گشتاورد ماركسیسم، بمثابه بعد تاریك مبارزه طبقاتی (جلد ١)
گشتاورد ماركسیسم، بمثابه بعد تاریك مبارزه طبقاتی (جلد ١) گشتاورد ماركسیسم، بمثابه بعد تاریك مبارزه طبقاتی (جلد ١)
»منفیّت مطلق« همچون »خودنفی کننده گی« و »خودتکاملی دیالکتیکی« همانا اساسی ترین خصیصه مارکسیسم در دوران امپریالیسم است. بنابراین وقتی به بررسی تاریخ رشد و حركت ماركسیسم میپردازیم وظیفه داریم پیوستگی این رشد )و این جنبش( را نشان دهیم. یعنی توجه اصلی میباید معطوف به این حركت تكاملی و وارسی دقیق مرحلههای تضادمند و سلسله مراتب این رشد، گردد. پس »انتزاع« میكوشد نه فقط عناصر سازنده درونی فراگرد شدمان ماركسیسم، بلكه مراحل خاص آن فعالیت - نفی و سپس نفی نفی - - یعنی شقاق و سپس رفع آن - را نیز تبیین كند. لیكن دیدیم، كه این لزوماً در یك چارچوب اجتماعی و تاریخی مشخص بروز میكند. یعنی فرایند »شدمان« ماركسیسم، تسلسل و پی آیندی آن، صرفاً فرایندهای »اندیشه« نیست بگونهای كه از تاریخ بالفعل جدا باشد. برعكس، هم پیدایش تضاد درونی ماركسیسم ریشه در واقعیت زمانهاش دارد، و هم امحاء این تضاد، با پیشرفت جنبش عینی زمان مربوط است. بعبارتی ماركسیسم بعنوان بخش یا عنصری از جنبش انقالبی پرولتاریا، درفرایند دائمی تغییر است یعنی بگونهای ادواری با پارهای از وجود خویش بعنوان ضد خویش، با رویزیونیسم، مواجه میشود و آن را همچون مظهر یك سویه و ناكافی خود ماركسیسم، باز میشناسد و از آن عبور میكند. و از این رهگذر امر تكامل ِهم خود و هم جنبش طبقه كارگر را سبب ساز میگردد. بنابراین، پیروزی پرولتاریای انقالبی سیاسی و چه در امر گذار به سوسیالیسم - - چه در كسب قدرت تحقق نمیپذیرد مگر از خالل یك سلسله پیروزیهای فكری علیه شكلهای مختلف و تازه به تازه رویزیونیسم كه دردرون ماركسیسم سبز میشوند. چرا كه مبارزه پرولتاریا بسوی رهایی، در واقع مبارزهای است توأمان، هم علیه بورژوازی و هم علیه خودش )یعنی علیه تاثیرات مخرب ایدئولوژی بورژوازی برآگاهی طبقاتی خودش(. 17
بنابراین حزب سوسیال دموكرات روسیه همانا »واحد«ی بوده كه در آن، تغییر از آن جهت روی میدهد كه خود، تضادهای درونیاش را پرورانده و به پیش برده است اما نه بگونهای »قائم به ذات«، بل بر زمینه مبارزه طبقاتی. یعنی دیالكتیك حاكم بر فرایند ماركسیسم، مربوط به حركت ناب »اندیشه« نیست بطریقی كه گویی صرفاً در درون خود میزید و حركت میكند بیآنكه اثری از بیرون عینی طبقاتی - - بگیرد و یا بر آ ن اثر گذار باشد. از مبارزه بدیگر كالم تاریخ حركت ماركسیسم، صرفاً توالی و تواتر ساده این فراگردها نیست؛ لذا آنجا كه سخن از تسلسل و پیآیندی فراگرد شدمان ماركسیسم و نحوه تكامل آن، به میان آورده میشود بهیچ وجه تكامل »ایده مطلق« هگلی در بین نیست؛ این تكامل صرفاً مربوط به قلمرو - مفهومی و »ایدهها« یعنی انتزاعی، منطقی، نظرورزانه »گوهرهای اندیشه« - نیست؛ فراخیزی ِصرفاً از این تضاد محسوب نمیشود )بگونهای كه گویی واقعیت مادی یعنی فعلیت مبارزه طبقاتی پرولتاریا را دست نخورده رها سازد(؛ بل همانگونه كه نشان داده شد این سیر حركت و این رشد ماركسیسم، در تاریخیت دیالكتیكیاش قابل درك نخواهد بود مگر بر شالوده تمامیت روند تاریخی مبارزه طبقاتی پرولتاریا. بعبارتی »نفی نفی« دردستگاه فكری هگل، سازوكاری است برای آشتی دادن اندیشه و واقعیت موجود، برای بازآوردن واقعیت به حال دست نخورده و تغییر نایافته در انتهای فرایند دیالكتیكی. برعكس، »نفی مضاعف« در اینجا، چگونگی پیشرفت و دگرگونی واقعیت مبارزه طبقاتی را تشریح میكند و منطق آن را آشكار میسازد. این به معنای آن است كه پدیدار شدن هر تاریخی معین شكل ویژه از رویزیونیسم درهر دوره )مبارزه درونی ماركسیسم(، نه فقط از مبارزه طبقاتی سرچشمه میگیرد، بل در عین حال و به نوبه خود بر این مبارزه تأثیر میكند و بدان تعلق دارد. یعنی پرولتاریا از طریق دگرگونی و تحول در آگاهی خود، هم خود و هم 11
- Page 37 and 38: مدت كوتاهی پس ازاخر
- Page 39 and 40: به بیانی دیگر، آن
- Page 41 and 42: دیالكتیكیای كه در خ
- Page 43 and 44: و اینكه چنین جریانی
- Page 45 and 46: »تغییرات در هستی
- Page 47 and 48: »سیاست رویزیونیس
- Page 49 and 50: در نگاهی كلّی، چن
- Page 51 and 52: اما پرسش تنومندی كه
- Page 53 and 54: ارزیابی عینی و واقع
- Page 55 and 56: واقع را مورد بررسی
- Page 57 and 58: تاریخ، این تقدیر
- Page 59 and 60: مردود می شمرد. لذا
- Page 61 and 62: چه زمینهها و شرایط
- Page 63 and 64: حركت و تكامل آن را س
- Page 65 and 66: گئورك لوكاچ نیز در
- Page 67 and 68: یعنی عمق آن، رابط
- Page 69 and 70: »شكافتن یك كل تك و
- Page 71 and 72: »میتوان دید كه با
- Page 73 and 74: این فرایافت علمی و
- Page 75 and 76: 2924 و قلب ماهیت حزب ا
- Page 77 and 78: بلعكس، این رخداد
- Page 79 and 80: همزمان و بوضوح نمود
- Page 81 and 82: كه از نحوه حركت مار
- Page 83 and 84: میدهد. ر.ك. به »
- Page 85 and 86: به بیان دیگر من پیش
- Page 87: نه فقط از مبارزه طب
- Page 91 and 92: سیر حركت آن است - تع
- Page 93 and 94: بوضوح نشان میدهد كه
- Page 95 and 96: فصل سوم دگرگونی ماه
- Page 97 and 98: موقعیتی آن را تبدیل
- Page 99 and 100: باری، در بقیه كشو
- Page 101 and 102: كه نكبت وشكوه بگونه
- Page 103 and 104: سال حزب را برای اتخ
- Page 105 and 106: امپریالیسم یعنی تغ
- Page 107 and 108: من در باال، سعی كر
- Page 109 and 110: از اینرو، مادام ك
- Page 111 and 112: - »نظریه« در واق
- Page 113 and 114: جدائیها نمیتواند ن
- Page 115 and 116: در یك كالم، تئوری
- Page 117 and 118: درونی حزب(، در حال
- Page 119 and 120: چرا كه لوکزامبورگ و
- Page 121 and 122: سخنان رزا را- بشکل
