ï»ï»¤ï»´ï»¨ï»´ïº´ï»¢ ٠ﻣïºØ±ï»ïº´ï»´ïº´ï»¢
ï»ï»¤ï»´ï»¨ï»´ïº´ï»¢ ٠ﻣïºØ±ï»ïº´ï»´ïº´ï»¢
ï»ï»¤ï»´ï»¨ï»´ïº´ï»¢ ٠ﻣïºØ±ï»ïº´ï»´ïº´ï»¢
You also want an ePaper? Increase the reach of your titles
YUMPU automatically turns print PDFs into web optimized ePapers that Google loves.
فمينيسم و ماركسيسم<br />
ترجمه ي نسيم روشنايي<br />
فمينيسم و ماركسيسم<br />
ترجمه ي<br />
نسيم روشنايي<br />
0
فمينيسم و ماركسيسم<br />
ترجمه ي نسيم روشنايي<br />
Feminism &<br />
Marxism<br />
Translated by:<br />
Nasim Roshanaei<br />
1
فمينيسم و ماركسيسم<br />
ترجمه ي نسيم روشنايي<br />
فهرست<br />
پيشگفتار<br />
فصل اول :<br />
4.................................................................................................................................................<br />
ديدگاه هاي فمينيستي درباره ي طبقه و كار<br />
8.......................................................<br />
2<br />
4<br />
5<br />
6<br />
7<br />
8<br />
1- ماركسيسم ، كار و طبيعت انسان...............................................................................................10<br />
- تحليل هاي ماركسيست- فمينيستي.......................................................................................12<br />
3- تحليل هاي موج اول فمينيستي درباره ي زنان و كار...........................................................12<br />
- تحليل هاي موج دوم فمينيستي درباره ي خانه داري.........................................................15<br />
- شكاف خصوصي/ عمومي و دلالت هايش.................................................................................17<br />
- نظريه هاي روانكاوانه درباره ي زنان و كار...............................................................................22<br />
- نظريه هاي اخلاق گرايانه از كار زنان در مراقبت و نگه داري..............................................24<br />
- نظريات فمينيستي مدرن در مقابل نظريات فمينيستي پست مدرن.................................26<br />
2
فمينيسم و ماركسيسم<br />
ترجمه ي نسيم روشنايي<br />
9<br />
- نژاد، طبقه و تحليل هاي فمينيستي ميان حوزه اي.............................................................28<br />
كتاب شناسي.........................................................................................................................................35<br />
فصل دوم : فمينيسم سوسياليست چيست؟.................................................................................50<br />
فصل سوم : ماركسيسم فمينيست / ماترياليسم فمينيست.......................................................63<br />
كتاب شناسي.........................................................................................................................................79<br />
فصل چهارم : عودتي براي آينده (مصاحبه اي با دراسيلا كورنل)..........................................81<br />
پانوشت ها<br />
112..........................................................................................................................................<br />
3
فمينيسم و ماركسيسم<br />
ترجمه ي نسيم روشنايي<br />
پيشگفتار<br />
اين كتاب خلاصه اي است از رويكرد نظري فمينيستي چپگرا كه علاوه بر نقش پدر شاهي و<br />
تاثير دوتايي هاي جنسي مسلط و ديگر عوامل، نقش كار و طبقه<br />
مي كند.<br />
را نيز بر زندگي زنان<br />
بررسي<br />
نظريات آن فرگوسن Ferguson) (Ann در فصل اول كتاب كه به طبقه و كار مي پردازد.<br />
در اينجا رويكرد ماركسيستي به تنهايي و سپس ارتباط آن با جنبش فمينيستي يعني تحليل<br />
هاي ماركسيست فمينيستي بررسي مي شود. پس از آن به تحليل هاي فمينيست هاي موج<br />
اول درباره ي زنان و كار پرداخته مي شود و سپس نظريات فمينيست هاي موج دوم درباره ي<br />
خانه داري ارائه مي شود. در اين ميان برخي ديدگاه هاي فمينيست هاي راديكال و ليبرال نيز<br />
بررسي مي شود. بعد از آن به نظريات روانكاونه درباره ي مسئله ي كار و زنان و همچنين به<br />
4
فمينيسم و ماركسيسم<br />
ترجمه ي نسيم روشنايي<br />
كارهاي مراقبتي و پرستاري زنانه نيز از لحاظ اخلاقي اشاره مي شود. بخش بعدي به نظريات<br />
فمينيستي مدرن در مقابل نظريات پست مدرن و پسااستعماري ها، شالوده شكنان و<br />
پساساختارگراها مي پردازد. بخش آخر فصل اول به مسئله ي نژاد، طبقه و تحليل فمينيستي<br />
ميان حوزه اي روي مي آورد<br />
.<br />
بسياري از مباحث نظري فمينيستي معاصر به مطالعات ميان<br />
حوزه اي و تركيب تحليل هاي موضوعات خاص تمايل دارند كه مي كوشند به جنسيت، طبقه،<br />
نژاد و سكسواليته به صورت عام، تأكيد يكساني داشته باشند بدون اين كه خود را با دسته<br />
بندي هايي مانند ليبرال، راديكال يا ماترياليست، كه در مباحث اوليه ي فمينيستي دسته بندي<br />
مي شد، تعريف كنند.<br />
فصل دوم كتاب، مقاله اي است از باربارا ارنريچ Ehrenreich) ،(Barbara فمينيست<br />
سوسياليستي<br />
كه<br />
كوشيده است تعريفي جامع از اين رويكرد<br />
ارائه كند.<br />
او دراين مقاله<br />
ابتدا<br />
توضيح مختصري از ماركسيسم و فمينيسم ارائه مي كند و سپس به لزوم پيوند اين دو رويكرد<br />
براي مبارزه ي منسجم فمينيستي تاكيد مي ورزد. او به بي عدالتي بنياديني كه هم در جوامع<br />
طبقاتي و هم در ساختار تقسيم جنسي خويشاوندي پدر سالار وجود دارد اشاره مي كند و<br />
سنتز مبارزه با اين دو نوع بي عدالتي را نه به طور مطلق، اما در " سوسياليسم فمينيسم" مي<br />
جويد.<br />
E. ،(Martha ماركسيست<br />
Gimenez)<br />
فصل<br />
سوم، مقاله اي است<br />
از مارتا خيمنز<br />
فمينيستي كه در اين مقاله تفاوت ماركسيسم فمينيستي و ماترياليست فمينيسم را نقد و<br />
بررسي مي كند. او در اين مقاله سعي دارد ابهاماتي كه در مورد ماركسيسم فمينيستي وجود<br />
دارد را رفع كند و مانند برخي از ماترياليست فمينيست ها و سوسياليست فمينيست ها معتقد<br />
5
فمينيسم و ماركسيسم<br />
ترجمه ي نسيم روشنايي<br />
نيست كه نظريات ماركس و انگلس براي تحليل ماركسيست فمينيستي ناكافي و عقيم اند،<br />
برعكس، وي به پويايي هاي نظريه ي آنها در حيطه هاي فرهنگي نيز تاكيد دارد.<br />
فصل آخر كتاب نيز مصاحبه اي با سوسياليست فمينيست و حقوقداني به نام دراسيلا<br />
كورنل(Cornell (Drucilla است. دراسيلا كورنل در اين مصاحبه خود را فمينيستي ابراز مي<br />
كند كه همزمان چپگراست و با سرمايه داري نيز مبارزه مي كند. او به اهميت مفهوم حق و<br />
سوژه در جامعه و مبارزه تاكيد دارد و فمينيسم خود را نيز " فمينيسم اخلاقي " مي نامد.<br />
هدف من از گردآوري اين مجموعه، ارائه ي مختصر رويكردهايي در جنبش فمينيستي<br />
است كه نقش جامعه ي طبقاتي، كار و شيوه ي توليد و در حال حاضر سرمايه داري را نيز در<br />
تحليل و استراتژي مبارزه در نظر مي گيرند و ايده ي ماركسيسم را به فمينيسم پيوند مي<br />
زنند. آشكار است كه در طول تاريخ بر زنان به عنوان اعضاي درجه ي دو جامعه ي طبقاتي،<br />
علاوه بر ستم طبقاتي تحميلي بر تمامي فرودستان اعم از هر دو جنس، ستم و تبعيضي مضاعف<br />
نيز تحميل مي شود و اين تبعيض هنوز هم به شيوه هاي مختلف و در مقياس هاي مختلف<br />
ادامه دارد.<br />
برخاستن نظام سركوبگر پدرشاهي از دل جامعه ي طبقاتي و رشد اديان پدرسالار<br />
در به انقياد كشاندن و استثمار زنان نقش بسيار مهمي داشته و دارد. اما بايد دقت كنيم كه<br />
پدرشاهي زاده ي جامعه ي طبقاتي بود، بنابراين صرفا نمي توان مانند فمينيست هاي راديكال<br />
تنها عامل سركوب تاريخي زنان را پدرشاهي قلمداد كرد. جامعه ي طبقاتي و نفوذ اديان، هم در<br />
روان افراد و هم در سياست هاي حكومت ها در به بند كشيدن و استثمار زنان نقش بسيار<br />
مهمي داشته و دارند و تمام اين عوامل در زنجيره اي منسجم به هم مرتبط اند. همانقدر كه<br />
آموزه هاي مذاهب، ستم بر زنان را توليد و بازتوليد مي كنند، جامعه ي طبقاتي نيز همدست با<br />
6
فمينيسم و ماركسيسم<br />
ترجمه ي نسيم روشنايي<br />
پدرشاهي اين ستم و تبعيض را توليد و بازتوليد مي كند. و همان طور كه نقش تحليل هاي<br />
فرهنگي و سياست هاي هويتي، جنسي، نژادي ، قومي و روانكاوانه در رويكردهاي فمينسيتي<br />
لازم است، نمي توان از نقش تعيين كننده ي اقتصاد در زيست اجتماعي گذشته و حال زنان<br />
چشم پوشيد. هيچ انساني از زيست اقتصادي خود جدا نيست و در نظر نگرفتن اين مسئله يا از<br />
سر ناداني است يا منافع طبقاتي خاصي را دنبال مي كند. مثلا در روند مبارزات فمينيستي،<br />
برخي فمينيست هاي بورژوا در مطالبات خود همواره به حق رأي و كسب حقوق مدني<br />
يا<br />
برابري در قدرت و ثروت و جايگاه مقتدر اجتماعي با مردان بسنده كرده اند و در مبارزات شان<br />
بر مطالبات زنان پرولتاريا و فرودست و اقليت، چشم فرو بسته اند.<br />
از سوي ديگر، ما زنان صرف نظر از هر جنسي كه به ما منسوب شده است، انسان هستيم و<br />
مطالبات ما از بين بردن دوتايي هاي جنسي، جامعه ي طبقاتي، از بين بردن خرافات<br />
و<br />
متافيزيك سركوبگر و هر نوع تبعيض در حيطه هاي عمومي و خصوصي زندگي مان است. براي<br />
مثال، نمي توان جامعه اي تصور كرد كه در آن زنان آزاد و برابر باشند و تمام عوامل سركوب و<br />
استثمار بر زنان از بين رفته باشد، اما مردان آن جامعه تحت انقياد باشند. بنابراين مبارزه ي ما<br />
مبارزه اي بنيادين و مستمر و همه جانبه است كه در نهايت ضرورتا مي بايست به نابودي<br />
جامعه ي طبقاتي، سرمايه داري و مالكيت خصوصي بر ابزار توليد، پدرشاهي، اديان و خرافه<br />
هاي سركوبگر و تخديري، هرگونه تبعيض نژادي و قومي، هر گونه دوتايي جنسي، دگر جنس<br />
گرايي اجباري و رسيدن به آزادي هاي فردي و مدني و آگاهي و برابري تمام انسان ها منجر<br />
شود، و گرنه مبارزه اي كوته نظر و كم مايه خواهد بود.<br />
نسيم روشنايي-مارس 2010<br />
7
فمينيسم و ماركسيسم<br />
ترجمه ي نسيم روشنايي<br />
ديدگاه هاي فمينيستي<br />
درباره ي طبقه و كار<br />
آن فرگوسن<br />
(Ann Ferguson)<br />
يك نقطه شروع خوب براي مباحثات نظري درباره ي زنان، طبقه و كار، جايي است كه در<br />
تقاطع با ماركسيسم و فمينيسم قرار مي گيرد. چنين مباحثاتي تنها به واسطه ي تحقيقات<br />
آكادميكي شكل نگرفتند، بلكه، به عنوان پرسش هايي درباره ي رابطه ي بين ستم بر زنان و<br />
آزادي و سياست هاي طبقاتي جناح چپ، اتحاديه هاي صنفي و جنبش هاي فمينيستي در<br />
اواخر قرن نوزدهم و اوايل قرن بيستم، به خصوص در امريكا، بريتانيا و اروپا، شكل يافتند.<br />
همچنين ضروري خواهد بود كه براي درك مفهوم كار، ديدگاه هاي فلسفي گوناگوني را بررسي<br />
كنيم، به روشي كه كار زنان و فعاليت هاي خانگي شان را شامل مي شود و يا حتي نه لزوما<br />
8
فمينيسم و ماركسيسم<br />
ترجمه ي نسيم روشنايي<br />
تحت اين مقوله، بلكه بررسي اين امر كه ويژگي هاي خاص كار خانگي از چه طريق قادر هستند<br />
يا قادر نيستند تا با " شيوه هاي متفاوت آگاهي" و ديدگاه هاي متفاوت درباره ي اخلاقيات<br />
ارتباط يابند.<br />
همچنين<br />
بررسي مباحثه ي بين ديدگاه هاي ذات گرايان و مفسران اجتماعي<br />
درباره ي تفاوت هاي بين جنس به مثابه ي شالوده اي براي تقسيم جنسي كار در شناخته شده<br />
ترين جوامع انساني ضروري خواهد بود.<br />
ارتباط بين زنان به مثابه ي يك گروه اجتماعي با تحليل طبقاتي اقتصاد، مباحثات سياسي<br />
اي را هم در محافل ماركسيست ها و هم فمينيست ها نسبت به چالش جنبش زنان با سلطه ي<br />
مردانه برانگيخته است، اين كه آيا مي توان مجموعه ي مشتركي از منافع زنان را وراي نژاد، قوم<br />
و طبقه در نظرگرفت. اگر چنين منافع مشتركي وجود ندارند، پس چه چيز مي تواند جنبش<br />
زنان ماندگاري ايجاد كند و اين جنبش اصولا چطور مي تواند از ترفيع منافع طبقه ي متوسط<br />
سفيد پوست و زنان ثروتمند طفره رود؟ در اين فضا، كدام زنان خود را به عنوان يك گروه<br />
سياسي سازماندهي مي كنند كه از<br />
صفوف سنتي طبقاتي ميان بر بزنند و آنها تحت چه<br />
شرايطي در مقابل نيروي مترقي براي تغيير اجتماعي، تأثيري محافظه كارانه دارند؟ اگر مسائل<br />
زنان فقير و طبقه ي كارگر با مسائل زنان طبقه ي متوسط و طبقات مرفه متفاوت است، چگونه<br />
مي توان به جنبش زنان طبقه ي متوسط اعتماد<br />
كرد؟ علاوه بر اين موضوعات، مجموعه<br />
موضوعاتي وجود دارد كه با مطالعات تطبيقي بينافرهنگي زنان، كار و اقتدار خويشاوندي در<br />
جوامع مختلف وابسته هستند، همچنين تحليل اين مسئله كه كار زنان چگونه به فرايندهاي<br />
جهاني شدن مرتبط است.<br />
9
فمينيسم و ماركسيسم<br />
ترجمه ي نسيم روشنايي<br />
:1<br />
ماركسيسم ، كار و طبيعت انسان<br />
ماركسيسم به عنوان يك فلسفه ي طبيعت انسان، به مركزيت كار در تكوين طبيعت انسان و<br />
خودشناسي او تأكيد مي كند. به مقالات ماركس مراجعه كنيد. هم تغيير روابط تاريخي بين كار<br />
انسان و طبيعت، و هم رابطه ي انسان ها با يكديگر در توليد و تقسيم كالاها براي رفع<br />
نيازهاي مادي، طبيعت انسان را در دوره هاي مختلف تاريخي به شيوه هاي متفاوتي شكل مي<br />
دهد: مردم چادرنشين با مردم كشاورز يا مردم صنعتي متفاوت اند. ماركسيسم به عنوان يك<br />
فلسفه ي تاريخ و تغييرات اجتماعي، در تحليل خود از نابرابري هاي اجتماعي و استثمار، بر<br />
روابط اجتماعي كار در شيوه هاي مختلف اقتصادي توليد تأكيد مي كند كه شامل روابط سلطه،<br />
مانند نژادپرستي و تبعيض جنسي است.<br />
ماركس )<br />
،1950 ،1844<br />
9-1906؛ ماركس و انگلس<br />
1850؛ انگلس 1942).<br />
در سرمايه داري،<br />
سيستمي كه آنها بيش از همه تحليل<br />
،1848<br />
كردند، منطق سود، طبقه ي بورژوا را به توسعه ي نيروهاي مولد زمين و كار سوق داد و سرمايه<br />
به واسطه ي گسترش بازارها، زمين را به كالا تبديل كرد و طبقه ي كارگر<br />
)<br />
فرودست) را نيز<br />
مجبور كرد تا از دوران فئودالي و محصولات مستقل كشاورزي گذر كرده و به كار مزدي تن<br />
دهند. ماركس و انگلس استدلال مي كنند كه تبديل كل كار به كالا، نه تنها كارگران بيگانه<br />
شده را براي كسب نيروي توليد از آنها خريد و فروش مي كند، بلكه، براي كارگران، كارخانه ها<br />
و خطوط انبوه توليد را اشتراكي مي كند. اين موارد، براي كارگران فرصتي ايجاد مي كند تا بر<br />
عليه سرمايه داري با هم متحد شوند و خواستار اشتراكي شدن مالكيت خصوصي بر ابزار توليد،<br />
يعني سوسياليسم يا كمونيسم باشند.<br />
10
فمينيسم و ماركسيسم<br />
ترجمه ي نسيم روشنايي<br />
بر طبق تحليل مشهور انگلس از موقعيت زنان در شيوه هاي مختلف تاريخ اقتصادي توليد<br />
در كتاب " منشأ خانواده، مالكيت خصوصي و دولت" (1942)، زنان در آغاز ، در شيوه هاي<br />
توليد اشتراكي تحت سازماندهي هاي خانواده هاي مادر تبار، اگر از مردان قدرتمندتر نبودند با<br />
آنها برابر بودند. وقتي مالكيت خصوصي به مثابه ي يك شيوه ي توليد به وجود آمد، زنان قدرت<br />
خود را از دست دادند. كنترل مردان بر مالكيت خصوصي و در نتيجه توانايي در افزودن كالاهاي<br />
مازاد، نوع خانواده ي مادرتبار را به خانواده ي پدرشاهي تبديل كرد، كه در اين نوع خانواده،<br />
زنان و اغلب برده ها<br />
[ 1 ]<br />
به مالكيت پدر و شوهر در آمدند.<br />
ظهور سرمايه داري باعث جداسازي كار خانگي از توليد كالاها شد و مردان ، به نان آوران<br />
خانه ي زنان خانه دار كه از نظر اقتصادي وابسته ي مردان بودند، تبديل شدند، اين روند،<br />
كنترل مردان بر زنان را در خانواده ي هسته اي بيشتر كرد. در عين حال، سرمايه داري با ايجاد<br />
امكان هايي براي كار مزدي زنان و استقلال اقتصادي از شوهران و پدرانشان، امكان رهايي آنان<br />
از خانواده ي پدرشاهي را نيز به وجود مي آورد. انگلس تأكيد مي كند كه اگر چه به واسطه ي<br />
مسئله ي بي دستمزد بودن خانه داري، بخش عمده و شخصي وظيفه ي زنان به مبارزه با<br />
تقسيم جنسي كار در سرمايه داري اختصاص مي يابد، اما آزادي كامل زنان تنها مي تواند با<br />
رشد سوسياليسم و اشتراكي شدن خانه داري و بچه داري توسط خدمات اجتماعي اي كه دولت<br />
فراهم مي كند، به دست آيد. بدين سبب، استدلال بيشتر ماركسيست هاي معاصر اين است كه<br />
براي آزادي زنان لازم است فمينيست ها براي مبارزه با سرمايه داري به طبقه ي كارگر ملحق<br />
شوند. Cliff) كليف .( 1984<br />
11
فمينيسم و ماركسيسم<br />
ترجمه ي نسيم روشنايي<br />
: 2<br />
تحليل هاي ماركسيست- فمينيستي<br />
بيشتر متفكران ماركسيست فمينيست و برجسته ترين شان در ميان جامعه شناسان و انسان<br />
شناسان، مطالعات بينافرهنگي و تاريخي بسياري درباره ي اشكال نخستين خويشاوندي و<br />
اقتصاد و نقش آن در تقسيم جنسي يا جنسيتي كار در درك يا حمايت از قدرت اجتماعي زنان،<br />
Rosaldo and Lamphere<br />
، Leacock 1972<br />
) انجام داده اند ،cf. Reed 1973<br />
.( 1974<br />
آنها همچنين، در ارزيابي رشد اقتصادي جهان سرمايه داري به مثابه ي نيرويي مغاير<br />
با آزادي زنان (1978 (Saffioti كوشيده اند و استدلال كرده اند كه آزادي همگاني و جهان<br />
شمول زنان به توجه به موقعيت هاي وخيم نياز دارد: مانند فقر كارگران زن در كشورهاي پسا<br />
استعماري<br />
.(Sen & Grown 1987)<br />
ديگر فمينيست هاي انسان شناس استدلال مي كنند<br />
كه تغييرات ديگر، به جز نقش زنان در توليد، كليد فهم وضعيت و قدرت اجتماعي زنان هستند<br />
.(Leghorn and ؛ Parker 1981 Sanday 1981)<br />
با اين حال، ديگر مورخان اقتصادي<br />
فمينيست، مطالعاتي تاريخي در شيوه هايي كرده اند كه نژاد، طبقه، قوم، زنان را در موقعيت<br />
Amott and<br />
متفاوتي نسبت به توليد قرار داد، براي مثال، در تاريخ امريكا<br />
(1983 Davis؛<br />
.(Matthaei 1991<br />
در پايان برخي از ماركسيست فمينيست ها استدلال كرده اند كه كار زنان<br />
در توليد بيولوژيكي و اجتماعي، عامل اصلي تمام شيوه هاي توليد است و اين مسئله اغلب از<br />
سوي اقتصاددانان ماركسيست ناديده گرفته مي شود.(1969 Benston ؛ .(Vogel 1995<br />
: 3<br />
تحليل هاي موج اول فمينيستي درباره ي زنان و كار<br />
تحليل هاي فمينيستي اي كه نقش كار زن را در تفسير اجتماعي جنسيت و جاودان سازي<br />
سلطه ي مردانه برجسته كرده<br />
اند، توسط مقوله پردازاني مانند جگر<br />
،(Jaggar) راتنبرگ<br />
12
فمينيسم و ماركسيسم<br />
ترجمه ي نسيم روشنايي<br />
،(1980) (Barrett) برت ،(2000) (Tong) تانگ ،(1978) [Struhl] (Rothenberg)<br />
(Walby)<br />
جگر (1983)<br />
و والبي<br />
(1990)، ليبرال، راديكال، ماركسيست، و سوسياليست<br />
فمينيست ناميده شده اند. ]<br />
[ 2<br />
هرچند كه، طبقه بندي كردن مقوله هاي ليبرال، ماركسيست<br />
و مقوله هاي سوسياليستي، هم در چشم اندازهاي فمينيست هاي سابق موج اول جنبش<br />
فمينيستي زنان و هم در رويكرد هاي شالوده شكنان معاصر، پساساختارگراها و پسا استعماري<br />
ها بسيار به ندرت صدق مي كند.<br />
تعدادي از فمينيست هاي موج اول درباره ي كار و طبقه به مثابه ي مسائل اصلي آزادي<br />
زنان نوشته اند، مانند شارلوت پركينز گيلمن<br />
(Charlotte Perkins Gilman)<br />
فمينيستي كه بسيار تحت تأثير دارونيسم و مدرنيسم اتوپيايي قرن نوزدهم بود<br />
سوسياليست<br />
Gilman )<br />
،(1898, 1910, 1979 اما گلدمن Goldman) (Emma<br />
آنارشيست (1969)، و سيمون<br />
دوبوآر Beauvoir) (Simone de اگزيستانسيالسيت، راديكال فمينيست و كمي ماركسيست<br />
.(1952)<br />
اين مباحثاتي كه به اين واسطه، پيرامون جايگاه جنبش زنان در سياست طبقاتي در<br />
اوايل و اواسط قرن بيستم برخاست، با مباحاثات سال 1960، وقتي نظريه پردازان فمينيست<br />
مي كوشيدند خود را از جنبش هاي ضد جنگ ويتنام و حقوق مدني آن دوره مجزا كنند،<br />
متفاوت بود.<br />
بحث درباره ي نقش اقتصادي و اجتماعي خانه داري و ارتباط آن با ستم بر زنان مسئله اي<br />
قديمي است كه هم در جنبش فمينيستي موج اول و هم موج دوم در امريكا، بريتانيا و اروپا<br />
يك ويژگي مشترك محسوب مي شد. در هر دوره، مسئله ي بنيادي اين است كه چگونه شكاف<br />
خصوصي/ عمومي جوامع سرمايه داري را از بين ببريم كه در آن نقش تناسلي زنان، هم كارشان<br />
13
فمينيسم و ماركسيسم<br />
ترجمه ي نسيم روشنايي<br />
را به خانه محدود مي كند و هم براي آنها باعث ايجاد" شيفت دوم( عصر)" كار بي دستمزد در<br />
خانه و بچه داري بي دستمزد مي شود. جنبش موج اول بيان مي كند كه ايدئولوژي مسلط<br />
براي زنان طبقات مرفه و متوسط در دوره ي ويكتوريايي، پاكدامني، تقوا و انقياد بود<br />
همچنين )<br />
آيين زنانگي راستين ناميده مي شد)، و بحث آنها بر اين مسئله متمركز بود كه آيا بايد خانه<br />
داري را در فضايي خصوصي كه آن را علمي و كارآمدتر مي سازد، حفظ كنيم<br />
Beecher )<br />
"<br />
;1841)، Richards 1915 يا آن را با آوردن به فضاي عمومي "<br />
اشتراكي و اجتماعي<br />
كنيم، همان طور كه ، شارلوت پركينز گيلمنِ سوسياليست (1898)از آن حمايت مي كرد.<br />
در امريكا" خانه داري همگاني" كه بخشي از جنبش مترقي سال هاي 1890 تا اوايل قرن<br />
بيستم بود ، با رأي گيري، از بين بردن رشوه و فساد در سياست، ايجاد خانه هايي براي آموزش<br />
و حمايت از مهاجران و تشكيل جنبش صلح زنان و غيره، از اين ايده حمايت مي كرد كه زنان<br />
. (cf. Jane<br />
ارزش<br />
هاي مثبت خود را با"<br />
مادري در فضاي عمومي"<br />
به اشتراك بگذارند.<br />
Addams 1914)<br />
اختلاف درباره ي ناچيز پنداشتن يا ارزش قائل شدن براي نقش متمايز و مهارت هاي مادري به<br />
مثابه ي كاري كه زنان در آن از لحاظ طبيعي برترند يا ديدن مادري به مثابه ي امري كه<br />
شانس زنان را براي داشتن استقلال اقتصادي و برابري با مردان در فضاي عمومي محدود مي<br />
كند، در مباحثات بين الن كيز<br />
(1914 ,1909) و گيلمن نيز مشهود بود.<br />
(Ellen Keys)<br />
كيز جنبه ي متفاوتي را نمايندگي مي كرد، اين كه زنان برتر هستند چرا كه مادر مي شوند؛ در<br />
حاليكه گيلمن و<br />
گلدمن مباحثات همانندي اتخاذ كردند، اين كه زنان توسط خانه داري و<br />
مادريِ بي جيره و مواجب محدود مي شوند و در وضعيت اجتماعي نابرابري، نسبت به مردان<br />
قرار مي گيرند. ] 3 [<br />
14
فمينيسم و ماركسيسم<br />
ترجمه ي نسيم روشنايي<br />
: 4<br />
تحليل هاي موج دوم فمينيستي درباره ي خانه داري<br />
مي توان نظريه پردازان در جنبش موج دوم را به واسطه ي نظريات شان درباره ي اين كه<br />
چگونه خانه داري باعث ستم بر زنان مي شود، گروه بندي كرد. براي مثال، ليبرال فمينيست ها<br />
خانه داري را نقد مي كنند زيرا دستمزد ندارد. اين مسئله زنان را وابسته ي مردان و كم ارزش<br />
مي كند، زيرا كار زنان خارج از فضاي كار معنادار توليد اقتصادي عمومي است (Friedan<br />
. 1963)<br />
نظريه پردازان ماركسيست فمينيست اين امر را به عنوان بخشي از مسئله مي بينند،<br />
اما برخي از آنها از اين هم فراتر مي روند تا جايي كه مي گويند خانه داري بخشي از شيوه ي<br />
خانگي توليد كالاي دوران فئودالي است كه تحت سرمايه داري نيز مصرانه باقي مانده و بيانگر<br />
قدرت مردان فئودال بر زنان است (1980 .(Benston ,1969 Fox<br />
ديگر ماركسيست<br />
فمينيست ها چنين استدلال مي كنند كه<br />
خانه داري زنان بخشي از پروسه ي<br />
بازتوليد<br />
اجتماعي سرمايه داري است<br />
.(Malos 1975; ؛ Vogel 1995 Federici 1975, 2004)<br />
ضرورت بي دستمزد بودن كار بازتوليد طبقه ي كارگر باعث سود بيشتر سرمايه داران مي شود.<br />
تقسيم جنسي كار در توليد و بازتوليد كار است كه زنان را نسبت به مردان در موقعيت نابرابري<br />
قرار مي دهد و به سرمايه داران اين فرصت را مي دهد كه از كار بي دستمزد زنان بهره كشي<br />
كنند.<br />
برخي حتي چنين تحليل مي كنند كه بايد براي خانه داري پايه حقوق تعيين<br />
كرد(1974 Dalla؛ Costa<br />
.(Federici 1975<br />
به تازگي، فدريكي<br />
(Federici)<br />
تحليلي از<br />
گذر سرمايه داري از اروپا انجام داده است. او استدلال مي كند كه ظهور طبقه ي سرمايه دار<br />
بود كه به كنترل توليدمثل طبقه ي كارگر نياز داشت، تا كنترل توليد مثل جسمي زنان طبقه<br />
ي كارگر را از بين ببرد و آنها را به بازتوليد كار بي جيره و مواجب در خانه با محدود كردن<br />
15
فمينيسم و ماركسيسم<br />
ترجمه ي نسيم روشنايي<br />
سقط جنين مجاب كند، كه همين مسئله در اين دوران ، كمپيني عليه ساحره ها به راه انداخت<br />
.(Federici 2004).<br />
يكي از مسائل فلسفي كه درباره ي بحث خانه داري مطرح شد در اين باره بود كه چگونه<br />
مي توان بين كار، بازي و فعاليت در زمان فراغت خطي ترسيم كرد، وقتي كه اين فعاليت بي<br />
دستمزد باشد: وقتي يك مادر با فرزندش بازي مي كند آيا در حال كار كردن است يا بازي<br />
كردن؟ اگر كار محسوب مي شود پس ساعات او در چنين فعاليتي را مي توان با ساعات كار<br />
شوهر يا شريك زندگي اش مقايسه كرد كه آيا رابطه ي استثمارگرانه اي وجود دارد، براي مثال<br />
اگر ساعات كار توليدي و بازتوليدي شوهر براي خانواده اش كمتر از همسرش باشد. (cf.<br />
اما در فضايي كه بچه داري<br />
به عنوان فعاليتي در فراغت، مانند بازي<br />
. Delphy 1984)<br />
محسوب مي شود، فعاليتي شمرده مي شود كه في نفسه باارزش است<br />
(Ferguson 2004)<br />
و استثمار محسوب نمي شود. شايد بچه داري و ديگر فعاليت هاي پرستاري هم بازي و هم كار<br />
