گشتاورد ماركسیسم، بمثابه بعد تاریك مبارزه طبقاتی (جلد ١)
گشتاورد ماركسیسم، بمثابه بعد تاریك مبارزه طبقاتی (جلد ١) گشتاورد ماركسیسم، بمثابه بعد تاریك مبارزه طبقاتی (جلد ١)
ا) شرایط مبارزه طبقاتیاش را متحول میسازد و به جلو سوق میدهد؛ و این بیان دوسویهگی دیالكتیكی موجود میان »آگاهی« و »جنبش عینی« پرولتاریا است. لذا اینجا صحبت بر سر وجود رابطهای دیالكتیكی میان »آگاهی« و »زندگی« و aufhebung ضروری تضادهای هویدا و زنده در فرایند دیالكتیكی تاریخی است و نه آنكه آگاهی بتواند بتنهایی و برای خود، یعنی بدون اتكاء و ارتباط با شالودههای عینیاش و بگونه نوعی تكامل »ایده مطلق ِ« هگلی به پیشرفت ادامه دهد در عین اینكه جامعه طبقاتی را به همان وضعیت پیشین و بدون تغییر باقی بگذارد. به عبارتی كل مسأله به فهم شالودهی تاریخیت مبارزه طبقاتی پرولتاریا برمیگردد. چرا كه بدون درنظر گرفتن این شالوده، تضاد درونی ماركسیسم و فراگرد شدمان آن، به تنهایی غیرقابل تصور است. لذا این اصل كه ماركسیسم از طریق تضاد درونی و فراگرد شدمان خویش تكامل میپذیرد باید در جایگاه مناسب آن یعنی در چارچوب كلیتر و فراگیرتر حركت تاریخی مبارزه طبقاتی پرولتاریا دیده شود. بعبارتی، وارسی تضاد درونی ماركسیسم هرگز مالحظهای منزوی نیست؛ این »فراخیزی« امری نیست كه صرفاً در عرصه »تئوری« ندیشه، ذهن( صورت گرفته باشد، بلكه مرتبط است با بنیادهای عینی اجتماعی؛ مربوط است با شرایط مشخص و تاریخ بالفعل مبارزه طبقاتی پرولتاریا. مخلص كالم آنكه، هر چند ما از طریق »انتزاع« كوشیدیم رشد و پیشروی ماركسیسم را از حوزهی سایر فعالیتهای طبقه كارگر جدا كنیم اما نه برای آنكه آن را به هدف نهائی تبدیل نمائیم. یعنی منتزع ساختن این جزء یا جنبه از فرایند كلی مبارزه طبقاتی، نباید منجر به نادیده گرفتن این حقیقت گردد كه مناسبات درونی ماركسیسم، خود را در ارتباط و بر حسب مناسبات طبقاتی انضمامی تعریف میكند؛ بگونهای كه حتی بالقوهگی خصلت انفصال پذیری در ماركسیسم را، فقط میتوان و باید بر حسب تمامیت فرایند مبارزه طبقاتی - 19 كه سیر حركت ماركسیسم، جزئی از
سیر حركت آن است - تعریف كرد. بعبارتی و بلحاظ آنكه كار بیگانه شده و مبارزه طبقاتی منتج از آن، شرط ابتدایی موجودیت ماركسیسم و شدمان آن است، این »انتزاع« پیشگفته، )این »جداسازی«( فقط در ذهن انسان میتواند انجام پذیرد و نه در واقعیت. بنابراین، آنچه كه از نگارش این دفتر در سر دارم اثبات این مهم است كه، ازآنجائیکه دیالكتیك تفکرانسانی است، - هماناعلم کلّی ترین قوانین حاکم بر طبیعت، یا بقول انگلس - تاریخ بشری و :»دیالكتیك... علم قوانین كلی حركت است«،12 لذا سیر حركت خود ماركسیسم نیز از الگوی دیالكتیكی ویژهای تبعیت میكند كه به لحاظ نظری دریافتنی است. لیكن پی بردن و پذیرفتن این موضوع كه قوانین دیالكتیك و مهمترین آن »وحدت ضدین«، عام ترین قوانین