16.03.2014 Views

ﻓﻤﻴﻨﻴﺴﻢ و ﻣﺎرﻛﺴﻴﺴﻢ

ﻓﻤﻴﻨﻴﺴﻢ و ﻣﺎرﻛﺴﻴﺴﻢ

ﻓﻤﻴﻨﻴﺴﻢ و ﻣﺎرﻛﺴﻴﺴﻢ

SHOW MORE
SHOW LESS

You also want an ePaper? Increase the reach of your titles

YUMPU automatically turns print PDFs into web optimized ePapers that Google loves.

فمينيسم و ماركسيسم<br />

ترجمه ي نسيم روشنايي<br />

فمينيسم و ماركسيسم<br />

ترجمه ي<br />

نسيم روشنايي<br />

0


فمينيسم و ماركسيسم<br />

ترجمه ي نسيم روشنايي<br />

Feminism &<br />

Marxism<br />

Translated by:<br />

Nasim Roshanaei<br />

1


فمينيسم و ماركسيسم<br />

ترجمه ي نسيم روشنايي<br />

فهرست<br />

پيشگفتار<br />

فصل اول :<br />

4.................................................................................................................................................<br />

ديدگاه هاي فمينيستي درباره ي طبقه و كار<br />

8.......................................................<br />

2<br />

4<br />

5<br />

6<br />

7<br />

8<br />

1- ماركسيسم ، كار و طبيعت انسان...............................................................................................‏‎10‎<br />

- تحليل هاي ماركسيست-‏ فمينيستي.......................................................................................‏‎12‎<br />

3- تحليل هاي موج اول فمينيستي درباره ي زنان و كار...........................................................‏‎12‎<br />

- تحليل هاي موج دوم فمينيستي درباره ي خانه داري.........................................................‏‎15‎<br />

- شكاف خصوصي/‏ عمومي و دلالت هايش.................................................................................‏‎17‎<br />

- نظريه هاي روانكاوانه درباره ي زنان و كار...............................................................................‏‎22‎<br />

- نظريه هاي اخلاق گرايانه از كار زنان در مراقبت و نگه داري..............................................‏‎24‎<br />

- نظريات فمينيستي مدرن در مقابل نظريات فمينيستي پست مدرن.................................‏‎26‎<br />

2


فمينيسم و ماركسيسم<br />

ترجمه ي نسيم روشنايي<br />

9<br />

- نژاد،‏ طبقه و تحليل هاي فمينيستي ميان حوزه اي.............................................................‏‎28‎<br />

كتاب شناسي.........................................................................................................................................‏‎35‎<br />

فصل دوم : فمينيسم سوسياليست چيست؟.................................................................................‏‎50‎<br />

فصل سوم : ماركسيسم فمينيست / ماترياليسم فمينيست.......................................................‏‎63‎<br />

كتاب شناسي.........................................................................................................................................‏‎79‎<br />

فصل چهارم : عودتي براي آينده ‏(مصاحبه اي با دراسيلا كورنل)..........................................‏‎81‎<br />

پانوشت ها<br />

112..........................................................................................................................................<br />

3


فمينيسم و ماركسيسم<br />

ترجمه ي نسيم روشنايي<br />

پيشگفتار<br />

اين كتاب خلاصه اي است از رويكرد نظري فمينيستي چپگرا كه علاوه بر نقش پدر شاهي و<br />

تاثير دوتايي هاي جنسي مسلط و ديگر عوامل،‏ نقش كار و طبقه<br />

مي كند.‏<br />

را نيز بر زندگي زنان<br />

بررسي<br />

نظريات آن فرگوسن Ferguson) (Ann در فصل اول كتاب كه به طبقه و كار مي پردازد.‏<br />

در اينجا رويكرد ماركسيستي به تنهايي و سپس ارتباط آن با جنبش فمينيستي يعني تحليل<br />

هاي ماركسيست فمينيستي بررسي مي شود.‏ پس از آن به تحليل هاي فمينيست هاي موج<br />

اول درباره ي زنان و كار پرداخته مي شود و سپس نظريات فمينيست هاي موج دوم درباره ي<br />

خانه داري ارائه مي شود.‏ در اين ميان برخي ديدگاه هاي فمينيست هاي راديكال و ليبرال نيز<br />

بررسي مي شود.‏ بعد از آن به نظريات روانكاونه درباره ي مسئله ي كار و زنان و همچنين به<br />

4


فمينيسم و ماركسيسم<br />

ترجمه ي نسيم روشنايي<br />

كارهاي مراقبتي و پرستاري زنانه نيز از لحاظ اخلاقي اشاره مي شود.‏ بخش بعدي به نظريات<br />

فمينيستي مدرن در مقابل نظريات پست مدرن و پسااستعماري ها،‏ شالوده شكنان و<br />

پساساختارگراها مي پردازد.‏ بخش آخر فصل اول به مسئله ي نژاد،‏ طبقه و تحليل فمينيستي<br />

ميان حوزه اي روي مي آورد<br />

.<br />

بسياري از مباحث نظري فمينيستي معاصر به مطالعات ميان<br />

حوزه اي و تركيب تحليل هاي موضوعات خاص تمايل دارند كه مي كوشند به جنسيت،‏ طبقه،‏<br />

نژاد و سكسواليته به صورت عام،‏ تأكيد يكساني داشته باشند بدون اين كه خود را با دسته<br />

بندي هايي مانند ليبرال،‏ راديكال يا ماترياليست،‏ كه در مباحث اوليه ي فمينيستي دسته بندي<br />

مي شد،‏ تعريف كنند.‏<br />

فصل دوم كتاب،‏ مقاله اي است از باربارا ارنريچ Ehrenreich) ،(Barbara فمينيست<br />

سوسياليستي<br />

كه<br />

كوشيده است تعريفي جامع از اين رويكرد<br />

ارائه كند.‏<br />

او دراين مقاله<br />

ابتدا<br />

توضيح مختصري از ماركسيسم و فمينيسم ارائه مي كند و سپس به لزوم پيوند اين دو رويكرد<br />

براي مبارزه ي منسجم فمينيستي تاكيد مي ورزد.‏ او به بي عدالتي بنياديني كه هم در جوامع<br />

طبقاتي و هم در ساختار تقسيم جنسي خويشاوندي پدر سالار وجود دارد اشاره مي كند و<br />

سنتز مبارزه با اين دو نوع بي عدالتي را نه به طور مطلق،‏ اما در " سوسياليسم فمينيسم"‏ مي<br />

جويد.‏<br />

E. ،(Martha ماركسيست<br />

Gimenez)<br />

فصل<br />

سوم،‏ مقاله اي است<br />

از مارتا خيمنز<br />

فمينيستي كه در اين مقاله تفاوت ماركسيسم فمينيستي و ماترياليست فمينيسم را نقد و<br />

بررسي مي كند.‏ او در اين مقاله سعي دارد ابهاماتي كه در مورد ماركسيسم فمينيستي وجود<br />

دارد را رفع كند و مانند برخي از ماترياليست فمينيست ها و سوسياليست فمينيست ها معتقد<br />

5


فمينيسم و ماركسيسم<br />

ترجمه ي نسيم روشنايي<br />

نيست كه نظريات ماركس و انگلس براي تحليل ماركسيست فمينيستي ناكافي و عقيم اند،‏<br />

برعكس،‏ وي به پويايي هاي نظريه ي آنها در حيطه هاي فرهنگي نيز تاكيد دارد.‏<br />

فصل آخر كتاب نيز مصاحبه اي با سوسياليست فمينيست و حقوقداني به نام دراسيلا<br />

كورنل(‏Cornell (Drucilla است.‏ دراسيلا كورنل در اين مصاحبه خود را فمينيستي ابراز مي<br />

كند كه همزمان چپگراست و با سرمايه داري نيز مبارزه مي كند.‏ او به اهميت مفهوم حق و<br />

سوژه در جامعه و مبارزه تاكيد دارد و فمينيسم خود را نيز " فمينيسم اخلاقي " مي نامد.‏<br />

هدف من از گردآوري اين مجموعه،‏ ارائه ي مختصر رويكردهايي در جنبش فمينيستي<br />

است كه نقش جامعه ي طبقاتي،‏ كار و شيوه ي توليد و در حال حاضر سرمايه داري را نيز در<br />

تحليل و استراتژي مبارزه در نظر مي گيرند و ايده ي ماركسيسم را به فمينيسم پيوند مي<br />

زنند.‏ آشكار است كه در طول تاريخ بر زنان به عنوان اعضاي درجه ي دو جامعه ي طبقاتي،‏<br />

علاوه بر ستم طبقاتي تحميلي بر تمامي فرودستان اعم از هر دو جنس،‏ ستم و تبعيضي مضاعف<br />

نيز تحميل مي شود و اين تبعيض هنوز هم به شيوه هاي مختلف و در مقياس هاي مختلف<br />

ادامه دارد.‏<br />

برخاستن نظام سركوبگر پدرشاهي از دل جامعه ي طبقاتي و رشد اديان پدرسالار<br />

در به انقياد كشاندن و استثمار زنان نقش بسيار مهمي داشته و دارد.‏ اما بايد دقت كنيم كه<br />

پدرشاهي زاده ي جامعه ي طبقاتي بود،‏ بنابراين صرفا نمي توان مانند فمينيست هاي راديكال<br />

تنها عامل سركوب تاريخي زنان را پدرشاهي قلمداد كرد.‏ جامعه ي طبقاتي و نفوذ اديان،‏ هم در<br />

روان افراد و هم در سياست هاي حكومت ها در به بند كشيدن و استثمار زنان نقش بسيار<br />

مهمي داشته و دارند و تمام اين عوامل در زنجيره اي منسجم به هم مرتبط اند.‏ همانقدر كه<br />

آموزه هاي مذاهب،‏ ستم بر زنان را توليد و بازتوليد مي كنند،‏ جامعه ي طبقاتي نيز همدست با<br />

6


فمينيسم و ماركسيسم<br />

ترجمه ي نسيم روشنايي<br />

پدرشاهي اين ستم و تبعيض را توليد و بازتوليد مي كند.‏ و همان طور كه نقش تحليل هاي<br />

فرهنگي و سياست هاي هويتي،‏ جنسي،‏ نژادي ، قومي و روانكاوانه در رويكردهاي فمينسيتي<br />

لازم است،‏ نمي توان از نقش تعيين كننده ي اقتصاد در زيست اجتماعي گذشته و حال زنان<br />

چشم پوشيد.‏ هيچ انساني از زيست اقتصادي خود جدا نيست و در نظر نگرفتن اين مسئله يا از<br />

سر ناداني است يا منافع طبقاتي خاصي را دنبال مي كند.‏ مثلا در روند مبارزات فمينيستي،‏<br />

برخي فمينيست هاي بورژوا در مطالبات خود همواره به حق رأي و كسب حقوق مدني<br />

يا<br />

برابري در قدرت و ثروت و جايگاه مقتدر اجتماعي با مردان بسنده كرده اند و در مبارزات شان<br />

بر مطالبات زنان پرولتاريا و فرودست و اقليت،‏ چشم فرو بسته اند.‏<br />

از سوي ديگر،‏ ما زنان صرف نظر از هر جنسي كه به ما منسوب شده است،‏ انسان هستيم و<br />

مطالبات ما از بين بردن دوتايي هاي جنسي،‏ جامعه ي طبقاتي،‏ از بين بردن خرافات<br />

و<br />

متافيزيك سركوبگر و هر نوع تبعيض در حيطه هاي عمومي و خصوصي زندگي مان است.‏ براي<br />

مثال،‏ نمي توان جامعه اي تصور كرد كه در آن زنان آزاد و برابر باشند و تمام عوامل سركوب و<br />

استثمار بر زنان از بين رفته باشد،‏ اما مردان آن جامعه تحت انقياد باشند.‏ بنابراين مبارزه ي ما<br />

مبارزه اي بنيادين و مستمر و همه جانبه است كه در نهايت ضرورتا مي بايست به نابودي<br />

جامعه ي طبقاتي،‏ سرمايه داري و مالكيت خصوصي بر ابزار توليد،‏ پدرشاهي،‏ اديان و خرافه<br />

هاي سركوبگر و تخديري،‏ هرگونه تبعيض نژادي و قومي،‏ هر گونه دوتايي جنسي،‏ دگر جنس<br />

گرايي اجباري و رسيدن به آزادي هاي فردي و مدني و آگاهي و برابري تمام انسان ها منجر<br />

شود،‏ و گرنه مبارزه اي كوته نظر و كم مايه خواهد بود.‏<br />

نسيم روشنايي-مارس 2010<br />

7


فمينيسم و ماركسيسم<br />

ترجمه ي نسيم روشنايي<br />

ديدگاه هاي فمينيستي<br />

درباره ي طبقه و كار<br />

آن فرگوسن<br />

(Ann Ferguson)<br />

يك نقطه شروع خوب براي مباحثات نظري درباره ي زنان،‏ طبقه و كار،‏ جايي است كه در<br />

تقاطع با ماركسيسم و فمينيسم قرار مي گيرد.‏ چنين مباحثاتي تنها به واسطه ي تحقيقات<br />

آكادميكي شكل نگرفتند،‏ بلكه،‏ به عنوان پرسش هايي درباره ي رابطه ي بين ستم بر زنان و<br />

آزادي و سياست هاي طبقاتي جناح چپ،‏ اتحاديه هاي صنفي و جنبش هاي فمينيستي در<br />

اواخر قرن نوزدهم و اوايل قرن بيستم،‏ به خصوص در امريكا،‏ بريتانيا و اروپا،‏ شكل يافتند.‏<br />

همچنين ضروري خواهد بود كه براي درك مفهوم كار،‏ ديدگاه هاي فلسفي گوناگوني را بررسي<br />

كنيم،‏ به روشي كه كار زنان و فعاليت هاي خانگي شان را شامل مي شود و يا حتي نه لزوما<br />

8


فمينيسم و ماركسيسم<br />

ترجمه ي نسيم روشنايي<br />

تحت اين مقوله،‏ بلكه بررسي اين امر كه ويژگي هاي خاص كار خانگي از چه طريق قادر هستند<br />

يا قادر نيستند تا با " شيوه هاي متفاوت آگاهي"‏ و ديدگاه هاي متفاوت درباره ي اخلاقيات<br />

ارتباط يابند.‏<br />

همچنين<br />

بررسي مباحثه ي بين ديدگاه هاي ذات گرايان و مفسران اجتماعي<br />

درباره ي تفاوت هاي بين جنس به مثابه ي شالوده اي براي تقسيم جنسي كار در شناخته شده<br />

ترين جوامع انساني ضروري خواهد بود.‏<br />

ارتباط بين زنان به مثابه ي يك گروه اجتماعي با تحليل طبقاتي اقتصاد،‏ مباحثات سياسي<br />

اي را هم در محافل ماركسيست ها و هم فمينيست ها نسبت به چالش جنبش زنان با سلطه ي<br />

مردانه برانگيخته است،‏ اين كه آيا مي توان مجموعه ي مشتركي از منافع زنان را وراي نژاد،‏ قوم<br />

و طبقه در نظرگرفت.‏ اگر چنين منافع مشتركي وجود ندارند،‏ پس چه چيز مي تواند جنبش<br />

زنان ماندگاري ايجاد كند و اين جنبش اصولا چطور مي تواند از ترفيع منافع طبقه ي متوسط<br />

سفيد پوست و زنان ثروتمند طفره رود؟ در اين فضا،‏ كدام زنان خود را به عنوان يك گروه<br />

سياسي سازماندهي مي كنند كه از<br />

صفوف سنتي طبقاتي ميان بر بزنند و آنها تحت چه<br />

شرايطي در مقابل نيروي مترقي براي تغيير اجتماعي،‏ تأثيري محافظه كارانه دارند؟ اگر مسائل<br />

زنان فقير و طبقه ي كارگر با مسائل زنان طبقه ي متوسط و طبقات مرفه متفاوت است،‏ چگونه<br />

مي توان به جنبش زنان طبقه ي متوسط اعتماد<br />

كرد؟ علاوه بر اين موضوعات،‏ مجموعه<br />

موضوعاتي وجود دارد كه با مطالعات تطبيقي بينافرهنگي زنان،‏ كار و اقتدار خويشاوندي در<br />

جوامع مختلف وابسته هستند،‏ همچنين تحليل اين مسئله كه كار زنان چگونه به فرايندهاي<br />

جهاني شدن مرتبط است.‏<br />

9


فمينيسم و ماركسيسم<br />

ترجمه ي نسيم روشنايي<br />

:1<br />

ماركسيسم ، كار و طبيعت انسان<br />

ماركسيسم به عنوان يك فلسفه ي طبيعت انسان،‏ به مركزيت كار در تكوين طبيعت انسان و<br />

خودشناسي او تأكيد مي كند.‏ به مقالات ماركس مراجعه كنيد.‏ هم تغيير روابط تاريخي بين كار<br />

انسان و طبيعت،‏ و هم رابطه ي انسان ها با يكديگر در توليد و تقسيم كالاها براي رفع<br />

نيازهاي مادي،‏ طبيعت انسان را در دوره هاي مختلف تاريخي به شيوه هاي متفاوتي شكل مي<br />

دهد:‏ مردم چادرنشين با مردم كشاورز يا مردم صنعتي متفاوت اند.‏ ماركسيسم به عنوان يك<br />

فلسفه ي تاريخ و تغييرات اجتماعي،‏ در تحليل خود از نابرابري هاي اجتماعي و استثمار،‏ بر<br />

روابط اجتماعي كار در شيوه هاي مختلف اقتصادي توليد تأكيد مي كند كه شامل روابط سلطه،‏<br />

مانند نژادپرستي و تبعيض جنسي است.‏<br />

ماركس )<br />

،1950 ،1844<br />

‎9-1906‎؛ ماركس و انگلس<br />

‎1850‎؛ انگلس 1942).<br />

در سرمايه داري،‏<br />

سيستمي كه آنها بيش از همه تحليل<br />

،1848<br />

كردند،‏ منطق سود،‏ طبقه ي بورژوا را به توسعه ي نيروهاي مولد زمين و كار سوق داد و سرمايه<br />

به واسطه ي گسترش بازارها،‏ زمين را به كالا تبديل كرد و طبقه ي كارگر<br />

)<br />

فرودست)‏ را نيز<br />

مجبور كرد تا از دوران فئودالي و محصولات مستقل كشاورزي گذر كرده و به كار مزدي تن<br />

دهند.‏ ماركس و انگلس استدلال مي كنند كه تبديل كل كار به كالا،‏ نه تنها كارگران بيگانه<br />

شده را براي كسب نيروي توليد از آنها خريد و فروش مي كند،‏ بلكه،‏ براي كارگران،‏ كارخانه ها<br />

و خطوط انبوه توليد را اشتراكي مي كند.‏ اين موارد،‏ براي كارگران فرصتي ايجاد مي كند تا بر<br />

عليه سرمايه داري با هم متحد شوند و خواستار اشتراكي شدن مالكيت خصوصي بر ابزار توليد،‏<br />

يعني سوسياليسم يا كمونيسم باشند.‏<br />

10


فمينيسم و ماركسيسم<br />

ترجمه ي نسيم روشنايي<br />

بر طبق تحليل مشهور انگلس از موقعيت زنان در شيوه هاي مختلف تاريخ اقتصادي توليد<br />

در كتاب " منشأ خانواده،‏ مالكيت خصوصي و دولت"‏ (1942)، زنان در آغاز ، در شيوه هاي<br />

توليد اشتراكي تحت سازماندهي هاي خانواده هاي مادر تبار،‏ اگر از مردان قدرتمندتر نبودند با<br />

آنها برابر بودند.‏ وقتي مالكيت خصوصي به مثابه ي يك شيوه ي توليد به وجود آمد،‏ زنان قدرت<br />

خود را از دست دادند.‏ كنترل مردان بر مالكيت خصوصي و در نتيجه توانايي در افزودن كالاهاي<br />

مازاد،‏ نوع خانواده ي مادرتبار را به خانواده ي پدرشاهي تبديل كرد،‏ كه در اين نوع خانواده،‏<br />

زنان و اغلب برده ها<br />

[ 1 ]<br />

به مالكيت پدر و شوهر در آمدند.‏<br />

ظهور سرمايه داري باعث جداسازي كار خانگي از توليد كالاها شد و مردان ، به نان آوران<br />

خانه ي زنان خانه دار كه از نظر اقتصادي وابسته ي مردان بودند،‏ تبديل شدند،‏ اين روند،‏<br />

كنترل مردان بر زنان را در خانواده ي هسته اي بيشتر كرد.‏ در عين حال،‏ سرمايه داري با ايجاد<br />

امكان هايي براي كار مزدي زنان و استقلال اقتصادي از شوهران و پدرانشان،‏ امكان رهايي آنان<br />

از خانواده ي پدرشاهي را نيز به وجود مي آورد.‏ انگلس تأكيد مي كند كه اگر چه به واسطه ي<br />

مسئله ي بي دستمزد بودن خانه داري،‏ بخش عمده و شخصي وظيفه ي زنان به مبارزه با<br />

تقسيم جنسي كار در سرمايه داري اختصاص مي يابد،‏ اما آزادي كامل زنان تنها مي تواند با<br />

رشد سوسياليسم و اشتراكي شدن خانه داري و بچه داري توسط خدمات اجتماعي اي كه دولت<br />

فراهم مي كند،‏ به دست آيد.‏ بدين سبب،‏ استدلال بيشتر ماركسيست هاي معاصر اين است كه<br />

براي آزادي زنان لازم است فمينيست ها براي مبارزه با سرمايه داري به طبقه ي كارگر ملحق<br />

شوند.‏ Cliff) كليف .( 1984<br />

11


فمينيسم و ماركسيسم<br />

ترجمه ي نسيم روشنايي<br />

: 2<br />

تحليل هاي ماركسيست-‏ فمينيستي<br />

بيشتر متفكران ماركسيست فمينيست و برجسته ترين شان در ميان جامعه شناسان و انسان<br />

شناسان،‏ مطالعات بينافرهنگي و تاريخي بسياري درباره ي اشكال نخستين خويشاوندي و<br />

اقتصاد و نقش آن در تقسيم جنسي يا جنسيتي كار در درك يا حمايت از قدرت اجتماعي زنان،‏<br />

Rosaldo and Lamphere<br />

، Leacock 1972<br />

) انجام داده اند ،cf. Reed 1973<br />

.( 1974<br />

آنها همچنين،‏ در ارزيابي رشد اقتصادي جهان سرمايه داري به مثابه ي نيرويي مغاير<br />

با آزادي زنان (1978 (Saffioti كوشيده اند و استدلال كرده اند كه آزادي همگاني و جهان<br />

شمول زنان به توجه به موقعيت هاي وخيم نياز دارد:‏ مانند فقر كارگران زن در كشورهاي پسا<br />

استعماري<br />

.(Sen & Grown 1987)<br />

ديگر فمينيست هاي انسان شناس استدلال مي كنند<br />

كه تغييرات ديگر،‏ به جز نقش زنان در توليد،‏ كليد فهم وضعيت و قدرت اجتماعي زنان هستند<br />

.(Leghorn and ؛ Parker 1981 Sanday 1981)<br />

با اين حال،‏ ديگر مورخان اقتصادي<br />

فمينيست،‏ مطالعاتي تاريخي در شيوه هايي كرده اند كه نژاد،‏ طبقه،‏ قوم،‏ زنان را در موقعيت<br />

