژاکوبينيسم پيش رفت،‏ تازه ناپلئون توانست با کودتای<br />

ترميدور اين طوفان را خاموش و امپراطوری استبدادی را احيا<br />

کند...‏ ای تاريخ پر حوصله و دراز نفس!‏ عمر کوتاه آدمی و<br />

آرزوهای شعله ورش در مقابل سير سنگ پشتی ما چه غم<br />

انگيزاست!‏<br />

چگونه می توان از بند زمان خود جستن کرد؟ با هيچ<br />

ورد و معجزه ای ممکن نيست!‏ شخص يک بار ديگر گاليله و<br />

علی<br />

گاليله ای را به ياد می آورد.‏ کپرنيکوس<br />

رغم هيئت بطلميوسی،‏ گفت که اين خورشيد است که در مرکز<br />

جهان است،‏ نه زمين و کتاب او بنام ‏"درباره انقلاب مدارک<br />

آسمانی"‏ در اروپای آنزمان صدا کرد،‏ بعدها کپلر نظريات او<br />

را تکميل نمود.‏ سپس گاليله آمد و بدين نظريات دل سپرد و<br />

تصور می کرد که پاپ ئوربان هشتم که به روشنفکری<br />

دانشمندی شهرت و نسبت به او روشی دوستانه داشت،‏ هيچ<br />

گونه دشواری در کار علمی برايش پديد نخواهد آورد.‏ ولی قافل<br />

که پاپ گرفتاری های ديگر داشت.‏ آن ايام موج پروتستانيزم<br />

آلمان و انگلستان و فرانسه واسکانديناوی را گرفته بود.‏ پاپ<br />

وقت امکان نداشت که ‏«ليبرال منشانه»‏ با ‏«روشنفکرانه»‏<br />

رفتار کند.‏ گاليله که استادی در شهر پادوا بود با خوش بينی<br />

نسبت به حسن نيت پاپ در سال 1624 در سن شصت و اند<br />

سالگی به روم آمد تا در باره کتابش ‏(به نام بحثی درباره سيستم<br />

بزرگ جهان)‏ با وی سخن گويد.‏ شنيده بود که پاپ از اين کتاب<br />

که تائيد هئيت کوپرنيک و کپلر بود خشمناک است.‏ در<br />

آوريل‎1633‎ پس از شش ماه مذاکره طولانی با پاپ،‏ سرانجام<br />

تصميم نهايی برای دادرسی گاليله در دادگاه انگيزاسيون(تفتيش<br />

عقايد)‏ با حضور ده کاردينال از سلک دمی نيکن اتخاذ شد.‏<br />

گاليله مجبور بود از نظريه کوپرنيک دفاع کند ولی در آن<br />

دوران اين تئوری هنوز نقاط ضعفی داشت و کاردينال ها نمی<br />

توانستند تصور کنند چگونه زمين هم به گرد خود و هم به گرد<br />

خورشيد می گردد وحال آنکه کسی در اثر اين چرخش از روی<br />

آن به خارج پرتاب نمی شود و يا اگر سنگی را به زمين رها<br />

کنند به شکل قائم فرود می آيد.‏ برای آنکه گاليله دراعتراف به<br />

خطا ترديد نکند دستگاه های شکنجه را به او نشان دادند.‏ پاپ<br />

‏(که نام اصلی اش مانه ئو باربينی بود)‏ با برادر و برادرزاده<br />

خود در محاکمه حضور يافت.‏ سرانجام گاليله،‏ پير هفتاد ساله<br />

اعترافنامه ای نوشت که آغاز آن چنين است:‏ ‏«من گاليلئو گاليله<br />

ئی،‏ فرزند مرحوم وينچنزو گاليله ئی،‏ اهل فلورانس،‏ هفتاد<br />

ساله،‏ کهشخصاً‏ در اين دادگاه حضور دارم،‏ در برابر شما<br />

کاردينال های محترم ومعزز که مفتش عقايد ضلال الحادآميز<br />

در سراسر جمهوری مسيحی هستيد زانو می زنم و انجيل<br />

مقدس را که در برابر من است با دستان خود به قصد قسم لمس<br />

می کنم و سوگند ياد می کنم که هميشه به عنايت ذات باری<br />

تعالی،‏ به همه و هرچيزی که کليسای مقدس کاتوليک و<br />

حواريون مقدس موعظه کرده و آموخته اند،‏ مومن بوده وخواهم<br />

بود.»‏ اعتراف نامه طولانی است و در متن آن به شکل مشروح<br />

نظر کپرنيک انکار و تقبيح و نظر بطلميوس تصديق و تقديس<br />

می شود و سرانجام به عنوان امضا می نويسد:‏<br />

‏(بقيه در ص<br />

12<br />

(8<br />

(1543-1473)


<strong>127</strong><br />

– ارديبهشت http://www.rahetude.de 1383<br />

33<br />

دوره دوم<strong>راه</strong> <strong>توده</strong> فروردين<br />

<br />

آنچه استالين گفت اما<br />

نتوانست خود به آن عمل کند<br />

تجربه ای که همه<br />

بايد از آن بيآموزيم<br />

مسکو-‏ ژوئيه 1934. مارشال استالين مورخ انگليسی<br />

چا"‏ ولز"‏ را برای انجام يک مصاحبه پذيرفت.‏ فاشيسم مانند<br />

توفانی آلمان را در می نورديد.‏ روسيه تازه از زيربار جنگ<br />

داخلی شانه خود را بيرون کشيده بود.‏ کسی نمی دانست جهان چه<br />

سمت و سوئی به خود خواهد گرفت و جنگ دومی شروع خواهد<br />

شد با بيش از 40 ميليون قربانی.‏ در روسيه نيز جامعه می رفت<br />

تا پس از يک دوره خشونت و اعدام های سرخ به آرامش و<br />

سازندگی باز گردد.‏ انقلابی که در اکتبر 1917 پيروز شده بود از<br />

ابتدا بنای خشونت و انحصار و اعدام نداشت.‏ خشونت را نيروی<br />

مقابل شروع کرد.‏ ارتش سفيد تزاری به کمک انگلستان،‏ آلمان و<br />

چند کشور ديگر اروپائی و به حمايت از اشراف و سلطنت<br />

سرنگون شده جنگ داخلی را در کشور آغاز کرده بود و ترور<br />

لنين در کارخانه ای که به بازديد آن رفته بود به عمر دولت و<br />

حکومت ائتلافی پايان بخشيد.‏ چنان که دايره خودی ها محدود<br />

محدودتر شد.‏ چنان که تصفيه ها در داخل حزب نيز فاجعه آفريد و<br />

قوانين دوران جنگ با فاشيسم و بيم ناشی از نفوذ دشمن تا قلب<br />

حکومت و پايتخت به شيوه حکومتی در سال های پس از جنگ<br />

ختم شد.‏ سرمايه داری با تجربه و بويژه انگلستان توانست از تمام<br />

اين سدها عبور کند.‏ نفاق،‏ بدبينی،‏ فضای امنيتی و زائده طبيعی آن<br />

‏"ديکتاتوری فردی"‏ جانشين اتحاد و خوشبينی انقلابی و ديکتاتوری<br />

پرولتاريا شد.‏ چنان که 6 دهه پياپی ديکتاتوری پرولتاريا که هيچ<br />

نيست جز سلطه يک طبقه و متحدان آن بر حاکميت و جانشينی آن<br />

بر هژمونی و ديکتاتوری طبقه سرمايه دار و متحدان آن در شمايل<br />

ديکتاتوری فردی استالين نمايانده شد.‏ بدانگونه که هنوز نمی توان<br />

از زير بار تبليغاتی آن شانه بيرون کشيد.‏<br />

رخته عظيم در تمامی ارگان های دولتی و حزبی،‏<br />

فضای بسته سياسی و اقتصادی،‏ سلطه ارگان های امنيتی بر<br />

جامعه که هر ابتکار و پرسشی را مشکوک و قابل پيگرد تشخيص<br />

می داد و بيرون راندن مردم از صحنه سياسی،‏ در کنار محدود و<br />

بازهم محدود شدن آگاهی مردم از جهان و سرانجام،‏ بمباران<br />

تبليغاتی جهان سرمايه داری در کنار ابتکاراتی که درعرصه<br />

اقتصادی بکار گرفت،‏ به فروپاشی رويدادی انجاميد که قرن 20<br />

را قرن نجات بشريت از استثمار و استعمار نويد داده بود.‏<br />

استالين سال 1934، استالين 1950 نيست،‏ اتحاد<br />

شوروی نيز ديگر در صحنه جهان حضور ندارد.‏ آنچه باقی مانده<br />

يک تجربه عظيم برای بشريت و تمام نيرو های انقلابی است.‏<br />

فرمولبندی های عام بر جای خود باقی است،‏ اما مصداق های<br />

منحرف شده از اصول به تاريخ پيوسته اند.‏ به همين دليل<br />

بازخوانی و مراجعه به آن گفتگوئی که در سال 1934 با استالين<br />

انجام شد حتما خواندنی و بارها خواندنی است.‏ اينکه انحراف از<br />

اصولی که استالين خود در اين مصاحبه به آن اشاره می کند کار<br />

را به کدام سرانجام رساند.‏ درسی بزرگتر از اين؟<br />

آن گفتگو را ويرايش کرده ايم.‏ يعنی اصول پايه ای را<br />

که استالين آن ها را توضيح داده از قلب مصاحبه بيرون کشيده ايم.‏<br />

سئوالات را حذف کرده ايم زيرا در ظرف زمان حل شده اند و<br />

برای امروز و جهانی که در آن زندگی می کنيم مفهوم خود را از<br />

دست داده اند.‏ برخی نمونه گوئی های استالين نيز نامفهوم است و<br />

قربانی زمان شده اند.‏ به همين دليل است که اصول پايه ای<br />

صحبت ها و پاسخ های استالين را بيرون کشيده ايم.‏ بايد آن را<br />

خواند،‏ تا بهتر دانست که انحراف ها از ابتدا و هدفمند وجود<br />

نداشته اند،‏ بلکه متاثر از زمان و حوادث و همچنين ‏"سيستم"‏ حاکم<br />

بوجود می آيند و به روش تبديل می شوند.‏<br />

چرا امروز؟ انگيزه ما برای انتشار اين مصاحبه در<br />

شرايط کنونی چيست؟<br />

انقلاب 57 ايران نه يک انقلاب بلشويکی بود و نه يک<br />

نيروی پيشرو و مترقی در حزبی پيشگام رهبری آن را برعهده<br />

داشت.‏ تلاش بسيار شد تا در حد يک انقلاب ملی حفظ شود و<br />

چنان به نابودی کشانده نشود که غارتگری برود و غارتگری<br />

ديگر و خشن تر بيآيد.‏ حزب <strong>توده</strong> ايران در اين <strong>راه</strong> از جان و<br />

