گشتاورد ماركسیسم، بمثابه بعد تاریك مبارزه طبقاتی (جلد ١)

گشتاورد ماركسیسم، بمثابه بعد تاریك مبارزه طبقاتی (جلد ١) گشتاورد ماركسیسم، بمثابه بعد تاریك مبارزه طبقاتی (جلد ١)

05.02.2015 Views

او بدینسان معتقد است آنچه كه به واقع با آن مواجهیم آگاهی طبقاتی پرولتاریا بعنوان آگاهی ناهمگون و ناموزن میان الیههای گسیخته طبقه كارگر است و بنابراین وظیفه تشكیالت سیاسی پرولتری آن است كه بكوشد تا بر این ‏»ناهمگونی و ناموزونی«‏ فائق آید.‏‎4‎ جان كالم آنكه،‏ از دیدگاه ارتباط میان خود انگیختگی و آگاهی است كه لوكاچ اهمیت و لزوم ایجاد حزب سیاسی كارگران را به میان میكشد.‏ بر همین منوال است كه وی بدرستی عنوان میسازد كه ‏»آگاهی موجود«‏ كه مسلماً‏ زیر سلطه بت وارهگی كاال است میبایست به ‏»آگاهی ممكن«‏ و ‏)از این رهگذر(،‏ پرولتاریا از طبقه ‏»در خود«‏ به طبقه»‏ برای خود«،‏ دیگرگون شود؛ امری كه وظیفه سازمان سیاسی پرولتاریا را تعریف میكند.‏ مخلص كالم آنكه بدون تردید درنظر همه ماركسیستهای كالسیك لزوم برپاساختن حزب انقالبی پرولتاریا در واقع استنتاجی ناگزیر از این واقعیت است كه پرولتاریا دارای استعداد بالقوه انقالبی است.‏ تفسیر لوكاچ در باب نیاز به ایجاد تشكیالت - سیاسی حزب كمونیست - برای چیره شدن بر ناموزونی و ناهمگونی در آگاهی طبقاتی پرولتاریا،‏ شرح و تفسیری بیمانند است.‏ با این وجود،‏ ضعف لوكاچ در این است كه از بحث شایسته خود در باب ‏»آگاهی متناقض«،‏ میكوشد به استنتاج حزب نوع لنینی بپردازد؛ در صورتی كه بحث درست او،‏ صرفاً‏ لزوم ایجاد حزب كمونیست از نوع ماركسی آن را به اثبات میرساند.‏ بعبارتی دیگر،‏ آنچه كه از دید لوكاچ ‏)و همچنین گرامشی(‏ دور مانده است آنستكه حزب نوع لنینی در واقع بمنزله استنتاج تشكیالتی از تغییری است كه درشرایط ابژكتیو مبارزه طبقاتی سرمایهداری به امپریالیسم و پیدایش و تهدید رویزیونیسم - - بوجود آمده است.‏ یعنی گذار بدیگر كالم ‏»آگاهی متناقض«‏ همانا واقعیتی است كه هم مربوط به دوران سرمایهداری رقابت آزاد است و هم شامل دوران سرمایهداری انحصاری،‏ اما فقط 129

