گشتاورد ماركسیسم، بمثابه بعد تاریك مبارزه طبقاتی (جلد ١)
گشتاورد ماركسیسم، بمثابه بعد تاریك مبارزه طبقاتی (جلد ١) گشتاورد ماركسیسم، بمثابه بعد تاریك مبارزه طبقاتی (جلد ١)
نگرش »خطی و ساده« به فرایند مبارزه طبقاتی پرولتاریاست. یعنی برداشتی اساساً غیر دیالكتیكی است هم در باب ارتباط میان ماركسیسم و جنبش عینی طبقه كارگر، و هم در مورد رابطه میان عناصر متضاد سازنده خود ماركسیسم.0 استالینیسم از تحلیل لوکزامبورگ در باب »ریشههای عمیق اجتماعی رویزیونیسم«، و از سخنان لنین در مورد »اجتناب ناپذیر بودن رویزیونیسم«، هیچ و مطلقاً هیچ سردرنیاورده بود؛ عالوه برآن، از فراخیزی ماركسیسم ازدل تضاد درونیاش، یعنی رخداد زاده شدن حزب بلشویك از دل حزب سوسیال دمكرات در كه خود نیز در آن حضور داشت خود را - 2921،2924 - - هیچ مفهومی دستگیراش نشده بود. با این وجود، و فقط خود را - »ماركسیست اصیل« تلقی مینمود.4 به سخنی دیگر، استالینیسم از سرنوشت شوم حزب سوسیال دمكرات آلمان، فقط این »درس« را آموخت كه: اگر قرار بر این باشد كه رویزیونیسم پس از شكل گیری و تولداش به بورژوازی ملحق شود و فاجعه ببار بیاورد، همان به كه اصال ً از مادر زاده نشود!! به عبارتی بودن »منفی بودن« این نقش نیست. نقش رویزیونیسم در این چرخه، بمعنی غیر ضروری رویزیونیسم پنداره ای بیش نیست اما پنداره ای ضروری است؛ رویزیونیسم شرّ محض نیست بل ش ّر ضروری، و یا، شر مفید است؛ زیرا هم نشان از واقعیتی دارد و هم نشانهای از فقدان واقعیت؛ هم بیانگر بیراهه است و هم بحث و تقابلی را برمیانگیزاند تا مسیر درست شناخته شود. لیكن استالینیسم که هرگزچیزی ازدیالکتیک فهم نکرده بود می پنداشت كه رویزیونیسم چیزی است كه در میان حزب انقالبی »تفرقه« میاندازد و آن را میكند ولذا » تقسیم « »شر محض« است و وجوداش »غیرضروری«. استالینیسم ساده لوحانه، نیت آن داشت تا حزب را از شر این بال )ی درونی( پیشروی حقیقی جنبش انقالبی را خواهان است باید آن « الب » در امان دارد، در صورتی كه هر كس كه 140 را نیز پذیرا باشد.