هستند، همانگونه كه انگلس میگوید هرگز منجر به آن نمیشود كه بتوانیم با موفقیت جو بكاریم و مشتق و انتگرال بگیریم؛ بلكه ضروری است تا تضاد خاص را به طور مشخص در پدیده یا شیئ وارسی كنیم و به این ترتیب طریقه یا شكل حركت آن ولذا استنتاجات عملی مربوطه را دریابیم. ناگفته پیداست كه این به معنای آن نیست كه طرحی كلی از »دیالكتیك« )یاقوانین خشک وبی روح( را بر واقعیت سركش و نافرمان تحمیل كنیم، یا آنچه که محصول ذهن فلسفی است را جایگزین روابط واقعی ومادی سازیم، بل میباید از طریق پژوهش در باب - خود واقعیت یعنی برپایهی یك تحلیل واقعی و دقیق از خود فرایند حقیقی مبارزه طبقاتی در روسیه- كوشش كنیم تا ساختار دیالكتیكی خاص و ویژه فرایند صیرورت ماركسیسم را برجسته و تبیین نمائیم. »دیالكتیك« بعنوان چارچوبی مجرد بعبارتی موضوع هرگز آن گونه نیست كه )واز پیش ساخته شده( در نظر گرفته شود؛ صحبت بر سر این نیست كه دیالكتیك از »بیرون« آورده شود و سپس سیر واقعی تكامل تاریخی، به زور به آن خورانده شود؛ بلكه باید از روی تاریخ و از روی آنچه 93
- Page 39 and 40: به بیانی دیگر، آن
- Page 41 and 42: دیالكتیكیای كه در خ
- Page 43 and 44: و اینكه چنین جریانی
- Page 45 and 46: »تغییرات در هستی
- Page 47 and 48: »سیاست رویزیونیس
- Page 49 and 50: در نگاهی كلّی، چن
- Page 51 and 52: اما پرسش تنومندی كه
- Page 53 and 54: ارزیابی عینی و واقع
- Page 55 and 56: واقع را مورد بررسی
- Page 57 and 58: تاریخ، این تقدیر
- Page 59 and 60: مردود می شمرد. لذا
- Page 61 and 62: چه زمینهها و شرایط
- Page 63 and 64: حركت و تكامل آن را س
- Page 65 and 66: گئورك لوكاچ نیز در
- Page 67 and 68: یعنی عمق آن، رابط
- Page 69 and 70: »شكافتن یك كل تك و
- Page 71 and 72: »میتوان دید كه با
- Page 73 and 74: این فرایافت علمی و
- Page 75 and 76: 2924 و قلب ماهیت حزب ا
- Page 77 and 78: بلعكس، این رخداد
- Page 79 and 80: همزمان و بوضوح نمود
- Page 81 and 82: كه از نحوه حركت مار
- Page 83 and 84: میدهد. ر.ك. به »
- Page 85 and 86: به بیان دیگر من پیش
- Page 87 and 88: نه فقط از مبارزه طب
- Page 89: بنابراین حزب سوسیا
- Page 93 and 94: بوضوح نشان میدهد كه
- Page 95 and 96: فصل سوم دگرگونی ماه
- Page 97 and 98: موقعیتی آن را تبدیل
- Page 99 and 100: باری، در بقیه كشو
- Page 101 and 102: كه نكبت وشكوه بگونه
- Page 103 and 104: سال حزب را برای اتخ
- Page 105 and 106: امپریالیسم یعنی تغ
- Page 107 and 108: من در باال، سعی كر
- Page 109 and 110: از اینرو، مادام ك
- Page 111 and 112: - »نظریه« در واق
- Page 113 and 114: جدائیها نمیتواند ن
- Page 115 and 116: در یك كالم، تئوری
- Page 117 and 118: درونی حزب(، در حال
- Page 119 and 120: چرا كه لوکزامبورگ و