محسوب شوند اما فقط بخشي از آن براي رشد روانشناختي كودكان و كارگران ضروري است و<br />
كار محسوب مي شود. در اين صورت، چه كسي مرز بين كار و بازي را مشخص مي كند؟ از<br />
آنجايي كه فعاليت هاي غيرتجاري، ملاك واضحي براي تشخيص كار از غير كار و كار اجتماعي<br />
ضروري از كار اجتماعي غير ضروري را ندارند، به نظر مي رسد عامل دلبخواهي موجب دشواري<br />
در تعيين استانداردي منصفانه براي ايجاد قرارداد بين زنان و مردان در تقسيم كار مزدي و غير<br />
مزدي مي شود(1980 (Barrett .<br />
يك راه حل اين مشكل اين است كه تمام فعاليت هاي خانه داري را نيز مانند كار مزدي در<br />
نظر بگيريم<br />
) پرستارهاي بچه، خدمتكاران خانگي، باغبان ها، راننده ها و غيره) و با مجسم<br />
كردن مقايسه ي ارزش آن با كار مزدي ضروري، آن را با كارخانگي جايگزين كنيم (Folbre<br />
16<br />
.1982, 1983)<br />
راه ديگر نپذيرفتن تلاش هاي همه جانبه براي مبنا قرار دادن ستم بر زنان
فمينيسم و ماركسيسم<br />
ترجمه ي نسيم روشنايي<br />
در روابط اجتماعي كار در عرصه هايي است كه چنين نظريه هايي بيش از حد تعميم مي يابند<br />
و از اين معناي مجزايي كه وظايف خويشاوندي براي زنان در زمينه هاي مختلف دارد، چشم<br />
Marchand<br />
پوشي مي كنند<br />
1991) Nicholson 1991; Fraser and Nicholson ؛<br />
.(1995<br />
يا مي توان استدلال كرد كه اگرچه مرز بين كار و فراغت به طور تاريخي تغيير مي<br />
كند، ولي انجام كار بايد تعريف قاطعي درباره ي اين مسئله داشته باشد كه آيا فعاليت آنها يعني<br />
كار ضروري براي ترويج رفاه انساني، كار محسوب مي شود. وجود انتقادهاي فمينيست هاي<br />
موج دوم از " شيفت دوم" فعاليت هاي كار خانگي بدون دستمزد، رشد روز افزون زناني را<br />
نشان مي دهد كه خانه داري را كار مي بينند نه بازي<br />
. (cf. Hochchild 1989)<br />
درنهايت،<br />
مي توان استدلال كرد كه از آنجايي كه نگهداري از انسان شامل مراقبت از بچه ها و بزرگ تر<br />
ها مي شود و منفعتي عمومي ايجاد مي كند، بايد به عنوان كار مشخص شود، و كساني كه<br />
سرپرست اين كار هستند يعني عمدتا زنان، بايد از سوي جامعه و دولت، پاداش و مزد منصفانه<br />
اي دريافت كنند<br />
(Ferguson and Folbre 2000: Folbre 2000, Ferguson 2004)<br />
: 5 شكاف خصوصي/<br />
عمومي و دلالت هايش<br />
فمينيست هاي ماركسيست، ليبرال و راديكال توصيف مي كنند كه تمام زنان در سرمايه داري<br />
به علت شكاف خصوصي/ عمومي كه كار آنها را به عنوان مادر و خانه دار در خانه تنزل مي<br />
دهد، دوچندان از خودبيگانه مي شوند و كل فرديت، حقوق شهروندي و حقوق انساني شان از<br />
،Okin 1989, Pateman 1988<br />
لحاظ رواني انكار مي شود (1974 ،Foreman<br />
.(Goldman 1969<br />
با توجه به اين كه معمولا زنان كارگر به طور متوسط تنها<br />
70 درصد<br />
مردان در امريكاي معاصر دستمزد مي گيرند، فمينيست ها ادعا كرده اند كه مسئله به اين<br />
17
فمينيسم و ماركسيسم<br />
ترجمه ي نسيم روشنايي<br />
دليل است كه كار زنان به طور كليشه اي با خانه داري گره خورده است و از اين رو فكر مي<br />
كنند كار بي تخصص كم ارزش است، خواه تميز كردن يا خدمات تكراري باشد، خواه پرستاري<br />
كه در كل چنين تصور مي كنند كه اين كارها به انگيزه ي مادري و قابليت مادري زنانه وابسته<br />
است. بنابراين، بسياري از فمينيست ها كمپين هايي براي " ثروت برابر" سازماندهي كردند تا<br />
cf. also<br />
دستمزد زناني كه با مردان مهارت يكساني دارند را بالا ببرند<br />
2000) Brenner ؛<br />
.(articles in Hansen and Philipson eds. 1990<br />
بسياري از فمينيست هاي راديكال مدعي بودند كه كار زنان بخشي از شيوه ي خاص توليد<br />
مثل پدرشاهي است كه بر كل سيستم توليد صحه گذاشته است كه در آن مردان به واسطه ي<br />
Leghorn and<br />
كار مولد، زنان را استثمار مي كنند<br />
1981) Delphy؛ 1984; O'Brien<br />
(1974)، ابرين<br />
(Smith) اسميت . (Parker 1981; Rich 1980; Mies 1986<br />
(Haraway) هاراوي ،(1983 a,b)<br />
،(1981) هارتساك (Hartsock)<br />
(O'Brien)<br />
و هاردينگ<br />
(Harding)<br />
(1986) ، پيشگامان تركيب اين فرض راديكال فمينيستي<br />
(1985)<br />
با نظريه ي ژرفانگر ماركسيستي از آگاهي بودند كه استدلال مي كند رابطه ي فرد در كار توليد<br />
و بازتوليد، روش متفاوتي از آگاهي از كليت اجتماعي را براي هر جنس و هر طبقه ي اجتماعي<br />
ايجاد مي كند.<br />
آنها استدلال مي كنند كار زنان به نسبت كار مردان، آنها را به طبيعت و<br />
نيازهاي انساني به روش هاي مختلف متصل مي كند كه احتمال از خود بيگانگي كمتر و درك<br />
جامع تري از كار تماميت اجتماع ايجاد مي كند. كالينز نيز استدلال مي كند كه تفكيك بنيادي<br />
كار، نژادپرستي سازماني و ساختارهاي متفاوت خانوادگي ، زنان افريقايي امريكايي را نسبت به<br />
زن هاي سفيد و ديگران، در رابطه ي معرفت شناختي متفاوتي با جامعه قرار مي دهد ,1990)<br />
(2000. دونا هاراوي در نوشته هاي دوباره مفصل بندي شده ي پست مدرن نظريه ي<br />
فمينيستيِ استند پوينت<br />
18<br />
(standpoint theory)<br />
چنين استدلال مي كند كه تفكيك تمايز
فمينيسم و ماركسيسم<br />
ترجمه ي نسيم روشنايي<br />
طبيعت/ فرهنگ به واسطه ي تكنولوژي علمي و تغييراتي كه بر بدن انسان ايجاد مي كند ما را<br />
به " سايبرگ" تبديل مي كند. بنابراين، چشم اندازهاي ما بسيار تقاطعي هستند و قادر نيستند<br />
به سادگي توسط رابطه ي مشترك با كار يكپارچه شوند. سياست هاي فمينيستي به مطالعه ي<br />
سياست هاي هويتي مثل جنسيت، نژاد، يا طبقه نياز ندارد، بلكه قرابت اين سياست ها بر اتحاد<br />
و ائتلافي<br />
استوار است<br />
كه چشم اندازهاي معرفت شناختي را به هم ملحق مي كند.<br />
(Haraway 1985)<br />
بسياري از سوسياليست فمينيست ها مانند راديكال فمينيست ها كوشيدند نظريه ي<br />
سيستم هاي دوگانه" را گسترش دهند<br />
"<br />
.(cf. Young 1981)<br />
اين نظريه سيستم مجزايي از<br />
روابط كار را تئوريزه مي كند كه تمايل جنسي، پرورش، عاطفه، و توليد مثل زيستي انسان را<br />
سازماندهي و هدايت مي كند. آنها اين امر را به مثابه ي يك شالوده ي جهان شمول هميشگي<br />
مختص پدرشاهي نمي بينند، اگرچه استدلال مي كنند كه اين سيستم به<br />
سيستم عنوان"<br />
جنس/ جنسيت"<br />
1981a,b) (Rubin 1975; Hartmann 1978, ، يا به عنوان " سيستم<br />
توليد عاطفه/ جنس" 1981) (Ferguson 1989, 1991; Ferguson and Folbre<br />
با<br />
توجه با استدلال ماركس درباره ي شيوه هاي متفاوت توليد، به شيوه هاي تاريخي متفاوتي<br />
عمل كرده است.<br />
روبين استدلال مي كند كه سيستم جنس/<br />
جنسيت بر اساس نظم هاي<br />
متفاوت خويشاوندي ايجاد شده است، كه بيش از همه از مبادله ي زن توسط مرد در ازدواج و<br />
بنابراين از سلطه ي مردانه و دگرجنس گرايي اجباري حمايت كرده است.<br />
او اميدوار است كه از<br />
آنجايي كه سرمايه داري سازماندهي اقتصادي را از خويشاوندي به توليد محصول تغيير داده،<br />
قدرت پدرها و شوهرها بر دختران و زنان شان و توانايي آنها در اجبار زنان به دگرجنس گرايي<br />
به تدريج كاهش مي يابد و شايستگي روز افزون زنان در استقلال اقتصادي، به آزادي و برابري<br />
آنها با مردان مي انجامد.<br />
19
فمينيسم و ماركسيسم<br />
ترجمه ي نسيم روشنايي<br />
هارتمن با نگرش تاريخي متفاوتي استدلال مي كند كه يك معامله ي تاريخي، سرمايه دار<br />
را به مرد پدرسالار طبقه ي كارگر متصل كرده بود تا مزاياي پدرشاهي كه توسط ورود زنان در<br />
كارهاي مزدي در قرن نوزدهم با ايجاد " دستمزد خانواده"<br />
تضعيف شده بود و مردان را مجبور<br />
مي كرد از همسران و فرزندان بدون دستمزد در خانه حمايت كنند را تقويت كند(1981a). در<br />
حالي كه فرگوسن و فولبر (1981)<br />
معتقدند كه هيچ تطبيق بديهي بين سرمايه داري و<br />
پدرشاهي وجود ندارد، آنها استدلال مي كنند كه بين اين دو تضاد وجود دارد و امروزه دستمزد<br />
خانواده از بين رفته است. درواقع، هم فرگوسن و هم اسمارت<br />
20<br />
(Smart)<br />
(1984) استدلال مي<br />
كنند كه دولت رفاه سرمايه داري با تقسيم جنسي مداوم كار مزدي كه در آن كار زنان نسبت<br />
به كار مردان، با دستمزد كمتر و امنيت شغلي كمتري رمز گذاري مي شود، روش هاي هستند<br />
كه " پدرسالاري كلي" را با سيستم هاي مختلفي از خانواده ي پدرسالار كه در جوامع اوليه و<br />
پيشاسرمايه داري وجود داشتند، جايگزين كرده است. والبي (1990) تحليل مشابهي دارد اما<br />
به نسبت آنچه در تحليل هاي فرگوسن و اسمارت ديده مي شود، براي او ارتباط بين اشكال<br />
سرمايه داري و اشكال پدرسالاري، اساسي تر و كاركردي ترند و چندان اتفاقي نيستند. ] آنچه<br />
در پاراگراف زير مي آيد به ما كمك مي كند تا به طور مختصر از چگونگي ديدگاه والبي در اين<br />
باره آشنا شويم. [<br />
والبي استدلال مي كند كه دو نوع مختلف و اصليِ پدرسالاري وجود دارد كه براي<br />
پاسخگويي به تنش بين اقتصاد سرمايه داري و اقتصاد خانواده ي پدرسالار پديدار مي شود<br />
:<br />
پدرسالاري خصوصي و عمومي. پدرسالاري خصوصي نوعي است كه به واسطه ي محروم كردن<br />
زنان از اقتصاد و قدرت سياسي مشخص مي شود در حالي كه پدرشاهي عمومي توسط مجزا<br />
كردن زنان عمل مي كند. در اينجا يك تنظيم مجدد نيمه ارادي از سيستم هاي دوتايي وجود<br />
دارد وقتي كه پدرسالاري خصوصي قديمي تر پدر، بر خانواده ي پدرسالاري اي استوار مي شود
فمينيسم و ماركسيسم<br />
ترجمه ي نسيم روشنايي<br />
كه به سبب مصائب سرمايه داري صنعتي اوليه درهم شكسته است.<br />
دستمزد خانواده و<br />
شهروندي درجه دو زنان و تنظيم مجدد اوليه مشخص مي كند كه پدر سالاري قديمي سپس<br />
به گونه اي كاركردي با شيوه ي پدرسالاري عمومي به نام دولت رفاه پدرسالار جايگزين شده<br />
است، جايي كه زنان به نيروي كارهايي ثابت اما در شغل هايي مجزا و با دستمزدهايي كمتر<br />
وارد مي شوند. اما فرگوسن<br />
(1989,1991)، اسمارت<br />
(1984) و فولبر (1994) پيشنهاد مي<br />
كنند كه اگرچه كنترل پدرسالارانه ي پدران و شوهران بر همسران و فرزندانشان به مثابه ي<br />
دارايي هاي اقتصادي در سرمايه داري پيشرفته كاهش يافته است، ولي هميشه بين سرمايه<br />
داري و پدرسالاري يك تنش ديالكتيكي و متضاد وجود دارد كه در آن هم پيشرفت ها و هم<br />
كناره گيري ها براي برابري زنان به عنوان شهروند و در روابط كار، دائما در شكلي از<br />
پدرسالاري عمومي رخ مي دهد. بدين سان، اين " وصلت" جديد سرمايه داريِ پدرسالار طوري<br />
عمل مي كند كه به زنان كارهاي بي دستمزد يا با دستمزد پايين واگذار مي كند، خواه در خانه<br />
داري و خواه در كار مزدي، و بدين سان در كل ، زنان را به واسطه ي نابرابري با مردان در<br />
شرايطي فرودست نگه مي دارد. اين مسئله به طور خاص در فقير شدن مادران مجردي كه به<br />
تنهايي خانواده را اداره مي كنند ديده مي شود. هرچند كه اين مسئله زنان را وادار مي كند كه<br />
بيشتر به كار مزدي روي آورند، اما به آنها فرصت هايي مي دهد كه تاحدي از مردان استقلال<br />
يابند و اين امكان را به دست مي آورند تا با سلطه ي مردانه و تفكيك جنسي در تمام حيطه<br />
هاي زندگي اجتماعي درگير شوند. نمونه هاي آن در ظهور جنبش هاي فمينيستي موج اول و<br />
دوم و نتايجي كه در كسب حقوق مدني براي زنان به دست آمده است، ديده مي شود.<br />
21
فمينيسم و ماركسيسم<br />
ترجمه ي نسيم روشنايي<br />
: 6<br />
نظريه هاي روانكاوانه درباره ي زنان و كار<br />
اين ايده ي سوسياليست فمينيستي كه دو سيستم درهم تنيده وجود دارند كه جنسيت و<br />
اقتصاد را پي ريزي مي كنند، و از اين رو، مشتركا مسئول سلطه ي مردانه هستند توسط<br />
مكتب روانكاوي نظريه پردازان فمينيست<br />
در مسير روانشناختي گسترش يافت.<br />
اين امر به<br />
خصوص به مسئله ي زنان و كار وابسته است كه در نظريه هاي ميچل ,1972)<br />
( Mitchell)<br />
(1978,<br />
،(1978) چدرو (Chodorow)<br />
، كوهن(Kuhn ( و ولپ (Wolpe)<br />
1974)<br />
1982) 1979, و روديك (Ruddick)<br />
(1989) وجود دارد. مادري، يا نگه داري از فرزندان<br />
شيرخواره و كوچك، به مثابه ي نوعي كار به طور مقاومت ناپذيري توسط زنان انجام مي شود و<br />
به اين ترتيب، زنان و مردان در داشتن هويت ، شخصيت و مهارت هايشان، به طور متفاوتي<br />
اجتماعي مي شوند. ميچل در نخستين اثرش در سال (1972) استدلال مي كند كه مناسبات<br />
متفاوت زنان در كار توليد، بازتوليد، اجتماعي كردن كودكان و تمايل جنسي در پدرسالاري، به<br />
زنان قدرت اقتصادي و رواني كمتري نسبت به مردان مي دهد.<br />
ميچل بعدها به روش<br />
فرويد<br />
(1974)بحث مي كند كه زنان مي آموزند كه سوژه ي نمادين كامل نيستند زيرا<br />
دگرجنس گرايي اجباري و تابوي زناي با محارم، آنها را از داشتن ميل به مادر و يا ميل به هر<br />
زن ديگري منع مي كند. چدرو نيز فرويد را از اين ديدگاه فمينيستي تفسير مي كند كه برتري<br />
زنان در كار مادري، شالوده اي براي تمايز جنسي آموخته شده در بين مردان و زنان است.<br />
تمايز جنسي در روش نگهداري كودكان به پسران مي آموزد كه بايد توسط جدايي از مادرشان<br />
و امور زنانه، هويت مردانه شان را فرابگيرند كه اين انگيزه اي براي تقبيح كردن و نيز سلطه بر<br />
زنان است. روديك از چشم اندازي بسيار ارسطويي پيشنهاد مي كند كه مهارت ها و فضايلي كه<br />
از لحاظ اجتماعي براي زن به نسبت مرد در كنش مادري لازم است، نه تنها جنس زنانه ي<br />
22
فمينيسم و ماركسيسم<br />
ترجمه ي نسيم روشنايي<br />
متفاوتي ايجاد مي كند، در صورتي كه جنبش صلح با رهبري زنان هدايت شود<br />
مي تواند چشم<br />
انداز آلترناتيوي براي صلح و حل تضادهاي انساني ايجاد كند.<br />
فرگوسن چنين استدلال مي كند كه كار زنانه ي<br />
" عاطفي/<br />
جنسي" مادري و پروراندن،<br />
استثمار زنان است: زنان نسبت به چيزي كه دريافت مي كنند، پرورش و رضايت بيشتري به<br />
مردان و بچه ها ارائه مي دهند ) كه ارضاي جنسي را هم دربر مي گيرد) و بيشترين كارِ فراهم<br />
كردن كالاهاي پر اهميت بشر را انجام مي دهند (1990 .(cf. also Bartky<br />
تقسيم<br />
جنسيتي كار هم پيامدهاي اقتصادي و هم رواني دارد، چنان كه كار پرستاري براي زنان، قابليت<br />
كمتر و يا انگيزه ي انزواي بيشتري از ديگران در آنها ايجاد مي كند و از اين رو احتمال كمتري<br />
براي اعتراض به بهره كشي جنسي در زنان به وجود مي آورد<br />
. ( Ferguson 1989, 1991)<br />
فولبر در مقابل، چنين استدلال مي كند كه اين مسئله تنها به اين دليل است كه امتياز گرفتن<br />
زنان در قدرت از طريق مذاكره كمتر از مردان است زيرا روابط قدرت شامل تقسيم جنسي كار<br />
و مالكيت است كه زنان را وادار به تن دادن به نابرابري مي كند<br />
. (Folbre 1982)<br />
فرگوسن<br />
استدلال مي كند كه استثمار جنسي در سيستم تلاقي نيازهاي بشري بر اين دلالت مي كند كه<br />
زنان مي توانند به عنوان " طبقه ي جنسي" يا<br />
طبقاتي اقتصادي شان را از هم مي گسلد<br />
)<br />
طبقه ي جنسيتي) ديده شوند كه صفوف<br />
.(1979, 1989, 1991)<br />
اين شيوه ي تفكر توسط<br />
(Monique Wittig)<br />
،(1984)<br />
كريستين دلفي Delphy) (Christine<br />
مونيك ويتيگ<br />
(1980) و لوس ايريگاري<br />
از سوي ديگر اين بحث برنر<br />
23<br />
(Luce Irigaray)<br />
(Brenner)<br />
(1975) نيز توسعه يافت.<br />
(2000) استدلال مي كند كه زنان در صفوف<br />
طبقاتي اقتصادي شان به طور يكنواخت از سوي مردان استثمار نمي شوند: در واقع، براي زنان<br />
طبقه ي كارگر، دستمزد پرداخت نشده ي آنها به عنوان خانه داري، در خدمت طبقه ي كارگر<br />
به مثابه ي يك كل قرار مي گيرد زيرا كل طبقه سود مي برد وقتي نيازهاي تناسلي امروز و
فمينيسم و ماركسيسم<br />
ترجمه ي نسيم روشنايي<br />
فرداي طبقه، به كار پرستاري و بچه داري زنان وابسته است. به علاوه، آنها استدلال مي كنند<br />
كه مزاياي زنان طبقه ي متوسط و مرفه، ضرورتا آنها را در هر ائتلافي كه صريحا ضد سرمايه<br />
داري نيست، به خيانت به زنان طبقه ي كارگر هدايت خواهد كرد. هوكايلد<br />
) (Hochchild)<br />
(2000)<br />
و هوكز (hooks)<br />
نشان مي دهند كه براي كار تمام وقت زنان طبقه ي<br />
(2000<br />
كارگر بايد دستمزد پرداخت شود تا شيفت دوم كاري خود را در خانه انجام دهند تا حدي كه<br />
بتوانند از كار اضافه اجتناب كنند، در اين صورت آنها با داشتن كارهايي مانند تميز كردن خانه<br />
و پرستاري بچه، تا حدي مي توانند مازاد دستمزدي براي خود حفظ كنند. كالياس<br />
(Kollias)<br />
(1981) نيز استدلال مي كند كه زنان طبقه ي كارگر نسبت به زنان طبقه ي متوسط، در<br />
موقعيت سياسي قدرتمندتري قرار دارند تا كار مؤثري براي آزادي زنان انجام دهند در حالي كه<br />
مك كني<br />
(McKenny)<br />
(1981) استدلال مي كند زنان متخصص افسانه ي فتح تخصص<br />
گرايي را در سردارند و باعث مي شود نسبت به زنان طبقه ي كارگر احساس برتري كنند كه<br />
اين مسئله<br />
آنها را در يادگيري از زنان طبقه ي كارگر و كار<br />
و مشاركت<br />
با آنها براي تغيير<br />
اجتماعي ناتوان مي سازد.<br />
: 7 نظريه هاي اخلاق گرايانه از كار زنان در مراقبت و نگه داري<br />
چندين نويسنده در دلالت هاي اخلاقي تقسيم جنسي كار، يعني اين كه اصولا زنان بايد كار<br />
مراقبت و پرستاري انجام دهند، پژوهش كرده اند. نانسي فراسر<br />
Fraser) (Nancy (1997) و<br />
(1989)<br />
سوزان مولر اوكين Okin) (Susan Moller<br />
حفظ مباحث اخلاقي را اين طور<br />
قاعده مند كردند كه يك مدل منصف جامعه، روابط كاري را ، با طرح اين مسئله دوباره ساختار<br />
بندي خواهد كرد كه در حال حاضر، كار پرستاري و مراقبت بي دستمزد يا كم دستمزد، اصولا<br />
24
فمينيسم و ماركسيسم<br />
ترجمه ي نسيم روشنايي<br />
توسط زنان انجام مي شود و آنها را به شيوه هاي مختلف از لحاظ دستمزد نسبت به ديگران در<br />
شرايط نابرابري قرار خواهد داد. فرگوسن (1991 ,1989) با ديدگاه سوسياليستي اش چنين<br />
استدلال مي كند كه يك جامعه ي ايده آل به زن و مرد نياز خواهد داشت تا كار خصوصيِ تا<br />
/<br />
كنون بي دستمزد مراقبت و پرستاري يا " كار عاطفي جنسي" را با هم انجام دهند. براي<br />
مثال چنين كارهايي با مردان تقسيم خواهد شد هم در خانواده و هم توسط دولت در جامعه،<br />
در هر جايي كه لازم باشد<br />
)<br />
خانواده ها منصفانه جبران مي شود<br />
)<br />
دستمزد بالاتر براي كار مزدي پرستاري<br />
كارول گيليگان<br />
)<br />
مثلا براي بزرگ كردن و نگهداري كودكان)، و به عنوان سهميه ي<br />
(Carol Gilligan)<br />
انجام بخش عمده ي خانه داري براي زن و مرد)، و توسط<br />
مانند كارگران روزانه، پرستاران و معلمان خانگي).<br />
(1982) ادعا مي كند كه زنان و دختران ، بر خلاف<br />
مردان و پسران كه از اخلاقيات عدالت استفاده مي كنند، به كاربرد متفاوتي از برهان اخلاق<br />
گرايش دارند، او اين اصطلاح را<br />
" اخلاقيات<br />
مراقبت " مي نامد. برخي استدلال كرده اند كه اين<br />
اخلاقيات متفاوت به سبب حساسيت زنان در پرستاري و مراقبت است كه به واسطه ي تقسيم<br />
جنسي كار گسترش يافته است (1989 (Ruddick .<br />
اين بحث به طور قابل توجهي بين<br />
نظريه پردازان فمينيست درباره ي عدالت، مانند فراسر و اوكين Okin) (Fraser and<br />
و<br />
فمينيست هاي معتقد به اخلاقيات<br />
مراقبت يا<br />
پرستاري مانند، گيليگان و روديك، نسبت به<br />
مباحث فرااخلاقي در اين مورد كه آيا اخلاقيات بايد به اصول وابسته باشند يا به قضاوت در يك<br />
موضوع بخصوص، كمتر درباره ي ماهيت اخلاق است. به نظر مي رسد تمام اين نظريه پردازها<br />
ديدگاهي آرماني از جامعه دارند كه به هم شبيه است<br />
:<br />
تمام مردم از لغو تقسيم جنسي كار<br />
حمايت خواهند كرد چرا كه هم زنان و هم مردان مي توانند با رسيدگي خاص به ديگران به<br />
واسطه ي كار پرستاري، به طور يكسان واكنش نشان دهند.<br />
25
فمينيسم و ماركسيسم<br />
ترجمه ي نسيم روشنايي<br />
: 8<br />
نظريات فمينيستي مدرن در مقابل نظريات فمينيستي پست مدرن<br />
بهترين نوشته هاي مفيد مرحله ي اولِ موج دوم نوشته هاي سوسياليست فمينيستي كه شامل<br />
مباحثاتي درباره ي زنان، طبقه و كار مي شود و با رويكردهاي روانكاوانه و همچنين جامعه<br />
(1979)<br />
شناسانه و اقتصادي انجام شده اند، آثار ايسنستين (Eisenstein)<br />
، هانسن و<br />
فيليپسون<br />
Hennessy and ) ، هنسي و اينگرام (1990) (Hansen and Philipson)<br />
(Jaggar)<br />
و هولمستروم (Holmstrom) (2002)<br />
جاگر هستند.<br />
(1997)<br />
(Ingraham<br />
(1983) نوشت كه شايد اولين متون فلسفي كه مقوله هاي ليبرال، راديكال ، ماركسيستي و<br />
تفكر سوسياليست فمينيستي را توصيف كرده اند و از اين نظريه ي سوسياليست فمينيستي<br />
حمايت كرده اند كه مدعي است سلطه ي مردانه بر ايده ي كار بيگانه شده ي زنان مبتني<br />
است، اين متون باشند. افرادي مانند جاگر و روتنبرگ<br />
(1978) ، تونا و تونگ<br />
Tuana and )<br />
(Tong<br />
(1995) و هرمان و استوارت<br />
(Herrmann and Stewart)<br />
(1993)، در مجموعه<br />
كارهايشان تحليل هاي سوسياليست فمينيست هاي كلاسيك را گرد آوردند و از ديگران دعوت<br />
مي كنند تا آثار اين نويسنده ها را با گروه ديگر تحت مقوله هاي فمينيست هاي ليبرال،<br />
راديكال، روانكاوي ، ماركسيست، پست مدرن، پسا استعماري و چند فرهنگي مقايسه كنند.<br />
انتقادهاي مختلف پست مدرن از اولين مكتب فكري فمينيستي، مانند پسا استعماري ها و<br />
همچنين شالوده شكنان و پسا ساختارگراها، كلي گويي ها و تقليل دادن صرف به اقتصاد را در<br />
آثار بسياري از نظريه پردازان فمينيست كه مشمول مقوله هاي ليبرال، راديكال، ماركسيست يا<br />
سوسياليست فمينيست هاي اوليه هستند را به چالش مي كشد. ) ;1991 cf. Nicholson<br />
Fraser and Nicholson 1991; hooks 1984, 2000; Anzaldua and Moraga,<br />
. (eds. 1981<br />
ديگران استدلال مي كنند كه بخشي از مشكل، ابر روايت هاي ليبراليسم و<br />
26
فمينيسم و ماركسيسم<br />
ترجمه ي نسيم روشنايي<br />
ماركسيسم هستند ، نخست اين كه تمام روابط سلطه را به علت سلسله مراتب سنتي و تحليل<br />
رفتن توسط سرمايه داري مي بينند و بنابراين از تأثير مستقل نژادپرستي چشم مي پوشند<br />
(1981 Josephs)؛ دوم اين كه كل روابط سلطه را با ساختار سرمايه داري معاصر مرتبط مي<br />
دانند و بافت هاي غير سرمايه داري حتي در جوامعي كه سرمايه داري خوانده مي شوند و در<br />
آن بسياري از زنان كار مي كنند، مانند خانه داري و كار جمعي داوطلبانه، را ناديده مي گيرند<br />
. (Gibson-Graham 1996).<br />
با وجود نقدهاي پست مدرن، برخي متفكران قدرتمند نيز با اين گرايش وجود دارند كه<br />
اين نقطه شروع كلي تحليلي كه مبتني بر زنان، طبقه و كار است را به طور كامل رد نكرده اند.<br />
، كاربي<br />
(1997)<br />
، موهانتي (Mohanty)<br />
(1988)<br />
براي مثال، (Spivak)<br />
اسپيواك<br />
و هنسي<br />
، شيوه اي از ماركسيسم و<br />
(1993, 2000)<br />
(Hennessy)<br />
(1997)<br />
(Carby)<br />
سوسيال فمينيسم را ايجاد و مفصل بندي مجدد كردند كه كمتر در معرض تقليل گرايي و<br />
كلي گويي قرار مي گيرد و بيشتر با تحليل زمينه اي نزديك از روابط قدرت، درباره ي جنسيت<br />
و طبقه سازگار است كه به كار ارتباط دارد.<br />
مي توان گرايش ذكر شده را با گرايشي كه<br />
ماترياليست فمينيسم ناميده مي شود در يك گروه قرار داد كه برخي از روش هاي شالوده<br />
شكني و پست مدرنيسم را در هم آميخته است ) and Hennessy ;1993 Landry<br />
MacLean 1993; and the online paper by Ferguson in the Other Internet<br />
. (Resources section<br />
27
فمينيسم و ماركسيسم<br />
ترجمه ي نسيم روشنايي<br />
: 9<br />
نژاد، طبقه و تحليل هاي فمينيستي ميان حوزه اي<br />
"<br />
بسياري از مباحث نظري فمينيستي معاصر به گسترش انضمامي "<br />
ميان حوزه اي"<br />
و<br />
تركيبي" از تحليل هاي موضوعات خاصي تمايل دارند كه مي كوشند به جنسيت، طبقه، نژاد و<br />
سكسواليته در زمينه ي جهاني، تأكيد يكساني داشته باشند بدون اين كه خود را با دسته<br />
بندي هايي مانند ليبرال، راديكال يا ماترياليست، كه در مباحث اوليه ي فمينيستي دسته بندي<br />
Crenshaw<br />
مي شد، تعريف كنند.<br />
1995) cf. work by Davis 1983; Brewer ؛<br />
.(1997; Stanlie and James 1997; Anzaldua; hooks 1984, 2000<br />
با وجود اين،<br />
مي توان تأكيدهاي بسياري بر موضوعات نژادي و قومي در آثارشان درباره ي زنان ، طبقه و كار<br />
يافت. براي مثال، برور<br />
(Brewer)<br />
نشان مي دهد كه زنان طبقه ي كارگر سفيد و امريكايي<br />
افريقايي، به عنوان نيروي كار، از لحاظ نژادي از هم مجزا مي شوند و از نظر تاريخي همه ي<br />
تغييرات در ساختار شغلي به حفظ و ابقاي اين تقسيم نژادي كار گرايش دارد. هوكز استدلال<br />
مي كند كه زنان رنگين پوست و برخي راديكال فمينيست ها، نسبت به سفيدپوست ها و<br />
فمينيست هايي كه او آنها را " فمينيست اصلاح طلب" مي نامد، بيشتر به مباحث طبقه و كار<br />
حساسيت نشان مي دادند<br />
. (hooks 2000).<br />
پيش فرضيات در مباحث كلي نظري درباره ي ارتباط بين جنسيت، اجتماع، طبقه ي<br />
اقتصادي و كار، معمولا مشخص كننده ي هر يك از اين دسته بندي هاي هستند كه برخي از<br />
متفكرين استدلال كرده اند كه مباحثي پيچيده اند. براي مثال، تكارزايك<br />
(Tokarczyk)<br />
و<br />
(1993)<br />
(Fay) في<br />