اما این سطحی نگری و این خام فكری در واقع توهمی بس خطرناك را پیآیند داشت مبنی بر اینكه میتوان و الزم است كه از روی سر این وضعیت پرید، آن را دور زد و یا از پیش، ممنوعاش اعالم نمود! بدیگر كالم تفكری كه استالین آن را نمایندهگی میكرد میبایست این دو )یعنی ماركسیسم و رویزیونیسم( را مستقل و جدا از یكدیگر، در نظر گرفته باشد؛ بطوری كه گویی آنها در یكدیگر نفوذ ناپذیرند و تأثیر متقابلی بر رشد یكدیگر ندارند ولذا حضور ِیكی فقط در عدم یا نیستی آن دیگری میسر میشود و بس. دیوار خود آهنین ِ ساخته ی استالینیستی میان مارکسیسم ورویزیونیسم- دیواری که زائیده ی ناشناخته ماندن وعدم فهم رویزیونیسم بعنوان»دگر«است - موجب ترس ِکور ازآن ولذاموجب برخوردهای خشونت بار شده است. ازاینرو استالینیسم نه بدنبال نفی دیالكتیكی )یا بقول هگل: »نفی ویژه«( كه تكامل پدیده را تضمین میكند، بل در پی نفی »ساده«، نفی - »ناب« نفی به هر قیمت - است و نابودی رویزیونیسم را فقط برای نابودیش خواهان است و نه برای تكامل فرایند ماركسیسم وجنبش انقالبی پرولتاریا. لذا كامال ً طبیعی است كه در پایان كار، نیستی و پوچی )تهی شدن ماركسیسم از محتوا(، یعنی انحطاط را به ارمغان میآورد ونه پیشرفت وتكامل را. لیكن بدینسان، مبارزه استالینیستی با رویزیونیسم، در واقع مبارزهای رویزیونیستی با رویزیونیسم محسوب میشود و از این رو ناكام است. بعبارتی دیگر، عدم درك از ماهیت رویزیونیسم، استالین را خواستار حزبی چنان »یكپارچه« و »تك آوا« میكند كه در آن هر كس همچون حضرت دبیر كل فكر نكند - اخراج است. روندی كه با تحقق آن، خرد جمعی حزب در بهترین حالت - - - و كل پرولتاریا مستحق به خرد یك فرد )یعنی دبیر كل(، تقلیل مییابد. استالین مبارزین حزب را به فداكاری تشویق میكند و همچنین صراحتاً و آمرانه به آنان توصیه میكند كه مبادا حزب پرولتری را با »كلوپ بحث و جدل«، اشتباه بگیرند! در صورتی كه سوسیالیسم بواقع تنها 144
- Page 193 and 194: همچون »جنبش همبست
- Page 195 and 196: معرفی کرد، پایدار
- Page 197 and 198: اشتباه این دو- الب
- Page 199 and 200: تاخیر صورت می گیرد«
- Page 201 and 202: لیكن نویسنده جزوه
- Page 203 and 204: ص) همانگونه که مشا
- Page 205 and 206: نمودار میشد، هم ا
- Page 207 and 208: وابسته به همین تشكل
- Page 209 and 210: كه چرا »مسئله ایج
- Page 211 and 212: همان كارخانه، درگ
- Page 213 and 214: تشخیص و به زبان خود
- Page 215 and 216: ( بی» ابژكتیو جامع
- Page 217 and 218: و كالم آخر آنكه، ك
- Page 219 and 220: فصل پنجم لوكاچ و آگ
- Page 221 and 222: در دوران امپریالیس
- Page 223 and 224: از اینرو حضور دائمی
- Page 225 and 226: »تطابق كلی بین تق
- Page 227 and 228: بعبارتی دیگر و همان
- Page 229 and 230: بلكه پیكارهای هموا
- Page 231 and 232: و تنگاتنگ با مبارزه
- Page 233 and 234: پاسخی در خور به معض
- Page 235 and 236: درایجاد زمینه برای
- Page 237 and 238: - برمیانگیزاند، ت
- Page 239 and 240: اندیشه و آراء، کا
- Page 241 and 242: آنارشیستی« دارند
- Page 243: انحطاط آن را بشارت
- Page 247 and 248: انگیزههای درونی خو
- Page 249 and 250: و اینكه اگر ماركسیس
- Page 251 and 252: است و نه به معنی انج
- Page 253 and 254: قدرت سیاسی بتوسط پر
- Page 255 and 256: آنچه كه این تفكر كم
- Page 257 and 258: لیکن دریک جمعبندی ا
- Page 259 and 260: یعنی آنگاه كه صحبت
- Page 261 and 262: حزب انقالبیون حرفه
- Page 263 and 264: محسوب می شد که لنین
- Page 265 and 266: به حد مكفی، یعنی ف
- Page 267 and 268: بار پرولتاریا« را
- Page 269 and 270: كافی است متذكر شویم
- Page 271 and 272: حال، یعنی پس از ای
- Page 273 and 274: ر) به عبارتی دیگر،
- Page 275 and 276: حزب بلشویک دراین دو
- Page 277 and 278: و نقصان های نظری وب
- Page 279 and 280: نافرمان اتحادیهها -
- Page 281 and 282: حزب پیشاهنگ - است.
