گشتاورد ماركسیسم، بمثابه بعد تاریك مبارزه طبقاتی (جلد ١)

گشتاورد ماركسیسم، بمثابه بعد تاریك مبارزه طبقاتی (جلد ١) گشتاورد ماركسیسم، بمثابه بعد تاریك مبارزه طبقاتی (جلد ١)

05.02.2015 Views

در همان حد نازلی قرار داشت كه اینك آذرین درآن قرار دارد.‏ بکالمی دیگر رویکردی که رابطه میان حزب سیاسی و اتحادیه های کارگری را فهم نمیکند یعنی رویکرد ِ » سندیکالیستی - ‏»آنارکو به جنبش کارگری،‏ نه فقط از پایدار بلکه ازآذرین نیز دورتر میرود.‏ چراکه هیچیک ازاحزاب چپ سالهای نیزبرلزوم ۵7 ایجاد اتحادیه های سراسری و مستقل پافشاری نمی کرد،‏ و درمواردی نیز که خودکارگران دست به ایجاد سندیکاها می زدند،‏ هریک ازاین احزاب ، فونکسیون آزاد آنرابرنمی تابید بلکه برعکس،‏ میکوشید تا مهر و نشان سازمانی خود را برآن بکوبد و آن رابه « شعبه ای ازحزب خویش » مبدل گرداند.‏ زیرا تمایز میان دو حوزه فعالیت ‏)حزبی و اتحادیه ای(‏ ازسوی هیچیک ازاین احزاب اساساً‏ مورد فهم قرارنگرفته بود واین بمعنی آن بود که دیالکتیک میان مبارزه روز وهدف نهائی مورد درک واقع نشده بود.‏ یعنی دقیقاً‏ همان مسئله ‏ِمهم تئوری مارکسیستی که محورمباحث عرضه شده ازسوی لوکاچ نیز هست و از طریق وی به بهترین وجه مورد بررسی وانکشاف قرارگرفته است:‏ چرایی و چگونگی آگاهی تناقض بار طبقه کارگر!‏ ‏)دراینجا الزم به ذکر است که حسن ایده ‏»تشکل ضدکارمزدی«‏ دراین بود که این گره کور جنبش چپ ایران را،‏ به سطح کشانید و بتمامی آشکارساخت.‏ بگونه ای که همه رامجبورکرد تا درباب مبانی چنین موضوعی،‏ تعمق کنند.(‏ بعبارتی دیگر،‏ آن گردابی که فعالین جنبش چپ نه فقط از زمان ظهورایده ‏»تشکل ضدکارمزدی«‏ بلکه از سالهای انقالب ۵7 تاکنون قادربه نجات ازآن نیستند،‏ ازسوی آذرین و اینچنین نابخردانه و مغرضانه به گردن لوکاچ می افتد!‏ مضافاً،‏ سردبیر بارو در همان نوشته ‏»بیراهه سوسیالیسم«‏ یكبار دیگر بر لوکاچ اینبار به گرامشی نیز - می تازد:‏ - و ‏»سالهاست كه بسیاری از سازمانهای چپ افراطی و خوش نیت اروپا صعود رهبران رفرمیست در اتحادیهها و جنبش كارگری را به حساب كمبود ‏»خود آگاهی 091

طبقاتی«‏ توده كارگران میگذارند....‏ . توضیح این امر با اتكاء به تئوریهای مبسوط و پیچیده امثال لوكاچ و گرامشی ‏)و ظرف ده سال گذشته بطور فزایندهای با تئوریهای پسامدرنیستی(‏ انجام میگیرد تا نظریات كم عمق خود ساخته.‏ دراین نظرات سلطه ی ‏»آگاهی کاذب«،‏ ‏»هژمونی طبقه حاکم«،‏ یا»گفتمان مسلط«،‏ برذهن کارگران چنان جایگاهی دارد که نقطه مقابل بنیاد تئوری مارکس قرارمیگیرد؛ یعنی این نقطه ی آغازمارکس که عامل وحامل تاریخی سوسیالیسم درجامعه سرمایه داری بطورعینی موجود - است،‏ واین عامل چیزی نیست جزمبارزه طبقه کارگرکه جلوی چشمان ماجریان دارد.)مانیفست کمونیست(«‏ ‏.)»بیراهه سوسیالیسم«،‏ ص 12( این سخنان آذرین،‏ هم بمعنی کژفهمی آراء مارکس است وهم تحریف نظرات لوکاچ.‏ بکالمی دیگر سردبیر بارو ازنظریه مارکس تعبیری ماتریالیستی اما غیر دیالکتیکی یعنی نادیده گرفتن نقش آگاهی سوسیالیستی وسازمان حامل آن برجنبش خودبخودی طبقه کارگر-‏ ارائه میدهد تا بتواند لوکاچ رابه انحراف قرینه آن ‏)یعنی سوبژکتیویسم(‏ متهم کند.‏ بدیگرسخن آذرین نوشته است:»این نقطه ی آغازمارکس که عامل و حامل تاریخی سوسیالیسم درجامعه سرمایه داری بطورعینی موجود است،‏ و این عامل چیزی نیست جزمبارزه طبقه کارگرکه جلوی چشمان ماجریان دارد«،‏ لیکن مامی پرسیم آیا تعبیر مارکس این بوده که اگراین مبارزه،‏ فاقد تشکیالت سیاسی نیزباشد بازهم عامل تحقق سوسیالیسم خیر!این»مبارزه جاری«‏ ‏)وهمان»کمونیسم کارگری«(‏ محسوب میشود؟-‏ درشرایط غیبت حزب کمونیست،‏ بعنوان مبارزه سوسیالیستی طبقه کارگرمحسوب نمیشود چرا که امکان عبور ازمناسبات سرمایه داری را نخواهد یافت.‏ درارتباط باهمین بحث،‏ سردبیر بارو نوشته است:‏ ‏»میتوان نتیجه گرفت که گسترش گرایش دامنۀ است؛«‏ ‏)همانجا(‏ سوسیالیستی کارگران در گرو 099 عقب راندن نفوذ سوسیال دمکراسی