- Page 123 and 124: بنابراین و همانگون
- Page 125 and 126: رویزیونیسم بلكه در
- Page 127 and 128: خشك و جامدی كه دور ا
- Page 129 and 130: راستی آزمایی نظریه
- Page 131 and 132: و آن راغنی تر، واض
- Page 133 and 134: است كه آگاهی، به ص
- Page 135 and 136: و لنین وقوع این جهش
- Page 137 and 138: میشود و زمان یا لحظ
بنابراین حزب سوسیال دموكرات روسیه همانا »واحد«ی بوده كه در آن، تغییر از<br />
آن جهت روی میدهد كه خود، تضادهای درونیاش را پرورانده و به پیش برده<br />
است اما نه بگونهای »قائم به ذات«، بل بر زمینه <strong>مبارزه</strong> <strong>طبقاتی</strong>. یعنی دیالكتیك<br />
حاكم بر فرایند <strong>ماركسیسم،</strong> مربوط به حركت ناب »اندیشه« نیست بطریقی كه گویی<br />
صرفاً در درون خود میزید و حركت میكند بیآنكه اثری از بیرون<br />
عینی <strong>طبقاتی</strong><br />
-<br />
-<br />
بگیرد و یا بر آ ن اثر گذار باشد.<br />
از <strong>مبارزه</strong><br />
بدیگر كالم تاریخ حركت <strong>ماركسیسم،</strong> صرفاً توالی و تواتر ساده این فراگردها نیست؛<br />
لذا آنجا كه سخن از تسلسل و پیآیندی فراگرد شدمان ماركسیسم و نحوه تكامل آن،<br />
به میان آورده میشود بهیچ وجه تكامل »ایده مطلق« هگلی در بین نیست؛ این تكامل<br />
صرفاً مربوط به قلمرو<br />
- مفهومی<br />
و »ایدهها«<br />
یعنی انتزاعی، منطقی، نظرورزانه<br />
»گوهرهای اندیشه«<br />
-<br />
نیست؛ فراخیزی ِصرفاً<br />
از این تضاد محسوب نمیشود<br />
)بگونهای كه گویی واقعیت مادی یعنی فعلیت <strong>مبارزه</strong> <strong>طبقاتی</strong> پرولتاریا را دست نخورده رها<br />
سازد(؛ بل همانگونه كه نشان داده شد این سیر حركت و این رشد <strong>ماركسیسم،</strong> در<br />
تاریخیت دیالكتیكیاش قابل درك نخواهد بود مگر بر شالوده تمامیت روند تاریخی<br />
<strong>مبارزه</strong> <strong>طبقاتی</strong> پرولتاریا.<br />
بعبارتی »نفی نفی« دردستگاه فكری هگل، سازوكاری است برای آشتی دادن اندیشه<br />
و واقعیت موجود، برای بازآوردن واقعیت به حال دست نخورده و تغییر نایافته در<br />
انتهای فرایند دیالكتیكی. برعكس، »نفی مضاعف« در اینجا، چگونگی پیشرفت و<br />
دگرگونی واقعیت <strong>مبارزه</strong> <strong>طبقاتی</strong> را تشریح میكند و منطق آن را آشكار میسازد.<br />
این به معنای آن است كه پدیدار شدن هر<br />
تاریخی معین<br />
شكل ویژه از رویزیونیسم درهر<br />
دوره<br />
)<strong>مبارزه</strong> درونی ماركسیسم(، نه فقط از <strong>مبارزه</strong> <strong>طبقاتی</strong> سرچشمه<br />
میگیرد، بل در عین حال و به نوبه خود بر این <strong>مبارزه</strong> تأثیر میكند و بدان تعلق<br />
دارد. یعنی پرولتاریا از طریق دگرگونی و تحول در آگاهی خود، هم خود و هم<br />
11