در آكادمي<br />
مجموعه اي بسيار عالي درباره ي زنان طبقه ي كارگر دارند<br />
كه در آن شركت كننده هاي مختلف از موقعيت هاي گنگي صحبت مي كنند كه در آن خود را<br />
با برخاستن از پيش زمينه هاي خانواده هاي فقير و عضو آكادميك شدن كشف كردند. يك<br />
28
فمينيسم و ماركسيسم<br />
ترجمه ي نسيم روشنايي<br />
مسئله اين است كه آيا آنها هنوز از اعضاي طبقه ي كارگرهستند يا اگر اين طور نيست، آيا آنها<br />
با ترفيع خود به طبقه ي متوسط، به خانواده هاي پرولتر خود خيانت كرده اند. ديگر اين كه،<br />
آيا آنها به عنوان كارگران، متفكران و زنان، نسبت به مردان يا زناني كه از آغاز جزء خانواه هاي<br />
طبقه متوسط به بالا بودند، همان جايگاه را در آكادمي دارند. ريتا مي بروان<br />
Rita Mae )<br />
(Brown<br />
در يكي از مقاله هاي قديمي اش درباره اين موضوع استدلال كرده است كه تحصيل<br />
و مقام آكادميك ، خودبه خود، هويت زنان طبقه ي كارگر را تغيير نمي دهد، اين امر تنها بر<br />
ارتباط فرد با محصولي كه توليد مي كند، مبتني نيست، بلكه به رفتار فرد، پيش فرضيات اوليه<br />
ي شخص نسبت به زندگي و تجارب كودكي فرد مبتني است(1974 .(Brown تكارزايك و<br />
في، تعريفي از<br />
" طبقه<br />
" ارائه دادند كه در امريكا نسبتا مبهم است و تعريف فلسفي استانداردي<br />
را بر مبناي شرايط لازم و كافي براي عضويت در طبقه ي كارگر ارائه كردند، آنها گروهي از<br />
ويژگي هاي نمونه هاي مشاغل را تهيه كردند ، مانند مشاغلي از لحاظ جسماني سخت و طاقت<br />
فرسا، تكراري و خطرناك هستند، و در كل، مشاغلي كه خودمختاري كارگران را بسيار محدود<br />
مي كند و عموما دستمزدهايشان بسيار ناچيز است و نامنظم پرداخت مي شود و يا اصلا<br />
پرداخت نمي شود. نمونه هاي مشاغل طبقه ي كارگر كه آنها ارائه كردند چنين بود: پيشخدمت<br />
هاي زن، كلفت هاي زن، چوب برها، سرايدارها و<br />
پاسبان ها.<br />
سپس آنها توضيح دادند كه<br />
اصطلاح " زنان طبقه ي كارگر دانشگاهي" كه مطرح كرده اند، شامل زناني است كه پدر و<br />
مادرهايشان چنين مشاغلي دارند و اين زنان اولين نسل در خانواده هايشان هستند كه به كالج<br />
رفته اند<br />
.(Tokarczyk and Fay: 5)<br />
تكازاريك و في با كساني كه استدلال مي كنند كه<br />
ممكن است خاستگاه خانوادگي توسط موقعيت كنوني فرد در تقسيم اجتماعي كار مغلوب شود،<br />
مخالف اند: به راستي انجام كاري تخصصي و به دست آوردن درآمدي خوب، قادر نيست هويت<br />
29
فمينيسم و ماركسيسم<br />
ترجمه ي نسيم روشنايي<br />
طبقاتي فرد را كه در " طبقه ي خانوادگي " فرد شكل يافته، ريشه كن كند (cf. Ferguson<br />
(1979, 1989, 1991)<br />
.1979)<br />
آرگوسن<br />
براي نظريه پردازي ارتباط مسئله زاي بين زنان و<br />
طبقه ي اجتماعي استدلال مي كند كه دست كم سه متغير مختلف وجود دارد يعني:<br />
كار<br />
فردي، خانواده ي پدري، واحد اقتصادي خانوار كنوني، كه طبقه ي اقتصادي- اجتماعي خاص<br />
يك فرد را بازگو مي كنند. براي مثال يك زن ممكن است در دو سطح كار كند: به عنوان يك<br />
) پرستار كودك<br />
كارگري از طبقه ي كارگر) و همچنين به عنوان عضوي از خانواده، وقتي كه او<br />
كار خانه داري، مادري و بچه داري را انجام مي دهد، البته در صورتي كه شوهرش يك پيمانكار<br />
) ثروتمند باشد<br />
خرده بورژوا، طبقه ي سرمايه داران كوچك). به ويژه اگر خانواده ي آن زن از<br />
اعضاي طبقه ي متوسط متخصص هستند<br />
)<br />
زيرا مي گويد پدر و مادرش در دانشگاه تحصيل<br />
كرده اند)، اين زن ممكن است عضو طبقه ي كارگر يا طبقه ي متوسط ديده شود و خودش<br />
هم خود را اين گونه تصور كند، به اين ترتيب آيا خود او و ديگران، مناسبات كنوني كار مزدي<br />
او را تأييد مي كنند<br />
)<br />
يا درآمد خانه داري اش<br />
تأييد مي كنند.<br />
)<br />
طبقه ي اقتصادي فردي اش را كه در اين شرايط طبقه ي كارگر است) و<br />
طبقه ي متوسط) و يا خانواده ي پدري اش<br />
)<br />
طبقه ي متوسط) را<br />
سيلويا والبي با ابهام موجود در طبقه ي اقتصادي زنان خانه دار بدون مزد سر و كار دارد و<br />
بر خلاف دلفي (1984)<br />
ادعا مي كند كه طبقات جنسي – اقتصادي مربوطه، زنان خانه داري<br />
هستند كه شوهران شان از كار آنها سود مي برند و اين شامل تمام زنان و مردان نمي شود، چه<br />
خدمات خانگي دريافت كنند و چه نكنند<br />
30<br />
.(Walby 1990)<br />
هرچند، والبي از اين موضع دلفي<br />
كه تمام زنان را در " طبقه ي جنسي" قرار مي دهد، حمايت مي كند، چون تمام زناني كه به<br />
نقش هاي همسري و مادري پدرسالاري هدايت مي شوند، زناني هستند كه به سبب خانه داري
فمينيسم و ماركسيسم<br />
ترجمه ي نسيم روشنايي<br />
بدون مزد مي توان آنها را استثمار كرد. در اين شرايط ، زن خود را به عنوان عضوي از چهارمين<br />
طبقه مي بيند، يعني " طبقه ي جنسي"، و بنابراين خود را در نظام سرمايه داريِ پدرشاهي، به<br />
عنوان يك كارگر زن در كار مزدي و يك خانه دار بي مزد در شيفت دوم كاري در خانه اش،<br />
فردي استثمار شده مي بيند<br />
[ 4 ]<br />
، و بنابراين، اين يك ماهيت مسلم و معين نيست، بلكه يك<br />
هويت اجتماعي است كه به دست آمده است. چنين هويتي معمولا از طريق سازماندهي سياسي<br />
و ائتلاف با زنان ديگر در محل كار و در خانه ها و انجمن هايشان شكل مي گيرد. از اين ديدگاه،<br />
مفهوم طبقه ي جنسي،<br />
عينا با مفهوم معرفت شناختي فمينيستي<br />
استند پوينت<br />
(standpoint)<br />
قابل مقايسه است: اين مفهوم يك هويت يا ديدگاه معين و مسلم نيست بلكه<br />
تحت شرايط واقعي كسب مي شود.<br />
ماكسين مولينوكس<br />
(1984) در بيشتر مقالات اش براي درك<br />
(Maxine Molyneux)<br />
اهميت تفكيك قائل شدن بين طبقه ي اقتصادي و جنسي استدلال مي كند كه به طور مطلق،<br />
هيچ " منافع زنانه اي" كه قادر باشد زنان را در مبارزه اي سياسي متحد كند، وجود ندارد. به<br />
جاي آن، فرضيه ي او اين است كه زنان هم " منافع كابردي جنسيتي " دارند و هم<br />
" منافع<br />
استراتژيكي جنسيتي<br />
". منافع كاربردي جنسيتي منافعي هستند كه زنان به واسطه ي تقسيم<br />
جنسي كار آن را گسترش مي دهند كه آنها را در برابر كار پرورشيِ حمايت از رفاه جسمي و<br />
رواني فرزندان، همسران و اعضاي خانواده با پرستاري كردن، مسئول و جوابگو مي سازد. آنها به<br />
واسطه ي منافع كاربردي جنسيتي، درك زنانه ي خود را از منافع شان به عنوان يك زن در<br />
مقابل خانواده ، به حمايت از جنبش هاي عامِ زنان براي غذا، آب، كودكان و تأمين اجتماعي،<br />
گره مي زنند و حتي برعليه خشونت دولت كه آنها را به منافع اقتصادي طبقاتي ِخانواده هايشان<br />
متصل مي كند، مي ايستند. برعكس، منافع استراتژيكي جنسيتي ممكن است زنان را با ديگر<br />
منافع اقتصادي طبقاتي تقسيم شده، متحد كند، اين منافع مانند حقوق عليه خشونت فيزيكي<br />
31
فمينيسم و ماركسيسم<br />
ترجمه ي نسيم روشنايي<br />
مردانه و حقوق توليد مثل هستند كه زنان را وادار مي كنند تا به عنوان يك طبقه ي جنسي،<br />
سلطه ي مردانه را از بين ببرند.<br />
مولينوكس تمايز بين منافع جنسيتي كاربردي و منافع جنسيتي استراتژيكي را براي درك<br />
تفاوت بين جنبش مردمي زنان در نيكاراگوئه كه بر مطالبات عدالت اقتصادي براي كارگران و<br />
كشاورزان در مقابل طبقات مالكين مانند آموزش و پرورش، بهداشت، درمان و مراقبت از<br />
مادران، آب آشاميدني، غذا و مسكن مبتني بود و جنبش فمينيستي<br />
كه بر سقط جنين قانوني،<br />
الزام پدران براي پرداخت هزينه ي فرزندان و حمايت از مادران مجرد و حقوقي عليه تجاوز و<br />
خشونت خانگي مبتني بود، به كار برد. او و ديگران از تمايز بين منافع جنسيتي كاربردي و<br />
استراتژيك براي مشخص كردن تنش بين جنبش مردمي زنان و جنبش فمينيستي در<br />
(Molyneux 2001; Alvarez 1998;<br />
امريكاي لاتين استفاده كرده اند (1998<br />
.Foweraker<br />
به علاوه، آنا جوناسدوتير Jónasdóttir) (Anna (1994 ,1988)<br />
تمايز مشابهي بين<br />
الگوهاي مختلف منافع زنان به عنوان نقدي از پارادايم هاي منافع گروهي سياست را توسعه<br />
داد. جوناسدوتير استدلال مي كند كه زنان در رأي دادن براي زنان ديگر، يك منفعت قانوني<br />
مشترك دارند، احزاب و پارلمان هاي سياسي زنان، مطالبات برابري جنسيتي و ديگر مكانيسم<br />
هايي كه به زنان فرصت مي دهد صداي سياسي مشترك خود را گسترش دهند، ولو اينكه<br />
محتواي منافع شان، نيازها و اولويت هاي خاصي باشد ممكن است به واسطه ي نژاد و طبقه ي<br />
اقتصادي در بين ديگران تغيير يابد. تمايز او و تمايزي كه مولينوكس مطرح كرد، با مقايسه و<br />
سنجش الگوهاي مختلف توسعه ي اقتصادي كه توسط نظريه پرداز فمينيست بانك جهاني،<br />
كارولين موسر<br />
(1993) ارائه شد، نيازهاي جنسيتي كاربردي را در<br />
(Carolyn Moser)<br />
مقابل نيازهاي جنسيتي استراتژيكي و نه منافع كاربردي و استراتژيكي، تاحدي تغيير داده<br />
32
فمينيسم و ماركسيسم<br />
ترجمه ي نسيم روشنايي<br />
(1997)<br />
(Mohanty)<br />
است.<br />
اخيرا تمايزات جوناسدوتير توسط موهانتي<br />
، علي رغم تأكيد<br />
پست مدرنيست ها بر تفاوت هاي ميان حوزه اي به كار رفته است، تا از اشتراك زنان در كار<br />
جنسي شده كه مي تواند يك شالوده ي بيناطبقاتي بسازد تا صداي سياسي مشتركي براي زنان<br />
مطالبه كند، دفاع و حمايت مي كند: يك فمينيسم فراملي كه مطالباتي براي بازنمايي سياسي<br />
زنان مي سازد و اين پلت فرمِ حقوق انساني زنان به عنوان زن و كارگر را توسعه مي بخشد. با<br />
اين حال، كشمكش بين طبقات اقتصادي زنان كه بر منافع<br />
شان، نيازهايشان و يا منافع<br />
جنسيتيِ خيالي/ استراتژيكي شان استوار است هنوز وجود دارد، و بدين منظور هميشه بايد<br />
توسط جنبش هاي مردمي براي عدالت اجتماعي اي كه مشمول مسائل زنان نيز مي گردد، عينا<br />
وارد مذاكره شود.<br />
ديدگاه ديگر راجع به ماهيت مشكل زاي طبقه ي اجتماعي – اقتصادي به گونه اي كه با<br />
زنان ارتباط مي يابد، مطالعات تجربي هستند كه نشان مي دهند تضادهاي طبقاتي چگونه هنوز<br />
در زندگي روزانه ي زنان نقش مهمي ايفا مي كنند، مثلا وقتي آنها خود را با زنان يا مردان و<br />
زنان ديگر مي سنجند يا مقايسه مي كنند، حتي اگر مفهوم " طبقه ي كارگر" ، " طبقه ي<br />
متخصص" يا " طبقه ي سرمايه دار" را به كار نبرند. بسياري نشان داده اند كه خود مفهوم<br />
طبقه در پيشنيه ي ايالات متحد مبهم و گيج كننده است، اما با اين حال، تضادهاي طبقاتي،<br />
هنوز، به سبب محدوديت هاي ساختارهاي اقتصادي مختلف وجود دارند و اجرا مي شوند و<br />
براي برخي نسبت به ديگران به شيوه ي متفاوتي عمل مي كنند. باربارا ارنريچ<br />
Barbara )<br />
(Ehrenreich<br />
(1979) در مقاله اي كلاسيك چنين استدلال مي كند كه اين ابهام طبقاتي،<br />
به علت ظهور طبقه ي متخصص<br />
– مدير، ايجاد شده كه هم مشتركا برخي منافع طبقه ي<br />
سرمايه دار را دارد و هم برخي منافع طبقه ي كارگر را. مطالعات تجربي اي نيز انجام شده است<br />
كه نشان مي دهند كه در ميان زنان هنوز تضاد طبقاتي وجود دارد و هر چند به شيوه هاي غير<br />
33
فمينيسم و ماركسيسم<br />
ترجمه ي نسيم روشنايي<br />
مستقيم، اما عمل مي كند. ارنريچ در سال<br />
) 2001) با اتخاذ شرايط زندگي مادي زنان فقير،<br />
مطالعه اي تجربي درباره زندگي<br />
زنان كارگر كه دستمزدهاي بسيار كمي دارند انجام داد و<br />
موضوعات اش را به شيوه اي كاملا متفاوت از مسائلي كه از سوي زنان طبقه ي متوسط و مرفه<br />
ناديده گرفته مي شد، قالب بندي كرد. دايان ري<br />
(Diane Reay)<br />
(2004) مطالعه اي تجربي<br />
درباره ي زناني انجام داد كه در خانواده هايي به دنيا آمده و بزرگ شده بودند كه كار يدي مي<br />
كردند و ارتباط شان را با مدرسه رفتن بچه هايشان بررسي كرد و پي برد كه آنها از استدلالي<br />
استفاده مي كنند كه رابطه ي اختلاف هاي طبقاتي و امكان<br />
دسترسي به تحصيل و امكان هاي<br />
شغلي را تصديق مي كند، حتي اگر اين مسئله به خودي خود توسط طبقه مشخص نشده باشد.<br />
به همين نحو، جولي بتي<br />
(Julie Bettie)<br />
(2000) يك گفتمان تحليلي مؤثر درباره ي شيوه<br />
اي انجام داد كه زنان دانش آموز دبيرستان هاي امريكاي لاتين، اختلاف طبقاتي خود را از<br />
طريق مفاهيمي مانند " دختر بچه"، " بلوك سيماني" و " آشغال" به خود يا همسالان شان<br />
نسبت مي دهند.<br />
مادامي كه<br />
"طبقه" هرگز با نام خودش عنوان نشود، اين دسته بندي ها،<br />
دختران طبقه ي متوسط را از دختران طبقه ي كارگر يا مطالبات فقرا توسط شاخص هاي<br />
نمايش دهنده اي از قبيل لباس، گفتار، محيط زندگي شخص و موفقيت تحصيلي جدا مي كند.<br />
تجربيات بلوغ زنان طبقه ي كارگر در مجموعه اي كه توسط تي<br />
ارائه شده است.<br />
(Tea)<br />
(2003) تنظيم شده،<br />
مباحث نظري و تجربي درباره ي رابطه ي بين زنان، طبقه و كار و دلالت هاي اين مناسبات<br />
براي نظريات سلطه ي مردانه و ستم بر زنان و همچنين براي سيستم هاي ديگر سلطه ي<br />
اجتماعي، توسط منابع مهم نظريات و پژوهش هاي جنسيتي، نقش و قدرت حيطه ي زنان و<br />
مطالعات جنسي و نيز در تاريخ، جامعه شناسي، انسان شناسي و علم اقتصاد دنبال مي شود.<br />
34
فمينيسم و ماركسيسم<br />
ترجمه ي نسيم روشنايي<br />
همچنين اين مباحثات، دلالت هاي مهمي براي معرفت شناسي، متافيزيك و نظريه ي سياسي<br />
در دانش فلسفي و درنتيجه دانش هاي ديگر در علوم انساني و اجتماعي دربردارند.<br />
كتاب شناسي :<br />
<br />
<br />
Addams, Jane. 1914. “Women and Public Housekeeping”, In<br />
Women and Public Life. Ed. James P. Lichtenberger, Annuals<br />
of the American Academy of Political and Social Science, v.<br />
56.<br />
Alvarez, Sonia. 1998. “Latin American Feminisms ‘Go<br />
Global’: Trends of the 1990s and Challenges for the New<br />
Milennium”. In S. Alvarez, E. Dagnin and A. Escobar eds.<br />
Cultures of Politics/Politics of Cultures: Revisioning Latin<br />
American Social Movements. Boulder Co: Westview: 93-115.<br />
35
فمينيسم و ماركسيسم<br />
ترجمه ي نسيم روشنايي<br />
<br />
<br />
<br />
<br />
<br />
<br />
<br />
<br />
<br />
<br />
<br />
Amott, Teresa and Julie Matthaei. 1991. Race, Gender and<br />
Work: A Multicultural Economic History of Women in the<br />
United States. Boston: South End Press.<br />
Anzaldua, Gloria. 1999. Borderlands/La Frontera. San<br />
Francisco: Aunt Lute Press.<br />
Anzaldua, Gloria and Cherr'e Moraga, eds. 1981. This Bridge<br />
Called My Back: Writings by Radical Women of Color.<br />
Watertown MA: Persephone Press.<br />
Barrett, Michele. 1980. Women's Oppression Today:<br />
Problems in Marxist Feminist Analysis. London: Verso.<br />
Bartky, Sandra 1990. Femininity and Domination: Studies in<br />
the Phenomenology of Oppression. New York: Routledge.<br />
Beauvoir, Simone De. 1978. The Second Sex, tr. & ed. by. HM<br />
Parshley. New York: Knopf.<br />
Beecher, Catherine. [1841] 1970. A Treatise on Domestic<br />
Economy. New York: Source Book Press.<br />
Benston, Margaret. 1969. “The Political Economy of<br />
Women's Liberation”, Monthly Review, v. 21, n.4 (September<br />
1969).<br />
Bettie, Julie. 2000. “Women without Class: Chicas, Cholas,<br />
Trash and the Presence/Absence of Class Identity”, Signs:<br />
Journal of Women in Culture and Society, v.26, n.1: 1-35.<br />
Brenner, Johanna 2000. Women and the Politics of Class.<br />
New York: Monthly Review.<br />
Brewer, Rose. 1993.“Theorizing Race, Class and Gender”. In<br />
Stanlie James and Abena Busia, eds. Theorizing Black<br />
36
فمينيسم و ماركسيسم<br />
ترجمه ي نسيم روشنايي<br />
<br />
<br />
<br />
<br />
<br />
<br />
<br />
<br />
<br />
Feminisms: The Visionary Pragmatism of Black WomenNew<br />
York: Routledge: 13-30.<br />
Brown, Rita Mae. 1974. “The Last Straw”. In Charlotte Bunch<br />
and Nancy Myron, op. cit. 1974: 13-23.<br />
Bunch, Charlotte and Nancy Myron, eds. 1974. Class and<br />
Feminism. Baltimore: Diana Press.<br />
Carby, Hazel. 1997. “White Woman Listen!!” In Rosemary<br />
Hennessy and Chrys Ingraham, eds. op. cit.: 110-128.<br />
Chodorow, Nancy. 1978. The Reproduction of Mothering.<br />
Berkeley: University of California.<br />
----. 1979. “Mothering, Male Dominance, and Capitalism”. In<br />
Zillah Eisenstein, ed. 1979, Capitalist Patriarchy and the<br />
Case for Socialist Feminism. New York: Monthly Review<br />
Press: 83-106.<br />
----. 1989. “Toward a Relational Individualism”. In Feminism<br />
and Psychoanalytic Theory (London: Polity Press): 154-162.<br />
Cliff, Tony 1984. Class Struggle and Women's Liberation.<br />
London: Blackwell.<br />
Collins, Patricia Hill. 1990, 2000. Black Feminist Thought, 1 st<br />
and 2 nd editions. New York: Routledge.<br />
Crenshaw, Kimberlé. 1992. “Whose Story is it Anyway?<br />
Feminist and Anti-racist Appropriations of Anita Hill”. In<br />
Toni Morrison ed., Race-ing Justice, Engendering Power.<br />
New York: Pantheon: 402-41.<br />
37
فمينيسم و ماركسيسم<br />
ترجمه ي نسيم روشنايي<br />
<br />
<br />
<br />
<br />
<br />
<br />
<br />
<br />
<br />
<br />
Dalla Costa, Maria. 1974. The Power of Women and the<br />
Subversion of the Community. Bristol, England: Falling Wall<br />
Press.<br />
Davis, Angela. 1983. Women, Race, and Class. New York:<br />
Vintage Press.<br />
Delphy, Christine. 1984. Close to Home: A Materialist<br />
Analysis of Women's Oppression. Amherst MA: University of<br />
Massachusetts.<br />
DiQuinzio, Patrice. 1999. The Impossibility of Motherhood:<br />
Feminism, Individualism, and the Problem of Mothering. New<br />
York: Routledge.<br />
Ehrenreich, Barbara and John Ehrenreich. 1979. “The<br />
Professional-Managerial Class”. In Walker ed. 1979. op. cit.:<br />
5-49.<br />
Ehrenreich, Barbara. 2001. Nickled and Dimed: On (Not)<br />
Getting By in America. New York: Metropolitan Books.<br />
Eisenstein, Zillah, ed. 1979. Capitalist Patriarchy and the<br />
Case for Socialist Feminism. New York: Monthly Review.<br />
Engels, Friedrich. 1972. The Origin of the Family, Private<br />
Property and the State, in the light of the researches of Lewis<br />
H. Morgan. New York: International Publishers [1942]<br />
Federici, Sylvia. 1975. “Wages Against Housework”. In Ellen<br />
Malos, ed. op. cit. 1975: 187-194.<br />
Ferguson, Ann. 1979. “Women as a New Revolutionary Class<br />
in the US”. In Walker, ed., op. cit. : 279-309.<br />
38
فمينيسم و ماركسيسم<br />
ترجمه ي نسيم روشنايي<br />
<br />
<br />
<br />
<br />
<br />
<br />
<br />
<br />
----. 1989. Blood at the Root: Motherhood, Sexuality and Male<br />
Domination. New York: Pandora/Unwin and Hyman.<br />
----. 1991. Sexual Democracy: Women, Oppression and<br />
Revolution. Boulder CO: Westview Press.<br />
----. 1996. “Sex and Work”. In Kai Nielson and Robert Ware,<br />
eds. Exploitation. New York: Humanities Press: 272-280.<br />
----. 1998. “Feminism and Socialism”. In Alison Jaggar and<br />
Iris Young, eds. Blackwell's Companion to Feminist<br />
Philosophy. Oxford: Blackwell Ltd.: 520-529.<br />
----. 2004. “A Feminist Analysis of the Care Crisis”. In Fina<br />
Birulés and Maria Isabel Peña Aguado. eds. La Passió per la<br />
Libertat/A Passion for Freedom, The Proceedings of the<br />
International Women's Philosophy Association (IAPh)<br />
conference, October 1-5, 2002. Barcelona, Spain: Universitat<br />
de Barcelona.<br />
Ferguson, Ann and Nancy Folbre. 1981. “The Unhappy<br />
Marriage of Capitalism and Patriarchy”. In Lydia Sargent, ed.<br />
op. cit. 1981: 313-338.<br />
----. 2000. “Women, Care and the Public Good: A Dialogue”.<br />
In Anatole Anton, Milton Fisk and Nancy Holmstrom, eds.<br />
Not for Sale: In Defense of Public Goods. (Boulder CO:<br />
Westview Press): 95-108.<br />
Folbre, Nancy. 1982. “Exploitation Comes Home: A Critique<br />
of the Marxian Theory of Family Labor”, Cambridge Journal<br />
of Economics, v. 6 n.4: 317-29.<br />
39
فمينيسم و ماركسيسم<br />
ترجمه ي نسيم روشنايي<br />
<br />
<br />
<br />
<br />
<br />
<br />
<br />
<br />
<br />
----. 1983. “Of Patriarchy Born: The Political Economy of<br />
Fertility Decisions”, Feminist Studies, v. 9 $2: 261-84.<br />
----. 1987. “Patriarchy as a Mode of Production”. In Randy<br />
Albelda and C. Gunn, eds. New Directions in Political<br />
Economy: New York: M.E. Sharpe.<br />
----. 1993. “Socialism: Feminist or Scientific?” In M. Ferber<br />
and Julie Nelson, eds. Beyond Economic Man. Chicago:<br />
University of Chicago Press.<br />
----. 1994. Who Pays for the Kids? Gender and the Structures<br />
of Constraint. New York: Routledge.<br />
----. 2000. The Invisible Heart: Economics and Family<br />
Values. New York: The New Press.<br />
Foreman, Ann. 1977. Femininity as Alienation: Women and<br />
the Family in Marxism and Psychoanalysis. London: Pluto.<br />
Foweraker, Joe. 1998. “Ten Theses on Women in the Political<br />
Life of Latin America”. In Victoria Rodriguez, ed. Women's<br />
Participation in Mexican Political Life. Boulder CO:<br />
Westview: 63-73.<br />
Fox, Bonnie. ed. 1980. Hidden in the Household: Women's<br />
Domestic Labour under Capitalism. Toronto: The Women's<br />
Press.<br />
Fraser, Nancy and Linda Nicholson. 1991. “Social Criticism<br />
without Philosophy: An Encounter between Feminism and<br />
Postmodernism”. In Linda Nicholson, ed. 1991, op. cit.: 19-<br />
38.<br />
40
فمينيسم و ماركسيسم<br />
ترجمه ي نسيم روشنايي<br />
<br />
<br />
<br />
<br />
<br />
<br />
<br />
<br />
<br />
<br />
<br />
Fraser, Nancy. 1997. Justice Interruptus: Critical Reflections<br />
on the “Post-Socialist” Condition. New York: Routledge.<br />
Friedan, Betty. 1963. The Feminine Mystique. New York:<br />
Norton.<br />
Gibson-Graham, J.K. 1996. The End of Capitalism (as we<br />
knew it). Cambridge MA: Blackwell Publishers.<br />
Gilligan, Carol. 1982. In a Different Voice: Psychological<br />
Theory and Women's Development. Cambridge: Harvard<br />
University.<br />
Gilman, Charlotte Perkins. 1898. Women and Economics: A<br />
Study of the Economic Relation between Men and Women as a<br />
Factor in Social Evolution. Boston: Small, Mayard and Co.<br />
----. [1903] 1910. The Home, Its Work and Influence. New<br />
York: Charlton Company<br />
----. 1979. Herland. New York: Pantheon.<br />
Goldman, Emma. 1969. Anarchism and Other Essays. New<br />
York: Dover.<br />
Hansen, Karen V. and Ilene J. Philipson. eds. 1990. Women,<br />
Class and the Feminist Imagination: A Socialist-Feminist<br />
Reader. Philadelphia: Temple University.<br />
Haraway, Donna. 1985. “A Manifesto for Cybourgs: Science,<br />
Technology and Socialist-Feminism in the 1980s”, Socialist<br />
Review, v.15 n.2 (Mar. Apr. 1985): 65-107.<br />
Harding, Sandra. 1986. The Science Question in Feminism.<br />
Ithaca: Cornell University.<br />
41
فمينيسم و ماركسيسم<br />
ترجمه ي نسيم روشنايي<br />
Hartmann, Heidi. 1979. “Capitalism, Patriarchy and Job<br />
Segregation by Sex”. In Zillah Eisenstein, ed. op. cit.: 206-<br />
247.<br />
----. 1981a. “The Unhappy Marriage of Marxism and<br />
Feminism: Toward a More Progressive Union”. In Lydia<br />
Sargent, ed. op. cit., 1981:1-42.<br />
----. 1981b. “The Family as the Locus of Gender, Class and<br />
Political Struggle: The Example of Housework”, Signs, v. 6<br />
n.3: 366-394.<br />
Hartsock, Nancy. 1983a. “The Feminist Standpoint:<br />
Developing the Ground for a Specifically Feminist Historical<br />
Materialism”. In Sandra Harding and Merle Hintikka, eds.<br />
Discovering Reality: Feminist Perspectives in Epistemology,<br />
Metaphysics and the Philosophy of Science. Dordrecht,<br />
Holland: Reidel Publishers: 283-310.<br />
----. 1983b. Money, Sex and Power. New York: Longman.<br />