Amott and<br />

متفاوتي نسبت به توليد قرار داد،‏ براي مثال،‏ در تاريخ امريكا<br />

(1983 Davis؛<br />

.(Matthaei 1991<br />

در پايان برخي از ماركسيست فمينيست ها استدلال كرده اند كه كار زنان<br />

در توليد بيولوژيكي و اجتماعي،‏ عامل اصلي تمام شيوه هاي توليد است و اين مسئله اغلب از<br />

سوي اقتصاددانان ماركسيست ناديده گرفته مي شود.(‏‎1969‎ Benston ؛ .(Vogel 1995<br />

: 3<br />

تحليل هاي موج اول فمينيستي درباره ي زنان و كار<br />

تحليل هاي فمينيستي اي كه نقش كار زن را در تفسير اجتماعي جنسيت و جاودان سازي<br />

سلطه ي مردانه برجسته كرده<br />

اند،‏ توسط مقوله پردازاني مانند جگر<br />

،(Jaggar) راتنبرگ<br />

12


فمينيسم و ماركسيسم<br />

ترجمه ي نسيم روشنايي<br />

،(1980) (Barrett) برت ،(2000) (Tong) تانگ ،(1978) [Struhl] (Rothenberg)<br />

(Walby)<br />

جگر (1983)<br />

و والبي<br />

(1990)، ليبرال،‏ راديكال،‏ ماركسيست،‏ و سوسياليست<br />

فمينيست ناميده شده اند.‏ ]<br />

[ 2<br />

هرچند كه،‏ طبقه بندي كردن مقوله هاي ليبرال،‏ ماركسيست<br />

و مقوله هاي سوسياليستي،‏ هم در چشم اندازهاي فمينيست هاي سابق موج اول جنبش<br />

فمينيستي زنان و هم در رويكرد هاي شالوده شكنان معاصر،‏ پساساختارگراها و پسا استعماري<br />

ها بسيار به ندرت صدق مي كند.‏<br />

تعدادي از فمينيست هاي موج اول درباره ي كار و طبقه به مثابه ي مسائل اصلي آزادي<br />

زنان نوشته اند،‏ مانند شارلوت پركينز گيلمن<br />

(Charlotte Perkins Gilman)<br />

فمينيستي كه بسيار تحت تأثير دارونيسم و مدرنيسم اتوپيايي قرن نوزدهم بود<br />

سوسياليست<br />

Gilman )<br />

،(1898, 1910, 1979 اما گلدمن Goldman) (Emma<br />

آنارشيست (1969)، و سيمون<br />

دوبوآر Beauvoir) (Simone de اگزيستانسيالسيت،‏ راديكال فمينيست و كمي ماركسيست<br />

.(1952)<br />

اين مباحثاتي كه به اين واسطه،‏ پيرامون جايگاه جنبش زنان در سياست طبقاتي در<br />

اوايل و اواسط قرن بيستم برخاست،‏ با مباحاثات سال 1960، وقتي نظريه پردازان فمينيست<br />

مي كوشيدند خود را از جنبش هاي ضد جنگ ويتنام و حقوق مدني آن دوره مجزا كنند،‏<br />

متفاوت بود.‏<br />

بحث درباره ي نقش اقتصادي و اجتماعي خانه داري و ارتباط آن با ستم بر زنان مسئله اي<br />

قديمي است كه هم در جنبش فمينيستي موج اول و هم موج دوم در امريكا،‏ بريتانيا و اروپا<br />

يك ويژگي مشترك محسوب مي شد.‏ در هر دوره،‏ مسئله ي بنيادي اين است كه چگونه شكاف<br />

خصوصي/‏ عمومي جوامع سرمايه داري را از بين ببريم كه در آن نقش تناسلي زنان،‏ هم كارشان<br />

13


فمينيسم و ماركسيسم<br />

ترجمه ي نسيم روشنايي<br />

را به خانه محدود مي كند و هم براي آنها باعث ايجاد"‏ شيفت دوم(‏ عصر)"‏ كار بي دستمزد در<br />

خانه و بچه داري بي دستمزد مي شود.‏ جنبش موج اول بيان مي كند كه ايدئولوژي مسلط<br />

براي زنان طبقات مرفه و متوسط در دوره ي ويكتوريايي،‏ پاكدامني،‏ تقوا و انقياد بود<br />

همچنين )<br />

آيين زنانگي راستين ناميده مي شد)،‏ و بحث آنها بر اين مسئله متمركز بود كه آيا بايد خانه<br />

داري را در فضايي خصوصي كه آن را علمي و كارآمدتر مي سازد،‏ حفظ كنيم<br />

Beecher )<br />

"<br />

;1841)، Richards 1915 يا آن را با آوردن به فضاي عمومي "<br />

اشتراكي و اجتماعي<br />

كنيم،‏ همان طور كه ، شارلوت پركينز گيلمنِ‏ سوسياليست ‏(‏‎1898‎‏)از آن حمايت مي كرد.‏<br />

در امريكا"‏ خانه داري همگاني"‏ كه بخشي از جنبش مترقي سال هاي 1890 تا اوايل قرن<br />

بيستم بود ، با رأي گيري،‏ از بين بردن رشوه و فساد در سياست،‏ ايجاد خانه هايي براي آموزش<br />

و حمايت از مهاجران و تشكيل جنبش صلح زنان و غيره،‏ از اين ايده حمايت مي كرد كه زنان<br />

. (cf. Jane<br />

ارزش<br />

هاي مثبت خود را با"‏<br />

مادري در فضاي عمومي"‏<br />

به اشتراك بگذارند.‏<br />

Addams 1914)<br />

اختلاف درباره ي ناچيز پنداشتن يا ارزش قائل شدن براي نقش متمايز و مهارت هاي مادري به<br />

مثابه ي كاري كه زنان در آن از لحاظ طبيعي برترند يا ديدن مادري به مثابه ي امري كه<br />

شانس زنان را براي داشتن استقلال اقتصادي و برابري با مردان در فضاي عمومي محدود مي<br />

كند،‏ در مباحثات بين الن كيز<br />

(1914 ,1909) و گيلمن نيز مشهود بود.‏<br />

(Ellen Keys)<br />

كيز جنبه ي متفاوتي را نمايندگي مي كرد،‏ اين كه زنان برتر هستند چرا كه مادر مي شوند؛ در<br />

حاليكه گيلمن و<br />

گلدمن مباحثات همانندي اتخاذ كردند،‏ اين كه زنان توسط خانه داري و<br />

مادريِ‏ بي جيره و مواجب محدود مي شوند و در وضعيت اجتماعي نابرابري،‏ نسبت به مردان<br />

قرار مي گيرند.‏ ] 3 [<br />

14


فمينيسم و ماركسيسم<br />

ترجمه ي نسيم روشنايي<br />

: 4<br />

تحليل هاي موج دوم فمينيستي درباره ي خانه داري<br />

مي توان نظريه پردازان در جنبش موج دوم را به واسطه ي نظريات شان درباره ي اين كه<br />

چگونه خانه داري باعث ستم بر زنان مي شود،‏ گروه بندي كرد.‏ براي مثال،‏ ليبرال فمينيست ها<br />

خانه داري را نقد مي كنند زيرا دستمزد ندارد.‏ اين مسئله زنان را وابسته ي مردان و كم ارزش<br />

مي كند،‏ زيرا كار زنان خارج از فضاي كار معنادار توليد اقتصادي عمومي است (Friedan<br />

. 1963)<br />

نظريه پردازان ماركسيست فمينيست اين امر را به عنوان بخشي از مسئله مي بينند،‏<br />

اما برخي از آنها از اين هم فراتر مي روند تا جايي كه مي گويند خانه داري بخشي از شيوه ي<br />

خانگي توليد كالاي دوران فئودالي است كه تحت سرمايه داري نيز مصرانه باقي مانده و بيانگر<br />

قدرت مردان فئودال بر زنان است (1980 .(Benston ,1969 Fox<br />

ديگر ماركسيست<br />

فمينيست ها چنين استدلال مي كنند كه<br />

خانه داري زنان بخشي از پروسه ي<br />

بازتوليد<br />

اجتماعي سرمايه داري است<br />

.(Malos 1975; ؛ Vogel 1995 Federici 1975, 2004)<br />

ضرورت بي دستمزد بودن كار بازتوليد طبقه ي كارگر باعث سود بيشتر سرمايه داران مي شود.‏<br />

تقسيم جنسي كار در توليد و بازتوليد كار است كه زنان را نسبت به مردان در موقعيت نابرابري<br />

قرار مي دهد و به سرمايه داران اين فرصت را مي دهد كه از كار بي دستمزد زنان بهره كشي<br />

كنند.‏<br />

برخي حتي چنين تحليل مي كنند كه بايد براي خانه داري پايه حقوق تعيين<br />

كرد(‏‎1974‎ Dalla؛ Costa<br />

.(Federici 1975<br />

به تازگي،‏ فدريكي<br />

(Federici)<br />

تحليلي از<br />

گذر سرمايه داري از اروپا انجام داده است.‏ او استدلال مي كند كه ظهور طبقه ي سرمايه دار<br />

بود كه به كنترل توليدمثل طبقه ي كارگر نياز داشت،‏ تا كنترل توليد مثل جسمي زنان طبقه<br />

ي كارگر را از بين ببرد و آنها را به بازتوليد كار بي جيره و مواجب در خانه با محدود كردن<br />

15


فمينيسم و ماركسيسم<br />

ترجمه ي نسيم روشنايي<br />

سقط جنين مجاب كند،‏ كه همين مسئله در اين دوران ، كمپيني عليه ساحره ها به راه انداخت<br />

.(Federici 2004).<br />

يكي از مسائل فلسفي كه درباره ي بحث خانه داري مطرح شد در اين باره بود كه چگونه<br />

مي توان بين كار،‏ بازي و فعاليت در زمان فراغت خطي ترسيم كرد،‏ وقتي كه اين فعاليت بي<br />

دستمزد باشد:‏ وقتي يك مادر با فرزندش بازي مي كند آيا در حال كار كردن است يا بازي<br />

كردن؟ اگر كار محسوب مي شود پس ساعات او در چنين فعاليتي را مي توان با ساعات كار<br />

شوهر يا شريك زندگي اش مقايسه كرد كه آيا رابطه ي استثمارگرانه اي وجود دارد،‏ براي مثال<br />

اگر ساعات كار توليدي و بازتوليدي شوهر براي خانواده اش كمتر از همسرش باشد.‏ (cf.<br />

اما در فضايي كه بچه داري<br />

به عنوان فعاليتي در فراغت،‏ مانند بازي<br />

. Delphy 1984)<br />

محسوب مي شود،‏ فعاليتي شمرده مي شود كه في نفسه باارزش است<br />

(Ferguson 2004)<br />

و استثمار محسوب نمي شود.‏ شايد بچه داري و ديگر فعاليت هاي پرستاري هم بازي و هم كار<br />

محسوب شوند اما فقط بخشي از آن براي رشد روانشناختي كودكان و كارگران ضروري است و<br />

كار محسوب مي شود.‏ در اين صورت،‏ چه كسي مرز بين كار و بازي را مشخص مي كند؟ از<br />

آنجايي كه فعاليت هاي غيرتجاري،‏ ملاك واضحي براي تشخيص كار از غير كار و كار اجتماعي<br />

ضروري از كار اجتماعي غير ضروري را ندارند،‏ به نظر مي رسد عامل دلبخواهي موجب دشواري<br />

در تعيين استانداردي منصفانه براي ايجاد قرارداد بين زنان و مردان در تقسيم كار مزدي و غير<br />

مزدي مي شود(‏‎1980‎ (Barrett .<br />

يك راه حل اين مشكل اين است كه تمام فعاليت هاي خانه داري را نيز مانند كار مزدي در<br />

نظر بگيريم<br />

) پرستارهاي بچه،‏ خدمتكاران خانگي،‏ باغبان ها،‏ راننده ها و غيره)‏ و با مجسم<br />

كردن مقايسه ي ارزش آن با كار مزدي ضروري،‏ آن را با كارخانگي جايگزين كنيم (Folbre<br />

16<br />

.1982, 1983)<br />

راه ديگر نپذيرفتن تلاش هاي همه جانبه براي مبنا قرار دادن ستم بر زنان


فمينيسم و ماركسيسم<br />

ترجمه ي نسيم روشنايي<br />

در روابط اجتماعي كار در عرصه هايي است كه چنين نظريه هايي بيش از حد تعميم مي يابند<br />

و از اين معناي مجزايي كه وظايف خويشاوندي براي زنان در زمينه هاي مختلف دارد،‏ چشم<br />

Marchand<br />

پوشي مي كنند<br />

1991) Nicholson 1991; Fraser and Nicholson ؛<br />

.(1995<br />

يا مي توان استدلال كرد كه اگرچه مرز بين كار و فراغت به طور تاريخي تغيير مي<br />

كند،‏ ولي انجام كار بايد تعريف قاطعي درباره ي اين مسئله داشته باشد كه آيا فعاليت آنها يعني<br />

كار ضروري براي ترويج رفاه انساني،‏ كار محسوب مي شود.‏ وجود انتقادهاي فمينيست هاي<br />

موج دوم از " شيفت دوم"‏ فعاليت هاي كار خانگي بدون دستمزد،‏ رشد روز افزون زناني را<br />

نشان مي دهد كه خانه داري را كار مي بينند نه بازي<br />

. (cf. Hochchild 1989)<br />

درنهايت،‏<br />

مي توان استدلال كرد كه از آنجايي كه نگهداري از انسان شامل مراقبت از بچه ها و بزرگ تر<br />

ها مي شود و منفعتي عمومي ايجاد مي كند،‏ بايد به عنوان كار مشخص شود،‏ و كساني كه<br />

سرپرست اين كار هستند يعني عمدتا زنان،‏ بايد از سوي جامعه و دولت،‏ پاداش و مزد منصفانه<br />

اي دريافت كنند<br />

(Ferguson and Folbre 2000: Folbre 2000, Ferguson 2004)<br />

: 5 شكاف خصوصي/‏<br />

عمومي و دلالت هايش<br />

فمينيست هاي ماركسيست،‏ ليبرال و راديكال توصيف مي كنند كه تمام زنان در سرمايه داري<br />

به علت شكاف خصوصي/‏ عمومي كه كار آنها را به عنوان مادر و خانه دار در خانه تنزل مي<br />

دهد،‏ دوچندان از خودبيگانه مي شوند و كل فرديت،‏ حقوق شهروندي و حقوق انساني شان از<br />

،Okin 1989, Pateman 1988<br />

لحاظ رواني انكار مي شود (1974 ،Foreman<br />

.(Goldman 1969<br />

با توجه به اين كه معمولا زنان كارگر به طور متوسط تنها<br />

70 درصد<br />

مردان در امريكاي معاصر دستمزد مي گيرند،‏ فمينيست ها ادعا كرده اند كه مسئله به اين<br />

17


فمينيسم و ماركسيسم<br />

ترجمه ي نسيم روشنايي<br />

دليل است كه كار زنان به طور كليشه اي با خانه داري گره خورده است و از اين رو فكر مي<br />

كنند كار بي تخصص كم ارزش است،‏ خواه تميز كردن يا خدمات تكراري باشد،‏ خواه پرستاري<br />

كه در كل چنين تصور مي كنند كه اين كارها به انگيزه ي مادري و قابليت مادري زنانه وابسته<br />

است.‏ بنابراين،‏ بسياري از فمينيست ها كمپين هايي براي " ثروت برابر"‏ سازماندهي كردند تا<br />

cf. also<br />

دستمزد زناني كه با مردان مهارت يكساني دارند را بالا ببرند<br />

2000) Brenner ؛<br />

.(articles in Hansen and Philipson eds. 1990<br />

بسياري از فمينيست هاي راديكال مدعي بودند كه كار زنان بخشي از شيوه ي خاص توليد<br />

مثل پدرشاهي است كه بر كل سيستم توليد صحه گذاشته است كه در آن مردان به واسطه ي<br />

Leghorn and<br />

كار مولد،‏ زنان را استثمار مي كنند<br />

1981) Delphy؛ 1984; O'Brien<br />

(1974)، ابرين<br />

(Smith) اسميت . (Parker 1981; Rich 1980; Mies 1986<br />

(Haraway) هاراوي ،(1983 a,b)<br />

،(1981) هارتساك (Hartsock)<br />

(O'Brien)<br />

و هاردينگ<br />

(Harding)<br />

(1986) ، پيشگامان تركيب اين فرض راديكال فمينيستي<br />

(1985)<br />

با نظريه ي ژرفانگر ماركسيستي از آگاهي بودند كه استدلال مي كند رابطه ي فرد در كار توليد<br />

و بازتوليد،‏ روش متفاوتي از آگاهي از كليت اجتماعي را براي هر جنس و هر طبقه ي اجتماعي<br />

ايجاد مي كند.‏<br />

آنها استدلال مي كنند كار زنان به نسبت كار مردان،‏ آنها را به طبيعت و<br />

نيازهاي انساني به روش هاي مختلف متصل مي كند كه احتمال از خود بيگانگي كمتر و درك<br />

جامع تري از كار تماميت اجتماع ايجاد مي كند.‏ كالينز نيز استدلال مي كند كه تفكيك بنيادي<br />

كار،‏ نژادپرستي سازماني و ساختارهاي متفاوت خانوادگي ، زنان افريقايي امريكايي را نسبت به<br />

زن هاي سفيد و ديگران،‏ در رابطه ي معرفت شناختي متفاوتي با جامعه قرار مي دهد ,1990)<br />

(2000. دونا هاراوي در نوشته هاي دوباره مفصل بندي شده ي پست مدرن نظريه ي<br />

فمينيستيِ‏ استند پوينت<br />

18<br />

(standpoint theory)<br />

چنين استدلال مي كند كه تفكيك تمايز


فمينيسم و ماركسيسم<br />

ترجمه ي نسيم روشنايي<br />

طبيعت/‏ فرهنگ به واسطه ي تكنولوژي علمي و تغييراتي كه بر بدن انسان ايجاد مي كند ما را<br />

به " سايبرگ"‏ تبديل مي كند.‏ بنابراين،‏ چشم اندازهاي ما بسيار تقاطعي هستند و قادر نيستند<br />

به سادگي توسط رابطه ي مشترك با كار يكپارچه شوند.‏ سياست هاي فمينيستي به مطالعه ي<br />

سياست هاي هويتي مثل جنسيت،‏ نژاد،‏ يا طبقه نياز ندارد،‏ بلكه قرابت اين سياست ها بر اتحاد<br />

و ائتلافي<br />

استوار است<br />

كه چشم اندازهاي معرفت شناختي را به هم ملحق مي كند.‏<br />

(Haraway 1985)<br />

بسياري از سوسياليست فمينيست ها مانند راديكال فمينيست ها كوشيدند نظريه ي<br />

سيستم هاي دوگانه"‏ را گسترش دهند<br />

"<br />

.(cf. Young 1981)<br />

اين نظريه سيستم مجزايي از<br />

روابط كار را تئوريزه مي كند كه تمايل جنسي،‏ پرورش،‏ عاطفه،‏ و توليد مثل زيستي انسان را<br />

سازماندهي و هدايت مي كند.‏ آنها اين امر را به مثابه ي يك شالوده ي جهان شمول هميشگي<br />

مختص پدرشاهي نمي بينند،‏ اگرچه استدلال مي كنند كه اين سيستم به<br />

سيستم عنوان"‏<br />

جنس/‏ جنسيت"‏<br />

1981a,b) (Rubin 1975; Hartmann 1978, ، يا به عنوان " سيستم<br />

توليد عاطفه/‏ جنس"‏ 1981) (Ferguson 1989, 1991; Ferguson and Folbre<br />

با<br />

توجه با استدلال ماركس درباره ي شيوه هاي متفاوت توليد،‏ به شيوه هاي تاريخي متفاوتي<br />

عمل كرده است.‏<br />

روبين استدلال مي كند كه سيستم جنس/‏<br />

جنسيت بر اساس نظم هاي<br />

متفاوت خويشاوندي ايجاد شده است،‏ كه بيش از همه از مبادله ي زن توسط مرد در ازدواج و<br />

بنابراين از سلطه ي مردانه و دگرجنس گرايي اجباري حمايت كرده است.‏<br />

او اميدوار است كه از<br />

آنجايي كه سرمايه داري سازماندهي اقتصادي را از خويشاوندي به توليد محصول تغيير داده،‏<br />

قدرت پدرها و شوهرها بر دختران و زنان شان و توانايي آنها در اجبار زنان به دگرجنس گرايي<br />

به تدريج كاهش مي يابد و شايستگي روز افزون زنان در استقلال اقتصادي،‏ به آزادي و برابري<br />

آنها با مردان مي انجامد.‏<br />

19


فمينيسم و ماركسيسم<br />

ترجمه ي نسيم روشنايي<br />

هارتمن با نگرش تاريخي متفاوتي استدلال مي كند كه يك معامله ي تاريخي،‏ سرمايه دار<br />

را به مرد پدرسالار طبقه ي كارگر متصل كرده بود تا مزاياي پدرشاهي كه توسط ورود زنان در<br />

كارهاي مزدي در قرن نوزدهم با ايجاد " دستمزد خانواده"‏<br />

تضعيف شده بود و مردان را مجبور<br />

مي كرد از همسران و فرزندان بدون دستمزد در خانه حمايت كنند را تقويت كند(‏‎1981a‏).‏ در<br />

حالي كه فرگوسن و فولبر (1981)<br />

معتقدند كه هيچ تطبيق بديهي بين سرمايه داري و<br />

پدرشاهي وجود ندارد،‏ آنها استدلال مي كنند كه بين اين دو تضاد وجود دارد و امروزه دستمزد<br />

خانواده از بين رفته است.‏ درواقع،‏ هم فرگوسن و هم اسمارت<br />

20<br />

(Smart)<br />

(1984) استدلال مي<br />

كنند كه دولت رفاه سرمايه داري با تقسيم جنسي مداوم كار مزدي كه در آن كار زنان نسبت<br />

به كار مردان،‏ با دستمزد كمتر و امنيت شغلي كمتري رمز گذاري مي شود،‏ روش هاي هستند<br />

كه " پدرسالاري كلي"‏ را با سيستم هاي مختلفي از خانواده ي پدرسالار كه در جوامع اوليه و<br />

پيشاسرمايه داري وجود داشتند،‏ جايگزين كرده است.‏ والبي (1990) تحليل مشابهي دارد اما<br />

به نسبت آنچه در تحليل هاي فرگوسن و اسمارت ديده مي شود،‏ براي او ارتباط بين اشكال<br />

سرمايه داري و اشكال پدرسالاري،‏ اساسي تر و كاركردي ترند و چندان اتفاقي نيستند.‏ ] آنچه<br />

در پاراگراف زير مي آيد به ما كمك مي كند تا به طور مختصر از چگونگي ديدگاه والبي در اين<br />

باره آشنا شويم.‏ [<br />

والبي استدلال مي كند كه دو نوع مختلف و اصليِ‏ پدرسالاري وجود دارد كه براي<br />

پاسخگويي به تنش بين اقتصاد سرمايه داري و اقتصاد خانواده ي پدرسالار پديدار مي شود<br />

