گشتاورد ماركسیسم، بمثابه بعد تاریك مبارزه طبقاتی (جلد ١)
گشتاورد ماركسیسم، بمثابه بعد تاریك مبارزه طبقاتی (جلد ١) گشتاورد ماركسیسم، بمثابه بعد تاریك مبارزه طبقاتی (جلد ١)
پرولتاریا، صاف و ساده، در مقابل دمکراسی قرارمی گیرد؛ بگونه ای که گویی آندویکدیگر را دفع ونفی می نمایند. یعنی بجای آنکه بطریقی رادیکال اشکال دمکراتیک ِخودگردانی پرولتری باب شود، اصل دمکراسی واساساً لزوم وجود ساز و کار نهادهای دمکراتیک، به زیرعالمت سؤال کشیده میشود. در رابطه باهمین موضوع، قابل ذكر است كه لنین در چه باید كرد؟ آنگاه كه درباره نقش و جایگاه »تئوری انقالبی« سخن میگوید عنوان میسازد كه: »بدون تئوری انقالبی جنبش انقالبی نمیتواند وجود داشته باشد«. لیكن این ضابطه بندی هر چند كه در مقابله با اكونومیست هایی عرضه شد كه اهمیت تئوری انقالبی را درك نمیكردند، اما بهرحال فاقد مرزبندی روشن با انحرافی است كه در واقع قرینه اكونومیسم محسوب میشود. چه، »تئوری انقالبی« هر چقدر هم جایگاهش مهم باشد )كه مسلماً هست(، اما بتنهایی »جهان آفرین« نیست؛ تئوری انقالبی »جایگزین« عینیت نیست. به عبارتی هیچ یك از این دو، فروكاستنی به آن دیگری نبوده ولذا این رویكرد لنین مبرا از پیش آهنگ باوری افراطی نیست. از اینرو جان ریز حق دارد آنگاه كه به رویكرد آنتونیوگرامشی در باب حزب، به عنوان »برانگیزاننده بیرونی« انتقاد میكند و مینویسد: »این ضابطه بندیها به طرز غریبی یادآور آن ضابطه بندیهایی است كه لنین در چه باید كرد؟ پرورده بود كه »به سبب یكسویه بودن بیش از اندازه آن«، رویكردی نارساست. 02 اما آنچه كه از دید جان ریز پنهان می ماند، آن است كه ضابطه بندی ارائه شده از سوی لنین در چه باید كرد؟، با ایده »اقتدار افراطی كمیته مركزی« كامال ً مرتبط است و از سر منشاء مشتركی برخوردار. یعنی همان انحراف آشكاری كه لوکزامبورگ )بی آنكه به چه باید كرد؟ اشارهای داشته باشد لیكن( به تفصیل آن را مورد نقد و بررسی قرار داده بود. وانگهی، بدینسان روشن میشود كه شقاق ایجاد شده در حزب سوسیال دمكرات روسیه در 2930، در واقع بگونهای نسبی، ماركسیسم 192 را از رویزیونیسم، متمایز
میسازد و نه بطور مطلق. لذا نادرست است اگر این خط كشی را امری مطلق درنظر گیریم و تصور كنیم كه از 2930 به بعد، ماركسیسم ِ» بیغش در یكسو » )فراكسیون بلشویكی(، و رویزیونیسم ِ»ناب« در سوی دیگر )فراكسیون منشویكی(، قرار میگیرند. به عبارتی منشویكها پس از كنگره دوم 2930، از هر گونه ایده ماركسیستی اصیل به دور نیستند چرا كه در برخورد به