در دوران امپریالیسم است كه سیر حركت ماركسیسم بمثابه بخشی از همان آگاهی طبقاتی متناقض،‏ خود نیز به طور ادواری دستخوش تضادی درونی ‏)میان ماركسیسم و رویزیونیسم(‏ میگردد.‏ از اینرو ‏»آگاهی متناقض«‏ سرمایهداری رقابت آزاد ‏)دوره ماركس(‏ نیز وجود داشت - - كه در دوره فقط نقش غیرقابل چشم پوشی حزب كمونیست را گوشزد میكند و نه نوع لنینی آن را.‏ درصورتی كه عالوه برموضوع ‏»آگاهی متناقض«،‏ وجود گرایش رویزیونیسم به ‏»پختگی«،‏ ولذا پیدایش شكل دیالكتیكی حركت ماركسیسم در دوران امپریالیسم است كه بدینسان اهمیت تازهای مییابد و لزوم ساختار ویژهای از حزب كمونیست حرفهای«‏ - - را آشكار میسازد.‏ حزب ‏»انقالبیون بدین ترتیب میتوان گفت كه تئوری لوكاچ تا آنجایی كه به دفاع از جایگاه حزب كمونیست در مبارزه پرولتاریا میپردازد در واقع به منزله بسط و گسترش آراء مارکس وانگلس تلقی میشود؛ لیكن تا آنجایی كه میكوشد از نظریه حزب ‏»انقالبیون حرفهای«‏ به دفاع برخیزد،‏ بر تكیهگاه تئوریك نیرومندی قرار نمیگیرد و دفاعی ناقص و ضعیف محسوب میشود،‏ زیرا ریشهها و ابعاد نظریه حزبی لنین را به تمامی در برندارد.‏ و اینكه شاگردان و طرفداران لوكاچ نیز-‏ خصوصاً‏ دو دیالكتیسین برجسته معاصر یعنی دو فیلسوف ماركسیست ‏)گرایش مارکسیستی(‏ انگلیسی و مجارستانی،‏ جان ریز وایشتوان مساروش - در این زمینه مشخص از لوكاچ فراتر نمیروند و ضعف و كمبود نظریه او را برطرف نمیكنند.‏ این همان موضوعی است كه باید در اینجا مورد بررسی قرار دهیم.‏ لوكاچ و رویزیونیسم دیدیم كه لوكاچ آگاهی طبقاتی پرولتاریا را چرا وچگونه میكرد.‏ وی ازاین واقعیت،‏ چنین نتیجه می گیرد:‏ ‏»آگاهی متناقض«‏ تلقی 113

در دوران امپریالیسم است كه سیر حركت ماركسیسم <strong>بمثابه</strong> بخشی از همان آگاهی<br />

<strong>طبقاتی</strong> متناقض،‏ خود نیز به طور ادواری دستخوش تضادی درونی ‏)میان<br />

ماركسیسم و رویزیونیسم(‏ میگردد.‏ از اینرو ‏»آگاهی متناقض«‏<br />

سرمایهداری رقابت آزاد ‏)دوره ماركس(‏ نیز وجود داشت<br />

-<br />

-<br />

كه در دوره<br />

فقط نقش غیرقابل چشم<br />

پوشی حزب كمونیست را گوشزد میكند و نه نوع لنینی آن را.‏ درصورتی كه عالوه<br />

برموضوع ‏»آگاهی متناقض«،‏ وجود گرایش رویزیونیسم به ‏»پختگی«،‏ ولذا پیدایش<br />

شكل دیالكتیكی حركت ماركسیسم در دوران امپریالیسم است كه بدینسان اهمیت<br />

تازهای مییابد و لزوم ساختار ویژهای از حزب كمونیست<br />

حرفهای«‏<br />

-<br />

-<br />

را آشكار میسازد.‏<br />

حزب ‏»انقالبیون<br />

بدین ترتیب میتوان گفت كه تئوری لوكاچ تا آنجایی كه به دفاع از جایگاه حزب<br />

كمونیست در <strong>مبارزه</strong> پرولتاریا میپردازد در واقع به منزله بسط و گسترش آراء<br />

مارکس وانگلس تلقی میشود؛ لیكن تا آنجایی كه میكوشد از نظریه حزب ‏»انقالبیون<br />

حرفهای«‏ به دفاع برخیزد،‏ بر تكیهگاه تئوریك نیرومندی قرار نمیگیرد و دفاعی<br />

ناقص و ضعیف محسوب میشود،‏ زیرا ریشهها و ابعاد نظریه حزبی لنین را به<br />

تمامی در برندارد.‏ و اینكه شاگردان و طرفداران لوكاچ نیز-‏ خصوصاً‏ دو دیالكتیسین<br />

برجسته معاصر یعنی دو فیلسوف ماركسیست ‏)گرایش مارکسیستی(‏ انگلیسی و<br />

مجارستانی،‏ جان ریز وایشتوان مساروش<br />

-<br />

در این زمینه مشخص از لوكاچ فراتر<br />

نمیروند و ضعف و كمبود نظریه او را برطرف نمیكنند.‏ این همان موضوعی است<br />

كه باید در اینجا مورد بررسی قرار دهیم.‏<br />

لوكاچ و رویزیونیسم<br />

دیدیم كه لوكاچ آگاهی <strong>طبقاتی</strong> پرولتاریا را چرا وچگونه<br />

میكرد.‏ وی ازاین واقعیت،‏ چنین نتیجه می گیرد:‏<br />

‏»آگاهی متناقض«‏<br />

تلقی<br />

113

Hooray! Your file is uploaded and ready to be published.

Saved successfully!

Ooh no, something went wrong!