:<br />

پدرسالاري خصوصي و عمومي.‏ پدرسالاري خصوصي نوعي است كه به واسطه ي محروم كردن<br />

زنان از اقتصاد و قدرت سياسي مشخص مي شود در حالي كه پدرشاهي عمومي توسط مجزا<br />

كردن زنان عمل مي كند.‏ در اينجا يك تنظيم مجدد نيمه ارادي از سيستم هاي دوتايي وجود<br />

دارد وقتي كه پدرسالاري خصوصي قديمي تر پدر،‏ بر خانواده ي پدرسالاري اي استوار مي شود


فمينيسم و ماركسيسم<br />

ترجمه ي نسيم روشنايي<br />

كه به سبب مصائب سرمايه داري صنعتي اوليه درهم شكسته است.‏<br />

دستمزد خانواده و<br />

شهروندي درجه دو زنان و تنظيم مجدد اوليه مشخص مي كند كه پدر سالاري قديمي سپس<br />

به گونه اي كاركردي با شيوه ي پدرسالاري عمومي به نام دولت رفاه پدرسالار جايگزين شده<br />

است،‏ جايي كه زنان به نيروي كارهايي ثابت اما در شغل هايي مجزا و با دستمزدهايي كمتر<br />

وارد مي شوند.‏ اما فرگوسن<br />

(1989,1991)، اسمارت<br />

(1984) و فولبر (1994) پيشنهاد مي<br />

كنند كه اگرچه كنترل پدرسالارانه ي پدران و شوهران بر همسران و فرزندانشان به مثابه ي<br />

دارايي هاي اقتصادي در سرمايه داري پيشرفته كاهش يافته است،‏ ولي هميشه بين سرمايه<br />

داري و پدرسالاري يك تنش ديالكتيكي و متضاد وجود دارد كه در آن هم پيشرفت ها و هم<br />

كناره گيري ها براي برابري زنان به عنوان شهروند و در روابط كار،‏ دائما در شكلي از<br />

پدرسالاري عمومي رخ مي دهد.‏ بدين سان،‏ اين " وصلت"‏ جديد سرمايه داريِ‏ پدرسالار طوري<br />

عمل مي كند كه به زنان كارهاي بي دستمزد يا با دستمزد پايين واگذار مي كند،‏ خواه در خانه<br />

داري و خواه در كار مزدي،‏ و بدين سان در كل ، زنان را به واسطه ي نابرابري با مردان در<br />

شرايطي فرودست نگه مي دارد.‏ اين مسئله به طور خاص در فقير شدن مادران مجردي كه به<br />

تنهايي خانواده را اداره مي كنند ديده مي شود.‏ هرچند كه اين مسئله زنان را وادار مي كند كه<br />

بيشتر به كار مزدي روي آورند،‏ اما به آنها فرصت هايي مي دهد كه تاحدي از مردان استقلال<br />

يابند و اين امكان را به دست مي آورند تا با سلطه ي مردانه و تفكيك جنسي در تمام حيطه<br />

هاي زندگي اجتماعي درگير شوند.‏ نمونه هاي آن در ظهور جنبش هاي فمينيستي موج اول و<br />

دوم و نتايجي كه در كسب حقوق مدني براي زنان به دست آمده است،‏ ديده مي شود.‏<br />

21


فمينيسم و ماركسيسم<br />

ترجمه ي نسيم روشنايي<br />

: 6<br />

نظريه هاي روانكاوانه درباره ي زنان و كار<br />

اين ايده ي سوسياليست فمينيستي كه دو سيستم درهم تنيده وجود دارند كه جنسيت و<br />

اقتصاد را پي ريزي مي كنند،‏ و از اين رو،‏ مشتركا مسئول سلطه ي مردانه هستند توسط<br />

مكتب روانكاوي نظريه پردازان فمينيست<br />

در مسير روانشناختي گسترش يافت.‏<br />

اين امر به<br />

خصوص به مسئله ي زنان و كار وابسته است كه در نظريه هاي ميچل ,1972)<br />

( Mitchell)<br />

(1978,<br />

،(1978) چدرو (Chodorow)<br />

، كوهن(‏Kuhn ( و ولپ (Wolpe)<br />

1974)<br />

1982) 1979, و روديك (Ruddick)<br />

(1989) وجود دارد.‏ مادري،‏ يا نگه داري از فرزندان<br />

شيرخواره و كوچك،‏ به مثابه ي نوعي كار به طور مقاومت ناپذيري توسط زنان انجام مي شود و<br />

به اين ترتيب،‏ زنان و مردان در داشتن هويت ، شخصيت و مهارت هايشان،‏ به طور متفاوتي<br />

اجتماعي مي شوند.‏ ميچل در نخستين اثرش در سال (1972) استدلال مي كند كه مناسبات<br />

متفاوت زنان در كار توليد،‏ بازتوليد،‏ اجتماعي كردن كودكان و تمايل جنسي در پدرسالاري،‏ به<br />

زنان قدرت اقتصادي و رواني كمتري نسبت به مردان مي دهد.‏<br />

ميچل بعدها به روش<br />

فرويد<br />

‏(‏‎1974‎‏)بحث مي كند كه زنان مي آموزند كه سوژه ي نمادين كامل نيستند زيرا<br />

دگرجنس گرايي اجباري و تابوي زناي با محارم،‏ آنها را از داشتن ميل به مادر و يا ميل به هر<br />

زن ديگري منع مي كند.‏ چدرو نيز فرويد را از اين ديدگاه فمينيستي تفسير مي كند كه برتري<br />

زنان در كار مادري،‏ شالوده اي براي تمايز جنسي آموخته شده در بين مردان و زنان است.‏<br />

تمايز جنسي در روش نگهداري كودكان به پسران مي آموزد كه بايد توسط جدايي از مادرشان<br />

و امور زنانه،‏ هويت مردانه شان را فرابگيرند كه اين انگيزه اي براي تقبيح كردن و نيز سلطه بر<br />

زنان است.‏ روديك از چشم اندازي بسيار ارسطويي پيشنهاد مي كند كه مهارت ها و فضايلي كه<br />

از لحاظ اجتماعي براي زن به نسبت مرد در كنش مادري لازم است،‏ نه تنها جنس زنانه ي<br />

22


فمينيسم و ماركسيسم<br />

ترجمه ي نسيم روشنايي<br />

متفاوتي ايجاد مي كند،‏ در صورتي كه جنبش صلح با رهبري زنان هدايت شود<br />

مي تواند چشم<br />

انداز آلترناتيوي براي صلح و حل تضادهاي انساني ايجاد كند.‏<br />

فرگوسن چنين استدلال مي كند كه كار زنانه ي<br />

" عاطفي/‏<br />

جنسي"‏ مادري و پروراندن،‏<br />

استثمار زنان است:‏ زنان نسبت به چيزي كه دريافت مي كنند،‏ پرورش و رضايت بيشتري به<br />

مردان و بچه ها ارائه مي دهند ) كه ارضاي جنسي را هم دربر مي گيرد)‏ و بيشترين كارِ‏ فراهم<br />

كردن كالاهاي پر اهميت بشر را انجام مي دهند (1990 .(cf. also Bartky<br />

تقسيم<br />

جنسيتي كار هم پيامدهاي اقتصادي و هم رواني دارد،‏ چنان كه كار پرستاري براي زنان،‏ قابليت<br />

كمتر و يا انگيزه ي انزواي بيشتري از ديگران در آنها ايجاد مي كند و از اين رو احتمال كمتري<br />

براي اعتراض به بهره كشي جنسي در زنان به وجود مي آورد<br />

. ( Ferguson 1989, 1991)<br />

فولبر در مقابل،‏ چنين استدلال مي كند كه اين مسئله تنها به اين دليل است كه امتياز گرفتن<br />

زنان در قدرت از طريق مذاكره كمتر از مردان است زيرا روابط قدرت شامل تقسيم جنسي كار<br />

و مالكيت است كه زنان را وادار به تن دادن به نابرابري مي كند<br />

. (Folbre 1982)<br />

فرگوسن<br />

استدلال مي كند كه استثمار جنسي در سيستم تلاقي نيازهاي بشري بر اين دلالت مي كند كه<br />

زنان مي توانند به عنوان " طبقه ي جنسي"‏ يا<br />

طبقاتي اقتصادي شان را از هم مي گسلد<br />

)<br />

طبقه ي جنسيتي)‏ ديده شوند كه صفوف<br />

.(1979, 1989, 1991)<br />

اين شيوه ي تفكر توسط<br />

(Monique Wittig)<br />

،(1984)<br />

كريستين دلفي Delphy) (Christine<br />

مونيك ويتيگ<br />

(1980) و لوس ايريگاري<br />

از سوي ديگر اين بحث برنر<br />

23<br />

(Luce Irigaray)<br />

(Brenner)<br />

(1975) نيز توسعه يافت.‏<br />

(2000) استدلال مي كند كه زنان در صفوف<br />

طبقاتي اقتصادي شان به طور يكنواخت از سوي مردان استثمار نمي شوند:‏ در واقع،‏ براي زنان<br />

طبقه ي كارگر،‏ دستمزد پرداخت نشده ي آنها به عنوان خانه داري،‏ در خدمت طبقه ي كارگر<br />

به مثابه ي يك كل قرار مي گيرد زيرا كل طبقه سود مي برد وقتي نيازهاي تناسلي امروز و


فمينيسم و ماركسيسم<br />

ترجمه ي نسيم روشنايي<br />

فرداي طبقه،‏ به كار پرستاري و بچه داري زنان وابسته است.‏ به علاوه،‏ آنها استدلال مي كنند<br />

كه مزاياي زنان طبقه ي متوسط و مرفه،‏ ضرورتا آنها را در هر ائتلافي كه صريحا ضد سرمايه<br />

داري نيست،‏ به خيانت به زنان طبقه ي كارگر هدايت خواهد كرد.‏ هوكايلد<br />

) (Hochchild)<br />

(2000)<br />

و هوكز (hooks)<br />

نشان مي دهند كه براي كار تمام وقت زنان طبقه ي<br />

(2000<br />

كارگر بايد دستمزد پرداخت شود تا شيفت دوم كاري خود را در خانه انجام دهند تا حدي كه<br />

بتوانند از كار اضافه اجتناب كنند،‏ در اين صورت آنها با داشتن كارهايي مانند تميز كردن خانه<br />

و پرستاري بچه،‏ تا حدي مي توانند مازاد دستمزدي براي خود حفظ كنند.‏ كالياس<br />

(Kollias)<br />

(1981) نيز استدلال مي كند كه زنان طبقه ي كارگر نسبت به زنان طبقه ي متوسط،‏ در<br />

موقعيت سياسي قدرتمندتري قرار دارند تا كار مؤثري براي آزادي زنان انجام دهند در حالي كه<br />

مك كني<br />

(McKenny)<br />

(1981) استدلال مي كند زنان متخصص افسانه ي فتح تخصص<br />

گرايي را در سردارند و باعث مي شود نسبت به زنان طبقه ي كارگر احساس برتري كنند كه<br />

اين مسئله<br />

آنها را در يادگيري از زنان طبقه ي كارگر و كار<br />

و مشاركت<br />

با آنها براي تغيير<br />

اجتماعي ناتوان مي سازد.‏<br />

: 7 نظريه هاي اخلاق گرايانه از كار زنان در مراقبت و نگه داري<br />

چندين نويسنده در دلالت هاي اخلاقي تقسيم جنسي كار،‏ يعني اين كه اصولا زنان بايد كار<br />

مراقبت و پرستاري انجام دهند،‏ پژوهش كرده اند.‏ نانسي فراسر<br />

Fraser) (Nancy (1997) و<br />

(1989)<br />

سوزان مولر اوكين Okin) (Susan Moller<br />

حفظ مباحث اخلاقي را اين طور<br />

قاعده مند كردند كه يك مدل منصف جامعه،‏ روابط كاري را ، با طرح اين مسئله دوباره ساختار<br />

بندي خواهد كرد كه در حال حاضر،‏ كار پرستاري و مراقبت بي دستمزد يا كم دستمزد،‏ اصولا<br />

24


فمينيسم و ماركسيسم<br />

ترجمه ي نسيم روشنايي<br />

توسط زنان انجام مي شود و آنها را به شيوه هاي مختلف از لحاظ دستمزد نسبت به ديگران در<br />

شرايط نابرابري قرار خواهد داد.‏ فرگوسن (1991 ,1989) با ديدگاه سوسياليستي اش چنين<br />

استدلال مي كند كه يك جامعه ي ايده آل به زن و مرد نياز خواهد داشت تا كار خصوصيِ‏ تا<br />

/<br />

كنون بي دستمزد مراقبت و پرستاري يا " كار عاطفي جنسي"‏ را با هم انجام دهند.‏ براي<br />

مثال چنين كارهايي با مردان تقسيم خواهد شد هم در خانواده و هم توسط دولت در جامعه،‏<br />

در هر جايي كه لازم باشد<br />

)<br />

خانواده ها منصفانه جبران مي شود<br />

)<br />

دستمزد بالاتر براي كار مزدي پرستاري<br />

كارول گيليگان<br />

)<br />

مثلا براي بزرگ كردن و نگهداري كودكان)،‏ و به عنوان سهميه ي<br />

(Carol Gilligan)<br />

انجام بخش عمده ي خانه داري براي زن و مرد)،‏ و توسط<br />

مانند كارگران روزانه،‏ پرستاران و معلمان خانگي).‏<br />

(1982) ادعا مي كند كه زنان و دختران ، بر خلاف<br />

مردان و پسران كه از اخلاقيات عدالت استفاده مي كنند،‏ به كاربرد متفاوتي از برهان اخلاق<br />

گرايش دارند،‏ او اين اصطلاح را<br />

" اخلاقيات<br />

مراقبت " مي نامد.‏ برخي استدلال كرده اند كه اين<br />

اخلاقيات متفاوت به سبب حساسيت زنان در پرستاري و مراقبت است كه به واسطه ي تقسيم<br />

جنسي كار گسترش يافته است (1989 (Ruddick .<br />

اين بحث به طور قابل توجهي بين<br />

نظريه پردازان فمينيست درباره ي عدالت،‏ مانند فراسر و اوكين Okin) (Fraser and<br />

و<br />

فمينيست هاي معتقد به اخلاقيات<br />

مراقبت يا<br />

پرستاري مانند،‏ گيليگان و روديك،‏ نسبت به<br />

مباحث فرااخلاقي در اين مورد كه آيا اخلاقيات بايد به اصول وابسته باشند يا به قضاوت در يك<br />

موضوع بخصوص،‏ كمتر درباره ي ماهيت اخلاق است.‏ به نظر مي رسد تمام اين نظريه پردازها<br />

ديدگاهي آرماني از جامعه دارند كه به هم شبيه است<br />

:<br />

تمام مردم از لغو تقسيم جنسي كار<br />

حمايت خواهند كرد چرا كه هم زنان و هم مردان مي توانند با رسيدگي خاص به ديگران به<br />

واسطه ي كار پرستاري،‏ به طور يكسان واكنش نشان دهند.‏<br />

25


فمينيسم و ماركسيسم<br />

ترجمه ي نسيم روشنايي<br />

: 8<br />

نظريات فمينيستي مدرن در مقابل نظريات فمينيستي پست مدرن<br />

بهترين نوشته هاي مفيد مرحله ي اولِ‏ موج دوم نوشته هاي سوسياليست فمينيستي كه شامل<br />

مباحثاتي درباره ي زنان،‏ طبقه و كار مي شود و با رويكردهاي روانكاوانه و همچنين جامعه<br />

(1979)<br />

شناسانه و اقتصادي انجام شده اند،‏ آثار ايسنستين (Eisenstein)<br />

، هانسن و<br />

فيليپسون<br />

Hennessy and ) ، هنسي و اينگرام (1990) (Hansen and Philipson)<br />

(Jaggar)<br />

و هولمستروم (Holmstrom) (2002)<br />

جاگر هستند.‏<br />

(1997)<br />

(Ingraham<br />

(1983) نوشت كه شايد اولين متون فلسفي كه مقوله هاي ليبرال،‏ راديكال ، ماركسيستي و<br />

تفكر سوسياليست فمينيستي را توصيف كرده اند و از اين نظريه ي سوسياليست فمينيستي<br />

حمايت كرده اند كه مدعي است سلطه ي مردانه بر ايده ي كار بيگانه شده ي زنان مبتني<br />

است،‏ اين متون باشند.‏ افرادي مانند جاگر و روتنبرگ<br />

(1978) ، تونا و تونگ<br />

Tuana and )<br />

(Tong<br />

(1995) و هرمان و استوارت<br />

(Herrmann and Stewart)<br />

(1993)، در مجموعه<br />

كارهايشان تحليل هاي سوسياليست فمينيست هاي كلاسيك را گرد آوردند و از ديگران دعوت<br />

مي كنند تا آثار اين نويسنده ها را با گروه ديگر تحت مقوله هاي فمينيست هاي ليبرال،‏<br />

راديكال،‏ روانكاوي ، ماركسيست،‏ پست مدرن،‏ پسا استعماري و چند فرهنگي مقايسه كنند.‏<br />

انتقادهاي مختلف پست مدرن از اولين مكتب فكري فمينيستي،‏ مانند پسا استعماري ها و<br />

همچنين شالوده شكنان و پسا ساختارگراها،‏ كلي گويي ها و تقليل دادن صرف به اقتصاد را در<br />

آثار بسياري از نظريه پردازان فمينيست كه مشمول مقوله هاي ليبرال،‏ راديكال،‏ ماركسيست يا<br />

سوسياليست فمينيست هاي اوليه هستند را به چالش مي كشد.‏ ) ;1991 cf. Nicholson<br />

Fraser and Nicholson 1991; hooks 1984, 2000; Anzaldua and Moraga,<br />

. (eds. 1981<br />

ديگران استدلال مي كنند كه بخشي از مشكل،‏ ابر روايت هاي ليبراليسم و<br />

26


فمينيسم و ماركسيسم<br />

ترجمه ي نسيم روشنايي<br />

ماركسيسم هستند ، نخست اين كه تمام روابط سلطه را به علت سلسله مراتب سنتي و تحليل<br />

رفتن توسط سرمايه داري مي بينند و بنابراين از تأثير مستقل نژادپرستي چشم مي پوشند<br />

(1981 Josephs‏)؛ دوم اين كه كل روابط سلطه را با ساختار سرمايه داري معاصر مرتبط مي<br />

دانند و بافت هاي غير سرمايه داري حتي در جوامعي كه سرمايه داري خوانده مي شوند و در<br />

آن بسياري از زنان كار مي كنند،‏ مانند خانه داري و كار جمعي داوطلبانه،‏ را ناديده مي گيرند<br />

. (Gibson-Graham 1996).<br />

با وجود نقدهاي پست مدرن،‏ برخي متفكران قدرتمند نيز با اين گرايش وجود دارند كه<br />

اين نقطه شروع كلي تحليلي كه مبتني بر زنان،‏ طبقه و كار است را به طور كامل رد نكرده اند.‏<br />

، كاربي<br />

(1997)<br />

، موهانتي (Mohanty)<br />

(1988)<br />

براي مثال،‏ (Spivak)<br />

اسپيواك<br />

و هنسي<br />

، شيوه اي از ماركسيسم و<br />

(1993, 2000)<br />

(Hennessy)<br />

(1997)<br />

(Carby)<br />

سوسيال فمينيسم را ايجاد و مفصل بندي مجدد كردند كه كمتر در معرض تقليل گرايي و<br />

كلي گويي قرار مي گيرد و بيشتر با تحليل زمينه اي نزديك از روابط قدرت،‏ درباره ي جنسيت<br />

و طبقه سازگار است كه به كار ارتباط دارد.‏<br />

مي توان گرايش ذكر شده را با گرايشي كه<br />

ماترياليست فمينيسم ناميده مي شود در يك گروه قرار داد كه برخي از روش هاي شالوده<br />

شكني و پست مدرنيسم را در هم آميخته است ) and Hennessy ;1993 Landry<br />

MacLean 1993; and the online paper by Ferguson in the Other Internet<br />

. (Resources section<br />

27


فمينيسم و ماركسيسم<br />

ترجمه ي نسيم روشنايي<br />

: 9<br />

نژاد،‏ طبقه و تحليل هاي فمينيستي ميان حوزه اي<br />

"<br />

بسياري از مباحث نظري فمينيستي معاصر به گسترش انضمامي "<br />

ميان حوزه اي"‏<br />

و<br />

تركيبي"‏ از تحليل هاي موضوعات خاصي تمايل دارند كه مي كوشند به جنسيت،‏ طبقه،‏ نژاد و<br />

سكسواليته در زمينه ي جهاني،‏ تأكيد يكساني داشته باشند بدون اين كه خود را با دسته<br />

بندي هايي مانند ليبرال،‏ راديكال يا ماترياليست،‏ كه در مباحث اوليه ي فمينيستي دسته بندي<br />

Crenshaw<br />

مي شد،‏ تعريف كنند.‏<br />

1995) cf. work by Davis 1983; Brewer ؛<br />

.(1997; Stanlie and James 1997; Anzaldua; hooks 1984, 2000<br />

با وجود اين،‏<br />

مي توان تأكيدهاي بسياري بر موضوعات نژادي و قومي در آثارشان درباره ي زنان ، طبقه و كار<br />

يافت.‏ براي مثال،‏ برور<br />

(Brewer)<br />

نشان مي دهد كه زنان طبقه ي كارگر سفيد و امريكايي<br />

افريقايي،‏ به عنوان نيروي كار،‏ از لحاظ نژادي از هم مجزا مي شوند و از نظر تاريخي همه ي<br />

تغييرات در ساختار شغلي به حفظ و ابقاي اين تقسيم نژادي كار گرايش دارد.‏ هوكز استدلال<br />

مي كند كه زنان رنگين پوست و برخي راديكال فمينيست ها،‏ نسبت به سفيدپوست ها و<br />

فمينيست هايي كه او آنها را " فمينيست اصلاح طلب"‏ مي نامد،‏ بيشتر به مباحث طبقه و كار<br />

حساسيت نشان مي دادند<br />

. (hooks 2000).<br />

پيش فرضيات در مباحث كلي نظري درباره ي ارتباط بين جنسيت،‏ اجتماع،‏ طبقه ي<br />

اقتصادي و كار،‏ معمولا مشخص كننده ي هر يك از اين دسته بندي هاي هستند كه برخي از<br />

متفكرين استدلال كرده اند كه مباحثي پيچيده اند.‏ براي مثال،‏ تكارزايك<br />

(Tokarczyk)<br />

و<br />

(1993)<br />

(Fay) في<br />

در آكادمي<br />

مجموعه اي بسيار عالي درباره ي زنان طبقه ي كارگر دارند<br />

كه در آن شركت كننده هاي مختلف از موقعيت هاي گنگي صحبت مي كنند كه در آن خود را<br />

با برخاستن از پيش زمينه هاي خانواده هاي فقير و عضو آكادميك شدن كشف كردند.‏ يك<br />

28


فمينيسم و ماركسيسم<br />

ترجمه ي نسيم روشنايي<br />

مسئله اين است كه آيا آنها هنوز از اعضاي طبقه ي كارگرهستند يا اگر اين طور نيست،‏ آيا آنها<br />

