گشتاورد ماركسیسم، بمثابه بعد تاریك مبارزه طبقاتی (جلد ١)

گشتاورد ماركسیسم، بمثابه بعد تاریك مبارزه طبقاتی (جلد ١) گشتاورد ماركسیسم، بمثابه بعد تاریك مبارزه طبقاتی (جلد ١)

05.02.2015 Views

جریان،‏ صدای خود را به گوشها برسانند.«‏‎1‎ به سخنی دیگر،‏ سرکوب خشونت بارمبارزه ایدئولوژیک بتوسط استالین بی گمان اخالقاً‏ سزاوار سرزنش و حتی نفرت است اما نكته اینجاست كه هیچیك از معترضین به کرداراستالین،‏ این موضع گیری خویش را از توصیف واقعیت ‏»دیالكتیك درونی ماركسیسم«،‏ استنتاج نمیكنند.‏ بعبارتی از آنجا كه این مخالفتها ‏)با سركوب مبارزه نظری و حذف منتقدین(،‏ مبتنی بر درك و فهم جایگاه مهم و ضروری رویزیونیسم نیست،‏ شكل شماتت اخالقی حسرت بار بخود میگیرد.‏ درصورتیکه اینجا صحبت صرفاً‏ بر سر اخالقیات انتزاعی نیست.‏ چه،‏ صدور داوری اخالقی و ‏»محكوم نمودن«‏ صرف سركوب مبارزه نظری،‏ یك چیز است و توضیح علمی چرایی و نیز نتایج مخرب چنین اقدامی،‏ یك چیز دیگر!‏ وانگهی،‏ عدم درك آنها از تفاوت كیفی و ماهوی میان رویزیونیسم و ‏»سوسیال - امپریالیسم«،‏ در واقع امر تشخیص و قضاوت در باب موضوعی بس با اهمیت را مخدوش و حتی ناممكن میسازد.‏ و آن اینكه اقدام به ‏»اخراج«‏ از حزب انقالبی و ‏»جدایی كامل«،‏ درچه وضعیتی درست است و در چه وضعیتی نادرست؟ به سخنی دیگر،‏ ایده ‏»بگذار صد گل بشكفد«،‏ در مقابل پرسش تعیین كنندهای قرار میگیرد مبنی بر این كه:‏ آیا ارائه دیدگاههای ‏»سوسیال - امپریالیستی«‏ دریک حزب انقالبی،‏ به معنی ‏»شكفتن گل«‏ محسوب میشود؟ بنابراین آنچه كه باید فهم شود آن است كه تا آنجائی كه موضوع مربوط به ایدههایی است كه هنوز در چارچوب ماركسیسم قرار دارد توهمات رویزیونیستی باشد - - حتی اگر این ایدهها بیانگر میتواند ‏)و باید اجازه داد(‏ كه ‏»بشكفد«؛ چرا كه وجود اختالفات و تعارض در درون ماركسیسم ، امری كامال ً طبیعی است.‏ اما تعارض یاد شده،‏ تعریف و محدوده مشخصی دارد.‏ لذا چارچوب و كادر ماركسیسم دارای خطوط قرمزی نیز هست كه عبور از آن،‏ ادامه كار مشترك را غیرممكن میسازد؛ 1۵7

یعنی آنگاه كه صحبت بر سر ارائه ایدههای ‏»سوسیال - امپریالیستی«‏ و دفاع آشكار از بورژوازی است،‏ این دیگر نه ‏»شكفتن گل«‏ بلكه در واقع سر باز كردن دملی چركین و جاری شدن چرك و خونابه آن است؛ امری كه جا و مكان آن مسلماً‏ در حزب انقالبی طبقه كارگر نمیتواند باشد:‏ اخراج یا جدایی كامل فكری و تشكیالتی از آنان،‏ نه کمتر و نه بیشتر.‏ چپ بیك كالم،‏ مخالفت با سركوب مبارزه نظری،‏ از زاویه ‏»بگذار صد گل بشكفد«‏ و نیزسخن گفتن از»لزوم وجود دو گرایش درحزب«(،‏ از آنجائی كه سیالیت ‏)تغییرپذیری(‏ وگرایش به پختگی رویزیونیسم،‏ ونیز تفاوت ماهوی میان رویزیونیسم و ‏»سوسیال-امپریالیسم«‏ را فهم نكرده است،‏ درواقع بمنزله مرزبندی با رویزیونیسم استالینی از موضع رویزیونیسم راست وپاسیفیستی است ومبین نگاهی احساساتی و»گل وبلبلی«،‏ به مساله ای به این بزرگی و با این درجه ی اهمیت.‏ به عبارتی استفاده از ادبیات ‏»گل وبلبلی«‏ شاید بتواند مکملی برای یک توضیح علمی ازاستالینیسم باشد،‏ اما قطعاً‏ جایگزین آن نتواند بود.‏ بیك سخن،‏ بلتهایم و دیگران،‏ نسبت به سركوب مبارزه نظری بتوسط استالینیسم از خود انزجار نشان میدهند و از لزوم دمكراسی حزبی به دفاع برمیخیزند،‏ اما همگی از بررسی علمی آن فرو میمانند و این ‏»سركوب«‏ رویزیونیستی استالینیسم از مفهوم رویزیونیسم،‏ تلقی نمیكنند.‏ را مرتبط با برداشت تردید لنین در صحت نظریه خویش ممكن است نوشته حاضر از این بابت مورد انتقاد واقع شود كه نویسنده كوشیده است تا رویكرد خاص خود درباب نظریه ‏»حزب انقالبیون حرفهای«‏ را،‏ به نام لنین عرضه كند و آراء وی را به نوعی ‏»مصادره به مطلوب«‏ نموده است.‏ این اتهام خصوصاً‏ بااین ادعا نیز میتواند توجیه و تقویت شود كه لنین هرگز و در هیچ كجا به 1۵1