جنگ روس و ژاپن، موضعی همچون بلشویكها اتخاذ میكنند و جنگ یاد شده را جنگی ارتجاعی مینامند. به همین ترتیب بلشویكهای پس از كنگره دوم نیز از هر نوع ایده رویزیونیستی »پالوده« نیستند چرا كه به ایده »اقتدار افراطی كمیته مركزی« و بطورکلی به تتمۀ اندیشه های بالنکیستی )که از این پس بعنوان رویزیونیسم ِ»چپ رو« محسوب میشد( آلودهاند؛ پیدایش جریان « چپ رو« اتزویست ها از دل ِبلشویسم داللت برهمین واقعیت دارد که فراکسیون بلشویکها در بدو تاسیس )یعنی سال2930( نماینده مارکسیسم ِ « بی غش » نبوده اند. بنابراین میتوان گفت كه شقاق یاد شده در 2930، در وهله نخست و بیش از هر چیز، مربوط به دو نگرش مختلف نسبت به انقالب روسیه بمثابه اساسیترین مسأله اختالف برانگیز آن زمان بوده است و بیانگر تقابل میان ماركسیسم و رویزیونیسم در این زمینه مشخص. به بیان دیگر آنگاه که سیر پیدایش وحرکت بلشویسم را رصد کنیم درخواهیم یافت که» ماخیست ها« پیش ازشکلگیری گروه اتزویستها نیز وجود داشته اند )پلخانف درسال2931بر حضوراین پدیده درفراکسیون بلشویکی تاکیدمی ورزد.ر.ک. ششم برلودویک فوئرباخ«، کتاب « « لودویک فوئرباخ وایدئولوژی آلمانی« ص، یادداشت اما 2۵4(. مقابله ای با آنان صورت نمی گیرد و چندان جدی تلقی نمی شوند. واینکه می بایست مبادرت به تحریم دوما- اشتباهی که فراکسیون بلشویکی مرتکب شد و بعداً مورد انتقاد لنین قرارگرفت - طرح آنان بوده باشد که برکل فراکسیون بلشویکی چیره شد. بدینسان رخداد شکست انقالب و یورش ارتجاع، زمینه های مساعدی را برای تقویت 191
- Page 241 and 242: آنارشیستی« دارند
- Page 243 and 244: انحطاط آن را بشارت
- Page 245 and 246: اما این سطحی نگری و
- Page 247 and 248: انگیزههای درونی خو
- Page 249 and 250: و اینكه اگر ماركسیس
- Page 251 and 252: است و نه به معنی انج
- Page 253 and 254: قدرت سیاسی بتوسط پر
- Page 255 and 256: آنچه كه این تفكر كم
- Page 257 and 258: لیکن دریک جمعبندی ا
- Page 259 and 260: یعنی آنگاه كه صحبت
- Page 261 and 262: حزب انقالبیون حرفه
- Page 263 and 264: محسوب می شد که لنین
- Page 265 and 266: به حد مكفی، یعنی ف
- Page 267 and 268: بار پرولتاریا« را
- Page 269 and 270: كافی است متذكر شویم
- Page 271 and 272: حال، یعنی پس از ای
- Page 273 and 274: ر) به عبارتی دیگر،
- Page 275 and 276: حزب بلشویک دراین دو
- Page 277 and 278: و نقصان های نظری وب
- Page 279 and 280: نافرمان اتحادیهها -
- Page 281 and 282: حزب پیشاهنگ - است.