تجربه خويش مايه گذاشت،‏ اما شرايط،‏ قدرت مخالف و دشمن<br />

داخلی و خارجی و عقب ماندگی جامعه ‏(که بر سازمان های<br />

سياسی وقت نيز تاثيرات معين خود را گذاشته بود)‏ به جنگ همه<br />

آن جانفشانی ها رفت و شد،‏ آنچه اکنون بنام جمهوری اسلامی از<br />

انقلاب عظيم و ملی 57 باقی مانده است.‏<br />

امپرياليسم جهانی بسيار کارکشته تر و ورزيده تر از آن<br />

بود که ساده لوحان تصور می کردند.‏ ترور کور،‏ بعنوان يک<br />

حربه و تجربه بزرگ فورا بکار گرفته شد.‏ ترور مرتضی<br />

مطهری و سخنرانی رفسنجانی در فيضه قم که اعلام کرد اين<br />

ترور را مارکسيست ها کردند،‏ سر آغاز اين بخش از توطئه ها<br />

عليه انقلاب ايران بود.‏ آنها می دانستند گروه ‏"فرقان"‏ و مشتی<br />

طلبه و روحانی وابسته به ساواک و حجتيه دست به اين اقدام زدند<br />

اما تصور کردند از اين حادثه می توانند استفاده کرده و تصفيه<br />

چپ را جلو بياندازند.‏ بعدها انفجار،‏ اعدام و ترور و جنگ در<br />

کردستان،‏ خيز برای تشکيل حکومت در شهر آمل و ترکمنستان<br />

محصول همين کشت اوليه شد.‏ انقلاب امنيتی شد،‏ اختناق حکومتی<br />

شد،‏ تصفيه های دامنه گسترداند و شخصيتی مانند آيت االله منتظری<br />

را هم در بر گرفت.‏ چنان که اصلاحات نيز با مقاومت خونين<br />

هم<strong>راه</strong> شد.‏<br />

بازخوانی آن مصاحبه استالين واقعا نيز خواندنی است.‏<br />

نه برای تطهير اشتباهات استالين،‏ بلکه برای درس آموزی از<br />

اشتباهات و رد يابی ريشه های آنچه که در اين 25 سال در ايران<br />

گذشته و همچنان ادامه دارد.‏ اين گفتگو ما آن بخش ها را که در<br />

باره نظام سرمايه داری و بحران های ادواری آن صحبت می شود<br />

و يا از ابتکارات سرمايه داری برای عبور از بحران صحبت می<br />

شود و يا ريشه های رفرم و اصلاحات را بر می شمرد بسيار<br />

دقيق و جذاب يافتيم و عينا آورده ايم.‏<br />

اگر در برخی بخش های اين گفتگوی خلاصه شده و<br />

ويرايش شده بريدگی هائی وجود دارد،‏ ناشی از تلاش برای به<br />

روز کردن اين مصاحبه است،‏ نه سانسور و دگرگونی آن.‏<br />

ماکوشيديم روح مطلب و نظرات استالين تا آنجا که ممکن و به<br />

روز است حفظ شود.‏ برخی توضيحات پيرامون اوضاع ايران را<br />

نيز در پرانتز قرار داده ايم با اين هدف که مقايسه را آسان کرده<br />

باشيم.‏ در هر مبحث که استالين به آن می پردازد،‏ در واقع پاسخ<br />

به سئوالی است که مورخ انگليسی طرح می کند و ما،‏ تنها سئوال<br />

را حذف کرده ايم.‏<br />

. جی.‏


<strong>127</strong><br />

– ارديبهشت http://www.rahetude.de 1383<br />

34<br />

دوره دوم<strong>راه</strong> <strong>توده</strong> فروردين<br />

<br />

گفتگوی استالين با مورج انگليسی:‏<br />

...»<br />

هدف ايالات متحده از برنامه هايی که دارد و دنبال می کند،‏<br />

مقابله با بحران های اقتصادی و مشکلات منتج از اين بحران<br />

هاست.‏ امريکايی ها می کوشند با روش های سرمايه داری بدون<br />

اينکه مبنای اقتصادی جامعه تغيير داده شود-‏ بحران های موجود<br />

خود را حل و فصل کنند.‏ آنها می کوشند مشکلات نابود کننده را<br />

مهار کنند و زيان های حاصل از سيستم اقتصادی فعلی را به<br />

حداقل برسانند،‏ در صورتی که اقتصاد نوينی بايد جايگزين اقتصاد<br />

کهن شود و اين نظام اقتصادی به کلی دگرگون شود.‏ امريکای ها<br />

حتی اگر هم بتوانند زيان های ناشی را به حداقل کاهش دهند باز<br />

هم نخواهند توانست ريشه های آشفتگی منتج از سيستم سرمايه<br />

داری را از ميان بردارند.‏ آنها حافظ آن چنان سيستمی هستند که<br />

جز بحران در توليد سرانجامی ندارد.‏ بنابراين خواست آنها حتی<br />

دربهترين شکل خود نه مسئله تجديد سازمان اجتماعی است و نه<br />

از بين بردن سيستم اجتماعی کهنی که بحران ها و آشفتگی های<br />

اجتماعی بدنبال دارد.‏ شايد امريکايی ها تصور کنند مبنای جامعه<br />

را تغيير می دهند،‏ در حاليکه واقعيات عينی نشان می دهند که آنان<br />

جامعه را هم چنان بر همان مبنای قديم نگه می دارند.‏<br />

فرض کنيم که با حفظ سيستم سرمايه داری بتوانيم تعداد<br />

بيکاران را کاهش دهيم ولی هيچ سرمايه داری با از بين بردن<br />

کامل بيکاری و در نتيجه،‏ از بين رفتن لشکر بيکاران که حکم<br />

ضمانت بازار کار را دارد موافقت نخواهد کرد،‏ چرا که وجود<br />

بيکاری تامين کننده دستمزد ارزان است.‏ از طرف ديگر حتماً‏ می<br />

دانيد،‏ که در سرمايه داری که افزايش توليد در ذات آنست،‏ سرمايه<br />

داران را نمی توان وادار ساخت که زيان را بپذيرد و با ميزان<br />

سودی کمتر کار کند.‏ اينجاست که بدون تغيير نظام سرمايه داری<br />

و بدون لغو مالکيت خصوصی بر ابزار توليد،‏ نمی توان افرايش<br />

توليد را درجامعه تقسيم کرد.‏<br />

هنگامی که از عدم امکان اجرای عدالت و تقسيم ثروت<br />

و توليد در سيستم سرمايه داری صحبت می کنم به هيچ وجه نظرم<br />

اين نيست که از شخصيت و خصوصيات برجسته نظام سرمايه<br />

داری برای سازماندهی کارها بکاهم؛ چرا که شکی نيست،‏ که در<br />

نظام سرمايه داری نيز شخصيت ها و <strong>راه</strong> کاری های برجسته<br />

وجود دارد و عمل می شود،‏ اما بخاطر داشته باشيد که اين <strong>راه</strong> حل<br />

