گشتاورد ماركسیسم، بمثابه بعد تاریك مبارزه طبقاتی (جلد ١)
گشتاورد ماركسیسم، بمثابه بعد تاریك مبارزه طبقاتی (جلد ١) گشتاورد ماركسیسم، بمثابه بعد تاریك مبارزه طبقاتی (جلد ١)
بدیگر سخن، ماركسیسم در سیرحركت مبارزه طبقاتی، به این سان از درون جوشان خود، مدام ایدهها و گرایشهائی را عرضه میدارد تا از رهگذرسایش و پویش و زایش، راه درست را به پرولتاریا بنمایاند. دریك كالم، تولید ایدههای رویزیونیستی در حزب، هر چند بگونهای منفی اما بهرحال به امر باز تولید ایدههای حقیقی ماركسیستی یاری میرساند و انكشاف و نوزایی آن را تحریك میكند. )رویزیونیستها بیخبرند از اینكه ناخواسته چنین نقش منفی اما ضروری ای را بازی میكنند!(. لذا بقول ارسطو: »پس عادالنه است كه ما نه تنها از كسانی كه در عقاید با ایشان شریكیم، بل همچنین از كسانی هم كه نظریاتی بیشتر سطحی ابراز داشتهاند سپاسگذاری كنیم. زیرا ایشان هم در این باره سهمی داشتهاند و توانایی فكری ما را، از پیش، پرورش دادهاند.« 2 به سخنی دیگر، ماركسیسم و رویزیونیسم همانا اضداد و متقابالنند، و بدین سان عناصر مختلف فرایندی واحد را تشكیل میدهند. این تضاد، هم آفریده و هم نیروی جنباننده ماركسیسم - و در نگرش جامعتر و فراگیرتر - هم فرآورده و هم عامل پیشبرد مبارزه طبقاتی پرولتاریا محسوب میشود. لیكن از آنجائی كه ماركسیسم چیزی نیست بجز یك فرایند تضادمند، پس رویزیونیسم، خود، جزئی فعال و ضروری از این فرایند محسوب میشود. لذا این فرایند تضادمند و این « حركت » است كه ماركسیسم نامیده میشود؛ این خود جریان »شدن« است كه ماركسیسم تلقی میشود و نه این قطب یا آن دیگری )بتنهایی(. چه، عناصر و فرایند )اجزاء و کل(، یکدیگر را مشروط، و یا وساطت و میانجیگری می کنند؛ و هر رویکردی که از درک این مهم غافل شود دچار کاهش گری خواهد شد یعنی عنصری ازکلیت را درعناصر دیگردرهم می شکند بی آن که خصوصیات ویژه وممیز آن را به حساب آورده باشد. نتیجه آنکه، ماركسیسم بدون رویزیونیسم، ماركسیسم بدون »شدن«، دچار نوعی تنهایی بی حیات میگردد ولذا دیگر نمیتواند 102
پاسخی در خور به معضالت تازه به تازه مبارزه پرولتاریا بدهد و خود را دائماً روزآمد كند، زیرا بر اثر فراگرد یا تطوّری فعال و آفریننده پدید نیامده است. به عبارتی ماركسیسم اگر قرار است نه انتزاعی بلكه انضمامی باشد، اگر قرار است نوزایی كند و مقام خود را به عنوان عامل پیشبرنده مبارزه طبقاتی حفظ كند، با قسمی حرمان - احتیاج به وجود»دگر« - عجین است. به كالمی دیگر، پیدایش رویزیونیسم و ضدیت این دو قطب، بیانگر رابطه ذاتی و اساسی ماركسیسم است و از نیاز درونی خودش برمیخیزد، )وهمه اینها گفته شد تا به این نتیجه گیری برسیم که( حال چنانچه بطریقی فیزیكی مانع رشد یكی از اضداد )رویزیونیسم( شویم، دیگری )ماركسیسم اصیل( نیز از »ضد بودن«، باز میایستد. بعبارتی آنگاه كه ضدی در مقابلش نباشد، وی از تك و تاب میافتد و به چیزی »آرمیده« میگراید؛ در صورتی كه وجود این ضد در درون آن، وی را بیآرام و قرار میكند و به تحرّك و تکاپو وامیدارد. پس ماركسیسم به گونهای یكّه و تنها )بدون هیچ امكانی برای شكل گیری تضاد درونیاش(، ماركسیسم كه »دگر«، »شریك و مثل و مانند« نداشته باشد، »ماركسیسم« فارق از جوشش و زندگی است؛ چیزی خشك و مقدس است و نه قادر به تولید دائمی تحلیل مشخص از شرایط مشخص، ولذا، نه مثمر ثمر برای مبارزه پرولتاریا بسوی رهائی. به سخنی دیگر، از آنجایی كه ماركسیسم از عناصر گوناگون همچون ماركسیسم و رویزیونیسم تشكیل میشود، تكامل ماركسیسم بسته به آن است كه این عناصر از یكدیگر متمایز شوند و در عین حال با هم بستیزند. ماركسیسم بدینسان در این تضاد دیالكتیكی در حركت است و بعبارتی از راه این تضاد، یعنی از درون، پرورش مییابد و به پیش میرود. بدیگر بیان، همانگونه كه هر هستیای جز با تالش برای عبور از حد خویش امكاناتش توسعه نمییابد، ماركسیسم نیز نمیتواند جز از طریق مقابله با پارهای از وجود خودش - یعنی با رویزیونیسم - 101 امكانات خود را گسترش
- Page 181 and 182: )آنگونه که پایدار
- Page 183 and 184: ماركسیستها و رویزی
- Page 185 and 186: شده از آنجائی كه ار
- Page 187 and 188: ص) بین منافع بیواس
- Page 189 and 190: ص) ص) همچنین:
- Page 191 and 192: كارگر بوده و تنها پ