Hayden, Dolores. 1981. The Grand Domestic Revolution: A<br />
History of Feminist Designs for American Homes,<br />
Neighborhoods and Cities. Cambridge MA: MIT Press.<br />
Hennessy, Rosemary. 1993. Materialist Feminism and the<br />
Logic of Discourse. New York: Routledge.<br />
----. 2000. Profit and Pleasure: Sexual Identities in Late<br />
Capitalism. New York: Routledge.<br />
Hennessy, Rosemary and Chrys Ingraham. eds. 1997.<br />
Materialist Feminism: A Reader in Class, Difference, and<br />
Women's Lives. New York: Routledge.<br />
42
فمينيسم و ماركسيسم<br />
ترجمه ي نسيم روشنايي<br />
Herrmann, Anne C. and Abigail J. Stewart. eds.1994.<br />
“Theorizing Feminism: Parallel Trends in the Humanities and<br />
Social Sciences.” Boulder: Westview Press.<br />
Hochschild, Arlie. 1989. The Second Shift: Working Parents<br />
and the Revolution at Home. New York: Penguin.<br />
----. 2000. “Global Care Chains and Emotional Surplus<br />
Value”. In Will Hutton and Anthony Giddens Global<br />
Capitalism. New York: The New Press: 130-146.<br />
Holmstrom, Nancy. ed. 2002. The Socialist Feminist Project:<br />
A Contemporary Reader in Theory and Politics. New York:<br />
Monthly Review.<br />
Hooks, Bell. 1984. Feminist Theory from Margin to Center.<br />
Boston: South End.<br />
----. 2000. Where We Stand: Class Matters. New York:<br />
Routledge.<br />
Irigaray, Luce. 1985. This Sex Which is not One, tr. Catherine<br />
Porter. Ithaca NY: Cornell University: 23-33.<br />
Jaggar, Alison. 1983. Feminist Politics and Human Nature.<br />
Totowa NJ: Rowman and Allenheld.<br />
Jaggar, Alison and Paula Rothenberg [Struhl]. eds. 1978.<br />
Feminist Frameworks: Alternative Theoretical Accounts of the<br />
Relations between Women and Men. New York: McGraw<br />
Hill.<br />
James, Stanlie and Abena Busia. eds. 1993. Theorizing Black<br />
Feminisms: The Visionary Pragmatism of Black Women. New<br />
York: Routledge.<br />
43
فمينيسم و ماركسيسم<br />
ترجمه ي نسيم روشنايي<br />
Jónasdóttir, Anna. 1988. “On the Concept of Interest,<br />
Women's Interests and the Limitations of Interest Theory”. In<br />
Kathleen Jones and Anna Jónasdóttir. eds. The Political<br />
Interests of Gender. London: Sage.<br />
----. 1994. Why Women Are Oppressed. Philadelphia: Temple<br />
University.<br />
Joseph, Gloria. 1981. “The Incompatible Menage à Trois:<br />
Marxism, Feminism and Racism”. In Lydia Sargent, ed., op.<br />
cit.: 91-108.<br />
Key, Ellen. 1909. The Century of the Child. New York: G.P.<br />
Putnam's Sons.<br />
----. 1914. The Renaissance of Motherhood. New York: G.P.<br />
Putnam's Sons<br />
Kollias, Karen. 1975. “Class Realities: Create a New Power<br />
Base”, Quest: a Feminist Quarterly, v. 1 n.3 (Winter 1975),<br />
reprinted in Quest, eds. 1981. Building Feminist Theory:<br />
Essays from Quest. New York: Longmans: 125-138.<br />
Kuhn, Annette and AnnMarie Wolpe. eds. 1978. Feminism<br />
and Materialism: Women and Modes of Production. London:<br />
Routledge and Kegan Paul Ltd.<br />
Landry, Donna and Gerald MacLean. 1993. Materialist<br />
Feminisms. Oxford: Blackwell Publishers.<br />
Leacock, Eleanor. 1972. `Introduction', in Engels 1972.<br />
Leghorn, Lisa and Katherine Parker. 1981. Woman's Worth:<br />
Sexual Economics and the World of Women. London:<br />
Routledge and Kegan Paul.<br />
44
فمينيسم و ماركسيسم<br />
ترجمه ي نسيم روشنايي<br />
<br />
<br />
<br />
<br />
<br />
<br />
<br />
<br />
<br />
Lerner, Gerda. 1986. Women and History. New York: Oxford<br />
University Press.<br />
McKenney, Mary. 1981. “Class Attitudes and<br />
Professionalism”. In Quest 1981: 139-148.<br />
Malos, Ellen. ed. 1975. The Politics of Housework. New<br />
York: The New Clarion Press.<br />
Marchand, Marianne. 1995. “Latin American Women Speak<br />
on Development: Are We Listening Yet?” In Marianne<br />
Marchand and Jane Parpart, eds.<br />
Feminism/Postmodernism/Development. New York:<br />
Routledge: 56-72.<br />
Marx, Karl. [1844], Economic and Philosophical<br />
Manuscripts. In Lewis S. Feuer, ed. 1989. Basic Writings on<br />
Politics and Philosophy/Karl Marx, Friedrich Engels. New<br />
York: Anchor Books.<br />
----. [1850], 1970. Introduction to the Critique of Political<br />
Economy. Trans. S.W. Ryazanskaya, ed. Maurice Dobb. New<br />
York: International Publishers.<br />
----. 1906-09. Capital: A Critique of Political Economy, vols.<br />
1-3. Chicago: C.H. Kerr and Company.<br />
Marx, Karl and Friedrich Engels. 1848. Manifesto of the<br />
Communist Party; authorized English translation edited and<br />
annotated by Friedrich Engels. New York: International.<br />
----. [1850] 1970. German Ideology, Part I. New York:<br />
International.<br />
45
فمينيسم و ماركسيسم<br />
ترجمه ي نسيم روشنايي<br />
<br />
<br />
<br />
<br />
<br />
<br />
<br />
<br />
<br />
Mies, Maria. 1986. Patriarchy and Accumulation on a World<br />
Scale. London: Zed.<br />
Mitchell, Juliet. 1972. Women's Estate. New York: Random<br />
House.<br />
----. 1974. Psychoanalysis and Feminism. New York:<br />
Pantheon.<br />
Mohanty, Chandra Talpade. 1997. “Women Workers and<br />
Capitalist Scripts: Ideologies of Domination, Common<br />
Interests and the Politics of Solidarity”. In M. Jacqui<br />
Alexander and Chandra Talpade Mohanty, eds. Feminist<br />
Genealogies, Colonial Legacies, Democratic Futures. New<br />
York: Routledge: 3-29.<br />
Molyneux, Maxine. 1985. “Mobilization without<br />
Emancipation? Women's Interests, State and Revolution”,<br />
Feminist Studies, v. 11 n.2 (Summer 1985): 227-254.<br />
Reprinted in Molyneux 2001: 38-59.<br />
----. 2001. Women's Movements in International Perspective.<br />
(New York: Palgrave).<br />
Moser, Caroline O. N. 1993. Gender Planning and<br />
Development: Theory, Practice and Training. New York:<br />
Routledge.<br />
Nicholson, Linda. ed. 1997 The Second Wave: A Reader in<br />
Feminist Theory. New York: Routledge.<br />
----. ed. 1990. Feminism/Postmodernism. New York:<br />
Routledge.<br />
46
فمينيسم و ماركسيسم<br />
ترجمه ي نسيم روشنايي<br />
<br />
<br />
<br />
<br />
<br />
<br />
<br />
<br />
<br />
<br />
----. 1986. Gender and History: The Limits of Social Theory in<br />
the Age of the Family. New York: Columbia University Press.<br />
Oakley, Ann. 1976. Woman's Work: The Housewife, Past and<br />
Present. New York: Random/Vintage.<br />
O'Brien, Mary. 1981. The Politics of Reproduction. London:<br />
Routledge.<br />
Okin, Susan Moller. 1989. Gender, Justice and the Family.<br />
New York: Basic Books.<br />
Pateman, Carole. 1988. The Sexual Contract. Stanford:<br />
Stanford University Press.<br />
Quest Staff. eds. 1981. Building Feminist Theory: Essays from<br />
Quest. New York: Longman.<br />
Reay, Diane. 2004. “Rethinking Social Class: Qualitative<br />
Perspectives on Class and Gender”. In Sharlene Nagy Hesse-<br />
Biber and Michelle L. Yaiser, eds. Feminist Perspectives on<br />
Social Research. New York: Oxford University Press: 149-<br />
154.<br />
Reed, Evelyn. 1973. Woman's Evolution from Matriarchal<br />
Clan to Patriarchal Family. New York: Pathfinder Press.<br />
Rich, Adrienne. 1980. “Compulsory Heterosexuality and<br />
Lesbian Existence”. Signs, vol. 5, n. 4 (Summer 1980): 631-<br />
660.<br />
Richards, Ellen. 1915. The Art of Right Living. Boston:<br />
Whitcomb and Barrow.<br />
47
فمينيسم و ماركسيسم<br />
ترجمه ي نسيم روشنايي<br />
Rosaldo, Michelie Zimbalist and Louise Lamphere. eds. 1974.<br />
Woman, Culture and Society. Stanford: Stanford University<br />
Press.<br />
Rowbotham, Sheila. 1972. Women, Resistance and<br />
Revolution. New York: Random/Vintage Books.<br />
Rubin, Gayle. 1975. “The Traffic in Women”. In Rayna<br />
Reiter, ed. Toward a New Anthropology of Women. New<br />
York: Monthly Review: 157-210<br />
Ruddick, Sara. 1989. Maternal Thinking: Toward a Politics of<br />
Peace. Boston: Beacon.<br />
Saffioti, Helen. I. B. 1978. Women in Class Society. New<br />
York: Monthly Review.<br />
Sanday, Peggy. 1981. Female Power and Male Dominance:<br />
On the Origins of Sexual Inequality. Cambridge: Cambridge<br />
University Press.<br />
Sargent, Lydia. ed. 1981. Women and Revolution. Boston:<br />
South End Press.<br />
Sen, Gita and Caren Grown. 1987. Development, Crises and<br />
Alternative Visions. New York: Monthly Review.<br />
Smart, Carol. 1984. The Ties that Bind: Marriage and the<br />
Reproduction of Patriarchal Relations. London: Routledge.<br />
Smith, Dorothy E. 1974. “Women's Perspective as a Radical<br />
Critique of Sociology”, Sociological Inquiry, vol. 4, n. 1<br />
(January 1974): 1-13.<br />
Spivak, Gayatri Chakravorty. 1988. “Can the Subaltern<br />
Speak?” In Cary Nelson and Lawrence Grossberg, eds.<br />
48
فمينيسم و ماركسيسم<br />
ترجمه ي نسيم روشنايي<br />
Marxism and the Interpretation of Culture. Urbana:<br />
University of Illinois Press: 271-313.<br />
Tea, Michelle. ed. 2003. Without a Net: The Female<br />
Experience of Growing Up Working Class. Emeryville CA:<br />
Seal Press.<br />
Tokarczyk, Michelle M. and Elizabeth A. Fay. eds. 1993.<br />
Working-Class Women in the Academy: Laborers in the<br />
Knowledge Factory. Amherst, MA: University of<br />
Massachusetts.<br />
Tuana, Nancy and Rosemarie Tong. eds. 1995. Feminism and<br />
Philosophy. Boulder: Westview.<br />
Vogel, Lise. 1995. Woman Questions: Essays for a<br />
Materialist Feminism. New York: Routledge.<br />
Wittig, Monique. 1992. “One is not Born a Woman”. In The<br />
Straight Mind and Other Essays. Boston: Beacon Press.<br />
Walby, Sylvia. 1990. Theorizing Patriarchy. Oxford: Basil<br />
Blackwell Ltd.<br />
Walker, Pat. ed. 1979. Between Labor and Capital. Boston:<br />
South End.<br />
Young, Iris. 1981. “The Limits of Dual Systems Theory”. In<br />
Sargent 1981: 43-70.<br />
49
فمينيسم و ماركسيسم<br />
ترجمه ي نسيم روشنايي<br />
فمينيسم سوسياليست چيست؟<br />
باربارا ارنريچ Ehrenreich) (Barbara<br />
فمينيسم سوسياليست مدت هاي مديدي است كه وجود دارد اما درباره ي آن حرف چنداني<br />
زده نشده است. شما يك زن در جامعه ي سرمايه داري هستيد. مسائلي شما را برآشفته و<br />
عصبي مي كند مانند : شغل، صورت حساب ها و قبض هاي پي در پي ، شوهرتان، مدرسه ي<br />
فرزندتان، خانه داري، زيبا شدن يا زيبا نشدن، خوب به نظر آمدن يا نيامدن( و يا همه ي اين<br />
موارد نه چيزهايي كه مي شنويد) و غيره. اگر به تمام اين مسائل و به چگونگي در هم تنيده<br />
شدن آنها و آنچه بايد اين مسائل را تغيير دهد، فكر كنيد و همچنين هنگامي كه به دور و بر<br />
خود نگاهي مي اندازيد تا با چند كلمه به طور خلاصه تمام اين مسائل را با هم جمع بندي<br />
كنيد، تقريبا بايد " فمينيسم سوسياليست " را مطرح كنيد.<br />
بسياري از ما به طريقي در سوسياليست فمينيسم دخيل شديم. ما به جست و جوي واژه/<br />
اصطلاح/ عبارتي بوديم كه تمام دغدغه ها و تمام اصول ما را بيان كند اما در روشي كه نه<br />
سوسياليستي " و نه " فمينيستي" به نظر برسد. بايد اين را تصديق كنم كه بيشتر<br />
"<br />
" فمينيست<br />
50
فمينيسم و ماركسيسم<br />
ترجمه ي نسيم روشنايي<br />
سوسيالسيت هايي " كه مي شناسم، ديگر از كاربرد اصطلاح " فمينيست سوسياليست" چندان<br />
خوششان نمي آيد. از يك طرف، اين قصه سر دراز دارد<br />
)<br />
من هيچ اميدي به يك جنبش توده<br />
اي يكپارچه ندارم)؛ از يك طرف، اين مسئله نسبت به آنچه هست بسيار كم قدمت است، كه<br />
پيش از هر چيز، به راستي انترناسيونال سوسياليست، ضد نژادپرستي و ضد دگرجنس گرايي<br />
فمينيستي است.<br />
مشكلِ اتخاذ يك اصطلاح جديد از هر نوع ، ايجاد چيزي است كه ردپايي از فرقه گرايي در<br />
آن باشد.<br />
" سوسياليست فمينيسم " با توجه به ماهيت خود، به يك چالش و معما تبديل مي<br />
شود. ما سخنراني ها، كنفرانس ها و مقالات بسياري درباره ي " سوسياليست فمينسيسم<br />
داريم و به هر حال خيلي خوب مي دانيم كه هم<br />
"<br />
" سوسياليسم<br />
" و هم " فمينيسم" براي ارائه<br />
در هر سخنراني، كنفرانس و مقاله ي قابل درك بسيار عظيم و در برگيرنده است.<br />
مردم<br />
سوسياليست فمينيست ها را مي پذيرند و مشتاقانه از آنها مي پرسند: " سوسياليست فمينيسم<br />
چيست؟" در اينجا از ما چشمداشت ارائه ي يك سنتز درخشان از تناسب هاي تاريخي جهان<br />
وجود دارد- يك جهش تكاملي فراتر از ماركس، فرويد و ولستون كرافت.<br />
در غير اين صورت،<br />
همه چيز توسط تعداد اندكي فمينيست غرغرو و سوسياليست هاي زن، صرفا به يك مد و يك<br />
جنون زودگذر تبديل مي شود و نابود خواهد شد.<br />
مي كوشم از برخي معماهايي كه حول و حوش سوسياليست فمينيسم رشد كرده است،<br />
پرده بردارم. روش منطقي براي شروع اين است كه فمينيسم و سوسياليسم را جداگانه بررسي<br />
كنيم.<br />
يك سوسياليست و يك ماركسيست،<br />
چگونه<br />
به جهان نگاه مي كنند؟ يك فمينيست<br />
چطور؟ براي شروع بايد گفت فمينيسم و ماركسيست هر دو يك ماهيت مشترك دارند<br />
51<br />
:<br />
روش هاي انتقادي بررسي كردن جهان هستند. هر دو با خرد در اسطوره شناسي رايج و<br />
آنها<br />
"
فمينيسم و ماركسيسم<br />
ترجمه ي نسيم روشنايي<br />
عرف" شكاف ايجاد مي كنند و ما را وادار مي كنند به تجارب زندگي مان به روشي جديد نگاه<br />
كنيم. فمينيسم و سوسياليسم، درك جهان را طلب مي كنند اما نه بر حسب توازن هايي ايستا<br />
و متشابه و غيره، همان طور كه در علوم رايج وجود دارد، بلكه بر حسب تخاصم ها. آنها به<br />
نتايجي منتهي مي شوند كه در همان زمان كه ناسازگار و نگران كننده به نظر مي رسند، رهايي<br />
بخش هم هستند. امكان ندارد ما يك نظرگاه فمينيستي و ماركسيستي داشته باشيم و فقط<br />
ناظر باقي بمانيم. براي درك كُنه واقعيت توسط اين تحليل ها، بايد وارد عمل شويم و واقعيت را<br />
تغيير دهيم.<br />
ماركسيسم خود را به پويايي طبقاتي جامعه ي سرمايه داري معطوف مي كند.<br />
هر<br />
دانشمند اجتماعي مي داند كه جوامع سرمايه داري كم و بيش با نابرابري هاي نظام مند و<br />
شديد مشخص مي شوند. ماركسيسم اين نابرابري را براي كسب برآيندهايي درك مي كند كه<br />
ماهيت سرمايه داري به عنوان يك<br />
سيستم اقتصادي هستند.<br />
اقليت مردم(<br />
طبقه ي سرمايه<br />
دار)، مالكان كارخانه ها، منابع انرژي، ذخاير و غيره هستند. افراد ديگر نيز براي زندگي به اين<br />
منابع و كارخانه ها وابسته اند. اكثريت مردم<br />
)<br />
طبقه ي كارگر) به خاطر نياز محض، بايد در<br />
شرايطي كه سرمايه دارها تعيين مي كنند براي دستمزدي كه سرمايه دارها به آنها مي دهند ،<br />
به سختي كار كنند. از آنجايي كه سرمايه دارها با پرداخت دستمزدي كمتر از ارزش واقعي<br />
توليد كارگران، سود مي برند و به سرمايه ي خود مي افزايند، بنابراين رابطه ي بين اين دو<br />
طبقه لزوما يك تخاصم آشتي ناپذير است.<br />
طبقه ي سرمايه دار موجوديت خود را مديون<br />
استثمار مداوم طبقه ي كارگر است. در تحليل نهايي، آنچه اين سيستم حكومت طبقاتي را<br />
حفظ مي كند، زور است. طبقه ي سرمايه دار<br />
)<br />
به طور مستقيم يا غير مستقيم) با ابزار خشونت<br />
سازمان يافته به نمايندگي دولت – پليس ، زندان ها و غيره كشور را كنترل مي كند. طبقه ي<br />
52
فمينيسم و ماركسيسم<br />
ترجمه ي نسيم روشنايي<br />
كارگر تنها قادر است با نبردي انقلابي به جهت تصرف قدرت دولت و با نيروي قهري، خود را و<br />
در نهايت تمام مردم را آزاد كند.<br />
فمينيسم توجه خود را به ديگر نابرابري ها معطوف مي كند. تمام جوامع انساني با درجات<br />
مختلفي از نابرابري بين جنس ها مشخص مي شوند. اگر با يك نگاه، جوامع انساني را با جست<br />
و جو از طريق تاريخ سراسر قاره ها بررسي كنيم، مي بينيم كه آنها به طور عادي با اين موارد<br />
مشخص شده اند: انقياد زنان به اقتدار مردان، به طور كلي هم در خانواده و هم در اجتماع ؛<br />
تعين بخشيدن زنان به مثابه ي شكلي از مالكيت؛ تقسيم جنسي كار كه در آن زنان به كارهايي<br />
مانند بچه داري، انجام خدمات شخصي براي مردان محدود مي شوند و تعيين انواع كار توليدي<br />
كه معمولا منزلت اجتماعي پاييني دارند.<br />
فمينيست ها به واسطه ي تصادم تقريبا جهان شمول اين چيزها به جست و جوي<br />
تفاسيري در " داده هاي" بيولوژيكي اند كه در پس تمام موجوديت اجتماعي انسان قرار گرفته<br />
است. به طور مثال طرح اين ايده كه مردان به طور متوسط از نظر جسماني از زنان قوي تر<br />
هستند، به خصوص مقايسه ي زنان باردار يا زناني كه كودكان شان را شير مي دهند. به علاوه،<br />
مردان قدرت باردار كردن زنان را دارند. بدين سان، اين وجوهي كه نابرابري جنسي اتخاذ مي<br />
كند، هرچند متنوع اند، امكان دارد در تحليل نهايي، در تمام فرهنگ ها وجود داشته باشند،<br />
همان طور كه واضح است، برتري قدرت جسماني مردان بر زنان تا كنون ادامه يافته است، بدين<br />
معني كه آنها در نهايت، به خشونت يا تهديد به خشونت متوسل مي شوند.<br />
ريشه ي كهن و بيولوژيكي برتري مردان بر زنان<br />
)<br />
واقعيت خشونت مردانه) عموما با قوانين<br />
و قراردادهايي كه روابط بين جنس ها را در هر فرهنگ خاص، تنظيم مي كنند، پنهان مي شود.<br />
اما در اين تحليل فمينيستي اين مسئله وجود دارد. امكان ضرب و شتم از سوي مردان به مثابه<br />
"<br />
ي يك اخطار هميشگي به زنان " بد" )<br />
سركش، پرخاشگر)<br />
است و زنان"<br />
را به خوب<br />
53
فمينيسم و ماركسيسم<br />
ترجمه ي نسيم روشنايي<br />
همدستي با برتري مردانه سوق مي دهد. پاداش براي<br />
" خوب" ) " زيبا" ، مطيع (<br />
بودن، در<br />
امان بودن از خشونت گاه و بيگاه مردانه و در برخي موارد حمايت اقتصادي است.<br />
ماركسيسم اسطوره هايي درباره ي " دموكراسي" و پلوراليسم اش را از هم مي درد تا<br />
سيستم حكومت طبقاتي را كه بر پايه ي استثمار اجباري استوار است افشا كند.<br />
فمينيسم از<br />
طريق اساطير، مسائلي مانند " غريزه" و عشق رومانتيك را به قوانين مردانه اي تقليل مي دهد<br />
كه در واقع قوانين زور هستند و آنها را افشا مي كند. هم تحليل ماركسيستي و هم تحليل<br />
فمينيستي ما را وادار مي كنند كه بي عدالتي بنيادين را بررسي كنيم. بهترين راه براي خلاص<br />
شدن از اين اسطوره ها همان طور كه ماركس گفته است، كوشش براي برقراري<br />
نظم يك<br />
اجتماع است كه براي ثبات و پايداري خود به اسطوره ها نياز نداشته باشد.<br />
مي توان ماركسيسم و فمينيسم را با هم تركيب كرد و آن را" سوسياليست فمينيسم"<br />
ناميد. در واقع، شايد اين همان چيزي باشد كه بيشتر سوسياليست فمينيست هاي اغلب دوره<br />
ها، به عنوان نوعي پيوند، فمينيسم را به محافل سوسياليستي مي كشانند و سوسياليسم را به<br />
محافل فمينيستي. به هر حال، اين كه مردم اين تحير را حفظ مي كنند كه " خب، او<br />
زن )<br />
سوسياليست فمينيست) واقعا چه كسي است؟"<br />
و مسائلي از اين دست، فرد را به دردسر مي<br />
اندازد. اين نوع پرسش ها كه طنيني بسيار ترغيب كننده و با نفوذ، دارند، اغلب مسير ما را<br />
متوقف مي سازند: " انتخاب كردن<br />
،"<br />
" يك فرد يا ديگري بودن". اما ما مي دانيم كه يك<br />
سوسياليست فمينيست، ثبات سياسي دارد. ما در سياست افرادي دوگانه يا خنثي نيستيم.<br />
ما براي كسب ثبات سياسي به عنوان فمينيست ، بايد خود را از ديگر فمينيست ها و به<br />
عنوان يك ماركسيست، از ديگر ماركسيست ها متمايز كنيم.<br />
ما بايد نوعي سوسياليست<br />
فمينيست را از فمينيسم، و نوعي سوسياليست فمينيست را از سوسياليسم مشخص و مجزا<br />
كنيم( در اينجا از علم لغت شناسي معذرت مي خواهم). تنها در آن هنگام است كه اين امكان<br />
54
فمينيسم و ماركسيسم<br />
ترجمه ي نسيم روشنايي<br />
وجود دارد كه مسائل در كنار مسائل ديگر<br />
بگيرند.<br />
به جاي يك مجاورت ناموزون،<br />
به درستي قرار<br />
فكر مي كنم بسياري از فمينيست هاي راديكال و سوسياليست فمينيست تا جايي كه براي<br />
فمينيسم سودمند باشد، با توصيفات من از فمينيسمي كه مدنظر دارم، موافق خواهند بود.<br />
مشكل ديدگاه راديكال فمينيسم در مقابل ديدگاه سوسياليست فمينيسم اين است كه نقطه<br />
نگاه راديكال فمينيسم به آينده نيست. راديكال فمينيسم با كلي نگري نسبت به برتري امور<br />
مردانه كه به راستي هرگز تغيير نكرده است، مات و مبهوت مي ماند؛ مانند<br />
: تمام نظام هاي<br />
اجتماعي پدرشاهي هستند؛ امپريالسيم، ميليتاريسم و سرمايه داري، همگي فقط جلوه هايي از<br />
غريزه ي تجاوزگر مردانه هستند و مانند آن.<br />
از ديدگاه سوسياليست فمينيست ها مشكل اين نيست كه راديكال فمينيست ها تنها از<br />
مردان صرف نظر مي كنند<br />
)<br />
و امكان آشتي با آنها براي بنيان نهادن يك انسان واقعي و برابري<br />
طلب را از بين مي برند)، بلكه از دسته ي عظيمي از زنان نيز چشم مي پوشند. براي مثال، من<br />
از راديكال فمينيست ها شنيده ام كشوري سوسياليستي مثل چين را به يك كشور" پدرسالار"<br />
تنزل مي دهند كه اين رويكرد، مبارزات واقعي و دستاوردهاي ميليون ها زن را ناديده مي گيرد.<br />
هنگامي كه سوسياليست<br />
فمينيست<br />
ها موافقت مي كنند كه مسائل بسيار و جهان شمولي<br />
درباره ي ستم بر زنان وجود دارد، همزمان بر اتخاذ روش هاي مختلف در موقعيت هاي مختلف<br />
پافشاري مي كنند و بر اين امر كه تفاوت ها بسيار ضروري هستند. در اينجا بين جامعه اي كه<br />
در آن تبعيض جنسي به شكل زنده به گور كردن دختران بيان مي شود و جامعه اي كه در آن<br />
تبعيض جنسي شكل نماينده ي نامساوي<br />
( از نظر جنس )<br />
در شوراي مركزي را اتخاذ مي كند،<br />
تفاوت وجود دارد. و اين تفاوت به بهاي مردن به نام آن تفاوت تمام مي شود.<br />
55
فمينيسم و ماركسيسم<br />
ترجمه ي نسيم روشنايي<br />
يكي از تغييرات تاريخي در موضوع تبعيض جنسي كه تمام فمينيست ها بايد مجموعه<br />
تغييرات خود را به آن مربوط بدانند، با گذر از جامعه ي كشاورزي به جامعه ي سرمايه داري<br />
صنعتي همراه است. اين موضوعي آكادميك نيست. سيستم اجتماعي اي كه با سرمايه داري<br />
صنعتي جايگزين شد، در واقع پيش از همه پدرشاهي بود و من اكنون اين اصطلاح را در معناي<br />
اصلي اش به كار مي برم، يعني سيستمي كه در آن توليد در خانواده متمركز است و توسط<br />
سالخورده ترين مرد خانواده اداره مي شود. واقعيت دارد كه سرمايه داري صنعتي پيشرو بود و<br />
رشته هاي پدرسالاري را پنبه كرد. توليد به كارخانه ها منتقل شد و افراد از خانواده هايشان<br />
جدا شدند تا به حقوق بگيراني "<br />
آزاد"<br />
تبديل شوند.<br />
سخن اين نيست كه سرمايه داري<br />
سازماندهي پدرشاهي توليد و زندگي خانوادگي را از هم پاشيد، البته، مي شود گفت سرمايه<br />
داري حاكميت مردانه! را منسوخ كرد، اما بايد گفت كه ما اشكال پدرشاهي ستم جنسي را امروز<br />
نيز در درجات قابل توجه در پيشرفت هاي اخير تجربه مي كنيم. يك انفصال بزرگ تاريخي<br />
بين ما و پدرشاهي قرار مي گيرد. اگر ما به عنوان يك زن، امروز در حال درك تجربيات مان<br />
هستيم، بايد سرمايه داري را به مثابه ي يك سيستم ملاحظه كنيم.<br />
بديهي است كه روش هاي ديگري وجود دارد كه من مي توانستم آنها را براي شرح ديدگاه<br />
ام اتخاذ كنم. مي توانستم به عنوان يك فمينيست، فقط بگويم ما استثمارشده ترين، ستمديده<br />
ترين، فقيرترين و زنان طبقه ي كارگر، زنان جهان سوم يا غيره هستيم، و به اين دليل، ضرورت<br />
دارد سرمايه داري را بفهميم و با آن روبه رو شويم. مي توانستم بگويم ما واقعا نياز داريم خود را<br />
به نظام طبقاتي معطوف كنيم، چون زنان از اعضاي طبقات هستند. اما سعي مي كنم چيزهاي<br />
ديگري را درباره ي ديدگاه فمينيست ها بيان كنم<br />
56<br />
:<br />
براي فهم تبعيض جنسي به عنوان مسئله<br />
اي كه بر زندگي هاي ما تأثير مي گذارد هيچ راهي وجود ندارد، مگر اين كه آن را در زمينه ي<br />
تاريخي سرمايه داري قرار دهيم.
