گشتاورد ماركسیسم، بمثابه بعد تاریك مبارزه طبقاتی (جلد ١)

گشتاورد ماركسیسم، بمثابه بعد تاریك مبارزه طبقاتی (جلد ١) گشتاورد ماركسیسم، بمثابه بعد تاریك مبارزه طبقاتی (جلد ١)

05.02.2015 Views

میگیرد«.این به معنی چیز دیگری نیست مگر اقتدار اراده قدرتمند و»بیگانه شدهای«‏ كه فعالیت پرولتاریا را تابع اهدافی میكند كه منحصراً‏ باید بتوسط خودش تعیین گردد.‏ در صورتی كه رویكرد ماركس نسبت به دولت پرولتاریا كمون پاریس - - بنابر جمعبندی از رویكردی دیگرگونه بود.‏ مارکس براین نظربودکه درهمۀ حوزه های انسانی،‏ جامعه باید قادر به شکل دادن ساخت های جمعی ای باشد که بااین رخداد-‏ یعنی دولت پرولتاریا - مرتبط اند چراکه:‏ ‏»حكومت سیاسی تولید كننده نمیتواند با استمرار بردهگی اجتماعی او همزیستی داشته باشد.«‏ 13 به سخن دیگر،‏ در دوران استالینیسم،‏ گرایشی سه جانبه و توأمان به سوی تحقق،‏ به حركت درمیآید:‏ مطیع ساختن توده ها نسبت به حزب؛ اطاعت حزب از گروهی از رهبران كه بر گرد استالین جمع شدهاند؛ و فرمانبرداری همین گروه رهبری از دبیر كل ِ» همه چیز دان و قادر مطلق«!‏‎12‎ - به عبارتی جامعه شوروی به این سان در مسیری گام می نهد كه ویژهگیهای در حال گسترش آن در تمامیت خویش،‏ به جای آزاد كردن انرژیها و قدرتهای خالقه توده ها،‏ آنها را سركوب میكند.‏ یعنی فرایندی را پی میگیرد كه طی آن،‏ میبایست مناسبات سلسله مراتبی بوروكراتیزه شدن كل اهالی اتحاد شوروی تا به نهایت - خویش به اجرا درآید.‏ یعنی آنچه كه سالها پیش رزالوکزامبورگ آن را ‏»روحیه سربازخانهای تمركز افراطی«،‏ نامیده بود.‏ و اینكه صنعتی شدن فوق شتابان در جهت تحقق پیروزی نهائی سوسیالیسم در روسیه ی تنها و بدون همیاری پرولتاریای بقدرت رسیده در دیگرکشورهای جهان،‏ پیشروی با سرعتی در حد جنون،‏ با تمام قوا و به هر قیمت،‏ در واقع محرك نیرومندی برای این فرایند ‏»بوروكراتیزه نمودن كل جامعه«،‏ فراهم میسازد.‏ ترس از حمله امپریالیسم نیز،‏ محرك مستقل ‏)هر چند فرعی(‏ دیگری را برای به اجرا گذاشتن چنین فرایندی،‏ افزون می نمود.‏ یعنی حزب پرولتاریا و كل جامعه،‏ شكلی ‏»سربازخانه وار«‏ و ‏»وضعیتی جنگی«‏ بخود میگیرد 112

تا در پاسخ به هر انتقادی بتواند بگوید:‏ ‏»ارتش،‏ چرا ندارد«!‏ بجای حركت در مسیری كه،‏ پیشاهنگ و توده،‏ سیاست و اقتصاد،‏ برنامه ریزی و اجرا،‏ و غیره و غیره را یگانه كند،‏ این جداییها نه فقط همچنان باقی میماند بلكه طی روندی تشدید نیز میشود.‏ بعبارتی دیگر،‏ حكومتی كه خود را سوسیالیستی تلقی میكند اولین جایی كه باید بر آن دست بگذارد همانا بنیان مقوم مناسبات سرمایه داری یعنی نقطه تولید است.‏ اما اتحاد شوروی بدینسان،‏ بجای روی آوردن به تحقق كار ‏ِآزاد و همبسته،‏ حكومت شورایی و خودگردان تولید كنندگان بالفصل،‏ آغاز نمودن روند تجدید سازمان كار،‏ آنچه كه عمال ً پی میگیرد همانا ساختار سلسله مراتبی خشن بر كار اجتماعی است؛ امری كه مناسبات آشتی ناپذیر میان كارگران و برنامه ریزان مستبد را باز تولید میكند.‏ اگر رویکرد اکونومیستی بمثابه رویزیونیسم ‏ِراست،‏ براین باوراست که خواسته های روزمره همه چیز وهدف نهائی هیچ،‏ وبدینسان هدف نهائی را فدای مبارزه روز و رسیدن به خواسته های فوری وآنی می کند؛ رویزیونیسم چپ برعکس،‏ یعنی متمایل است تاهرمساله روزمره ای راقربانی هدف نهائی و سوسیالیسم ‏)وآن برداشت معیوبش ازآن(‏ نماید.‏ درهردومورد،‏ بجای آنکه»‏ تضاد و وحدت«‏ یعنی رابطه دیالکتیکی میان خواسته های روزوهدف نهائی فهم ولحاظ شود،‏ این ارتباط گسیخته شده و یکی را درآن دیگری درهم می شکند.‏ بیک سخن رهبری حزب بلشویک دراین زمان،‏ امر پیگیری تحقق ‏»هدف نهائی«‏ را درسرکوب ونابودی ‏»خواسته های روزمره«‏ تلقی می کرد چراکه رابطه میان ایندو را همچون»دوچیز ‏ِنسبت بهم خارجی«‏ که میان آنها»‏ تنش » وجود دارد،‏ درنظرمی گرفت!‏ اما استالینیسم بلحاظ و یا به بهانه تنگناها و بن بست هائی که طبیعتاً‏ گام به گام با آن روبرو میشود به جمع بندی خشن تری می رسد که به زعم وی مقرون به ‏»اهداف نهائی«‏ است.‏ این رویکرد،‏ در سیر حرکت جنبش انقالبی پرولتاریا،‏ بجای آنکه به 111

