گشتاورد ماركسیسم، بمثابه بعد تاریك مبارزه طبقاتی (جلد ١)

گشتاورد ماركسیسم، بمثابه بعد تاریك مبارزه طبقاتی (جلد ١) گشتاورد ماركسیسم، بمثابه بعد تاریك مبارزه طبقاتی (جلد ١)

05.02.2015 Views

خالصه آنكه،‏ استالینیسم راز حكومت واقعی پرولتاریا را درك نكرده بود ‏)یا دركی ناقص از آن داشت(.‏ چرا كه در دوران تصدی او،‏ این خود طبقه واقعی پرولتاریا ‏)افراد واقعی آن(‏ نبود كه بتوسط شوراهایش،‏ خود را به عنوان طبقه حاكم،‏ متشكل كرده باشند.‏ بل ‏»پیشاهنگ«‏ بود كه به ‏»نیابت«‏ یا ‏»وكالت«‏ از طرف پرولتاریا،‏ انحصار کاربرد قدرت را دراختیار گرفته و میكوشد خود را به سازد.‏ ‏»ممتاز«‏ عبارتی حزب استالینیستی بجای تشویق و تكیه بر انبار عظیم انرژی خالقانهای كه در پرولتاریا نهفته است،‏ بجای انگیزه دادن به كارگران كه کنترل همه چیز را در دستان خود بگیرند،‏ ابتدا به نرمی و سپس با خشونت تمام،‏ میكوشد قدرت را به تنهایی و به تمامی قبضه كند.‏ رویكردی كه در واقع،‏ جامعه شوروی را به سویی میراند كه تحت آن،‏ نه شوراها بلكه حزب است که دستگاه دولت را تعیین میكند و به نام طبقه كارگر ِ ‏»انتزاعی«،‏ حكومت می نماید.‏ بجای کارگران زنده ای که هریک نام و نشانی دارند،‏ حزب پرولتاریای ‏»کلی«‏ ، بلشویک میکوشد ‏»مجرد«‏ و ‏»بی زمان«‏ را بنشاند و خود به نمایندگی از آن،‏ براین افراد زنده فرمان براند.‏ چراکه این رویکرد چپ رو و رمانتیک بر این اعتقاد است که روح جنبش انقالبی طبقه کارگر،‏ خود را در وجود قهرمانانش ‏)پیشاهنگانش(‏ نشان میدهد و اراده ی پیشاهنگ همانا خمیره ی تاریخ است وهدف های آنرابه پیش می برد.‏ درصورتیکه ازنظر مارکس و انگلس،‏ سوسیالیسم-‏ دروهله نخست کار - خود توده ها ست،‏ و در این مسیراست که قهرمانان و پیشاهنگان،‏ نقش بسیار ارزنده ای را ایفا میکنند.‏ ازنظر مارکس و انگلس،‏ پیشاهنگ نقش بزرگی درتاریخ ایفا میکند،‏ با این وجود،‏ فاعل کنش های تاریخی،‏ نه پیشاهنگ بلکه طبقات اجتماعی هستند.‏ ولذا امر پیشرفت بسوی سوسیالیسم بایدگام به گام ازطریق مشارکت فعاالنه توده ها انجام شود و زیر نفوذ مستقیم آنها و تحت کنترل فعالیت عمومی زحمتکشان باشد.‏ امری که برخاسته از آموزش سیاسی رشد یابنده ی توده های مردم - 179 بتوسط