فمينيسم و ماركسيسم<br />
ترجمه ي نسيم روشنايي<br />
فكر مي كنم بيشتر سوسياليست فمينيست ها نيز با اين خلاصه ي نظريه ي ماركسيستي<br />
من تا جايي كه پيشرو باشد، موافق خواهند بود. اما بازهم يك مشكل وجود دارد، بسياري از<br />
) مردمي كه<br />
آنها را " ماركسيست مكانيكي " ناميده ام) هيچ گامي به جلو برنمي دارند. براي<br />
اين جماعت، تنها " واقعيت" و مهم ترين چيز اين است كه جامعه ي سرمايه داري كه ادامه<br />
يافته است در فرايند توليد يا فضاي سياسي مرسوم جلوه مي يابد. از چنين نقطه نظري، هر<br />
بخش از تجربيات و زيست اجتماعي، مسائلي كه با آموزش، تمايل جنسي، سرگرمي، خانواده،<br />
هنر، موسيقي و خانه داري(نامي كه شما انتخاب كرده ايد)، به نسبت پويايي هاي مركزي تغيير<br />
اجتماعي ، مسائلي حاشيه اي هستند؛ اين ها بخشي از<br />
" روبناي<br />
" فرهنگ هستند.<br />
سوسياليست فمينيست ها در يك سنگر كاملا متفاوت از كساني كه " ماركسيست هاي<br />
مكانيكي" مي نامم، قرار دارند. ما<br />
)<br />
همراه با بسياري از ماركسيست هايي كه فمينيست نيستند)<br />
سرمايه داري را به مثابه ي تماميتي اجتماعي و فرهنگي مي بينيم. ما اين مسئله را در مي<br />
يابيم كه سرمايه داري براي پيدا كردن بازارهايش در حال نفوذ<br />
به تمام بخش هاي زيست<br />
اجتماعي ماست. به ويژه در مرحله ي انحصاري كردن سرمايه داري، تنها از ديدگاه اقتصادي، به<br />
عنوان يك اصل توليد، حوزه ي مصرف بسيار اهميت دارد. بنابراين، ما نمي توانيم مبارزه ي<br />
طبقاتي را صرفا به مثابه ي چيزي كه با موضوعات دستمزد ، ساعات كار و يا فقط محيط كار<br />
محدود مي شود، درك كنيم. مبارزه ي طبقاتي در هر پهنه اي كه منافع طبقاتي در تضاد قرار<br />
مي گيرند، واقع مي شود، و شامل آموزش، بهداشت، هنر، موسيقي و غيره مي گردد. ما قصد<br />
داريم نه تنها مالكيت بر ابزار توليد را دگرگون كنيم، بلكه تماميت زيست اجتماعي را نيز تغيير<br />
دهيم.<br />
57
فمينيسم و ماركسيسم<br />
ترجمه ي نسيم روشنايي<br />
ما به عنوان ماركسيست، در مقايسه با ماركسيست هاي مكانيكي، از جايگاه كاملا متفاوتي<br />
وارد فمينيسم شديم. زيرا ما سرمايه داري انحصاري را به مثابه ي تماميتي سياسي/ اقتصادي/<br />
فرهنگي مي بينيم، ما در چارچوب ماركسيستي مان براي موضوعات فمينيستي فضايي داريم<br />
كه به ظاهر هيچ ارتباطي با موضوعات سياسي و توليدي ندارند كه به خانواده ، تأمين اجتماعي<br />
و زندگي " خصوصي" مربوط اند.<br />
از اين گذشته، در نوع ماركسيسم ما، هيچ " مسئله ي صرفا زنانه اي" وجود ندارد، زيرا ما<br />
هرگز زنان را از "<br />
روبنا"<br />
يا مكاني در جايگاه نخستين جدا نمي كنيم.<br />
ماركسيست هاي<br />
مكانيكي دائما به سنجش موضوع دستمزد نداشتن زنان در خانه داري منحرف مي شوند. آيا او<br />
واقعا عضوي از طبقه ي كارگر است؟ به بيان ديگر، آيا او<br />
)<br />
زن) واقعا ارزش اضافه توليد مي<br />
كند؟ ما مي گوييم، يقينا خانه دارها از اعضاي طبقه ي كارگرند، زيرا ما دليل دقيقي داريم كه<br />
آنها ارزش اضافه توليد مي كنند، اما اين را هم درك مي كنيم كه چيزي به عنوان طبقه،<br />
تركيبي از مردم و به عنوان داشتن زيست كامل اجتماعي علاوه بر سلطه ي سرمايه دار بر حوزه<br />
ي توليد است. وقتي به اين شيوه به طبقه مي انديشيم، مي بينيم كه در واقع زنان كه ثانوي<br />
ترين موضوع در اين حيطه به نظر مي رسند، در همان هسته ي طبقه شان قرار دارند، پرورش<br />
فرزندان، نگهداري از خانواده در كنار يكديگر و چنين مواردي، فرهنگ و شبكه هاي اجتماعي<br />
جامعه را حفظ مي كند.<br />
ما در حال ورود به نوعي فمينيسم و نوعي ماركسيسم هستيم كه يك فرايند كاملا بديهي<br />
را در هم دخيل مي كند. ما اكنون در موقعيتي قرار داريم كه مي توانيم اين را ببينيم كه چرا<br />
سوسياليست فمينيست مبهم شده است: ايده ي سوسيالسيت فمينيسم به يك معما يا يك<br />
پاردوكس بزرگ تبديل شده است، آنقدر كه شما درواقع سوسياليسم را آنچه من ماركسيسم<br />
58
فمينيسم و ماركسيسم<br />
ترجمه ي نسيم روشنايي<br />
مكانيكي ناميده ام و فمينيسم را نيز يك نوع غير تاريخي فمينيسم راديكال مي دانيد. اين<br />
موارد با هم در يكجا جمع نمي شوند و هيچ شباهتي با هم ندارند.<br />
اما اگر بخواهيد نوعي ديگر از سوسياليسم و نوعي ديگر از ماركسيسم را كنار هم قرار<br />
دهيد، همان طور كه من سعي كردم آن را مشخص كنم، مي توانيد برخي زمينه هاي مشترك<br />
در هر دو به دست آوريد و اين يكي از مهم ترين مسائل درباره ي سوسياليست فمينيسم امروز<br />
است. اين سوسياليست فمينيسم فضايي آزاد از تگناهاي نوع تقليل يافته ي فمينيسم و تفسير<br />
تقليل يافته ي ماركسيسم است كه در آن مي توانيم نوعي از سياست هايي را توسعه دهيم كه<br />
تماميت سياسي<br />
/<br />
اقتصادي/ فرهنگي جامعه ي سرمايه داري انحصاري را نشانه مي گيرد. ما با<br />
انواع دردسترس فمينيسم و با نوع مرسوم ماركسيسم تنها مي توانيم تا جايي پيش رويم، پس<br />
مي بايست مسائلي را رواج دهيم كه در نگاه به جهان چندان محدود كننده و ناتمام نيستند. ما<br />
بايد نامي جديد اتخاذ كنيم يعني " سوسياليست فمينيسم"، به طوري كه از اراده ي ما براي<br />
درك كل تجربيات مان حمايت كند و سياست هايي كه تماميت ادراك را منعكس مي كنند را<br />
درهم بكوبد.<br />
به هر حال، من نمي خواهم نظريه ي سوسياليست فمينيسم را به مثابه ي يك "فضا" يا<br />
زمينه ي مشترك قلمداد كنم. مسائل در اين<br />
" زمينه<br />
" در آغاز رشد هستند. ما به نسبت سال<br />
هاي گذشته، در حال نزديك تر شدن به سنتز در فهم مان از جنس ، طبقه ، سرمايه داري و<br />
سلطه ي مردانه هستيم. در اينجا، بسيار كلي به يكي از چنين خط فكرهايي اشاره خواهم كرد:<br />
/<br />
اين<br />
درك ماركسيت<br />
فمينيستي كه سلطه ي طبقاتي و جنسي به زور اتكا دارد،<br />
-1<br />
درست است و اين مخرب ترين نقد جامعه ي سرمايه داري/ سكسيتي است. چيزهاي بسياري<br />
وجود دارد كه " تعيين كننده" اند. بيشتر مردم در ادراك روزانه شان به سلطه ي طبقاتي و<br />
59
فمينيسم و ماركسيسم<br />
ترجمه ي نسيم روشنايي<br />
جنسي تسليم شده اند، بدون اينكه با تهديد خشونت و حتي اغلب بدون تهديد محروميت مادي<br />
در يك مسير نگه داشته شوند.<br />
2- اين مسئله بسيار اهميت دارد كه اگر درخواست مستقيم قدرت باعث پيشبرد وضع<br />
موجود نشود، راه حل اين مسئله چيست. در رابطه با طبقه، پيش از اين نوشته هاي بسياري<br />
درباره ي اين وجود دارد<br />
كه چرا طبقه ي كارگر امريكا كمبود آگاهي طبقاتي مبارز دارد.<br />
مطمئنا تقسيم هاي نژادي به خصوص تقسيم سياه/ سفيد، كليد بخشي از اين پرسش است. اما<br />
من مي خواهم علاوه بر اين تقسيمات، درباره ي اين كه طبقه ي كارگر از لحاظ اجتماعي<br />
اتميزه شده است، بحث كنم. همسايگي هاي طبقه ي كارگر نابود شده و در حال زوال است؛<br />
زندگي به طور افزاينده اي خصوصي و داخلي شده است؛ پيش از اين، مهارت ها توسط طبقه ي<br />
كارگر كه توسط سرمايه دارها سلب مالكيت شده بودند، تسخير شده بود؛ اكنون، سرمايه داري<br />
با " فرهنگ توده اي"<br />
كنترل شده، تقريبا تمام فرهنگ و نهادهاي بومي طبقه ي كارگر را به<br />
حاشيه رانده است. به جاي مالكيت اشتراكي و اعتماد به نفس طبقاتي، يك جداسازي دوطرفه و<br />
وابستگي اشتراكي به طبقه ي سرمايه دار وجود دارد.<br />
3- انقياد زنان به شيوه هايي كه مشخصه ي جامعه ي سرمايه داري متأخر است، كليد اين<br />
فرايند اتميزه كردن طبقاتي بوده است. به گونه اي ديگر، قدرت هايي كه زندگي طبقه ي كارگر<br />
را اتميزه كرده اند و وابستگي مادي/ فرهنگي به طبقه ي سرمايه دار را در اين طبقه ايجاد كرده<br />
اند، همان قدرت هايي هستند كه در خدمت هميشگي كردن انقياد زنان هستند. زناني وجود<br />
دارند كه در زيست خصوصي شده ي روبه افزايش خانواده، بيشترين انزوا را دارند( حتي وقتي<br />
كه بيرون از خانه نيز كار مي كنند). در بسياري از نمونه هاي اصلي، مهارت هاي زنانه اي<br />
)<br />
مهارت هاي توليدي، شفابخشي، مامايي و غيره) وجود دارند كه به واسطه ي توليد كالاهاي<br />
ديگر بي اعتبار يا توقيف شده اند. بيش از همه، زناني وجود دارند كه در مقابل نفوذ فراگير<br />
60
فمينيسم و ماركسيسم<br />
ترجمه ي نسيم روشنايي<br />
سرمايه داري در زندگي خصوصي به وابستگي/ انفعال/ و غير انتقادي بودن كامل<br />
يعني زنانه) )<br />
ترغيب مي شوند. از لحاظ تاريخي، نفوذ سرمايه داري متأخر بر زندگي طبقه ي كارگر، زنان را<br />
به عنوان آماج اصلي صلحجو سازي /<br />
"مؤنث سازي"<br />
انتخاب كرده است، زيرا زنان حاملان<br />
فرهنگ شان هستند.<br />
4<br />
- چنين به نظر مي رسد كه بين مبارزه ي زنان و آنچه سنتا به عنوان مبارزه ي طبقاتي<br />
درك مي شود، پيوند دروني بنياديني وجود دارد. البته نيروي محركه ي تمام مبارزات زنان به<br />
طور ذاتي ضد سرمايه داري نبوده است( بخصوص مبارزاتي كه مطالبه شان تنها پيشرفت قدرت<br />
و ثروت گروه خاصي از زنان بود)، اما مبارزاتي كه در ميان زنان اعتماد اشتراكي و اجتماعي<br />
ايجاد كردند، ضرورتا، براي پي ريزي آگاهي طبقاتي اهميت دارند. و برعكس، درست است كه<br />
تمام مبارزات طبقاتي انگيزه اي ضد سكسيستي ندارند<br />
)<br />
به ويژه، مبارزاتي كه به ارزش هاي<br />
صنعتي پدرشاهي وفادارند)، اما تمام مبارزاتي كه در پي ساختن خودمختاري اجتماعي و<br />
فرهنگي طبقه ي كارگر هستند لزوما با مبارزه ي آزادي خواهانه ي زنان مرتبط هستند.<br />
در خطوطي بسيار كلي، اين سمت و سويي است كه تحليل سوسياليست فمينيستي اتخاذ مي<br />
كند.<br />
هيچ كس انتظار<br />
پديدار شدن<br />
سنتزي<br />
را ندارد كه<br />
در آن،<br />
مبارزه ي سوسياليستي<br />
و<br />
فمينيستي<br />
به چيزي يكسان تقليل خواهد يافت. در خلاصه ي مطالبي كه پيش از اين ارائه<br />
كردم، حقيقت " نهايي" هر دو حفظ مي شود: جنبه هاي تعيين كننده اي از سلطه ي سرمايه<br />
داري وجود دارد )<br />
مانند ستم نژادي)<br />
كه يك چشم انداز كاملا فمينيستي نمي تواند بدون<br />
تحريف هاي عجيب و غريب آن را تشريح كند يا به آن رسيدگي كند.<br />
جنبه هايي از ستم<br />
جنسي وجود دارد )<br />
مانند خشونت مردانه در خانواده)<br />
كه تفكر سوسياليستي باز هم بدون<br />
تحريف ها و مطول گويي هاي بسيار، بينش كمي نسبت به آنها دارد.<br />
از اين رو، وجود<br />
سوسياليست فمينيست ها ضرورت دارد. البته، سنتز مناسب و كافي اي هم در تفكر و هم در<br />
61
فمينيسم و ماركسيسم<br />
ترجمه ي نسيم روشنايي<br />
عملِ<br />
ما وجود دارد تا به عنوان سوسياليست فمينيست ها هويتي<br />
مطمئن و<br />
متكي به خود<br />
داشته باشيم.<br />
62
فمينيسم و ماركسيسم<br />
ترجمه ي نسيم روشنايي<br />
ماركسيسم فمينيست /<br />
فمينيست<br />
ماترياليسم<br />
مارتا<br />
. اي. خيمنز Gimenez) (Martha E.<br />
در اين روزهاي پر تب و تاب جنبش آزادي خواهي زنان مي توان چهار جريان را در تفكر<br />
فمينيستي مشخص كرد: ليبرال<br />
داري گرايش دارند)، راديكال<br />
است)، سوسياليسم<br />
)<br />
)<br />
)<br />
كه به كسب برابري اقتصادي و سياسي در جامعه ي سرمايه<br />
بر مردان و پدرشاهي به عنوان دلايل اصلي ستم بر زنان متمركز<br />
منتقد سرمايه داري و ماركسيسم، آنقدر كه از نتايج تقليل گرانه اي كه به<br />
ماركسيسم منتسب شده و در نظريه ي سيستم هاي دوگانه ، اشكال متنوعي از تعامل را بين<br />
سرمايه داري و پدرشاهي فرض مي گيرد، اجتناب مي كند<br />
ماركسيسم فمينيستي )<br />
يك<br />
،(<br />
جايگاه نظري كه توسط فمينيست هاي نسبتا كمي در امريكا كه خود من هم شامل آنها مي<br />
شوم، اتخاذ شد كه در پي توسعه ي پتانسيل نظريه ي ماركسيستي براي درك ريشه هاي<br />
سرمايه داري ستم بر زنان است).<br />
63
فمينيسم و ماركسيسم<br />
ترجمه ي نسيم روشنايي<br />
البته اين ها توصيفات بسيار ساده شده اي از كالبد غني و پيچيده ي ادبياتي است كه با<br />
اين حال، بازتاب تئوريك و سياسي و اجتماعي مهمي در گسست بين زنان داشت كه تا امروز<br />
نيز ادامه يافته است.<br />
اين تقسيمات در انديشه ي فمينيستي،<br />
در نتيجه ي تأثيرات نظريات<br />
پساساختارگراها و پست مدرن ها تكثير شد كه با چالش هاي بنيادي با اين درك از فمينيسم<br />
كه به مثابه ي بيان نيازها و علايق طبقه ي متوسط و مرفه سفيد پوست و زنان" جهان اول"<br />
در آميخته بود. طي اين فرآيند، دشوار مي توان مبحث فمينيسم را تعريف كرد، همان طور كه<br />
نقد پست مدرن از" زن" به عنوان يك مقوله ي ذات گرا همراه با نقدهايي بر مبناي ترجيحات<br />
اخلاقي، جنسي و نژادي و تفاوت خاستگاه هاي ملي موجب شد كه ظاهرا هرگز تكثير "<br />
"<br />
وضعيت هاي سوژه"، "<br />
صداها" و هويت ها"<br />
پايان نپذيرد.<br />
اوايل، تمركز فمينيست ها بر<br />
) سرمايه داري<br />
مقدمتا ميان ماركسيست فمينيست ها) و اختلاف طبقاتي بين زنان با سياست<br />
هاي فرهنگي و هويتي جايگزين شد؛ امروزه طبقه به يك " ايسم" ِ ديگر تقليل يافته است؛<br />
يعني به اشكال ديگر ستم كه همراه با جنسيت و نژاد به عنوان يك مانترا يكپارچه مي شوند،<br />
چيزي كه همه مي بايست از آن طريق نظريه پردازي و پژوهش كنند، به نظر من نظريه پردازي<br />
درباره ي اين مسئله در سطحي از استعاره ها باقي مي ماند<br />
ارتباط دروني و غيره<br />
)<br />
.(<br />
مانند درهم پيچيدن ، تعامل،<br />
از اين رو، چند سال پيش، براي من بسيار جالب بود كه خلاصه ي يك كتاب تصحيح شده<br />
راجع به ماترياليست فمينيسم را بخوانم.<br />
شرح ماترياليست فمينيسم كه توسط ويراستاران،<br />
كريس اينگراهام<br />
64<br />
(Chrys Ingraham)<br />
و رزماري هنسي<br />
(Rosemary Hennessy)<br />
منتشر<br />
شد، براي من از ماركسيسم فمينيستي قابل تميز نبود. اين كتاب همچون يك گسترش نويد<br />
بخش در نظريه ي فمينيستي به نظر مي رسيد و مرا واداشت تا از ويراستاران اين كتاب دعوت
فمينيسم و ماركسيسم<br />
ترجمه ي نسيم روشنايي<br />
كنم تا در ايجاد يك بحث اينترنتي درباره ي ماترياليست فمينيسم(MatFem) با من همكاري<br />
كنند. در آغاز فكر مي كردم ماترياليست فمينيسم صرفا شيوه ي ديگري از ارجاع به ماركسيسم<br />
فمينيستي<br />
بود اما اشتباه مي كردم؛ اين دو نظريه تا حدي اشكال مجزايي از نظريه ي<br />
فمينيستي هستند.<br />
اگرچه شباهت هايي بين تفكر ماركسيست فمينيستي و ماترياليست<br />
فمينيستي در آثار برخي از فمينيست ها وجود دارد كه باعث مي شود تااندازه اي اين دو نظريه<br />
را با هم اشتباه بگيريم و اين قابل پيش بيني است.<br />
هدف من اين است كه در اين مقاله تمايزها و شباهت هاي ميان اين دو جريان مهم را در<br />
نظريه ي فمينيستي جست و جو كنم. اين كار مسئوليت ساده اي نيست؛ نظريه پردازاني كه<br />
هويت فردي شان به عنوان ماترياليست فمينيسم يا ماركسيسم فمينيستي در ادراكشان تمايز<br />
ايجاد مي كند، يعني در اين طبقه بندي هاي توصيفي و در نتيجه نوع آگاهي هايي كه توليد<br />
مي كنند. و فمينيست ها مطابق با تبعيت هاي نظري و ادراك شخصي شان در اين حيطه<br />
ممكن است در طبقه بندي آثار ديگر فمينيست ها تفاوت داشته باشند به طوري كه ايجاد خط<br />
مرزهاي نظري بين و درون اين دو اصطلاح بسيار دشوار هستند.<br />
براي مثال آثار ليزا وگل<br />
(Lise Vogel)<br />
را در نظر بگيريد. من هميشه فكر مي كردم او يك ماركسيست فمينيست<br />
است زيرا بر خلاف سوسياليست فمينيست ها<br />
)<br />
كه از تقليل گري هاي منتسب به ماركس<br />
اجتناب مي كنند و در نهايت به اين مي انجامد كه نظريات غير تاريخي پدرشاهي را بديهي<br />
فرض كنند) به طور جدي ماركسيسم را اتخاد مي كند و تحليل اش را از بازتوليد به مثابه ي<br />
بنيادي براي ستم بر زنان درون سنت ماركسيستي، بسيار مصمم، گسترش مي دهد. اما عنوان<br />
كتاب جديدش<br />
)<br />
مجموعه اي از مقالاتي كه قبلا منتشر كرده بود) " مقالاتي براي ماترياليست<br />
فمينيسم"<br />
است؛<br />
او با هويت يك سوسياليست فمينيست<br />
چنين توضيح مي دهد كه<br />
سوسياليست فمينيست ها "<br />
در جست و جوي جايگزين كردن نظريات سنت سوسياليستي<br />
65
فمينيسم و ماركسيسم<br />
ترجمه ي نسيم روشنايي<br />
درباره ي مسئله ي زن، با ادراكي ماترياليستي از ستم بر زنان هستند .p (Vogel, ,1995<br />
"<br />
"<br />
اين مسئله<br />
براي من<br />
بازگو كننده ي يك خبر<br />
است؛ طرد ماركس و"<br />
تقليل گراييِ<br />
.xi)<br />
ماركسيسم از طرف سوسياليست فمينيست ها به تلاشي تعمدي براي استقرار " پدرشاهي" در<br />
مكاني بيرون از شيوه ي توليد و درنتيجه خارج از ديدگاه نظريه ي ماركسيسم و خارج از<br />
ماترياليسم تاريخي منجر مي شود، وگل به ما مي گويد، سابقا عادت داشتيم كه نقش اصلي<br />
توليد را كه شامل توليد خانگي هم مي شود، براي درك شرايطي كه منجر به ستم بر زنان مي<br />
شود، برجسته كنيم . )<br />
اما تحليل هاي ماترياليستي انگلس چه بودند؟ و آيا ماركسيست<br />
Peggy<br />
(Margaret Benston)<br />
فمينيست ها[<br />
مانند مارگارت بنسون<br />
و پگي مورتون(<br />
[(Morton<br />
در شيوه هاي مختلف توليد عمومي و خانگي، در استثمار و ستم بر زنان پژوهش<br />
"<br />
نمي كنند؟ (<br />
همچنين، پيش از اين،<br />
ماترياليسم به عنوان<br />
پرچمي"<br />
براي سوسياليست<br />
فمينيست ها، درون تفكر فمينيستي و ميان چپ ها به كار مي رفت؛ در نتيجه ماترياليست<br />
فمينيسم نمي تواند مانند برخي از نقدهاي ادبي، به گرايشي در مطالعات فرهنگي تقليل يابد<br />
66<br />
.(Vogel, 1995, xii)<br />
اين توضيحات مختصر درباره ي درك وگل از ماركسيسم فمينيستي، برخي از جنبه هاي<br />
مشكل زا را به مثابه ي اصلاحي برجسته مي سازد كه گرايش دارد به عنوان جرياني خاص در<br />
نظريه ي فمينيستي مشخص شود. اين تفاوت هاي كيفي اي كه وجود داشت و هنوز هم بين<br />
سوسياليست فمينيست ها وجود دارد، ولي در اين مورد مي تواند از بين برود، جريان غالبي از<br />
تفكر فمينيستي در امريكا طي اواخر دهه ي شصت و اوايل دهه ي پنجاه است كه ماركسيسم<br />
فمينيستي را به حاشيه كشاند. من چنين انگيزه هايي را به ليزا وگل نسبت نمي دهم؛ بلكه<br />
تأثيرات اين گونه تفاسيرات سوسياليست فمينيسم امريكايي را مشخص مي كنم كه با وجود<br />
اصطلاحات ماركسيستي و ارجاع به سرمايه داري، از لحاظ نظري، به عنوان نوعي نفيِ انتزاعيِ
فمينيسم و ماركسيسم<br />
ترجمه ي نسيم روشنايي<br />
فمينيستي گسترش يافت.<br />
ديگر فمينيست ها نيز به دلايل مختلف با تفسير وگل همرأي<br />
نبودند؛ مثلا براي توريل موي<br />
(Toril Moi)<br />
و جانيس ردوي<br />
Radway) ،(Janice رابطه ي<br />
بين سوسياليست فمينيسم و ماترياليست فمينيسم " واضح نيست" Radway, (Moi and<br />
. 1994: 749)<br />
تصديق ماهيت غامض اين اصطلاح، در موضوع ويژه ي فصلنامه ي آتلانتيك<br />
جنوبي به اين عنوان اختصاص داده شد كه آنها نه يك نظريه ي ماترياليسم فمينيستي ارائه<br />
كردند و نه يك تعريف واضح از اين اصطلاح<br />
.<br />
احتمالا چنين مقالاتي كه شامل اين موضوع<br />
هستند به خواننده عناصر لازم براي تعريف اين اصطلاح را براي خود آن ارائه خواهند كرد، زيرا<br />
تمام اين نويسنده ها "<br />
در تعهدي براي انضمامي كردن تحليل تاريخي و فرهنگي و دركي<br />
"(Moi and Radway,<br />
فمينيستي به عنوان<br />
»<br />
يك روايت رهايي بخش»<br />
" سهيم هستند<br />
.1994:750)<br />
يكي از اين نويسنده ها به نام جنيفر ويك<br />
(Jennifer Wicke)<br />
اين موضوع را<br />
اين گونه تعريف مي كند:<br />
"فمينيسمي كه بر شرايط مادي كه تحت نظم اجتماعي هستند<br />
تأكيد دارد، آن سلسله مراتب جنسيتي را هم در بر مي گيرد و گسترش مي دهد... ماترياليست<br />
فمينيسم از ديدن اين<br />
)<br />
سلسله مراتب جنسيتي) به مثابه ي تأثير منفرد و ... پدرشاهي اجتناب<br />
مي كند و به جاي آن، استدلال مي كند كه پيوند روابط اجتماعي و رواني، لحظه ي مادي و<br />
(<br />
تاريخي را مي سازد"(<br />
:1994 Wicke, 751 ؛ " ماترياليسم فمينيسم استدلال مي كند كه<br />
شرايط مادي تمام طبقات در توليد اجتماعي جنسيت نقشي حياتي ايفا مي كند و روش هاي<br />
مختلفي را در تشريك مساعي زنان و سهيم شدن آنها در اين توليدات مي سنجد"... " در اين<br />
واقعيت كه زنان مي توانند بچه بزايند عرصه هايي از منافع مادي وجود دارد<br />
"..." ماترياليست<br />
فمينيسم"... " كمتر احتمال مي دهد كه ساختار اجتماعي به واسطه ي پيامدهاي گاه و بيگاه<br />
ماديِ تفاوت هاي جنسي برآشفته مي شود". (758-759 .(Wicke, :1994<br />
67
فمينيسم و ماركسيسم<br />
ترجمه ي نسيم روشنايي<br />
اصرار بر اهميت شرايط مادي و لحظات مادي تاريخي به عنوان تركيبي از روابط اجتماعي كه<br />
سلسله مراتب جنسيتي، ماديت بدن و تمايلات جنسي اش را شامل مي شود و در آن تأثير<br />
دارد، كاركردهاي تناسلي و بيولوژيكي را حفظ مي كند، اگر چه عقايد رسميِ انتزاعي به طور<br />
اجتناب ناپذيري به تمركز تجربي نگري بر داده هاي بلاواسطه منتهي مي شوند. هيچ نظريه اي<br />
از تاريخ يا روابط اجتماعي يا توليد سلسله مراتب جنسيتي وجود ندارد كه قادر باشد درباره ي<br />
مفهوم آنچه در يك " لحظه ي مادي تاريخي" مسلم، ديده مي شود، رهنمودي ارائه كند.<br />
"<br />
لندري (Landry)<br />
و مك لين<br />
،(MacLean) نويسنده هاي كتاب<br />
ماترياليست<br />
فمينيسم" ) (1993<br />
، به ما مي گويند كه كتاب آنها، كتابي" درباره ي فمينيسم و ماركسيسم"<br />
است كه مباحثات بين فمينيسم و ماركسيسم در امريكا و بريتانيا را بررسي كرده و در دلالت<br />
هاي آن مباحث در ادبيات و نظريه ي فرهنگي پژوهش كرده اند. حيطه ي اولين مباحث كه در<br />
ائتلافي ميسر و سنتزي بين ماركسيسم و فمينيسم هدايت مي شد، به سبب ظهور سياست<br />
هاي هويتي تغيير يافت كه به رويكردهاي پسا استعماري، سكسواليته، نژادي، ناسيوناليسم و<br />
"<br />
غيره و نفوذ پست مدرنيسم و پسا ساختارگرايي مرتبط بود.<br />
اين حيطه ي جديد<br />
ساختار<br />
تحليل هاي مادي از فرهنگ و آگاهي از آن و توجه به مسائل زنان و همچنين مردم رنگين<br />
پوست و ديگر اقشار به حاشيه رانده شده را در بر مي گرفت" MacLean, (Landry and<br />
. 1993: ix-x)<br />
براي لندلي و مك لين، ماترياليست فمينيسم " خوانش انتقادي تجارب...،<br />
پژوهش انتقادي يا خوانش مفهومي قوي اي از مصنوعات فرهنگي و تاريخ اجتماعي است كه<br />
ادبيات و متون هنري، اسناد بايگاني شده و كارهاي تئوريك را دربرمي گيرد،...<br />
يك موضع<br />
بالقوه از مباحثه ي سياسي از طريق نقد و نه تكراري هميشگي از منزلگاه حقايق است" ) ibid,<br />
.(pp. x-xi<br />
" ماترياليست فمينيسم آنها يك رويكرد ماترياليسم فمينيستي پساساختارگراست<br />
".(xiii اما صراحتا ماترياليسم در اين زمينه چه معنايي دارد؟ نظريه ي تاريخي<br />
68<br />
ibid, p.<br />
)
فمينيسم و ماركسيسم<br />
ترجمه ي نسيم روشنايي<br />
و سياست هايي كه اين نقدها را اعلان مي كنند، كدام اند؟ اگرچه آنها ماترياليسم را در يك<br />
مفهوم فسلفي و اخلاقي مشخص مي كنند و تفاوت بين ماترياليسم مكانيكي يا " عاميانه" را با<br />
ماترياليسم تاريخي بيشتر مي كنند، اما هيچ تعريف مشخصي از ماترياليسم وقتي كه به<br />
فمينيسم مي پيوندند، وجود ندارد. ماترياليسم فرهنگي كه در آثار ريموند ويليام<br />
Raymond )<br />
(William<br />
گسترش يافت، علاج يا تكميلي از ماترياليسم تاريخي ماركس ارائه مي دهد. طبق<br />
نظر ويليامز " ارتباطي ماندگار بين توليد مادي، نهادهاي سياسي و فرهنگي، فعاليت و آگاهي<br />
وجود دارد... "<br />
زبان، آگاهي عملي است، روشي از فكر كردن و عمل كردن در دنيايي كه<br />
دستاوردهاي مادي دارد<br />
. (ibid, p. 5)<br />
ويليامز مي گويد، آنها " تلاش هايي را نشان مي دهند<br />
كه مي كوشند سوژه هاي انساني را به مثابه ي عاملين فرهنگ به مباحثات<br />
ماترياليستي<br />
بازگردانند"<br />
. (ibid, p. 5)<br />
مفهوم اين عبارات "<br />
اين است كه<br />
انسان ها به عنوان عاملين فرهنگ"<br />
در ماترياليسم<br />
تاريخي وجود ندارند و چشم اندازهاي ماركس نسبت به شرايط مادي، زبان و آگاهي، ناكافي<br />
هستند.<br />
اما هر كسي كه با آثار ماركس آشناست مي داند كه موضوع اين نيست.<br />
در واقع،<br />
ماركس نوشت " زبان، آگاهي عملي است" و زبان را به عنوان مسئله اي فرض كرد كه از همان<br />
آغاز بر " روان" تحميل مي شود ، چرا كه آگاهي هميشگي است به اين دليل كه اولين توليد<br />
اجتماعي است<br />
69<br />
.(Marx, [1845-46] 1994, p.117)<br />
لندري و مك لين گزارشي از گسترش انديشه ي فمينيستي از اواخر دهه ي<br />
1960 تا<br />
امروز ارائه مي كنند كه به سه وهله تقسيم شده است: رويارويي ها و مباحثات بين ماركسيسم<br />
و فمينيسم در بريتانيا و امريكا؛ نهادي كردن و كالاسازي فمينيسم؛ " ماترياليست فمينيسم<br />
شالوده شكن". اين ها "سه وهله از ماترياليسم فمينيسم" هستند<br />
.(ibid, p.15)<br />
توضيح بسيار<br />
جالبي است كه اشاره مي كند ماترياليست فمينيسم هميشه آنجا بوده است، مفهوم نسبتا فرّار و
فمينيسم و ماركسيسم<br />
ترجمه ي نسيم روشنايي<br />
پيچيده اي است كه در نگرش من بازتاب مي يابد، يعني حساسيت هاي پست مدرن نسبت به<br />
فرهنگ و سوژه ي فمينيسم كه از همان آغاز فقط منتظر كشف شدن بوده است.<br />
آيا واقعا<br />
موضوع اين است؟ اگر اين طور است، اين ماترياليسم چيست كه در زير تنوعي از نظريات<br />
فمينيستي در كمين مي ماند و همچنين در موضوع فصلنامه ي آتلانتيك در اواخر دهه ي<br />
1960 ابراز مي شود؟ آيا در كل، ارجاع به " شرايط مادي<br />
" يا<br />
" شرايط مادي ستم بر زنان"<br />
كه از لحاظ كميت با ماركسيسم فمينيسم متفاوت است، به عنوان بنيادي براي ساخت يك<br />
چارچوب نظري جديد كافي است؟ اگر چنين است، چگونه نويسندگان استدلال مي كنند كه<br />
نظريات فمينيستي اي كه صرفا بر جنسيت و نظريات سيستم هاي دوتايي متمركز مي شوند<br />
موجب رودروريي تحليل جنسيتي و طبقاتي با مشكلات سياسي و روش شناختي مي شوند كه<br />
"<br />
شيوه هاي خوانش شالوده شكن قادر است به<br />
حل آنها كمك كند؛"<br />
آنها<br />
مفصل بندي<br />
"<br />
جنبش هاي منقطع ماترياليسم و فمينيسم را پيشنهاد مي كنند، مفصل بندي اي كه مطالبات<br />
سياسي شالوده شكن را به گونه اي جدي اتخاذ مي كند... يعني شالوده شكني به مثابه ي<br />
."<br />
ابزاري براي نقد سياسي(12-13 .p (ibid,<br />
اما هيچ ارتباطي بين شالوده شكني و<br />
ماركسيسم وجود ندارد، بعد انتقادي شالوده شكني چه چيز براي ارائه دارد؟ نتيجه اي كه<br />
نويسنده ها قصد داشتند آن را شرح دهند اين است كه ماترياليسم نام مستعاري براي<br />
ماركسيسم نيست، بلكه تفاوت بين<br />
ماركسيسم فمينيستي و ماترياليسم فمينيستي<br />
را همان<br />
طور كه در سطر بعد شرح خواهم داد، طرح ريزي كردند:<br />
70<br />
"<br />
ماركسيسم فمينيستي تضادهاي طبقاتي و تحليل اصلي طبقاتي را حفظ مي كند و مي<br />
كوشد شيوه هاي متنوعي از طرز كار تحليل هاي ستم جنسيتي را گرداگرد اين تضادهاي<br />
