گشتاورد ماركسیسم، بمثابه بعد تاریك مبارزه طبقاتی (جلد ١)

گشتاورد ماركسیسم، بمثابه بعد تاریك مبارزه طبقاتی (جلد ١) گشتاورد ماركسیسم، بمثابه بعد تاریك مبارزه طبقاتی (جلد ١)

05.02.2015 Views

ازعمل جدا دانسته وآن را،‏ اگرنه مخلّ‏ عمل واقعی،‏ دستکم بمثابه عامل پرتاب مبارزین انقالبی به حوزه انتزاعی گری تلقی می کند.‏ این همان تلقی عوامانه ای است که فلسفه مارکسیستی را ازجنس عمل نمیداند و ازمفهوم مارکسی پراکسیس چیزی-‏ و مطلقاً‏ چیزی-‏ سر درنیاورده است.‏ بکالمی دیگر،‏ آذرین تمایز و تفاوت میان فلسفه و انقالب ‏)تئوری وپراتیک،‏ علم وطبقه کارگر(‏ را بمنزله تمایز و تفاوت میان بی عملی وعمل،‏ تلقی می کند و با این کژ فهمی،‏ عمل ‏ِنظریه پردازی را،‏ با انتزاعی گری یکسان می گیرد و با رد انتزاعی - گری که ردکردنی هم هست - ضرورت جدی گرفتن نظریه پردازی ونهایتاً‏ جدی گرفتن مارکسیسم بمثابه علم راعمال ‏ًمنکرمیشود؛ رویکردی که طبیعتاً‏ ‏»خردگریز«‏ و حتی ‏»خردستیز«‏ خواهد بود،‏ و در بهترین حالت،‏ چیزی بجز تئوری های سطحی و بی ارزش ارائه نمی کند.‏ راز سی سال درجازدن فکری و به دور خود چرخیدن ‏ِعملی وی،‏ درهمین نکته نهفته است.‏ بیک سخن،‏ سردبیر بارو بدینسان عمال ً مطرح ساخته است که هرگونه کوششی درجهت وارسی سیرحرکت تضادهای اجتماعی با انگیزه ی تشخیص و پیش بینی آینده ی آنها،‏ کاری عبث و بیهوده است.‏ درمضمون ‏ِاین رویکرد آذرین،‏ هم علمی بودن وهم انقالبی بودن ِ مارکسیسم،‏ یکجا و یکسره مردود اعالم شده است.‏ چراکه مارکسیسم درمقام علم،‏ پیش ازهرچیز و در وهله نخست عبارت است از بررسی عمیق آنچه درگذشته اتفاق افتاده برای پیش بینی آنچه امکان می یابد تا درآینده روی دهد و چگونگی عمل درجهت تحقق این امکان،‏ از زاویه ی منافع نهائی پرولتاریا.‏ لیکن جدی نگرفتن مارکسیسم درمقام علم و بطورکلی جدی نگرفتن تفکر و نظریه پردازی،‏ خودمحصول نا آگاهی از منشاء و نیز کارکردآنست.‏ آری،‏ مفهوم سوسیالیسم علمی - ایرج آذرین،‏ اینچنین دچار معنا باختگی شده است.‏ مفهوم ‏»علم رهائی پرولتاریا«‏ ‏)انگلس(-‏ در دستان 2۵۵

بعبارتی دیگر،‏ آنچه كه هنوز برای آذرین قابل فهم نیست همانا تفاوت اساسی میان فلسفه پیش از ماركس،‏ با فلسفه ماركسی است؛ یعنی تفاوت اساسی میان نظریههای شناخت شناسی عامی كه سروكار آنها با قوانین جهانشمول اما غیرتاریخی است با فلسفه ماركسی كه مستلزم برخورد مستقیم ‏)انقالبی(‏ و نگرش عملی - انتقادی میباشد.‏ آذرین هنوز ناتوان از این فرایافت است كه فلسفه ماركسی صرفاً‏ یك ‏»جهان بینی«‏ كه بمعنی نظرورزی صرف تلقی میشود نبوده بل فلسفهای است انقالبی و درگیر درعمل.‏ این دقیقاً‏ به مفهوم نادیده گرفتن ارتباط دیالكتیكی میان فلسفه و انقالب،‏ و ندیدن دیالكتیك ‏ِمیان علم و طبقه كارگر و در یك كالم به معنای بازگشت به فلسفه پیش از ماركس است.‏ لیكن ناگفته پیداست كه سخنان یاد شده ی سردبیر بارو،‏ صرفنظر از اینکه هیچگونه صیغه مارکسی ندارد،‏ حرف تازهای هم نیست.‏ به عبارتی ماركسیسم در مقام یك - روش یعنی روش دیالكتیكی ماتریالیستی - حتی آنگاه كه از سوی ماركس و انگلس مطرح شده بود،‏ هرگز بدون مخالفت و مقاومت،‏ جای خود را باز نكرد.‏ از اینرو الزم بود تا آموزگاران پرولتاریا ‏)و بویژه ماركس(‏ بارها و به دفعات از معنا و مفهوم روش یاد شده و جایگاه رفیع آن در مبارزه پرولتاریا سخن گویند و مبارزه نظری پیگیری را علیه مخالفین خود - یعنی علیه برخی مدافعین مجازی طبقه كارگر-‏ به پیش ببرند:‏ هم در گروندریسه،‏ هم در ادای سهم در نقد اقتصاد سیاسی ، هم در سرمایه.‏ بعنوان مثال نگاه كنید:‏ ‏»آقای النگه،‏ متعجب است كه چرا انگلس،‏ من و دیگران سگ مرده هگل را جدی میگیریم حال آنكه بوخز،‏ النگه،‏ دكتر دورینگ،‏ فخنر و دیگران مدتها - طفلكها - قبل او را به خاك سپردهاند.‏ النگه آنقدر ساده لوح است كه میگوید من با ‏»سبكبالی نادری«‏ در ماده تجربی گام برمیدارم.‏ حتی به فكرش خطور نمیكند ‏»حركت سبكبال در ماده«‏ چیزی جز بیان روش برخورد با ماده یعنی روش دیالكتیكی نیست.«‏ 20 2۵1