با ترفيع خود به طبقه ي متوسط،‏ به خانواده هاي پرولتر خود خيانت كرده اند.‏ ديگر اين كه،‏<br />

آيا آنها به عنوان كارگران،‏ متفكران و زنان،‏ نسبت به مردان يا زناني كه از آغاز جزء خانواه هاي<br />

طبقه متوسط به بالا بودند،‏ همان جايگاه را در آكادمي دارند.‏ ريتا مي بروان<br />

Rita Mae )<br />

(Brown<br />

در يكي از مقاله هاي قديمي اش درباره اين موضوع استدلال كرده است كه تحصيل<br />

و مقام آكادميك ، خودبه خود،‏ هويت زنان طبقه ي كارگر را تغيير نمي دهد،‏ اين امر تنها بر<br />

ارتباط فرد با محصولي كه توليد مي كند،‏ مبتني نيست،‏ بلكه به رفتار فرد،‏ پيش فرضيات اوليه<br />

ي شخص نسبت به زندگي و تجارب كودكي فرد مبتني است(‏‎1974‎ .(Brown تكارزايك و<br />

في،‏ تعريفي از<br />

" طبقه<br />

" ارائه دادند كه در امريكا نسبتا مبهم است و تعريف فلسفي استانداردي<br />

را بر مبناي شرايط لازم و كافي براي عضويت در طبقه ي كارگر ارائه كردند،‏ آنها گروهي از<br />

ويژگي هاي نمونه هاي مشاغل را تهيه كردند ، مانند مشاغلي از لحاظ جسماني سخت و طاقت<br />

فرسا،‏ تكراري و خطرناك هستند،‏ و در كل،‏ مشاغلي كه خودمختاري كارگران را بسيار محدود<br />

مي كند و عموما دستمزدهايشان بسيار ناچيز است و نامنظم پرداخت مي شود و يا اصلا<br />

پرداخت نمي شود.‏ نمونه هاي مشاغل طبقه ي كارگر كه آنها ارائه كردند چنين بود:‏ پيشخدمت<br />

هاي زن،‏ كلفت هاي زن،‏ چوب برها،‏ سرايدارها و<br />

پاسبان ها.‏<br />

سپس آنها توضيح دادند كه<br />

اصطلاح " زنان طبقه ي كارگر دانشگاهي"‏ كه مطرح كرده اند،‏ شامل زناني است كه پدر و<br />

مادرهايشان چنين مشاغلي دارند و اين زنان اولين نسل در خانواده هايشان هستند كه به كالج<br />

رفته اند<br />

.(Tokarczyk and Fay: 5)<br />

تكازاريك و في با كساني كه استدلال مي كنند كه<br />

ممكن است خاستگاه خانوادگي توسط موقعيت كنوني فرد در تقسيم اجتماعي كار مغلوب شود،‏<br />

مخالف اند:‏ به راستي انجام كاري تخصصي و به دست آوردن درآمدي خوب،‏ قادر نيست هويت<br />

29


فمينيسم و ماركسيسم<br />

ترجمه ي نسيم روشنايي<br />

طبقاتي فرد را كه در " طبقه ي خانوادگي " فرد شكل يافته،‏ ريشه كن كند (cf. Ferguson<br />

(1979, 1989, 1991)<br />

.1979)<br />

آرگوسن<br />

براي نظريه پردازي ارتباط مسئله زاي بين زنان و<br />

طبقه ي اجتماعي استدلال مي كند كه دست كم سه متغير مختلف وجود دارد يعني:‏<br />

كار<br />

فردي،‏ خانواده ي پدري،‏ واحد اقتصادي خانوار كنوني،‏ كه طبقه ي اقتصادي-‏ اجتماعي خاص<br />

يك فرد را بازگو مي كنند.‏ براي مثال يك زن ممكن است در دو سطح كار كند:‏ به عنوان يك<br />

) پرستار كودك<br />

كارگري از طبقه ي كارگر)‏ و همچنين به عنوان عضوي از خانواده،‏ وقتي كه او<br />

كار خانه داري،‏ مادري و بچه داري را انجام مي دهد،‏ البته در صورتي كه شوهرش يك پيمانكار<br />

) ثروتمند باشد<br />

خرده بورژوا،‏ طبقه ي سرمايه داران كوچك).‏ به ويژه اگر خانواده ي آن زن از<br />

اعضاي طبقه ي متوسط متخصص هستند<br />

)<br />

زيرا مي گويد پدر و مادرش در دانشگاه تحصيل<br />

كرده اند)،‏ اين زن ممكن است عضو طبقه ي كارگر يا طبقه ي متوسط ديده شود و خودش<br />

هم خود را اين گونه تصور كند،‏ به اين ترتيب آيا خود او و ديگران،‏ مناسبات كنوني كار مزدي<br />

او را تأييد مي كنند<br />

)<br />

يا درآمد خانه داري اش<br />

تأييد مي كنند.‏<br />

)<br />

طبقه ي اقتصادي فردي اش را كه در اين شرايط طبقه ي كارگر است)‏ و<br />

طبقه ي متوسط)‏ و يا خانواده ي پدري اش<br />

)<br />

طبقه ي متوسط)‏ را<br />

سيلويا والبي با ابهام موجود در طبقه ي اقتصادي زنان خانه دار بدون مزد سر و كار دارد و<br />

بر خلاف دلفي (1984)<br />

ادعا مي كند كه طبقات جنسي – اقتصادي مربوطه،‏ زنان خانه داري<br />

هستند كه شوهران شان از كار آنها سود مي برند و اين شامل تمام زنان و مردان نمي شود،‏ چه<br />

خدمات خانگي دريافت كنند و چه نكنند<br />

30<br />

.(Walby 1990)<br />

هرچند،‏ والبي از اين موضع دلفي<br />

كه تمام زنان را در " طبقه ي جنسي"‏ قرار مي دهد،‏ حمايت مي كند،‏ چون تمام زناني كه به<br />

نقش هاي همسري و مادري پدرسالاري هدايت مي شوند،‏ زناني هستند كه به سبب خانه داري


فمينيسم و ماركسيسم<br />

ترجمه ي نسيم روشنايي<br />

بدون مزد مي توان آنها را استثمار كرد.‏ در اين شرايط ، زن خود را به عنوان عضوي از چهارمين<br />

طبقه مي بيند،‏ يعني " طبقه ي جنسي"،‏ و بنابراين خود را در نظام سرمايه داريِ‏ پدرشاهي،‏ به<br />

عنوان يك كارگر زن در كار مزدي و يك خانه دار بي مزد در شيفت دوم كاري در خانه اش،‏<br />

فردي استثمار شده مي بيند<br />

[ 4 ]<br />

، و بنابراين،‏ اين يك ماهيت مسلم و معين نيست،‏ بلكه يك<br />

هويت اجتماعي است كه به دست آمده است.‏ چنين هويتي معمولا از طريق سازماندهي سياسي<br />

و ائتلاف با زنان ديگر در محل كار و در خانه ها و انجمن هايشان شكل مي گيرد.‏ از اين ديدگاه،‏<br />

مفهوم طبقه ي جنسي،‏<br />

عينا با مفهوم معرفت شناختي فمينيستي<br />

استند پوينت<br />

(standpoint)<br />

قابل مقايسه است:‏ اين مفهوم يك هويت يا ديدگاه معين و مسلم نيست بلكه<br />

تحت شرايط واقعي كسب مي شود.‏<br />

ماكسين مولينوكس<br />

(1984) در بيشتر مقالات اش براي درك<br />

(Maxine Molyneux)<br />

اهميت تفكيك قائل شدن بين طبقه ي اقتصادي و جنسي استدلال مي كند كه به طور مطلق،‏<br />

هيچ " منافع زنانه اي"‏ كه قادر باشد زنان را در مبارزه اي سياسي متحد كند،‏ وجود ندارد.‏ به<br />

جاي آن،‏ فرضيه ي او اين است كه زنان هم " منافع كابردي جنسيتي " دارند و هم<br />

" منافع<br />

استراتژيكي جنسيتي<br />

". منافع كاربردي جنسيتي منافعي هستند كه زنان به واسطه ي تقسيم<br />

جنسي كار آن را گسترش مي دهند كه آنها را در برابر كار پرورشيِ‏ حمايت از رفاه جسمي و<br />

رواني فرزندان،‏ همسران و اعضاي خانواده با پرستاري كردن،‏ مسئول و جوابگو مي سازد.‏ آنها به<br />

واسطه ي منافع كاربردي جنسيتي،‏ درك زنانه ي خود را از منافع شان به عنوان يك زن در<br />

مقابل خانواده ، به حمايت از جنبش هاي عامِ‏ زنان براي غذا،‏ آب،‏ كودكان و تأمين اجتماعي،‏<br />

گره مي زنند و حتي برعليه خشونت دولت كه آنها را به منافع اقتصادي طبقاتي ‏ِخانواده هايشان<br />

متصل مي كند،‏ مي ايستند.‏ برعكس،‏ منافع استراتژيكي جنسيتي ممكن است زنان را با ديگر<br />

منافع اقتصادي طبقاتي تقسيم شده،‏ متحد كند،‏ اين منافع مانند حقوق عليه خشونت فيزيكي<br />

31


فمينيسم و ماركسيسم<br />

ترجمه ي نسيم روشنايي<br />

مردانه و حقوق توليد مثل هستند كه زنان را وادار مي كنند تا به عنوان يك طبقه ي جنسي،‏<br />

سلطه ي مردانه را از بين ببرند.‏<br />

مولينوكس تمايز بين منافع جنسيتي كاربردي و منافع جنسيتي استراتژيكي را براي درك<br />

تفاوت بين جنبش مردمي زنان در نيكاراگوئه كه بر مطالبات عدالت اقتصادي براي كارگران و<br />

كشاورزان در مقابل طبقات مالكين مانند آموزش و پرورش،‏ بهداشت،‏ درمان و مراقبت از<br />

مادران،‏ آب آشاميدني،‏ غذا و مسكن مبتني بود و جنبش فمينيستي<br />

كه بر سقط جنين قانوني،‏<br />

الزام پدران براي پرداخت هزينه ي فرزندان و حمايت از مادران مجرد و حقوقي عليه تجاوز و<br />

خشونت خانگي مبتني بود،‏ به كار برد.‏ او و ديگران از تمايز بين منافع جنسيتي كاربردي و<br />

استراتژيك براي مشخص كردن تنش بين جنبش مردمي زنان و جنبش فمينيستي در<br />

(Molyneux 2001; Alvarez 1998;<br />

امريكاي لاتين استفاده كرده اند (1998<br />

.Foweraker<br />

به علاوه،‏ آنا جوناسدوتير Jónasdóttir) (Anna (1994 ,1988)<br />

تمايز مشابهي بين<br />

الگوهاي مختلف منافع زنان به عنوان نقدي از پارادايم هاي منافع گروهي سياست را توسعه<br />

داد.‏ جوناسدوتير استدلال مي كند كه زنان در رأي دادن براي زنان ديگر،‏ يك منفعت قانوني<br />

مشترك دارند،‏ احزاب و پارلمان هاي سياسي زنان،‏ مطالبات برابري جنسيتي و ديگر مكانيسم<br />

هايي كه به زنان فرصت مي دهد صداي سياسي مشترك خود را گسترش دهند،‏ ولو اينكه<br />

محتواي منافع شان،‏ نيازها و اولويت هاي خاصي باشد ممكن است به واسطه ي نژاد و طبقه ي<br />

اقتصادي در بين ديگران تغيير يابد.‏ تمايز او و تمايزي كه مولينوكس مطرح كرد،‏ با مقايسه و<br />

سنجش الگوهاي مختلف توسعه ي اقتصادي كه توسط نظريه پرداز فمينيست بانك جهاني،‏<br />

كارولين موسر<br />

(1993) ارائه شد،‏ نيازهاي جنسيتي كاربردي را در<br />

(Carolyn Moser)<br />

مقابل نيازهاي جنسيتي استراتژيكي و نه منافع كاربردي و استراتژيكي،‏ تاحدي تغيير داده<br />

32


فمينيسم و ماركسيسم<br />

ترجمه ي نسيم روشنايي<br />

(1997)<br />

(Mohanty)<br />

است.‏<br />

اخيرا تمايزات جوناسدوتير توسط موهانتي<br />

، علي رغم تأكيد<br />

پست مدرنيست ها بر تفاوت هاي ميان حوزه اي به كار رفته است،‏ تا از اشتراك زنان در كار<br />

جنسي شده كه مي تواند يك شالوده ي بيناطبقاتي بسازد تا صداي سياسي مشتركي براي زنان<br />

مطالبه كند،‏ دفاع و حمايت مي كند:‏ يك فمينيسم فراملي كه مطالباتي براي بازنمايي سياسي<br />

زنان مي سازد و اين پلت فرمِ‏ حقوق انساني زنان به عنوان زن و كارگر را توسعه مي بخشد.‏ با<br />

اين حال،‏ كشمكش بين طبقات اقتصادي زنان كه بر منافع<br />

شان،‏ نيازهايشان و يا منافع<br />

جنسيتيِ‏ خيالي/‏ استراتژيكي شان استوار است هنوز وجود دارد،‏ و بدين منظور هميشه بايد<br />

توسط جنبش هاي مردمي براي عدالت اجتماعي اي كه مشمول مسائل زنان نيز مي گردد،‏ عينا<br />

وارد مذاكره شود.‏<br />

ديدگاه ديگر راجع به ماهيت مشكل زاي طبقه ي اجتماعي – اقتصادي به گونه اي كه با<br />

زنان ارتباط مي يابد،‏ مطالعات تجربي هستند كه نشان مي دهند تضادهاي طبقاتي چگونه هنوز<br />

در زندگي روزانه ي زنان نقش مهمي ايفا مي كنند،‏ مثلا وقتي آنها خود را با زنان يا مردان و<br />

زنان ديگر مي سنجند يا مقايسه مي كنند،‏ حتي اگر مفهوم " طبقه ي كارگر"‏ ، " طبقه ي<br />

متخصص"‏ يا " طبقه ي سرمايه دار"‏ را به كار نبرند.‏ بسياري نشان داده اند كه خود مفهوم<br />

طبقه در پيشنيه ي ايالات متحد مبهم و گيج كننده است،‏ اما با اين حال،‏ تضادهاي طبقاتي،‏<br />

هنوز،‏ به سبب محدوديت هاي ساختارهاي اقتصادي مختلف وجود دارند و اجرا مي شوند و<br />

براي برخي نسبت به ديگران به شيوه ي متفاوتي عمل مي كنند.‏ باربارا ارنريچ<br />

Barbara )<br />

(Ehrenreich<br />

(1979) در مقاله اي كلاسيك چنين استدلال مي كند كه اين ابهام طبقاتي،‏<br />

به علت ظهور طبقه ي متخصص<br />

– مدير،‏ ايجاد شده كه هم مشتركا برخي منافع طبقه ي<br />

سرمايه دار را دارد و هم برخي منافع طبقه ي كارگر را.‏ مطالعات تجربي اي نيز انجام شده است<br />

كه نشان مي دهند كه در ميان زنان هنوز تضاد طبقاتي وجود دارد و هر چند به شيوه هاي غير<br />

33


فمينيسم و ماركسيسم<br />

ترجمه ي نسيم روشنايي<br />

مستقيم،‏ اما عمل مي كند.‏ ارنريچ در سال<br />

) 2001) با اتخاذ شرايط زندگي مادي زنان فقير،‏<br />

مطالعه اي تجربي درباره زندگي<br />

زنان كارگر كه دستمزدهاي بسيار كمي دارند انجام داد و<br />

موضوعات اش را به شيوه اي كاملا متفاوت از مسائلي كه از سوي زنان طبقه ي متوسط و مرفه<br />

ناديده گرفته مي شد،‏ قالب بندي كرد.‏ دايان ري<br />

(Diane Reay)<br />

(2004) مطالعه اي تجربي<br />

درباره ي زناني انجام داد كه در خانواده هايي به دنيا آمده و بزرگ شده بودند كه كار يدي مي<br />

كردند و ارتباط شان را با مدرسه رفتن بچه هايشان بررسي كرد و پي برد كه آنها از استدلالي<br />

استفاده مي كنند كه رابطه ي اختلاف هاي طبقاتي و امكان<br />

دسترسي به تحصيل و امكان هاي<br />

شغلي را تصديق مي كند،‏ حتي اگر اين مسئله به خودي خود توسط طبقه مشخص نشده باشد.‏<br />

به همين نحو،‏ جولي بتي<br />

(Julie Bettie)<br />

(2000) يك گفتمان تحليلي مؤثر درباره ي شيوه<br />

اي انجام داد كه زنان دانش آموز دبيرستان هاي امريكاي لاتين،‏ اختلاف طبقاتي خود را از<br />

طريق مفاهيمي مانند " دختر بچه"،‏ " بلوك سيماني"‏ و " آشغال"‏ به خود يا همسالان شان<br />

نسبت مي دهند.‏<br />

مادامي كه<br />

‏"طبقه"‏ هرگز با نام خودش عنوان نشود،‏ اين دسته بندي ها،‏<br />

دختران طبقه ي متوسط را از دختران طبقه ي كارگر يا مطالبات فقرا توسط شاخص هاي<br />

نمايش دهنده اي از قبيل لباس،‏ گفتار،‏ محيط زندگي شخص و موفقيت تحصيلي جدا مي كند.‏<br />

تجربيات بلوغ زنان طبقه ي كارگر در مجموعه اي كه توسط تي<br />

ارائه شده است.‏<br />

(Tea)<br />

(2003) تنظيم شده،‏<br />

مباحث نظري و تجربي درباره ي رابطه ي بين زنان،‏ طبقه و كار و دلالت هاي اين مناسبات<br />

براي نظريات سلطه ي مردانه و ستم بر زنان و همچنين براي سيستم هاي ديگر سلطه ي<br />

اجتماعي،‏ توسط منابع مهم نظريات و پژوهش هاي جنسيتي،‏ نقش و قدرت حيطه ي زنان و<br />

مطالعات جنسي و نيز در تاريخ،‏ جامعه شناسي،‏ انسان شناسي و علم اقتصاد دنبال مي شود.‏<br />

34


فمينيسم و ماركسيسم<br />

ترجمه ي نسيم روشنايي<br />

همچنين اين مباحثات،‏ دلالت هاي مهمي براي معرفت شناسي،‏ متافيزيك و نظريه ي سياسي<br />

