گشتاورد ماركسیسم، بمثابه بعد تاریك مبارزه طبقاتی (جلد ١)

گشتاورد ماركسیسم، بمثابه بعد تاریك مبارزه طبقاتی (جلد ١) گشتاورد ماركسیسم، بمثابه بعد تاریك مبارزه طبقاتی (جلد ١)

05.02.2015 Views

مخالفین،‏ آینده محتومی را رقم خواهد زد كه از سرنگونی دولت پرولتری نیز بمراتب بدتر و فاجعهبارتر است و اعتبار و حیثیت سوسیالیسم و آراء ماركس را در نزد توده های مردم خدشهدار میسازد.‏ سقوط كمون پاریس به دست بورژوازی،‏ مرگ باشكوه و قهرمانانه اسپارتاكوس بر صلیب را تداعی میكند،‏ اما فروپاشی دولت اتحاد شوروی در دوران گورباچف،‏ منظره چندشآور متالشی شدن كفتاری ورم كرده را.‏ بنابراین ماركسیسم همانا فرایند ‏)یا وحدتی(‏ است كه متضمن جنبههای متمایز است،‏ یك جوهر سره نیست،‏ بل عاملی است كه زندگی دارد و از اینرو در درون خود دچار كشمكش است.‏ لذا دفاع از ‏»حق گرایش«،‏ بیانگر چیزی نیست مگر كوشش حزب پرولتری در متحد ساختن اجزای متضاد خویش،‏ بصورت قدرتی واحد،‏ در وحدتی زنده.‏ وانگهی،‏ وجود ‏»حق گرایش«،‏ آن شرایط مساعدی را فراهم میسازد تا صورت الزمی از حركت - نفی و سپس نفی نفی - امكان شكل گرفتن بیابد؛ یعنی چرخهای را وضع میكند كه ماركسیسم و لذا جنبش انقالبی پرولتاریا،‏ در هر مرحله از پیشروی خود،‏ ناگزیر از طی آن است.‏ این بمعنی آن است كه سركوب مبارزه نظری در واقع بدترین نوع ‏»خودزنی«‏ محسوب میشود زیرا دیگر جایی برای عمل این تضاد كه موتور پویایی ماركسیسم است،‏ باقی نمیگذارد؛ یعنی چرخه ی دیالكتیكی ‏ِاین پیشروی را فرو میبندد،‏ از كار میاندازد و ساقط میكند.‏ حذف فیزیكی یكی از گرایشات متعارض - - - خود حتی اگر معطوف به گرایش رویزیونیستی واقعی باشد عمال ً در سیر طبیعی و ضروری این حركت دیالكتیكی كه آنرا نفهمیده است خرابكاری میكند،‏ و حركت این چرخه را كژدیسه میگرداند.‏ و بیك كالم اراده خود محور ‏ِاستالینیستی غافل است ازاینکه مارکسیسم دراین قطع ‏ِطریق،‏ بواقع از»‏ شدن«‏ بازمی ایستد واین ناتوانی در باز تولید محرك ‏ِپیشرفت محركی كه همانا رویزیونیسم است - الجرم،‏ انجماد،‏ ناكارآمدی و نهایتاً‏ 142

انحطاط آن را بشارت میدهد.‏ چرا كه حزب پرولتری هر چند كه بدینگونه ظاهراً‏ توانسته از درد و رنج مباحثات درونیاش در امان بماند،‏ اما باید گفت كه بدینسان روح حقیقی فعالیت و پیشرفتاش را یكسر موقوف كرده است؛ و ماركسیسم را،‏ كه در ذات خود بیقراراست،‏ بتوسط زور،‏ ‏»آرام«‏ ساخته است.‏ كه ‏»آرامشی«‏ رهاوردش،‏ تنها انحطاط میتواند باشد و بس.‏ و اینكه رزالوکزامبورگ اولین كسی بود كه در سال 2934 هشدار داد كه نباید به هیچ طریقی از پیدایش و شكل گیری رویزیونیسم در حزب،‏ جلو گرفت؛ چرا كه:‏ ‏»دست زدن به چنین اقدامی...‏ میتواند بیشترین صدمه را نه به اپورتونیسم،‏ بلكه به خود جنبش سوسیالیستی وارد آورد«،‏ به این دلیل ساده كه ‏»با جلوگیری از زدن نبض یك جسم ارگانیك سالم،‏ به تضعیف آن و كاهش مقاومتش و نیز به تضعیف روحیه مبارزه جویی آن نه تنها علیه اپورتونیسم ‏)كه البته خود از اهمیت نسبی برخوردار است(،‏ بلكه علیه نظام اجتماعی موجود،‏ میپردازیم.‏ وسیلهای كه برای رسیدن به هدف پیشنهاد شده است بر علیه هدف جهت گیری خواهد نمود.«‏ ‏)»سانترالیسم و دمكراسی«،‏ ص .)17 بعبارتی اگر رویزیونیسم بدین گونه یعنی به شیوه استالینیستی دچار حذف فیزیكی شود در واقع رگ حیاتی ماركسیسم - دیالكتیكی آن با جنبش طبقه كارگر كاراییاش بازمیایستد.‏ به - یعنی ارتباط دیالكتیكی درونیاش،‏ و به تعبیری دیگر،‏ پیشرفت جنبش سوسیالیستی طبقه کارگر ‏)بدین سبب(‏ ارتباط قطع شده است ولذا از سرزندگی،‏ شادابی و به گونهای توأمان،‏ از تضاد درونی مارکسیسم رنگ می گیرد و از مبارزه عینی طبقاتی مایه؛ و بدینسان به پیشرفتی حقیقی و واقعی مبدل میشود.‏ جان كالم آنكه،‏ اگر اشتباه لوکزامبورگ صرفاً‏ این بودكه بر سیر پختگی رویزیونیسم دیده ور نشد و لذاجهش کیفی آن درپیش بینی اش نمی گنجید،‏ استالینیسم رویكردی به مراتب فروتر از آن در میغلتد.‏ چرا كه ‏)استالینیسم(‏ در واقع بیانگر 141