ها نمی تواند سمت گيری هميشگی داشته باشد و يا شخصيت های<br />

مورد نظر و اشاره برای هميشه می توانند ابتکار عمل اجتماعی –<br />

اقتصادی را در يک جامعه سرمايه داری داشته باشند.‏ به همين<br />

دليل،‏ مجدداً‏ بايد تاکيد کرد،‏ که مقتدرترين افراد و با هويت ترين<br />

آنان نيز با ناکامی روبرو خواهند شد.‏ بحران کنونی اقتصادی در<br />

جهان و شخصيت هائی که از صحنه حذف شدند کم شمار نيستند.‏<br />

شما می پرسيد:‏ آيا امکان دارد شرايط جامعه سرمايه<br />

داری بتدريج به نوعی از سوسياليسم منجر شود؟ و اگر بشود،‏ اين<br />

سوسياليسم چه سوسياليسمی خواهد بود؟<br />

-<br />

...<br />

پاسخ من اينست که اگراوضاع مطلوب باشد،‏ می توان<br />

سرمايه داری حريص را متوقف ساخت و گام هايی در <strong>راه</strong> تنظيم<br />

اقتصاد ملی برداشت و اين بسيار مثبت است،‏ اما،‏ ما شاهديم که<br />

به محض آنکه يک رهبر جهان سرمايه داری اقدامی عليه مبانی<br />

سرمايه داری می کند،‏ با شکست روبرو می شود.‏ شايد روزولت<br />

در امريکا بهترين نمونه باشد.‏<br />

بانکها،‏ صنايع،‏ برنامه های بزرگ،‏ مزارع بزرگ،‏ <strong>راه</strong><br />

اهن،‏ کشتی های تجارتی و در نهايت،‏ لشکر کارگران ماهر و<br />

مهندسين و تکنولوگ ها و دراختيار و متعلق به شخصيت های<br />

دارای حسن نيت نيستند،‏ بلکه همه اينها تحت مالکيت های<br />

خصوصی اداره می شوند.‏ ما نبايد وظيفه دولت را در جامعه<br />

سرمايه داری فراموش کنيم.‏ دولت در جامعه سرمايه داری وظيفه<br />

دارد از کشور دفاع و از سيستم سرمايه داری محافظت کند.‏<br />

دولت دستگاهی است برای جمع آوری ماليات.‏ دولت درنظام<br />

سرمايه داری در مسائل اقتصادی دخالت چندانی ندارد،‏ چرا که<br />

اقتصاد در دست دولت نيست،‏ بلکه بالعکس،‏ دولت در خدمت<br />

اقتصاد سرمايه داری است.‏ به همين علت شخصيت های دارای<br />

حسن نيت-‏ که شايد روزولت درامريکا برجسته ترين نمونه آن<br />

باشد-‏ با تمامی قدرت و امکاناتشان نتوانستند به اهدافی که ترسيم<br />

کردند و يا در نظر داشتند برسند و حذف شدند.‏ البته،‏ شايد پس از<br />

گذشت نسلها بتوان تا حدودی به اين هدف ها در نظام سرمايه<br />

درای نزديک شد.‏ اما فقط ‏"شايد".‏<br />

تضادهای اجتماعی<br />

سوسياليسم بايد بتواند بين تضاد فرد و جامعه سازش<br />

دهد،‏ يعنی تضاد بين منافع فرد ومنافع جامعه نبايد وجود داشته<br />

باشد.‏ سوسياليسم درعين حال نبايد در پی پايمال کردن منافع فرد<br />

باشد،‏ بلکه بايد بتواند منافع فرد وجامعه را با هم آشتی دهد.‏<br />

سوسياليسم نمی تواند و نبايد خود را از منافع فردی برهاند.‏ نه تنها<br />

نبايد چنين شود،‏ بلکه بايد در جامعه سوسياليستی،‏ از منافع فرد با<br />

قدرت کامل دفاع شود.‏ بدين ترتيب،‏ ما با تضادی بين منافع فرد و<br />

سوسياليسم نبايد روبرو شويم.‏<br />

پرسش اينجاست که آيا می توان تضاد های طبقاتی را<br />

هم ناديده گرفت؟ يعنی تضاد بين طبقه سرمايه دار وطبقه<br />

زحمتکش را نديد و يا آن را همطراز منافع فرد و منافع جامعه در<br />

يک نظام سوسياليستی ارزيابی کرد؟<br />

زمانی که از يکطرف مالکين بانکها،‏ کارخانه ها،‏<br />

معادن،‏ شبکه های حمل نقل،‏ مزارع و مستعمرات را بعنوان يک<br />

طبقه در پيش رو داريم،‏ که جز به منافع خود به چيز ديگری نمی<br />

انديشند و تنها در پی سود خويشتن اند و جامعه را تابع اراده خود<br />

می خواهند و از طرف ديگر طبقات و اقشار غارت شده و بی پناه<br />

را پيش روداريم که استثمارمی شوند،‏ چگونه می توان اين تضاد<br />

را تضاد منافع فرد،‏ - يعنی صاحبان و مالکينی که در بالا<br />

برشمرده شد-،‏ با جامعه ندانيم و آن را همطراز منافع فرد و منافع<br />

جامعه بدانيم؟ کسانی هستند که نه کارخانه دارند،‏ نه بانک و نه<br />

معدن ومجبورند نيروی کار خود را برای زنده ماندن به سرمايه<br />

داران بفروشند و در برابر فروش نيروی کار خود نمی توانند همه<br />

احتياجات خود را تامين کند،‏ چگونه می توان بين منافع آنان تلفيقی<br />

و يا سازشی بوجود آورد،‏ جز با دگرگونی نظامی که بر اين پايه<br />

استوار شده است؟ در اينجا،‏ بحث ديگر منافع فرد و منافع جامعه<br />

که در يک نظام سوسياليستی هم طبعا وجود خواهد داشت يکسان<br />

نيست.‏ ما ديديم که در امريکا،‏ روزولت نتوانست اين تضاد ها را<br />

آشتی دهد و سازشی بين آنها بوجود آورد.‏ بنابراين دفاع از منافع<br />

فرد در نظام سوسياليستی در برابر جامعه،‏ دفاع از منافع اکثريت<br />

قاطع مردم است،‏ در حاليکه در نظام سرمايه داری دفاع از منافع<br />

فرد عملا يعنی دفاع از منافع يک اقليت در برابر اکثريتی که<br />

غازت می شود.‏ بدين ترتيب دفاع از منافع فرد در دو سيستم<br />

سرمايه داری و سوسياليسم بکلی متفاوت اند.‏<br />

سکان داران سياسی در نظام سرمايه داری به محض<br />

آنکه اين دفاع از منافع اقليت در برابر اکثريت را فراموش کنند<br />

بايد جای خود را به سکان دار ديگری بدهند که به اين دفاع ملتزم<br />

است.‏ هر رئيس جمهوری که بخواهد درامريکا و يا هر کشور<br />

سرمايه داری کاپيتال ديگری بطور جدی در <strong>راه</strong> منافع اکثريت<br />

جامعه و بويژه کارگران و زحمتکشان گام بردارد و در مقابل


<strong>127</strong><br />

– ارديبهشت http://www.rahetude.de 1383<br />

35<br />

دوره دوم<strong>راه</strong> <strong>توده</strong> فروردين<br />

<br />

)<br />

منافع سرمايه داران بايستد و به حل اين تضاد اولويت بدهد،‏ فورا<br />

طبقه حاکم به جای او سکان دار و رئيس جمهور ديگری را<br />

برخواهد گزيد،‏ حتی با حادثه سازی و حذف فيزيکی آنها از<br />

صحنه جهان.‏ به همين دليل است که پرزيدنت ها در امريکا می<br />

آيند ومی روند ولی نظام برجای می ماند،‏ تا زمانی که اين نظام<br />

بدست مردم دگرگون شود و يک طبقه به زير کشيده شده و نظام<br />

اقتصادی-‏ اجتماعی ديگری جانشين آن شود.‏ ‏(که اين نظام جانشين<br />

نيز عليرغم همه ضرباتی که به آن وارد آمده و اشتباهات عظيمی<br />

که صورت گرفت،‏ نظامی نيست جز نظام سوسياليستی.‏<br />

سوسياليسمی درس آموخته از اشتباهات و شکست ها.)‏<br />

اکثريت اجتماعی در نظام سوسياليستی<br />

در ميان طبقات فقير وثروتمند،‏ طبقه و اقشار متوسطی<br />

هم وجود دارند.‏ مانند تکنسين ها،‏ معلمين،‏ دانشگاهيان،‏ کارمندان<br />

و ... اما مسئله اساسی اينست که بشريت به دو گروه فقير و<br />

ثروتمند تقسيم می شود.‏ استثمار کننده واستثمار شونده.‏ دوری از<br />

اين طبقه بندی اساسی و نديدن تضاد بين فقير و ثروتمند به معنای<br />

دوری و نديدن واقعيتی آشکار و اساسی است.‏ طبقه و اقشار<br />

متوسط به يکی از اين دو طبقه گرايش دارند و يا بين دو طبقه بی<br />

طرف می مانند.‏<br />

به اين ترتيب کشف ‏"طبقه متوسط"‏ بی توجه به گرايش<br />

لايه بندی های آن به دو طبقه اساسی مورد نظر ما دربالا همان<br />

گم<strong>راه</strong>ی و عوارضی را بدنبال می آورد که در جريان 6 سال<br />

مبارزه در <strong>راه</strong> اصلاحات در جمهوری اسلامی بوجود آورد و<br />

کسانی در ميان اصلاح طلبان مبلغ سراب ‏"طبقه متوسط"‏ شدند.‏<br />

کنار گذاشتن اين طبقه بندی و يا عدم توجه به آن ، سر<br />

پيچی از شناخت حقيقت قوانين اجتماعی است.‏ چرا که انکار<br />

مبارزه و تضادی است که عليرغم ميل و خواست ما در جامعه<br />

جريان دارد و ادامه خواهد داشت.‏ نتيجه و برآمد اين مبارزه و<br />

تضاد نظام نوين اجتماعی است که جانشين نظام سرمايه داری<br />

خواهد شد.)‏<br />

صاحبان زمين های کوچک،‏ صنعتگران و بازرگانان<br />

کوچک سر نوشت کشور را در نظام سرمايه داری تعيين نمی<br />

کنند،‏ چرا که آنها نيز بخشی از همان طبقات و اقشار متوسطی<br />

هستند که متمايل به دو گروه و طبقه اساسی جامعه حرکت می<br />

کنند.‏ سرنوشت نظام سرمايه داری را <strong>توده</strong> عظيم مردم تعيين می<br />

کند.‏<br />

بسياری از سرمايه داران دارای توان مديرت عالی<br />

هستند و در نظام سوسياليستی بايد از اين سرمايه داران و مديريت<br />

و کارآمدی آنها بسيارآموخت.‏ اما فراموش نکنيد که در نظام<br />

سرمايه داری،‏ سرمايه دار و سود به هم دوخته شده اند و هيچ<br />

نيرويی در روی زمين نمی تواند آنها را ازهم جدا کند.‏ کسانی که<br />

نظام سرمايه داری را دگرگون خواهند کرد مديران توليد و<br />

تکنيسن های کارخانه ها و مالکين خرده نيستند،‏ بلکه مجموع<br />

طبقه غارت شده اجتماعی است که اين دگرگونی را ممکن می<br />

سازد.‏<br />

‏(جامعه سرمايه داری اکنون به بن بست نزديک می<br />

شود.‏ شايد اين بار نيز با حادثه جوئی های بزرگ جهانی بتوانند<br />

از بحران،‏ با دست و پا زدن بسيار بيرون بيايند اما گرداب بحران<br />

بار ديگر اين نظام را به کام خود دعوت می کند.)‏<br />

ايجاد دگرگونی بنيادی در نظام اقتصادی نياز به اقليتی<br />

پيشتاز و رهبری کننده دارد،‏ ولی هوشيارترين رهبران هم،‏ اگر<br />

متکی به ميليون ها مردم آگاه نباشند کاری از پيش نخواهند برد.‏<br />

سيستم کهن فرو خواهد ريخت،‏ اما اين نکته را هم نبايد<br />

فراموش کرد،‏ که کوشش همه جانبه ای بکار می رود،‏ تا اين<br />

سيستم حفظ و نگهداری شود و از نابودی نجات يابد.‏<br />

گاه نتيجه نادرستی از يک فرض صحيح گرفته می شود<br />

و آن زمانی است که می گويند جهان کهن در حال فرو ريختن<br />

است،‏ اما در انتظار نشسته اند تا به خودی خود فرو ريزد.‏<br />

جايگزين شدن يک سيستم جديد به جای سيستم پيشين،‏<br />

روندی انقلابی و پيچيده است و اين تغيير نمی تواند يک روند<br />

ساده و خود بخودی باشد.‏ اين روند،‏ مبارزه ايست طبقاتی.‏<br />

سرمايه داری فروخواهد ريخت،‏ اما نه به مانند سقوط درختی<br />

پوسيده و به طرزی خودبخودی انقلاب و برقراری نظامی<br />

نوين،‏ همواره با مبارزه ای سخت و توام با سراشيبی های مرگ<br />

و زندگی هم<strong>راه</strong> بوده است و هرگاه که رژيمی جديد بر سر کار<br />

می آيد بايد هوشيارانه از هوادران نظم کهن که خواستار توسل به<br />

زور و برگرداندن کهنه های خود هستند دوری جويد و از آنان<br />

برحذر باشد.‏ صاحبان سيستم جديد بايد همواره هوشيار و آماده<br />

باشند تا حمله های دنيای کهن را دفع کنند.‏<br />

فاشيسم را در نظر بگيريد؛ فاشيسم يک نيروی ارتجاعی<br />

است که سعی دارد با اعمال زور جهان کهن را ابقاء سازد.‏ با آن<br />

چه می شود کرد؟ با آنان می شود بحث کرد و سعی کرد آنان را<br />

راضی کرد دست از عملشان بردارند؟<br />

کمونيست ها هيچ گاه نبايد متوسل به اعمال زور در <strong>راه</strong><br />

ايده ال های خود شوند،‏ اما هيچگاه هم نبايد<br />

غافل گيرشوند.‏ چرا که قديمی ها با رضايت صحنه را<br />

ترک نمی کنند.‏ سيستم کهن از خود و زندگيش دفاع خواهد کرد.‏<br />

بدين ترتيب است که تغيير سيستم اجتماعی يک روند مسالمت<br />

آميز و خودبخودی به حساب نمی آيد،‏ بلکه روندی تند،‏ طولانی و<br />

پيچيده است.‏ به تاريخ انگليس در قرن 17 نگاهی بياندازيد تا بهتر<br />

متوجه شويد.‏<br />

سرمايه داری اکنون بنام قانون متوسل به زور می شود،‏<br />

همچنان که در قرن 17 سر پادشاه(کرانوال)‏ را قطع کردند<br />

وپارلمان را منحل ساختند وعده ای را توقيف وعده ای ديگر را<br />

سر بريدند.‏<br />

فرانسه را در پايان قرن 18 در نظر بگيريد.‏ خيلی ها،‏<br />

مدتها پيش از سال 1789 می دانستند،‏ که دستگاه فئودالی<br />

وپادشاهی تا چه حدی به در هم ريختگی رسيده است،‏ معذالک<br />

انقلاب ملی و مبارزه طبقاتی اجتناب ناپذير بود.‏ چرا؟ زيرا<br />

طبقاتی که بايد صحنه تاريخ را ترک گويند،‏ آخرين کسانی بودند<br />

که اين واقعيت می توانست آنها را قانع سازد.‏ محال است بتوانيد<br />

آنها را قانع سازيد کنار بروند،‏ آنان معتقدند که می توان اين فرو<br />

ريختگی ها را ترميم کرد و سيستم اجتماعی پوسيده را نو سازی<br />

و اصلاح کرد و نجات داد.‏ بهمين علت است که طبقات درحال<br />

مرگ دست به سلاح می برند و بهر وسيله ای دست می زنند تا<br />

خود را بعنوان طبقه حاکم نجات دهند.‏<br />

نقش نيروهای پيشرو<br />

.<br />

-<br />

آيا می توان نقش پيش رو ‏(نخبه متفکر)‏ را در نهضت<br />

های انقلابی انکار کرد؟ مگر در انقلاب کبير فرانسه،‏ که<br />

روشنفکران آن را آغاز کردند انقلاب حقوق دانان بود؟ يک<br />

انقلاب ملی،‏ که با قيام مردم بر عليه فئودالها قدرت جابجا شد.‏ وآيا<br />

وکلا وحقوق دانان فرانسه،‏ که در صف رهبران انقلاب بودند،‏<br />

متکی بر مبانی قانونی سيستم پيشين عمل می کردند؟ آيا آنان<br />

قوانين جديد بورژوازی انقلابی صادر نکردند؟ به اين ترتيب،‏<br />

فروپاشی نظام سياسی و اقتصادی يک طبقه درجامعه درجهت


<strong>127</strong><br />

– ارديبهشت http://www.rahetude.de 1383<br />

36<br />

دوره دوم<strong>راه</strong> <strong>توده</strong> فروردين<br />

<br />

.<br />

-1<br />

خلاف سيستم حاکم عمل می کند و آنها که نخبه و پيشتاز می شوند<br />

نيز قطعا سخنگوی طبقه جديدی هستند که می خواهد جانشين<br />

طبقه ميرنده شود.‏<br />

تجربه های فراوان تاريخی به ما می آموزد،‏ که حتی<br />

يک مورد هم وجود نداشته است که طبقه ای <strong>راه</strong> را برای جانشين<br />

شدن طبقه ای ديگر باز گذاشته باشد،‏ در تاريخ چنين سابقه ای<br />

ديده نمی شود وکمونيستها اين درس را از تاريخ فرا گرفته اند.‏<br />

آنچه که بعنوان رفرم از آن ياد می شود به معنای جابجائی يک<br />

طبقه و جانشينی يک طبقه جديد در حاکميت نيست،‏ بلکه تعديل<br />

روش های طبقه حاکم و تضعيف موقعيت حکومتی آن به سود<br />

اقشار و طبقات ديگری است که با حاکميت در تضاد قرار دارند.‏<br />

به همين دليل رفرم،‏ انقلاب به آن مفهوم کلاسيک آن نيست.‏<br />

هر طبقه تحت ستمی از رفتن طبقه حاکم و از جمله در<br />

دوران ما با رفتن طبقه سرمايه داراستقبال می کرده و می کند<br />

ولی تجربه به ما آموخته است که چنين مواردی ديده نشده است که<br />

آنها خود داوطلب رفتن شوند.‏ به همين خاطر ما بايد خود را برای<br />

بد ترين شرايط آماده سازيم و زحمتکشان جامعه را به هوشياری<br />

وآمادگی برای مبارزه و مقاومت دعوت کنيم.‏<br />

‏(آنچه که در دوران اخير و تحت عنوان تبليغ و ترويج<br />

رفرم و اصلاحات می شناسيم اشتباه بود،‏ ايجاد و دامن زدن به<br />

توهم کنار رفتن خود به خود و داوطلبانه طبقه حاکم بود و اين امر<br />

چنين به مردم القاء کرد که با رفرم و اصلاحات حاکميت عوض<br />

می شود.‏ درحاليکه بحث اساسا در رفرم و اصلاحات سرنگونی<br />

طبقه حاکمه نيست،‏ بلکه تضعيف موقعيت او به سود طبقات تحت<br />

ستم،‏ تغيير سيستم حکومتی و گشايش فضای اقتصادی و اجتماعی<br />

و سياسی برای طبقات و اقشار ديگری است که منافع آنها با منافع<br />

طبقه حاکمه در تضاد است.‏ ما بايد برای زدودن اين خوش خيالی<br />

از جامعه تلاش کنيم و دقيقا به مردم توضيح دهيم که رفرم و<br />

اصلاحات،‏ انقلاب نيست و از اصلاحات و رفرم هم نبايد انتظار<br />

زلزله عظيم درحاکميت را داشته باشند.‏ رفرم به رشد آگاهی مردم<br />

بايد کمک کند و سپس آن آگاهی در خدمت تحولات عظيم تر قرار<br />

گيرد.‏ بخشی از مقاومت آگاهانه و هوشيارانه طبقه حاکمه در<br />

برابر اصلاحات و رفرم ناشی از همين امر بود نه اينکه از اين يا<br />

آن فرد خوششان می آمد و يا با فلان کس خرده حساب داشتند و يا<br />

نداشتند.‏ آنها خوب می دانستند و می دانند که با رفرم و گسترش<br />

آگاهی عمومی جامعه خيز بزرگ را به سمت تحولات اساسی تر<br />

بر می دارد.‏ خيزی که سرانجام نيز برداشته خواهد شد،‏ زيرا<br />

تضادهای اجتماعی بر مبنای سليقه و خواست اين و يا آن عمل<br />

نمی کند.)‏<br />

آن کس که فرماندهی را می پذيرد اما از هوشياری<br />

وآمادگی ارتش نيروی مقابل غاقل است،‏ درحقيقت از اين آگاهی<br />

غافل است که دشمن تسليم نخواهد شد و تا پای نابودی خود می<br />

ايستد.‏<br />

برای دست يافتن به هدف بزرگ اجتماعی به نيرويی<br />

اساسی،‏ ايدئولوژی و طبقه انقلابی نيازاست.‏ حزب تنها می تواند<br />

نيرويی کمکی و سازماندهنده باشد.‏<br />

هر سيستم حاکمی گروهی از روشنفکران را در خدمت<br />

خود دارد.‏ درانگليس قرن‎17‎ بسياری از روشنفکران همپای<br />

سيستم قديم بودند؟ در فرانسه پايان قرن 18 و در روسيه پيش از<br />

انقلاب اکتبر.‏ اين روشنفکران با تحصيلات عاليه در کنار سيستم<br />

قرار می گيرند.‏ اين حضور در کنار سيستم های حاکم به معنای<br />

روشنفکر بودن حکومت ها نيست.‏<br />

تحصيل سلاحی است که ارزش آن را دست هايی که<br />

آنرا به کار می گيرند تعيين می کنند.‏ زحمتکشان،‏ انقلابيون و<br />

تحول خواهان نيز به روشنفکران و تحصيل کردگان مدافع حقوق<br />

خود نياز دارند.‏<br />

به سه پرسش بايد پاسخ داد:‏<br />

مسئله اساسی در هر تحول،‏ رفرم و انقلابی ايدئولوژی<br />

اجتماعی دارد.‏<br />

بايد يک نيروی کمکی وجود داشته باشد واين همان چيزی<br />

است که به آن حزب می گويند.‏ قشرهای متخصصين وفنی هم<br />

زمانی نيرومند خواهند بود،‏ که مانند طبقه کارگر در احزاب<br />

متشکل باشند.‏<br />

بايد يک قدرت سياسی وجود داشته باشد،‏ تا بعنوان اهرم<br />

دگرگونی بکار گرفته شود.‏ البته اگر بتوان در قوانين سيستم قديم<br />

مواردی يافت که بشود از آنها به سود مبارزه در <strong>راه</strong> ايجاد جامعه<br />

ای نوين استفاده کرد،‏ قطعا بايد ازآنها استفاده کرد.‏<br />

- 2<br />

-3<br />

زور و خشونت به ما تحميل می شود<br />

شما تصور می کنيد،‏ ما عاشق اعمال زور هستيم.‏ اشتباه<br />

می کنيد ما بسيار خوشحال خواهيم شد<br />

روش های خشن را به ما تحميل نکنند.‏ گرچه،‏ تجربه<br />

تاريخی وجود چنين امکانی را تاييد نمی کند<br />

وقتی به رفرم اشاره می کنيد و از انگلستان مثال می<br />

زنيد و نهضت چارتيسم و نقش آن را در تغييرات قرن هفدهم<br />

انگليس ياد آوری می کنيد،‏ من ناچارم اين توضيحات را بدهم:‏<br />

طرفداران منشور چارتيستها زمانی که اعتصاب هايی<br />

سراسری را <strong>راه</strong> انداختند توانستند نقش موثری را ايفا کنند.‏<br />

آنان طبقه حاکم را به دادن امتياز های زيادی واز جمله حق<br />

انتخابات والقاء حوزه های فاسد انتخاباتی)‏ و تغيير بعضی<br />

از موارد منشور مجبور ساختند.‏ گروهی از طبقه حاکم با دادن<br />

امتياز هايی از صدمات بيشتری خود را نجات دادند.‏ بطور<br />

کلی در ميان طبقات حاکم جهان،‏ اريستوکراسی بورژوازی<br />

طبقه حاکم انگليس نشان داد که ماهرترين وانعطاف پذيرترين<br />

حکومتی است که قادر به حفظ منافع طبقاتی خود است.‏ مثلا از<br />

تاريخ معاصر جهان،‏ حادثه اعتصاب های سال 1926 را،‏ که<br />

بنا به دعوت سنديکای کارگران انگلستان ايجاد شد بياد آوريد.‏<br />

اگر اين اعتصاب ها در هر جای ديگری از جهان بوقوع می<br />

پيوست،‏ طبقه حاکم فورا سران اتحاديه وسنديکای کارگران را<br />

به زندان می انداخت.‏ در حالی که طبقه حاکم انگليس اين کار<br />

را نکرد وبا مهارت بسيار از منافع خود دفاع کرد.‏ من نمی<br />

توانم کاربرد چنين استراتژی آرامی را از طرف بور وازی<br />

ايالات متحده امريکا يا آلمان وفرانسه متصور شوم،‏ چرا که<br />

طبقه حاکم انگليس دادن بعضی امتيازات وانجام برخی<br />

اصلاحات را برای ابقای منافعش پذيرفت.‏ اما،‏ درعين حال<br />

بايد ياد آور شوم که بسيار اشتباه است اگر اين گذشت ها را به<br />

حساب اصلاحات انقلابی بگذاريم.‏<br />

گاهی ممکن است طبقه حاکم زير فشار <strong>توده</strong> های<br />

مردم برای ابقای اساس سيستم اجتماعی اقتصادی دست به<br />

اصلاحات جدی بزند.‏ آنان اين نکته را در نظر دارند که دادن<br />

اين امتيارات برای حفظ رژيم لازم وضروريست واين است<br />

ماهيت اصلاحات.‏ اما انقلاب به معنای انتقال قدرت از يک<br />

طبقه به طبقه ای ديگر است و درنتيجه هيچ اصلاحی را نمی<br />

توان انقلاب ناميد.‏ به همين جهت برای تحولات انقلابی و<br />

اساسی در جامعه چنين تغيير سيستم های اجتماعی از طريق<br />

اصلاحات وانتقال های غير محسوس که به صورت دادن<br />

امتيازهايی انجام می گيرد،‏ نمی توان متکی بود.‏<br />

.<br />

)