تا در پاسخ به هر انتقادی بتواند بگوید:‏ ‏»ارتش،‏ چرا ندارد«!‏<br />

بجای حركت در مسیری كه،‏ پیشاهنگ و توده،‏ سیاست و اقتصاد،‏ برنامه ریزی و<br />

اجرا،‏ و غیره و غیره را یگانه كند،‏ این جداییها نه فقط همچنان باقی میماند بلكه طی<br />

روندی تشدید نیز میشود.‏ بعبارتی دیگر،‏ حكومتی كه خود را سوسیالیستی تلقی میكند<br />

اولین جایی كه باید بر آن دست بگذارد همانا بنیان مقوم مناسبات سرمایه داری یعنی<br />

نقطه تولید است.‏ اما اتحاد شوروی بدینسان،‏ بجای روی آوردن به تحقق كار ‏ِآزاد و<br />

همبسته،‏ حكومت شورایی و خودگردان تولید كنندگان بالفصل،‏ آغاز نمودن روند<br />

تجدید سازمان كار،‏ آنچه كه عمال ً پی میگیرد همانا ساختار سلسله مراتبی خشن بر<br />

كار اجتماعی است؛ امری كه مناسبات آشتی ناپذیر میان كارگران و برنامه ریزان<br />

مستبد را باز تولید میكند.‏<br />

اگر رویکرد اکونومیستی <strong>بمثابه</strong> رویزیونیسم ‏ِراست،‏ براین باوراست که خواسته های<br />

روزمره همه چیز وهدف نهائی هیچ،‏ وبدینسان هدف نهائی را فدای <strong>مبارزه</strong> روز و<br />

رسیدن به خواسته های فوری وآنی می کند؛ رویزیونیسم چپ برعکس،‏ یعنی متمایل<br />

است تاهرمساله روزمره ای راقربانی هدف نهائی و سوسیالیسم ‏)وآن برداشت<br />

معیوبش ازآن(‏ نماید.‏ درهردومورد،‏ بجای آنکه»‏ تضاد و وحدت«‏ یعنی رابطه<br />

دیالکتیکی میان خواسته های روزوهدف نهائی فهم ولحاظ شود،‏ این ارتباط گسیخته<br />

شده و یکی را درآن دیگری درهم می شکند.‏ بیک سخن رهبری حزب بلشویک<br />

دراین زمان،‏ امر پیگیری تحقق ‏»هدف نهائی«‏ را درسرکوب ونابودی ‏»خواسته<br />

های روزمره«‏ تلقی می کرد چراکه رابطه میان ایندو را همچون»دوچیز ‏ِنسبت بهم<br />

خارجی«‏ که میان آنها»‏<br />

تنش »<br />

وجود دارد،‏ درنظرمی گرفت!‏<br />

اما استالینیسم بلحاظ و یا به بهانه تنگناها و بن بست هائی که طبیعتاً‏ گام به گام با آن<br />

روبرو میشود به جمع بندی خشن تری می رسد که به زعم وی مقرون به ‏»اهداف<br />

نهائی«‏ است.‏ این رویکرد،‏ در سیر حرکت جنبش انقالبی پرولتاریا،‏ بجای آنکه به<br />

111

Hooray! Your file is uploaded and ready to be published.

Saved successfully!

Ooh no, something went wrong!