گشتاورد ماركسیسم، بمثابه بعد تاریك مبارزه طبقاتی (جلد ١)
گشتاورد ماركسیسم، بمثابه بعد تاریك مبارزه طبقاتی (جلد ١) گشتاورد ماركسیسم، بمثابه بعد تاریك مبارزه طبقاتی (جلد ١)
بهر ترتیب، قبضه کردن قدرت سیاسی به وسیله اقلیتی انقالبی، همانا جانمایه نگرش بالنکیستی به انقالب است. ازاینرو آنچه از سوی استالینیسم عمال ً به اجرا گذاشته میشود هیچ ربطی به تعریف ماركس و انگلس از سوسیالیسم نداشت؛ یعنی هیچ ربطی نداشت به »خود - كوشی« و »خود - تكاملی« جنبش توده ها و اینكه »سوسیالیسم كار خود توده هاست«؛ و بطریق اولی، هیچ ربطی نداشت به مفهوم ماركسیسم كه در واقع چیزی نیست بجز بیان تئوریك روند »خود رهایی« - پرولتاریا. چرا كه سوسیالیسم اساساً متكی بر ابراز اراده پرولتاریای انقالبی است ولذا استفاده از »زور« در جهت سلب این اراده، بطور قطع هیچ سنخیتی با سوسیالیسم نداشته و بمنزله آنست كه از نگرش ماركس و انگلس دور شدهایم و عمال ً منطق سرمایه را اختیار نمودهایم؛ عمال ً وسایلی را مورد استفاده قرار دادهایم كه هدف آن را نفی میكند. بسخنی دیگر، بجای میدان دادن به فعالیت توده های انقالبی که کنترل همه چیز را دراختیار خودگیرند، حزب بلشویک به امر»قدرت«، چون مسأله اصلی، چون ارجاع اصلی، می نگرد. لذا»دولت« یعنی نهادی که قراربود شرایط فسخ و ذوب خویش رافراهم سازد، برعکس، می ماند و منجمد میشود. بعبارتی فرایند»دولت زدائی«، به فرایند تثبیت و زورآمد شدن دائم التزاید آن تبدیل میشود. لیکن این « خی زده گی« یا»مسخ شده گی« انقالب، شکلگیری دولت کاپیتالیستی تازه ای راپی آیند دارد. چراکه حزب بلشویک بدینسان اندک اندک علیه خاستگاه خود، تغییرجهت داده است. بیک کالم، مبارزه بلشویکی علیه سرمایه داری دردوران تسلط رویزیونیسم استالینی - برحزب درواقع مبارزه ای است درداخل محدوده های سرمایه داری. اما الزم به ذكر است كه لنین، هم مخالف سركوب گرایشها در درون حزب پرولتری بود وهم مخالف به بند كشیدن اتحادیههای كارگری مستقل و »دولتی نمودن« آنها1۵، 11۵
و هم مخالف سلب حق تعیین سرنوشت ملتها. لیكن كتمان نمیتوان كرد كه امر كاهش نقش شوراها، تا حدودی به دوران تصدی خود او برمیگردد. چرا كه از نظر موقعیت شوراها، حكومت پرولتری روسیه از همان اوایل كار، با حكومت نوع كمون پاریس، تفاوتی بارز داشت. به عبارتی دیگر، حكومت كمون پاریس در واقع و مستقیماً حكومت بالمنازع شوراهای انقالبی كارگران است كه البته احزاب انقالبی مختلف در این شوراها ذینفوذند. اخراج اس آرهای چپ از آن اما حكومت پرولتری روسیه - - بویژه پس از در واقع و بطور كامل حكومت یك حزب واحد است؛ حزبی كه پس از مرگ لنین، حتی گرایشهای درونی خوداش را نیز تحمل نمیكند و به حكومت یك گرایش خاص از حزب پرولتری و انقیاد کل جامعه بتوسط آن، مبدل میشود. به كالمی دیگر، ایده »اقتدار افراطی كمیته مركزی«، آنگاه كه حزب پرولتری بلشویك در قدرت قرار میگیرد، بطور ذاتی با قدرت واقعی شوراها سر ناسازگاری دارد و به هر حال آن را بر نخواهد تافت؛ زیرا قدرت شوراها بیانگر دمكراسی شورایی و احزاب انقالبی مختلفاند. با این وجود بیخردیست اگر ماهیت پرولتری انقالب اكتبر را به سبب این نقیصهاش- كه البته بسیار مهم نیز هست بزیر عالمت - سئوال بكشیم و آن را حكومتی »ماهیتاً بورژوایی« یعنی حكومتی متعلق به دشمن طبقاتی پرولتاریا، تلقی كنیم. چرا كه از نظر ماركسیسم، دولت بورژوایی، تعریف و ویژهگیهای مشخصی دارد كه هرگز دولت انقالبی اكتبر را شامل نمیشود. به کالمی دیگر از آنجائی كه اجرای »اقتدار افراطی كمیته مركزی«، فرایندهای همسنگ خود در دیگر عرصههای اجتماعی را نیز طلب میكند، این »نقیصه«ی انقالب پرولتری اكتبر، یا باید برطرف میگردید، یا آنكه برکل عرصه های اجتماعی، گسترده میشد ولذا در دراز مدت و نهایتاً شرایط و زمینههای قلب ماهیت این حزب و این حكومت را فراهم میساخت؛ و آنچه كه عمال ً اتفاق افتاد حالت دوم 111
- Page 235 and 236: درایجاد زمینه برای
- Page 237 and 238: - برمیانگیزاند، ت
- Page 239 and 240: اندیشه و آراء، کا
- Page 241 and 242: آنارشیستی« دارند
- Page 243 and 244: انحطاط آن را بشارت
- Page 245 and 246: اما این سطحی نگری و
- Page 247 and 248: انگیزههای درونی خو
- Page 249 and 250: و اینكه اگر ماركسیس
- Page 251 and 252: است و نه به معنی انج
- Page 253 and 254: قدرت سیاسی بتوسط پر
- Page 255 and 256: آنچه كه این تفكر كم
- Page 257 and 258: لیکن دریک جمعبندی ا
- Page 259 and 260: یعنی آنگاه كه صحبت
- Page 261 and 262: حزب انقالبیون حرفه
- Page 263 and 264: محسوب می شد که لنین
- Page 265 and 266: به حد مكفی، یعنی ف
- Page 267 and 268: بار پرولتاریا« را
- Page 269 and 270: كافی است متذكر شویم
- Page 271 and 272: حال، یعنی پس از ای
- Page 273 and 274: ر) به عبارتی دیگر،
- Page 275 and 276: حزب بلشویک دراین دو
- Page 277 and 278: و نقصان های نظری وب
- Page 279 and 280: نافرمان اتحادیهها -
- Page 281 and 282: حزب پیشاهنگ - است.