<strong>127</strong><br />

– ارديبهشت http://www.rahetude.de 1383<br />

37<br />

دوره دوم<strong>راه</strong> <strong>توده</strong> فروردين<br />

<br />

زنده<br />

باد حقوق بشر و آزادی<br />

اوجلان دفاع<br />

در دادگاه<br />

مانيفست آينده ترکيه و کردها<br />

دستگيری توطئه آميز رهبر حزب کارگران کردستان<br />

ترکيه در جريان يک سفر خارج از کشور و انتقال او به ترکيه<br />

و سپس محاکمه او مربوط به چند سال گذشته است.‏ اوجلان در<br />

دادگاه،‏ شخصا از خود دفاع کرد.‏ او در اين دفاع با تسلط کامل<br />

به اوضاع سياسی جهان،‏ ترکيه،‏ منطقه و ضرورت همزيستی<br />

کردها و ترک ها در کشور واحد ترکيه پرداخت.‏ متاسفانه در<br />

آن دوران و متاثر از حادثه دستگيری مافيائی او به کمک<br />

سازمان جاسوسی اسرائيل و انتقالش به ترکيه و با اين ديد که<br />

اين دفاعيات در زندان تنظيم شده و می تواند متاثر از فشارهای<br />

پليس امنيتی ترکيه باشد به دفاعيات او چنان که درخور بود<br />

توجه نشد.‏ اکنون چند سالی از آن حادثه و محاکمه می گذرد.‏<br />

مدارای نظامی هم از سوی ارتش ترکيه و هم از سوی کردهای<br />

اين کشور،‏ جانشين تخاصم های نظامی و خونين گذشته شده<br />

است.‏ شايد ارتش ترکيه خود را فاتح مقابله با کردهای اين<br />

کشور تصور کند،‏ اما همين که در چارچوب تزها و نظرات و<br />

پيش بينی های اوجلان پيرامون آينده عراق،‏ کردستان عراق و<br />

موقعيت ترکيه در اتحاديه اروپا باقی مانده،‏ خود باندازه کافی<br />

گويای مغلوب شدن سياستمداران ضد کرد ترکيه در برابر<br />

واقعياتی است که اوجلان در دادگاه خود گفت.‏ اوجلان نيمه<br />

بندی است.‏ يعنی با معيارهای يک زندانی در چنکال ارتش<br />

ترکيه نيست.‏ آهسته و بی جنجال به نقش سياسی خود برای<br />

گسترش آرامش در کردستان ترکيه،‏ احيای حق کردهای اين<br />

کشور و مجاب ساختن دولت ترکيه به قبول واقعيات ضرورت<br />

همزيستی کردها و ترک ها در يک کشور واحد پيش می رود.‏<br />

به اين دليل است که دوباره خوانی هسته های مرکزی نظرات<br />

اوجلان در دادگاهی که برای او ترتيب داده بودند بسيار درس<br />

آموز است.‏ نه فقط برای ارتش و دولت ترکيه،‏ بلکه بيش از<br />

همه برای سياستمداران جمهوری اسلامی که هنوز می کوشند<br />

با تفنگ و گلوله با کردهای ايران صحبت کنند،‏ از ترور و قتل<br />

رهبران آن اعلام پشيمانی نمی کنند و به جستجوی يک <strong>راه</strong> حل<br />

ملی برای همزيستی کرد و ترک و فارس در ايران واحد نمی<br />

انديشند.‏ نه تنها چنين نمی کنند،‏ بلکه معضل ديگری را علاوه<br />

بر معضلی که کردها در عراق و ترکيه داشته و يا دارند<br />

افروده است و آن تحميل مذهب شيعه و قوانين فقه شيعه به<br />

مردم اهل سنت کرد ايران است.‏ يعنی ستمی نه تنها قومی و<br />

ملی،‏ بلکه مذهبی نيز!‏<br />

در آنسو،‏ يعنی در اپوزيسيون کرد ايران نيز هنوز<br />

انديشه هايی برمبنای انديشه های ملامصطفی بارزانی حاکم<br />

است.‏ سخنان و اعلاميه و بيانيه های رهبران کرد ايران هنوز<br />

از ادبيات دهه 60 ارتزاق می کند،‏ درحاليکه حق با اوجلان<br />

است.‏ بزرگترين ضعف دولت های متجاوز به حقوق مليت ها و<br />

خلق های يک کشور ‏"دمکراسی"‏ و ‏"حقوق بشر"‏ است.‏<br />

دفاعيان اوجلان را يکبار ديگر بايد خواند،‏ نه تنها کردها،‏ بلکه<br />

فارس ها و ترک ها و بلوچ ها و...‏<br />

از دفاعيان او که به فارسی برگردانده شده،‏ چکيده ای<br />

را بعنوان فرازهای مهم دفاع او برگزيده ايم که در زير می<br />

خوانيد.‏ توجه به اين فرازها نه دولت ترکيه و کردهای اين<br />

کشور،‏ که فارس ها و حکومت مرکزی ايران و به تبع آن،‏<br />

کردها و غيرکردهای ايران را هم شامل می شود.‏<br />

اوجلان گفت:‏ ‏«...اين نکته که pkk تا چه اندازه از لحاظ<br />

قانونی مسئول اعمال و ديدگاه فکری خويش است،‏ زياد درخور<br />

اهميت نيست.‏ بخش اعظم مسئوليت موقعيتی که حزب ما دارد<br />

باز می گردد به رفتار و موقعيت همه ما که در اين جامعه<br />

زندگی ميکنند و نيز درميان آنهاست.‏ مسئوليت نحوه<br />

مقاومت و مقابله با سرکوبی که ما با آن روبرو هستيم نيز به<br />

همين رفتار و موقعيت بر می گردد.‏<br />

در يک جامعه دمکراتيک يا در درون ساختار يک<br />

دولت دمکراتيک،‏ فراماسيون های اجتماعی و يا افرادی که<br />

خواهان تحول هستند چنين بی شمار تن به خشونتی از اينگونه<br />

نمی سپارند که ما شاهدش هستيم.‏ در چنين جامعه ای برنامه و<br />

شعارهای يک جنبش به اين شکل جنبه خشونت آميز پيدا نمی<br />

کند و هدف هم جدايی نخواهد بود.‏<br />

pkk<br />

تغييرات،‏ پس از فروپاشی<br />

تغيير و تحولی که اکنون در حزب کارگران کردستان<br />

بوقوع پيوسته،‏ نشانه بن بست نيست،‏ بلکه يک ضرورت است.‏<br />

فروپاشی و انهدام نظام سوسياليستی شوروی در<br />

اواخر دهه از نظر تاثير گذاری کمتر از نقش انقلاب<br />

فرانسه در‎200‎ سال قبل نبود،‏ يا حداقل از جنبه تاثير گذاری بر<br />

تحولات دمکراتيک به هماتن اندازه موثر بود.‏<br />

همان گونه که انقلاب اکثبر مهم ترين عامل موثر<br />

خارجی درثاثير گذاری بر جنبش آزاديبخش ترکيه بود،‏ به<br />

همانگونه فروپاشی وانهدام آن نيز باعث شد که کشورهای ترک<br />

زبان از قيد وبند های سياسی دوران جنگ سرد رهايی يابند و<br />

<strong>راه</strong> دموکراتيزه شدن را در پيش بگيرند.‏ آنچه که تامل<br />

برانگيزو تعيين کننده است اين است که تجارب اوليه جمهوری<br />

خواهی در ترکيه،‏ زمانی بر جنبش دموکراتيک آن تاثير داشت،‏<br />

با وجود آنکه خود در شرايط سخت قرار داشت.‏ از آن زمان تا<br />

کنون بافت اجتماعی و سياسی ترکيه تغييرات چشمگير به خود<br />

ديده است و ظاهر خود را عوض کرده است در آن دوران<br />

جبهه جوانان به دو اردوگاه چپ وراست تقسيم می شد جوانان<br />

عموما به شيوه های آنارشيستی متوسل می شدند.‏ آنها با معنی<br />

ومفهوم دموکراسی آشنايی نداشتند.‏ برنامه وعملکرد<br />

متاثر از ديدگاهی چنين دگماتيک وايدئولوژی جنبش جوانان آن<br />

دوران بود.‏<br />

.<br />

pkk نيز<br />

.<br />

80


<strong>127</strong><br />

– ارديبهشت http://www.rahetude.de 1383<br />

38<br />

دوره دوم<strong>راه</strong> <strong>توده</strong> فروردين<br />

<br />

ساختار سازمانها در ترکيه همانند اکثر سازمانهای<br />

ديگر در جهان،‏ طی دهه 90 تغييرات چشمگير به خود ديده<br />

است.‏ اين تحولات امروز مشهودند و بدون شک در آينده هم<br />

شاهد تحولات ديگری خواهيم بود.‏ حزب کارگران کردستان<br />

نيز باوجود درگير بودن در يک مقاومت خشن وپيچيده نظامی<br />

بايد از اين پيشرفتها وتحولاتی تابعيت کند.‏ به همين دليل است<br />

که من از برنامه ها وشعارهای تبليغاتی گذشته فاصله<br />

گرفته و(پيش از دستگيری)‏ برای رسيدن به ديدگاههای نوين<br />

فعاليت کرده ام.‏ اين تحولات را نمی توان بن تلقی کرد،‏ بلکه<br />

اينها نشانه مصمم بودن درپيکارسياسی واعتماد به نفس يک<br />

حزب سياسی است.‏ آنچه که قابل انتقاد است،‏ اين واقعيت است<br />

که اين تغيير و تحولات به تاخير افتاد و بموقع خود و با<br />

روشنی کامل فرمولبندی نشد و فرصت نشد تا در کنگره ها<br />

واسناد حزب کارگران کردستان انعکاس پيدا کند.‏<br />

اما،‏ اين غفلت و تاخير از ضرورت آن نمی کاهد،‏<br />

چرا که اين تغييرات انکار ناپذيراست.‏<br />

pkk<br />

(<br />

.<br />

من اين مسائل را پيش از دستگيری ام مطرح کرده<br />

بودم.‏ زمانی که به اروپا سفر کردم،‏ ازاين سفربعنوان کوششی(‏<br />

از طرف کردها برای تاسيس دولت کرد نام بردم.‏ همان زمان<br />

مواضع بالا را نيز بيان کردم.‏<br />

جدايی خواهی برخلاف ادعاهائی که می شود بخش<br />

اعظم بينش و مواضع من نيست.‏ اگر چنين بود بايد در ديدگاه<br />

های من عدم انسجام را می يافتيد.‏ درحاليکه،‏ با توجه به<br />

نظرات وديدگاههای عمومی من در رابطه با خواستها<br />

ومواضع کردها در اين چند سال گذشته ‏(پس از فروپاشی)‏<br />

نميتوان نوعی بی انسجامی در مواضع من مشاهده کرد.‏<br />

وقتی من از پروسه تاسيس دولت محلی سخن می<br />

گويم،‏ اين نشانه آنست که من بر روی يک واقعيت بزرگ<br />

انگشت گذاشته ام.‏ اين خلاف آن سياستی است که در آن انسان<br />

بخواهد قدرت را بر اساس تجزيه طلبی کور استوار سازد.‏<br />

سياست دوم است که کار را به بن بست می کشاند.‏ اينها از<br />

نظر من حقايقی است آشکار.‏ در درون ساختار دولت جای خود<br />

را باز کردن وکسب کردن قدرت سياسی بر اساس مشارکت به<br />

شيوه ای دموکراتيک در چار چوب ترکيه،‏ خود يک جريان<br />

تاريخی خواهد بود.‏ با وجود تمام معضلات و موانعی که دراين<br />

رابطه وجود دارد،‏ بايد قدم به قدم <strong>راه</strong> اين جريان هموار شود.‏<br />

