گشتاورد ماركسیسم، بمثابه بعد تاریك مبارزه طبقاتی (جلد ١)

گشتاورد ماركسیسم، بمثابه بعد تاریك مبارزه طبقاتی (جلد ١) گشتاورد ماركسیسم، بمثابه بعد تاریك مبارزه طبقاتی (جلد ١)

05.02.2015 Views

‏»مبارزه برای استقرار جامعه بیطبقه،‏ كه دیكتاتوری پرولتاریا فقط مرحله گذرائی از آن است،‏ صرفاً‏ مبارزه بر ضد دشمن بیرونی - یعنی بورژوازی نیست،‏ بلكه - در عین حال مبارزه پرولتاریا بر ضد خویش است:‏ بر ضد تأثیرات ویران گر و تباه ساز نظام سرمایهداری بر آگاهی طبقاتی وی.«‏ ۵ لیكن نظریه با ارزش لوكاچ در باب آگاهی طبقاتی پرولتاریا بمثابه ‏»آگاهی متناقض«،‏ در همین حد متوقف شد و تا دست یابی به نظریه ‏»گشتاورد ماركسیسم«‏ پیش نرفت.‏ به عبارتی نظریه لوكاچ در باب آگاهی طبقاتی تناقض بار ‏)و همچنین نظریه مشابه از سوی گرامشی(،‏ علیرغم ارزش باالی آن،‏ نقص یا كمبود مهمی دارد.‏ زیرا آنچه كه برای این فرزانگان ‏ِپرولتری وضوح نمی یابد نه فقط شكل دیالكتیكی حركت ماركسیسم ‏)دردوران امپریالیسم(،‏ بلكه ارتباط میان ‏»آگاهی طبقاتی متناقض«‏ و ‏»تضاد درونی ماركسیسم«‏ است.‏ ارتباطی كه بر طبق آن،‏ هر تغییر در شرایط مبارزه طبقاتی - هر تندپیچ تازه اجتماعی - از طریق تأثیرگذاری برآگاهی طبقاتی متناقض پرولتاریا،‏ و تقویت جنبهای از آن كه»آگاهی كاذب«‏ است،‏ منجر به شكل گیری رویزیونیسم و یا تشدید آن میگردد.‏ یا بعبارتی،‏ تشدید تضاد در درون آگاهی طبقاتی پرولتاریا-‏ امری كه تحت هر چرخش اجتماعی تازه،‏ رخ میدهد-‏ به ماركسیسم و حزب پرولتری آن منتقل میشود،‏ در آن منعكس میگردد،‏ و ایجاد شقاق میكند و یا شقاق موجود را تشدید میسازد.‏ این بمعنی آنست که رویزیونیسم دقیقاً‏ همان»آگاهی کاذب«‏ ‏)ویا»هوشیاری دروغین«(‏ طبقه کارگر نیست بلکه محصول ورود آن به درون مارکسیسم و حزب انقالبی پرولتاریاست.‏ بدین سان است كه جنبش پرولتاریا نمیتواند مسیر پیشرفتاش را طی كند مگر آن كه،‏ در هر مرحله،‏ بر این تضاد درونی ماركسیسم چیره شود؛ یعنی همان وضعیت بلشویسم در سال 2921-24. 112

از اینرو حضور دائمی و مستمر این ‏»آگاهی متناقض«‏ و این ‏»تقابل بین منافع گذرا و فوری،‏ و هدف نهائی«،‏ هرگز بمنزله آن نیست كه حزب پرولتری همواره و بطور ثابت دارای دو ‏)یا چند(‏ جریان متعارض باشد؛ بلكه فقط تحت شرایط تاریخی - خاصی كه یقیناً‏ موقتی و گذرا است - تقابل یاد شده در فوق كه لوكاچ از آن سخن میگوید،‏ به حزب پرولتری نیز راه میكشد و ایجاد جریانات متعارض و شقاق میكند.‏ ‏»شقاق«ای كه در سیر طبیعی خود الزم است تا دوباره به وحدت شقاق - بیانجامد.‏ - ماحصل كارهمانا وضعیت جدیدی است كه تحت آن،‏ امر ‏»تناقض«‏ وحدتی بدون آگاهی در پرولتاریا همچنان استمرار دارد بیآنكه ماركسیسم و حزب پرولتری حاوی تضاد درونی و شقاق باشد.‏ همانگونه كه حزب بلشویك درسال است.‏ اما نادیده گرفتن نحوه این ارتباط میان ‏»تضاد درونی ماركسیسم«‏ حركت خود ماركسیسم برخورد به رویزیونیسم و 2921-24 ‏»آگاهی متناقض پرولتاریا«‏ اینچنین بوده از یكسو و از سوی دیگر،‏ و بویژه نادیده گرفتن شكل دیالكتیكی ‏)دردوران امپریالیسم(‏ - ‏»سوسیال -2 منجر به آن میشود كه لوكاچ در امپریالیسم«،‏ دچار آشفته فكری و تناقض گویی گردد بگونهای كه گاهی به رویكرد لنین نزدیك و زمانی نسبت به آن كامال ً بیگانه میشود،‏ مواردی که میتوان آنها را اینگونه برشمرد:‏ ...« لوكاچ مینویسد:‏ هر نقطه عطفی در توسعه سوسیالیسم همواره همزمان از موضوعات حادّ‏ داخل حزب است.«‏‎1‎ این درواقع همان رویكرد لنین است كه نوشته بود:‏ ‏»تازهگی«‏ ‏»هر مسئلهای كه حدی داشته باشد و هر تغییری در حوادث كه كمی غیرمنتظره و پیش بینی نشده باشد ولو فقط سر سوزنی و برای مدت كوتاهی مشی اصلی تكامل را تغییر داده 111