بعبارتی دیگر،‏ آنچه كه هنوز برای آذرین قابل فهم نیست همانا تفاوت اساسی میان<br />

فلسفه پیش از ماركس،‏ با فلسفه ماركسی است؛ یعنی تفاوت اساسی میان نظریههای<br />

شناخت شناسی عامی كه سروكار آنها با قوانین جهانشمول اما غیرتاریخی است با<br />

فلسفه ماركسی كه مستلزم برخورد مستقیم ‏)انقالبی(‏ و نگرش عملی<br />

-<br />

انتقادی میباشد.‏<br />

آذرین هنوز ناتوان از این فرایافت است كه فلسفه ماركسی صرفاً‏ یك ‏»جهان بینی«‏<br />

كه بمعنی نظرورزی صرف تلقی میشود نبوده بل فلسفهای است انقالبی و درگیر<br />

درعمل.‏ این دقیقاً‏ به مفهوم نادیده گرفتن ارتباط دیالكتیكی میان فلسفه و انقالب،‏ و<br />

ندیدن دیالكتیك ‏ِمیان علم و طبقه كارگر و در یك كالم به معنای بازگشت به فلسفه<br />

پیش از ماركس است.‏<br />

لیكن ناگفته پیداست كه سخنان یاد شده ی سردبیر بارو،‏ صرفنظر از اینکه هیچگونه<br />

صیغه مارکسی ندارد،‏ حرف تازهای هم نیست.‏ به عبارتی ماركسیسم در مقام یك<br />

- روش<br />

یعنی روش دیالكتیكی ماتریالیستی - حتی آنگاه كه از سوی ماركس و انگلس<br />

مطرح شده بود،‏ هرگز بدون مخالفت و مقاومت،‏ جای خود را باز نكرد.‏ از اینرو<br />

الزم بود تا آموزگاران پرولتاریا ‏)و بویژه ماركس(‏ بارها و به دفعات از معنا و مفهوم<br />

روش یاد شده و جایگاه رفیع آن در <strong>مبارزه</strong> پرولتاریا سخن گویند و <strong>مبارزه</strong> نظری<br />

پیگیری را علیه مخالفین خود<br />

-<br />

یعنی علیه برخی مدافعین مجازی طبقه كارگر-‏ به<br />

پیش ببرند:‏ هم در گروندریسه،‏ هم در ادای سهم در نقد اقتصاد سیاسی ، هم در<br />

سرمایه.‏ بعنوان مثال نگاه كنید:‏<br />

‏»آقای النگه،‏ متعجب است كه چرا انگلس،‏ من و دیگران سگ مرده هگل را جدی<br />

میگیریم حال آنكه بوخز،‏ النگه،‏ دكتر دورینگ،‏ فخنر و دیگران<br />

مدتها - طفلكها -<br />

قبل او را به خاك سپردهاند.‏ النگه آنقدر ساده لوح است كه میگوید من با ‏»سبكبالی<br />

نادری«‏ در ماده تجربی گام برمیدارم.‏ حتی به فكرش خطور نمیكند ‏»حركت سبكبال<br />

در ماده«‏ چیزی جز بیان روش برخورد با ماده یعنی روش دیالكتیكی نیست.«‏<br />

20<br />

2۵1

Hooray! Your file is uploaded and ready to be published.

Saved successfully!

Ooh no, something went wrong!