ما،‏ درکشورهای توسعه نيافته وهمينطور در جنبش<br />

کرد،‏ با نوع بسيار خطرناکی از خصائل عقب افتادگی قدرت<br />

روبرو هستيم.‏ يعنی شقاوت و استبداد فئودالی و رهبری عشيره<br />

ای همين مسئله درطول مبارزه آزاديخواهانه در بسياری از<br />

جوامع عقب افتاده،‏ برای مثال در افريقا رخ داده است وهمچنين<br />

در تاريخ گذشته تمامی ملتها،‏ از جمله همين ويژگی<br />

فرماسيونهای اجتماعی کردی را به شيوه ای وسيع در شمال<br />

عراق شاهديم.‏<br />

دو <strong>راه</strong> و دو نتيجه تاريخی در پيوند ميان ترکيه،‏<br />

کردها وقيام کردها وجود دارد.‏<br />

تاکنون عدم اتخاذ يک ديدگاه علمی<br />

درارتباط با مسئله کردها عامل اساسی بوده است که ترکيه از<br />

لحاظ داخلی نتوانسته دموکراتيزه شود و يا بتواند نقشی را که<br />

می بايست در روابط خارجی داشته باشد را ايفا کند.‏ اين مسئله<br />

از بدو تاسيس جمهوری ترکيه تا کنون جريان داشته است.‏<br />

تاکنون مسئله کردها عبارت بوده از قيام و سرکوب از<br />

هر دوطرف،‏ بدون آنکه هيچکدام از دو طرف مسئله از تجارب<br />

خود درس گرفته باشند.‏ هر دو طرف تنها بيشتر وبيشتر<br />

دربرابر هم قرار گرفته اند.‏ نه در مورد تحليل علت قيام و نه<br />

در بر خورد با قيام ديدگاهی علمی وجود نداشته است.‏ ترس دو<br />

جانبه،‏ مصالح اقتصادی يا مصالح سياسی روز،‏ پيوسته آنچنان<br />

فشاری وارد کرده که نه تنها هيچ نتيجه ای حاصل نشده،‏ بلکه<br />

برعکس،‏ بر کل مسئله هم تاثير گذاشته وابعاد آن را وسعت<br />

بخشيده است.‏ بعضی مواقع اينگونه تصور شده که با يک<br />

سرکوب تندوخشن می توان قال قضيه را کند و برخی اوقات<br />

نيز با دادن امتياز به يک فئودال يا رهبر عشيره،‏ يا يک رهبر<br />

مذهبی تا اندازه ای وضع را آرام کرده اند.‏ در مواردی هم فکر<br />

می کرده اند که همه چيز را از <strong>راه</strong> تامين بعضی از امکانات<br />

آموزشی وپيشرفت های اقتصادی ميتوان حل وفصل کرد.‏<br />

از انجايی که تمام اين کوششها به شيوه ای گسترده بر<br />

مبنای انکار هويت کردها پايه ريزی شده بودند،‏ حتی حرکت ها<br />

وجنبش های نسبتا کوچکی را هم که با مطرح کردن هويت ملی<br />

به ميدان می آمدند راديکال ناميدند وآنها را نيز محکوم می<br />

کردند .<br />

آينده و زمينه های گسترش جنگ<br />

دررابطه با آينده،اگر <strong>راه</strong> مصالحه توسط دولت ترکيه<br />

برگزيده نشود احتمال ميرود ترکيه به خطرناک ترين منطقه<br />

جنگی در جهان تبديل شود.‏ به اين دليل که در اينجا(‏ ترکيه<br />

مسائل دربرابر هم قرار دارند.‏ شمال عراق تنها می تواند<br />

نمونه کوچکی باشد.‏<br />

اين پيش بينی که اين وضعيت به کجا خواهد انجاميد<br />

کار بسيار مشکلی است.‏ بعيد نيست که الترناتيو جديد عربی،‏<br />

چه صدام بر اريکه قدرت باشد يا کس ديگری جايگزينش شده<br />

باشد،‏ از <strong>راه</strong> توسعه بخشيدن به روابطی که امروزه آنها با<br />

حزب کارگران کردستان دارند،‏ در سطح امروزی يا<br />

بيشترازآن،‏ بر اساس اختلافاتی که يا ترکيه دارند،‏ به مداخله<br />

برخيزند.‏<br />

اگردرگيری مسلحانه مابين جنبش کرد وترکيه شدت<br />

يابد،‏ کشورهايی يافت می شوند که با کردها همکاری نمايند و<br />

بخصوص در اختلافات خود با ترکيه از حزب کارگران<br />

کردستان پشتيبانی کنند.‏ طبيعی است که چنين اعمالی رو به<br />

گسترش خواهند نهاد.‏ بايد ايران را به مثابه يک عامل اساسی<br />

در تداوم بخشيدن به قضيه مسلحانه،‏ به دليل اختلافات سنتی که<br />

با ترکيه دارد به حساب آورد.‏ ايران در اين ميان به حزب االله،‏<br />

کردها وحزب کارگران کردستان تکيه خواهد کرد.‏<br />

فاکتور ديگری که ممکن است جنبش مسلحانه را<br />

گسترش بخشد،‏ همکاری کردهای ايران،‏ عراق،‏ سوريه وقفقاز؛<br />

ودر واقع کردهای سراسر جهان است.‏ اين ملت پراکنده ممکن<br />

است که متحد شود و البته حزب کارگران کردستان دراين<br />

راستا تا حد رضايت بخشی توفيق داشته است.‏ شرايطی بوجود<br />

آمده که با اتکای به آن می توان امکانات ملت را از لحاظ<br />

تدارکاتی،‏ نيروی انسانی،‏ منابع مالی و روابط در تمام نقاطی<br />

که کردها درآن زندگی می کنند،‏ مورد استفاده قرارداد.‏ اگر ما<br />

شرايط جغرافيايی وپشتيبانی بی دريغ کردهای ترکيه وهمچنين<br />

اعضاء وهواداران pkk در زندانها را درنظر بگيريم،‏ آسانتر<br />

(<br />

- دموکراتيک


<strong>127</strong><br />

– ارديبهشت http://www.rahetude.de 1383<br />

39<br />

دوره دوم<strong>راه</strong> <strong>توده</strong> فروردين<br />

<br />

.<br />

.<br />

.<br />

.<br />

:<br />

می توانيم پيامدهای خطرناکی را که مسئله مقابله با خواست<br />

های کردها با خود به دنبال خواهد آورد درک می کنيم.‏<br />

اين يک وا قعيت مهم جامعه شناسانه است که وقتی<br />

مشکلاتی روند تاريخی خود را پيموده اند <strong>راه</strong> حل مناسب خود<br />

را هم پيدا خواهند کرد.‏ پا فشاری بر ادامه مشکلات و نيافتن<br />

<strong>راه</strong> چاره،‏ ويرانی ها وخرابی ها را دو چندان می کند.‏ اين<br />

شرايط به نقطه ای خواهد رسيد که جامعه و دولت ‏(حکومت)‏<br />

ديگر تحمل آن را نخواهند داشت.‏ آنچه که از طرف ترکيه<br />

واکثر قدرت های مهم جهان هم مشاهده می شود و بر سر آن<br />

بحث و گفتگو در جريان است،‏ اين است که اين محاکمه ميتواند<br />

سرآغازی باشد برای پيدا کردن يک <strong>راه</strong> حل.‏ من با اين نظر<br />

موافقم و می خواهم نتايج محتمل يک <strong>راه</strong> حل را درزير فرموله<br />

کنم<br />

1- شرائط دشواری که هر روز بيشتر گسترش می يابد واز هر<br />

طرف قضيه را در هاله خود قرار داده،‏ بی معنا بودن وعدم<br />

کارآيی <strong>راه</strong> حل نظامی واسلحه را بيش از هر وقت ديگر به<br />

اثبات رسانده است.‏ ما در اين <strong>راه</strong> جز ويرانی بيشتر نتيجه ای<br />

نخواهيم گرفت.‏ همان آزمونی که درتمام روش های مسلحانه<br />

ديگر که ريشه در مشکلات و معضلات اجتماعی دارند ديده<br />

شده است.‏ کوشش برای از بن بست خارج شدن و پيدا کردن<br />

<strong>راه</strong> حل های کوتاه يا درازمدت،‏ محدود يا نامحدود،‏ محافظه<br />

کارانه يا راديکال،‏ با در نظر گرفتن طبيعت مسئله انجام می<br />

گيرند.‏<br />

اگر هيچ توجهی به تعهدات سياسی واخلاقی نشود،‏<br />

فساد وفرو پاشی هم<strong>راه</strong> با قهر و سرکوب وحتی کشتار دسته<br />

جمعی هم<strong>راه</strong> می شود.‏<br />

احساسات وعواطف انتقام جو يانه،‏ درقيام و سرکوب<br />

سيمای بی معنی آن را به ما نشان می دهد.‏<br />

در <strong>راه</strong> دمکراسی<br />

امروز شايد بر کسی پوشيده نباشد که حزب کارگران<br />

کردستان از بدو پيدايش خود تا کنون جنبشی بوده در <strong>راه</strong> بدست<br />

آوردن دموکراسی وحقوق فرهنگی و همواره عليه قيدوبندهای<br />

ساختار حقوقی حاکم بر کشور مبارزه کرده است.‏ به همين<br />

دليل،‏ عليرغم غير قانونی اعلام شدن pkk نميتوانيم مشروعيت<br />

اخلاقی و سياسی آنرا انکار کنيم.‏<br />

آنچه که بايد به همه مردم ومليت ها داده شود،‏ چيزی<br />

است که در اکثر نقاط جهان داده شده است.‏ يعنی طبيعی ترين<br />

حقوق دموکراتيک وفرهنگی که بخشی از آنها،‏ همين امروز<br />

نيز در عمل پذيرفته شده اند.‏ اين همان چيزی است که من آنرا<br />

<strong>راه</strong> حلی ساده و آسان برای برون رفت از مشکل نام نهاده ام.‏<br />

اگرمسئله کردها به شيوهای که ذکر شد،‏ حل<br />

نشود،خسارات،‏ ويرانی ها وخطرات بيشتری آينده ترکيه را فرا<br />

خواهد گرفت.‏ اينجاست که گفتم صلح آسان ترين و در عين<br />

حال دشوارترين <strong>راه</strong> حل است.‏ اين را درمقابل چشمان خود<br />

مجسم کنيد که در صورت صلح،‏ هزينه های بسيار گزاف<br />

ارتش درخزانه باقی خواهد ماند،‏ از درد و رنج و خسارات و<br />

از دست دادن عزيزان جلوگيری خواهد شد وهمچنين لازم<br />

نيست به قدرتهای خارجی امتياز داده شود،‏ بلکه با نيرو و<br />

قدرت با آنها مقابله می شود.‏ پروسه های اقتصادی،‏ سياسی،‏<br />

اجتماعی و فرهنگی توسعه پيدا خواهند کرد.‏ با غلبه بر<br />

مشکلات داخلی جايگاهی که امروز ترکيه در مناسبات خارجی<br />

ازدست داده،‏ دوباره بدست خواهد آورد.‏ قبل از هر چيز ترکيه<br />

در مناسبات با اروپا می تواند نقش مهمی را در منطقه برعهده<br />

بگيرد.‏ تمام اين دستاوردها از نزديک با وضعيت دشوار<br />

کردستان گره خورده اند.‏ ترکيه می تواند توانايی آنرا بدست<br />

آورد که در مقابل تهديدات خارجی بخوبی مقابله کند تهديد<br />

هايی که اکنون استراتژيک هستند.‏ اين چيزی است که من آنرا<br />

بدست آوردن اينده نام نهاده ام وقتی حزب کارگران کردستان<br />

ديگر تهديدی نظامی نباشد،‏ طبيعتا تهديدی سياسی هم نخواهد<br />

بود.‏ بجای آنکه تهديدی برای اتحاد و يکپارچگی کشور باشد،‏<br />

نيرو وامکانات آن در اختيار کشور قرار خواهد گرفت.‏ هرچه<br />

بيشتر <strong>راه</strong> برای يک اتحاد دموکراتيک ف<strong>راه</strong>م گردد،‏ به همان<br />

اندازه هم ديدگاههای ضد دولتی نيز کارايی خود را از دست<br />

خواهند داد.‏<br />

صلح تنها از <strong>راه</strong> پيوندی دوستانه تحقق خواهد يافت،‏<br />

چنين برخورد قاطعانه ای برای ترکيه حياتی است.‏ بعضی از<br />

تضاد ها ايجاب می کنند که در مناطق کرد نشين پيشرفت هايی<br />

از نظر فرهنگی،‏ اقتصادی،‏ اجتماعی وروند دموکراتيزه کردن<br />

انجام گيرند.‏ اين <strong>راه</strong>ی است علمی برای رسيدن به <strong>راه</strong> حلی که<br />

در آن مشکلات درک شوند<br />

عملی ترين <strong>راه</strong> حل مسئله کرد به تحقق حقوق<br />

دموکراتيک و فرهنگی تا آنجا که به شرايط ترکيه ومفاد قانون<br />

اساسی آن بر می گردد،‏ پيوند خورده است.‏ با سرکوب به هيچ<br />

جايی نخواهيم رسيد وخود را از شرايط دشوار و بن بست<br />

نجات نخواهيم داد.‏ بايد هويت دموکراتيک و فرهنگی را عميقا<br />

درک کرد،‏ اينها با هويت سياسی متفاوت هستند.‏ آن هويت ها<br />

عبارتند از حق شهروندی آزاد،‏ اتحادی دموکراتيک بر اساس<br />

جامعه ا ی آزاد،‏ که در اکثر کشور ها پياده شده است اساس<br />

حقوق فرهنگی آموزش زبان کردی در کنار زبان ترکی است.‏<br />

در واقع قانون اساسی بايد در اين جهت تغيير کند که مشخص<br />

سازد بر اساس کدام احتياجات،‏ انسان ملزم به ياد گيری هر دو<br />

زبان است.‏ ممنوع کردن زبان انحراف از قانون و پايمال کردن<br />

قانون اساسی است.‏ باز شدن يک منفذ دموکراتيک بر روی<br />

مشکلات ترکيه بسيار مهم است.‏ هر ملتی وقتی تجربه کند<br />

مصالحش در چارچوب اتحاد کشور ودولت ضمانت شده است،‏<br />

ديگر فکر جدائی به سرش نخواهد زد.‏ به هر نظم و نظام<br />

اجتماعی که در تاريخ مراجعه کنيد،‏ ميوه و ثمره يک دوره<br />

معضلات و تضادهای اساسی اجتماعی است.‏ به همين دليل<br />

است که من اعتقاد دارم نتيجه قيام کردها به يک نظم<br />

دموکراتيک اجتماعی در اينده تبديل خواهد شد.‏ جمهوری ترکيه<br />

همانند يک دولت حقوقی،‏ اجتماعی،‏ لائيک و دموکراتيک که<br />

ملزم به رعايت حقوق بشر است،‏ ناچار است قانون اساسی خود<br />

را بر اساس معيارهای نوين جهانی حقوق بشر تغيير دهد.‏<br />

آزادی های بيشتر را بپذيرد و در گسترش آنها بکوشد.‏ مانع<br />

ديگری که در مورد آزادی بيان وجود دارد،‏ مسئله زبان است.‏<br />

بندهائی از اصول قانون اساسی ترکيه بايد تغيير کنند.‏<br />

از جمله اين بند ماده 26 قانون اساسی که می گويد ‏"هيچيک از<br />

زبان های ممنوع شده نبايد برای بيان و پخش عقايد مورد<br />

استفاده قرار گيرد."‏ درکجای معاهده حقوق بشر که اروپا خود<br />

را ملزم به رعايت آن می داند و ترکيه می خواهد در کنار آنها<br />

قرار گيرد،‏ چنين بندی وجود دارد و يا اروپا آن را می پذيرد؟<br />

شما در کجای اعلاميه حقوق بشر می توانيد پيدا کنيد که چه<br />

زبانی برای اعلام و پخش عقايد می تواند مورد استفاده قرار<br />

گيرد و چه زبانی نمی تواند؟ ...»


