Page 1 ا > ) ( Page 2 Page 3 3 ا پ ر از ب و ا ا و . ا. او ء ر ا ا داه . ا از رو ن ا ...

فصل سوم 115
–
[
A
ماده اولی و روح ثانوی است،‏ در حالی که برای گرايش ديگر عکس آن صادق است.‏ تمام
ماخيستهای روسی مسرورانه ‏"رد"‏ بوگدانف را تکرار میکنند.‏ به جای آن،‏ ذرهای تفکر
میتوانست به اين افراد نشان دهد که به واسطه ماهيت موضوع غير ممکن است از اين دو
مفهوم نهائی شناخت،‏ تعريفی به دست داد مگر تعريفی که مشخص میکند کدام يک از آنها
مقدم است.‏ منظور از ‏"تعريفی"‏ به دست دادن چيست؟ اساساً‏ به معنای آن است که يک مفهوم
معين را در يک مفهوم جامعتر آورد.‏ به عنوان مثال وقتی من میگويم ‏"الاغ يک حيوان است"،‏
من مفهوم ‏"الاغ"‏ را در يک مفهوم جامعتر میآورم.‏ پس مسئله اين است که آيا مفاهيم جامعتری
از هستی و انديشه،‏ ماده و احساس،‏ فيزيکی و ذهنی وجود دارند که تئوری شناخت بتواند با
آنها عمل کند؟ خير.‏ اينها مفاهيم نهائی و جامعترين مفاهيمی هستند که شناخت در واقع تا
کنون نتوانسته است از آنان فراتر رود ‏(صرفنظر از تغييرات لغات تخصصی،‏ که هميشه
ممکناند).‏ شخص بايد يک شارلاتان يا يک کودن محض باشد که از اين دو رشته مفاهيم با
جامعيت نهائی ‏"تعريفی"‏ بخواهد که ‏"تکرار ساده"‏ نباشد:‏ يکی يا ديگری بايد مقدم در نظر
گرفته شوند.‏ سه دليل پيش گفته درباره ماده را در نظر بگيريد.‏ ‏[چه نتيجهای از آنها حاصل
میشود؟ به اين که اين فلاسفه از روحی و يا ‏"من"،‏ به فيزيکی يا محيط پيش میروند.‏ مثلاً‏
از واژه مرکزی به ضد واژه يا از احساس به ماده،‏ يا از ادراک حسی به ماده.‏ آيا آوناريوس،‏
ماخ و پيرسون میتوانستند اساسًا ‏"تعريف"‏ ديگری از مفاهيم اساسی،‏ غير از نشان دادن گرايش
خط فلسفیشان ارائه بدهند؟ آيا آنها میتوانستند به طريق ديگری،‏ به روش معينی،‏ تعريف
کرده باشند که ‏"من"‏ چيست،‏ احساس چيست،‏ ادراک حسی چيست؟ شخص بايد تنها مسئله را به
وضوح فرمول بندی کند تا تشخيص دهد که ماخيستها راجع به چه مهمل محضی صحبت
میکنند وقتی که میخواهند ماترياليستها تعريفی از ماده به دست دهند که به تکرار اين قول
نيانجامد که ماده،‏ طبيعت،‏ هستی،‏ فيزيکی-‏ اولی است و روح،‏ شعور،‏ احساس،‏ روانی ثانوی.‏
يک تعبير از نبوغ مارکس و انگلس آن است که آنان کلمه بازی با نقاب تازه واژههای
استادانه و ‏"ايسمهای"‏ ظريفانه را حقير شمردند و به سادگی و روشنی گفتند:‏ يک خط
ماترياليستی و يک خط ايدهآليستی در فلسفه وجود دارد،‏ و در بين آنان دستههای گوناگون
آگنوستیسيسم قرار گرفتهاند.‏ آرزوی دردناک برای يک نقطه نظر ‏"نوين"‏ در فلسفه همان فقر
ذهنی را آشکار میسازد که کوشش دردناک برای خلق يک تئوری ارزش ‏"نوين"‏ يا يک تئوری
‏"نوين"‏ و غيره.‏
سودآوری
مريد آوناريوس،‏ کارستانجن میگويد که وی يک بار در يک مناظره خصوصی نظر خود
را چنين توضيح داده است:‏ ‏"من نه فيزيکی نه ذهنی،‏ بلکه يک چيز سومی را میشناسم."‏ به
اظهار يک نويسنده که مفهوم اين چيز سوم توسط آوناريوس داده نشده،‏ پتزولت جواب داد:‏ ‏"ما
میدانيم چرا او نتوانست چنان مفهومی را توسعه دهد.‏ اين چيز سوم فاقد يک ضد مفهوم
است...‏ اين سئوال که چيز سوم چيست؟ به نحوی غير منطقی مطرح شده
–
(Rententheorie)
(Gegenbegriff)
Worauf lassen sie sich zurueckfuehren
-A
همه آنها به چه چيز بالغ میشوند؟