گشتاورد ماركسیسم، بمثابه بعد تاریك مبارزه طبقاتی (جلد ١)

گشتاورد ماركسیسم، بمثابه بعد تاریك مبارزه طبقاتی (جلد ١) گشتاورد ماركسیسم، بمثابه بعد تاریك مبارزه طبقاتی (جلد ١)

05.02.2015 Views

بالفعلاش،‏ كلیت خویش را دربرگیرد،‏ سبب خواهد شد تا تمامی راههای خروج برای حل تضادهای اجتماعی،‏ بسته شود.‏ و اینكه روند مبارزه طبقاتی پرولتاریا منهای مبارزه نظری،‏ در واقع گشودن هر دری به سوی برخورد سنجیده با معضالت را ناممكن میسازد،‏ و یگانه گذرگاه حركت رو به پیش را مسدود میكند.‏ لیكن حزبی كه به سبب قدغن كردن بحث و نظر و اندیشهورزی،‏ فاقد خرد جمعی ولذا ناتوان از ارائه تحلیلی درست از ‏»وضعیت«‏ باشد؛ حزبی كه به لحاظ نظری،‏ بر سیر امور وقایع هیچگونه اشرافی نداشته و پیش بینیهایش دائماً‏ غلط از آب در میآید،‏ طبیعتاً‏ قدم به قدم غافلگیر خواهد شد.‏ یعنی پیوسته و دم به دم با وضعیت جدیدی رودررو میشود كه آن را نمیخواسته،‏ پیشبینیاش نمیكرده و هیچ نوع تمهیداتی برای آن نیاندیشیده است.‏ به بیان دیگر،‏ چنین حزبی كه ازیکسو دائماً‏ با پیامدهای ناخوشاینداما قصد نکرده ی سیاست هایش مواجه میشود و از سوی دیگر به دلیل مرعوب ساختن و یا حذف منتقدین،‏ ظرفیت انتقاد از خود و تصحیح مسیر حركتش را نیز از دست داده و بدینسان از نظر فكری خود را کامال ً عقیم ساخته است،‏ ناگزیر به آمریت شدت یافتهتر و بیش از پیش،‏ روی آور خواهد شد.‏ یعنی درست همان رفتاری كه شكاف میان رهبری و بدنه حزب،‏ و همچنین روزافزون تعمیق خواهد بخشید.‏ ‏)شكاف(‏ بلشویك پس از مرگ لنین،‏ فروغلتیدن در آن را میآغازد.‏ مخلص كالم آنكه،‏ رویكردی كه به میان حزب و طبقه را بگونهای این دقیقاً‏ همان سراشیبی انحطاط است كه حزب سركوب مبارزه نظری و به ‏»حذف«‏ رویزیونیسم میاندیشد،‏ ماركسیسم اصیل و حقیقی را نه عنصری از یك فرایند دیالكتیكی،‏ بل بگونهای ‏»كامل در خود«،‏ ‏»قائم به ذات«،‏ ‏»تمامیت همگون و راكد«،‏ تلقی میكند.‏ در صورتی كه چنین شرحی از ماركسیسم به هر صورتی كه بیان گردد،ازنظرتئوریک کامال ً غلط و از نظرعملی اساساً‏ ضد مولد یعنی نازاست؛ 147

و اینكه اگر ماركسیسم بدین گونه بود،‏ دیگر برایش كاری نمیشد كرد و اصال ً نیازی هم نبود تا كاری برای آن انجام شود.‏ به بیانی دیگر،‏ سازمان سیاسی پرولتاریا - حزب كمونیست - چیزی نیست بجز شكل واقعی میانجیگری كه آگاهی طبقاتی پرولتاریا،‏ با آن و از طریق آن رشد مییابد و خود را مستقل و منسجم میسازد تا بتواند در فرایند مبارزه طبقاتی پرولتاریا نقش واقعی خود را ایفاء كند.‏ لذا این استقالل و انسجام،‏ چیزی نیست كه یكبار و برای همیشه پدید آید و منجمد شود؛ بلكه بطور دائمی از رهگذر نبرد با آگاهی كاذب آفریده میشود وخود را روز آمد میكند.‏ پس ماركسیسم خود را به هیچ شكل از پیش تعیین شدهای بازتولید نمیكند.‏ یعنی در جستجوی آن نیست كه همان بماند كه شرایط پیشین به آن شكل داده است؛ بل هماره در حال تغییر و حركت مطلق برای ‏»شدن«‏ است و سوژه انسانی در جریان پراكسیس خود،‏ متصال ً دیالكتیك انقالبیاش را از نو ابداع میكند.‏ بنابراین ماركسیسم بمثابه پارهای از فرایند مبارزه طبقاتی پرولتاریا،‏ نه چیزی منجمد یا مجرد،‏ بلكه همیشه مشخص است،‏ یعنی در تك و تاب است تا مفاهیم كلی سوسیالیسم علمی را در رابطه با موقعیت عینی در حال تغییر،‏ مداوماً‏ از نو بپروراند؛ یعنی میكوشد در هر لحظه،‏ معنای انقالبی همان لحظه مشخص را برای پرولتاریا واقعاً‏ تجسم بخشد:‏ تجدید سالح نظری پرولتاریا و روز آمد ساختن آن.‏ بعبارتی اینجا صحبت از یك جریان انضمامی،‏ یا پارهای از یك جریان انضمامی،‏ زنده و در حال حركت است و نه یك وضعیت متصلب؛ گشوده است و گشایش به سمت پیشروی در موقعیتهای نو به نو؛ بر یك سری مفاهیم خشك كه یكبار و برای همیشه كشف شده و به همان صورت نیز مومیایی شده است با آرامش لم نداده است بطوری كه تحت هر نوع شرایط گوناگون بتوان آن رامورداستفاده ‏»باسمهای«‏ قرار داد.‏ مارکسیسم،‏ همانا تحلیل مشخص از شرایط مشخص است و نه ارجاع اتوماتیک 141