<strong>127</strong><br />

– ارديبهشت http://www.rahetude.de 1383<br />

40<br />

دوره دوم<strong>راه</strong> <strong>توده</strong> فروردين<br />

<br />

.<br />

پايان انتخابات<br />

آغاز دوباره نگری!‏<br />

ب.‏ الف.‏ بزرگمهر<br />

‏«اين هستى اجتماعى انسانهاست آه شعور اجتماعى<br />

آنها را تعيين ميكند؛ نه برعكس – کارل مارکس»‏<br />

اآنون آه انتخابات مجلس شوراى اسلامى پايان يافته و<br />

بحث داغ و پرشور شرآت آردن يا شرآت نكردن در انتخابات<br />

فروآش کرده است،‏ بد نيست ارزيابى فشرده اى از بحث هاى<br />

انجام شده بكنيم<br />

مطابق معمول بيشتر اين بحث ها،‏ گروهها و<br />

شخصيتهاي شرآت آننده درآن با برجسته نمودن–‏ و در بسيارى<br />

موارد بزرگ نمايى بيش از اندازه–‏ اين و يا آن جنبه از موضوع<br />

، بر له و بطور عمده بر عليه شرآت در انتخابات موضع گيرى<br />

نموده،‏ بيانيه داده و تبليغاتى را سازمان دادند.‏ به نظر نگارنده،‏<br />

اغلب نزديك به اتفاق اين بحث ها آاستى هاى زير را در بر<br />

داشتند:‏<br />

الف مطلق نمودن اين و يا آن جنبه از موضوع و نديدن همه<br />

جوانب پديده؛ پيروى از ‏«قانون همه يا هيچ»‏ و نگرشى سياه <br />

سپيد به موضوع مورد بحث؛<br />

ب نبود يك بررسى علمى طبقاتى از وضعيت جامعه ايران و<br />

نيروهاى سياسى مطرح در آن؛ فقدان نگرشى منطقى تاريخى،‏<br />

در نظرنگرفتن و يا ارزيابى نادرست از مرحله رشد و تكامل<br />

اجتماعى اقتصادى جامعه و نديدن جهت و سرعت روند<br />

اجتماعى؛<br />

پ درهم نمودن شكل و مضمون موضوع مورد بحث؛ حرآت<br />

در سطح پديده و در اغلب موارد برجسته نمودن شكل و<br />

همچنين جدا نمودن فرم از محتواى آن به نحوى آه محتواى<br />

موضوع ناديده گرفته شد؛<br />

ت محدود بودن تحليل ها و ارزيابى ها به رخدادهاى سياسى <br />

اجتماعي تهران و چند شهر بزرگ و نديدن گوناگونى اقتصادى <br />

اجتماعى آشور پهناورى مانند ايران؛<br />

ث شتابزدگى در تحليل ها و <strong>راه</strong>هاى رسيدن به آماج هاى<br />

اجتماعى سياسى و در نتيجه غلطيدن در دام گسترده تبليغاتى<br />

نيروهاى امپرياليستى<br />

اينك تلاش ميكنم موارد بالا را در اندازه اى آه متناسب<br />

با يك مقاله فشرده است ، توضيح دهم و مثالهايى بزنم.‏<br />

در بيشتر ارزيابى های نيروهاى مخالف شرآت در<br />

انتخابات‎١‎ دو نكته محورى ديده ميشد<br />

تاييد و گزينش افراد واجد صلاحيت نمايندگى مجلس شورا<br />

بوسيله » شوراى نگهبان قانون اساسى»‏ ، انتخابات را از نظر<br />

قانونى بى اعتبار نمود؛<br />

با برگزارى انتخابات به اين شيوه و آاهش بسيار زياد شرآت<br />

مردم در آن،‏ رژيم جمهورى اسلامى مشروعيت خود را از دست<br />

ميدهد؛ استبداد حكمفرما مي شود و ديگر هيچ اميد و <strong>راه</strong> چاره<br />

اى باقى نمي ماند جز انجام همه پرسى ملى و برگزارى انتخابات<br />

زير نظر سازمان ملل.‏<br />

آنها توجه ندارند آه در روند نبرد طبقاتى درگير در<br />

جامعه،‏ اين تنها گامى به عقب و آن هم گامى موقت به عقب در<br />

روند تاريخى به حساب مى آيد.‏ محدوديت هايى آه پيش از اين<br />

هم،‏ با تسلط فزاينده نيروهاى راستگرا و محافظه آار در دستگاه<br />

حاآميت جمهورى اسلامى،‏ موجبات خفقان گسترده اجتماعى و<br />

سياسى بويژه براى <strong>توده</strong> زحمتكش ايران و نيروهاى واقعى مدافع<br />

منافع آنها ق<strong>راه</strong>م آورده بود،‏ اآنون با از دست رفتن فرصت هاى<br />

تاريخى آه نيروهاى خرده بورژوا و بورژوا ليبرال نتوانستند و<br />

ترسيدند از آنها بهره گيرى آنند،‏ گسترش بازهم بيشترى يافته و<br />

مى يابد.‏ در اينجاست آه نبايد بازهم موضوع را سياه سپيد ديد<br />

و با عقب نشينى نيروهاى ‏"اصلاح طلب"‏ در برابر يورش<br />

راستگرايان،‏ همه چيز را بربادرفته پنداشت.‏ بگذريم از آن<br />

گروههايى آه با هر برآمدى ‏"بادبان انقلاب"‏ برمى افرازند و با<br />

هر فروآشى نوميدانه سر در گريبان خود فرو مى برند.‏<br />

برخی ها بجاى شرآت در نبرد و پرآردن سنگرهاى<br />

مبارزه به سود پيشرفت و عدالت اجتماعى،‏ با پيش بينى شكست<br />

نيروهاى ‏"اصلاح طلب"‏ و پيشرفتخواه،‏ دست به ‏«آلترناتيو»‏‎٢‎<br />

سازى مى زنند و با گوشه چشمى به تحولات پيش آمده در آشور<br />

همسايه ما عراق،‏ آمادگى خود را براى پذيرش سياست های<br />

امپرياليستی پيشاپيش اعلام مى آنند.‏<br />

در بسيارى از ارزيابيها،‏ گوناگونى نيروها چه در جبهه<br />

‏"اصلاح طلبان"‏ و چه در جبهه واپسگرايان ناديده گرفته مى<br />

شود.‏ ميزان توانمندى نيروهاى ‏"اصلاح طلب"‏ به درستى سنجيده<br />

نمى شود و افق ديد آوتاه اين نيروها آه به طور عمده بخشهايى<br />

از خرده بورژوازى و سرمايه دارى آوچك سنت گراى ايرانى<br />

را دربرمى گيرد به حساب نمى آيد.‏<br />

نگاهى گذرا به سياستهاى اقتصادى دولت خاتمى به<br />

عنوان نماد نيروهاى ‏"اصلاح طلب"‏ نشان مى دهد آه در عمل<br />

همان سياستهاى اقتصاد بربادده دوران رياست جمهورى هاشمى<br />

رفسنجانى،‏ يعنى گردن نهادن يه سياستهاى اقتصادى بانك جهانى،‏<br />

سازمان تجارت جهانى و موسسات امپرياليستى پيگيرى شده<br />

است.‏ در زمينه سياسى و قانونگذارى نيز شايد نمونه اى بهتر<br />

از«‏ لايحه اختيارات رياست جمهورى»‏ را نتوان پيدا آرد.‏ لايحه<br />

اى آه در صورت تصويب شدن آن،‏ بخش عمده اى از اختيارات<br />

‏(فوق العاده)‏ ولى فقيه در اختيار رياست جمهورى قرار مى<br />

گرفت؛ همين و بس.‏ در شرايطى آه جبهه نيروهاى چپ <br />

منظورم ‏"چپ"‏ به مفهوم فراگير و متداول آن در اروپاى باخترى<br />

نيست و ‏"سوسيال دموآراتها"‏ را دربر نمى گيرد همچنان در<br />

ضعف بنيادى قرار دارد؛ در شرايطى آه نهادهاى مدنى و<br />

اجتماعى به مفهوم خاص خود در آشور ما ضعف بنيادى<br />

دارند؛ چه چشمداشتى بيش از اين از ‏"اصلاح طلبان"‏ ميتوان<br />

داشت؟ ‏"چپ"‏ در اينجا نيز از مسئوليت خود شانه خالى مي آند<br />

و تمام بار مسووليت را بر دوش ‏"اصلاح طلبان"‏ مي نهد.‏ تجربه<br />

تاريخى،‏ در جهان و در ميهن ما،‏ ثابت کرده است آه تنها در<br />

صورت نيرومند بودن نيروهاى چپ و مدافعين راستين منافع<br />

طبقه آارگر وساير زحمتكشان شهر و روستا،‏ خرده بورژوازى<br />

و نيروهاى سياسى مدافع منافع اين قشرها توانايى اتخاذ مواضع<br />

راديكال ترى را دارند.‏<br />

آنها آه توانايى درك پديده را در روند حرآت خود از<br />

دست داده و تاريخ را همواره در لحظه معينى برايشان منجمد<br />

شده است،‏ يكبار ديگر مراحل مبارزه اجتماعى را ناديده مي<br />

گيرند و چاره اى به نظرشان نمي رسد جز انتخابات زير نظارت<br />

سازمان ملل.‏<br />

مورد بعدى آه مايلم به آن بپردازم،‏ در هم نمودن شكل<br />

و مضمون مسايل مورد بحث در ارزيابي هاست؛ اين مشكل<br />

بويژه در مورد آاربرد واژه دموآراسى و مفهوم آن،‏ بيشتر به<br />

چشم مى خورد.‏ در واقع،‏ شايد واژه اى مانند دمكراسى در دنيا<br />

يافت نشود آه چنين گسترده آگاهانه يا ناآگاهانه مورد سو ء<br />

استفاده قرار گرفته باشد.‏ در بيشتر تحليل ها،‏ بويژه آنگاه آه از


<strong>127</strong><br />

– ارديبهشت http://www.rahetude.de 1383<br />

41<br />

دوره دوم<strong>راه</strong> <strong>توده</strong> فروردين<br />

<br />

"<br />

"<br />

زيرپانهاده شدن دمكراسى در جمهورى اسلامى صحبت مي شود<br />

گاه بدون آنكه خود متوجه باشند با آاربرد اصل ‏«اينهمانى»‏ <br />

سنجشى سطحى با دمكراسى هاى سرمايه دارى باختر صورت<br />

مى پذيرد.‏ گويى براى ‏"دوستان"‏ ما دمكراسى در پارلمانتاريسم<br />

و انتخابات آزاد دوره اى خلاصه شده است.‏<br />

‏«دمكراسى يكى از انواع حاآميت بوده و وجه مشخصه<br />

آن اعلام رسمى اصل تابعيت اقليت از اآثريت و به رسميت<br />

شناختن آزادى و حقوق مساوى افراد و اتباع است ولى اين تنها<br />

يك تعريف و فرمول صورى است آه جامعه شناسى بورژوازى<br />

بدان بسنده ميكند و دمكراسى را جدا از شرايط اقتصادى و<br />

اجتماعى زندگى جامعه بررسى آرده،‏ وضع واقعى و عملى<br />

موجود را ناديده ميگيرد.‏ نتيجه چنين بررسى صورى،‏ ادعاى<br />

وجود دمكراسى خالص است آه ماهيت طبقاتى اجتماع،‏ تضاد و<br />

مبارزه طبقاتى را نفى ميكند.‏ رفرميست ها مبلغ چنين دمكراسى<br />

ادعايى هستند.‏ در واقع هر دمكراسى،‏ به مثابه شكلى از سازمان<br />

سياسى اجتماع ، در آخرين تحليل به شيوه توليد معينى خدمت<br />

ميكند و توسط آن تعيين مي شود.‏<br />

مضمون و شكل دمكراسى در طول تاريخ تكامل<br />

حاصل آرده و همواره و آاملا وابسته به فرماسيون اجتماعى <br />

اقتصادى مربوطه بوده و با خصلت و شدت مبارزه طبقاتى پيوند<br />

داشته است در جامعه سرمايه دارى ، دمكراسى يكى از<br />

اشكال حاآميت و سلطه طبقه بورژوازى است . شكلى است آه<br />

ماهيتش ديكتاتورى اين طبقه بر اآثريت محروم ميباشد».‏<br />

بعبارت ديگر،‏ پرسش اينست:‏ آيا روند تحول دمكراسى<br />

در جامعه ايران ، در چارچوب دمكراسى سرمايه دارى محدود<br />

خواهد ماند؟<br />

به نظر نگارنده چنين نيست.‏ همين امر،‏ مهم ترين<br />

عاملى بوده و ميباشد آه حتى شاخص ترين نيروهاى ‏"اصلاح<br />

طلب"‏ همچنان سياست چانه زنى از بالا و فشار از پايين را دنبال<br />

کنند.‏ سياستى آه اگر طى دوران اوليه برآمد ‏((دوم خرداد))،‏<br />

نوعى سازش در جهت پيشرفت امر جنبش <strong>توده</strong> اى به حساب مى<br />

آمد،‏ پس از آن و در شرايطى آه جامعه نيازمند بر آورده شدن<br />

شعارهاى مطرح شده بود،‏ تنها به سود نيروهاى واپسگرا<br />

انجاميد.‏ بخش عمده اى از نيرو هاى ‏"اصلاح طلب"‏ آه طيف<br />

گسترده اى از خرده بورژوازى سنت گرا و سرمايه دارى آوچك<br />

و پراآنده را دربرمى گيرد،‏ به علت نداشتن دورنماى تاريخى،‏<br />

از چنان توانايى و انسجام عقيدتى سياسى برخوردار نبودند و<br />

نيستند آه بتوانند گامهاى قطعى در جهت گسترش و نهادينه شدن<br />

دموآراسى آه رابطه اى ناگسستنى با پيشرفت و عدالت<br />

اجتماعى به سود زحمتكشان ميهن ما دارد بردارند<br />

بخش بورژوا ليبرال اين نيروها،‏ عليرغم گرايش های<br />

دمكراتيك و آزاديخواهانه،‏ نمى خواهند در اين جهت گامى<br />

بردارند.‏ وجود اين نيروها در جبهه ‏"اصلاح طلبان"‏ آه نمونه اى<br />

از پيچيدگي ها و تناقض هاى رشد و پيشرفت جامعه ايران از<br />

مشروطيت به اين طرف را به نمايش مى گذارد،‏ به نوبه خود<br />

دليلى است آه صف بنديهاى آنونى در جنبش اجتماعى ايران را<br />

با هوشيارى و وسواس بيشترى نگاه آنيم.‏ آنها آه به خوبى خود<br />

را در صفوف نيروهاى ‏"اصلاح طلب"‏ جا زدند،‏ زير پوشش<br />

دفاع از دمكراسى گاه تابع سياست های جهانی قدرت های بزرگ<br />

سرمايه داری شدند و تفاوت چندانی با جناح راست وارتجاعی<br />

حاکميت نداشتند.‏<br />

گاه ساده نگرى در زمينه بحث ‏«جمهورى»‏ و<br />

‏«سلطنت»‏ نيز به چشم مى خورد.‏ گرچه،‏ رژيم هاى جمهورى<br />

نسبت به رژيم هاى پادشاهى،‏ چه از نوع مشروطه آن و يا غيره،‏<br />

گامى به جلو از نظر تاريخى به حساب مى آيند؛ ولى در آخرين<br />

تحليل،‏ حاآميت چه به شكل جمهورى آن و چه به شكل پادشاهى<br />

مشروطه و يا حتى » خلافت اسلامى»‏ ، مضمون هاى آاملا"‏<br />

متفاوتى برحسب رشد و تكامل نيروهاى مولده و مناسبات<br />

اجتماعى هر آشور مفروض مى توانند داشته باشند.‏ در اين<br />

زمينه ، به نظر نمى رسد آه نيازى به ياد آورى اشكال و<br />

مضمونهاى گوناگون موجود در آشور هاى مختلف باشد.‏ اما در<br />

زمينه بحث مورد نظر و براى آوتاه نمودن آن ياد آورى بخشى<br />

از مصاحبه رضا پهلوى،‏ خالى از لطف نيست وی در يكى از<br />

آخرين گفتگوهاى خود در پاريس چنين می گويد:‏<br />

‏«سوال اصلى اين است آه الويت آار در آجاست؟ اگر<br />

هدف رسيدن به حاآميت مردم است ، مساله سلطنت طلب بودن<br />

يا جمهوريخواه بودن مطرح نيست،‏ چو ن همه در اين نتيجه<br />

ذينفع خواهيم بود.‏ بنابراين زمينه اتحاد بين طرفداران سلطنت و<br />

جمهورى با اين توافق ممكن است آه در روز رفراندام در آنجا<br />

من جمهوريخواه به جمهوري مورد علاقه خودم راى خواهم داد<br />

و مشروطه خواه به مشروطه پادشاهى خودش راْى خواهد داد...‏<br />

اگر به اين شكل به قضيه نگاه بكنيم ، شما خواهيد ديد آه اختلاف<br />

نظرى بين طيف مشروطه خواه و جمهوريخواه نيست و...‏<br />

بسيارى هستند از سران سياسى ما از هر دوطيف آه امروز<br />

آاملا باهم هماهنگى دارند،‏ آاملا با صميميت باهم آار مي آنند<br />

به خاطر اين هدف واحد<br />

مورد بعدي آه مايلم به آن اشاره آنم،‏ محدود بودن<br />

تحليلها و ارزيابيها به رخدادهاى سياسى اجتماعى تهران و<br />

احتمالا چند شهر بزرگ و نديدن گوناگونى اقتصادى اجتماعى<br />

آشور پهناور ماست.‏ به عنوان نمونه،‏ انتخابات گذشته شو<strong>راه</strong>اى<br />