جریان،‏ صدای خود را به گوشها برسانند.«‏‎1‎<br />

به سخنی دیگر،‏ سرکوب خشونت بار<strong>مبارزه</strong> ایدئولوژیک بتوسط استالین بی گمان<br />

اخالقاً‏ سزاوار سرزنش و حتی نفرت است اما نكته اینجاست كه هیچیك از معترضین<br />

به کرداراستالین،‏ این موضع گیری خویش را از توصیف واقعیت ‏»دیالكتیك درونی<br />

ماركسیسم«،‏ استنتاج نمیكنند.‏ بعبارتی از آنجا كه این مخالفتها ‏)با سركوب <strong>مبارزه</strong><br />

نظری و حذف منتقدین(،‏ مبتنی بر درك و فهم جایگاه مهم و ضروری رویزیونیسم<br />

نیست،‏ شكل شماتت اخالقی حسرت بار بخود میگیرد.‏ درصورتیکه اینجا صحبت<br />

صرفاً‏ بر سر اخالقیات انتزاعی نیست.‏ چه،‏ صدور داوری اخالقی و ‏»محكوم<br />

نمودن«‏ صرف سركوب <strong>مبارزه</strong> نظری،‏ یك چیز است و توضیح علمی چرایی و<br />

نیز نتایج مخرب چنین اقدامی،‏ یك چیز دیگر!‏<br />

وانگهی،‏ عدم درك آنها از تفاوت كیفی و ماهوی میان رویزیونیسم و ‏»سوسیال<br />

-<br />

امپریالیسم«،‏ در واقع امر تشخیص و قضاوت در باب موضوعی بس با اهمیت را<br />

مخدوش و حتی ناممكن میسازد.‏ و آن اینكه اقدام به ‏»اخراج«‏ از حزب انقالبی و<br />

‏»جدایی كامل«،‏ درچه وضعیتی درست است و در چه وضعیتی نادرست؟<br />

به سخنی دیگر،‏ ایده ‏»بگذار صد گل بشكفد«،‏ در مقابل پرسش تعیین كنندهای قرار<br />

میگیرد مبنی بر این كه:‏ آیا ارائه دیدگاههای ‏»سوسیال<br />

-<br />

امپریالیستی«‏ دریک حزب<br />

انقالبی،‏ به معنی ‏»شكفتن گل«‏ محسوب میشود؟<br />

بنابراین آنچه كه باید فهم شود آن است كه تا آنجائی كه موضوع مربوط به ایدههایی<br />

است كه هنوز در چارچوب ماركسیسم قرار دارد<br />

توهمات رویزیونیستی باشد<br />

-<br />

-<br />

حتی اگر این ایدهها بیانگر<br />

میتواند ‏)و باید اجازه داد(‏ كه ‏»بشكفد«؛ چرا كه وجود<br />

اختالفات و تعارض در درون ماركسیسم ، امری كامال ً طبیعی است.‏ اما تعارض یاد<br />

شده،‏ تعریف و محدوده مشخصی دارد.‏ لذا چارچوب و كادر ماركسیسم دارای<br />

خطوط قرمزی نیز هست كه عبور از آن،‏ ادامه كار مشترك را غیرممكن میسازد؛<br />

1۵7

Hooray! Your file is uploaded and ready to be published.

Saved successfully!

Ooh no, something went wrong!