مركزي قرار دهد. علاوه بر تضادهاي طبقاتي و تضادهاي درون نظريه ي جنسيت<br />
ما استدلال ...<br />
مي كنيم كه ماترياليسم فمينيسم بايد به عنوان تضادهاي مادي ديگر نيز به رسميت شناخته
فمينيسم و ماركسيسم<br />
ترجمه ي نسيم روشنايي<br />
شود. همچنين اين تضادها سوابقي داشته اند و در ايدئولوژي ها عمل مي كنند و در شالوده<br />
هاي مادي و اثراتش قرار گرفته اند... آنها بايد وزنه ي مادي در اجتماع و در تحليل هاي ادبي را<br />
بديهي بدانند وقتي خود را ماترياليست مي نامند...<br />
اين مقولات ايدئولوژي هاي نژادي،<br />
سكسواليته، امپرياليستي، استعماري و انسان محوري را به همراه نقدهاي راديكال شان شامل<br />
مي شوند" 229) p. .(ibid,<br />
درحالي كه اين امر براي درك فمينيست هايي كه خود را ماترياليست هم مي دانند مفيد<br />
است، وقتي كه به چارچوب فكري شان ارجاع مي كنند اما براي مفهوم اساس مادي، تأثيرات<br />
مادي و وزنه ي مادي اهميتي قائل نمي شوند. به اين ترتيب، مفهوم اصلي ماترياليسم، تعريف<br />
نشده باقي مي ماند و به ايدئولوژي ها، استثمار، امپرياليسم، ستم، استعمارگرايي و غيره ارجاع<br />
مي شود و صريحا آنچه نويسندگان قصد دارند دفع كنند، مسجل مي شود<br />
مستعاري براي ماركسيسم به نظر مي رسد.<br />
رزماري هنسي<br />
:<br />
(1993 )<br />
ماترياليسم نام<br />
سرچشمه هاي ماترياليست فمينيسم را در آثار فمينيست هاي<br />
انگليسي و فرانسوي رديابي مي كند كه اصطلاح<br />
ماترياليسم فمينيستي<br />
را به<br />
ماركسيسم<br />
فمينيستي ترجيح مي دادند، زيرا به نظر آنها، ماركسيسم به اين تغيير تنزل يافته كه تنها مي<br />
تواند تقسيم جنسي كار را شرح دهد ) and Beechey, 1977: 61, cited in Kuhn<br />
هنسي در سال<br />
1970 اظهار مي كند كه ماركسيسم به علت جهت<br />
.(Wolpe, 1978: 8<br />
گيري طبقاتي و تمركزش بر توليد براي اين وظيفه كافي نبود، در حالي كه فمينيسم نيز به<br />
سبب تصور ذات گرايانه و ايده آليستي اش از زن، پيچيده و گنگ بود؛ به اين دليل است كه<br />
ماترياليست<br />
فمينيسم به مثابه ي آلترناتيوي مثبت و عملي، هم براي ماركسيسم و هم<br />
71<br />
فمينيسم ظاهر شد. xii) .(Hennessy, :1993<br />
تحت تاثير نتايجي كه هم نقد پست مدرن<br />
ها از خوديت تجربي داشتند و هم نقدهايي كه زناني انجام داده اند كه خود را در سوژه ي نوعي
فمينيسم و ماركسيسم<br />
ترجمه ي نسيم روشنايي<br />
زنان ِ نظريات فمينيست هاي آكادميك نديدند، در دهه ي 1990<br />
منجر به تحليل هاي<br />
فمينيستي ماترياليستي شد كه زن را به عنوان موجودي تجربي و همجنس و آشكار به چالش<br />
مي كشيد تا نشان دهد "زن" يك مقوله ي گفتماني است كه به صورت تاريخي ساخته شده و<br />
از يك محور تفاضلي بين زن و مرد ، فراتر مي رود<br />
.(Hennessy, 1993: xii)<br />
از اين گذشته،<br />
هنسي استدلال مي كند كه با وجود اين كه نظريات پست مدرن، تماميت ها و تحليل هاي<br />
نظري نظام هاي اجتماعي را رد مي كند، ضرورت دارد ماترياليست فمينيست ها نقد تماميت<br />
هايي كه بر زندگي زنان تأثير مي گذارند را حفظ كنند<br />
:<br />
يعني پدرشاهي و سرمايه داري. زندگي<br />
زنان در همه جا تحت نفوذ پدرشاهي و سرمايه داري است و اين از لحاظ سياسي با چيزي بر<br />
عليه منظور خود جايگزين مي شود كه با استراتژي هاي سياسي چند پاره، محلي و درك<br />
واقعيت اجتماعي، به طوري كه با يك منطق احتمالي توصيف شده به نقد كشيده مي شود.<br />
ديدگاه هنسي درباره ي ويژگي هاي ماترياليست فمينيسم به واسطه ي تحليل هاي<br />
انتقادي اش از آثار لاكلاو ،(Laclau) موفي ،(Mouffe) فوكو ،(Foucault) كريستوا<br />
(Kristeva)<br />
و ديگر نظريه پردازان پست مدرن پديدار مي شود. ماترياليست فمينيسم<br />
" شيوه<br />
اي از خوانش است " كه پارادايم هاي پلوراليستي سلطه و منطق هاي احتمالي را پس مي زند<br />
و در طلب برقرار كردن روابطي بين سوبژكتيويته هايي متمايز است كه به لحاظ گفتماني<br />
ساخته شده اند و در نظريات فمينيستي با نوع " زن" جايگزين شده اند و نيز به جست و جوي<br />
سلسله مراتب نابرابري است كه زنان را استثمار و به آنها ستم مي كنند.<br />
به بيان ديگر،<br />
سوبژكتيويته ها قادر نيستند سواي<br />
تماميت هايي كه به طور سيسماتيك سازمان دهي مي<br />
شوند، درك شوند. ماترياليست فمينيسم به مثابه ي خوانشي عملي، همچنين، شيوه اي است<br />
براي شرح يا دوباره نويسي و معنايابي جهان و به همين ترتيب، از طريق آگاهي هايي كه درباره<br />
ي سوژه و زمينه ي اجتماعي اش توليد مي شود بر واقعيت تأثير مي گذارد. گفتمان و دانش در<br />
72
فمينيسم و ماركسيسم<br />
ترجمه ي نسيم روشنايي<br />
تأثير خود، ماديت دارند؛ يكي از تأثيرات مادي گفتمان، ساختار بندي سوژه است اما اين سوژه<br />
به واسطه ي عرصه هايي متفاوت در سلسله مراتب، از نابرابري فراتر رفته است و امري محلي يا<br />
تصادفي نيست بلكه مانند پدرشاهي و سرمايه داري<br />
امري تاريخي و سيستماتيك است.<br />
درنتيجه، تفاوت، صرفا كثرت نيست، بلكه نابرابري است.<br />
مسئله ي ارتباط مادي بين زبان،<br />
گفتمان و اين اجتماع يا بين<br />
)<br />
نظريه ي فمينيستي) گفتماني و غير گفتماني<br />
زندگي هاي )<br />
زنان توسط روابط اجتماعيِ ستم پيشه و استثماري تقسيم شده است)، مي<br />
تواند از طريق<br />
مفهوم پردازي از گفتمان به مثابه ي ايدئولوژي، رفع شود. نظريه ي ايدئولوژي متضمن يك<br />
نظريه ي اجتماعي و اين نظريه است كه خوانش انتقادي هنسي از نظريات پست مدرن سوژه،<br />
گفتمان، موقعيت، زبان و غيره را اعلان مي كند، چيزي كه او " تحليل جهاني" مي نامد به<br />
سبب ارجاعات او به سرمايه داري چند مليتي، تقسيم كار بين المللي، كنش هاي فرهنگي،<br />
سياسي، اقتصاديِ چند عاملي و غيره، دست كم نوعي ماركسيسمِ پست مدرن است.<br />
اما<br />
ارجاعات به ماترياليسم تاريخي و نظريه ي ايدئولوژي آلتوسر و انديشه ي خوانش اين چنيني،<br />
در ايجاد مباحث او بسيار اهميت دارند، تا اين حد كه فرد<br />
نسبت به ترديد او در به كار بردن<br />
نام ماركس و ماترياليسم تاريخي به عنوان نظريه ي اجتماعي كه نقد او از منطق پست مدرن<br />
احتمال را هم در برمي گيرد، در شگفت مي ماند؛ يعني نظريه ي سرمايه داري، اين تماميتي<br />
كه او اغلب آن را با پدرشاهي به مثابه ي سرچشمه ي استثمار و ستم بر زن و به عنوان بنياني<br />
براي " محور تفاضلي" كه مقوله ي گفتمان " زن" را از آن فراتر مي برد، ذكر مي كند. خلاصه<br />
اينكه، تفسير هنسي از ماترياليست فمينيسم، آميزه اي از نظريات پسا ماركسيستي و پست<br />
مدرن از سوژه و منشأ<br />
ها" و " خوانش<br />
" دوباره نويسي ها" است كه مقولات پست مدرن را از<br />
تحليل ) سوژه، گفتمان، تفاوت)<br />
از برزخ محافظه كار احتمال، محلي گرايي و پلوراليسم رها مي<br />
كند تا آنها را تاريخي نشان دهد يا با مرتبط كردن شان با بنيان هاي ماديِ سيستماتيك در<br />
73
فمينيسم و ماركسيسم<br />
ترجمه ي نسيم روشنايي<br />
سرمايه داري و پدرشاهي، آنها را زمينه محور سازد. اين امر توسط فهم گفتمان به مثابه ي<br />
ايدئولوژي چنين امكاني ايجاد مي كند و ايدئولوژي را با بنيان مادي اش در " تحليل جهاني<br />
پيوند مي زند.<br />
"<br />
در تحليل هنسي، ماترياليسم تاريخي مانند زمان حال دائمي به نظر مي رسد كه سايه را از<br />
بين برده و در زير اصطلاحاتي مانند تماميت، سيستماتيك و تحليل جهاني پنهان شده است.<br />
اگر چه در مقدمه اي براي<br />
" ماترياليست فمينيسم" :<br />
" خواننده در طبقه" و " تفاوت و زندگي<br />
هاي زنان"(1997)<br />
كه با همكارش كريس اينگرام نوشته<br />
است<br />
صراحتي وجود دارد،<br />
اما<br />
بازگشت شفاف و نامبهمي<br />
به ماترياليسم تاريخي، تصديق اهميت عيني آن براي نظريه ي<br />
فمينيستي و سياست است. اين مقدمه كه به "احياي فمينيسم ضد سرمايه داري" ملقب شده،<br />
نقدي است بر دلمشغولي فمينيسم غالب به فرهنگ، هويت و تفاوت كه جدا از هر فهم<br />
سيستماتيك از نيروهاي اجتماعي كه بر زندگي هاي زنان تأثير مي گذارد، ملاحظه شده و<br />
نقدي به فمينيسم آكادميك است كه دانش ها و آگاهي هايي كه توسط التزام فمينيسم با<br />
ماركسيسم ايجاد شده را به حاشيه كشانده و بي اعتبار ساخته و باعث عدم همكاري<br />
آكادميسين ها با پژوهش هاي فمينيستي و عدم تحرك و بسيج سياسي زنان گشته است. مهم<br />
ترين بخش اين مقدمه، تجليل وي از ماركسيسم فمينيستي است، اين كه مقدمات و مشاهدات<br />
ماركسيسم فمينيستي، مدام " مورد سوء تعبير قرار گرفته، تحريف شده يا زير وزن زينت هاي<br />
فرهنگي سياست پست مدرن مدفون شده است"<br />
.(ibid, p.5)<br />
آنها اشاره مي كنند كه اگر چه<br />
نام اين دستاوردهاي<br />
تلاش هاي فمينيست ها با ماترياليسم تاريخي<br />
)<br />
ماركسيسم فمينيستي،<br />
سوسياليست فمينيسم يا ماترياليست فمينيسم) در چالش است، اما اين نام ها، نشانه هايي از<br />
تفاوت ها و تأكيدهاي نظري هستند، كه تمام اين اشارات با يكديگر، تصديق ماترياليسم تاريخي<br />
به مثابه ي سرچشمه ي آگاهيِ رهايي بخش را نشان مي دهد، كه براي موفقيت پروژه ي<br />
74
فمينيسم و ماركسيسم<br />
ترجمه ي نسيم روشنايي<br />
فمينيستي لازم است. در اين مقدمه، ماترياليست فمينيسم به اصطلاحي تبديل شده كه به<br />
جاي ماركسيسم فمينيستي به صورت جايگزين به كار رفته است و ماركسيست را به گونه اي<br />
برجسته تر ابراز مي مي كند. اين نويسندگان يك مرز مشخص ترسيم مي كنند بين ماترياليسم<br />
فرهنگي كه در آثار فمينيست هاي پساماركسيست توصيف شده و بين كساني كه ماترياليسم<br />
تاريخي را تكذيب كرده اند و كنش هاي فرهنگي، ايدئولوژيكي و سياسي را جدا از پايه ي مادي<br />
شان در سرمايه داري تحليل كردند، و بين ماترياليست فمينيسم )<br />
يعني ماركسيست يا<br />
سوسياليست فمينيسم) كه به طور محكم در ماترياليسم تاريخي استوار شده و پيروزي مبارزه<br />
ي فمينيستي را به پيروزي مبارزات ضد سرمايه داري پيوند مي زند "<br />
؛<br />
فمينيست هاي<br />
ماترياليست، سوسياليست و ماركسيست، برخلاف فمينيست هاي فرهنگي، فرهنگ را به مثابه<br />
ي كل زندگي اجتماعي نمي بينند، بلكه آن را تنها يك عرصه از محصول اجتماعي مي بينند،<br />
بنابراين، فرهنگ را تنها عرصه اي از مبارزه ي يك فمينيست مي دانند"<br />
7) p. .( ibid, اين<br />
نويسندگان ماترياليست فمينيسم را توسط تعيين اين كه مسئله اين نتيجه ي پاياني گفتمان<br />
) هاي متعدد<br />
ماترياليسم تاريخي، ماركسيست و راديكال فمينيسم و نظريات روانكاوانه و پست<br />
مدرن از مفهوم سوبژكتيويته) است، از ماركسيسم فمينيستي متمايز مي كنند در حالي كه در<br />
ديدگاهشان، داده هاي پست مدرن، منشا ويژگي هاي توصيفات شان است. با وجود اين، در<br />
پاراگراف آخر اين مقدمه بازگشتي به مبحث ماركسيسم فمينيسم وجود دارد، وقتي ويژگي هاي<br />
ايدآليستي پست مدرن و تفاوت هاي بين پست مدرن، ماترياليسم تاريخي يا تحليل هاي<br />
ماركسيستي از بازنمايي هويت را به نقد مي كشند. اما آنها به اين اشاره مي كنند كه تضادهاي<br />
نظري نمي تواند جدا از تضادهاي<br />
طبقاتي و تأثير تضادهاي طبقاتي بر دسته بندي هاي<br />
فمينيست هاي رسمي و هواداران طبقاتي شان رخ دهد. فمينيست ها با توجه به گرايش شان<br />
نسبت به سرمايه داري و درك شرايط مادي ستم از هم متمايز مي شوند؛ براي فمينيست بودن<br />
75
فمينيسم و ماركسيسم<br />
ترجمه ي نسيم روشنايي<br />
لازم نيست كه فرد ضرورتا ضد سرمايه داري باشد و براي ماترياليست فمينيست بودن كافي<br />
نيست كه فرد سوسياليست يا منتقد وضع موجود باشد. در واقع، " كاري كه مدعي تأثير<br />
"<br />
ماترياليست فمينيسم " است كاملا در فمينيسم فرهنگي منتشر مي شود، زيرا به شرح يا تغيير<br />
واقعيت هاي مادي اي نمي پردازد كه ستم زنان را به طبقات پيوند مي زند"<br />
. (ibid, p.9)<br />
از<br />
طرف ديگر، ماركسيسم فمينيسم ارتباط بين ستم بر زنان و سرمايه داري را افشا مي كند و<br />
آنچه بر طبق گفته ي نويسندگان، هدف كتاب آنهاست، " ارائه ي مجدد ماترياليست فمينيسم<br />
و دانش هاي ماركسيست فمينيستي است كه انحراف به سياست هاي فرهنگي در فمينيسم<br />
پست مدرن را خنثي كرده است، به خصوص در بخش هايي بسيار گسترش يافته، جايي كه اين<br />
مجموعه نوشتار بيشتر خوانده مي شود<br />
."<br />
اميد ما اين است كه اين پروژه ي در حال اجرا،<br />
فوريت همكاري با فمينيست هاي موج سوم را دريابد و آن را به عنوان نيرويي انتقادي براي<br />
تغييرات اجتماعي دگرگون كننده تقويت كند<br />
.(ibid, p. 9)<br />
با توجه به آنچه گفته شد، و ابهامي ذاتي در اصطلاح ماترياليست فمينيسم، آيا نبايد اين<br />
اصطلاح نسبت به ماركسيسم فمينيسم، قابليت تئوريك و ثمربخشي سياسي بيشتري داشته<br />
باشد؟ آيا تلاش براي تعريف دوباره ي ماترياليست فمينيسم توسط ارائه ي مجدد دانش هاي<br />
ماركسيسم فمينيستي، تلاشي ارزشمند است؟ گسترش ايده ي ماترياليست فمينيسم كه<br />
مضامين ماركسيسم فمينيستي را شامل مي شود، از چه طريق اهميت دارد؟ شايد ماركسيسم<br />
داخل فضاي سياسي و خارج از آكادمي، آنقدر بي اعتبار شده است كه احتمالا ماركسيست<br />
فمينيست ها با ادعاي ماترياليست فمينيسم به مثابه ي گرايش نظري خود، در پي مقبوليت و<br />
حقانيت بيشتر هستند. به هر حال، من اين انگيزه ي اينگرام و هنسي كه مقدمه ي كتاب شان<br />
آشكارا ماركسيستي است را متهم نمي كنم.<br />
در واقع، بعد از اينكه كتاب<br />
شان را خواندم و<br />
فهرست محتوايات را بررسي كردم، فكر كردم هيچ عنوان ديگري براي كتاب شان جز<br />
76
فمينيسم و ماركسيسم<br />
ترجمه ي نسيم روشنايي<br />
ماركسيسم فمينيستي مناسب نخواهد بود. و هر كس كه با ماترياليسم تاريخي آشنا باشد قادر<br />
است شالوده ي ماركسيستي ماهرانه ي هنسي را كه در اين كتاب استدلال كرده است درك<br />
كند. به نظر من، بي رحمي تجارت جهاني، استثمار مردم كارگر را افزايش مي دهد، به خصوص<br />
زنان كه آسيب پذيرتر و تحت ستم ترند، اكنون زمان اين نيست كه فقط ميراث ماركسيستي را<br />
در تفكر فمينيستي اصلاح كنيم، بلكه بايد نظريه ي ماركسيست فمينيستي را در روش هايي<br />
شرح و گسترش دهيم كه هم<br />
نظريات پست مدرن را به هم پيوند زند و هم از آنها فراتر رود.<br />
اين توجيه كه اصطلاح ماترياليست فمينيسم را به جاي ماركسيسم فمينيستي به كار مي<br />
برند، به سبب ناتواني منتسب به نظريه ي ماركسيسم براي شرح كافي ستم بر زنان است. در<br />
پنهان شدن پشت اين توضيحات مكرر درباره ي نقاط ضعف ماركسيسم، يك درك اقتصاد محور<br />
و غير ديالكتيكي از ماركس و نظريه ي ماركس وجود دارد.<br />
اينكه ممكن است ماركس<br />
موضوعاتي را كه فمينيست هاي قرن بيستم به آنها اهميت داده اند، مطرح نكرده باشد<br />
شرط<br />
كافي<br />
براي مردود كردن<br />
روش شناختي ماركس و همچنين پتانسيل نظريه اش درباره ي<br />
كو<br />
سرمايه داري كه به ما كمك مي كند شرايطي كه موجب ستم بر زنان مي شود را درك كنيم،<br />
نيست. اما گذشته از اين اظهار عقيده ها، اين نگاه معطوف به گذشته در خواندن نظريه اي كه<br />
توسط خود ماترياليست فمينيست ها ايجاد شده و تصديق مي كند كه آنها واقعا در حال<br />
استفاده و گسترش نظريه ي ماركسيستي در روش هايي هستند كه به اين توضيحات درباره ي<br />
نقطه ضعف هاي ذاتي ماركسيسم افترا مي زنند، جالب است. و اين نيز اهميت دارد كه بدانيم<br />
(Kuhn)<br />
و ولپ ،(Wolpe) نويسندگان كتاب " فمينيسم و ماترياليسم" )<br />
(1978<br />
عبارت ماترياليسم را تعريف مي كنند؛ آنها تعريف انگلس را از اين عبارت مي پذيرند:<br />
چگونه<br />
" طبق<br />
ادراك ماترياليستي، تعيين عامل در تاريخ در آخرين نمونه، توليد و بازتوليد زندگي ضروري<br />
است.<br />
اين دوباره از يك ويژگي دوگانه حاصل مي شود: از سوي ديگر، توليد ابزار زندگي<br />
77
فمينيسم و ماركسيسم<br />
ترجمه ي نسيم روشنايي<br />
است،غذا، لباس، سرپناه و اين ابزارها براي توليد ضروري اند؛ از سوي ديگر، اين كه انسان ها<br />
خودشان را هم توليد مي كنند باعث انتشار گونه ي آنها مي شود. ,1972 [1883] (Engels,<br />
."p.71)(Kuhn and Wolpe, 1978: 7)<br />
كو، ولپ و كساني كه در كتاب شان همكاري<br />
كردند، به شيوه هاي گوناگون، چشم انداز ماترياليسم تاريخي را براي ارائه ي شناخت هايي تازه<br />
درباره ي ستم زنان در سرمايه داري، مفصلا شرح دادند. اما ماترياليست فمينيسم، اصطلاحي<br />
كه ممكن است در گذشته مفيد بوده باشد، امروز ديگر توان اثرگذاري خود را از دست داده<br />
است.<br />
چطورممكن است<br />
در حال حاضر مفيد باشد كه اين ايده گسترش يابد، ايده اي كه<br />
مفهوم ماترياليست فمينيسم، ماركسيسم فمينيستي را هم در بربگيرد، وقتي ماترياليست هاي<br />
فرهنگي، در آن واحد، داعيه دار اين اصطلاح هستند، كساني كه ديدگاهشان عميقا ضد<br />
ماركسيستي است؟ نسل هاي جديد چگونه راجع به اهميت نظري و سياسي ماترياليسم تاريخي<br />
براي زنان خواهند آموخت وقتي تحليل ماترياليسم تاريخي تحت عنوان ماترياليست فمينيسم<br />
رده بندي شده است؟ آيا اين وضعيت در به حاشيه كشاندن پژوهشگراني كه هويت فردي شان<br />
را به عنوان ماركسيست فمينيست مي دانند، شركت نمي كند؟ من ماركسيسم فمينيستي را به<br />
مثابه ي كالبد نظريه اي درك مي كنم كه توسط فمينيست هايي ارائه مي شود كه منطق<br />
تحليل ماترياليسم تاريخي را مي پذيرند، و اين ديدگاه نظري را تا وقتي كه بينش هاي مفيد را<br />
به طور انتقادي باهم پيوند زنند و آنها را از نظريات غير ماركسيستي تميز دهند، بسط مي<br />
دهند، همان طور كه ماركس، يافته هاي اقتصاددانان كلاسيك و نقاط ضعف شان را به چالش<br />
كشيد.<br />
چرا بايد اين تجارت خانه هاي نظري، خود را تحت نام هاي متفاوتي ارائه دهند،<br />
بخصوص نام هايي كه تا حدي در نسل جوان فمينيست ها به غلط استنباط مي شوند؟ علاوه بر<br />
اين، ضرورتا، هزينه ي كار سياسي نظريه پردازان ماركسيست ممكن است زير پرچم<br />
ماترياليست فمينيست ها فوق العاده بالاتر رود.<br />
چرا؟ زيرا اين تأكيد افراطي بر وجه<br />
"<br />
78
فمينيسم و ماركسيسم<br />
ترجمه ي نسيم روشنايي<br />
ماترياليستي"<br />
در ماترياليسم تاريخي، ممكن است كليشه اي مسلط درباره ي ماركسيسم<br />
قضاوت شود:<br />
ماترياليسم آن ممكن است مصداق ضد عامليت،<br />
ضد انسان، جبرگرايانه و<br />
محدوديتي تقليل گرايانه تلقي شود.<br />
پاسخ چنين پرسش هايي سياسي هستند و از كنش و گفتار فمينيست ها و تأثيرات افزايش<br />
نقش سرمايه داري بر مردم كشورهاي جهان اول و جهان سوم برمي خيزند. در ضمن، مهم<br />
است بدانيم آثار ماركسيستي و برخي از آثار ماترياليست فمينيست ها در فرضيات بنيادي<br />
نظري و اهداف سياسي سهيم اند.<br />
كتاب شناسي<br />
Grosz, Elizabeth. Volatile Bodies: Toward a Corporeal Feminism.<br />
1994.<br />
Hennessy, Rosemary. Materialist Feminism and the Politics of<br />
Difference. 1993.<br />
79
فمينيسم و ماركسيسم<br />
ترجمه ي نسيم روشنايي<br />
Hennessy, Rosemary and Chrys Ingraham, eds. Materialist<br />
Feminism: A Reader in Class, Difference, and Women's Lives.<br />
1997.<br />
Kuhn, Annette and AnnMarie Wolpe, eds., FEMINISM AND<br />
MATERIALISM. Women and Modes of Production. Routledge<br />
and Kegan Paul, 1978.<br />
Landry, Donna and Gerald Maclean, MATERIALIST<br />
FEMINISMS. Blackwell, 1993.<br />
Moi, Toril and Janice Radway, "Editors' Note." The South<br />
Atlantic Quarterly (Fall, 1994): 749.<br />
Sharpe, Jenny. Allegories of Empire: The Figure of Woman in the<br />
Colonial Text. 1993.<br />
Vogel, Lise. WOMAN QUESTIONS. Essays for a Materialist<br />
Feminism. Routledge, 1995.<br />
Wicke, Jennifer. "Celebrety Material: Materialist Feminism and the<br />
Culture of Celebrety." The South Atlantic Quarterly (Fall, 1994): 751-<br />
78.Gimenez, Martha and Jane Collins, ed.Work Without Wages.<br />
SUNY Press, 1990.<br />
80
فمينيسم و ماركسيسم<br />
ترجمه ي نسيم روشنايي<br />
عودتي براي آينده<br />
مصاحبه اي با دراسيلا كورنل ) Drucilla<br />
(Cornell فمينيست و حقوق دان.<br />
دراسيلا كرنل<br />
اليزابت برونفن<br />
ميشا كاوكا<br />
(elisabeth bronfen)<br />
(misha kavka)<br />
م. ك<br />
: تجربيات شما درباره ي فمينيسم چه بوده است؟ چه موضوعات و مباحثي تفكر<br />
شما را به عنوان يك فمينيست شكل مي دهد؟<br />
: د.ك<br />
من در مقايسه با فمينيست هاي آكادميك از بستر بسيارمتفاوتي برخاسته ام و فكر<br />
مي كنم تجربه ي من از فمينيسم به واسطه ي همين تفاوت شكل گرفته است. من در جنبش<br />
81
فمينيسم و ماركسيسم<br />
ترجمه ي نسيم روشنايي<br />
ضد جنگ و جنبش حقوق مدني فعال بوده ام<br />
كه مرا با بسياري از زنان هم نسل ام شريك<br />
كرد. شايد به اين دليل تجربيات بيشتري به دست آوردم كه 6 سال سازمان دهنده ي اتحاديه<br />
بودم و در كارخانه ها كار مي كردم<br />
.<br />
تجربه ي من از فمينيسم به واسطه ي فهم بنيادين و<br />
طبقاتي بود كه با فعاليت در اتحاديه شكل گرفت. در طي اين دوره، يكي از اعضاي سازمان هاي<br />
متعدد ماركسيست لنينيسم بودم كه يكي از اين آنها به دفاع شخصي و مسلح حزب پلنگ سياه<br />
Black Panther Party<br />
مي پرداخت. بخشي از تصور من درباره ي آنچه اكنون<br />
" فمينيسم<br />
امپريال" مي خوانم را درك من از امپرياليسم شكل داده است؛ امپرياليسم به مثابه ي چيزي<br />
كه نه تنها " سياست خارجي<br />
" است، بلكه عميقا بر تصوري كه ما از سياه پوستان آمريكايي،<br />
همچنين سياهان آمريكايي كارائيب ، مكزيكي هاي آمريكا، پورتو ريكويي ها<br />
و كوبايي ها<br />
داريم، تأثير گذاشت. من تفاوت هاي ملي و نژادي را ديده ام و مبارزه ي طبقاتي همواره در دل<br />
فمينيسم<br />
جاي داشته و هيچگاه فكر نكردم<br />
كه فمينيسم يا جنسيت از اين موضوعات جدا<br />
هستند. واضح است كه وقتي شما تصميم مي گيريد خود را درگير سازماني كنيد كه به دفاع<br />
شخصي و فعاليت هاي مسلحانه<br />
براي حزب پلنگ سياه مي پردازد، ديگر بخش مجزا يا امن يا<br />
اصلاح طلب ِ فمينيسم را انتخاب نكرده ايد.<br />
وقتي سازمان دهنده ي اتحاديه بودم و بر آگاهي " فمينيستي" خود مي افزودم، به گروه"<br />
آگاهي بخش" consciousness-raising) ( )<br />
يك گروه عمل گراي سياسي كه<br />
فمينيست هاي راديكال آمريكا در سال 1960 آن را ايجاد كردند. م ( پيوستم و من تنها زن<br />
سفيد پوست آن گروه بودم. يكي از زنان آن سازمان، يك روسپي بود كه انجمن روسپيان را<br />
(<br />
متشكل مي كرد و همچنين عضو حزب لردهاي جوان<br />
) Party Young Lords بود. آن<br />
زمان دوراني بود كه دگرگوني عميق اجتماعي و كار واقعي و جمعي، ممكن به نظر مي رسيد؛<br />
ما هرگز به كمك هاي دولت اعتماد نمي كرديم. مي توانم يك نمونه از اقداماتي كه اين گروه<br />
82
فمينيسم و ماركسيسم<br />
ترجمه ي نسيم روشنايي<br />
برعهده گرفت را بازگو كنم. يكي از زنان، سياه پوستي آمريكايي بود كه با همسرش در مورد<br />
پرداخت هزينه ي نگهداري فرزندشان مشكلاتي داشت.<br />
به جاي اينكه اقدامي قانوني<br />
برعليه<br />
شوهرش انجام دهيم به بيمارستاني در محله ي هارلم، جايي كه او كار مي كرد، رفتيم و جزوه<br />
هايي را در رابطه با اظهار نارضايتي از او پخش كرديم. در نهايت ، او با غذايش به كافه تريا رفت<br />
و در قفسه اش بمب هاي بدبو پيدا كرد؛ اين كار هفته ها ادامه داشت و بسيار افتخار مي كنم<br />
كه بگويم كه آن مرد تقريبا تا 25 سال بعد نيز پرداخت هزينه ي نگه داري فرزندش را رها<br />
نكرده است. هنوز با آن زن به اين موضوع مي خنديم. كار جمعي ما بر روي اين مرد تأثير<br />
بزرگي گذاشت.<br />
: ا.ب<br />
اين قضيه در چه سالي اتفاق افتاد؟<br />
: د.ك<br />
در سال 1974 كه عضو اين گروه بودم. ما فكر مي كرديم كه واقعا مي توانيم همه<br />
چيز را تغيير دهيم. و تغيير يعني به قصد تغيير ريشه اي آنها: مبارزه براي سوسياليسم، خاتمه<br />
دادن به هر نوع نژادپرستي موجود و اتحاذ سياست هاي ضد سرمايه داري كه ما آن را<br />
در راستاي مرگ امپراتوري" ناميده بوديم.<br />
" كمكي<br />
م. ك<br />
83<br />
:<br />
فمينيسم در دهه هاي<br />
آيا شما مي خواهيد از تبديل شدن فمينيسم به پروژه ي سياسي صحبت كنيد؟<br />
60 و<br />
70 با مسائل انضماميِ و مادي بسياري درگير بود و شما اعتقاد<br />
داشتيد كه مي توانستيد جهان را تغيير دهيد. اما واضح است كه اين رويكرد تغيير كرده است.<br />
اما مي توان استدلال كرد كه امروز فمينيسم بيشترغير سياسي است. درباره ي طرح سياسي<br />
سابق فمينيسم چه مي گوييد؟ يا شايد سياست هاي فمينيستي ، لحن شان تغيير كرده است؟
فمينيسم و ماركسيسم<br />
ترجمه ي نسيم روشنايي<br />
: د.ك<br />
براي من هنوز هم فمينيسم طرحي بسيار سياسي است. و امروز نيز مانند آن زمان،<br />
بسياري از همان موضوعات، همچنان آتش شور و هيجان را در من برمي انگيزاند. فمينيسم<br />
مستلزم دگرگوني بنيادين در اشكال سازمان اجتماعي ماست. چه بخواهيد آن را سوسياليسم<br />
بناميد يا واژه اي ديگر براي آن طرح كنيد، من فكر نمي كنم كه بدون در نظر گرفتن مسئله ي<br />
دگرگوني اجتماعي ، براي انواع اهدافي كه با گروه" آگاهي بخش" من نيز پيوند داشت، مبارزه<br />
ي موثري بكنيم. ما يك امپراتوري رو به موت هستيم. در سال 1974 نيز همان قدر كه اكنون<br />
مصمم هستم ، مصمم بودم تا با برنامه ريزي هاي سياسي هدفمند به كار CIA خاتمه دهيم.<br />
پليس مخفي چه شغلي است كه آدمكشان، چپاولگران و جنايتكاران را در مكان هاي آرام جهان<br />
اداره مي كند؟ تحليل ما از سرمايه داري ، مطالبات گروه" آگاهي بخش" ما را بيان مي كرد.<br />
براي مثال، روشي كه ما مسئله ي سياسي روسپي گري را براساس پايگاه هاي نظامي نشان مي<br />
داديم بر اين مطالبه استوار بود كه پايگاه هاي نظامي از فيليپين خارج شوند.<br />
بله، درست است كه پايگاه هاي نظامي ، مكان هايي جمعي براي تشكيلات روسپي گري<br />
هستند اما هميشه آن را با چشم انداز ضد سرمايه داري يا آنچه امروز " پسا استعماري" مي<br />
ناميم ، مي ديديم. امروز نيز وقتي از داشتن يك افق پسا استعماري سخن مي گوييد، هنوز به<br />
اين معناست كه موضعي ضد سرمايه داري اتخاذ كرده ايد. امروز نيز مبارزه عليه سرمايه داري<br />
بخشي بزرگي از سياست هاي فمينيستي من است. وقتي شما با فمينيست هاي پورتو ريكو<br />
متحد شده ايد، نمي توانيد فمينيسمي را در نظر بگيريد كه مبارزه براي دگرگوني برخي از<br />
اشكال اجتماعي نباشد.در<br />
وضعيت پورتو ريكو به عنوان يك جمهوري،<br />
مسائلي جالب توجه<br />
درباره ي ارتباط ميان قوم، مليت، فرهنگ و تغييرات اجتماعي مطرح مي شود. اين وضعيت<br />
84
فمينيسم و ماركسيسم<br />
ترجمه ي نسيم روشنايي<br />
دوگانه مباحثات نويي را در ميان چپ ها درباره ي ارتباط بين شرايط و تغييرات اجتماعي<br />