شهر و روستا را يادآورى ميكنم.‏ اين انتخابات،‏ بنا بر برخى<br />

پژوهشهاى علمى آمارى انجام شده،‏ در بيش از %60 مناطق<br />

مختلف آشور موفق ارزيابى شده است.‏ در اين مناطق،‏ <strong>توده</strong> هاى<br />

مردم آم وبيش توانستند نمايندگانى مردمى،‏ آارآمد و فداآار را<br />

برگزينند.‏ در آشورى با پيشينه استبداد ديرينه،‏ اين امر به خودى<br />

خود پيشرفت و آاميابى بزرگى به حساب مى آيد.‏ چنانچه اين<br />

روند تداوم يابد ثمرات باز هم بيشترى به ارمغان خواهد آورد و<br />

سنگ بناى ‏"جامعه مدنى"‏ موعود را آه بدون وجود سارمانهاى<br />

<strong>توده</strong> اى موثر در مهمترين تصميم گيريهاى سياسى،‏ اقتصادى و<br />

اجتماعى ‏.حرف عبثى بيش نيست،‏ ف<strong>راه</strong>م خواهد نمود<br />

با آمال تاسف ، بيشتر تحليلها و تفسيرها در اين زمينه<br />

نيز به انتخابات شوراى شهر تهران محدود شد و اهميت اين<br />

رويداد مهم در پهنه آشور ما ناديده گرفته شد.‏ اين آاستى،‏ تنها<br />

به اين مورد محدود نمي شود.‏<br />

به نظر نگارنده،‏ همانگونه آه تاريخ بارها نشان داده<br />

است،‏ حتى اگر نيروهاى واپسگرا بتوانند دستگاه حاآميت را<br />

آاملا در دست گيرند،‏ وادار خواهند شد به بسيارى از خواسته<br />

هاى مردم پاسخ گويند.‏ بدترين حالت ممكن در شرايط آنونى و<br />

آينده ايران،‏ بويژه با درنظرگرفتن اوضاع بين المللى،‏ فلج شدن<br />

حاآميت و يا برقرارى نوعى حالت ‏«پات»‏ بين نيروهاست آه<br />

پيامدهاى سنگين و مخربى براى آشور و مردم ايران خواهد<br />

داشت.‏<br />

.<br />

«.<br />

------------------------------------<br />

-1<br />

بخش عمده اى از اين افراد و گروههاى ‏"سياسى"‏ همان قشرهاى<br />

روشنفكران خرده بورژوا و ميانه حال ايرانى هستند آه پيش از<br />

انقلاب بهمن ۵٧ نيز اعتقاد چندانی به مبارزه اجتماعى نداشتند و<br />

اقدامات چپ روانه و ماجراجويانه را به کار مداوم اجتماعی ترجيح<br />

می دادند.‏<br />

واژه نامه سياسى و اجتماعى ، امير نيك آيين ، انتشارات<br />

حزب <strong>توده</strong> ايران ، آذرماه ١٣۶۵<br />

٢- جانشين<br />

.<br />

...


<strong>127</strong><br />

– ارديبهشت http://www.rahetude.de 1383<br />

42<br />

دوره دوم<strong>راه</strong> <strong>توده</strong> فروردين<br />

<br />

آيت االله منتظری:‏<br />

انقلاب يعنی<br />

شاه برود،‏<br />

عمامه بسر بيآيد؟<br />

کشتار زندانيان سياسی و نقش مجريان و توطئه گران از )<br />

جمله نيری و فلاحيان)‏ در آستانه درگذشت آيت االله خمينی در<br />

دستگاه قضائی و امنيتی کنونی<br />

آيت االله منتظری،‏ پس از خروج از زندان خانگی<br />

ديدارها،‏ بيانيه ها و مصاحبه های مختلفی داشته است که<br />

خلاصه و يا مشروح آنها در مطبوعات و سايت های داخل<br />

کشور و يا خارج از کشور منتشر شده است.‏ وی در اين اظهار<br />

نظرها نيز مانند گذشته نکات و مواضع صادقانه ای را طرح<br />

کرده است که البته اين سخنان ميخ بوده است و مافيای قدرت و<br />

ثروت سنگ.‏<br />

سرانجام وی در جمهوری اسلامی به کجا خواهد<br />

انجاميد و اظهارنظرهای او،‏ سرانجام چه کاربردی در<br />

جمهوری اسلامی پيدا خواهد کرد به آينده موکول است،‏ اما<br />

برای <strong>توده</strong> ايها که سياست مشخصی را در قبال انقلاب<br />

جمهوری اسلامی داشته و بزرگترين قربانی خيانت به آرمان<br />

های واقعی انقلاب بهمن 57 هستند،‏ نکاتی در اظهار نظرهای<br />

وی بعنوان مستندات تاريخی وجود دارد که قطعا بايد ضبط و<br />

ثبت شده و نظر ديگران بدان جلب شود.‏<br />

از جمله اظهار نظر مستندی است که آيت االله منتظری<br />

در آستانه انتخابات مجلس هفتم،‏ در ديدار نويسندگان يک نشريه<br />

کم شهرت بنام ‏"نامه"‏ انجام داد.‏ اين نشريه نيز از جمله نشريات<br />

کم تيراژ و کم شهرت پس از دوم خرداد است که اغلب ديدگاه<br />

های آيت االله منتظری را منتشر می کرد و سرانجام نيز مدير<br />

مسئول آن به همين جرم <strong>راه</strong>ی دادگاه شد.‏<br />

آيت االله منتظری در اين ديدار می گويد:‏<br />

اهداف اصلى انقلاب در شعارهاى اوليه آه توسط طبقات<br />

مختلف جامعه بيان مىشد:‏ ‏"استقلال ، آزادى و جمهورى<br />

اسلامى منعكس بود.‏ حكومت و رژيم گذشته در ايران يك<br />

حكومت فردى و مطلقه اى بود آه تنها يك نفر حق تصميم<br />

گيرى و دستور داشت.‏ مردم آاره اى نبودند،‏ شاه براى خودش<br />

نماينده مجلس تعيين مىآرد بدون اين آه مردم شناختى از آن<br />

نماينده داشته باشند.‏ حكومت مطلقه و فردى شاه مردم را بر آن<br />

داشت آه شعار ديگرى بدهند و آن جمهورى بود.‏ متأسفانه اين<br />

شعارها از مسير اصلى اش منحرف شد.‏ با اين آه آيت االله<br />

خمينى در پاريس فرمودند:‏ حتى آمونيست ها هم حق<br />

اظهارنظر دارند،‏ ولى وضعيت به گونه اى شده است آه حتى<br />

مسلمانان هم حق اظهارنظر ندارند.‏<br />

ايشان در بهشت زهرا گفتند:‏ گذشتگان و پدران ما چه<br />

حقى داشتند آه براى ما تصميم گيرى آنند.‏ الان با اين آه بيش<br />

از جمعيت آشور در آن زمان نبودند و يا سن آنها<br />

اقتضاى رأى دادن نداشت آسى به رأى و نظر نسل حاضر<br />

توجه نمى آند.‏<br />

انقلاب اسلامى براى آن صورت نگرفت آه اشخاصى<br />

بروند و اشخاص ديگرى جايگزين آنها شوند ولى رفتارها و<br />

روشها همان روشهاى گذشته باشد،‏ روشهايى آه مردم آنها را<br />

قبول نداشتند و به خاطر آن انقلاب آردند.‏ انقلاب به معناى<br />

تحول اساسى در روشهاست نه اينكه فقط شاه برود و يك عمامه<br />

به سر جايش بيايد و همان رفتارها و روشهاى گذشته و حتى<br />

بدتر در حال پياده شدن باشد.‏<br />

من حتى در زمان حيات آيت االله خمينى هم به<br />

روشهاى اتخاذ شده اشكال داشتم و به ايشان تذآر مىدادم<br />

من به احمدآقا گفتم به امام بگوييد وزارت اطلاعات<br />

شما روى ساواك شاه را سفيد آرده است مردم از ظلم ها و<br />

تندى هاى حكومت سابق به تنگ آمده بودند آه انقلاب آردند<br />

وگرنه ايران در آن زمان روزى 6 ميليون بشكه صادرات نفت<br />

داشت و هرچند حيف و ميل اطرافيان شاه و خودش بسيار بود<br />

اما به مردم هم چيزى مىرسيد.‏<br />

آيت االله خمينى در بهشت زهرا فرمودند:‏ شاه<br />

قبرستانها را آباد آرد،‏ آيا او بيشتر اعدام آرد يا ما؟»‏<br />

من چند ماه يك بار خدمت ايشان مىرفتم و مسائل را<br />

بيان مىآردم و آارهاى خلاف را متذآر مىشدم در رابطه با<br />

اعدامها يكى از قضات نزد من آمد و بسيار ناراحت بود و گفت<br />

‏"بر اساس دستورى آه از امام صادر شده به ما گفته اند:‏ شما<br />

مجاهدين خلق را آه در زندان هستند و سر موضع مىباشند<br />

اعدام آنيد".‏ من خيلى در فكر فرو رفتم تا اين آه قصد آردم<br />

نامه اى به ايشان در رابطه با اعدامها بنويسم.‏ يك نسخه آن هم<br />

به دست شوراى عالى قضايى فرستادم.‏<br />

پس از مدتى آقاى نيرى سرپرست کنونی ديوانعالی<br />

کشور که برادرش اکنون قائم مقام کميته امداد و عضو رهبری<br />

موتلفه اسلامی است)‏ آه قاضى بود و تعدادى از آقايان را<br />

خواستم و به آنها گفتم الان ماه محرم است حداقل به احترام<br />

ماه محرم و احترام امام حسين ‏(ع از اعدامها جلوگيرى آنيد.‏<br />

ايشان گفت : ما تا به حال نفر را در تهران اعدام آرده<br />

ايم و نفر را هم براى اعدام جدا آرده ايم ، آلك اينها را<br />

بكنيم بعدا هر چه بفرماييد!!‏<br />

متأسفانه زمانى رسيد آه ايشان(آيت االله خمينی)‏ از<br />

مردم منقطع شده بودند،‏ اواخر عمرشان ديگران آارهايى انجام<br />

مىدادند آه به نام ايشان تمام مىآردند.‏ يكى از آقايان<br />

براى رعايت حال او آه مزاحمش نشوند از ذآر نامش<br />

خوددارى مىآنم و از رفقاى آقاى فلاحيان است - مىگفت آه<br />

آقاى فلاحيان چنين گفته است<br />

ما يكى دو سال آخر عمر امام آارهايى آرديم به نام<br />

امام،‏ حال آنكه اصلا امام را نديديم و با حاج احمدآقا هماهنگى<br />

مىآرديم<br />

من نه مخالف انقلاب بودم و نه ضد آن ، من مىگفتم<br />

روشها همان روشهاى رژيم سابق است پرونده<br />

سازى ها و...‏ اگر امروز برخى هم سخن از اصلاحات<br />

- آه<br />

.<br />

.<br />

.<br />

. محاآمات ،<br />

(<br />

)<br />

750<br />

:<br />

:<br />

200<br />

.<br />

:<br />

مىگويند و نتوانسته اند آن گونه آه بايد و شايد آن را به<br />

سرانجام رسانند،‏ مراد بازگشت به همان شعارهاى اوليه است<br />

نه اين آه يك مطلب عجيب و غريبى باشد آه برخى از آن<br />

57 و<br />

"<br />

%70<br />

... »


<strong>127</strong><br />

– ارديبهشت http://www.rahetude.de 1383<br />

43<br />

دوره دوم<strong>راه</strong> <strong>توده</strong> فروردين<br />

<br />

وحشت آرده اند و با ايجاد موانع آارى آرده اند آه عملا<br />

اصلاحات با شكست مواجه شود.‏<br />

حكومتى آه بايد بر اساس نظر و خواست مجلس و<br />

مردم باشد به حكومت فردى تبديل شد.‏ حال آن آه حكومت<br />

فردى و شخصى در دنياى امروز دوام نخواهد داشت حاآميت<br />

فردى در هر زمانى آم مىآورد نه به سراغ مردم بلكه به سراغ<br />

اقليت ناچيزى از رجاله ها و گروههاى فشار مىرود،‏ مثل<br />

زمان رژيم سابق آه به سراغ شعبان بى مخ ها مىرفتند;‏ اسمش<br />

را هر چه مىخواهند بگذارند حتى اگر اسمش را حزب االله<br />

بگذارند.‏<br />

من ولايت مطلقه فقيه را قبول ندارم و در انتخابات<br />

بازنگرى قانون اساسى چون اين را اضافه آرده بودند شرآت<br />

نكردم بسيارى از آقايان آه اصرار بر آن داشتند،‏ الان ضربه<br />

اش را خودشان مىخورند.‏ اين اصلا عاقلانه نيست آه تمام<br />

مقدرات يك آشور در دست و اختيار يك نفر غيرمعصوم باشد<br />

و نخبگان جامعه ، نمايندگان مجلس و در يك آلام مردم تصميم<br />

گيرنده نباشند،‏ و حق اعتراض هم نداشته باشند.»‏<br />

دراين ديدار مطالبی نيز در تائيد مجلس ششم و تحصن<br />

نمايندگان مطرح شد،‏ اما از آنجا که نکات بالا مورد نظر ما<br />

برای ثبت در تاريخ بود،‏ از آن نکات صرفنظر کرديم.‏<br />

ماهيت اعدام ها،‏ شخصيت های مجری آن،‏ نقش آن<br />

افراد و شخصيت ها در دستگاه قضائی کنونی،‏ پيشبرد<br />

بزرگترين توطئه ها(‏ حتی تغيير قانون اساسی و گنجاندن ولايت<br />

مطلقه فقيه درآن)‏ در دورانی که به گفته فلاحيان،‏ آيت االله<br />

خمينی در انزوا بوده و کسان ديگری به نام او حکومت می<br />

کرده اند.‏ اينها آن نکات مهم تاريخ جمهوری اسلامی است که<br />

ارزيابی حزب <strong>توده</strong> ايران از کشتار زندانيان،‏ قلب ماهيت قانون<br />