‏»<strong>مبارزه</strong> برای استقرار جامعه بیطبقه،‏ كه دیكتاتوری پرولتاریا فقط مرحله گذرائی<br />

از آن است،‏ صرفاً‏ <strong>مبارزه</strong> بر ضد دشمن بیرونی<br />

-<br />

یعنی بورژوازی<br />

نیست،‏ بلكه -<br />

در عین حال <strong>مبارزه</strong> پرولتاریا بر ضد خویش است:‏ بر ضد تأثیرات ویران گر و تباه<br />

ساز نظام سرمایهداری بر آگاهی <strong>طبقاتی</strong> وی.«‏<br />

۵<br />

لیكن نظریه با ارزش لوكاچ در باب آگاهی <strong>طبقاتی</strong> پرولتاریا <strong>بمثابه</strong> ‏»آگاهی<br />

متناقض«،‏ در همین حد متوقف شد و تا دست یابی به نظریه ‏»<strong>گشتاورد</strong> ماركسیسم«‏<br />

پیش نرفت.‏<br />

به عبارتی نظریه لوكاچ در باب آگاهی <strong>طبقاتی</strong> تناقض بار ‏)و همچنین نظریه مشابه از<br />

سوی گرامشی(،‏ علیرغم ارزش باالی آن،‏ نقص یا كمبود مهمی دارد.‏ زیرا آنچه كه<br />

برای این فرزانگان ‏ِپرولتری وضوح نمی یابد نه فقط شكل دیالكتیكی حركت<br />

ماركسیسم ‏)دردوران امپریالیسم(،‏ بلكه ارتباط میان ‏»آگاهی <strong>طبقاتی</strong> متناقض«‏ و<br />

‏»تضاد درونی ماركسیسم«‏ است.‏ ارتباطی كه بر طبق آن،‏ هر تغییر در شرایط<br />

<strong>مبارزه</strong> <strong>طبقاتی</strong><br />

-<br />

هر تندپیچ تازه اجتماعی<br />

-<br />

از طریق تأثیرگذاری برآگاهی <strong>طبقاتی</strong><br />

متناقض پرولتاریا،‏ و تقویت جنبهای از آن كه»آگاهی كاذب«‏ است،‏ منجر به شكل<br />

گیری رویزیونیسم و یا تشدید آن میگردد.‏ یا بعبارتی،‏ تشدید تضاد در درون آگاهی<br />

<strong>طبقاتی</strong> پرولتاریا-‏ امری كه تحت هر چرخش اجتماعی تازه،‏ رخ میدهد-‏ به<br />

ماركسیسم و حزب پرولتری آن منتقل میشود،‏ در آن منعكس میگردد،‏ و ایجاد شقاق<br />

میكند و یا شقاق موجود را تشدید میسازد.‏ این بمعنی آنست که رویزیونیسم دقیقاً‏<br />

همان»آگاهی کاذب«‏ ‏)ویا»هوشیاری دروغین«(‏ طبقه کارگر نیست بلکه محصول<br />

ورود آن به درون مارکسیسم و حزب انقالبی پرولتاریاست.‏<br />

بدین سان است كه جنبش پرولتاریا نمیتواند مسیر پیشرفتاش را طی كند مگر آن<br />

كه،‏ در هر مرحله،‏ بر این تضاد درونی ماركسیسم چیره شود؛ یعنی همان وضعیت<br />

بلشویسم در سال 2921-24.<br />

112

Hooray! Your file is uploaded and ready to be published.

Saved successfully!

Ooh no, something went wrong!