- Page 283 and 284: تا در پاسخ به هر انت
- Page 285 and 286: اما در عرصه نظری،
- Page 287 and 288: و هم مخالف سلب حق تع
- Page 289 and 290: بلعكس، علیه توطئه
- Page 291: را زیر سؤال بردند.«
- Page 295 and 296: را نسبت به این پدید
- Page 297 and 298: ساز و حیله جو، یا
- Page 299 and 300: جنبش توده ها، و هم
- Page 301 and 302: سال 2934 لوکزامبورگ ب
- Page 303 and 304: است كه قید دمكراسی
- Page 305 and 306: حزب »از هم میپاشد
- Page 307 and 308: علیه خود، ممانعت
- Page 309 and 310: پرولتری دردوران مع
- Page 311 and 312: از جامعه كه بر شالو
- Page 313 and 314: و مشخص وجود دارد،
- Page 315 and 316: ارتباط با قوانین تا
- Page 317 and 318: توضیح میدهد یا به ع
- Page 319 and 320: ماركسیسم »فروافت
- Page 321 and 322: و رویزیونیسم هرگز ب
- Page 323 and 324: دیالكتیكی ماتریالی
- Page 325 and 326: ضعفهای اساسی و حلقه
- Page 327 and 328: اكتبر كشانید؛ همان
- Page 329 and 330: ...« بحث بر سر به اصط
- Page 331 and 332: در چین یك جنبش كمون
- Page 333 and 334: فتیش ساختن از برنام
- Page 335 and 336: آنجائی كه حاوی نكات
- Page 337 and 338: هنوزهیچ خطرجدی ای آ
- Page 339 and 340: از بتلهایم جلد 0 به
- Page 341 and 342: ماركسیسم و تشدید اخ
پرولتاریا، صاف و ساده، در مقابل دمکراسی قرارمی گیرد؛ بگونه ای که گویی<br />
آندویکدیگر<br />
را دفع ونفی می نمایند.<br />
یعنی بجای آنکه بطریقی رادیکال اشکال<br />
دمکراتیک ِخودگردانی پرولتری باب شود، اصل دمکراسی واساساً لزوم وجود ساز<br />
و کار نهادهای دمکراتیک، به زیرعالمت سؤال کشیده میشود.<br />
در رابطه باهمین موضوع، قابل ذكر است كه لنین در چه باید كرد؟ آنگاه كه درباره<br />
نقش و جایگاه<br />
»تئوری انقالبی«<br />
سخن میگوید عنوان میسازد كه:<br />
»بدون تئوری<br />
انقالبی جنبش انقالبی نمیتواند وجود داشته باشد«. لیكن این ضابطه بندی هر چند كه<br />
در مقابله با اكونومیست هایی عرضه شد كه اهمیت تئوری انقالبی را درك<br />
نمیكردند، اما بهرحال فاقد مرزبندی روشن با انحرافی است كه در واقع قرینه<br />
اكونومیسم محسوب میشود. چه، »تئوری انقالبی« هر چقدر هم جایگاهش مهم باشد<br />
)كه مسلماً هست(، اما بتنهایی<br />
»جهان آفرین«<br />
نیست؛ تئوری انقالبی<br />
»جایگزین«<br />
عینیت نیست. به عبارتی هیچ یك از این دو، فروكاستنی به آن دیگری نبوده ولذا این<br />
رویكرد لنین مبرا از پیش آهنگ باوری افراطی نیست. از اینرو جان ریز حق دارد<br />
آنگاه كه به رویكرد آنتونیوگرامشی در باب حزب، به عنوان »برانگیزاننده بیرونی«<br />
انتقاد میكند و مینویسد:<br />
»این ضابطه بندیها به طرز غریبی یادآور آن ضابطه<br />
بندیهایی است كه لنین در چه باید كرد؟ پرورده بود كه »به سبب یكسویه بودن بیش<br />
از اندازه آن«، رویكردی نارساست.<br />
02<br />
اما آنچه كه از دید جان ریز پنهان می ماند،<br />
آن است كه ضابطه بندی ارائه شده از سوی لنین در چه باید كرد؟، با ایده »اقتدار<br />
افراطی كمیته مركزی«<br />
كامال ً مرتبط است و از سر منشاء مشتركی برخوردار.<br />
یعنی همان انحراف آشكاری كه لوکزامبورگ )بی آنكه به چه باید كرد؟ اشارهای<br />
داشته باشد لیكن( به تفصیل آن را مورد نقد و بررسی قرار داده بود.<br />
وانگهی، بدینسان روشن میشود كه شقاق ایجاد شده در حزب سوسیال دمكرات<br />
روسیه<br />
در 2930، در واقع<br />
بگونهای نسبی، ماركسیسم<br />
192<br />
را از رویزیونیسم، متمایز