بالفعلاش،‏ كلیت خویش را دربرگیرد،‏ سبب خواهد شد تا تمامی راههای خروج برای<br />

حل تضادهای اجتماعی،‏ بسته شود.‏<br />

و اینكه روند <strong>مبارزه</strong> <strong>طبقاتی</strong> پرولتاریا<br />

منهای<br />

<strong>مبارزه</strong> نظری،‏ در واقع گشودن هر دری به سوی برخورد سنجیده با معضالت را<br />

ناممكن میسازد،‏ و یگانه گذرگاه حركت رو به پیش را مسدود میكند.‏<br />

لیكن حزبی كه به سبب قدغن كردن بحث و نظر و اندیشهورزی،‏ فاقد خرد جمعی<br />

ولذا ناتوان از ارائه تحلیلی درست از ‏»وضعیت«‏ باشد؛ حزبی كه به لحاظ نظری،‏<br />

بر سیر امور وقایع هیچگونه اشرافی نداشته و پیش بینیهایش دائماً‏ غلط از آب در<br />

میآید،‏ طبیعتاً‏ قدم به قدم غافلگیر خواهد شد.‏<br />

یعنی پیوسته و دم به دم با وضعیت<br />

جدیدی رودررو میشود كه آن را نمیخواسته،‏ پیشبینیاش نمیكرده و هیچ نوع<br />

تمهیداتی برای آن نیاندیشیده است.‏<br />

به بیان دیگر،‏ چنین حزبی كه ازیکسو دائماً‏ با پیامدهای ناخوشاینداما قصد نکرده ی<br />

سیاست هایش مواجه میشود و<br />

از<br />

سوی دیگر به دلیل مرعوب ساختن و یا حذف<br />

منتقدین،‏ ظرفیت انتقاد از خود و تصحیح مسیر حركتش را نیز از دست داده و<br />

بدینسان از نظر فكری خود را کامال ً عقیم ساخته است،‏<br />

ناگزیر به آمریت شدت<br />

یافتهتر و بیش از پیش،‏ روی آور خواهد شد.‏ یعنی درست همان رفتاری كه شكاف<br />

میان رهبری و بدنه حزب،‏ و همچنین<br />

روزافزون تعمیق خواهد بخشید.‏<br />

‏)شكاف(‏<br />

بلشویك پس از مرگ لنین،‏ فروغلتیدن در آن را میآغازد.‏<br />

مخلص كالم آنكه،‏ رویكردی كه به<br />

میان حزب و طبقه را بگونهای<br />

این دقیقاً‏ همان سراشیبی انحطاط است كه حزب<br />

سركوب <strong>مبارزه</strong> نظری و به<br />

‏»حذف«‏<br />

رویزیونیسم میاندیشد،‏ ماركسیسم اصیل و حقیقی را نه عنصری از یك فرایند<br />

دیالكتیكی،‏ بل بگونهای<br />

‏»كامل در خود«،‏<br />

‏»قائم به ذات«،‏<br />

‏»تمامیت همگون و<br />

راكد«،‏ تلقی میكند.‏ در صورتی كه چنین شرحی از ماركسیسم به هر صورتی كه<br />

بیان گردد،ازنظرتئوریک کامال ً غلط و از نظرعملی اساساً‏ ضد مولد یعنی نازاست؛<br />

147

Hooray! Your file is uploaded and ready to be published.

Saved successfully!

Ooh no, something went wrong!