- Page 193 and 194: همچون »جنبش همبست
- Page 195 and 196: معرفی کرد، پایدار
- Page 197 and 198: اشتباه این دو- الب
- Page 199 and 200: تاخیر صورت می گیرد«
- Page 201 and 202: لیكن نویسنده جزوه
- Page 203 and 204: ص) همانگونه که مشا
- Page 205 and 206: نمودار میشد، هم ا
- Page 207 and 208: وابسته به همین تشكل
- Page 209 and 210: كه چرا »مسئله ایج
- Page 211 and 212: همان كارخانه، درگ
- Page 213 and 214: تشخیص و به زبان خود
- Page 215 and 216: ( بی» ابژكتیو جامع
- Page 217 and 218: و كالم آخر آنكه، ك
- Page 219 and 220: فصل پنجم لوكاچ و آگ
- Page 221 and 222: در دوران امپریالیس
- Page 223 and 224: از اینرو حضور دائمی
- Page 225 and 226: »تطابق كلی بین تق
- Page 227 and 228: بعبارتی دیگر و همان
- Page 229 and 230: بلكه پیكارهای هموا
- Page 231: و تنگاتنگ با مبارزه
- Page 235 and 236: درایجاد زمینه برای
- Page 237 and 238: - برمیانگیزاند، ت
- Page 239 and 240: اندیشه و آراء، کا
- Page 241 and 242: آنارشیستی« دارند
- Page 243 and 244: انحطاط آن را بشارت
- Page 245 and 246: اما این سطحی نگری و
- Page 247 and 248: انگیزههای درونی خو
- Page 249 and 250: و اینكه اگر ماركسیس
- Page 251 and 252: است و نه به معنی انج
- Page 253 and 254: قدرت سیاسی بتوسط پر
- Page 255 and 256: آنچه كه این تفكر كم
- Page 257 and 258: لیکن دریک جمعبندی ا
- Page 259 and 260: یعنی آنگاه كه صحبت
- Page 261 and 262: حزب انقالبیون حرفه
- Page 263 and 264: محسوب می شد که لنین
- Page 265 and 266: به حد مكفی، یعنی ف
- Page 267 and 268: بار پرولتاریا« را
- Page 269 and 270: كافی است متذكر شویم
- Page 271 and 272: حال، یعنی پس از ای
- Page 273 and 274: ر) به عبارتی دیگر،
- Page 275 and 276: حزب بلشویک دراین دو
- Page 277 and 278: و نقصان های نظری وب
- Page 279 and 280: نافرمان اتحادیهها -
- Page 281 and 282: حزب پیشاهنگ - است.
پاسخی در خور به معضالت تازه به تازه <strong>مبارزه</strong> پرولتاریا بدهد و خود را دائماً<br />
روزآمد كند، زیرا بر اثر فراگرد یا تطوّری فعال و آفریننده پدید نیامده است. به<br />
عبارتی ماركسیسم اگر قرار است نه انتزاعی بلكه انضمامی باشد، اگر قرار است<br />
نوزایی كند و مقام خود را به عنوان عامل پیشبرنده <strong>مبارزه</strong> <strong>طبقاتی</strong> حفظ كند، با<br />
قسمی حرمان<br />
-<br />
احتیاج به وجود»دگر«<br />
-<br />
عجین است. به كالمی دیگر، پیدایش<br />
رویزیونیسم و ضدیت این دو قطب، بیانگر رابطه ذاتی و اساسی ماركسیسم است و<br />
از نیاز درونی خودش برمیخیزد، )وهمه اینها گفته شد تا به این نتیجه گیری برسیم که(<br />
حال چنانچه بطریقی فیزیكی مانع رشد یكی از اضداد )رویزیونیسم( شویم، دیگری<br />
)ماركسیسم اصیل( نیز از »ضد بودن«، باز میایستد. بعبارتی آنگاه كه ضدی در<br />
مقابلش نباشد، وی از تك و تاب میافتد و به چیزی »آرمیده« میگراید؛ در صورتی<br />
كه وجود این ضد در درون آن، وی را بیآرام و قرار میكند و به تحرّك و تکاپو<br />
وامیدارد. پس ماركسیسم به گونهای یكّه و تنها )بدون هیچ امكانی برای شكل گیری<br />
تضاد درونیاش(، ماركسیسم كه »دگر«، »شریك و مثل و مانند« نداشته باشد،<br />
»ماركسیسم« فارق از جوشش و زندگی است؛ چیزی خشك و مقدس است و نه قادر<br />
به تولید دائمی تحلیل مشخص از شرایط مشخص، ولذا، نه مثمر ثمر برای <strong>مبارزه</strong><br />
پرولتاریا بسوی رهائی.<br />
به سخنی دیگر، از آنجایی كه ماركسیسم از عناصر گوناگون همچون ماركسیسم و<br />
رویزیونیسم تشكیل میشود، تكامل ماركسیسم بسته به آن است كه این عناصر از<br />
یكدیگر متمایز شوند و در عین حال با هم بستیزند. ماركسیسم بدینسان در این تضاد<br />
دیالكتیكی در حركت است و بعبارتی از راه این تضاد، یعنی از درون، پرورش<br />
مییابد و به پیش میرود. بدیگر بیان، همانگونه كه هر هستیای جز با تالش برای<br />
عبور از حد خویش امكاناتش توسعه نمییابد، ماركسیسم نیز نمیتواند جز از طریق<br />
مقابله با پارهای از وجود خودش<br />
-<br />
یعنی با رویزیونیسم<br />
-<br />
101<br />
امكانات خود را گسترش