در دانش فلسفي و درنتيجه دانش هاي ديگر در علوم انساني و اجتماعي دربردارند.‏<br />

كتاب شناسي :<br />

<br />

<br />

Addams, Jane. 1914. “Women and Public Housekeeping”, In<br />

Women and Public Life. Ed. James P. Lichtenberger, Annuals<br />

of the American Academy of Political and Social Science, v.<br />

56.<br />

Alvarez, Sonia. 1998. “Latin American Feminisms ‘Go<br />

Global’: Trends of the 1990s and Challenges for the New<br />

Milennium”. In S. Alvarez, E. Dagnin and A. Escobar eds.<br />

Cultures of Politics/Politics of Cultures: Revisioning Latin<br />

American Social Movements. Boulder Co: Westview: 93-115.<br />

35


فمينيسم و ماركسيسم<br />

ترجمه ي نسيم روشنايي<br />

<br />

<br />

<br />

<br />

<br />

<br />

<br />

<br />

<br />

<br />

<br />

Amott, Teresa and Julie Matthaei. 1991. Race, Gender and<br />

Work: A Multicultural Economic History of Women in the<br />

United States. Boston: South End Press.<br />

Anzaldua, Gloria. 1999. Borderlands/La Frontera. San<br />

Francisco: Aunt Lute Press.<br />

Anzaldua, Gloria and Cherr'e Moraga, eds. 1981. This Bridge<br />

Called My Back: Writings by Radical Women of Color.<br />

Watertown MA: Persephone Press.<br />

Barrett, Michele. 1980. Women's Oppression Today:<br />

Problems in Marxist Feminist Analysis. London: Verso.<br />

Bartky, Sandra 1990. Femininity and Domination: Studies in<br />

the Phenomenology of Oppression. New York: Routledge.<br />

Beauvoir, Simone De. 1978. The Second Sex, tr. & ed. by. HM<br />

Parshley. New York: Knopf.<br />

Beecher, Catherine. [1841] 1970. A Treatise on Domestic<br />

Economy. New York: Source Book Press.<br />

Benston, Margaret. 1969. “The Political Economy of<br />

Women's Liberation”, Monthly Review, v. 21, n.4 (September<br />

1969).<br />

Bettie, Julie. 2000. “Women without Class: Chicas, Cholas,<br />

Trash and the Presence/Absence of Class Identity”, Signs:<br />

Journal of Women in Culture and Society, v.26, n.1: 1-35.<br />

Brenner, Johanna 2000. Women and the Politics of Class.<br />

New York: Monthly Review.<br />

Brewer, Rose. 1993.“Theorizing Race, Class and Gender”. In<br />

Stanlie James and Abena Busia, eds. Theorizing Black<br />

36


فمينيسم و ماركسيسم<br />

ترجمه ي نسيم روشنايي<br />

<br />

<br />

<br />

<br />

<br />

<br />

<br />

<br />

<br />

Feminisms: The Visionary Pragmatism of Black WomenNew<br />

York: Routledge: 13-30.<br />

Brown, Rita Mae. 1974. “The Last Straw”. In Charlotte Bunch<br />

and Nancy Myron, op. cit. 1974: 13-23.<br />

Bunch, Charlotte and Nancy Myron, eds. 1974. Class and<br />

Feminism. Baltimore: Diana Press.<br />

Carby, Hazel. 1997. “White Woman Listen!!” In Rosemary<br />

Hennessy and Chrys Ingraham, eds. op. cit.: 110-128.<br />

Chodorow, Nancy. 1978. The Reproduction of Mothering.<br />

Berkeley: University of California.<br />

----. 1979. “Mothering, Male Dominance, and Capitalism”. In<br />

Zillah Eisenstein, ed. 1979, Capitalist Patriarchy and the<br />

Case for Socialist Feminism. New York: Monthly Review<br />

Press: 83-106.<br />

----. 1989. “Toward a Relational Individualism”. In Feminism<br />

and Psychoanalytic Theory (London: Polity Press): 154-162.<br />

Cliff, Tony 1984. Class Struggle and Women's Liberation.<br />

London: Blackwell.<br />

Collins, Patricia Hill. 1990, 2000. Black Feminist Thought, 1 st<br />

and 2 nd editions. New York: Routledge.<br />

Crenshaw, Kimberlé. 1992. “Whose Story is it Anyway?<br />

Feminist and Anti-racist Appropriations of Anita Hill”. In<br />

Toni Morrison ed., Race-ing Justice, Engendering Power.<br />

New York: Pantheon: 402-41.<br />

37


فمينيسم و ماركسيسم<br />

ترجمه ي نسيم روشنايي<br />

<br />

<br />

<br />

<br />

<br />

<br />

<br />

<br />

<br />

<br />

Dalla Costa, Maria. 1974. The Power of Women and the<br />

Subversion of the Community. Bristol, England: Falling Wall<br />

Press.<br />

Davis, Angela. 1983. Women, Race, and Class. New York:<br />

Vintage Press.<br />

Delphy, Christine. 1984. Close to Home: A Materialist<br />

Analysis of Women's Oppression. Amherst MA: University of<br />

Massachusetts.<br />

DiQuinzio, Patrice. 1999. The Impossibility of Motherhood:<br />

Feminism, Individualism, and the Problem of Mothering. New<br />

York: Routledge.<br />

Ehrenreich, Barbara and John Ehrenreich. 1979. “The<br />

Professional-Managerial Class”. In Walker ed. 1979. op. cit.:<br />

5-49.<br />

Ehrenreich, Barbara. 2001. Nickled and Dimed: On (Not)<br />

Getting By in America. New York: Metropolitan Books.<br />

Eisenstein, Zillah, ed. 1979. Capitalist Patriarchy and the<br />

Case for Socialist Feminism. New York: Monthly Review.<br />

Engels, Friedrich. 1972. The Origin of the Family, Private<br />

Property and the State, in the light of the researches of Lewis<br />

H. Morgan. New York: International Publishers [1942]<br />

Federici, Sylvia. 1975. “Wages Against Housework”. In Ellen<br />

Malos, ed. op. cit. 1975: 187-194.<br />

Ferguson, Ann. 1979. “Women as a New Revolutionary Class<br />

in the US”. In Walker, ed., op. cit. : 279-309.<br />

38


فمينيسم و ماركسيسم<br />

ترجمه ي نسيم روشنايي<br />

<br />

<br />

<br />

<br />

<br />

<br />

<br />

<br />

----. 1989. Blood at the Root: Motherhood, Sexuality and Male<br />

Domination. New York: Pandora/Unwin and Hyman.<br />

----. 1991. Sexual Democracy: Women, Oppression and<br />

Revolution. Boulder CO: Westview Press.<br />

----. 1996. “Sex and Work”. In Kai Nielson and Robert Ware,<br />

eds. Exploitation. New York: Humanities Press: 272-280.<br />

----. 1998. “Feminism and Socialism”. In Alison Jaggar and<br />

Iris Young, eds. Blackwell's Companion to Feminist<br />

Philosophy. Oxford: Blackwell Ltd.: 520-529.<br />

----. 2004. “A Feminist Analysis of the Care Crisis”. In Fina<br />

Birulés and Maria Isabel Peña Aguado. eds. La Passió per la<br />

Libertat/A Passion for Freedom, The Proceedings of the<br />

International Women's Philosophy Association (IAPh)<br />

conference, October 1-5, 2002. Barcelona, Spain: Universitat<br />

de Barcelona.<br />

Ferguson, Ann and Nancy Folbre. 1981. “The Unhappy<br />

Marriage of Capitalism and Patriarchy”. In Lydia Sargent, ed.<br />

op. cit. 1981: 313-338.<br />

----. 2000. “Women, Care and the Public Good: A Dialogue”.<br />

In Anatole Anton, Milton Fisk and Nancy Holmstrom, eds.<br />

Not for Sale: In Defense of Public Goods. (Boulder CO:<br />

Westview Press): 95-108.<br />

Folbre, Nancy. 1982. “Exploitation Comes Home: A Critique<br />

of the Marxian Theory of Family Labor”, Cambridge Journal<br />

of Economics, v. 6 n.4: 317-29.<br />

39


فمينيسم و ماركسيسم<br />

ترجمه ي نسيم روشنايي<br />

<br />

<br />

<br />

<br />

<br />

<br />

<br />

<br />

<br />

----. 1983. “Of Patriarchy Born: The Political Economy of<br />

Fertility Decisions”, Feminist Studies, v. 9 $2: 261-84.<br />

----. 1987. “Patriarchy as a Mode of Production”. In Randy<br />

Albelda and C. Gunn, eds. New Directions in Political<br />

Economy: New York: M.E. Sharpe.<br />

----. 1993. “Socialism: Feminist or Scientific?” In M. Ferber<br />

and Julie Nelson, eds. Beyond Economic Man. Chicago:<br />

University of Chicago Press.<br />

----. 1994. Who Pays for the Kids? Gender and the Structures<br />

of Constraint. New York: Routledge.<br />

----. 2000. The Invisible Heart: Economics and Family<br />

Values. New York: The New Press.<br />

Foreman, Ann. 1977. Femininity as Alienation: Women and<br />

the Family in Marxism and Psychoanalysis. London: Pluto.<br />

Foweraker, Joe. 1998. “Ten Theses on Women in the Political<br />

Life of Latin America”. In Victoria Rodriguez, ed. Women's<br />

Participation in Mexican Political Life. Boulder CO:<br />

Westview: 63-73.<br />

Fox, Bonnie. ed. 1980. Hidden in the Household: Women's<br />

Domestic Labour under Capitalism. Toronto: The Women's<br />

Press.<br />

Fraser, Nancy and Linda Nicholson. 1991. “Social Criticism<br />

without Philosophy: An Encounter between Feminism and<br />

Postmodernism”. In Linda Nicholson, ed. 1991, op. cit.: 19-<br />

38.<br />

40


فمينيسم و ماركسيسم<br />

ترجمه ي نسيم روشنايي<br />

<br />

<br />

<br />

<br />

<br />

<br />

<br />

<br />

<br />

<br />

<br />

Fraser, Nancy. 1997. Justice Interruptus: Critical Reflections<br />

on the “Post-Socialist” Condition. New York: Routledge.<br />

Friedan, Betty. 1963. The Feminine Mystique. New York:<br />

Norton.<br />

Gibson-Graham, J.K. 1996. The End of Capitalism (as we<br />

knew it). Cambridge MA: Blackwell Publishers.<br />

Gilligan, Carol. 1982. In a Different Voice: Psychological<br />

Theory and Women's Development. Cambridge: Harvard<br />

University.<br />

Gilman, Charlotte Perkins. 1898. Women and Economics: A<br />

Study of the Economic Relation between Men and Women as a<br />

Factor in Social Evolution. Boston: Small, Mayard and Co.<br />

----. [1903] 1910. The Home, Its Work and Influence. New<br />

York: Charlton Company<br />

----. 1979. Herland. New York: Pantheon.<br />

Goldman, Emma. 1969. Anarchism and Other Essays. New<br />

York: Dover.<br />

Hansen, Karen V. and Ilene J. Philipson. eds. 1990. Women,<br />

Class and the Feminist Imagination: A Socialist-Feminist<br />

Reader. Philadelphia: Temple University.<br />

Haraway, Donna. 1985. “A Manifesto for Cybourgs: Science,<br />

Technology and Socialist-Feminism in the 1980s”, Socialist<br />

Review, v.15 n.2 (Mar. Apr. 1985): 65-107.<br />

Harding, Sandra. 1986. The Science Question in Feminism.<br />

Ithaca: Cornell University.<br />

41


فمينيسم و ماركسيسم<br />

ترجمه ي نسيم روشنايي<br />

Hartmann, Heidi. 1979. “Capitalism, Patriarchy and Job<br />

Segregation by Sex”. In Zillah Eisenstein, ed. op. cit.: 206-<br />

247.<br />

----. 1981a. “The Unhappy Marriage of Marxism and<br />

Feminism: Toward a More Progressive Union”. In Lydia<br />

Sargent, ed. op. cit., 1981:1-42.<br />

----. 1981b. “The Family as the Locus of Gender, Class and<br />

Political Struggle: The Example of Housework”, Signs, v. 6<br />

n.3: 366-394.<br />

Hartsock, Nancy. 1983a. “The Feminist Standpoint:<br />

Developing the Ground for a Specifically Feminist Historical<br />

Materialism”. In Sandra Harding and Merle Hintikka, eds.<br />

Discovering Reality: Feminist Perspectives in Epistemology,<br />

Metaphysics and the Philosophy of Science. Dordrecht,<br />

Holland: Reidel Publishers: 283-310.<br />

----. 1983b. Money, Sex and Power. New York: Longman.<br />

Hayden, Dolores. 1981. The Grand Domestic Revolution: A<br />

History of Feminist Designs for American Homes,<br />

Neighborhoods and Cities. Cambridge MA: MIT Press.<br />

Hennessy, Rosemary. 1993. Materialist Feminism and the<br />

Logic of Discourse. New York: Routledge.<br />

----. 2000. Profit and Pleasure: Sexual Identities in Late<br />

Capitalism. New York: Routledge.<br />

Hennessy, Rosemary and Chrys Ingraham. eds. 1997.<br />

Materialist Feminism: A Reader in Class, Difference, and<br />

Women's Lives. New York: Routledge.<br />

42


فمينيسم و ماركسيسم<br />

ترجمه ي نسيم روشنايي<br />

Herrmann, Anne C. and Abigail J. Stewart. eds.1994.<br />

“Theorizing Feminism: Parallel Trends in the Humanities and<br />

Social Sciences.” Boulder: Westview Press.<br />

Hochschild, Arlie. 1989. The Second Shift: Working Parents<br />

and the Revolution at Home. New York: Penguin.<br />

----. 2000. “Global Care Chains and Emotional Surplus<br />

Value”. In Will Hutton and Anthony Giddens Global<br />

Capitalism. New York: The New Press: 130-146.<br />

Holmstrom, Nancy. ed. 2002. The Socialist Feminist Project:<br />

A Contemporary Reader in Theory and Politics. New York:<br />

Monthly Review.<br />

Hooks, Bell. 1984. Feminist Theory from Margin to Center.<br />

Boston: South End.<br />

----. 2000. Where We Stand: Class Matters. New York:<br />

Routledge.<br />

Irigaray, Luce. 1985. This Sex Which is not One, tr. Catherine<br />

Porter. Ithaca NY: Cornell University: 23-33.<br />

Jaggar, Alison. 1983. Feminist Politics and Human Nature.<br />

Totowa NJ: Rowman and Allenheld.<br />

Jaggar, Alison and Paula Rothenberg [Struhl]. eds. 1978.<br />

Feminist Frameworks: Alternative Theoretical Accounts of the<br />

Relations between Women and Men. New York: McGraw<br />

Hill.<br />

James, Stanlie and Abena Busia. eds. 1993. Theorizing Black<br />

Feminisms: The Visionary Pragmatism of Black Women. New<br />

York: Routledge.<br />

43


فمينيسم و ماركسيسم<br />

ترجمه ي نسيم روشنايي<br />

Jónasdóttir, Anna. 1988. “On the Concept of Interest,<br />

Women's Interests and the Limitations of Interest Theory”. In<br />

Kathleen Jones and Anna Jónasdóttir. eds. The Political<br />

Interests of Gender. London: Sage.<br />

----. 1994. Why Women Are Oppressed. Philadelphia: Temple<br />

University.<br />

Joseph, Gloria. 1981. “The Incompatible Menage à Trois:<br />

Marxism, Feminism and Racism”. In Lydia Sargent, ed., op.<br />

cit.: 91-108.<br />

Key, Ellen. 1909. The Century of the Child. New York: G.P.<br />

Putnam's Sons.<br />

----. 1914. The Renaissance of Motherhood. New York: G.P.<br />

Putnam's Sons<br />

Kollias, Karen. 1975. “Class Realities: Create a New Power<br />

Base”, Quest: a Feminist Quarterly, v. 1 n.3 (Winter 1975),<br />

reprinted in Quest, eds. 1981. Building Feminist Theory:<br />

Essays from Quest. New York: Longmans: 125-138.<br />

Kuhn, Annette and AnnMarie Wolpe. eds. 1978. Feminism<br />

and Materialism: Women and Modes of Production. London:<br />

Routledge and Kegan Paul Ltd.<br />

Landry, Donna and Gerald MacLean. 1993. Materialist<br />

Feminisms. Oxford: Blackwell Publishers.<br />

Leacock, Eleanor. 1972. `Introduction', in Engels 1972.<br />

Leghorn, Lisa and Katherine Parker. 1981. Woman's Worth:<br />

Sexual Economics and the World of Women. London:<br />

Routledge and Kegan Paul.<br />

44


فمينيسم و ماركسيسم<br />

ترجمه ي نسيم روشنايي<br />

<br />

<br />

<br />

<br />

<br />

<br />

<br />

<br />

<br />

Lerner, Gerda. 1986. Women and History. New York: Oxford<br />

University Press.<br />

McKenney, Mary. 1981. “Class Attitudes and<br />

Professionalism”. In Quest 1981: 139-148.<br />

Malos, Ellen. ed. 1975. The Politics of Housework. New<br />

York: The New Clarion Press.<br />

Marchand, Marianne. 1995. “Latin American Women Speak<br />

on Development: Are We Listening Yet?” In Marianne<br />

Marchand and Jane Parpart, eds.<br />

Feminism/Postmodernism/Development. New York:<br />

Routledge: 56-72.<br />

Marx, Karl. [1844], Economic and Philosophical<br />

Manuscripts. In Lewis S. Feuer, ed. 1989. Basic Writings on<br />

Politics and Philosophy/Karl Marx, Friedrich Engels. New<br />

York: Anchor Books.<br />

----. [1850], 1970. Introduction to the Critique of Political<br />

Economy. Trans. S.W. Ryazanskaya, ed. Maurice Dobb. New<br />

York: International Publishers.<br />

----. 1906-09. Capital: A Critique of Political Economy, vols.<br />

1-3. Chicago: C.H. Kerr and Company.<br />

Marx, Karl and Friedrich Engels. 1848. Manifesto of the<br />

Communist Party; authorized English translation edited and<br />

annotated by Friedrich Engels. New York: International.<br />

----. [1850] 1970. German Ideology, Part I. New York:<br />

International.<br />

45


فمينيسم و ماركسيسم<br />

ترجمه ي نسيم روشنايي<br />

<br />

<br />

<br />

<br />

<br />

<br />

<br />

<br />

<br />

Mies, Maria. 1986. Patriarchy and Accumulation on a World<br />

Scale. London: Zed.<br />

Mitchell, Juliet. 1972. Women's Estate. New York: Random<br />

House.<br />

----. 1974. Psychoanalysis and Feminism. New York:<br />

Pantheon.<br />

Mohanty, Chandra Talpade. 1997. “Women Workers and<br />

Capitalist Scripts: Ideologies of Domination, Common<br />

Interests and the Politics of Solidarity”. In M. Jacqui<br />

Alexander and Chandra Talpade Mohanty, eds. Feminist<br />

Genealogies, Colonial Legacies, Democratic Futures. New<br />

York: Routledge: 3-29.<br />

Molyneux, Maxine. 1985. “Mobilization without<br />

Emancipation? Women's Interests, State and Revolution”,<br />

Feminist Studies, v. 11 n.2 (Summer 1985): 227-254.<br />

Reprinted in Molyneux 2001: 38-59.<br />

----. 2001. Women's Movements in International Perspective.<br />

(New York: Palgrave).<br />

Moser, Caroline O. N. 1993. Gender Planning and<br />

Development: Theory, Practice and Training. New York:<br />

Routledge.<br />

Nicholson, Linda. ed. 1997 The Second Wave: A Reader in<br />

Feminist Theory. New York: Routledge.<br />

----. ed. 1990. Feminism/Postmodernism. New York:<br />

Routledge.<br />

46


فمينيسم و ماركسيسم<br />

ترجمه ي نسيم روشنايي<br />

<br />

<br />

<br />

<br />

<br />

<br />

<br />

<br />

<br />

<br />

----. 1986. Gender and History: The Limits of Social Theory in<br />

the Age of the Family. New York: Columbia University Press.<br />

Oakley, Ann. 1976. Woman's Work: The Housewife, Past and<br />

Present. New York: Random/Vintage.<br />

O'Brien, Mary. 1981. The Politics of Reproduction. London:<br />

Routledge.<br />

Okin, Susan Moller. 1989. Gender, Justice and the Family.<br />

New York: Basic Books.<br />

Pateman, Carole. 1988. The Sexual Contract. Stanford:<br />

Stanford University Press.<br />

Quest Staff. eds. 1981. Building Feminist Theory: Essays from<br />

Quest. New York: Longman.<br />

Reay, Diane. 2004. “Rethinking Social Class: Qualitative<br />

Perspectives on Class and Gender”. In Sharlene Nagy Hesse-<br />

Biber and Michelle L. Yaiser, eds. Feminist Perspectives on<br />

Social Research. New York: Oxford University Press: 149-<br />

154.<br />

Reed, Evelyn. 1973. Woman's Evolution from Matriarchal<br />

Clan to Patriarchal Family. New York: Pathfinder Press.<br />

Rich, Adrienne. 1980. “Compulsory Heterosexuality and<br />

Lesbian Existence”. Signs, vol. 5, n. 4 (Summer 1980): 631-<br />

660.<br />

Richards, Ellen. 1915. The Art of Right Living. Boston:<br />

Whitcomb and Barrow.<br />

47


فمينيسم و ماركسيسم<br />

ترجمه ي نسيم روشنايي<br />

Rosaldo, Michelie Zimbalist and Louise Lamphere. eds. 1974.<br />

Woman, Culture and Society. Stanford: Stanford University<br />

Press.<br />

Rowbotham, Sheila. 1972. Women, Resistance and<br />

Revolution. New York: Random/Vintage Books.<br />

Rubin, Gayle. 1975. “The Traffic in Women”. In Rayna<br />

Reiter, ed. Toward a New Anthropology of Women. New<br />

York: Monthly Review: 157-210<br />

Ruddick, Sara. 1989. Maternal Thinking: Toward a Politics of<br />

Peace. Boston: Beacon.<br />

Saffioti, Helen. I. B. 1978. Women in Class Society. New<br />

York: Monthly Review.<br />

Sanday, Peggy. 1981. Female Power and Male Dominance:<br />

On the Origins of Sexual Inequality. Cambridge: Cambridge<br />

University Press.<br />

Sargent, Lydia. ed. 1981. Women and Revolution. Boston:<br />

South End Press.<br />

Sen, Gita and Caren Grown. 1987. Development, Crises and<br />

Alternative Visions. New York: Monthly Review.<br />

Smart, Carol. 1984. The Ties that Bind: Marriage and the<br />

Reproduction of Patriarchal Relations. London: Routledge.<br />

Smith, Dorothy E. 1974. “Women's Perspective as a Radical<br />

Critique of Sociology”, Sociological Inquiry, vol. 4, n. 1<br />

(January 1974): 1-13.<br />

Spivak, Gayatri Chakravorty. 1988. “Can the Subaltern<br />

Speak?” In Cary Nelson and Lawrence Grossberg, eds.<br />

48


فمينيسم و ماركسيسم<br />

ترجمه ي نسيم روشنايي<br />

Marxism and the Interpretation of Culture. Urbana:<br />

University of Illinois Press: 271-313.<br />

Tea, Michelle. ed. 2003. Without a Net: The Female<br />

Experience of Growing Up Working Class. Emeryville CA:<br />

Seal Press.<br />

Tokarczyk, Michelle M. and Elizabeth A. Fay. eds. 1993.<br />

Working-Class Women in the Academy: Laborers in the<br />

Knowledge Factory. Amherst, MA: University of<br />

Massachusetts.<br />

Tuana, Nancy and Rosemarie Tong. eds. 1995. Feminism and<br />

Philosophy. Boulder: Westview.<br />

Vogel, Lise. 1995. Woman Questions: Essays for a<br />

Materialist Feminism. New York: Routledge.<br />

Wittig, Monique. 1992. “One is not Born a Woman”. In The<br />

Straight Mind and Other Essays. Boston: Beacon Press.<br />

Walby, Sylvia. 1990. Theorizing Patriarchy. Oxford: Basil<br />

Blackwell Ltd.<br />

Walker, Pat. ed. 1979. Between Labor and Capital. Boston:<br />

South End.<br />

Young, Iris. 1981. “The Limits of Dual Systems Theory”. In<br />

Sargent 1981: 43-70.<br />

49


فمينيسم و ماركسيسم<br />

ترجمه ي نسيم روشنايي<br />

فمينيسم سوسياليست چيست؟<br />

باربارا ارنريچ Ehrenreich) (Barbara<br />

فمينيسم سوسياليست مدت هاي مديدي است كه وجود دارد اما درباره ي آن حرف چنداني<br />

زده نشده است.‏ شما يك زن در جامعه ي سرمايه داري هستيد.‏ مسائلي شما را برآشفته و<br />

عصبي مي كند مانند : شغل،‏ صورت حساب ها و قبض هاي پي در پي ، شوهرتان،‏ مدرسه ي<br />

فرزندتان،‏ خانه داري،‏ زيبا شدن يا زيبا نشدن،‏ خوب به نظر آمدن يا نيامدن(‏ و يا همه ي اين<br />

موارد نه چيزهايي كه مي شنويد)‏ و غيره.‏ اگر به تمام اين مسائل و به چگونگي در هم تنيده<br />

شدن آنها و آنچه بايد اين مسائل را تغيير دهد،‏ فكر كنيد و همچنين هنگامي كه به دور و بر<br />

خود نگاهي مي اندازيد تا با چند كلمه به طور خلاصه تمام اين مسائل را با هم جمع بندي<br />

كنيد،‏ تقريبا بايد " فمينيسم سوسياليست " را مطرح كنيد.‏<br />

بسياري از ما به طريقي در سوسياليست فمينيسم دخيل شديم.‏ ما به جست و جوي واژه/‏<br />

اصطلاح/‏ عبارتي بوديم كه تمام دغدغه ها و تمام اصول ما را بيان كند اما در روشي كه نه<br />

سوسياليستي " و نه " فمينيستي"‏ به نظر برسد.‏ بايد اين را تصديق كنم كه بيشتر<br />

"<br />

" فمينيست<br />

50


فمينيسم و ماركسيسم<br />

ترجمه ي نسيم روشنايي<br />

سوسيالسيت هايي " كه مي شناسم،‏ ديگر از كاربرد اصطلاح " فمينيست سوسياليست"‏ چندان<br />

خوششان نمي آيد.‏ از يك طرف،‏ اين قصه سر دراز دارد<br />

)<br />

من هيچ اميدي به يك جنبش توده<br />

اي يكپارچه ندارم)؛ از يك طرف،‏ اين مسئله نسبت به آنچه هست بسيار كم قدمت است،‏ كه<br />

پيش از هر چيز،‏ به راستي انترناسيونال سوسياليست،‏ ضد نژادپرستي و ضد دگرجنس گرايي<br />

فمينيستي است.‏<br />

مشكلِ‏ اتخاذ يك اصطلاح جديد از هر نوع ، ايجاد چيزي است كه ردپايي از فرقه گرايي در<br />

آن باشد.‏<br />

" سوسياليست فمينيسم " با توجه به ماهيت خود،‏ به يك چالش و معما تبديل مي<br />

شود.‏ ما سخنراني ها،‏ كنفرانس ها و مقالات بسياري درباره ي " سوسياليست فمينسيسم<br />

داريم و به هر حال خيلي خوب مي دانيم كه هم<br />

"<br />

" سوسياليسم<br />

" و هم " فمينيسم"‏ براي ارائه<br />

در هر سخنراني،‏ كنفرانس و مقاله ي قابل درك بسيار عظيم و در برگيرنده است.‏<br />

مردم<br />

سوسياليست فمينيست ها را مي پذيرند و مشتاقانه از آنها مي پرسند:‏ " سوسياليست فمينيسم<br />

چيست؟"‏ در اينجا از ما چشمداشت ارائه ي يك سنتز درخشان از تناسب هاي تاريخي جهان<br />