- Page 283 and 284: تا در پاسخ به هر انت
- Page 285: اما در عرصه نظری،
- Page 289 and 290: بلعكس، علیه توطئه
- Page 291 and 292: را زیر سؤال بردند.«
- Page 293 and 294: میسازد و نه بطور مط
- Page 295 and 296: را نسبت به این پدید
- Page 297 and 298: ساز و حیله جو، یا
- Page 299 and 300: جنبش توده ها، و هم
- Page 301 and 302: سال 2934 لوکزامبورگ ب
- Page 303 and 304: است كه قید دمكراسی
- Page 305 and 306: حزب »از هم میپاشد
- Page 307 and 308: علیه خود، ممانعت
- Page 309 and 310: پرولتری دردوران مع
- Page 311 and 312: از جامعه كه بر شالو
- Page 313 and 314: و مشخص وجود دارد،
- Page 315 and 316: ارتباط با قوانین تا
- Page 317 and 318: توضیح میدهد یا به ع
- Page 319 and 320: ماركسیسم »فروافت
- Page 321 and 322: و رویزیونیسم هرگز ب
- Page 323 and 324: دیالكتیكی ماتریالی
- Page 325 and 326: ضعفهای اساسی و حلقه
- Page 327 and 328: اكتبر كشانید؛ همان
- Page 329 and 330: ...« بحث بر سر به اصط
- Page 331 and 332: در چین یك جنبش كمون
- Page 333 and 334: فتیش ساختن از برنام
- Page 335 and 336: آنجائی كه حاوی نكات
بهر ترتیب، قبضه کردن قدرت سیاسی به وسیله اقلیتی انقالبی، همانا جانمایه نگرش<br />
بالنکیستی به انقالب است. ازاینرو آنچه از سوی استالینیسم عمال ً به اجرا گذاشته<br />
میشود هیچ ربطی به تعریف ماركس و انگلس از سوسیالیسم نداشت؛ یعنی هیچ<br />
ربطی نداشت به »خود<br />
-<br />
كوشی« و »خود<br />
-<br />
تكاملی« جنبش توده ها و اینكه<br />
»سوسیالیسم كار خود توده هاست«؛ و بطریق اولی، هیچ ربطی نداشت به مفهوم<br />
ماركسیسم كه در واقع چیزی نیست بجز بیان تئوریك روند »خود<br />
رهایی« -<br />
پرولتاریا. چرا كه سوسیالیسم اساساً متكی بر ابراز اراده پرولتاریای انقالبی است<br />
ولذا استفاده از »زور« در جهت سلب این اراده، بطور قطع هیچ سنخیتی با<br />
سوسیالیسم نداشته و بمنزله آنست كه از نگرش ماركس و انگلس دور شدهایم و<br />
عمال ً منطق سرمایه را اختیار نمودهایم؛ عمال ً وسایلی را مورد استفاده قرار دادهایم<br />
كه هدف آن را نفی میكند.<br />
بسخنی دیگر، بجای میدان دادن به فعالیت توده های انقالبی که کنترل همه چیز را<br />
دراختیار خودگیرند، حزب بلشویک به امر»قدرت«، چون مسأله اصلی، چون<br />
ارجاع اصلی، می نگرد. لذا»دولت« یعنی نهادی که قراربود شرایط فسخ و ذوب<br />
خویش رافراهم سازد، برعکس، می ماند و منجمد میشود. بعبارتی فرایند»دولت<br />
زدائی«، به فرایند تثبیت و زورآمد شدن دائم التزاید آن تبدیل میشود. لیکن این<br />
« خی<br />
زده گی« یا»مسخ شده گی« انقالب، شکلگیری دولت کاپیتالیستی تازه ای راپی آیند<br />
دارد. چراکه حزب بلشویک بدینسان اندک اندک علیه خاستگاه خود، تغییرجهت داده<br />
است.<br />
بیک کالم، <strong>مبارزه</strong> بلشویکی علیه سرمایه داری دردوران تسلط رویزیونیسم استالینی<br />
- برحزب<br />
درواقع <strong>مبارزه</strong> ای است درداخل محدوده های سرمایه داری.<br />
اما الزم به ذكر است كه لنین، هم مخالف سركوب گرایشها در درون حزب پرولتری<br />
بود وهم مخالف به بند كشیدن اتحادیههای كارگری مستقل و »دولتی نمودن« آنها1۵،<br />
11۵