گشتاورد ماركسیسم، بمثابه بعد تاریك مبارزه طبقاتی (جلد ١)
گشتاورد ماركسیسم، بمثابه بعد تاریك مبارزه طبقاتی (جلد ١) گشتاورد ماركسیسم، بمثابه بعد تاریك مبارزه طبقاتی (جلد ١)
مناسبات درون حزبی میشد(، توانست شرایط مناسبی برای سربرآوردن و گسترده شدن به تمامی عرصه ها بیابد. و اینكه ایده دولتی كردن سندیكاها و همچنین مقاومت در مقابل حق تعیین سرنوشت ملل، موارد آشكاری از تجلی همین »وسوسه« و تمایل این تفکرخطرناک به تسری به دیگرعرصه ها بود كه لنین را به مقابله برانگیخت؛ بیآنكه مبانی فكری آن و بویژه یکی ازاصلی ترین شكل های تجلیاش »اقتدار افراطی كمیته مركزی« - - مورد نقدی عمیق قرار گیرد. یعنی ایده بنابراین اگر رزا با پیروی از ایده حزب تودهای، در واقع به جنبه »وحدت« حزب و طبقه، تكیهای افراطی داشت ولذا به »تمایز« و فاصلهای محدود و معین - كه برای حفظ انسجام آگاهی سوسیالیستی )در دوران ظهور رویزیونیسم( ضروری است فاصلهای كامال ً - به اندازه درخور بها نمیداد؛ بلشویسم با مجموعه بینشی كه منجر به پیروی از »اقتدار مطلق كمیته مركزی« میشد، در حقیقت به گونهای افراطی بر جنبه »تمایز« تكیه میكند یعنی به »یگانگی« حزب و طبقه، توجه مناسب نشان نمیدهد. لذا هم لوکزامبورگ و هم لنین - هر چند به دو شكل مختلف از برقراری - اتحادی دیالكتیكی میان آگاهی و جنبش )میان حزب و طبقه(، باز میمانند و تاوان آن را نیز بسختی پس میدهند. لیكن از آنچه كه گفته شد، این نتیجه نیز حاصل میشود كه ایده »حزب انقالبیون حرفهای« و ایده »اقتدار افراطی كمیته مركزی«، یعنی این دو نكته نظریه حزبی لنین را، هیچگونه ضرورت منطقی به هم پیوند نمی زند. به عبارتی دیگر، نادرست است اگر گمان كنیم ایده حزب انقالبیون حرفهای، الزاماً ایده اقتدار افراطی كمیته مركزی را نیز پیآیند دارد. زیرا هیچ استدالل معتبر و هیچ منطق قابل قبولی حكم نمیكند كه حزب انقالبیون حرفهای ناگزیر است برای كمیته مركزی حق نامحدود كنترل و مداخله را قائل شود، ناگزیر است برای دبیر كل حق وتوی تصمیمات دفتر سیاسی را در نظر گیرد، ناگزیراست سمت ِدبیرکل را »مادام العمر« سازد، ناگزیر 032
است كه قید دمكراسی حزبی را بزند. چراكه این دو موضوع، كامال ً از هم جدا هستند و فاقد هر گونه پیوند درون ذاتی. به عبارتی ایده اقتدار مطلق كمیته مركزی و دبیر كل، بگونهای ذاتی و ضروری، پیآیند ایده حزب انقالبیون حرفهای نبوده بلكه بر آن »افزوده« شده است، كه میتواند چنین نشود. به دیگر سخن، »فرقهگرایی« )تبدیل حزب انقالبی به فرقهای جدا از طبقه(، همانا گرایش و یا خطری است كه بگونهای مستمر، هم حزب »انقالبیون حرفهای« را تهدید میكند و هم حزب »تودهای« را. از همین روست كه مشابه گرایش فرقه گرایانه اتزویستهای روسی، در اوایل 2913 ظاهر میشود. یعنی جریان موسوم به كاپ در حزب كمونیست آلمان KPD نیز KAP یا حزب كارگران كمونیست آلمان.44 با این وجود نمیتوان تردید داشت كه زمینههای تشدید جدایی میان حزب و - طبقه زمینههای شكل گیری »فرقه گرایی« - در یك حزب متشكل از نخبه گان طبقه كارگر، تا حدودی فراهمتر است تا در یك حزب تودهای. از اینرو تمهیدات اندیشیده برای ممانعت از تقویت چنین گرایش مخربی و لزوم مبارزهای بیوقفه علیه آن، برای حزب انقالبیون حرفهای به موضوعی جدیتر و حیاتیتر مبدل میشود.4۵ این »تمهیدات اندیشیده«، نه تمركز مطلق قدرت در دست كمیته مركزی كه میتواند - همچون دوران استالینیسم، حزب را بیحركت ساخته و دربست تحویل رهبران روشنفكر كمیته مركزی فرقه گرا دهد كه وجود دمكراسی - - بلكه وجود دمكراسی نهادینه شده است. چرا چه در درون حزب و چه در باب رابطه میان حزب و طبقه - در واقع امكانات مقابلهای پیگیر و مستمر با این گرایش دائمی و زیانبار را، فراهم میسازد.41 بنابراین هم لنین و لوكاچ )به عنوان مدافعین حزب انقالبیون حرفهای( و هم لوکزامبورگ )به عنوان مخالف آن(، در اشتباه بودند آنگاه كه ارتباطی درونی و ذاتی میان ایده حزب انقالبیون حرفهای و ایده اقتدار افراطی كمیته مركزی، قائل 031
- Page 251 and 252: است و نه به معنی انج
- Page 253 and 254: قدرت سیاسی بتوسط پر
- Page 255 and 256: آنچه كه این تفكر كم
- Page 257 and 258: لیکن دریک جمعبندی ا
- Page 259 and 260: یعنی آنگاه كه صحبت
- Page 261 and 262: حزب انقالبیون حرفه
- Page 263 and 264: محسوب می شد که لنین
- Page 265 and 266: به حد مكفی، یعنی ف
- Page 267 and 268: بار پرولتاریا« را
- Page 269 and 270: كافی است متذكر شویم
- Page 271 and 272: حال، یعنی پس از ای
- Page 273 and 274: ر) به عبارتی دیگر،
- Page 275 and 276: حزب بلشویک دراین دو
- Page 277 and 278: و نقصان های نظری وب
- Page 279 and 280: نافرمان اتحادیهها -
- Page 281 and 282: حزب پیشاهنگ - است.