وجود دارد-‏ يك جهش تكاملي فراتر از ماركس،‏ فرويد و ولستون كرافت.‏<br />

در غير اين صورت،‏<br />

همه چيز توسط تعداد اندكي فمينيست غرغرو و سوسياليست هاي زن،‏ صرفا به يك مد و يك<br />

جنون زودگذر تبديل مي شود و نابود خواهد شد.‏<br />

مي كوشم از برخي معماهايي كه حول و حوش سوسياليست فمينيسم رشد كرده است،‏<br />

پرده بردارم.‏ روش منطقي براي شروع اين است كه فمينيسم و سوسياليسم را جداگانه بررسي<br />

كنيم.‏<br />

يك سوسياليست و يك ماركسيست،‏<br />

چگونه<br />

به جهان نگاه مي كنند؟ يك فمينيست<br />

چطور؟ براي شروع بايد گفت فمينيسم و ماركسيست هر دو يك ماهيت مشترك دارند<br />

51<br />

:<br />

روش هاي انتقادي بررسي كردن جهان هستند.‏ هر دو با خرد در اسطوره شناسي رايج و<br />

آنها<br />

"


فمينيسم و ماركسيسم<br />

ترجمه ي نسيم روشنايي<br />

عرف"‏ شكاف ايجاد مي كنند و ما را وادار مي كنند به تجارب زندگي مان به روشي جديد نگاه<br />

كنيم.‏ فمينيسم و سوسياليسم،‏ درك جهان را طلب مي كنند اما نه بر حسب توازن هايي ايستا<br />

و متشابه و غيره،‏ همان طور كه در علوم رايج وجود دارد،‏ بلكه بر حسب تخاصم ها.‏ آنها به<br />

نتايجي منتهي مي شوند كه در همان زمان كه ناسازگار و نگران كننده به نظر مي رسند،‏ رهايي<br />

بخش هم هستند.‏ امكان ندارد ما يك نظرگاه فمينيستي و ماركسيستي داشته باشيم و فقط<br />

ناظر باقي بمانيم.‏ براي درك كُنه واقعيت توسط اين تحليل ها،‏ بايد وارد عمل شويم و واقعيت را<br />

تغيير دهيم.‏<br />

ماركسيسم خود را به پويايي طبقاتي جامعه ي سرمايه داري معطوف مي كند.‏<br />

هر<br />

دانشمند اجتماعي مي داند كه جوامع سرمايه داري كم و بيش با نابرابري هاي نظام مند و<br />

شديد مشخص مي شوند.‏ ماركسيسم اين نابرابري را براي كسب برآيندهايي درك مي كند كه<br />

ماهيت سرمايه داري به عنوان يك<br />

سيستم اقتصادي هستند.‏<br />

اقليت مردم(‏<br />

طبقه ي سرمايه<br />

دار)،‏ مالكان كارخانه ها،‏ منابع انرژي،‏ ذخاير و غيره هستند.‏ افراد ديگر نيز براي زندگي به اين<br />

منابع و كارخانه ها وابسته اند.‏ اكثريت مردم<br />

)<br />

طبقه ي كارگر)‏ به خاطر نياز محض،‏ بايد در<br />

شرايطي كه سرمايه دارها تعيين مي كنند براي دستمزدي كه سرمايه دارها به آنها مي دهند ،<br />

به سختي كار كنند.‏ از آنجايي كه سرمايه دارها با پرداخت دستمزدي كمتر از ارزش واقعي<br />

توليد كارگران،‏ سود مي برند و به سرمايه ي خود مي افزايند،‏ بنابراين رابطه ي بين اين دو<br />

طبقه لزوما يك تخاصم آشتي ناپذير است.‏<br />

طبقه ي سرمايه دار موجوديت خود را مديون<br />

استثمار مداوم طبقه ي كارگر است.‏ در تحليل نهايي،‏ آنچه اين سيستم حكومت طبقاتي را<br />

حفظ مي كند،‏ زور است.‏ طبقه ي سرمايه دار<br />

)<br />

به طور مستقيم يا غير مستقيم)‏ با ابزار خشونت<br />

سازمان يافته به نمايندگي دولت – پليس ، زندان ها و غيره كشور را كنترل مي كند.‏ طبقه ي<br />

52


فمينيسم و ماركسيسم<br />

ترجمه ي نسيم روشنايي<br />

كارگر تنها قادر است با نبردي انقلابي به جهت تصرف قدرت دولت و با نيروي قهري،‏ خود را و<br />

در نهايت تمام مردم را آزاد كند.‏<br />

فمينيسم توجه خود را به ديگر نابرابري ها معطوف مي كند.‏ تمام جوامع انساني با درجات<br />

مختلفي از نابرابري بين جنس ها مشخص مي شوند.‏ اگر با يك نگاه،‏ جوامع انساني را با جست<br />

و جو از طريق تاريخ سراسر قاره ها بررسي كنيم،‏ مي بينيم كه آنها به طور عادي با اين موارد<br />

مشخص شده اند:‏ انقياد زنان به اقتدار مردان،‏ به طور كلي هم در خانواده و هم در اجتماع ؛<br />

تعين بخشيدن زنان به مثابه ي شكلي از مالكيت؛ تقسيم جنسي كار كه در آن زنان به كارهايي<br />

مانند بچه داري،‏ انجام خدمات شخصي براي مردان محدود مي شوند و تعيين انواع كار توليدي<br />

كه معمولا منزلت اجتماعي پاييني دارند.‏<br />

فمينيست ها به واسطه ي تصادم تقريبا جهان شمول اين چيزها به جست و جوي<br />

تفاسيري در " داده هاي"‏ بيولوژيكي اند كه در پس تمام موجوديت اجتماعي انسان قرار گرفته<br />

است.‏ به طور مثال طرح اين ايده كه مردان به طور متوسط از نظر جسماني از زنان قوي تر<br />

هستند،‏ به خصوص مقايسه ي زنان باردار يا زناني كه كودكان شان را شير مي دهند.‏ به علاوه،‏<br />

مردان قدرت باردار كردن زنان را دارند.‏ بدين سان،‏ اين وجوهي كه نابرابري جنسي اتخاذ مي<br />

كند،‏ هرچند متنوع اند،‏ امكان دارد در تحليل نهايي،‏ در تمام فرهنگ ها وجود داشته باشند،‏<br />

همان طور كه واضح است،‏ برتري قدرت جسماني مردان بر زنان تا كنون ادامه يافته است،‏ بدين<br />

معني كه آنها در نهايت،‏ به خشونت يا تهديد به خشونت متوسل مي شوند.‏<br />

ريشه ي كهن و بيولوژيكي برتري مردان بر زنان<br />

)<br />

واقعيت خشونت مردانه)‏ عموما با قوانين<br />

و قراردادهايي كه روابط بين جنس ها را در هر فرهنگ خاص،‏ تنظيم مي كنند،‏ پنهان مي شود.‏<br />

اما در اين تحليل فمينيستي اين مسئله وجود دارد.‏ امكان ضرب و شتم از سوي مردان به مثابه<br />

"<br />

ي يك اخطار هميشگي به زنان " بد"‏ )<br />

سركش،‏ پرخاشگر)‏<br />

است و زنان"‏<br />

را به خوب<br />

53


فمينيسم و ماركسيسم<br />

ترجمه ي نسيم روشنايي<br />

همدستي با برتري مردانه سوق مي دهد.‏ پاداش براي<br />

" خوب"‏ ) " زيبا"‏ ، مطيع (<br />

بودن،‏ در<br />

امان بودن از خشونت گاه و بيگاه مردانه و در برخي موارد حمايت اقتصادي است.‏<br />

ماركسيسم اسطوره هايي درباره ي " دموكراسي"‏ و پلوراليسم اش را از هم مي درد تا<br />

سيستم حكومت طبقاتي را كه بر پايه ي استثمار اجباري استوار است افشا كند.‏<br />

فمينيسم از<br />

طريق اساطير،‏ مسائلي مانند " غريزه"‏ و عشق رومانتيك را به قوانين مردانه اي تقليل مي دهد<br />

كه در واقع قوانين زور هستند و آنها را افشا مي كند.‏ هم تحليل ماركسيستي و هم تحليل<br />

فمينيستي ما را وادار مي كنند كه بي عدالتي بنيادين را بررسي كنيم.‏ بهترين راه براي خلاص<br />

شدن از اين اسطوره ها همان طور كه ماركس گفته است،‏ كوشش براي برقراري<br />

نظم يك<br />

اجتماع است كه براي ثبات و پايداري خود به اسطوره ها نياز نداشته باشد.‏<br />

مي توان ماركسيسم و فمينيسم را با هم تركيب كرد و آن را"‏ سوسياليست فمينيسم"‏<br />

ناميد.‏ در واقع،‏ شايد اين همان چيزي باشد كه بيشتر سوسياليست فمينيست هاي اغلب دوره<br />

ها،‏ به عنوان نوعي پيوند،‏ فمينيسم را به محافل سوسياليستي مي كشانند و سوسياليسم را به<br />

محافل فمينيستي.‏ به هر حال،‏ اين كه مردم اين تحير را حفظ مي كنند كه " خب،‏ او<br />

زن )<br />

سوسياليست فمينيست)‏ واقعا چه كسي است؟"‏<br />

و مسائلي از اين دست،‏ فرد را به دردسر مي<br />

اندازد.‏ اين نوع پرسش ها كه طنيني بسيار ترغيب كننده و با نفوذ،‏ دارند،‏ اغلب مسير ما را<br />

متوقف مي سازند:‏ " انتخاب كردن<br />

،"<br />

" يك فرد يا ديگري بودن".‏ اما ما مي دانيم كه يك<br />

سوسياليست فمينيست،‏ ثبات سياسي دارد.‏ ما در سياست افرادي دوگانه يا خنثي نيستيم.‏<br />

ما براي كسب ثبات سياسي به عنوان فمينيست ، بايد خود را از ديگر فمينيست ها و به<br />

عنوان يك ماركسيست،‏ از ديگر ماركسيست ها متمايز كنيم.‏<br />

ما بايد نوعي سوسياليست<br />

فمينيست را از فمينيسم،‏ و نوعي سوسياليست فمينيست را از سوسياليسم مشخص و مجزا<br />

كنيم(‏ در اينجا از علم لغت شناسي معذرت مي خواهم).‏ تنها در آن هنگام است كه اين امكان<br />

54


فمينيسم و ماركسيسم<br />

ترجمه ي نسيم روشنايي<br />

وجود دارد كه مسائل در كنار مسائل ديگر<br />

بگيرند.‏<br />

به جاي يك مجاورت ناموزون،‏<br />

به درستي قرار<br />

فكر مي كنم بسياري از فمينيست هاي راديكال و سوسياليست فمينيست تا جايي كه براي<br />

فمينيسم سودمند باشد،‏ با توصيفات من از فمينيسمي كه مدنظر دارم،‏ موافق خواهند بود.‏<br />

مشكل ديدگاه راديكال فمينيسم در مقابل ديدگاه سوسياليست فمينيسم اين است كه نقطه<br />

نگاه راديكال فمينيسم به آينده نيست.‏ راديكال فمينيسم با كلي نگري نسبت به برتري امور<br />

مردانه كه به راستي هرگز تغيير نكرده است،‏ مات و مبهوت مي ماند؛ مانند<br />

: تمام نظام هاي<br />

اجتماعي پدرشاهي هستند؛ امپريالسيم،‏ ميليتاريسم و سرمايه داري،‏ همگي فقط جلوه هايي از<br />

غريزه ي تجاوزگر مردانه هستند و مانند آن.‏<br />

از ديدگاه سوسياليست فمينيست ها مشكل اين نيست كه راديكال فمينيست ها تنها از<br />

مردان صرف نظر مي كنند<br />

)<br />

و امكان آشتي با آنها براي بنيان نهادن يك انسان واقعي و برابري<br />

طلب را از بين مي برند)،‏ بلكه از دسته ي عظيمي از زنان نيز چشم مي پوشند.‏ براي مثال،‏ من<br />

از راديكال فمينيست ها شنيده ام كشوري سوسياليستي مثل چين را به يك كشور"‏ پدرسالار"‏<br />

تنزل مي دهند كه اين رويكرد،‏ مبارزات واقعي و دستاوردهاي ميليون ها زن را ناديده مي گيرد.‏<br />

هنگامي كه سوسياليست<br />

فمينيست<br />

ها موافقت مي كنند كه مسائل بسيار و جهان شمولي<br />

درباره ي ستم بر زنان وجود دارد،‏ همزمان بر اتخاذ روش هاي مختلف در موقعيت هاي مختلف<br />

پافشاري مي كنند و بر اين امر كه تفاوت ها بسيار ضروري هستند.‏ در اينجا بين جامعه اي كه<br />

در آن تبعيض جنسي به شكل زنده به گور كردن دختران بيان مي شود و جامعه اي كه در آن<br />

تبعيض جنسي شكل نماينده ي نامساوي<br />

( از نظر جنس )<br />

در شوراي مركزي را اتخاذ مي كند،‏<br />

تفاوت وجود دارد.‏ و اين تفاوت به بهاي مردن به نام آن تفاوت تمام مي شود.‏<br />

55


فمينيسم و ماركسيسم<br />

ترجمه ي نسيم روشنايي<br />

يكي از تغييرات تاريخي در موضوع تبعيض جنسي كه تمام فمينيست ها بايد مجموعه<br />

تغييرات خود را به آن مربوط بدانند،‏ با گذر از جامعه ي كشاورزي به جامعه ي سرمايه داري<br />

صنعتي همراه است.‏ اين موضوعي آكادميك نيست.‏ سيستم اجتماعي اي كه با سرمايه داري<br />

صنعتي جايگزين شد،‏ در واقع پيش از همه پدرشاهي بود و من اكنون اين اصطلاح را در معناي<br />

اصلي اش به كار مي برم،‏ يعني سيستمي كه در آن توليد در خانواده متمركز است و توسط<br />

سالخورده ترين مرد خانواده اداره مي شود.‏ واقعيت دارد كه سرمايه داري صنعتي پيشرو بود و<br />

رشته هاي پدرسالاري را پنبه كرد.‏ توليد به كارخانه ها منتقل شد و افراد از خانواده هايشان<br />

جدا شدند تا به حقوق بگيراني "<br />

آزاد"‏<br />

تبديل شوند.‏<br />

سخن اين نيست كه سرمايه داري<br />

سازماندهي پدرشاهي توليد و زندگي خانوادگي را از هم پاشيد،‏ البته،‏ مي شود گفت سرمايه<br />

داري حاكميت مردانه!‏ را منسوخ كرد،‏ اما بايد گفت كه ما اشكال پدرشاهي ستم جنسي را امروز<br />

نيز در درجات قابل توجه در پيشرفت هاي اخير تجربه مي كنيم.‏ يك انفصال بزرگ تاريخي<br />

بين ما و پدرشاهي قرار مي گيرد.‏ اگر ما به عنوان يك زن،‏ امروز در حال درك تجربيات مان<br />

هستيم،‏ بايد سرمايه داري را به مثابه ي يك سيستم ملاحظه كنيم.‏<br />

بديهي است كه روش هاي ديگري وجود دارد كه من مي توانستم آنها را براي شرح ديدگاه<br />

ام اتخاذ كنم.‏ مي توانستم به عنوان يك فمينيست،‏ فقط بگويم ما استثمارشده ترين،‏ ستمديده<br />

ترين،‏ فقيرترين و زنان طبقه ي كارگر،‏ زنان جهان سوم يا غيره هستيم،‏ و به اين دليل،‏ ضرورت<br />

دارد سرمايه داري را بفهميم و با آن روبه رو شويم.‏ مي توانستم بگويم ما واقعا نياز داريم خود را<br />

به نظام طبقاتي معطوف كنيم،‏ چون زنان از اعضاي طبقات هستند.‏ اما سعي مي كنم چيزهاي<br />

ديگري را درباره ي ديدگاه فمينيست ها بيان كنم<br />

56<br />

:<br />

براي فهم تبعيض جنسي به عنوان مسئله<br />

اي كه بر زندگي هاي ما تأثير مي گذارد هيچ راهي وجود ندارد،‏ مگر اين كه آن را در زمينه ي<br />

تاريخي سرمايه داري قرار دهيم.‏


فمينيسم و ماركسيسم<br />

ترجمه ي نسيم روشنايي<br />

فكر مي كنم بيشتر سوسياليست فمينيست ها نيز با اين خلاصه ي نظريه ي ماركسيستي<br />

من تا جايي كه پيشرو باشد،‏ موافق خواهند بود.‏ اما بازهم يك مشكل وجود دارد،‏ بسياري از<br />

) مردمي كه<br />

آنها را " ماركسيست مكانيكي " ناميده ام)‏ هيچ گامي به جلو برنمي دارند.‏ براي<br />

اين جماعت،‏ تنها " واقعيت"‏ و مهم ترين چيز اين است كه جامعه ي سرمايه داري كه ادامه<br />

يافته است در فرايند توليد يا فضاي سياسي مرسوم جلوه مي يابد.‏ از چنين نقطه نظري،‏ هر<br />

بخش از تجربيات و زيست اجتماعي،‏ مسائلي كه با آموزش،‏ تمايل جنسي،‏ سرگرمي،‏ خانواده،‏<br />

هنر،‏ موسيقي و خانه داري(نامي كه شما انتخاب كرده ايد)،‏ به نسبت پويايي هاي مركزي تغيير<br />

اجتماعي ، مسائلي حاشيه اي هستند؛ اين ها بخشي از<br />

" روبناي<br />

" فرهنگ هستند.‏<br />

سوسياليست فمينيست ها در يك سنگر كاملا متفاوت از كساني كه " ماركسيست هاي<br />

مكانيكي"‏ مي نامم،‏ قرار دارند.‏ ما<br />

)<br />

همراه با بسياري از ماركسيست هايي كه فمينيست نيستند)‏<br />

سرمايه داري را به مثابه ي تماميتي اجتماعي و فرهنگي مي بينيم.‏ ما اين مسئله را در مي<br />

يابيم كه سرمايه داري براي پيدا كردن بازارهايش در حال نفوذ<br />

به تمام بخش هاي زيست<br />

اجتماعي ماست.‏ به ويژه در مرحله ي انحصاري كردن سرمايه داري،‏ تنها از ديدگاه اقتصادي،‏ به<br />

عنوان يك اصل توليد،‏ حوزه ي مصرف بسيار اهميت دارد.‏ بنابراين،‏ ما نمي توانيم مبارزه ي<br />

طبقاتي را صرفا به مثابه ي چيزي كه با موضوعات دستمزد ، ساعات كار و يا فقط محيط كار<br />

محدود مي شود،‏ درك كنيم.‏ مبارزه ي طبقاتي در هر پهنه اي كه منافع طبقاتي در تضاد قرار<br />

مي گيرند،‏ واقع مي شود،‏ و شامل آموزش،‏ بهداشت،‏ هنر،‏ موسيقي و غيره مي گردد.‏ ما قصد<br />

داريم نه تنها مالكيت بر ابزار توليد را دگرگون كنيم،‏ بلكه تماميت زيست اجتماعي را نيز تغيير<br />

دهيم.‏<br />

57


فمينيسم و ماركسيسم<br />

ترجمه ي نسيم روشنايي<br />

ما به عنوان ماركسيست،‏ در مقايسه با ماركسيست هاي مكانيكي،‏ از جايگاه كاملا متفاوتي<br />

وارد فمينيسم شديم.‏ زيرا ما سرمايه داري انحصاري را به مثابه ي تماميتي سياسي/‏ اقتصادي/‏<br />

فرهنگي مي بينيم،‏ ما در چارچوب ماركسيستي مان براي موضوعات فمينيستي فضايي داريم<br />

كه به ظاهر هيچ ارتباطي با موضوعات سياسي و توليدي ندارند كه به خانواده ، تأمين اجتماعي<br />

و زندگي " خصوصي"‏ مربوط اند.‏<br />

از اين گذشته،‏ در نوع ماركسيسم ما،‏ هيچ " مسئله ي صرفا زنانه اي"‏ وجود ندارد،‏ زيرا ما<br />

هرگز زنان را از "<br />

روبنا"‏<br />

يا مكاني در جايگاه نخستين جدا نمي كنيم.‏<br />

ماركسيست هاي<br />

مكانيكي دائما به سنجش موضوع دستمزد نداشتن زنان در خانه داري منحرف مي شوند.‏ آيا او<br />

واقعا عضوي از طبقه ي كارگر است؟ به بيان ديگر،‏ آيا او<br />

)<br />

زن)‏ واقعا ارزش اضافه توليد مي<br />

كند؟ ما مي گوييم،‏ يقينا خانه دارها از اعضاي طبقه ي كارگرند،‏ زيرا ما دليل دقيقي داريم كه<br />

آنها ارزش اضافه توليد مي كنند،‏ اما اين را هم درك مي كنيم كه چيزي به عنوان طبقه،‏<br />

تركيبي از مردم و به عنوان داشتن زيست كامل اجتماعي علاوه بر سلطه ي سرمايه دار بر حوزه<br />

ي توليد است.‏ وقتي به اين شيوه به طبقه مي انديشيم،‏ مي بينيم كه در واقع زنان كه ثانوي<br />

ترين موضوع در اين حيطه به نظر مي رسند،‏ در همان هسته ي طبقه شان قرار دارند،‏ پرورش<br />

فرزندان،‏ نگهداري از خانواده در كنار يكديگر و چنين مواردي،‏ فرهنگ و شبكه هاي اجتماعي<br />

جامعه را حفظ مي كند.‏<br />

ما در حال ورود به نوعي فمينيسم و نوعي ماركسيسم هستيم كه يك فرايند كاملا بديهي<br />

را در هم دخيل مي كند.‏ ما اكنون در موقعيتي قرار داريم كه مي توانيم اين را ببينيم كه چرا<br />

سوسياليست فمينيست مبهم شده است:‏ ايده ي سوسيالسيت فمينيسم به يك معما يا يك<br />

پاردوكس بزرگ تبديل شده است،‏ آنقدر كه شما درواقع سوسياليسم را آنچه من ماركسيسم<br />

58


فمينيسم و ماركسيسم<br />

ترجمه ي نسيم روشنايي<br />

مكانيكي ناميده ام و فمينيسم را نيز يك نوع غير تاريخي فمينيسم راديكال مي دانيد.‏ اين<br />

موارد با هم در يكجا جمع نمي شوند و هيچ شباهتي با هم ندارند.‏<br />

اما اگر بخواهيد نوعي ديگر از سوسياليسم و نوعي ديگر از ماركسيسم را كنار هم قرار<br />

دهيد،‏ همان طور كه من سعي كردم آن را مشخص كنم،‏ مي توانيد برخي زمينه هاي مشترك<br />

در هر دو به دست آوريد و اين يكي از مهم ترين مسائل درباره ي سوسياليست فمينيسم امروز<br />

است.‏ اين سوسياليست فمينيسم فضايي آزاد از تگناهاي نوع تقليل يافته ي فمينيسم و تفسير<br />

تقليل يافته ي ماركسيسم است كه در آن مي توانيم نوعي از سياست هايي را توسعه دهيم كه<br />

تماميت سياسي<br />

/<br />

اقتصادي/‏ فرهنگي جامعه ي سرمايه داري انحصاري را نشانه مي گيرد.‏ ما با<br />

انواع دردسترس فمينيسم و با نوع مرسوم ماركسيسم تنها مي توانيم تا جايي پيش رويم،‏ پس<br />

