گشتاورد ماركسیسم، بمثابه بعد تاریك مبارزه طبقاتی (جلد ١)

گشتاورد ماركسیسم، بمثابه بعد تاریك مبارزه طبقاتی (جلد ١) گشتاورد ماركسیسم، بمثابه بعد تاریك مبارزه طبقاتی (جلد ١)

05.02.2015 Views

بودکه لنین از درگیری نظری با رهبری حزب آلمان،‏ در جهت دفاع از ایده»‏ حزب انقالبیون حرفه ای«،‏ بکلی صرفنظر می کند.‏ بهرترتیب،اینها که گفته شد بمعنی آنست که نادرستی دیدگاه لنین در باب ‏»اقتدار مطلق كمیته مركزی«،‏ هرگز صحت نظریه او در باب حزب متشكل از نخبه گان طبقه كارگر را رد نمیكند؛ همانگونه كه نادرستی دفاع لوکزامبورگ از ایده حزب ‏»تودهای«،‏ صدق دیدگاه وی در باب لزوم دمكراسی حزبی را.‏ به عبارتی لنین و لوکزامبورگ،‏ هر یك،‏ جنبهای را مطرح میساختند كه از افق دید آندیگری به دور مانده بود.‏ بدینسان اگر آلمانها به دلیل نادیده گرفتن دیدگاه لنین دچار شكست شدند،‏ متعاقباً‏ روسها نیز به سبب پشت گوش انداختن انتقاد لوکزامبورگ،‏ یكی ازعوامل اصلی شكست انقالبشان را فراهم ساختند.‏ بنابراین میتوان گفت،‏ دیدن گرایش به پختگی رویزیونیسم و لحاظ گرفتن امكان خروج آن از حیطه و حریم ‏ِداخلی ماركسیسم،‏ دقیقاً‏ همان امتیاز قطعی لنین بر لوکزامبورگ بود.‏ درعوض،‏ رویكرد لنین نسبت به چگونگی ساختار سلسله مراتبی حزب،‏ از رویكرد لوکزامبورگ،‏ بسی فروتر است.‏ بعبارتی دیگر،‏ نظریه سازمانی هریک از ایندو،‏ آندیگری را تکمیل میکند و ارتقا میدهد.‏ لذا مبارزین جنبش كارگری بینالمللی،‏ برای ایجاد دوباره احزاب كمونیستی واقعی،‏ الزم است بتوسط نقد دیالكتیكی هر دوی آنها،‏ تجربیات حاصله از حسن و ضعف این دو رهبر كبیر پرولتاریای جهانی در باب ساختار حزب سیاسی مدنظر قرار دهند.‏ - یعنی بایستههای آن را دریابند و - بدیگرسخن،اگرشکست سوسیال دمکراسی آلمان در‎2924‎ کارآئی حزب سوسیالیست توده ای رابه زیرعالمت سوال می کشید،‏ شکست انقالب اکتبر توانمندی حزب مدل روسی را از اعتبار می انداخت.‏ لذا تردید و سرگردانی درانتخاب میان این دومدل-‏ برای کسانی که فرمالیست نبودند-‏ مهمترین دلیل باز دارنده،‏ در اقدام به ایجاد حزب 037

پرولتری دردوران معاصربوده است.‏ بهرترتیب،‏ بنظرمن مهمترین اندیشمندانی که جنبش انقالبی کارگری در دو دهۀ ابتدائی قرن بیستم بوجودآورده است لنین و لوکزامبورگ هستند.‏ با این وجود،‏ شكل گیری مجدد احزاب سوسیالیستی واقعی در دوران كنونی،‏ مستلزم بازاندیشی و نو فهمی نظریه حزب در رویكرد آنها است.‏ امری كه نادیده گرفتن آن به معنی پذیرفتن خطر همان سرنوشتی است كه بر احزاب سوسیال دمكرات آلمان،‏ و بلشویك رفت.‏ به دیگرسخن،‏ پس از كوششهای ناموفق پرولتاریای جهانی در جهت رهایی،‏ اكنون بیش از هر وقت دیگراهمیت دارد كه رویكرد مبارزین حقیقی طبقه كارگر نسبت به ساختار حزب آتی،‏ رویكردی درست باشد.‏ اگر شكستهای یاد شده،‏ به این دلیل قابل توجیه باشد كه هیچ تجربه تاریخیای در باب مفهوم گشتاورد ماركسیسم و همچنین زیانبار بودن ‏»اقتدار مطلق كمیته مركزی«‏ وجود نداشت،‏ از این به بعد چنین توجیهی كامال ً بیاساس خواهد بود.‏ لذا مرزبندی روشن باحزب توده ای مدل آلمانی و نیز با عمودی گرائی مفرط بلشویکی،‏ دو پرنسیب اساسی احزاب کمونیست آتی خواهد بود.‏ درایران نیز،‏ چه دموکراسی بورژوائی ولذا امکان حزب کمونیست علنی فراهم بشود یا نشود،‏ توفیری دراین موضوع نخواهد داشت.‏ مضافاً،‏ نیازی به توضیح نیست كه نه لوکزامبورگ را به صرف دفاع از رویكرد حزب ‏»تودهای«‏ میتوان ‏»رویزیونیست«‏ نامید،‏ نه لنین را به خاطر دفاع از ایده ‏»اقتدار مطلق كمیته مركزی«.‏ چرا كه فقط جریانی را میتوان رویزیونیستی تلقی كرد كه تجدیدنظر طلبی آن،‏ هر سه منبع و سه جزء ماركسیسم یعنی فلسفه،‏ اقتصاد - و سیاست را شامل بشود؛ بگونهای كه تجدید نظر در هر ‏»جزء«،‏ در همپیوندی و همسویی با اجزاء دیگر،‏ نقش تكمیل كننده آنها را ایفاء كند،‏ ولذا این تفكر بمثابه یك مجموعه واحد،‏ از انسجام درونی مقوّم برخوردار باشد.‏ این دقیقاً‏ همان وضعیتی است كه در دوران تسلط استالین بر حزب بلشویك حادث گردید و من در جلد دوم 031