- Page 121 and 122: سخنان رزا را- بشکل
- Page 123 and 124: بنابراین و همانگون
- Page 125 and 126: رویزیونیسم بلكه در
- Page 127 and 128: خشك و جامدی كه دور ا
- Page 129 and 130: راستی آزمایی نظریه
- Page 131 and 132: و آن راغنی تر، واض
- Page 133 and 134: است كه آگاهی، به ص
- Page 135 and 136: و لنین وقوع این جهش
- Page 137 and 138: میشود و زمان یا لحظ
- Page 139 and 140: »سوسیال - شوونیسم
ا)<br />
شرایط <strong>مبارزه</strong> <strong>طبقاتی</strong>اش را متحول میسازد و به جلو سوق میدهد؛ و این بیان<br />
دوسویهگی دیالكتیكی موجود میان »آگاهی« و »جنبش عینی« پرولتاریا است. لذا<br />
اینجا صحبت بر سر وجود رابطهای دیالكتیكی میان »آگاهی« و »زندگی« و<br />
aufhebung ضروری تضادهای هویدا و زنده در فرایند دیالكتیكی تاریخی است و نه<br />
آنكه آگاهی بتواند بتنهایی و برای خود، یعنی بدون اتكاء و ارتباط با شالودههای<br />
عینیاش و بگونه نوعی تكامل »ایده مطلق ِ« هگلی به پیشرفت ادامه دهد در عین<br />
اینكه جامعه <strong>طبقاتی</strong> را به همان وضعیت پیشین و بدون تغییر باقی بگذارد.<br />
به عبارتی كل مسأله به فهم شالودهی تاریخیت <strong>مبارزه</strong> <strong>طبقاتی</strong> پرولتاریا برمیگردد.<br />
چرا كه بدون درنظر گرفتن این شالوده، تضاد درونی ماركسیسم و فراگرد شدمان<br />
آن، به تنهایی غیرقابل تصور است. لذا این اصل كه ماركسیسم از طریق تضاد<br />
درونی و فراگرد شدمان خویش تكامل میپذیرد باید در جایگاه مناسب آن یعنی در<br />
چارچوب كلیتر و فراگیرتر حركت تاریخی <strong>مبارزه</strong> <strong>طبقاتی</strong> پرولتاریا دیده شود.<br />
بعبارتی، وارسی تضاد درونی ماركسیسم هرگز مالحظهای منزوی نیست؛ این<br />
»فراخیزی« امری نیست كه صرفاً در عرصه »تئوری«<br />
ندیشه، ذهن( صورت<br />
گرفته باشد، بلكه مرتبط است با بنیادهای عینی اجتماعی؛ مربوط است با شرایط<br />
مشخص و تاریخ بالفعل <strong>مبارزه</strong> <strong>طبقاتی</strong> پرولتاریا.<br />
مخلص كالم آنكه، هر چند ما از طریق »انتزاع« كوشیدیم رشد و پیشروی<br />
ماركسیسم را از حوزهی سایر فعالیتهای طبقه كارگر جدا كنیم اما نه برای آنكه آن را<br />
به هدف نهائی تبدیل نمائیم. یعنی منتزع ساختن این جزء یا جنبه از فرایند كلی<br />
<strong>مبارزه</strong> <strong>طبقاتی</strong>، نباید منجر به نادیده گرفتن این حقیقت گردد كه مناسبات درونی<br />
<strong>ماركسیسم،</strong> خود را در ارتباط و بر حسب مناسبات <strong>طبقاتی</strong> انضمامی تعریف میكند؛<br />
بگونهای كه حتی بالقوهگی خصلت انفصال پذیری در ماركسیسم را، فقط میتوان و<br />
باید بر حسب تمامیت فرایند <strong>مبارزه</strong> <strong>طبقاتی</strong><br />
-<br />
19<br />
كه سیر حركت <strong>ماركسیسم،</strong> جزئی از