گشتاورد ماركسیسم، بمثابه بعد تاریك مبارزه طبقاتی (جلد ١)

گشتاورد ماركسیسم، بمثابه بعد تاریك مبارزه طبقاتی (جلد ١) گشتاورد ماركسیسم، بمثابه بعد تاریك مبارزه طبقاتی (جلد ١)

05.02.2015 Views

سوسیالیست به مقیاس وسیعی خصلتی محافظه كارانه بخود میگیرد:‏ چنانچه تجربه نشان داده است هر بار كه جنبش كارگری زمین جدیدی را تسخیر میكند،‏ این ارگانها تا آخرین محدودههای آن،‏ آن را شخم میزنند،‏ لیكن در عین حال آن را به پایگاهی علیه پیشرفتهای گستردهتر بعدی بدل میكنند«.‏ و اینكه ‏»با اهداء قدرتی این چنین مطلق با خصلتی منفی به ارگان رهبری حزب،‏ آنچنانكه مورد نظر لنین است،‏ تنها تاحد خطرناكی به تقویت محافظه كاری كه معموال ً ذاتی این ارگان است،‏ كمك میكنیم.«‏‎49‎ لیكن یك چنین تجربیاتی كه لوکزامبورگ در سال 2934 از آن سخن میگفت،‏ بار دیگر در سال 2927 تكرار شد.‏ به عبارتی این پیش بینی رزا در باب ‏»رشد خصلت محافظه كارانه در رهبری حزب بلشویك«‏ كه این حزب را از زندگی ‏ِپیوسته در حال تغییر ‏ِوجود تاریخی،‏ منفك میكرد،‏ بار دیگر آشكار شد:‏ مخالفت كمیته مركزی حزب بلشویك و استالین ‏)پس از انقالب فوریه(‏ با ‏»تزهای آوریل«.‏ ‏»محافظه كاری«‏ و مخالفتی كه به سبب آن،‏ لنین مجبور شد كمیته مركزی حزب را دور بزند تا دیدگاه درست خویش مبنی بر الزامات تاریخی پیشروی جنبش و تسخیر قدرت سیاسی را،‏ به كرسی بنشاند.‏ ۵3 عالوه بر آن،‏ ‏»اقتدارمطلق كمیته مركزی«‏ درواقع سالح بسیار مؤثر و سهمگینی را بصورتی دائمی دردسترس رهبری حزب قرارمیدهد تا آن را علیه منتقدین خویش،‏ بكارگیرد.‏ یعنی رهبری حزب بتواند به شیوهای غیرمستقیم اما كامال ً مؤثر،‏ تركیب كنگره را خودش تعیین كند؛ وهمچنین آنگاه كه درمبارزه نظری با مخالفین و در دفاع از حقانیت تئوریك خویش،‏ چیزی در چنته ندارد،‏ به راحتی به اهرمهای تشكیالتی متوسل شود،‏ عناصر منتقد را از سمت های حزبیشان بركنار كند و یا محیط زندگی و فعالیتشان را تغییر دهد.‏ یعنی با ایجاد اختالل در روابط پیشین آنها،‏ از پیوند یابی این عناصر به هم،‏ و از تبدیل شدن آنان به یك جریان منسجم و نیرومند 03۵

علیه خود،‏ ممانعت به عمل آورَد:‏ مؤثرترین شیوه سركوب و فشردن گلوی مخالفین.‏ به سخنی دیگر،‏ استدالل لوكاچ بر این پایه قرار دارد كه ‏»انطباق آنی با عمل«،‏ مستلزم وجود اقتدار مطلق كمیته مركزی بر بدنه حزب،‏ و دبیر كل بر كمیته مركزی است.‏ درصورتیکه برعکس،‏ یعنی ازآنجائیکه درسیرفرازیابندگی جنبش انقالبی طبقه کارگر،‏ انرژی محلی بزرگترین بازی را ایفا میکند،‏ حزب پرولتری باید همچون ‏»اتحادیه کمونیستها«‏ عمل کند و نه تحت مرکزیت افراطی مقتدرانه.‏ بیک کالم،‏ رویكردی که لوکاچ به دفاع ازآن پرداخته بود هرگز نمیتواند با دیدگاه ماركس ‏)»سوسیالیسم كار خود توده هاست«(‏ هیچگونه ارتباطی برقرار كند،‏ و تجربه تلخ استالینیسم نیز،‏ بطالن آن را فریاد میزند.‏ نتیجه آنکه،‏ قائل شدن به همپیوندی ‏ِدرون ذاتی میان ایندو جنبه ی نظریه حزبی لنین،‏ هیچگونه جوازمنطقی ندارد.این پیوند،‏ تماماًمصنوعی است و نه ضرور،‏ چرا که آنها از ریشه باهم متفاوتند:‏ مارکسیسم است،‏ و ایده « حزب متشکل از»انقالبیون حرفه ای«‏ بمعنی تکامل اقتدارافراطی کمیته مرکزی » بمنزله عقب نشینی از آرائ مارکس و انگلس و استمرار تمایل به بالنکیسم انقالبی،‏ تحت گرایش به رویزیونیسم چپ.‏ درحاشیه این بحث بایدگفت که حال روشن میگردد که عامل دیگری که منجرشد لنین درمقابل حمالت تئوریک رهبری حزب آلمان به الک دفاعی فرو رود،‏ همین اشتباه یعنی قایل شدن به ناگزیری پیوند میان این دو موضوع بود دستکم،‏ ‏)یا این باور نادرست که میان آنها نسبتی ‏»مکمل گونه«‏ برقراراست(.‏ واینکه لنین میدانست که دفاع از نکته دوم یعنی ایده»اقتدارافراطی کمیته مرکزی«‏ ‏)یا،‏ عمودی گرایی مطلق(،‏ آنهم درمقابل رزا لوکزامبورگ،‏ هرگز کار آسانی نخواهد بود و اینکه روحیه کارگران - اروپائی بلحاظ آنکه تجربه دمکراسی بورژوائی را از سرگذرانده بودند-‏ یقیناًچنین نظریه ای را باشدت تمام پس میزد و جایی برای تبلیغ آن باقی نمی گذاشت.‏ اینچنین 031

