گشتاورد ماركسیسم، بمثابه بعد تاریك مبارزه طبقاتی (جلد ١)

گشتاورد ماركسیسم، بمثابه بعد تاریك مبارزه طبقاتی (جلد ١) گشتاورد ماركسیسم، بمثابه بعد تاریك مبارزه طبقاتی (جلد ١)

05.02.2015 Views

میكند بیانگرهمین موضوع است ونیزهمین مفهوم را مدنظردارد آنگاه كه می نویسد:‏ ‏»آگاهی انسان نیست كه وجودش را تعیین میكند،‏ اما برعكس،‏ وجود اجتماعیشان است كه آگاهی آنها را تعیین میكند.«‏‎2‎ بدیگرسخن،‏ تئوری تا آن حدودی خودمختاراست وامكان توسعه مییابد كه ‏»واقعیت«‏ به آن تحمیل كرده و در عین حال برایش مجاز شمرده است،‏ و نه كمال مطلوب خود.‏ یا به بیان دیگر،‏ حدّ‏ پیشرفت نظریه ‏)ماركسیسم(،‏ تابع همان چیزی است كه وی به تحلیل و دگرگونی آن برگماشته شده است:‏ شرایط تاریخی.‏ از اینرو میتوان گفت كه نظریه ماركس و انگلس در باب ساختار حزب سیاسی پرولتاریا،‏ مُهر محدودیتهای زمانه را بر پیشانی دارد.‏ بدیگر كالم در عصر لنین است كه جنبش انقالبی پرولتاریا بگونهای فراگیر با وضعیت و مسألهای دست به گریبان میشود كه ماركس و انگلس تنها به گونهای جزئی،‏ نارس و محدود ‏)فقط در انگلستان(‏ با آن مواجه شده بودند.‏ به عبارتی گذار سرمایهداری از رقابت آزاد به انحصار،‏ در واقع بمنزله ظهور رویزیونیسم،‏ یعنی بمنزله ورود عامل جدید قدرتمندی به فرایند مبارزه طبقاتی پرولتاریا محسوب میشود كه لحاظ گرفتن آن برای مبارزه پرولتاریا نقش اساسی و تعیین كننده دارد.‏ چرا كه از این ببعد و به سبب ورود این ‏»عامل جدید«،‏ سیر حركت ماركسیسم به ناگزیر،‏ نوعی انتظام و قاعده مندی بخود می گیرد و از منطق ویژه ای تبعیت می کند.‏ امری كه این هشدار را دربردارد كه نوع خاصی از رویزیونیسم،‏ ممكن است ‏»با دوام«‏ از كار درآید و سرسختی كند،‏ و در مسیر پختگی و جهش دیالكتیكی به حركت بیفتد.‏ سیری كه پیش از رسیدن به نقطه جهش نهائیاش،‏ یقیناً‏ عالئمی از خود صادر خواهد ساخت كه برای انقالبیونی كه تبدیل كمّیت به كیفیت را فهم كردهاند،‏ نقش هشدار دهنده ایفاء میكند و وقوع این ‏»جهش«‏ را قابل پیش بینی میگرداند.‏ پیش بینی ای كه جلوی غافلگیر شدن را میگیرد و دست جناح ماركسیستی 232

سال حزب را برای اتخاذ تصمیمات مقتضی،‏ باز میكند.‏ وانگهی،‏ ورود این ‏»عامل جدید«‏ ‏)یعنی رویزیونیسم(‏ به فرایند مبارزه طبقاتی پرولتاریا،‏ حاوی یك هشدار كلّی و اساسی نیز هست.‏ هشداری كه لزوم اندیشیدن به تدابیری جهت كنترل و محدود نمودن پایه مادی رویزیونیسم در حزب را،‏ برمیانگیزاند.‏ بعبارتی رزا حق داشت آنگاه كه خطاب به بلشویكها و لنین عنوان میساخت كه هیچ بندی از اساسنامه حزب قادر نیست جلوی شكلگیری رویزیونیسم در حزب انقالبی را بطور كلّی و برای همیشه سدّ‏ كند زیرا ‏»یك جریان تاریخی از میان بافتهای ظریفترین پاراگرافها میگذرد.«‏ ‏)مقاله ‏»سانترالیسم و دموكراسی«،‏ .)2934 اما آنچه كه از دید لوکزامبورگ به دور می ماند اینست كه اساسنامه حزب بخوبی هم قادر است تا مانع انبوه شدن كارگران فاقد آگاهی مكفی ‏)بمثابه پایگاه رویزیونیسم(‏ در حزب انقالبی گردد و باید هم به چنین كاری اهتمام ورزد.‏ به عبارتی گذار سرمایهداری به امپریالیسم و ورود این ‏»عامل جدید«‏ ‏)رویزیونیسم(‏ به فرایند مبارزه طبقاتی پرولتاریا،‏ این تهدید را برای حزب ‏»تودهای«‏ دربردارد كه بمحض شكلگیری دیدگاهی رویزیونیستی،‏ لشكری از حامیان طبیعیاش در پشت سر آن به صف خواهند ایستاد؛ امری كه شرایط مقابله موثر با آن را بسیار دشوار خواهد ساخت.‏ از این هم بدتر و خطر بسیار هولناك آن است كه در بزنگاههای مهم تاریخی و در زمان وقوع جهش دیالكتیكی رویزیونیسم به ‏»سوسیال - امپریالیسم«،‏ همین انبوه كارگران فاقد آگاهی مكفی،‏ بدنبال چنین جریانی كشیده شوند و همه چیز را درخود غرقه كنند.‏ ازاینرو ورود این ‏»عامل جدید«‏ ‏)رویزیونیسم(‏ به فرایند مبارزه طبقاتی پرولتاریا،‏ امر بازنگری در ساختار حزب سیاسی پرولتاریا را ایجاب میكند یعنی الزم میآورد كه طرحی نو در انداخته شود.‏ درست بر همین اساس،‏ رویكرد لنین مبتنی بر آن است كه حزب سیاسی طبقه كارگر-‏ حزب كمونیست نباید صرف - تمایل اشخاص وحتی صرف پذیرش اساسنامه حزب ازسوی كارگران و روشنفكران 231