پرولتری دردوران معاصربوده است.‏<br />

بهرترتیب،‏ بنظرمن مهمترین اندیشمندانی که جنبش انقالبی کارگری در دو دهۀ<br />

ابتدائی قرن بیستم بوجودآورده است لنین و لوکزامبورگ هستند.‏ با این وجود،‏ شكل<br />

گیری مجدد احزاب سوسیالیستی واقعی در دوران كنونی،‏ مستلزم بازاندیشی و نو<br />

فهمی نظریه حزب در رویكرد آنها است.‏ امری كه نادیده گرفتن آن به معنی پذیرفتن<br />

خطر همان سرنوشتی است كه بر احزاب سوسیال دمكرات آلمان،‏ و بلشویك رفت.‏<br />

به دیگرسخن،‏ پس از كوششهای ناموفق پرولتاریای جهانی در جهت رهایی،‏ اكنون<br />

بیش از هر وقت دیگراهمیت دارد كه رویكرد مبارزین حقیقی طبقه كارگر نسبت به<br />

ساختار حزب آتی،‏ رویكردی درست باشد.‏ اگر شكستهای یاد شده،‏ به این دلیل قابل<br />

توجیه باشد كه هیچ تجربه تاریخیای در باب مفهوم <strong>گشتاورد</strong> ماركسیسم و همچنین<br />

زیانبار بودن ‏»اقتدار مطلق كمیته مركزی«‏ وجود نداشت،‏ از این به <strong>بعد</strong> چنین<br />

توجیهی كامال ً بیاساس خواهد بود.‏ لذا مرزبندی روشن باحزب توده ای مدل آلمانی<br />

و نیز با عمودی گرائی مفرط بلشویکی،‏ دو پرنسیب اساسی احزاب کمونیست آتی<br />

خواهد بود.‏ درایران نیز،‏ چه دموکراسی بورژوائی ولذا امکان حزب کمونیست<br />

علنی فراهم بشود یا نشود،‏ توفیری دراین موضوع نخواهد داشت.‏<br />

مضافاً،‏ نیازی به توضیح نیست كه نه لوکزامبورگ را به صرف دفاع از رویكرد<br />

حزب ‏»تودهای«‏ میتوان ‏»رویزیونیست«‏ نامید،‏ نه لنین را به خاطر دفاع از ایده<br />

‏»اقتدار مطلق كمیته مركزی«.‏ چرا كه فقط جریانی را میتوان رویزیونیستی تلقی<br />

كرد كه تجدیدنظر طلبی آن،‏ هر سه منبع و سه جزء ماركسیسم یعنی فلسفه،‏ اقتصاد<br />

- و سیاست<br />

را شامل بشود؛ بگونهای كه تجدید نظر در هر ‏»جزء«،‏ در همپیوندی و<br />

همسویی با اجزاء دیگر،‏ نقش تكمیل كننده آنها را ایفاء كند،‏ ولذا این تفكر <strong>بمثابه</strong> یك<br />

مجموعه واحد،‏ از انسجام درونی مقوّم برخوردار باشد.‏ این دقیقاً‏ همان وضعیتی<br />

است كه در دوران تسلط استالین بر حزب بلشویك حادث گردید و من در <strong>جلد</strong> دوم<br />

031

Hooray! Your file is uploaded and ready to be published.

Saved successfully!

Ooh no, something went wrong!