- Page 283 and 284: تا در پاسخ به هر انت
- Page 285 and 286: اما در عرصه نظری،
- Page 287 and 288: و هم مخالف سلب حق تع
- Page 289 and 290: بلعكس، علیه توطئه
- Page 291 and 292: را زیر سؤال بردند.«
- Page 293 and 294: میسازد و نه بطور مط
اما این سطحی نگری و این خام فكری در واقع توهمی بس خطرناك را پیآیند داشت<br />
مبنی بر اینكه میتوان و الزم است كه از روی سر این وضعیت پرید، آن را دور زد<br />
و یا از پیش، ممنوعاش اعالم نمود!<br />
بدیگر كالم تفكری كه استالین آن را نمایندهگی میكرد میبایست این دو )یعنی<br />
ماركسیسم و رویزیونیسم( را مستقل و جدا از یكدیگر، در نظر گرفته باشد؛ بطوری<br />
كه گویی آنها در یكدیگر نفوذ ناپذیرند و تأثیر متقابلی بر رشد یكدیگر ندارند ولذا<br />
حضور ِیكی فقط در عدم یا نیستی آن دیگری میسر میشود و بس. دیوار<br />
خود آهنین ِ<br />
ساخته ی استالینیستی میان مارکسیسم ورویزیونیسم- دیواری که زائیده ی ناشناخته<br />
ماندن وعدم فهم رویزیونیسم بعنوان»دگر«است<br />
-<br />
موجب ترس ِکور ازآن ولذاموجب<br />
برخوردهای خشونت بار شده است. ازاینرو استالینیسم نه بدنبال نفی دیالكتیكی )یا<br />
بقول هگل: »نفی ویژه«( كه تكامل پدیده را تضمین میكند، بل در پی نفی »ساده«، نفی<br />
- »ناب«<br />
نفی به هر قیمت<br />
-<br />
است و نابودی رویزیونیسم را فقط برای نابودیش<br />
خواهان است و نه برای تكامل فرایند ماركسیسم وجنبش انقالبی پرولتاریا. لذا كامال ً<br />
طبیعی است كه در پایان كار، نیستی و پوچی )تهی شدن ماركسیسم از محتوا(، یعنی<br />
انحطاط را به ارمغان میآورد ونه پیشرفت وتكامل را.<br />
لیكن بدینسان، <strong>مبارزه</strong> استالینیستی با رویزیونیسم، در واقع <strong>مبارزه</strong>ای رویزیونیستی<br />
با رویزیونیسم محسوب میشود و از این رو ناكام است. بعبارتی دیگر، عدم درك از<br />
ماهیت رویزیونیسم، استالین را خواستار حزبی چنان »یكپارچه« و »تك آوا« میكند<br />
كه در آن هر كس همچون حضرت دبیر كل فكر نكند<br />
-<br />
اخراج است. روندی كه با تحقق آن، خرد جمعی حزب<br />
در بهترین حالت<br />
-<br />
-<br />
-<br />
و كل پرولتاریا<br />
مستحق<br />
به خرد<br />
یك فرد )یعنی دبیر كل(، تقلیل مییابد. استالین مبارزین حزب را به فداكاری تشویق<br />
میكند و همچنین صراحتاً و آمرانه به آنان توصیه میكند كه مبادا حزب پرولتری را<br />
با »كلوپ بحث و جدل«، اشتباه بگیرند! در صورتی كه سوسیالیسم بواقع تنها<br />
144