مي بايست مسائلي را رواج دهيم كه در نگاه به جهان چندان محدود كننده و ناتمام نيستند.‏ ما<br />

بايد نامي جديد اتخاذ كنيم يعني " سوسياليست فمينيسم"،‏ به طوري كه از اراده ي ما براي<br />

درك كل تجربيات مان حمايت كند و سياست هايي كه تماميت ادراك را منعكس مي كنند را<br />

درهم بكوبد.‏<br />

به هر حال،‏ من نمي خواهم نظريه ي سوسياليست فمينيسم را به مثابه ي يك ‏"فضا"‏ يا<br />

زمينه ي مشترك قلمداد كنم.‏ مسائل در اين<br />

" زمينه<br />

" در آغاز رشد هستند.‏ ما به نسبت سال<br />

هاي گذشته،‏ در حال نزديك تر شدن به سنتز در فهم مان از جنس ، طبقه ، سرمايه داري و<br />

سلطه ي مردانه هستيم.‏ در اينجا،‏ بسيار كلي به يكي از چنين خط فكرهايي اشاره خواهم كرد:‏<br />

/<br />

اين<br />

درك ماركسيت<br />

فمينيستي كه سلطه ي طبقاتي و جنسي به زور اتكا دارد،‏<br />

-1<br />

درست است و اين مخرب ترين نقد جامعه ي سرمايه داري/‏ سكسيتي است.‏ چيزهاي بسياري<br />

وجود دارد كه " تعيين كننده"‏ اند.‏ بيشتر مردم در ادراك روزانه شان به سلطه ي طبقاتي و<br />

59


فمينيسم و ماركسيسم<br />

ترجمه ي نسيم روشنايي<br />

جنسي تسليم شده اند،‏ بدون اينكه با تهديد خشونت و حتي اغلب بدون تهديد محروميت مادي<br />

در يك مسير نگه داشته شوند.‏<br />

2- اين مسئله بسيار اهميت دارد كه اگر درخواست مستقيم قدرت باعث پيشبرد وضع<br />

موجود نشود،‏ راه حل اين مسئله چيست.‏ در رابطه با طبقه،‏ پيش از اين نوشته هاي بسياري<br />

درباره ي اين وجود دارد<br />

كه چرا طبقه ي كارگر امريكا كمبود آگاهي طبقاتي مبارز دارد.‏<br />

مطمئنا تقسيم هاي نژادي به خصوص تقسيم سياه/‏ سفيد،‏ كليد بخشي از اين پرسش است.‏ اما<br />

من مي خواهم علاوه بر اين تقسيمات،‏ درباره ي اين كه طبقه ي كارگر از لحاظ اجتماعي<br />

اتميزه شده است،‏ بحث كنم.‏ همسايگي هاي طبقه ي كارگر نابود شده و در حال زوال است؛<br />

زندگي به طور افزاينده اي خصوصي و داخلي شده است؛ پيش از اين،‏ مهارت ها توسط طبقه ي<br />

كارگر كه توسط سرمايه دارها سلب مالكيت شده بودند،‏ تسخير شده بود؛ اكنون،‏ سرمايه داري<br />

با " فرهنگ توده اي"‏<br />

كنترل شده،‏ تقريبا تمام فرهنگ و نهادهاي بومي طبقه ي كارگر را به<br />

حاشيه رانده است.‏ به جاي مالكيت اشتراكي و اعتماد به نفس طبقاتي،‏ يك جداسازي دوطرفه و<br />

وابستگي اشتراكي به طبقه ي سرمايه دار وجود دارد.‏<br />

3- انقياد زنان به شيوه هايي كه مشخصه ي جامعه ي سرمايه داري متأخر است،‏ كليد اين<br />

فرايند اتميزه كردن طبقاتي بوده است.‏ به گونه اي ديگر،‏ قدرت هايي كه زندگي طبقه ي كارگر<br />

را اتميزه كرده اند و وابستگي مادي/‏ فرهنگي به طبقه ي سرمايه دار را در اين طبقه ايجاد كرده<br />

اند،‏ همان قدرت هايي هستند كه در خدمت هميشگي كردن انقياد زنان هستند.‏ زناني وجود<br />

دارند كه در زيست خصوصي شده ي روبه افزايش خانواده،‏ بيشترين انزوا را دارند(‏ حتي وقتي<br />

كه بيرون از خانه نيز كار مي كنند).‏ در بسياري از نمونه هاي اصلي،‏ مهارت هاي زنانه اي<br />

)<br />

مهارت هاي توليدي،‏ شفابخشي،‏ مامايي و غيره)‏ وجود دارند كه به واسطه ي توليد كالاهاي<br />

ديگر بي اعتبار يا توقيف شده اند.‏ بيش از همه،‏ زناني وجود دارند كه در مقابل نفوذ فراگير<br />

60


فمينيسم و ماركسيسم<br />

ترجمه ي نسيم روشنايي<br />

سرمايه داري در زندگي خصوصي به وابستگي/‏ انفعال/‏ و غير انتقادي بودن كامل<br />

يعني زنانه)‏ )<br />

ترغيب مي شوند.‏ از لحاظ تاريخي،‏ نفوذ سرمايه داري متأخر بر زندگي طبقه ي كارگر،‏ زنان را<br />

به عنوان آماج اصلي صلحجو سازي /<br />

‏"مؤنث سازي"‏<br />

انتخاب كرده است،‏ زيرا زنان حاملان<br />

فرهنگ شان هستند.‏<br />

4<br />

- چنين به نظر مي رسد كه بين مبارزه ي زنان و آنچه سنتا به عنوان مبارزه ي طبقاتي<br />

درك مي شود،‏ پيوند دروني بنياديني وجود دارد.‏ البته نيروي محركه ي تمام مبارزات زنان به<br />

طور ذاتي ضد سرمايه داري نبوده است(‏ بخصوص مبارزاتي كه مطالبه شان تنها پيشرفت قدرت<br />

و ثروت گروه خاصي از زنان بود)،‏ اما مبارزاتي كه در ميان زنان اعتماد اشتراكي و اجتماعي<br />

ايجاد كردند،‏ ضرورتا،‏ براي پي ريزي آگاهي طبقاتي اهميت دارند.‏ و برعكس،‏ درست است كه<br />

تمام مبارزات طبقاتي انگيزه اي ضد سكسيستي ندارند<br />

)<br />

به ويژه،‏ مبارزاتي كه به ارزش هاي<br />

صنعتي پدرشاهي وفادارند)،‏ اما تمام مبارزاتي كه در پي ساختن خودمختاري اجتماعي و<br />

فرهنگي طبقه ي كارگر هستند لزوما با مبارزه ي آزادي خواهانه ي زنان مرتبط هستند.‏<br />

در خطوطي بسيار كلي،‏ اين سمت و سويي است كه تحليل سوسياليست فمينيستي اتخاذ مي<br />

كند.‏<br />

هيچ كس انتظار<br />

پديدار شدن<br />

سنتزي<br />

را ندارد كه<br />

در آن،‏<br />

مبارزه ي سوسياليستي<br />

و<br />

فمينيستي<br />

به چيزي يكسان تقليل خواهد يافت.‏ در خلاصه ي مطالبي كه پيش از اين ارائه<br />

كردم،‏ حقيقت " نهايي"‏ هر دو حفظ مي شود:‏ جنبه هاي تعيين كننده اي از سلطه ي سرمايه<br />

داري وجود دارد )<br />

مانند ستم نژادي)‏<br />

كه يك چشم انداز كاملا فمينيستي نمي تواند بدون<br />

تحريف هاي عجيب و غريب آن را تشريح كند يا به آن رسيدگي كند.‏<br />

جنبه هايي از ستم<br />

جنسي وجود دارد )<br />

مانند خشونت مردانه در خانواده)‏<br />

كه تفكر سوسياليستي باز هم بدون<br />

تحريف ها و مطول گويي هاي بسيار،‏ بينش كمي نسبت به آنها دارد.‏<br />

از اين رو،‏ وجود<br />

سوسياليست فمينيست ها ضرورت دارد.‏ البته،‏ سنتز مناسب و كافي اي هم در تفكر و هم در<br />

61


فمينيسم و ماركسيسم<br />

ترجمه ي نسيم روشنايي<br />

عملِ‏<br />

ما وجود دارد تا به عنوان سوسياليست فمينيست ها هويتي<br />

مطمئن و<br />

متكي به خود<br />

داشته باشيم.‏<br />

62


فمينيسم و ماركسيسم<br />

ترجمه ي نسيم روشنايي<br />

ماركسيسم فمينيست /<br />

فمينيست<br />

ماترياليسم<br />

مارتا<br />

. اي.‏ خيمنز Gimenez) (Martha E.<br />

در اين روزهاي پر تب و تاب جنبش آزادي خواهي زنان مي توان چهار جريان را در تفكر<br />

فمينيستي مشخص كرد:‏ ليبرال<br />

داري گرايش دارند)،‏ راديكال<br />

است)،‏ سوسياليسم<br />

)<br />

)<br />

)<br />

كه به كسب برابري اقتصادي و سياسي در جامعه ي سرمايه<br />

بر مردان و پدرشاهي به عنوان دلايل اصلي ستم بر زنان متمركز<br />

منتقد سرمايه داري و ماركسيسم،‏ آنقدر كه از نتايج تقليل گرانه اي كه به<br />

ماركسيسم منتسب شده و در نظريه ي سيستم هاي دوگانه ، اشكال متنوعي از تعامل را بين<br />

سرمايه داري و پدرشاهي فرض مي گيرد،‏ اجتناب مي كند<br />

ماركسيسم فمينيستي )<br />

يك<br />

،(<br />

جايگاه نظري كه توسط فمينيست هاي نسبتا كمي در امريكا كه خود من هم شامل آنها مي<br />

شوم،‏ اتخاذ شد كه در پي توسعه ي پتانسيل نظريه ي ماركسيستي براي درك ريشه هاي<br />

سرمايه داري ستم بر زنان است).‏<br />

63


فمينيسم و ماركسيسم<br />

ترجمه ي نسيم روشنايي<br />

البته اين ها توصيفات بسيار ساده شده اي از كالبد غني و پيچيده ي ادبياتي است كه با<br />

اين حال،‏ بازتاب تئوريك و سياسي و اجتماعي مهمي در گسست بين زنان داشت كه تا امروز<br />

نيز ادامه يافته است.‏<br />

اين تقسيمات در انديشه ي فمينيستي،‏<br />

در نتيجه ي تأثيرات نظريات<br />

پساساختارگراها و پست مدرن ها تكثير شد كه با چالش هاي بنيادي با اين درك از فمينيسم<br />

كه به مثابه ي بيان نيازها و علايق طبقه ي متوسط و مرفه سفيد پوست و زنان"‏ جهان اول"‏<br />

در آميخته بود.‏ طي اين فرآيند،‏ دشوار مي توان مبحث فمينيسم را تعريف كرد،‏ همان طور كه<br />

نقد پست مدرن از"‏ زن"‏ به عنوان يك مقوله ي ذات گرا همراه با نقدهايي بر مبناي ترجيحات<br />

اخلاقي،‏ جنسي و نژادي و تفاوت خاستگاه هاي ملي موجب شد كه ظاهرا هرگز تكثير "<br />

"<br />

وضعيت هاي سوژه"،‏ "<br />

صداها"‏ و هويت ها"‏<br />

پايان نپذيرد.‏<br />

اوايل،‏ تمركز فمينيست ها بر<br />

) سرمايه داري<br />

مقدمتا ميان ماركسيست فمينيست ها)‏ و اختلاف طبقاتي بين زنان با سياست<br />

هاي فرهنگي و هويتي جايگزين شد؛ امروزه طبقه به يك " ايسم"‏ ِ ديگر تقليل يافته است؛<br />

يعني به اشكال ديگر ستم كه همراه با جنسيت و نژاد به عنوان يك مانترا يكپارچه مي شوند،‏<br />

چيزي كه همه مي بايست از آن طريق نظريه پردازي و پژوهش كنند،‏ به نظر من نظريه پردازي<br />

درباره ي اين مسئله در سطحي از استعاره ها باقي مي ماند<br />

ارتباط دروني و غيره<br />

)<br />

.(<br />

مانند درهم پيچيدن ، تعامل،‏<br />

از اين رو،‏ چند سال پيش،‏ براي من بسيار جالب بود كه خلاصه ي يك كتاب تصحيح شده<br />

راجع به ماترياليست فمينيسم را بخوانم.‏<br />

شرح ماترياليست فمينيسم كه توسط ويراستاران،‏<br />

كريس اينگراهام<br />

64<br />

(Chrys Ingraham)<br />

و رزماري هنسي<br />

(Rosemary Hennessy)<br />

منتشر<br />

شد،‏ براي من از ماركسيسم فمينيستي قابل تميز نبود.‏ اين كتاب همچون يك گسترش نويد<br />

بخش در نظريه ي فمينيستي به نظر مي رسيد و مرا واداشت تا از ويراستاران اين كتاب دعوت


فمينيسم و ماركسيسم<br />

ترجمه ي نسيم روشنايي<br />

كنم تا در ايجاد يك بحث اينترنتي درباره ي ماترياليست فمينيسم(‏MatFem‏)‏ با من همكاري<br />

كنند.‏ در آغاز فكر مي كردم ماترياليست فمينيسم صرفا شيوه ي ديگري از ارجاع به ماركسيسم<br />

فمينيستي<br />

بود اما اشتباه مي كردم؛ اين دو نظريه تا حدي اشكال مجزايي از نظريه ي<br />

فمينيستي هستند.‏<br />

اگرچه شباهت هايي بين تفكر ماركسيست فمينيستي و ماترياليست<br />

فمينيستي در آثار برخي از فمينيست ها وجود دارد كه باعث مي شود تااندازه اي اين دو نظريه<br />

را با هم اشتباه بگيريم و اين قابل پيش بيني است.‏<br />

هدف من اين است كه در اين مقاله تمايزها و شباهت هاي ميان اين دو جريان مهم را در<br />

نظريه ي فمينيستي جست و جو كنم.‏ اين كار مسئوليت ساده اي نيست؛ نظريه پردازاني كه<br />

هويت فردي شان به عنوان ماترياليست فمينيسم يا ماركسيسم فمينيستي در ادراكشان تمايز<br />

ايجاد مي كند،‏ يعني در اين طبقه بندي هاي توصيفي و در نتيجه نوع آگاهي هايي كه توليد<br />

مي كنند.‏ و فمينيست ها مطابق با تبعيت هاي نظري و ادراك شخصي شان در اين حيطه<br />

ممكن است در طبقه بندي آثار ديگر فمينيست ها تفاوت داشته باشند به طوري كه ايجاد خط<br />

مرزهاي نظري بين و درون اين دو اصطلاح بسيار دشوار هستند.‏<br />

براي مثال آثار ليزا وگل<br />

(Lise Vogel)<br />

را در نظر بگيريد.‏ من هميشه فكر مي كردم او يك ماركسيست فمينيست<br />

است زيرا بر خلاف سوسياليست فمينيست ها<br />

)<br />

كه از تقليل گري هاي منتسب به ماركس<br />

اجتناب مي كنند و در نهايت به اين مي انجامد كه نظريات غير تاريخي پدرشاهي را بديهي<br />

فرض كنند)‏ به طور جدي ماركسيسم را اتخاد مي كند و تحليل اش را از بازتوليد به مثابه ي<br />

بنيادي براي ستم بر زنان درون سنت ماركسيستي،‏ بسيار مصمم،‏ گسترش مي دهد.‏ اما عنوان<br />

كتاب جديدش<br />

)<br />

مجموعه اي از مقالاتي كه قبلا منتشر كرده بود)‏ " مقالاتي براي ماترياليست<br />

فمينيسم"‏<br />

است؛<br />

او با هويت يك سوسياليست فمينيست<br />

چنين توضيح مي دهد كه<br />

سوسياليست فمينيست ها "<br />

در جست و جوي جايگزين كردن نظريات سنت سوسياليستي<br />

65


فمينيسم و ماركسيسم<br />

ترجمه ي نسيم روشنايي<br />

درباره ي مسئله ي زن،‏ با ادراكي ماترياليستي از ستم بر زنان هستند .p (Vogel, ,1995<br />

"<br />

"<br />

اين مسئله<br />

براي من<br />

بازگو كننده ي يك خبر<br />

است؛ طرد ماركس و"‏<br />

تقليل گراييِ‏<br />

.xi)<br />

ماركسيسم از طرف سوسياليست فمينيست ها به تلاشي تعمدي براي استقرار " پدرشاهي"‏ در<br />

مكاني بيرون از شيوه ي توليد و درنتيجه خارج از ديدگاه نظريه ي ماركسيسم و خارج از<br />

ماترياليسم تاريخي منجر مي شود،‏ وگل به ما مي گويد،‏ سابقا عادت داشتيم كه نقش اصلي<br />

توليد را كه شامل توليد خانگي هم مي شود،‏ براي درك شرايطي كه منجر به ستم بر زنان مي<br />

شود،‏ برجسته كنيم . )<br />

اما تحليل هاي ماترياليستي انگلس چه بودند؟ و آيا ماركسيست<br />

Peggy<br />

(Margaret Benston)<br />

فمينيست ها[‏<br />

مانند مارگارت بنسون<br />

و پگي مورتون(‏<br />

[(Morton<br />

در شيوه هاي مختلف توليد عمومي و خانگي،‏ در استثمار و ستم بر زنان پژوهش<br />

"<br />

نمي كنند؟ (<br />

همچنين،‏ پيش از اين،‏<br />

ماترياليسم به عنوان<br />

پرچمي"‏<br />

براي سوسياليست<br />

فمينيست ها،‏ درون تفكر فمينيستي و ميان چپ ها به كار مي رفت؛ در نتيجه ماترياليست<br />

فمينيسم نمي تواند مانند برخي از نقدهاي ادبي،‏ به گرايشي در مطالعات فرهنگي تقليل يابد<br />

66<br />

.(Vogel, 1995, xii)<br />

اين توضيحات مختصر درباره ي درك وگل از ماركسيسم فمينيستي،‏ برخي از جنبه هاي<br />

مشكل زا را به مثابه ي اصلاحي برجسته مي سازد كه گرايش دارد به عنوان جرياني خاص در<br />

نظريه ي فمينيستي مشخص شود.‏ اين تفاوت هاي كيفي اي كه وجود داشت و هنوز هم بين<br />

سوسياليست فمينيست ها وجود دارد،‏ ولي در اين مورد مي تواند از بين برود،‏ جريان غالبي از<br />

تفكر فمينيستي در امريكا طي اواخر دهه ي شصت و اوايل دهه ي پنجاه است كه ماركسيسم<br />

فمينيستي را به حاشيه كشاند.‏ من چنين انگيزه هايي را به ليزا وگل نسبت نمي دهم؛ بلكه<br />

تأثيرات اين گونه تفاسيرات سوسياليست فمينيسم امريكايي را مشخص مي كنم كه با وجود<br />

اصطلاحات ماركسيستي و ارجاع به سرمايه داري،‏ از لحاظ نظري،‏ به عنوان نوعي نفيِ‏ انتزاعيِ‏


فمينيسم و ماركسيسم<br />

ترجمه ي نسيم روشنايي<br />

فمينيستي گسترش يافت.‏<br />

ديگر فمينيست ها نيز به دلايل مختلف با تفسير وگل همرأي<br />

نبودند؛ مثلا براي توريل موي<br />

(Toril Moi)<br />

و جانيس ردوي<br />

Radway) ،(Janice رابطه ي<br />

بين سوسياليست فمينيسم و ماترياليست فمينيسم " واضح نيست"‏ Radway, (Moi and<br />

. 1994: 749)<br />

تصديق ماهيت غامض اين اصطلاح،‏ در موضوع ويژه ي فصلنامه ي آتلانتيك<br />

جنوبي به اين عنوان اختصاص داده شد كه آنها نه يك نظريه ي ماترياليسم فمينيستي ارائه<br />

كردند و نه يك تعريف واضح از اين اصطلاح<br />

.<br />

احتمالا چنين مقالاتي كه شامل اين موضوع<br />

هستند به خواننده عناصر لازم براي تعريف اين اصطلاح را براي خود آن ارائه خواهند كرد،‏ زيرا<br />

تمام اين نويسنده ها "<br />

در تعهدي براي انضمامي كردن تحليل تاريخي و فرهنگي و دركي<br />

"(Moi and Radway,<br />

فمينيستي به عنوان<br />

»<br />

يك روايت رهايي بخش»‏<br />

" سهيم هستند<br />

.1994:750)<br />

يكي از اين نويسنده ها به نام جنيفر ويك<br />

(Jennifer Wicke)<br />

اين موضوع را<br />

اين گونه تعريف مي كند:‏<br />

‏"فمينيسمي كه بر شرايط مادي كه تحت نظم اجتماعي هستند<br />

تأكيد دارد،‏ آن سلسله مراتب جنسيتي را هم در بر مي گيرد و گسترش مي دهد...‏ ماترياليست<br />

فمينيسم از ديدن اين<br />

)<br />

سلسله مراتب جنسيتي)‏ به مثابه ي تأثير منفرد و ... پدرشاهي اجتناب<br />

مي كند و به جاي آن،‏ استدلال مي كند كه پيوند روابط اجتماعي و رواني،‏ لحظه ي مادي و<br />

(<br />

تاريخي را مي سازد"(‏<br />

:1994 Wicke, 751 ؛ " ماترياليسم فمينيسم استدلال مي كند كه<br />

شرايط مادي تمام طبقات در توليد اجتماعي جنسيت نقشي حياتي ايفا مي كند و روش هاي<br />

مختلفي را در تشريك مساعي زنان و سهيم شدن آنها در اين توليدات مي سنجد"...‏ " در اين<br />

واقعيت كه زنان مي توانند بچه بزايند عرصه هايي از منافع مادي وجود دارد<br />

"..." ماترياليست<br />

فمينيسم"...‏ " كمتر احتمال مي دهد كه ساختار اجتماعي به واسطه ي پيامدهاي گاه و بيگاه<br />

ماديِ‏ تفاوت هاي جنسي برآشفته مي شود".‏ (758-759 .(Wicke, :1994<br />

67


فمينيسم و ماركسيسم<br />

ترجمه ي نسيم روشنايي<br />

اصرار بر اهميت شرايط مادي و لحظات مادي تاريخي به عنوان تركيبي از روابط اجتماعي كه<br />

سلسله مراتب جنسيتي،‏ ماديت بدن و تمايلات جنسي اش را شامل مي شود و در آن تأثير<br />

دارد،‏ كاركردهاي تناسلي و بيولوژيكي را حفظ مي كند،‏ اگر چه عقايد رسميِ‏ انتزاعي به طور<br />

اجتناب ناپذيري به تمركز تجربي نگري بر داده هاي بلاواسطه منتهي مي شوند.‏ هيچ نظريه اي<br />

از تاريخ يا روابط اجتماعي يا توليد سلسله مراتب جنسيتي وجود ندارد كه قادر باشد درباره ي<br />

مفهوم آنچه در يك " لحظه ي مادي تاريخي"‏ مسلم،‏ ديده مي شود،‏ رهنمودي ارائه كند.‏<br />