اساسی و...‏ را معين و مشخص می کند.‏<br />

.<br />

.<br />

»<br />

امر،‏ امر شاه بود<br />

حکومت مطلقه شاه<br />

ولايت مطلقه رهبر<br />

در ادامه اظهار نظر آيت االله خمينی پيرامون حکومت<br />

مطلقه و اينکه عده ای تصور کرده اند مردم انقلاب کردند که<br />

شاه برود و عمامه بسر بيآيد،‏ بخشی از خاطرات داريوش<br />

همايون را در اينجا می آوريم که تابلوی تمام نمای حکومت<br />

مطلقه شاه است و شباهت بسيار دارد به فرامين ولی مطلقه و<br />

رهبر کنونی جمهوری اسلامی.‏<br />

خاطرات و مصاحبه داريوش همايون درباره مقاله ای<br />

است عليه آيت االله خمينی که روزنامه اطلاعات را از طريق<br />

دربار و ساواک مجبور به انتشار آن کردند و با انتشار آن قم<br />

شورش مذهبی شد.‏ اين مقاله با نام مستعار ‏"احمد رشيدی<br />

مطلق"‏ منتشر شد و در آن اجداد آيت االله خمينی بطرز زننده و<br />

توهين آميزی هندی معرفی شده بود.‏<br />

همايون می گويد:‏<br />

‏...گفتم ‏(به سردبيرمعترض روزنامه اطلاعات که از چاپ<br />

مقاله بيم داشته)‏ باشد.‏ دستور رسيده است که چاپ شود.‏ گفت<br />

اگر چاپش کنيم در قم می ريزند و دفتر روزنامه را آتش می<br />

زنند.‏ گفتم چاره ای نيست و خودتان می دانيد دستور از<br />

کجاست و کاری نمی شود کرد.‏ گفت چرا ما چاپ کنيم؟ گفتم<br />

فرقی ندارد و يک روزنامه بايد چاپش کند و(با)‏ اطلاعات از<br />

همه روزنامه ها بيشتر در اين دوره ها برخورد شده است.‏<br />

‏.يک دو ساعتی بعد،‏ نخست وزير،‏ دکتر جمشيد آموزگار تلفن<br />

کرد که آقای فرهاد مسعودی صحبتی در باره مقاله ای کرده<br />

است،‏ موضوع چيست؟ گفتم امر کرده اند چاپ شود و بدنبال<br />

تاييد نخست وزير،‏ روزنامه اطلاعات دو روز بعد مقاله را<br />

در يک صفحه داخلی چاپ کرد و چنان که آقای شهيدی<br />

‏(سردبير اطلاعات)‏ پيش بينی کرده بود طلاب قم به دفتر<br />

اطلاعات حمله کردند.‏ ولی از آن بد تر شورشی در آن شهر<br />

برخاست که بر اثر زياده روی ماموران انتظامی و به کاربردن<br />

سلاح آتشين به جای سلاح های ضد شورش شش تن در آن<br />

کشته شدند.»(‏ نقل از شماره 18 نشريه تلاش)‏<br />

مجسمه حسن قزلچی<br />

در کردستان عراق پرده برداری شد<br />

دولت خود گردان آردستان عراق،‏ در يكی از ميادين<br />

شهر ‏"سليمانيه"‏ آردستان عراق،‏ آه تحت مديريت اتحاد ميهنی<br />

آردستان عراق به رهبری جلا ل طالبانی است،اخيرا از<br />

مجسمه حسن قزلچی از اعضای رهبری حزب دمکرات<br />

کردستان ايران و عضو رهبری حزب <strong>توده</strong> ايران پرده برداری<br />

آرد.‏ در همين مراسم،‏ ميدان مزبور نيز به ميدان ‏"قزلچی"‏<br />

تغيير نام يافت.‏ خبر وفيلم مراسم پرده برداری از مجسمه<br />

قزلچی از تلويزيون ماهواره ای آرد سات»‏ پخش شد.‏<br />

همچنين گفته می شود مجموعه ای از آثارتحقيق ونوشته های<br />

حسن قزلچی به زبان آردی اخيرا در آردستان عراق منتشر<br />

شده است.‏<br />

حسن قزلچی از جمله محققين و پژوهشگران آرد<br />

ايرانی بود آه به زبان عربی و فارسی نيز تسلط آامل داشت و<br />

سالها در آشور بلغارستان زندگی آرده بود.‏ او از اعضای<br />

آادر رهبری حزب <strong>توده</strong> ايران بود آه پس از انقلاب از<br />

بلغارستان به ايران بازگشت اما در جريان دستگيری رهبران و<br />

اعضای اين حزب در سال 1362-1361 و غير قانونی اعلام<br />

آردن فعاليت های آن حزب به زندان افتاد و در ماه های اول<br />

بازداشت،‏ در زير بازجوئی ها آشته شد.‏ بسياری از رهبران<br />

قديمی حزب آمونيست منطقه خاورميانه و بويژه عراق و<br />

سوريه و همچنين رهبران احزاب آرد عراق،‏ سوريه و ترآيه<br />

با حسن قزلچی از نزديك آشنا بودند و يا نام او را شنيده بودند.‏<br />

به همين دليل آشته شدن او در زندان جمهوری اسلامی بازتاب<br />

وسيعی در ميان اين احزاب منطقه خاورميانه و بويژه آردها<br />

داشت.‏ او از دوستان نزديك ‏"عزيز محمد"‏ دبيراول وقت حزب<br />

آمونيست عراق بود و با ملامصطفی بارزانی رهبر وقت<br />

آردهای عراق و پدر مسعود بارزانی(دبيراول آنونی حزب<br />

دمكرات آردستان عراق)‏ از نزديك همكاری و دوستی داشت.‏<br />

حسن قزلچی پس از شکست جمهوری خودمختار<br />

کردستان زندگی سياسی خود را در تبعيد و مهاجرت آغاز کرد<br />

به سوريه و ترکيه رفت و سپس خود را به بلغارستان رساند<br />

و بعدها کار نوشتن را در راديو پيک ايران آغاز کرد.‏<br />

»<br />

.


ر‎5‎<br />

<strong>127</strong><br />

– ارديبهشت http://www.rahetude.de 1383<br />

44<br />

دوره دوم<strong>راه</strong> <strong>توده</strong> فروردين<br />

<br />

رويدادهای توطئه آميز<br />

در عراق اشغال شده<br />

همزمان با اشغال عراق توسط ارتش های امريکا و انگليس<br />

و ياری مستقيم چند کشور ديگر اروپائی مانند اسپانيا و ايتا ليا،‏ دراين<br />

کشور حوادثی بوقوع پيوسته است که درست يا نادرست،‏ انگشت اتهام<br />

در اغلب آنها به سوی نهادهای مواج نظامی در جمهوری اسلامی دراز<br />

شده است.‏ ترور مجيد خوئی در همان ابتدای اشغال عراق و در نجف،‏<br />

محاصره خانه آيت االله سيستانی،‏ ترور آيت االله حکيم رئيس مجلس<br />

اعلای عراق که درايران و توسط آيت االله شاهرودی بنيانگذاری شده<br />

بود،‏ انفجارها و خمپاره پراکنی در کربلا و کاظمين در روز عاشورای<br />

حسينی که مشابه آن،‏ بنا به خبر بسيار کوتاه منتشره از سوی وزارت<br />

اطلاعات وامنيت جمهوری اسلامی قرار بوده در همان روز،‏ در<br />

شهر قم بوقوع بپيوندد و سرانجام يورش به چند پايگاه نظامی از سوی<br />

افرادی که تحت نام لباس مشگی ها و ارتش مهدی توسط طلبه 23 ساله<br />

ای بنام مقتدا صدر پايه ريزی شده است،‏ سلسله رويدادهائی است که<br />

نگرانی ها را نه در باره آينده عراق،‏ بلکه در باره آينده مرزهای ايران<br />

و خود ايران تشديد می کند.‏ رويدادی تروريستی و اکنون عمليات<br />

نظامی وابستگان به مقتدا صدر،‏ با آنکه ظاهر مقابله با اشغالگران<br />

امريکائی را دارد،‏ عملا درجهت تقويت موضع امريکا و انگليس در<br />

عراق است.‏ برشمار افراد ارتش امريکا در عراق افروده شده و<br />

عمليات نظامی امريکا در اين کشور از يکسو به طرف مرزهای ايران<br />

و از طرف ديگر به مرزهای اردن روبه گسترش است.‏ امری که می<br />

توانست با مخالفت اتحاديه اروپا هم<strong>راه</strong> شود اما اکنون با توجيه مقابله با<br />

عمليات نظامی مقتدا صدر اتحاديه اروپا مخالفتی با آن ندارد.‏<br />

درهمين حال 20 هزار نيروی رزمی امريکائی در طول<br />

مرزهای ايران و عراق مستقر شده اند که قرار است بر شمار آنها<br />

بزودی افزوده شود.‏ وزير کشور عراق در يک سفر فوری به ايران،‏<br />

از مقامات جمهوری اسلامی خواست تا از سفر ايرانيان به عراق<br />

جلوگيری کند و سازمان ملل نيز طرح بازگشت پناهندگان عراقی از<br />

ايران به عراق را متوقف ساخت.‏ مطبوعات عرب زبان خاورميانه و<br />

لندن با صراحتی کم سابقه رويدادهای اخير عراق را متوجه افرادی می<br />

دانند که از ايران به عراق اعزام شده اند.‏ کاردار نظامی جمهوری<br />

اسلامی در عراق اخراج شده و جورج بوش در آخرين سخنرانی خود<br />

به تاريخ 17 فروردين،‏ ايران را کانون شر و تروريست اعلام کرد.‏<br />

سفر مقتداصدر به ايران و ديدار با آيت االله کاظم حائری<br />

روحانيون وابسته به اخوان المسلمين که عراقی است اما در قم اقامت<br />

دارد)‏ و سپس بنيانگذاری ارتش مهدی بر سوء ظن ها و تبليغات عليه<br />

ايران افزوده است.‏ کسانی تحت فرمان مقتدا صدر کاريکاتوری از<br />

انقلاب 57 ايران را به نمايش گذاشته اند که عملا کارگزار امريکا و<br />

انگليس شده و زمينه های تقويت و حضور بيشتر نظامی امريکا در<br />

عراق و مرزهای ايران را ف<strong>راه</strong>م ساخته اند.‏ شاخه داخل ايران همين<br />

انديشه و وابستگی،‏ عملا مردم ايران را از صحنه خارج ساخته و<br />

) زا<br />

زمينه اميد به خارج برای نجات از تنگناهای ايجاد شده برای مردم از<br />

سوی حکومت را تقويت کرده اند.‏<br />

اطلاعات اتمی ايران،‏ صرفنظر از اين که جمهوری اسلامی<br />

قصد دستيابی به سلاح اتمی را دارد و ياندارد،‏ حق داشتن چنين سلاحی<br />

برای ايران محفوظ است يا نه؟ به امريکا و اسرائيل رسانده اند.‏ بدون<br />

نام بردن از مجاهدين خلق،‏ گفته می شود يک گروه مخالف ايرانی اين<br />

)<br />

-1<br />

-2<br />

-3<br />

اطلاعات فاش ساخته است،‏ اما اگر چنين نيز باشد،‏ بايد متوجه تسويه<br />

حساب ها داخلی در ارگان های نظامی زير نظر رهبر بود که غير<br />

مستقيم به اين و آن اطلاعات را رسانده اند تا خود مستقيم درگير نشده و<br />

نامشان درجائی افشاء نشود.‏ شيوه ای که در جريان ترورها وانفجارهای<br />

دهه 60 بکار برده شد و مجاهدين خلق کارگزار استراتژی ارتجاع و<br />

جناح راست جمهوری اسلامی برای قبضه قدرت و نابودی<br />

دستآوردهای انقلاب 57 شد.‏<br />

به اين ترتيب:‏<br />

در عرصه داخلی خروج مردم از صحنه سياسی و بی اعتنائی به<br />

سرنوشت جمهوری اسلامی که درانتخابات مجلس هفتم به آشکارترين<br />

شکل آن بروز کرد)‏<br />

درمرزهای غربی،‏ درگير شدن ايران در حوادث عراق از بيم<br />

تاثير گذاری رويدادهای عراق بر جمهوری اسلامی(‏ نوعی خودکشی<br />

از ترس مرگ)‏<br />

به روی ميز آمدن برگ های تازه ای از پرونده فعاليت های اتمی<br />

ايران،‏ پس از خنثی شدن و خارج شدن هر برگ قديمی اين پرونده از<br />

دستور کار سازمان انرژی اتمی.(‏ امری که با هدايت وتشويق امريکا<br />

انجام می شود تا پرونده ايران به شورای امنيت سازمان ملل ارجاع<br />

شود.)‏<br />

همين تصوير کلی،‏ خود باندازه کافی گويای سمت گيری آينده حوادث<br />

ايران،‏ تشديد خطر مداخلات خارجی،‏ انفجارهای کور در داخل کشور<br />

و حوادثی است که می توانست پيش نيآيد،‏ اگر به خواست مردم گردن<br />

گذاشته می شد،‏ توطئه گران و غارت کنندگان ثروت ملی به هم<strong>راه</strong><br />

جانيان و آدم کش های دو دهه اخير صحنه را واگذاشته و در يک<br />

مصالحه ملی از قدرت کنار می رفتند.‏ نه تنها چنين نشد و چنين<br />

نکردند،‏ بلکه به جنگ اصلاحات هم رفتند و با انتخابات نا مشروع<br />

اخير مجلس،‏ که خود به برگی مهم برای دخالت در امور داخلی ايران<br />

تبديل شده،‏ خواستند چتر اختناق را پهن تر کرده و به استقبال سازش با<br />

امريکا و خيانت به استقلال کشور بروند.‏<br />

--------- --------------------------------------------------------<br />

فراخوان<br />

سايت اينترنتی <strong>راه</strong> <strong>توده</strong> در حال بازسازی و تکامل است.‏ از همه کسانی<br />

که اسناد،‏ مدارک و عکس هائی را دراختيار دارند که ضرورت دارد<br />

ثبت شده و در معرض ارزيابی و اطلاع و تماشای همگان قرار گيرد،‏<br />

انتظار داريم اين اسناد و عکس های خود را به آدرس <strong>راه</strong> <strong>توده</strong> پست و<br />

يا به آدرس اينترنتی <strong>راه</strong> <strong>توده</strong> ای ميل کنند.‏<br />

Rahe Tudeh No. <strong>127</strong> April 2004<br />

Postfach 126926, 10609 Berlin Germany<br />

شماره حساب بانكی<br />

:<br />

Postbank Essen, Konto No. 0517751430<br />

BLZ 360 100 43, Germany<br />

4/5 4 ،Euro 2<br />

2.5 Euro, 4 US$ & 4.5 Canada $<br />

9<br />

http://www.rahetude.de<br />

anore@gmx.de<br />

دلار آمريكا و<br />

دلار آانادا<br />

پيام گير <strong>راه</strong> <strong>توده</strong> 0049-30-3350579<br />

آدرس اينترنت:‏<br />

آدرس ایميل:‏

Hooray! Your file is uploaded and ready to be published.

Saved successfully!

Ooh no, something went wrong!