Page 1 ا > ) ( Page 2 Page 3 3 ا پ ر از ب و ا ا و . ا. او ء ر ا ا داه . ا از رو ن ا ...

یها
فصل اول 29
ميان دو خط سياسی در فلسفه است.‏ آيا ما بايد از اشياء به احساسها و انديشه برسيم؟ يا بايد از
انديشه و احساس به اشياء برسيم؟ خط اول،‏ يعنی خط ماترياليستی،‏ توسط انگلس برگزيده شده
است.‏ خط دوم،‏ يعنی خط ايدهآليستی توسط ماخ برگزيده شده است.‏ هيچ طفره و سفسطهای ‏(که
با مقداری از آن باز هم برخورد خواهيم نمود)‏ نمیتواند اين حقيقت روشن و بلامنازع را از
ميان بردارد که نظريه ارنست ماخ که اشياء ترکيباتی از احساسها هستند،‏ ايدهآليسم ذهنی و
احيای سادهء برکلیگرائی است.‏ اگر اجسام به آن صورت که ماخ میگويد ‏"ترکيبات احساسها"‏
يا به آن صورت که برکلی گفت ‏"مجموعه احساسها"‏ باشند،‏ به ناچار باين نتيجه میرسند که
کل جهان چيزی نيست مگر ايده من.‏ با اين چنين مقدمه چينی،‏ غير ممکن است موجوديت ساير
مردم را علاوه بر خود قبول کنيم:‏ اين خالصترين خودگرائی است.‏ ‏[هر قدر هم که ماخ،‏
آوناريوس،‏ پتزولت و شرکاء بخواهند اين منگرائی را با شدت انکار کنند،‏ بدون برپا کردن
فريادهای گوش خراش بی خردی منطقی،‏ نمیتوانند به طور واقعی آن را کتمان نمايند.‏ برای
اين که عنصر اساسی فلسفه ماخيسم را باز هم روشنتر سازيم،‏ چند نقل قول اضافی از کارهای
ماخ خواهيم آورد.‏ ‏[اينجا يک نمونه از ‏"تحليل احساسها"‏ ‏(ترجمه روسی کاتليار،‏ انتشاراتی
اسکيرمونت،‏ مسکو ١٩٠٧):
‏"ما يک جسم با نقطه میبينيم اگر را لمس کنيم،‏ يعنی آن را با تن خود در تماس
آوريم،‏ يک تحريک دريافت میکنيم.‏ ما میتوانيم را ببينيم بدون آن که آن تحريک را حس
کنيم.‏ اماّ‏ به مجرد آن که تحريک را حس میکنيم،‏ را بر پوست میيابيم.‏ بنابراين نقطه مرئی،‏
يک هسته دائمی است،‏ که،‏ بسته به شرايط،‏ تحريک به عنوان چيزی تصادفی به آن پيوست شده
است.‏ با تکرار مکرر رخدادهای مشابه،‏ ما سرانجام خود را عادت میدهيم در نظر گيريم که
همه خواص اجسام به مثابه ‏"اثراتی"‏ هستند که از هستههای دائمی پيش میروند و از طريق
ميان گيری تن به خود ‏(منظور از خود انسان است-‏ م)‏ مستقل میگردند؛ اين اثرات را ما
احساس میخوانيم..."‏ ‏(صفحه ٢٠)
به عبارت ديگر مردم خود را ‏"عادت میدهند"‏ ديدگاه ماترياليسم را برگزينند،‏ احساسها را
به مثابه نتيجه عمل اجسام،‏ اشياء،‏ طبيعت بر اعضای حسی خود در نظر گيرند.‏ اين ‏"عادت"،‏
[
A
S
S
-A
بدون افتادن به دام سلسطههای منطقی از خوگرائی را طرد کنند.‏
Mögen Mach, Avenarius, Petzoldt und Co. Diesen Solipsismus noch so sehr
verleugnen, sie können ihn tatsächlich nicht abstreifen, ohne zu
himmelschreienden logischen Absurditäten zu gelangen. S. 33
-B
١٩٠٧
Hier ein Muster aus der "Analyse der Empfindungen" (russische Übersetzung von
Kotljar, Verl. Skirmunt, Moskau 1907): S. 33
S
.
[
B
S
ترجمه مترجم:‏ هر قدر هم که ماخ،‏ آوناريوس،‏ پتزولت و سايرين خود را طرد کنند،‏ در حقيقت نمیتوانند
ترجمه مترجم:‏ يک نمونه از ‏(تحليل احساس
نقل قول میکنم):‏
من از ترجمه روسی کاتليار،‏ منتشره اسکيرمانت،‏ مسکو