برانگيخته است. به نظر من اشتباه بزرگي است كه بگوييم اين مسائل قديمي اند: من هنوز<br />
حامي جنبش استقلال طلب پورتو ريكو هستم و آنها هنوز استقلال نيافته اند. در واقع، فقط به<br />
خاطر يك رأي، دولت آمريكا قانوني را تصويب كرد كه پورتو ريكو را از تبديل شدن به يك<br />
دولت منع مي كرد مگر اين كه دست از زبان اسپانيايي بردارند. اين جا ما دوباره با بي رحمي<br />
آمريكا نسبت به كشوري مواجه مي شويم كه مستعمره اي قديمي نيست بلكه در عمق وجودش<br />
استعمار زده است.<br />
اين را به اين دليل مي گويم كه به نظرم اگر فمينيسمي غيرسياسي باشد، شايد ناشي از<br />
بازتاب يك جهت گيري عميق طبقاتي درون فمينيسم باشد، و همچنين شايد بازتاب اين<br />
بدبيني باشد كه آيا ما واقعا مي توانيم جهان را تغيير دهيم. اما ما نمي توانيم بدانيم كه آيا مي<br />
توانيم جهان را تغيير دهيم يا خير. هيچ كس نمي تواند بدون زحمت به آن دست يابد، ولو آن<br />
كه ما بگوييم " اوه، ببينيد، سوسياليسم شكست خورده است؛ ما قصد داريم چه چيزهايي را به<br />
جاي آنها مطرح كنيم؟<br />
"<br />
ما هنوز با مسئوليت اخلاقي براي تغيير اجتماعي، چپ هستيم.<br />
: ا. ب<br />
اگر از شما در مورد سقوط ديوار برلين و پايان به اصطلاح كمونيسم يا سوسياليسم<br />
در كشورهاي اروپاي شرقي پرسيده شود كه آيا ثابت نشده كه كل طرح سوسياليستي به پايان<br />
رسيده ، شما خواهيد گفت " خير" ؟<br />
: د. ك<br />
منظور من اين است كه سوسياليسمي كه به لحاظ فلسفي خود را با فايده باور<br />
توجيه كرده باشد، شكست خود را نشان داده است.<br />
آن نوع سوسياليسم، هرگز موفق به<br />
دموكراتيك كردن باور كلي اش درباره ي بازتوزيع سوسياليستي كالاها نشد. اما آيا به نظر من<br />
85
فمينيسم و ماركسيسم<br />
ترجمه ي نسيم روشنايي<br />
مشكلات بنياديني در<br />
شيوه ي درك ماركسيسم از سوسياليسم يا روش درك احزاب<br />
كمونيستي از سوسياليسم ، وجود دارد؟<br />
كاملا. اما آيا اين بدين معني است كه فكر مي كنم سرمايه داري پاسخ آن است؟ خير. ما هنوز<br />
مسئوليتي سياسي و اخلاقي براي تعيين آن چيزي داريم كه نوعي از عدالت توزيعي است و ما<br />
بايد بتوانيم آن را با سياست هاي دموكراتيك تلفيق كنيم. و به هر حال، من فكر نمي كنم كه<br />
به دليل شكست جنجال آميز حكومتهاي كمونيستي، راه بي زحمتي در پيش داريم.<br />
البته، ما در موقعيت بسيار پيچيده اي قرار داريم، ولي مي توانيم به " ميز نقشه كشي مان<br />
بازگرديم"<br />
و برنامه ريزي كنيم.<br />
: ا. ب<br />
آيا مي توانيد از اين جايي كه با " برنامه ريزي و نقشه كشي" آغاز مي شود ، يك<br />
نمونه ي عيني به ما بدهيد؟ از نقطه نظر بحث درباره ي پايان" ابر روايت "، آيا شما جست و<br />
جوي يك" ابر روايت جديد" را پيشنهاد مي كنيد؟<br />
د. ك<br />
86<br />
:<br />
اگر منظور شما نوعي جديد از ماركسيسم يا هگليانيسم ، يعني دو ابر روايت بزرگ<br />
دوران ما باشد، من دنبال ابر روايت جديدي نيستم. آنچه در جست و جوي آن هستم چيزي<br />
است كه آن را " فمينيسم اخلاقي" ناميده ام كه مي كوشد مؤلفه هاي نظريه ي فمينيستي و<br />
رابطه اش با كنش فمينيستي را بر حسب ارتباط بين مؤلفه هاي زيبايي شناختي، اخلاقي،<br />
سياسي، معنوي و حقوقي بررسي كند. آيا منظور من اين است كه( به شيوه ي هگلي- م) يك<br />
روح فراگير وجود دارد كه به ما اجازه خواهد داد تا اين مقوله ها را در بسته بندي هايي شسته<br />
رفته قرار دهيم؟ يا آيا فكر مي كنم كه عقلانيت ارتباطي مورد تصور هابرماس به ما اجازه<br />
خواهد داد تا اين كار را بكنيم؟ خير. اما من فكر مي كنم فمينيسم به مفصل بندي در حوزه ي
فمينيسم و ماركسيسم<br />
ترجمه ي نسيم روشنايي<br />
زيبايي شناختي و معناي ما از آن و چگونگي تأثيرات زيبايي شناختي نياز دارد، يعني آن چيزي<br />
كه عقيده ي مشخص ما به منزله ي درك ما از دنياي مادي است. ما به فهمي از اخلاقيات و<br />
شيوه هاي اخلاقي نياز داريم كه بايد با سياست ارتباط يابند و سياست نيز در پيِ آن، به برخي<br />
انگاره هاي حقوقي و قانوني مرتبط شود. تمام اين پرسش هاي من، سرانجام سطوح مختلف<br />
معناي واژه ي " بازنمايي" را روشن مي كند<br />
:<br />
شرايط بازنمايي كدام اند؟ چه كسي نماينده ي<br />
افراد نزد افراد است؟ و چه وقت؟ و مناسبات بازنمايي چقدر امكان پذيرند؟ براي من سه سطح<br />
بازنمايي وجود دارد كه بيشتر بخشي از روشي هستند كه براساس آن زيبايي شناسي،<br />
اخلاقيات، معنويات، سياست و قانون را به عنوان مقوله ها سنجيده مي شوند.<br />
: ا. ب<br />
يكي از مفاهيم تعيين كننده اي كه فمينيسم به آن پرداخته، مفهوم سوبژِكتيويته<br />
است.<br />
آيا امروزه سوبژكتيويته به عنوان يك مفهوم<br />
حائز<br />
اهميت دنبال مي شود و مفهوم<br />
سوبژكتيويته براي نظريه ي فمينيستي در پايان هزاره چه سودي خواهد داشت وقتي نظريه ي<br />
سيستم ها سعي دارد از شر كل سوژه خلاص شود يا نظريه ي سايبرگ ادعا مي كند كه ما<br />
ديگر سوژه نيستيم؟ من در كار شخصي خودم، خواستار بازگشت به مفهوم سوبژكتيويته هستم.<br />
د.ك<br />
87<br />
:<br />
براي من هيچ روشي وجود ندارد كه بتوانيم فلسفه اي سياسي داشته باشيم و فقط<br />
اجازه دهيم كنش سياسي هدفمندي انجام شود، بدون اين كه به سوژه التزام داشته باشيم، پس<br />
من درباره ي اين موضوع با شما موافقم. صحبت درباره ي اين موضوع كمي آشفته ام كرد، زيرا<br />
مادرم در آگوست 1998 مرد و در روزهاي آخر زندگي اش گفت<br />
:<br />
" من اكنون باور دارم و مي<br />
فهمم كه منظور تو از اين حرف " حق داشتن شخصيت خودم " چه بود. و تنها آرزو مي كنم<br />
كه اي كاش زمان بيشتري داشتم و حالا كه سرانجام درك كردم گفته ي تو چه معنايي داشت،
فمينيسم و ماركسيسم<br />
ترجمه ي نسيم روشنايي<br />
خيلي چيزها درباره اش فهميدم." او غروب يكي از روزهاي آگوست مرد. اين جمله تنها يكي از<br />
عباراتي بود كه به كار مي برم و اين عبارت بر مادرم درباره ي حق اخلاقي براي مردن تأثير<br />
ژرفي گذاشت. من " شخص" را به عنوان بخشي از نظريه ي حق احيا كردم و اين مفهوم را در<br />
كتاب ام به نام " قلب آزادي" گسترش دادم<br />
[ 1 ] .<br />
من اساسا در اين رابطه بحث كردم كه<br />
"<br />
شخص" به خصوص در نظريه ي حقوقي حق، نشانه ي آزادي اي است كه توسط دولت به<br />
رسميت شناخته مي شود. درواقع بدين گونه، " حقيقت" شخص مسئله نيست؛ در عوض ما<br />
بايد از رابطه ي حق و دولت سئوال كنيم، آن چيزي كه شما آن را سوبژكتيويته مي ناميد. من<br />
اين عبارت " حق به شخصِ شما اعطا مي شود" را انتخاب كرده ام تا آشكار كنم شخص صرفا<br />
چيزي از پيش تعيين شده و مسلم نيست. اگر چنين بود، سير زندگي مادرم هيچ دركي برايش<br />
ايجاد نمي كرد، چرا كه در آن صورت او نمي توانست در روزهاي آخر زندگي اش دريابد كه<br />
كارهايي بايد انجام مي داده كه هرگز انجام نداده است. ايده آل من از " شخص" فردگرايانه<br />
نيست. درواقع، ما نياز داريم كه از اين ايده آل محافظت كنيم، زيرا ما در هسته ي زندگي مان<br />
به يكديگر متصل هستيم، نه تنها به انسان هاي ديگر، بلكه به نظم نماديني متصل ايم كه هم<br />
براي ما فضايي ايجاد مي كند كه اين ادعا را متحقق كنيم و هم فضايي ايجاد مي كند كه اين<br />
حق خود را تخريب كنيم.<br />
من در حوزه ي جنسيت، خواستار چيزي شده ام كه آن را "قلمروي خيالي" مي نامم كه<br />
بسياري از هويت اشخاص را به رسميت مي شناسد: زبان، نژاد، قوميت، تفاوت هاي جنسي.<br />
آنچه ما " موجوديت جنسي " مي ناميم تقريبا شبيه گرايش متعالي موجودات انساني است؛ اين<br />
امر تصديق مي كند كه شما بايد با تمايل جنسي تان كاري كنيد. بدين معني نيست كه تمايل<br />
جنسي لزوما در غرب، از فردگرايي به وجود آمد؛ و نيز به اين معنا نيست كه حتي بايد<br />
" سكس<br />
داشتن "<br />
را انتخاب كنيد و فقط به خودتان اجازه دهيد كه به يك ابژه يا ابژه ي ديگري<br />
88
فمينيسم و ماركسيسم<br />
ترجمه ي نسيم روشنايي<br />
متمايل شويد. قلمروي خيالي به اين دليل متناقض نماست كه هم قلمرو است و هم خيالي، به<br />
اين معنا كه اين افق هميشه مي تواند دوباره تخيل شود، بنابراين، اگر چه عواملي در زندگي<br />
شما وجود دارند كه من آنها هويت هاي اوليه مي نامم، آنها نيز مي توانند دوباره تخيل شوند.<br />
من ادعا مي كنم كه قلمروي خيالي شما بايد محافظت شود و اين محافظت از قلمروي خيالي<br />
نيز در برابر دولت، به ما اجازه مي دهد تا ادراك خود را از هويت مان بسازيم. من در حوزه ي<br />
تفاوت تمايل جنسي اساسا از محافظت از قلمروي خيالي دفاع كرده ام، اما همچنين از اين<br />
موضوع براي دفاع از حقوق اسپانيايي زبان ها در برابر آمريكا استفاده كرده ام. مقصود از عبارت<br />
" موجوديت جنسي" ارائه ي هر فرم ديگري در جنسيت يا جنس نيست ، بلكه نگه داشتن آن<br />
در اين سطح انتزاعي است. حق خواهي شخص شما به اين معني است كه شما وجود تمايل<br />
جنسي خود را بازنمايي مي كنيد و نه دولت را. البته ، اين امر تا اندازه اي به اين معني است كه<br />
من هم مانند هگل، داشتن يا نداشتن حق براي هويت فردي را به عنوان جزء لاينفك نظم<br />
نمادين درك مي كنم كه فضايي را شكل مي دهد كه شما مي توانيد چيزهايي را كه عامل يا<br />
سوبژكتيويته مي ناميد، داشته باشيد.<br />
تمام اين ها تلاشي در حوزه ي قانون براي انديشيدن به واسطه ي بازمانده هاي جايگاه<br />
شخصي است.<br />
من همچنين به ايده ي<br />
"بازنمايي خويشتن"<br />
بر حسب آنچه حداقلِ شرايط<br />
فرديت سازي ناميده ام، علاقه مند بوده ام، كه بخشي از طرح گسترده ي فهم دوباره ي ادراك<br />
قانوني از حقوق شخصي است. ايده ي خود- بازنمايي تصديق مي كند كه خود، هميشه از قبل،<br />
توسط هويت هاي ابتدايي ، موضع سياسي، موضع اخلاقي و موضع معنوي اش ايجاد مي شود،<br />
اما هنوز اصرار دارد كه شما به طور دائم در فرآيند بازنمايي خود درگيرهستيد و بنابراين، اين<br />
امر درواقع اجتناب ناپذير است.<br />
ما نمي<br />
توانيم از بازنمايي خودمان فرار كنيم و از نظر من<br />
بازنمايي ما، در ابتدايي ترين شيوه اش به سر مي برد. مثلا، اگر از من پرسيده شود كه آيا<br />
89
فمينيسم و ماركسيسم<br />
ترجمه ي نسيم روشنايي<br />
احساس مي كنم بايد مسئوليت اين امر را بر عهده بگيرم كه من سفيد پوست و انگليسي هستم<br />
و اين هويت ها در امريكاي اين دوره، در خيلي از مسائل تعيين كننده است، پاسخ من<br />
" بله "<br />
است؛ من حس مي كنم كه بايد به عنوان يك سفيد پوست و يك انگليسي شناخته شوم. اين<br />
فرآيند خود- بازنمايي جزء لاينفك روش ديگري است كه من از مسئوليت درك كرده ام، كه<br />
بيشتر به واسطه ي تفسير من از برخي آثار هايدگر درباره ي كانت شكل يافته است. هانا آرنت<br />
اين ايده ي هايدگر را در حوزه ي سياسي وارد كرد، در حالي كه من كوشيده ام آن را با اين<br />
گفته در قلمروي اخلاق وارد كنم كه تصديق اين كه ما هميشه از قبل شكل يافته ايم، به هيچ<br />
وجه فرار از احتمال دوباره ي بازنمايي مان نيست و باعث فرار ما از اين واقعيت نمي شود كه در<br />
مقابل چگونگي بازنمايي خودمان مسئوليت داريم. به بيان ديگر، در جامعه اي كه سفيد پوست<br />
مجبور است خود را نامرئي به جامعه ارائه دهد، اگر به شما بگويم<br />
"<br />
"خوب ، من واقعا هيچ<br />
هويتي ندارم؛ سفيد پوست نيستم؛ انگليسي نيستم." بنابراين، من با بازنمايي درگير خواهم بود.<br />
اين امر بر مبناي مسئوليتي است كه دست در دست با "بازنمايي خويشتن" پيش مي رود و من<br />
از انديشيدن دوباره به نقدهاي سفسطه آميز فلسفي ِ سوژه ي خودمختار وِ خودساخته، خسته<br />
شده ام.<br />
: ا. ب<br />
آيا اين روشي است كه ايده ي كريستوا از سوژه به مثابه ي بخشي از فرآيند دلالت را<br />
ايجاد مي كند و يا ايده ي جوديت باتلر از سوژه به مثابه ي چيزي كه خود را به طور دائم در<br />
قانون باز بيني مي كند؟ وقتي پيشنهاد مي كنيد كه ما نمي توانيم غير از بازنمايي چيزي را<br />
بفهميم و همچنين اين هنوز مسئوليت ماست، آيا موضع شما با آنان متفاوت است ؟<br />
90
فمينيسم و ماركسيسم<br />
ترجمه ي نسيم روشنايي<br />
: د. ك<br />
فكر مي كنم موضع من هم به ايده ي باتلر نزديك باشد و هم به كريستوا، اما شايد<br />
تفاوتي وجود داشته باشد. شايد اختلاف اصلي من با جوديت باتلر در ادراكي باشد كه ما از نقش<br />
ايدئاليته و ايده آل داريم و در عين حال، مسئوليت پذيرفتن اين امر كه بازنمايي هاي معين به<br />
طور اخلاقي به هم مربوط اند، يعني اينكه كه در هيچ آينده ي قابل پيش بيني خود را رها نمي<br />
بينيم كه بگويم سفيد پوست و انگليسي هستم. من دوست دارم كه فكر كنم روزي در دنيايي<br />
زندگي خواهم كرد كه به گونه اي معنا دار قابل بازنگري و تغيير است، اما من وقوع اين رويداد<br />
را به اين زودي ها نمي بينم. من فكر مي كنم در اينجا " لغزش هايي" به معناي استوارت هالي<br />
كلمه Hall) ( Stuart<br />
وجود دارد، اما براي من ايجاب نمي كند كه هويت وجود خواهد<br />
داشت، همچنان كه گفتم اين كارِ كوشش براي ارائه ي اين هويت نامرئي، دقيقا مطابق با<br />
معناي نمادين پذيرفته شده ي سفيد بودن است.<br />
من فكر نمي كنم ما به سوي دوراني در<br />
حركت هستيم كه در آن دوران ديگر لازم نيست به شما بگويم سفيد پوست يا انگليسي هستم.<br />
: ا. ب<br />
يعني شما مي گوييد هيچ ارزشي ندارد كه ما به جايي برسيم كه هيچ قطعيتي وجود<br />
نداشته باشد؟ آيا اين امر واقعا خوشايند است؟<br />
: د. ك<br />
من مي توانم دنيايي را تصور كنم كه در آن مفهوم" نژاد" ، اهميتي ندارد. درواقع،<br />
يكي از چيزهايي كه برعليه آن ايستاده ام روشي است كه ما<br />
" نژاد" را به عنوان ماده ي قانوني<br />
به كار مي بريم، زيرا نژاد به مشخصه اي " تغيير ناپذير" در فرد تنزل يافته است. من مي توانم<br />
براي خودم دنيايي بدون نژاد تصور كنم ، اما از يك سو، فكر نمي كنم نژاد، بدون امپرياليسم و<br />
تحقير افرادي وجود دارد كه تحت تبعيض نژادي قرار مي گيرند. اما آيا من مي توانم دنيايي<br />
بدون تفاوت ملي و نژادي تصور كنم؟ پاسخ " خير" است. آيا مي توانم جهاني تصور كنم كه<br />
91
فمينيسم و ماركسيسم<br />
ترجمه ي نسيم روشنايي<br />
بدون تفاوت زباني باشد؟ برعكس، هر وقت صداي دخترم را مي شنوم كه به چه زيبايي<br />
اسپانيايي حرف مي زند، افسوس مي خورم كه چرا به يك زبان صحبت مي كنم. من اين را<br />
نوعي ناتواني مي بينم. من مي بينم كه دخترم از دنياهايي گذر مي كند كه من هرگز قادر<br />
نخواهم بود از آنها گذر كنم. از اين منظر، سخن من، وقتي از نژاد صحبت مي كنم با وقتي كه<br />
از سرچشمه ي نژادي يا ملي صحبت مي كنم، بسيار متفاوت است. بله، ما هميشه قصد داريم<br />
مقوله ها را بازبيني كنيم و اين امر سبب مي شود من دوباره به اين پرسش بازگردم كه چه<br />
كسي، چه وقت، چه كساني را بازنمايي مي كند. من به عنوان يك زن سفيدپوست و انگليسي<br />
قصد ندارم مفهوم يك " زن امريكاي لاتين" را بازنگري كنم و آن را به بحث بكشانم؛ دختر<br />
من مي تواند، اما من خير. اين " حيطه ي عمل " من نيست.<br />
: م. ك<br />
اگر هر مسئله ي مشخصي در مباحثات فمينيستي دهه ي نود برجسته مي شود،<br />
پس اين امر مي بايست هويت هاي جنسي، نژادي و هويت هاي سياسي را ساختاربندي يا<br />
ساختار شكني كند. به بيان انتقادي، آيا مي توان گفت اين گرايش به برجسته كردن<br />
" تفاوت<br />
- م)<br />
ها"( ميان زنان ، تا آنجا پيش رفته است كه فمينيسم را وراي سودمندي و بازشناسي اش<br />
تكه تكه كرده است. آيا شما با اين نقد موافق ايد؟ يا خواهيد گفت كه اين تفاصيل دقيق به<br />
پروژه ي<br />
فمينيستي خدمت كرده است ، ازاين رو ما ديگر درباره ي فمينيسم صحبت نمي<br />
كنيم، بلكه درباره ي فمينيسم ها صحبت مي كنيم؟<br />
د. ك<br />
92<br />
:<br />
بخشي از آنچه اميدوار بودم با اين پروژه، دست كم به عنوان يك ابزار اصلاح قانوني،<br />
بر روي قلمروي خيال انجام دهم، تلاش براي يافتن روشي براي صحبت درباره ي پروژه ي<br />
گسترده ي اصلاح قانوني بود كه فراجنسيتي ها، فراجنسي ها، گي ها و لزبين ها را شامل مي
فمينيسم و ماركسيسم<br />
ترجمه ي نسيم روشنايي<br />
شود و همچنين در پهنه اي بسيار متفاوت به ما اجازه مي دهد حقوق زباني را مطالبه كنيم.<br />
David<br />
اين بخشي از مبارزه ي عليه چيزي است كه من هم مانند ديويد ريچارد )<br />
( Richards<br />
بندگي اخلاقي مي نامم. مسئله ي تعيين كننده، اين نيست كه شما چگونه<br />
تحت ستم هستيد و ستم تان را چطور تجربه مي كنيد، بلكه به اين معني است كه آيا من حق<br />
تعيين هويت هاي ابتدايي خودم و موجوديت جنسي ام را دارم يا خير. استدلال من اين است<br />
كه دولت حق ندارد به من بگويد موجوديت جنسي ام را چگونه ايجاد كنم، خواه به عنوان زن ،<br />
فراجنسيتي ، فراجنسي ، گي، لزبين و يا هيچ كدام از اين ها شناخته شوم. اين امر براي من<br />
چنين ظاهر مي شود كه همه ي ما چون حق داريم بر فرديت خودمان تأكيد كنيم، مي توانيم<br />
با يكديگر در مبارزه بر عليه بندگي اخلاقي شركت كنيم و در دل خط مشي پر اهميت اصلاح<br />
قانوني مبارزه كنيم. از طرف ديگر، فرقه گرايي به گونه اي طعنه آميز، ما را به سوي تصوري<br />
محافظه كار و منسوخ از حقيقت باز مي گرداند. مردم براي آنچه واقعا<br />
" حقيقت " است مي<br />
جنگند، براي مثال، اين مورد كه هويت هاي ديگر هم حقيقت دارند، اما هيچ كس نمي خواهد<br />
بگويد كه با توجه به دركي كه از هويت هاي كويير داريد، آنها نيز در اين كشور از حقوق قانوني<br />
برخوردارند. مادران لزبين در بيشتر كشورها قانونا نمي توانند كودكي را به فرزندي بپذيرند،<br />
اين خيلي مضحك است. اگر به من بگوييد كه من اينجا ادعا مي كنم كه مي خواهم به شما<br />
بپيوندم چون مانند شما هستم و منفعتي در مبارزه ي مشترك عليه بندگي اخلاقي وجود دارد،<br />
در آن هنگام ما مي توانيم خط مشي براي اصلاح قانوني پيدا كنيم كه به منفعت يك گروه و<br />
سياست هاي هويتي تقليل نمي يابد. اين امر نه ما را به حقيقت تجربه ي مشترك مي رساند و<br />
نه به حقيقت هويت هاي<br />
"واقعي"، بلكه اين ما را به سوبژكتيويته مي رساند.<br />
مردم به اين<br />
فرصت مي دهد، بگويند اينجا كار خطايي انجام مي شود ، نه به اين معنا كه من خود را به<br />
93
فمينيسم و ماركسيسم<br />
ترجمه ي نسيم روشنايي<br />
عنوان يك قرباني مطرح مي كنم، بلكه خود را كسي مي دانم كه مي خواهد شخصيت خويش را<br />
داشته باشد.<br />
ا. ب<br />
: به دلايل مختلف، به جاي صحبت كردن از روشي كه امر نمادين شكسته شود ،<br />
چنان كه اسلاوي ژيژك Zizek) (Slavoj<br />
و رنتا سالكل<br />
(Renata Salecl)<br />
مي گويند،<br />
ما دريافته ايم كه شايد در مركز همه ي اينها، هيچ نوع اقتدار پدرانه اي وجود ندارد. از يك سو<br />
، اين ايده ما را به تئوري هاي توطئه كشانده است- هيچ نظمي وجود ندارد به طوري كه فرد با<br />
فيگور خشمگين اقتدار شروع به هويت يابي كند- يا آنچه فكر مي كنم كه در مورد كلينتون<br />
تحقق يافت، طوفاني كامل<br />
)<br />
به بيان لاكاني) از امر نمادين به واسطه ي امر خيالي. بدين معني<br />
كه مردم فراموش كرده اند رابطه شان با رييس جمهور، ايدئولوژيكي است و نه شخصي. بخشي<br />
از مشكلي كه من با سياست هاي هويتي دارم اين است كه مسائل خصوصي به مسائل عمومي<br />
تبديل مي شوند و اين امر فراموش مي شود كه نقطه ي شروع كنش جمعي نمي تواند يك<br />
موضوع خصوصي و محرمانه باشد. آيا اين مسئله براي شما نيز چنين نگراني ايجاد مي كند كه<br />
ما در حال تبديل مباحث عمومي به " رمانس هاي خانوادگي<br />
" هستيم؟<br />
د. ك<br />
94<br />
:<br />
اجازه دهيد اين مسئله ي پيچيده را به چندين بخش تقسيم كنم. تام ناگل<br />
Tom )<br />
(Nagel<br />
اصطلاحي مطرح كرده است كه "تربيت جديد" نام دارد، تربيت جديد به ما اجازه<br />
مي دهد مباحث عمومي را از مباحث خصوصي جدا كنيم. در يك سطح، شما مي توانيد قوانين<br />
عليه آزارجنسي را به مثابه ي بخشي از " تربيت جديد<br />
" يا<br />
" سكوت جديد " درك كنيد، زيرا<br />
در حقيقت فمينيست ها مي خواهند اشكال خاص مباحث بيرون از كنش متقابل عمومي را<br />
حفظ كنند و به عنوان مثال آن را در محل كار، مشاغل دولتي و نهادهاي آموزشي نشان دهند.
فمينيسم و ماركسيسم<br />
ترجمه ي نسيم روشنايي<br />
پس اگر با وكيل تان وارد صحبت مي شويد او نبايد از شما تقاضاي رشوه ي جنسي كند. يا اگر<br />
وقتي دانشجو هستيد و به دفتر استادتان مي رويد او نبايد چنين درخواستي از شما داشته<br />
باشد. بسياري از ما كه سابقا دانشجو بوديم چنين تجربه اي داشته ايم كه به اين دفاتر برويم و<br />
اين مسئله به عنوان آلترناتيو مذاكره به ما پيشنهاد شود.<br />
اگر شما فمينيسم را با تأكيدي<br />
خوانش كنيد كه بيان مي كند يك نوع خاصي از موقعيت " خصوصي" عمومي نمي شود ،<br />
بنابراين مي توانيد اين عبارت كه " امر شخصي سياسي است" را به شيوه اي بفهميد كه نياز<br />
ندارد همه ي مسائل<br />
شخصي" "<br />
سياسي شوند. من مسئله ي آزار جنسي را به اين معنا درك<br />
مي كنم كه شما بر قلمروي خيال خودتان حق داريد، و حق داريد به وجود خود احترام<br />
بگذاريد، كه اين با آنچه برخي مانند تام ناگل آن را " تربيت جديد" ناميده اند، ارتباط دارد.<br />
از سوي ديگر، خطر برجسته كردن اين تقسيم بندي اين امكان را ايجاد مي كند كه ما<br />
دوباره تصورات ساده انگارانه از امر شخصي و سياسي داشته باشيم، و به خاطر آن اين بينش<br />
تعيين كننده ي هگل را از دست بدهيم كه براساس آن روشي كه دولت خويشاوندي را تعيين<br />
) مي كند<br />
الف) هميشه يك كنش عمومي است،<br />
) ب (<br />
پ) و از تعريف متعاقب حوزه هاي ديگر زندگي جدايي ناپذير است<br />
حوزه ي حق، جامعه ي مدني) .<br />
تقريبا هميشه يك كنش قانوني است،<br />
)<br />
)<br />
يعني زندگي اخلاقي،<br />
همان طور كه مي دانيد هگل چنين استنتاج مي كند كه خويشاوندي الزاما در دگرجنس<br />
خواهي مفصل بندي مي شود، بنابراين، زنان را در جايگاه وظايف ثابت و معيني قرار مي دهد،<br />
به گونه اي كه برآمد "سرشت" آنهاست. هگل در اين مورد برحق است كه مي گويد اين تاييد<br />
قانوني ِ روابط خويشاوندي بر شيوه ي وجود دولت تعيين كننده است. بنابراين به نظر من<br />
فمينيسم راديكال بايد قوانين خويشاوندي را به چالش بكشاند.<br />
من فكر نمي كنم ما پدري<br />
خشمگين داريم، آنچنان كه در مفهوم لاكاني ژيژك بيان مي شود، يا اين كه اكنون جايگاه پدر<br />
95
فمينيسم و ماركسيسم<br />
ترجمه ي نسيم روشنايي<br />
با مرد خشن و ديوانه جايگزين شده است، كه به موجب آن ، امر خيالي، امر نمادين را در خود<br />
غرق مي كند و ما را در چنين آشفتگي هاي سياسي و اجتماعي مي افكند. به نظر من آنچه<br />
باعث آزار ما شده ، پدرتباري و رسمي كردن دگر جنس خواهي است.<br />
بنابراين، من پايان<br />
حمايت دولتي براي نهادهاي پدرشاهي را به عنوان مبنايي براي يك زندگي "<br />
"و شخصي<br />
معمولي خواستارم و مي كوشم به صورت دقيق شرح دهم كه منافع مشروع دولت در حمايت از<br />
خانواده ها چه بايد باشد.<br />
هنوز اين اصلاحات به معناي تاييد عمومي خويشاوندي است، كه<br />
بدين روش هنوز<br />
" كار<br />
" قوانين رواني را مي كنند، اما كاري بسيار متفاوت از طغيانِ فضاي<br />
عمومي توسط امر خيالي لاكاني. من اساسا چنين استدلال كرده ام كه هيچ دليل و ابدا هيچ<br />
توجيهي وجود ندارد كه شما تصور كانتي از فرد را به طور جدي براي نهادينه كردن قانون پدر<br />
اتخاذ كنيد. پس آيا هنوز ممكن است دولت مشروع و علاقه مندي به حمايت از كودكان وجود<br />
داشته باشد؟ بله. اما امكان ندارد هيچ دولت مشروعي وجود داشته باشد كه به بازتوليد پيوسته<br />
ي پدرتباري و به طور كلي، به ايده ي" تباري" علاقه مند باشد. حق، موجوديت جنسي شما را<br />
نمايندگي مي كند، بدين سان چنين معني مي دهد كه ما ديگر از لحاظ قانوني تحت اجبار<br />
خانواده ي هسته اي نيستيم. ما هنوز نهادهايي داريم كه از " خانواده ها" حمايت مي كنند اما<br />
خانواده هايي كه مثلا از سه دوست زن تشكيل شدند و هر كدام صاحب فرزند هستند و<br />
خودشان را يك خانواده مي نامند و بنابراين يك دولت ، مانند دولت سوئد ، قادر است آنها را از<br />
قالب تنگ خانواده رها سازد. آنچه مي خواهم در اين بحث روشن كنم شامل ايده ي ناگل از<br />
"<br />
تربيت جديد" است كه ممكن است از برخي ايده هايم درباره ي خويشاوندي، راديكال تر به<br />
نظر برسد، اين ايده ها اين بينش هگل را جدي مي گيرند كه دولت نسبتا در جايي آغاز شده<br />
كه خويشاوندي به پايان رسيده است. بدين نحو، ايجاد دولت، در اشكال خانواده هايمان آزادي<br />
96
فمينيسم و ماركسيسم<br />
ترجمه ي نسيم روشنايي<br />
بسيارعظيم تري ايجاد كرده است، مي خواهم بگويم تغيير شكل بنيادين " قوانين روانكاوانه"<br />
براي پروژه ي فمينيستي پايان قرن بيستم تعيين كننده است.<br />
: ا. ب<br />
پس شما به قانون "بله" مي گوييد اما به قانون پدر " نه" ، و به موجب آن از نظر<br />
قانوني تجزيه ي خانواده به خانواده ي سه نفره را مي پسنديد. من كاملا با شما موافقم و فكر<br />
مي كنم افسوس خوردن براي عملكرد بد ِ خانواده، غفلت از اين واقعيت است كه خانواده ي<br />
هسته اي كه در اوايل قرن نوزدهم آغاز شده ، همان طور كه ميشل فوكو گفته است و اپرا و<br />
ادبيات نيز نشان داده اند، براي زن، مرد و كودكان به لحظه ي فاجعه تبديل گشته است. آيا<br />
شما واقعا اين امكان را مي بينيد كه ساختارهاي خانواده به اشكال مختلف تغيير كنند؟<br />
د. ك : شما مي دانيد كه من به اين امكان قائل هستم. جوديت باتلر، در سخنراني ديروزش<br />
درباره ي آنتيگونه<br />
97<br />
)<br />
كه بررسي و تحليل موضوعات خويشاوندي است) به طنز گفت بعد از<br />
انقلاب جنسي دهه ي شصت بسياري از ما از خواب بيدار شديم. در طول دهه ي شصت، من<br />
هنوز به جست و جوي بازشناسي متقابل در روش هايي بودم كه هرگز از انقلاب جنسي عبور<br />
نكرده بود. من در شانزده سالگي مانند يك هگلي بودم و فكر مي كردم دگرجنس گرا هستم، اما<br />
وقتي پسرها آن طور رفتار نكردند كه من فكر مي كردم بايد با روابط متقابلِ متناسب، مطابق<br />
باشد، كتاب هاي هگل را به پسرها دادم تا بخوانند، كتاب هايي كه به خوبي توسط مادربزرگم<br />
كه چاپخانه داشت، صحافي شده بودند. نمي خواهم بگويم اين تلاش من موفقيتي ويرانگر بود،<br />
اما بيان اين مسائل مطمئنا تاريخ شكل گيري عقيده ام را به شما نشان مي دهد، اين كه ما از<br />
پذيرفتن شيوه هاي مسلم مجذوب كننده ي روابط جنسي سر باز زده ايم. من پيوسته درگير<br />
اين پروژه بودم، ولي من يك دختر دارم. دوست دارم فكر كنم كه برايش ساختاري متفاوت و
فمينيسم و ماركسيسم<br />
ترجمه ي نسيم روشنايي<br />
آلترناتيو از خانواده ساخته ام و اين چيزي است كه من همواره با آن درگيرم و مدام در آن<br />
تجديد نظر مي كنم. دخترم همزمان فرزند خوانده ي عموهايش هم هست كه به من در نگه<br />
داري او كمك مي كنند. او يك معلم اسپانيايي دارد. همچنين، دخترم با شخص ديگري به نام<br />
ايرنا زندگي مي كند كه او را خواهر خطاب مي كند، ايرنا كسي است كه من تقريبا مثل دخترم<br />
