Page 1 ا > ) ( Page 2 Page 3 3 ا پ ر از ب و ا ا و . ا. او ء ر ا ا داه . ا از رو ن ا ...

40
وجود میآورد.‏ اين است دقيقا آن چنان که علم طبيعی آن را در نظر میگيرد.‏ اين،‏ احساس
رنگهای گوناگون را با طولهای گوناگون امواج نوری توضيح میدهد که خارج از قرنيه
انسان،‏ خارج از انسان و مستقل از او وجود دارند.‏ اين است ماترياليسم ماده با عمل بر
اعضای حسی ما احساس را به وجود میآورد.‏ احساس به مغز،‏ عصبها،‏ قرنيه و غيره،‏ يعنی
به مادهای که به شکل معينی سازمان يافته،‏ بستگی دارد.‏ وجود ماده به احساس بستگی ندارد.‏
ماده اولی است.‏ احساس،‏ انديشه،‏ شعور عالیترين محصول ماده سازمان يافته بشکل ويژه است.‏
چنيناند نظرات ماترياليسم در کل،‏ و به ويژه نظرات مارکس و انگلس.‏ ‏[ماخ و آوناريوس
مخفيانه ماترياليسم را به کمک کلمه ‏"عنصر"‏ وارد میکنند،‏ کلمهای که قرار بود تئوری آنان
را از ‏"يک جانبه بودن"‏ ايدهآليسم ذهنی رها سازد،‏ و پذيرش اين را که ذهنيات وابسته به قرنيه،‏
عصبها و غيره است،‏ که جسم مستقل از ارگانيسم انسان است،‏ اجازه دهد.‏ البته در حقيقت
حقه بازی با کلمه ‏"عنصر"‏ يک سفسطه مفلوک است،‏ زيرا ماترياليستی که آثار ماخ و
آوناريوس را میخواند بلافاصله خواهد پرسيد:‏ ‏"عناصر"‏ چيستند؟ به راستی احمقانه خواهد بود
که فکر کنيم کسی میتواند با اختراع يک کلمه تازه کلک خطوط اساسی فلسفه را بکند.‏ يا
‏"عنصر"‏ يک احساس است،‏ بدان صورت که کليه امپريوکريتيسيستها،‏ ماخ،‏ آوناريوس،‏
پتزولت و غيره معتقدند که در اين صورت فلسفه شما آقايان،‏ ايدهآليسم است که بيهوده
میکوشيد عريانی خودگرائی خود را در زير خرقه يک ترمينولوژی"عينی"تر پنهان سازيد:‏ يا
‏"عنصر"‏ يک احساس نيست که در اين صورت مطلقًا هيچ انديشهای در واژه ‏"تازه"‏ به کار
نرفته است؛ تنها يک بازيچه تهی است.‏
به عنوان مثال پتزولت،‏ آخرين کلام در امپريوکريتیسيسم،‏ بدان گونه که و.‏ لويچ ، اولين و
مشهورترين امپريوکريتيسيست روسی توصيف ميکند را در نظر بگيريم.‏ پس از آن که
عناصر را به عنوان احساسها تعريف میکند،‏ او ‏(پتزولت م)‏ در جلد دوم اثر مذکور
میگويد:‏ ‏"در اين عبارت که ‏"احساسها عناصر جهاناند"،‏ شخص میبايست مراقب باشد واژه
[
:
A
–
C
–
–
B
-A
ترجمه مترجم:‏ ماخ و آوناريوس مخفيانه به کمک کلمه ‏"عنصر"‏ در ماترياليسم وارد میکنند،‏ که قرار
بود تئوری آنان را از ‏"يک جانبه بودن"‏ ايدهآليسم ذهنی رها سازند.‏ از قرار معلوم اين فرض را که
ذهنيات وابسته به قرنيه،‏ عصبها و غيره است،‏ و اين فرض را که جسم مستقل از ارگانيسم انسان است،‏
اجازه میدهد.‏
Mach und Avenarius schmuggeln den Materialismus heimlich ein durch das
Wörtchen "Elemente", das angeblich ihre Theorie von der "Einseitigkeit" des
subjektiven Idealismus befreit, das angeblich die Annahme zuläßt , daß das
Psychische von der Netzhaut, den Nerven usw. abhängt, daß das Physische
vom menschlichen Organismus unabhängig ist. S.47 P1
، ١٩٠٠ صفحه ،١١٣
-
B
C
ژوزف پتزولت،‏ ‏"مقدمهای بر فلسفه تجربه خالص"،‏ کتاب اول،‏ لايپزيگ
‏"عناصر،‏ احساسهايند به مفهوم عادی ادراکات (Wahrnehmungen) ساده تبديل ناپذير"‏
و.‏ لويچ،‏ ‏"فلسفه علمی"،‏ بخوانيد:‏ مدُ‏ روز،‏ حرفهای،‏ التقاطی:‏ چيست؟ سن پترزبورگ،‏
و
،١٨٩١
٢٢٩
-
صفحات ٢۴٣