انحطاط آن را بشارت میدهد.‏ چرا كه حزب پرولتری هر چند كه بدینگونه ظاهراً‏<br />

توانسته از درد و رنج مباحثات درونیاش در امان بماند،‏ اما باید گفت كه بدینسان<br />

روح حقیقی فعالیت و پیشرفتاش را یكسر موقوف كرده است؛ و ماركسیسم را،‏ كه<br />

در ذات خود<br />

بیقراراست،‏ بتوسط زور،‏<br />

‏»آرام«‏<br />

ساخته است.‏<br />

كه ‏»آرامشی«‏<br />

رهاوردش،‏ تنها انحطاط میتواند باشد و بس.‏ و اینكه رزالوکزامبورگ اولین كسی<br />

بود كه در سال<br />

2934<br />

هشدار داد كه نباید به هیچ طریقی از پیدایش و شكل گیری<br />

رویزیونیسم در حزب،‏ جلو گرفت؛ چرا كه:‏ ‏»دست زدن به چنین اقدامی...‏ میتواند<br />

بیشترین صدمه را نه به اپورتونیسم،‏ بلكه به خود جنبش سوسیالیستی وارد آورد«،‏<br />

به این دلیل ساده كه ‏»با جلوگیری از زدن نبض یك جسم ارگانیك سالم،‏ به تضعیف<br />

آن و كاهش مقاومتش و نیز به تضعیف روحیه <strong>مبارزه</strong> جویی آن نه تنها علیه<br />

اپورتونیسم ‏)كه البته خود از اهمیت نسبی برخوردار است(،‏ بلكه علیه نظام اجتماعی<br />

موجود،‏ میپردازیم.‏<br />

وسیلهای كه برای رسیدن به هدف پیشنهاد شده است بر علیه<br />

هدف جهت گیری خواهد نمود.«‏ ‏)»سانترالیسم و دمكراسی«،‏ ص<br />

.)17<br />

بعبارتی اگر<br />

رویزیونیسم بدین گونه یعنی به شیوه استالینیستی دچار حذف فیزیكی شود در واقع<br />

رگ حیاتی ماركسیسم<br />

-<br />

دیالكتیكی آن با جنبش طبقه كارگر<br />

كاراییاش بازمیایستد.‏<br />

به<br />

-<br />

یعنی ارتباط دیالكتیكی درونیاش،‏ و<br />

به تعبیری دیگر،‏ پیشرفت جنبش سوسیالیستی طبقه کارگر<br />

‏)بدین سبب(‏<br />

ارتباط<br />

قطع شده است ولذا از سرزندگی،‏ شادابی و<br />

به گونهای توأمان،‏ از<br />

تضاد درونی مارکسیسم رنگ می گیرد و از <strong>مبارزه</strong> عینی <strong>طبقاتی</strong> مایه؛ و بدینسان<br />

به پیشرفتی حقیقی و واقعی مبدل میشود.‏<br />

جان كالم آنكه،‏ اگر اشتباه لوکزامبورگ صرفاً‏ این بودكه بر سیر پختگی<br />

رویزیونیسم دیده ور نشد و لذاجهش کیفی آن درپیش بینی اش نمی گنجید،‏ استالینیسم<br />

رویكردی به مراتب فروتر از آن در میغلتد.‏ چرا كه ‏)استالینیسم(‏ در واقع بیانگر<br />

141

Hooray! Your file is uploaded and ready to be published.

Saved successfully!

Ooh no, something went wrong!