به او عشق مي ورزم. و هيچ كدام از اين مسائل ربطي به وابستگي بيولوژيكي ندارد، بلكه اين<br />
مسائل در ترقي دخترم تعيين كننده هستند و براي من فرصت انجام كارهايي را فراهم مي<br />
كنند، مانند مصاحبه كردن و نوشتن كتاب ها. من وجود اين خانواده ها و حفاظت از آنها را يك<br />
مبارزه ي سياسي مداوم مي بينم. اين موضوع وقتي مسئله ي پول مطرح است درست است اما<br />
حتي وقتي موضوع هم در كار نيست، بلكه درباره ي تلاش براي اين است كه با يكي از عموهاي<br />
گي ِ دخترم به تفاهم برسم در اين موضوع كه مي خواهد زمان نگه داري دخترم را تقليل دهد.<br />
براي رسيدگي به تضادهاي اين موضوع بايد در خود<br />
مفهوم تعهد بازنگري شود، زيرا او در<br />
جايگاه " پدر" سنتي قرار ندارد و يا حتي در مفهوم سنتي ، عموي بيولوژيكي اش هم نيست. و<br />
چون من نيز" مادر بيولوژيكي" دخترم نيستم، به ما كمك كرده است كه اين امر را بازشناسيم<br />
كه او " غير عادي" نيست و نوع خانواده ي ما با ارزش است زيرا ما مي كوشيم عشق بخشي از<br />
خانواده مان گردد.<br />
ا. ب<br />
98<br />
:<br />
اين كه مي گوييد جنسيت به عنوان بحثي درباره ي تفاوت و تغيير هويت ها دنبال<br />
شود را به چه دليل مهم مي دانيد؟ وقتي من در بسياري از كنفرانس هاي مطالعات جنسيتي<br />
در اروپا شركت مي كنم، از مردمي كه در اين مطالعات جنسيتي حضور دارند مي شنوم كه مي<br />
گويند ديگر هيچ كس به بحث جنسيت علاقه مند نيست ، اين درواقع تنها يك موضوع بيش تر<br />
نيست و ما ديگر نيازي به مفهوم پردازي درباره ي جنسيت نداريم. البته همان طور كه مردم
فمينيسم و ماركسيسم<br />
ترجمه ي نسيم روشنايي<br />
مي گويند، مطالعات جنسيتي در كرسي هاي آكادميك همچنان دنبال مي شود و كتاب هايي<br />
كه درباره ي مطالعات جنسيتي نوشته مي شود برخي از پرفروش ترين عناوين را تشكيل مي<br />
دهد. واضح است كه اينجا نسبت به سودمندي اين موضوع، تذبذب وجود دارد، حتي در افرادي<br />
كه با<br />
مطالعات جنسيتي درگيرند.<br />
آيا براي شما هنوز جنسيت همراه با طبقه و نژادگرايي<br />
مفاهيمي تعيين كننده هستند؟<br />
. ك : د<br />
من هرگز چندان از واژه ي " جنسيت" استفاده نكرده ام و در اين بحث نيز عبارت<br />
" موجوديت جنسي" را به كار بردم كه درباره ي برنامه ي اصلاح قانوني گفتگو مي كند. در<br />
كتابم " فراسوي سازش"<br />
[2 [ كه به طور كامل قلب زيبايي شناختي فمينيسم را در رابطه با<br />
بازنمايي هميشگي و مجدد تفاوت جنسي زنانه شرح دادم، بر خلاف اين ايده استدلال كردم و<br />
گفتم كه دلايلي مبني بر اين كه جنسيت وجود داشته يا قطعي باشد در دست نيست. در<br />
همين زمان، به اين سبب كه لكانيسم هنوز بخشي از كار من باقي بود، زنانه و مردانه را<br />
موقعيتي مي ديدم كه فرد را وادار مي كرد براساس آن عمل كند، يا دست كم در اين زمان در<br />
نظم نمادين مان هستيم. بنابراين وقتي گفتم" زنانه در تفاوت جنسي" به معني ذات يا يك"<br />
چيز" نيست بلكه رمزي نمادين است كه هم محدوديت هايي را بر " كسي كه شما هستيد" به<br />
عنوان يك فرد تحميل مي كند و هم در عين حال، هميشه بر آنچه من تخيل دوباره يا<br />
"<br />
بازنمايي ناميده ام، گشوده است.<br />
به اين معني، اگر فرد نخواهد اين مسئله را انكار كند،<br />
زنانگي در تفاوت جنسي " يك ضرورت سياسي و تعهدي اخلاقي است. اين " زنانه" به مثابه ي<br />
زنانگي فهميده نمي شود، بلكه اين مسئله را در نظم نمادين ما برجسته مي كند كه آن تنها<br />
) يك فقدان<br />
به معناي لكاني- م) نيست، بلكه، كلا جايي است كه محدوديت ها بر آن تحميل<br />
(Performance<br />
)<br />
مي شوند.<br />
به قول باتلر، اگر مسئله اين است كه ما به دليل اجرا<br />
تنها<br />
99
فمينيسم و ماركسيسم<br />
ترجمه ي نسيم روشنايي<br />
خودمان را به عنوان كسي تجربه مي كنيم كه يك هسته ي ذاتي جنسي دارد، من هم استدلال<br />
مي كنم كه اجرا مرحله اي است در نظم نمادين و بنابراين بازنمايي اين مرحله ضروري است.<br />
براي اين كه اين كار را بدون تثبيت يك موضع گيري فلسفي سنتي درباره ي انكار امر زنانه<br />
انجام دهيد، بايد اين كار را از طريق داشتن" دانايي آن" انجام دهيد نه از طريق چيزي كه<br />
واقعا وجود دارد. با وجود مطالب مذكور، من هنوز فكر مي كنم جنسيت مقوله ي مهمي است، و<br />
فكر مي كنم موجزترين و فصيح ترين كار درباره ي اين موضوع توسط جان اسكات<br />
Joan )<br />
(Scott<br />
انجام شده است، كه شايد به اين دليل است كه او مورخ است. او، هم، مشكلات كاربرد<br />
جنسيت را<br />
نشان مي دهد<br />
بدون در نظر گرفتن زمينه ي خاصي كه در آن مقصود تاريخي<br />
خاصي به كار رفته و هم در عين حال نشان مي دهد كه چرا در دوره هاي تاريخي خاص اين<br />
مسئله مي تواند مقوله اي بسيار پر اهميت باشد. فكر مي كنم عدم تعهد من به اصطلاح<br />
"<br />
جنسيت" به اين دليل است كه من چندان به آنچه در ايالات متحده مقوله ي اجتماعي خوانده<br />
مي شود متعهد نيستم، اين امر، صراحتا به دليل روشي است كه من زيبايي شناسي را به مثابه<br />
ي آفريده اي در قلب فمينيسم تصور مي كنم. من هنوز نگفتم كه بحث درباره ي جنسيت به<br />
عنوان يك مقوله ي مفيد كارآيي ندارد و به پايان رسيده است، آنچه تا به حال گفتم درباره ي<br />
رمز نماديني است كه به طور كلي در مجموعه ي از محدوديت ها يا ممنوعيت هايي عميق به<br />
ما ارائه مي شود و همچنين براي كساني كه مي كوشند نقش هاي متفاوتي ايفا كنند، ارزش ها<br />
را دروني مي كند. ما نمي توانيم مقوله ي جنسيت را دور بيندازيم. پس به اين دليل است كه<br />
من فكر مي كنم كار اسكات درباره ي چگونگي استفاده از جنسيت سرمشق بسيار خوبي است.<br />
ما بايد جنسيت را نظريه پردازي كنيم ، نه اين كه فقط از آن به مثابه ي يك مقوله ي توصيفي<br />
استفاده كنيم. اگر جنسيت نظريه پردازي نشود و فقط توصيف شود، ممكن است به يك پروژه<br />
ي محافظه كار تبديل شود مانند مسئله ي زنان و درآمدشان در دهه ي پنجاه قرن بيستم. به<br />
100
فمينيسم و ماركسيسم<br />
ترجمه ي نسيم روشنايي<br />
نظر من فقط يك محرك سياسي است كه مي تواند باعث شود برخي از مردم اين موضوع را به<br />
چالش بكشند.<br />
: ا. ب<br />
آيا شما پيشنهاد مي كنيد كه تمايز قائل شدن بين جنسيت و چيزهاي ديگر مفيد<br />
است، همان طور كه تمايز بين نژاد و نژادگرايي را مطرح كرديد؟<br />
: د. ك<br />
من هميشه ترجيح داده ام كه درباره " تفاوت جنسي" صحبت كنم، اين كه مردانه<br />
و زنانه به مثابه ي تثبيت موقعيت هايي نمادين است، زيرا فكر مي كنم درباره ي اين بازنمايي<br />
ها آنچه شايان بازبيني است امر زنانه در تفاوت جنسي باشد. و همان طور كه گفتم آن را به<br />
عنوان " چيزي" درك نمي كنم كه مي تواند به قدر كافي بازنمايي شود، بلكه آن را به مثابه ي<br />
فرآيند بي پايان دلالت هاي مجدد مي دانم. همچنين من از واژه ي " دوباره تخيل كردن"<br />
استفاده مي كنم. از اين رو، با اين كه من ديدگاه هگل را درباره ي دولت و رابطه ي آن با<br />
خويشاوندي مي پذيرم اما مقدار معيني از طغيان نظم نمادين توسط امر خيالي خوش آيند<br />
است. من به كمي از آن طغيان نياز دارم.<br />
: چرا؟ ا. ب<br />
: د. ك<br />
زيرا من فكر مي كنم اينجا چيزي " شرح ناپذير" وجود دارد كه ما به واسطه ي<br />
اهداف سياسي و اخلاقي مان مي توانيم آن را تخيل زنانه بناميم، تخيلي كه يكي از منابع ما<br />
براي بازنمايي<br />
امر زنانه در تفاوت جنسي است. و مطالبه بازبيني قانوني در خط سير متفاوت از<br />
خويشاوندي به دولت تا حدي برخي از اين طغيان ها را مجاز مي شمارد.<br />
101
فمينيسم و ماركسيسم<br />
ترجمه ي نسيم روشنايي<br />
: ا. ب<br />
من از فالوس كه زنانگي و مادري را به عنوان فقدان در نظم نمادين و فراتر از آن<br />
قرار مي دهد، بيشتر خسته شده ام.<br />
تعجب مي كنم كه آيا در اينجا نمي تواند بيشتر از يك<br />
موقعيت پذيرش قانون در امر نمادين وجود داشته باشد، كه قانون پدر نباشد بلكه فقط قانون<br />
باشد.<br />
اين ممكن است شكافي باور نكردني ميان موقعيت هاي زنانه و مردانه ايجاد كند.<br />
من<br />
استدلال كرده ام كه راديكال به معناي اخلاقي اش، موقعيتي است كه مي گويد سوژه ي زنانه<br />
هميشه در حاشيه ي قانون قرار دارد اما بايد در رابطه اش با قانون بازنگري كرد. در طول هشت<br />
سال گذشته درباره ي اخلاقيات بسيار صحبت كرده بودم و در آغاز مردم كنايه هاي بسياري به<br />
من مي گفتند. اما اكنون وقتي واژه ي " اخلاقيات" را بر زبان مي رانم مردم حداقل به آنچه مي<br />
گويم گوش مي دهند. شما چگونه در كارتان به عنوان يك زن، در حيطه ي قضايي و فرهنگي،<br />
مسئله ي اخلاقيات را مطرح مي كنيد؟ چرا اين مفهوم براي شما اهميت دارد؟<br />
د. ك<br />
: حداقل از هفت يا هشت سال پيش تا كنون، وقتي از من پرسيده مي شد نسخه ي<br />
فمينيسم من چه نامي دارد، آن را فمينيسم اخلاقي ناميده ام. دو مسئله وجود دارد كه مي<br />
خواهم بر آن تأكيد كنم. نخست اين كه فقط بگذاريد بر فمينيسمي تأكيد كنيم كه به مثابه ي<br />
موقعيتي در قانون است. بسياري از ايده هاي ذهني من درباره ي اين مسئله، تقريبا بر اساس<br />
شيوه ي كار هر روزه ي من، چگونگي بازنمايي مادري و رابطه ام با دخترم و شايد جسورانه تر،<br />
يك انتقال شهواني بين ماست. شعري به نام "هنوز جسور" هست كه دوهزار سال پيش توسط<br />
سافو نوشته شده است :"<br />
اوه دخترم،/<br />
كه پوست زرين درخشانت عظمت خورشيد را تحت<br />
الشعاع قرار داده است/ در برابر زيبايي ات به زانو مي افتم./ بر جاي پاي تو ايستاده ام./ هنگامي<br />
كه به سوي خورشيد چرخيدي/ آنجا براي يك لحظه،/ فكر كردم تو بايد مال من باشي./ اكنون<br />
102
فمينيسم و ماركسيسم<br />
ترجمه ي نسيم روشنايي<br />
مرا رها كرده اي و من اين فاصله را جشن مي گيرم.<br />
] "<br />
فراموش مي كند" دخترش در آستانه ي ورود به چيزي است<br />
[ 3 اين لحظه اي است كه او<br />
"<br />
.<br />
شما هيچ كجا چنين ادبيات<br />
روانكاوانه اي نمي بينيد، اما چيزي كه خودم آن را تجربه كرده ام انتقال شهواني عميق بين<br />
مادر و دختر است. معناي اين مسئله مي تواند اين باشد كه اگر ما خود را جائز مي دانستيم كه<br />
درباره ي اين موضوع مفصل صحبت كنيم، مادر و دختر تاحدي جايگاهي را بازنمايي خواهند<br />
كرد كه دختر قادر مي شود به جاي نفي مادر از طريق انتقال با مادر عمل كند.<br />
اگر در<br />
اصطلاحات باتلر ، جنسيت ، به طور معمول چنين معنايي داشته باشد كه يك زن وقتي زن مي<br />
شود كه عشق اش را به زني ديگر انكار كند و بدين سان انكار خودش به عنوان كسي كه عاشق<br />
زن ديگري است، پس ما بايد بپرسيم چه معنايي خواهد داشت اگر ما بگوييم " نه، بگذاريد<br />
مفصلا اين مسئله را شرح دهيم و آن را بازنمايي كنيم، همان طور كه سافو اين كار را كرد،<br />
يعني انتقال عميق شهواني بين مادر و دختر." آيا ممكن است حتي ما شهامت اين را داشته<br />
باشيم كه واژه هايي را ادا كنيم كه به دلبستگي زناي با محارم نزديك باشد و نه ابراز دلبستگي<br />
به زناي با محارم ؟ در اين شعر، سافو اين دلبستگي را در فاصله جشن مي گيرد؛ مادر هيچ<br />
عملي انجام نمي دهد. اين يك لحظه از قانون است. همه چيز در اين شعر براي من انقلابي<br />
است و اهميتي ملموس دارد؛ دختر من نيز پوست زرين درخشاني دارد كه عظمت خورشيد را<br />
احاطه مي كند، پس اين شعر براي من از اين حيث نيز بسيار محبوب است. همه چيز در اين<br />
شعر درباره ي چالشي در اين ايده است كه اروتيسم قادر نيست به تمامي آن را شرح دهد. اما<br />
اين قانون آنجا وجود دارد زيرا مادر به طور نمادين، فاصله ي خود را با دخترش حفظ مي كند.<br />
مادر در همان لحظه اي كه ماهيت والاي شهواني شده ي انتقال به دخترش را شرح مي دهد،<br />
همان فاصله را نيز جشن مي گيرد. پس به نظر من، يكي از وظايف مان در شرح مجدد<br />
103
فمينيسم و ماركسيسم<br />
ترجمه ي نسيم روشنايي<br />
خويشاوندي اين است كه به اين نوع از بازنمايي هاي خويشاوندي كه فكر مي كنيم بسيار<br />
ابتدايي هستند، مجال بروز دهيم.<br />
: ا. ب<br />
تاحدي مجبورم بگويم كه اگر يك بار انتقال مادر<br />
/<br />
دختر را بازنگري كنيم، ممكن<br />
است بيش از آنچه فكر مي كنيم، اين دلبستگي را بيابيم.<br />
آنچه اكنون مي گوييد روشي را<br />
پيشنهاد مي دهد كه فاصله از بدني است كه اگر نه خيلي نزديك ، اما همه چيز را دربرمي<br />
گيرد، در همان حين كه بايد پيوند با آن را نيز حفظ كنيم...<br />
د. ك<br />
: ... و با اين حال ما به ميل بين مادر و دختر اجازه مي دهيم كه جريان يابد. شما<br />
مي بينيد كه اين رابطه اي است كه هرگز به عنوان شخصي كه در آن ميل جريان يافته به<br />
تصور درنمي آيد. اين چيزي است كه شعر سافو را انقلابي مي كند. و قطعا، هيچ كس بيشتر از<br />
من نمي داند و فقط من مي دانم كه چه قدر ميل، بين من و دخترم جريان مي يابد. وقتي<br />
تصويب يك رابطه ي قابل نماد پردازي وجود دارد كه در آن صحبت از ميل ميان مادر و دختر<br />
ممكن است، بنابراين، مادر از اين پس فقط يك بدن نيست، بلكه، يك شخص است كه وقتي<br />
دخترش را در فاصله مي بيند به ميل اش تأكيد مي كند و سپس پا پس مي كشد. اما او از ابراز<br />
ميل اش پا پس نمي كشد. اما به شيوه ي لاكانيسم تأكيد ميل آنقدر پوشيده رخ مي دهد كه ،<br />
در غير اين صورت، سافو هرگز نمي توانست چنين شعري بسرايد.<br />
ا.ب<br />
104<br />
:<br />
پس بدين نحو، شما پيشنهاد مي كنيد كه با بازانديشي در امر مادري، شخص ممكن<br />
است قادر شود ميل و اخلاقيات را به نسبت آنچه تمايل داريم آنها را ببينيم ، به هم نزديك تر<br />
كند؟
فمينيسم و ماركسيسم<br />
ترجمه ي نسيم روشنايي<br />
: د. ك<br />
كاملا. و در واقع، اين بخشي از آن چيزي است كه من فكر مي كنم مركز فمينيسم<br />
اخلاقي است: يك چالش در شيوه ي تصويب قوانين خويشاوندي كه دولت وضع مي كند و با<br />
آن دوباره فضايي ايجاد مي كند كه ما بايد عملا به اين ايده كه فمينيسم<br />
" ماورا" و يا فقدان<br />
است ، اعتراض كنيم. آنچه قلمروي خيالي ناميده ام ، يعني ساختن خودمان در يك نوع متمايز<br />
از حيطه ي قانون، به ما روشي از ابراز اين ايده مي دهد ، ايده اي كه سافو را واداشت تا مادر و<br />
دختر را به مثابه ي خويشاونديِ ميل بيان كند. بر حسب مسئله ي گسترده ي اخلاقيات، من<br />
هميشه بخشي از پروژه ام را واژگون كردن امر مثبت و مطلق و اخلاقي ديده ام، همان طور كه<br />
Sara<br />
)<br />
مسائل تعيين هويت، مسائلي اخلاقي اند.<br />
اندكي پيش مقاله اي را با سارا مورفي<br />
105<br />
(Murphy<br />
به نام " ضد نژادگرايي، تكثر فرهنگي گرايي و اخلاقيات تعيين هويت" به پايان<br />
رسانده ام، كه آنجا به طور اساسي استدلال كرده ام كه اين كاملا درست است زيرا هويت هاي<br />
ما توسط هيچ مجموعه اي از تعيين هويت ها تصرف نشده اند، به اين معنا كه وقتي هويت<br />
هايمان را مي سازيم توسط اخلاقيات محاصره نشده ايم. اين مسئله شبيه اين نيست كه فقط<br />
مي توانم بگويم، " من اين هستم"، هنگامي كه صحبت درباره تعيين هويت ها را آغاز مي كنيم<br />
به اخلاقيات متوسل مي شويم. من سعي كرده ام معاني اخلاقي بسياري از مباحثات درباره ي<br />
هويت و تعيين هويت را با اصرار بر اين كه شخص ممكن است " يك حقيقت مسلم" را بيان<br />
كند، واژگون كنم، اين تنها به اين معناست كه اخلاقياتي كه هميشه در برابرش پاسخگوييم،<br />
صراحتا، چگونگي تعيين هويت هاي ما را بازنمايي مي كند زيرا مجموعه ويژگي هاي هويتي<br />
وجود دارند كه ما فقط در آنجا قرار گرفته ايم. آنجا هميشه بايد زماني وجود داشته باشد تا ما<br />
هويت هايمان را دروني كنيم و آنها را بازنمايي كنيم؛ اگرچه ما توسط آنها شكل يافته ايم، اين<br />
امر ما را از دام آنها رها نمي كند. اخلاقيات براي من آخرين معياري است كه ما با آن قضاوت
فمينيسم و ماركسيسم<br />
ترجمه ي نسيم روشنايي<br />
مي كنيم، خواه تعيين هويتي باشد كه شخص بايد دوباره آن را اتخاذ كند، يا به اختصاص دادن<br />
مجدد، مذاكره ي مجدد يا بازنمايي مجدد نياز باشد.<br />
: ا. ب<br />
بگذاريد اين را اضافه كنم. من مطالعه ي آلتوسر را شروع كرده ام ، او ادعا مي كند<br />
ما وقتي سوژه مي شويم كه اين موقعيت را كه بايد توسط كسي فراخوانده شويم ، بپذيريم. مي<br />
خواهم اضافه كنم كه ما هميشه از قبل در حال بازخواست هستيم، اما اين به ما امكان مي<br />
دهد كه انتخاب كنيم، زيرا در يك مفهوم پيچيده تر ما همواره در حال بازخواست هستيم. تنها<br />
يك فراخوان و صدا وجود ندارد، بلكه صداها و فراخوان هاي بسيار متفاوتي وجود دارند كه<br />
درواقع اغلب متناقض اند. عامليت شايد شامل اين واقعيت باشد كه ما هم بازخواست را انتخاب<br />
مي كنيم و هم بازخواست را انتخاب نمي كنيم.<br />
: د. ك<br />
من اين مسئله را بر حسب آنچه " تعيين هويت هاي اوليه" ناميده ام، توضيح داده<br />
ام: حتي اگر ما خودمان را به عنوان سوژه اي كه توسط بازخواست ها شكل گرفته است ببينيم،<br />
ما در آن واحد آنها را به عنوان تعيين هويت هايي كه آنها را ابراز يا اظهار مي كنيم، اعلان مي<br />
كنيم.<br />
نظر شما به يك معنا اين است كه " عامليت" لحظه اي است كه وقتي شما فراخوانده<br />
مي شويد، بايد يك كار يا كار ديگري را انجام دهيد. من اين مسئله را وقتي در سازمان دفاع<br />
شخصي مسلح پلنگ سياه مشاركت داشتم، بيش از حد حس كردم. من فرض مي كردم پليس<br />
آن طور كه به افريقايي امريكايي ها<br />
106<br />
)<br />
دورگه ها) شليك مي كند، به سفيدها شليك نمي كند و<br />
هرچند كه اين حقيقت داشت كه پليس ها به سفيدها شليك نمي كردند، من آنقدر در دفاتر<br />
حزب پلنگ سياه بودم كه آنها مرا بشناسند و آنها به سفيدهايي كه ديگر در موقعيت" شخص<br />
سفيد پوست" قرار نداشتند شليك مي كردند، اين مسئله چنين معني مي دهد كه در وهله ي
فمينيسم و ماركسيسم<br />
ترجمه ي نسيم روشنايي<br />
اول، فرد سفيد پوست حق شركت در حزب پلنگ سياه را ندارد. وقتي وارد فعاليت هاي سياسي<br />
مي شويد امتياز سفيد پوست بودن خود را از دست مي دهيد؛ كه من اين مسئله را بسيار آشكار<br />
دريافتم. بنابراين جايي كه شما از<br />
" انتخاب<br />
" حرف مي زنيد من " فرآيند مسئوليت پذيري<br />
"<br />
را به كار مي برم، اين امر صريحا اجتناب ناپذير است زيرا تعيين هويت هاي ابتدايي هرگز نمي<br />
توانند به تمامي توصيف كننده باشند.<br />
مي توانيد بگوييد كه اين شكست جامع در توصيف،<br />
درست جايي است كه اخلاقيات آغاز مي شود، كه براي من چنين است كه اين اخلاقيات<br />
هميشه يك موقعيت قطعي را واژگون مي كند.<br />
شكست به اين معنا نيست كه شما متعهد<br />
نيستيد؛ بلكه شكست به اين معناست كه شما تعهد "<br />
داريد. اخلاقي"<br />
اين چيزي است كه<br />
آلتوسر هرگز سعي نكرد به آن فكر كند.<br />
. ك : م<br />
آيا شما بين فمينيسم آكادميك و فمينيسم مرسوم شكافي مي بينيد و همين طور<br />
بين نظريه و عمل و شايد شكاف بين كساني كه مي فهمند فمينيسم درباره ي چيست و آنهايي<br />
كه نمي فهمند، زيرا آنها امتياز فكر كردن يا عمل كردن را دارند؟<br />
د. ك<br />
107<br />
:<br />
من اين مسئله را به دو روش مي بينم. پيش از همه ، فقط يك زن در گروه<br />
"<br />
آگاهي بخش" من بود كه در دانشگاه تحصيل كرده بود، دانشگاه من نيز در آن زمان كه عضو<br />
آن گروه بودم هنوز تمام نشده بود. و ما همزمان آثار هگل و ماركس را مي خوانديم. يكي از<br />
توهمات آكادميك اين است كه اين متون فقط براي آكادمي ها جذاب اند. ببنيد، وقتي من در<br />
شانزده سالگي كتاب هاي هگل را به پسرها دادم، پژوهشگر هگل نبودم، اما يك هگلي بودم؛<br />
فكر مي كردم ايده ها قلب هاي اين مردان جوان را كه فقط با اين ايده ها مأنوس نبودند تسخير<br />
خواهد كرد. درگير شدن در يك نظم مي تواند چيزي باشد كه فمينيست هايي كه در آكادمي
فمينيسم و ماركسيسم<br />
ترجمه ي نسيم روشنايي<br />
ها هستند را از فمينيست هايي كه مجذوب چنين متوني هستند اما آن متون را از صميم قلب<br />
با روشي بسيار متفاوت درك مي كنند، تميز دهد. تفسير ديگري كه مي خواهم ارائه دهم راجع<br />
به وسواس به قانون است<br />
)<br />
به معني نظام قانوني و نه روان شناختي ، با وجود اين كه آنها<br />
هميشه به هم ارتباط دارند). فمينيسم موج دوم برخي از ما<br />
"<br />
دختران" را به مدارس قانوني<br />
خود جذب كرد. اما قانوني كردن فمينيسم و وسواس اش به قانون در پس آكادمي هاي قانوني<br />
محو شد و من فكر مي كنم تا اندازه اي به اين دليل، فمينيسم موج دوم به جاي اين كه عمل<br />
مستقيم انجام دهد به قانون متوسل شد و من اين مسئله را در بخشي از سوگيري هاي دوره<br />
هاي درسي مي ديدم. براي مثال در بحث پرونوگرافي، يك جنبش صنفي در صنعت سكس<br />
وجود داشت كه تا اوايل دهه ي 90 هم ادامه داشت، اما فمينيست ها با اين جنبش صنفي<br />
Andrea<br />
متحد نشدند؛ به جاي آن، ما در همه حال، درباره ي احكام آندريا دوركين )<br />
، نويسنده و فمينيست راديكال امريكايي. م) و كاترين مكينون Catharine<br />
Dworkin<br />
، وكيل، پژوهشگر، معلم و فعال فمينيست امريكايي. م<br />
(<br />
كه تماما مباحثي<br />
Mackinnon )<br />
قانوني بودند بحث مي كرديم. اكنون مي دانم كه وقتي نوشتن درباره ي پرونوگرافي را شروع<br />
كردم فهميدم كه بايد يكي از تشكيل دهندگان اين اتحاديه را پيدا كنم و اين كار را كردم. اما<br />
به او نه توجهي شد و نه تحت فشار قرار گرفت. من فكر مي كنم عنصر محافظه كار فمينيسم<br />
به طور جدي اين واقعيت را ناديده گرفت كه ما در حال تجربه ي يك دموكراسي بنيادين<br />
هستيم. اين مسئله مرا به سه سطح بازنمايي ام بازمي گرداند. اين شكاف بين فمينييست هايي<br />
كه اصولا به قانون استناد مي كنند و فمينيست هايي كه عمدتا به كنش جمعي استناد مي<br />
كنند به ندرت بيان شده است زيرا ، دست كم ، از يك جهت، در ايالات متحده فمينيسم بيشتر<br />
به پيروزي هاي حقوق مدني مرتبط است. در هر صورت فمينيسم براي من بسيار فراتر از حقوق<br />
مدني بوده است.<br />
108
فمينيسم و ماركسيسم<br />
ترجمه ي نسيم روشنايي<br />
: ا. ب<br />
موضع شما درباره ي مسئله ي حقانيت سياسي و تمايل به ارائه ي زبان قانوني براي<br />
توصيف روابط چيست؟<br />
: د. ك<br />
اين مسئله مرا به تام ناگل و " تربيت جديد<br />
" يا<br />
" سكوت جديد" او بازمي گرداند.<br />
زماني كه شما از اصطلاحات لاكاني استفاده مي كرديد، من فمينيسم را به مثابه ي تصديق<br />
نوعي سكوت در موقعيت هاي معين عمومي ديدم و آن را به مثابه ي تصديق حقانيت سياسي<br />
نديدم. اين واقعيت كه دانشجويان زن در دانشكده هايشان پرسه مي زنند و ديگر براي شنيدن<br />
گفته هاي اساتيدشان" رويكرد انتقادي خوبي" ندارند از نظر سياسي درست نيست، اما اين<br />
مسئله درباره ي حمايت از " عموميت" براي فضاي عمومي است. بنابراين وقتي فمينيست ها<br />
براي مشكلاتي كه كلينتون به بار آورده است، متهم مي شوند، من چنين استدلال خواهم كرد<br />
كه اين امر، يك سوء تعبير كامل از مسئله ي آزار جنسي است.<br />
من اين نظر را : ا. ب<br />
كه " حقانيت سياسي" زبان نادرستي است، بسيار به ندرت شنيده<br />
ام. آنچه ما درباره ي آن صحبت مي كنيم مردمي هستند كه با يكديگر به روشي مسئولانه و<br />
شرافتمندانه رفتار مي كنند. اين مسئله واضح است زيرا هيچ كس تا كنون با زنان و مردمي كه<br />
سفيد پوست نيستند به اين شيوه رفتار نكرده است كه بتوان به آن استناد و تكيه كرد. من اين<br />
را به عنوان فردي يهودي كه در اروپا زندگي مي كند، مي گويم.<br />
: م. ك<br />
در پايان مي خواهم از شما بپرسم<br />
به نظر شما موضوعات فمينيستي دهه ي بعد<br />
چه هستند؟<br />
109
فمينيسم و ماركسيسم<br />
ترجمه ي نسيم روشنايي<br />
: د. ك<br />
اولا، همان طور كه اليزابت هم بيان كرد، مبارزه، امر زنانه را در قانون به مثابه ي<br />
فضاي بازنمايي تعين مي بخشد كه براي من يك بيان جديد بنيادين از رابطه ي دولت براي<br />
مرزبندي با خويشاوندي است يا آنچه سابقا " خون تباري" خويشاوندي ناميده مي شد. اين از<br />
نظر سياسي به مبحثي كاربردي از مبارزه براي فرمول بندي مجدد حقوق مدني مان، جدا از<br />
ايده ي جنسيت منجر خواهد شد، در جايي كه اصطلاح " جنسيت" بسيار قديمي شده است؛<br />
اين مبارزه شامل احقاق حقوق گي ها و لزبين ها، حقوق فرا جنسيتي ها و حقوق فراجنسي<br />
هاست.<br />
همچنين، مبارزه ي سياسي بايد اتحاد بين نسلي<br />
براي نمادپردازي مجدد مادري و<br />
خواستن چيزهايي كه مي تواند بين مادران و دختران و بين زنان در سياست فمينيستي بيان<br />
شوند را در برگيرد. اگر شما، به طور جدي، ايده ي ساختن زنانگي درون تفاوت جنسي را در<br />
حيطه ي قانون اتخاذ مي كرديد، آن گاه بايد بسياري از مبارزات سياسي كه تا به حال صورت<br />
گرفته را به گونه اي بنيادين دوباره تشريح مي كرديد، زيرا شما در حال چالش با پذيرش نوع<br />
اصلي ساختار خويشاوندي بوديد. اين فضاي كاملي براي كنش جمعي و انواع متفاوت اتحادها<br />
ايجاد مي كند كه مي تواند آنچه را ما مبارزه با پدرشاهي مي ناميديم، دوباره قاعده مند كند و<br />
ما را به آن پيوند زند. بنابراين مي خواهم بگويم كه روش هايي وجود دارند كه مي توانيم دوباره<br />
به برخي از بينش هاي قديمي موج دوم فمينيسم در مبارزه با پدرشاهي با روشي جديدتر و با<br />
تسلط بيشتري كه به روانكاوي داريم و آن را در اين مصاحبه نيز به كار برديم، بپيونديم، چنين<br />
روش هايي فضاهاي واقعي براي مبارزه به ما مي دهد.<br />
دوم اين كه من فكر مي كنم مبارزه با سرمايه داري به اندازه ي مسائل ديگر اهميت دارد.<br />
هر سياستي كه ما اتخاذ كنيم، شامل نقد نظري يا عملي سياست هويت، هميشه بايد در زمينه<br />
اي از تعهد اخلاقي براي مبارزه عليه وضعيت سرمايه داري در ايالات متحده انجام گردد. در غير<br />
110
فمينيسم و ماركسيسم<br />
ترجمه ي نسيم روشنايي<br />
اين صورت، همان طور كه توني موريسون<br />
) (Toni Morrison)<br />
نويسنده ي امريكايي. م<br />
به (<br />
درستي توضيح مي دهد، امتياز خوشايندي براي مردم سفيد پوست است تا پايان پذيرش هويت<br />
هاي ديگر مردمان را درخواست كنند. من فكر مي كنم ما بايد از آنچه انواع سياست ها را<br />
ممكن مي سازد به درستي آگاه باشيم، اما مبارزه عليه سرمايه داري براي من بسيار بيشتر از<br />
مبارزه ي محلي اهميت دارد. ما با مسئوليت مان براي تغيير جهان، مطابق با درخواست كليت<br />
، چپ هستيم، و اين رويكرد ما با جلوگيري از سلسله مراتب هاي موقعيت استعماري آغاز مي<br />
شود.<br />
111
فمينيسم و ماركسيسم<br />
ترجمه ي نسيم روشنايي<br />
پانوشت ها<br />
1.Drucilla Cornell, At the Heart of Freedom: Feminism, Sex,<br />
and Equality (Princeton:<br />
Princeton University Press, 1988.<br />
2.Drucilla Cornell, Beyond Accommodation: Ethical Feminism,<br />
Deconstruction, and the<br />
Law (New York: Routledge, 1991; rpt. Boulder, Colo.: Rowman<br />
and Littlefield,<br />
1999.<br />
3. Sappho, unpublished translation, on file with the author.<br />
112
فمينيسم و ماركسيسم<br />
ترجمه ي نسيم روشنايي<br />
113