در همان حد نازلی قرار داشت كه اینك آذرین درآن قرار دارد.‏ بکالمی دیگر<br />

رویکردی که رابطه میان حزب سیاسی و اتحادیه های کارگری را فهم نمیکند یعنی<br />

رویکرد ِ<br />

» سندیکالیستی - ‏»آنارکو<br />

به جنبش کارگری،‏ نه فقط از پایدار بلکه<br />

ازآذرین نیز دورتر میرود.‏ چراکه هیچیک ازاحزاب چپ سالهای<br />

نیزبرلزوم ۵7<br />

ایجاد اتحادیه های سراسری و مستقل پافشاری نمی کرد،‏ و درمواردی نیز که<br />

خودکارگران دست به ایجاد سندیکاها می زدند،‏ هریک ازاین احزاب ، فونکسیون<br />

آزاد آنرابرنمی تابید بلکه برعکس،‏ میکوشید تا مهر و نشان سازمانی خود را برآن<br />

بکوبد و آن رابه<br />

«<br />

شعبه ای ازحزب خویش<br />

»<br />

مبدل گرداند.‏ زیرا تمایز میان دو<br />

حوزه فعالیت ‏)حزبی و اتحادیه ای(‏ ازسوی هیچیک ازاین احزاب اساساً‏ مورد فهم<br />

قرارنگرفته بود واین بمعنی آن بود که دیالکتیک میان <strong>مبارزه</strong> روز وهدف نهائی<br />

مورد درک واقع نشده بود.‏ یعنی دقیقاً‏ همان مسئله ‏ِمهم تئوری مارکسیستی که<br />

محورمباحث عرضه شده ازسوی لوکاچ نیز هست و از طریق وی به بهترین وجه<br />

مورد بررسی وانکشاف قرارگرفته است:‏ چرایی و چگونگی آگاهی تناقض بار طبقه<br />

کارگر!‏ ‏)دراینجا الزم به ذکر است که حسن ایده ‏»تشکل ضدکارمزدی«‏ دراین بود که این<br />

گره کور جنبش چپ ایران را،‏ به سطح کشانید و بتمامی آشکارساخت.‏ بگونه ای که همه<br />

رامجبورکرد تا درباب مبانی چنین موضوعی،‏ تعمق کنند.(‏<br />

بعبارتی دیگر،‏ آن گردابی که فعالین جنبش چپ نه فقط از زمان ظهورایده ‏»تشکل<br />

ضدکارمزدی«‏ بلکه از سالهای انقالب ۵7 تاکنون قادربه نجات ازآن نیستند،‏ ازسوی<br />

آذرین و اینچنین نابخردانه و مغرضانه به گردن لوکاچ می افتد!‏<br />

مضافاً،‏ سردبیر بارو در همان نوشته ‏»بیراهه سوسیالیسم«‏ یكبار دیگر بر لوکاچ<br />

اینبار به گرامشی نیز<br />

-<br />

می تازد:‏ -<br />

و<br />

‏»سالهاست كه بسیاری از سازمانهای چپ افراطی و خوش نیت اروپا صعود<br />

رهبران رفرمیست در اتحادیهها و جنبش كارگری را به حساب كمبود ‏»خود آگاهی<br />

091

Hooray! Your file is uploaded and ready to be published.

Saved successfully!

Ooh no, something went wrong!