سوسیالیست به مقیاس وسیعی خصلتی محافظه كارانه بخود میگیرد:‏ چنانچه تجربه<br />

نشان داده است هر بار كه جنبش كارگری زمین جدیدی را تسخیر میكند،‏ این ارگانها<br />

تا آخرین محدودههای آن،‏ آن را شخم میزنند،‏ لیكن در عین حال آن را به پایگاهی<br />

علیه پیشرفتهای گستردهتر <strong>بعد</strong>ی بدل میكنند«.‏<br />

و اینكه ‏»با اهداء قدرتی این چنین<br />

مطلق با خصلتی منفی به ارگان رهبری حزب،‏ آنچنانكه مورد نظر لنین است،‏ تنها<br />

تاحد خطرناكی به تقویت محافظه كاری كه معموال ً ذاتی این ارگان است،‏ كمك<br />

میكنیم.«‏‎49‎<br />

لیكن یك چنین تجربیاتی كه لوکزامبورگ در سال<br />

2934<br />

از آن سخن میگفت،‏ بار<br />

دیگر در سال 2927 تكرار شد.‏ به عبارتی این پیش بینی رزا در باب ‏»رشد خصلت<br />

محافظه كارانه در رهبری حزب بلشویك«‏<br />

كه این حزب را از زندگی ‏ِپیوسته در<br />

حال تغییر ‏ِوجود تاریخی،‏ منفك میكرد،‏ بار دیگر آشكار شد:‏ مخالفت كمیته مركزی<br />

حزب بلشویك و استالین ‏)پس از انقالب فوریه(‏ با ‏»تزهای آوریل«.‏ ‏»محافظه كاری«‏<br />

و مخالفتی كه به سبب آن،‏ لنین مجبور شد كمیته مركزی حزب را دور بزند تا دیدگاه<br />

درست خویش مبنی بر الزامات تاریخی پیشروی جنبش و تسخیر قدرت سیاسی را،‏<br />

به كرسی بنشاند.‏<br />

۵3<br />

عالوه بر آن،‏ ‏»اقتدارمطلق كمیته مركزی«‏ درواقع سالح بسیار مؤثر و سهمگینی را<br />

بصورتی دائمی دردسترس رهبری حزب قرارمیدهد تا آن را علیه منتقدین خویش،‏<br />

بكارگیرد.‏ یعنی رهبری حزب بتواند به شیوهای غیرمستقیم اما كامال ً مؤثر،‏ تركیب<br />

كنگره را خودش تعیین كند؛ وهمچنین آنگاه كه در<strong>مبارزه</strong> نظری با مخالفین و در<br />

دفاع از حقانیت تئوریك خویش،‏ چیزی در<br />

چنته ندارد،‏ به راحتی به اهرمهای<br />

تشكیالتی متوسل شود،‏ عناصر منتقد را از سمت های حزبیشان بركنار كند و یا<br />

محیط زندگی و فعالیتشان را تغییر دهد.‏ یعنی با ایجاد اختالل در روابط پیشین آنها،‏<br />

از پیوند یابی این عناصر به هم،‏ و از تبدیل شدن آنان به یك جریان منسجم و نیرومند<br />

03۵

Hooray! Your file is uploaded and ready to be published.

Saved successfully!

Ooh no, something went wrong!