- Page 283 and 284: تا در پاسخ به هر انت
- Page 285 and 286: اما در عرصه نظری،
- Page 287 and 288: و هم مخالف سلب حق تع
- Page 289 and 290: بلعكس، علیه توطئه
- Page 291 and 292: را زیر سؤال بردند.«
- Page 293 and 294: میسازد و نه بطور مط
- Page 295 and 296: را نسبت به این پدید
- Page 297 and 298: ساز و حیله جو، یا
- Page 299 and 300: جنبش توده ها، و هم
- Page 301: سال 2934 لوکزامبورگ ب
- Page 305 and 306: حزب »از هم میپاشد
- Page 307 and 308: علیه خود، ممانعت
- Page 309 and 310: پرولتری دردوران مع
- Page 311 and 312: از جامعه كه بر شالو
- Page 313 and 314: و مشخص وجود دارد،
- Page 315 and 316: ارتباط با قوانین تا
- Page 317 and 318: توضیح میدهد یا به ع
- Page 319 and 320: ماركسیسم »فروافت
- Page 321 and 322: و رویزیونیسم هرگز ب
- Page 323 and 324: دیالكتیكی ماتریالی
- Page 325 and 326: ضعفهای اساسی و حلقه
- Page 327 and 328: اكتبر كشانید؛ همان
- Page 329 and 330: ...« بحث بر سر به اصط
- Page 331 and 332: در چین یك جنبش كمون
- Page 333 and 334: فتیش ساختن از برنام
- Page 335 and 336: آنجائی كه حاوی نكات
- Page 337 and 338: هنوزهیچ خطرجدی ای آ
- Page 339 and 340: از بتلهایم جلد 0 به
- Page 341 and 342: ماركسیسم و تشدید اخ
- Page 343 and 344: ولی این بحران مكاتب
- Page 345 and 346: انشعاب نیز اثری از
- Page 347 and 348: پاسخگوئی خویش، طب
- Page 349 and 350: اقتضای روز لباسی تا
- Page 351 and 352: )» 1۵ که در تمامی این
مناسبات درون حزبی میشد(، توانست شرایط مناسبی برای سربرآوردن و گسترده<br />
شدن به تمامی عرصه ها بیابد. و اینكه ایده دولتی كردن سندیكاها و همچنین مقاومت<br />
در مقابل حق تعیین سرنوشت ملل، موارد آشكاری از تجلی همین »وسوسه« و تمایل<br />
این تفکرخطرناک به تسری به دیگرعرصه ها بود كه لنین را به مقابله برانگیخت؛<br />
بیآنكه مبانی فكری آن و بویژه یکی ازاصلی ترین شكل های تجلیاش<br />
»اقتدار افراطی كمیته مركزی«<br />
-<br />
-<br />
مورد نقدی عمیق قرار گیرد.<br />
یعنی ایده<br />
بنابراین اگر رزا با پیروی از ایده حزب تودهای، در واقع به جنبه »وحدت« حزب و<br />
طبقه، تكیهای افراطی داشت ولذا به »تمایز« و فاصلهای محدود و معین<br />
-<br />
كه برای حفظ انسجام آگاهی سوسیالیستی )در دوران ظهور رویزیونیسم(<br />
ضروری است<br />
فاصلهای<br />
كامال ً<br />
-<br />
به اندازه درخور بها نمیداد؛ بلشویسم با مجموعه بینشی كه منجر به<br />
پیروی از »اقتدار مطلق كمیته مركزی« میشد، در حقیقت به گونهای افراطی بر<br />
جنبه »تمایز« تكیه میكند یعنی به »یگانگی« حزب و طبقه، توجه مناسب نشان<br />
نمیدهد. لذا هم لوکزامبورگ و هم لنین<br />
-<br />
هر چند به دو شكل مختلف<br />
از برقراری -<br />
اتحادی دیالكتیكی میان آگاهی و جنبش )میان حزب و طبقه(، باز میمانند و تاوان آن را<br />
نیز بسختی پس میدهند.<br />
لیكن از آنچه كه گفته شد، این نتیجه نیز حاصل میشود كه ایده »حزب انقالبیون<br />
حرفهای« و ایده »اقتدار افراطی كمیته مركزی«، یعنی این دو نكته نظریه حزبی<br />
لنین را، هیچگونه ضرورت منطقی به هم پیوند نمی زند. به عبارتی دیگر، نادرست<br />
است اگر گمان كنیم ایده حزب انقالبیون حرفهای، الزاماً ایده اقتدار افراطی كمیته<br />
مركزی را نیز پیآیند دارد. زیرا هیچ استدالل معتبر و هیچ منطق قابل قبولی حكم<br />
نمیكند كه حزب انقالبیون حرفهای ناگزیر است برای كمیته مركزی حق نامحدود<br />
كنترل و مداخله را قائل شود، ناگزیر است برای دبیر كل حق وتوی تصمیمات دفتر<br />
سیاسی را در نظر گیرد، ناگزیراست سمت ِدبیرکل را »مادام العمر« سازد، ناگزیر<br />
032