حزب پیشاهنگ - است.‏ این همان مضمونی است که لوکاچ بنحو موجزی آنرابیان میدارد:‏ ‏»استقالل سازمانی اگر درعین حال باتوجه تاکتیکی مداوم به سطح آگاهی ‏ِگسترده ترین وعقب مانده ترین توده ها،‏ توانائی عمل،‏ انتقاد ازخود،‏ اصالح واعتالی نظری تمام کسانی که پیوسته در کنش متقابل باهم بسرمی برند همراه نباشد،‏ معنائی ندارد و به فرقه گرائی می انجامد....حزب کمونیست حتّی ازلحاظ نظری نیز به جای پرولتاریا عمل نمی کند.«‏ ‏)»در دفاع از تاریخ و آگاهی طبقاتی«(‏ لیكن حزبی كه اراده خود را بر طبقه كارگر و توده های زحمتكش تحمیل كند،‏ در واقع آنها را مطیع میخواهد و در جایگاه پست قرار داده است.‏ بعبارتی دیگر،‏ حزبی كه طبقه را در فرایند تصمیم گیریها دخالت ندهد،‏ حزبی كه به نیابت از طبقه كارگر تصمیم بگیرد و عمل كند،‏ در واقع خود را بر فراز سر طبقه كارگر قرار داده ولذا - كمی دیرتر یا زودتر-‏ آشكارا و بیمحابا بمثابه دشمن طبقاتی،‏ رو در روی طبقه خواهد ایستاد تا بر گرده آن سوار شود.‏ چرا كه جدایی كار فكری از كار یدی،‏ و به تبع آن،‏ مناسبات فرمان دهی و فرمان بری،‏ در واقع بنیاد وجود طبقات اجتماعی محسوب میشود؛ لذا اساساً‏ انگیزه پرولتاریا برای تسخیر قدرت سیاسی آنست که چنین قدرتی را درجهت ایجاد پیش شرطهایی بكار گیرد كه امحاء آن ‏»بنیاد«‏ را هدف نهایی خود میداند.‏ این بمعنی آن است كه چنین فرایندی از همان لحظه تسخیر قدرت سیاسی باید آغاز شود.‏ در صورتی كه در دوران استالینیسم،‏ روندی معكوس پی گرفته میشود؛ بگونهای كه دبیر اول،‏ كمیته مركزی را،‏ كمیته مركزی،‏ حزب را،‏ و این مجموعه،‏ دیگر دستگاههای دیكتاتوری پرولتاریا را در واقع به بند میكشد،‏ مهار میكند و تابع خط مشی ‏»دستوری«‏ خویش میگرداند.‏ وبدینسان رهبری حزب بلشویک بگونه ای بالمنازع،‏ خودرا صاحب ِ تصمیم و تدبیر لوکزامبورگ:‏ « تلقی میکند،‏ یابقول تنها ارگانی است که فکر میکند،‏ نقشه میکشد و برای همه تصمیم 113

حزب پیشاهنگ - است.‏ این همان مضمونی است که لوکاچ بنحو موجزی آنرابیان<br />

میدارد:‏<br />

‏»استقالل سازمانی اگر درعین حال باتوجه تاکتیکی مداوم به سطح آگاهی ‏ِگسترده<br />

ترین وعقب مانده ترین توده ها،‏ توانائی عمل،‏ انتقاد ازخود،‏ اصالح واعتالی نظری<br />

تمام کسانی که پیوسته در کنش متقابل باهم بسرمی برند همراه نباشد،‏ معنائی ندارد و<br />

به فرقه گرائی می انجامد....حزب کمونیست حتّی ازلحاظ نظری نیز به جای<br />

پرولتاریا عمل نمی کند.«‏ ‏)»در دفاع از تاریخ و آگاهی <strong>طبقاتی</strong>«(‏<br />

لیكن حزبی كه اراده خود را بر طبقه كارگر و توده های زحمتكش تحمیل كند،‏ در<br />

واقع آنها را مطیع میخواهد و در جایگاه پست قرار داده است.‏ بعبارتی دیگر،‏ حزبی<br />

كه طبقه را در فرایند تصمیم گیریها دخالت ندهد،‏ حزبی كه به نیابت از طبقه كارگر<br />

تصمیم بگیرد و عمل كند،‏ در واقع خود را بر فراز سر طبقه كارگر قرار داده ولذا<br />

-<br />

كمی دیرتر یا زودتر-‏ آشكارا و بیمحابا <strong>بمثابه</strong> دشمن <strong>طبقاتی</strong>،‏ رو در روی طبقه<br />

خواهد ایستاد تا بر گرده آن سوار شود.‏ چرا كه جدایی كار فكری از كار یدی،‏ و به<br />

تبع آن،‏ مناسبات فرمان دهی و فرمان بری،‏ در واقع بنیاد وجود طبقات اجتماعی<br />

محسوب میشود؛ لذا اساساً‏ انگیزه پرولتاریا برای تسخیر قدرت سیاسی آنست که<br />

چنین قدرتی را درجهت ایجاد پیش شرطهایی بكار گیرد كه امحاء آن ‏»بنیاد«‏ را<br />

هدف نهایی خود میداند.‏ این بمعنی آن است كه چنین فرایندی از همان لحظه تسخیر<br />

قدرت سیاسی باید آغاز شود.‏ در صورتی كه در دوران استالینیسم،‏ روندی معكوس<br />

پی گرفته میشود؛ بگونهای كه دبیر اول،‏ كمیته مركزی را،‏ كمیته مركزی،‏ حزب<br />

را،‏ و این مجموعه،‏ دیگر دستگاههای دیكتاتوری پرولتاریا را در واقع به بند میكشد،‏<br />

مهار میكند و تابع خط مشی ‏»دستوری«‏ خویش میگرداند.‏ وبدینسان رهبری حزب<br />

بلشویک بگونه ای بالمنازع،‏ خودرا صاحب ِ تصمیم و تدبیر<br />

لوکزامبورگ:‏ «<br />

تلقی میکند،‏ یابقول<br />

تنها ارگانی است که فکر میکند،‏ نقشه میکشد و برای همه تصمیم<br />

113

Hooray! Your file is uploaded and ready to be published.

Saved successfully!

Ooh no, something went wrong!