میكند بیانگرهمین موضوع است ونیزهمین مفهوم را مدنظردارد آنگاه كه می نویسد:‏<br />

‏»آگاهی انسان نیست كه وجودش را تعیین میكند،‏ اما برعكس،‏ وجود اجتماعیشان<br />

است كه آگاهی آنها را تعیین میكند.«‏‎2‎<br />

بدیگرسخن،‏ تئوری تا آن حدودی خودمختاراست وامكان توسعه مییابد كه ‏»واقعیت«‏<br />

به آن تحمیل كرده و در عین حال برایش مجاز شمرده است،‏ و نه كمال مطلوب<br />

خود.‏ یا به بیان دیگر،‏ حدّ‏ پیشرفت نظریه ‏)ماركسیسم(،‏ تابع همان چیزی است كه وی<br />

به تحلیل و دگرگونی آن برگماشته شده است:‏ شرایط تاریخی.‏<br />

از اینرو میتوان گفت كه نظریه ماركس و انگلس در باب ساختار حزب سیاسی<br />

پرولتاریا،‏ مُهر محدودیتهای زمانه را بر پیشانی دارد.‏<br />

بدیگر كالم در عصر لنین است كه جنبش انقالبی پرولتاریا بگونهای فراگیر با<br />

وضعیت و مسألهای دست به گریبان میشود كه ماركس و انگلس تنها به گونهای<br />

جزئی،‏ نارس و محدود ‏)فقط در انگلستان(‏ با آن مواجه شده بودند.‏ به عبارتی گذار<br />

سرمایهداری از رقابت آزاد به انحصار،‏ در واقع بمنزله ظهور رویزیونیسم،‏ یعنی<br />

بمنزله ورود<br />

عامل جدید قدرتمندی<br />

به فرایند <strong>مبارزه</strong> <strong>طبقاتی</strong> پرولتاریا محسوب<br />

میشود كه لحاظ گرفتن آن برای <strong>مبارزه</strong> پرولتاریا نقش اساسی و تعیین كننده دارد.‏<br />

چرا كه از این ب<strong>بعد</strong> و به سبب ورود این ‏»عامل جدید«،‏ سیر حركت ماركسیسم به<br />

ناگزیر،‏ نوعی انتظام و قاعده مندی بخود می گیرد و از منطق ویژه ای تبعیت می<br />

کند.‏ امری كه این هشدار را دربردارد كه نوع خاصی از رویزیونیسم،‏ ممكن است<br />

‏»با دوام«‏ از كار درآید و سرسختی كند،‏ و در مسیر پختگی و جهش دیالكتیكی به<br />

حركت بیفتد.‏<br />

سیری كه پیش از رسیدن به نقطه جهش نهائیاش،‏ یقیناً‏ عالئمی از<br />

خود صادر خواهد ساخت كه برای انقالبیونی كه تبدیل كمّیت به كیفیت را فهم<br />

كردهاند،‏ نقش هشدار دهنده ایفاء میكند و وقوع این<br />

‏»جهش«‏<br />

را قابل پیش<br />

بینی<br />

میگرداند.‏ پیش بینی ای كه جلوی غافلگیر شدن را میگیرد و دست جناح ماركسیستی<br />

232

Hooray! Your file is uploaded and ready to be published.

Saved successfully!

Ooh no, something went wrong!