"<br />

لندري (Landry)<br />

و مك لين<br />

،(MacLean) نويسنده هاي كتاب<br />

ماترياليست<br />

فمينيسم"‏ ) (1993<br />

، به ما مي گويند كه كتاب آنها،‏ كتابي"‏ درباره ي فمينيسم و ماركسيسم"‏<br />

است كه مباحثات بين فمينيسم و ماركسيسم در امريكا و بريتانيا را بررسي كرده و در دلالت<br />

هاي آن مباحث در ادبيات و نظريه ي فرهنگي پژوهش كرده اند.‏ حيطه ي اولين مباحث كه در<br />

ائتلافي ميسر و سنتزي بين ماركسيسم و فمينيسم هدايت مي شد،‏ به سبب ظهور سياست<br />

هاي هويتي تغيير يافت كه به رويكردهاي پسا استعماري،‏ سكسواليته،‏ نژادي،‏ ناسيوناليسم و<br />

"<br />

غيره و نفوذ پست مدرنيسم و پسا ساختارگرايي مرتبط بود.‏<br />

اين حيطه ي جديد<br />

ساختار<br />

تحليل هاي مادي از فرهنگ و آگاهي از آن و توجه به مسائل زنان و همچنين مردم رنگين<br />

پوست و ديگر اقشار به حاشيه رانده شده را در بر مي گرفت"‏ MacLean, (Landry and<br />

. 1993: ix-x)<br />

براي لندلي و مك لين،‏ ماترياليست فمينيسم " خوانش انتقادي تجارب...،‏<br />

پژوهش انتقادي يا خوانش مفهومي قوي اي از مصنوعات فرهنگي و تاريخ اجتماعي است كه<br />

ادبيات و متون هنري،‏ اسناد بايگاني شده و كارهاي تئوريك را دربرمي گيرد،...‏<br />

يك موضع<br />

بالقوه از مباحثه ي سياسي از طريق نقد و نه تكراري هميشگي از منزلگاه حقايق است"‏ ) ibid,<br />

.(pp. x-xi<br />

" ماترياليست فمينيسم آنها يك رويكرد ماترياليسم فمينيستي پساساختارگراست<br />

".(xiii اما صراحتا ماترياليسم در اين زمينه چه معنايي دارد؟ نظريه ي تاريخي<br />

68<br />

ibid, p.<br />

)


فمينيسم و ماركسيسم<br />

ترجمه ي نسيم روشنايي<br />

و سياست هايي كه اين نقدها را اعلان مي كنند،‏ كدام اند؟ اگرچه آنها ماترياليسم را در يك<br />

مفهوم فسلفي و اخلاقي مشخص مي كنند و تفاوت بين ماترياليسم مكانيكي يا " عاميانه"‏ را با<br />

ماترياليسم تاريخي بيشتر مي كنند،‏ اما هيچ تعريف مشخصي از ماترياليسم وقتي كه به<br />

فمينيسم مي پيوندند،‏ وجود ندارد.‏ ماترياليسم فرهنگي كه در آثار ريموند ويليام<br />

Raymond )<br />

(William<br />

گسترش يافت،‏ علاج يا تكميلي از ماترياليسم تاريخي ماركس ارائه مي دهد.‏ طبق<br />

نظر ويليامز " ارتباطي ماندگار بين توليد مادي،‏ نهادهاي سياسي و فرهنگي،‏ فعاليت و آگاهي<br />

وجود دارد...‏ "<br />

زبان،‏ آگاهي عملي است،‏ روشي از فكر كردن و عمل كردن در دنيايي كه<br />

دستاوردهاي مادي دارد<br />

. (ibid, p. 5)<br />

ويليامز مي گويد،‏ آنها " تلاش هايي را نشان مي دهند<br />

كه مي كوشند سوژه هاي انساني را به مثابه ي عاملين فرهنگ به مباحثات<br />

ماترياليستي<br />

بازگردانند"‏<br />

. (ibid, p. 5)<br />

مفهوم اين عبارات "<br />

اين است كه<br />

انسان ها به عنوان عاملين فرهنگ"‏<br />

در ماترياليسم<br />

تاريخي وجود ندارند و چشم اندازهاي ماركس نسبت به شرايط مادي،‏ زبان و آگاهي،‏ ناكافي<br />

هستند.‏<br />

اما هر كسي كه با آثار ماركس آشناست مي داند كه موضوع اين نيست.‏<br />

در واقع،‏<br />

ماركس نوشت " زبان،‏ آگاهي عملي است"‏ و زبان را به عنوان مسئله اي فرض كرد كه از همان<br />

آغاز بر " روان"‏ تحميل مي شود ، چرا كه آگاهي هميشگي است به اين دليل كه اولين توليد<br />

اجتماعي است<br />

69<br />

.(Marx, [1845-46] 1994, p.117)<br />

لندري و مك لين گزارشي از گسترش انديشه ي فمينيستي از اواخر دهه ي<br />

1960 تا<br />

امروز ارائه مي كنند كه به سه وهله تقسيم شده است:‏ رويارويي ها و مباحثات بين ماركسيسم<br />

و فمينيسم در بريتانيا و امريكا؛ نهادي كردن و كالاسازي فمينيسم؛ " ماترياليست فمينيسم<br />

شالوده شكن".‏ اين ها ‏"سه وهله از ماترياليسم فمينيسم"‏ هستند<br />

.(ibid, p.15)<br />

توضيح بسيار<br />

جالبي است كه اشاره مي كند ماترياليست فمينيسم هميشه آنجا بوده است،‏ مفهوم نسبتا فرّار و


فمينيسم و ماركسيسم<br />

ترجمه ي نسيم روشنايي<br />

پيچيده اي است كه در نگرش من بازتاب مي يابد،‏ يعني حساسيت هاي پست مدرن نسبت به<br />

فرهنگ و سوژه ي فمينيسم كه از همان آغاز فقط منتظر كشف شدن بوده است.‏<br />

آيا واقعا<br />

موضوع اين است؟ اگر اين طور است،‏ اين ماترياليسم چيست كه در زير تنوعي از نظريات<br />

فمينيستي در كمين مي ماند و همچنين در موضوع فصلنامه ي آتلانتيك در اواخر دهه ي<br />

1960 ابراز مي شود؟ آيا در كل،‏ ارجاع به " شرايط مادي<br />

" يا<br />

" شرايط مادي ستم بر زنان"‏<br />

كه از لحاظ كميت با ماركسيسم فمينيسم متفاوت است،‏ به عنوان بنيادي براي ساخت يك<br />

چارچوب نظري جديد كافي است؟ اگر چنين است،‏ چگونه نويسندگان استدلال مي كنند كه<br />

نظريات فمينيستي اي كه صرفا بر جنسيت و نظريات سيستم هاي دوتايي متمركز مي شوند<br />

موجب رودروريي تحليل جنسيتي و طبقاتي با مشكلات سياسي و روش شناختي مي شوند كه<br />

"<br />

شيوه هاي خوانش شالوده شكن قادر است به<br />

حل آنها كمك كند؛"‏<br />

آنها<br />

مفصل بندي<br />

"<br />

جنبش هاي منقطع ماترياليسم و فمينيسم را پيشنهاد مي كنند،‏ مفصل بندي اي كه مطالبات<br />

سياسي شالوده شكن را به گونه اي جدي اتخاذ مي كند...‏ يعني شالوده شكني به مثابه ي<br />

."<br />

ابزاري براي نقد سياسي(‏‎12-13‎ .p (ibid,<br />

اما هيچ ارتباطي بين شالوده شكني و<br />

ماركسيسم وجود ندارد،‏ بعد انتقادي شالوده شكني چه چيز براي ارائه دارد؟ نتيجه اي كه<br />

نويسنده ها قصد داشتند آن را شرح دهند اين است كه ماترياليسم نام مستعاري براي<br />

ماركسيسم نيست،‏ بلكه تفاوت بين<br />

ماركسيسم فمينيستي و ماترياليسم فمينيستي<br />

را همان<br />

طور كه در سطر بعد شرح خواهم داد،‏ طرح ريزي كردند:‏<br />

70<br />

"<br />

ماركسيسم فمينيستي تضادهاي طبقاتي و تحليل اصلي طبقاتي را حفظ مي كند و مي<br />

كوشد شيوه هاي متنوعي از طرز كار تحليل هاي ستم جنسيتي را گرداگرد اين تضادهاي<br />

مركزي قرار دهد.‏ علاوه بر تضادهاي طبقاتي و تضادهاي درون نظريه ي جنسيت<br />

ما استدلال ...<br />

مي كنيم كه ماترياليسم فمينيسم بايد به عنوان تضادهاي مادي ديگر نيز به رسميت شناخته


فمينيسم و ماركسيسم<br />

ترجمه ي نسيم روشنايي<br />

شود.‏ همچنين اين تضادها سوابقي داشته اند و در ايدئولوژي ها عمل مي كنند و در شالوده<br />

هاي مادي و اثراتش قرار گرفته اند...‏ آنها بايد وزنه ي مادي در اجتماع و در تحليل هاي ادبي را<br />

بديهي بدانند وقتي خود را ماترياليست مي نامند...‏<br />

اين مقولات ايدئولوژي هاي نژادي،‏<br />

سكسواليته،‏ امپرياليستي،‏ استعماري و انسان محوري را به همراه نقدهاي راديكال شان شامل<br />

مي شوند"‏ 229) p. .(ibid,<br />

درحالي كه اين امر براي درك فمينيست هايي كه خود را ماترياليست هم مي دانند مفيد<br />

است،‏ وقتي كه به چارچوب فكري شان ارجاع مي كنند اما براي مفهوم اساس مادي،‏ تأثيرات<br />

مادي و وزنه ي مادي اهميتي قائل نمي شوند.‏ به اين ترتيب،‏ مفهوم اصلي ماترياليسم،‏ تعريف<br />

نشده باقي مي ماند و به ايدئولوژي ها،‏ استثمار،‏ امپرياليسم،‏ ستم،‏ استعمارگرايي و غيره ارجاع<br />

مي شود و صريحا آنچه نويسندگان قصد دارند دفع كنند،‏ مسجل مي شود<br />

مستعاري براي ماركسيسم به نظر مي رسد.‏<br />

رزماري هنسي<br />

:<br />

(1993 )<br />

ماترياليسم نام<br />

سرچشمه هاي ماترياليست فمينيسم را در آثار فمينيست هاي<br />

انگليسي و فرانسوي رديابي مي كند كه اصطلاح<br />

ماترياليسم فمينيستي<br />

را به<br />

ماركسيسم<br />

فمينيستي ترجيح مي دادند،‏ زيرا به نظر آنها،‏ ماركسيسم به اين تغيير تنزل يافته كه تنها مي<br />

تواند تقسيم جنسي كار را شرح دهد ) and Beechey, 1977: 61, cited in Kuhn<br />

هنسي در سال<br />

1970 اظهار مي كند كه ماركسيسم به علت جهت<br />

.(Wolpe, 1978: 8<br />

گيري طبقاتي و تمركزش بر توليد براي اين وظيفه كافي نبود،‏ در حالي كه فمينيسم نيز به<br />

سبب تصور ذات گرايانه و ايده آليستي اش از زن،‏ پيچيده و گنگ بود؛ به اين دليل است كه<br />

ماترياليست<br />

فمينيسم به مثابه ي آلترناتيوي مثبت و عملي،‏ هم براي ماركسيسم و هم<br />

71<br />

فمينيسم ظاهر شد.‏ xii) .(Hennessy, :1993<br />

تحت تاثير نتايجي كه هم نقد پست مدرن<br />

ها از خوديت تجربي داشتند و هم نقدهايي كه زناني انجام داده اند كه خود را در سوژه ي نوعي


فمينيسم و ماركسيسم<br />

ترجمه ي نسيم روشنايي<br />

زنان ِ نظريات فمينيست هاي آكادميك نديدند،‏ در دهه ي 1990<br />

منجر به تحليل هاي<br />

فمينيستي ماترياليستي شد كه زن را به عنوان موجودي تجربي و همجنس و آشكار به چالش<br />

مي كشيد تا نشان دهد ‏"زن"‏ يك مقوله ي گفتماني است كه به صورت تاريخي ساخته شده و<br />

از يك محور تفاضلي بين زن و مرد ، فراتر مي رود<br />

.(Hennessy, 1993: xii)<br />

از اين گذشته،‏<br />

هنسي استدلال مي كند كه با وجود اين كه نظريات پست مدرن،‏ تماميت ها و تحليل هاي<br />

نظري نظام هاي اجتماعي را رد مي كند،‏ ضرورت دارد ماترياليست فمينيست ها نقد تماميت<br />

هايي كه بر زندگي زنان تأثير مي گذارند را حفظ كنند<br />

:<br />

يعني پدرشاهي و سرمايه داري.‏ زندگي<br />

زنان در همه جا تحت نفوذ پدرشاهي و سرمايه داري است و اين از لحاظ سياسي با چيزي بر<br />

عليه منظور خود جايگزين مي شود كه با استراتژي هاي سياسي چند پاره،‏ محلي و درك<br />

واقعيت اجتماعي،‏ به طوري كه با يك منطق احتمالي توصيف شده به نقد كشيده مي شود.‏<br />

ديدگاه هنسي درباره ي ويژگي هاي ماترياليست فمينيسم به واسطه ي تحليل هاي<br />

انتقادي اش از آثار لاكلاو ،(Laclau) موفي ،(Mouffe) فوكو ،(Foucault) كريستوا<br />

(Kristeva)<br />

و ديگر نظريه پردازان پست مدرن پديدار مي شود.‏ ماترياليست فمينيسم<br />

" شيوه<br />

اي از خوانش است " كه پارادايم هاي پلوراليستي سلطه و منطق هاي احتمالي را پس مي زند<br />

و در طلب برقرار كردن روابطي بين سوبژكتيويته هايي متمايز است كه به لحاظ گفتماني<br />

ساخته شده اند و در نظريات فمينيستي با نوع " زن"‏ جايگزين شده اند و نيز به جست و جوي<br />

سلسله مراتب نابرابري است كه زنان را استثمار و به آنها ستم مي كنند.‏<br />

به بيان ديگر،‏<br />

سوبژكتيويته ها قادر نيستند سواي<br />

تماميت هايي كه به طور سيسماتيك سازمان دهي مي<br />

شوند،‏ درك شوند.‏ ماترياليست فمينيسم به مثابه ي خوانشي عملي،‏ همچنين،‏ شيوه اي است<br />

براي شرح يا دوباره نويسي و معنايابي جهان و به همين ترتيب،‏ از طريق آگاهي هايي كه درباره<br />

ي سوژه و زمينه ي اجتماعي اش توليد مي شود بر واقعيت تأثير مي گذارد.‏ گفتمان و دانش در<br />

72


فمينيسم و ماركسيسم<br />

ترجمه ي نسيم روشنايي<br />

تأثير خود،‏ ماديت دارند؛ يكي از تأثيرات مادي گفتمان،‏ ساختار بندي سوژه است اما اين سوژه<br />

به واسطه ي عرصه هايي متفاوت در سلسله مراتب،‏ از نابرابري فراتر رفته است و امري محلي يا<br />

تصادفي نيست بلكه مانند پدرشاهي و سرمايه داري<br />

امري تاريخي و سيستماتيك است.‏<br />

درنتيجه،‏ تفاوت،‏ صرفا كثرت نيست،‏ بلكه نابرابري است.‏<br />

مسئله ي ارتباط مادي بين زبان،‏<br />

گفتمان و اين اجتماع يا بين<br />

)<br />

نظريه ي فمينيستي)‏ گفتماني و غير گفتماني<br />

زندگي هاي )<br />

زنان توسط روابط اجتماعيِ‏ ستم پيشه و استثماري تقسيم شده است)،‏ مي<br />

تواند از طريق<br />

مفهوم پردازي از گفتمان به مثابه ي ايدئولوژي،‏ رفع شود.‏ نظريه ي ايدئولوژي متضمن يك<br />

نظريه ي اجتماعي و اين نظريه است كه خوانش انتقادي هنسي از نظريات پست مدرن سوژه،‏<br />

گفتمان،‏ موقعيت،‏ زبان و غيره را اعلان مي كند،‏ چيزي كه او " تحليل جهاني"‏ مي نامد به<br />

سبب ارجاعات او به سرمايه داري چند مليتي،‏ تقسيم كار بين المللي،‏ كنش هاي فرهنگي،‏<br />

سياسي،‏ اقتصاديِ‏ چند عاملي و غيره،‏ دست كم نوعي ماركسيسمِ‏ پست مدرن است.‏<br />

اما<br />

ارجاعات به ماترياليسم تاريخي و نظريه ي ايدئولوژي آلتوسر و انديشه ي خوانش اين چنيني،‏<br />

در ايجاد مباحث او بسيار اهميت دارند،‏ تا اين حد كه فرد<br />

نسبت به ترديد او در به كار بردن<br />

نام ماركس و ماترياليسم تاريخي به عنوان نظريه ي اجتماعي كه نقد او از منطق پست مدرن<br />

احتمال را هم در برمي گيرد،‏ در شگفت مي ماند؛ يعني نظريه ي سرمايه داري،‏ اين تماميتي<br />

كه او اغلب آن را با پدرشاهي به مثابه ي سرچشمه ي استثمار و ستم بر زن و به عنوان بنياني<br />

براي " محور تفاضلي"‏ كه مقوله ي گفتمان " زن"‏ را از آن فراتر مي برد،‏ ذكر مي كند.‏ خلاصه<br />

اينكه،‏ تفسير هنسي از ماترياليست فمينيسم،‏ آميزه اي از نظريات پسا ماركسيستي و پست<br />

مدرن از سوژه و منشأ<br />

ها"‏ و " خوانش<br />

" دوباره نويسي ها"‏ است كه مقولات پست مدرن را از<br />

تحليل ) سوژه،‏ گفتمان،‏ تفاوت)‏<br />

از برزخ محافظه كار احتمال،‏ محلي گرايي و پلوراليسم رها مي<br />

كند تا آنها را تاريخي نشان دهد يا با مرتبط كردن شان با بنيان هاي ماديِ‏ سيستماتيك در<br />

73


فمينيسم و ماركسيسم<br />

ترجمه ي نسيم روشنايي<br />

سرمايه داري و پدرشاهي،‏ آنها را زمينه محور سازد.‏ اين امر توسط فهم گفتمان به مثابه ي<br />

ايدئولوژي چنين امكاني ايجاد مي كند و ايدئولوژي را با بنيان مادي اش در " تحليل جهاني<br />

پيوند مي زند.‏<br />

"<br />

در تحليل هنسي،‏ ماترياليسم تاريخي مانند زمان حال دائمي به نظر مي رسد كه سايه را از<br />

بين برده و در زير اصطلاحاتي مانند تماميت،‏ سيستماتيك و تحليل جهاني پنهان شده است.‏<br />

اگر چه در مقدمه اي براي<br />

" ماترياليست فمينيسم"‏ :<br />

" خواننده در طبقه"‏ و " تفاوت و زندگي<br />

هاي زنان"(‏‎1997‎‏)‏<br />

كه با همكارش كريس اينگرام نوشته<br />

است<br />

صراحتي وجود دارد،‏<br />

اما<br />

بازگشت شفاف و نامبهمي<br />

به ماترياليسم تاريخي،‏ تصديق اهميت عيني آن براي نظريه ي<br />

فمينيستي و سياست است.‏ اين مقدمه كه به ‏"احياي فمينيسم ضد سرمايه داري"‏ ملقب شده،‏<br />

نقدي است بر دلمشغولي فمينيسم غالب به فرهنگ،‏ هويت و تفاوت كه جدا از هر فهم<br />

سيستماتيك از نيروهاي اجتماعي كه بر زندگي هاي زنان تأثير مي گذارد،‏ ملاحظه شده و<br />

نقدي به فمينيسم آكادميك است كه دانش ها و آگاهي هايي كه توسط التزام فمينيسم با<br />

ماركسيسم ايجاد شده را به حاشيه كشانده و بي اعتبار ساخته و باعث عدم همكاري<br />

آكادميسين ها با پژوهش هاي فمينيستي و عدم تحرك و بسيج سياسي زنان گشته است.‏ مهم<br />

ترين بخش اين مقدمه،‏ تجليل وي از ماركسيسم فمينيستي است،‏ اين كه مقدمات و مشاهدات<br />

ماركسيسم فمينيستي،‏ مدام " مورد سوء تعبير قرار گرفته،‏ تحريف شده يا زير وزن زينت هاي<br />

فرهنگي سياست پست مدرن مدفون شده است"‏<br />

.(ibid, p.5)<br />

آنها اشاره مي كنند كه اگر چه<br />

نام اين دستاوردهاي<br />

تلاش هاي فمينيست ها با ماترياليسم تاريخي<br />

)<br />

ماركسيسم فمينيستي،‏<br />

سوسياليست فمينيسم يا ماترياليست فمينيسم)‏ در چالش است،‏ اما اين نام ها،‏ نشانه هايي از<br />

تفاوت ها و تأكيدهاي نظري هستند،‏ كه تمام اين اشارات با يكديگر،‏ تصديق ماترياليسم تاريخي<br />

به مثابه ي سرچشمه ي آگاهيِ‏ رهايي بخش را نشان مي دهد،‏ كه براي موفقيت پروژه ي<br />

74


فمينيسم و ماركسيسم<br />

ترجمه ي نسيم روشنايي<br />

فمينيستي لازم است.‏ در اين مقدمه،‏ ماترياليست فمينيسم به اصطلاحي تبديل شده كه به<br />

جاي ماركسيسم فمينيستي به صورت جايگزين به كار رفته است و ماركسيست را به گونه اي<br />

برجسته تر ابراز مي مي كند.‏ اين نويسندگان يك مرز مشخص ترسيم مي كنند بين ماترياليسم<br />

فرهنگي كه در آثار فمينيست هاي پساماركسيست توصيف شده و بين كساني كه ماترياليسم<br />

تاريخي را تكذيب كرده اند و كنش هاي فرهنگي،‏ ايدئولوژيكي و سياسي را جدا از پايه ي مادي<br />

شان در سرمايه داري تحليل كردند،‏ و بين ماترياليست فمينيسم )<br />

يعني ماركسيست يا<br />

سوسياليست فمينيسم)‏ كه به طور محكم در ماترياليسم تاريخي استوار شده و پيروزي مبارزه<br />

ي فمينيستي را به پيروزي مبارزات ضد سرمايه داري پيوند مي زند "<br />

؛<br />

فمينيست هاي<br />

ماترياليست،‏ سوسياليست و ماركسيست،‏ برخلاف فمينيست هاي فرهنگي،‏ فرهنگ را به مثابه<br />

ي كل زندگي اجتماعي نمي بينند،‏ بلكه آن را تنها يك عرصه از محصول اجتماعي مي بينند،‏<br />

بنابراين،‏ فرهنگ را تنها عرصه اي از مبارزه ي يك فمينيست مي دانند"‏<br />

7) p. .( ibid, اين<br />

نويسندگان ماترياليست فمينيسم را توسط تعيين اين كه مسئله اين نتيجه ي پاياني گفتمان<br />

) هاي متعدد<br />

ماترياليسم تاريخي،‏ ماركسيست و راديكال فمينيسم و نظريات روانكاوانه و پست<br />

مدرن از مفهوم سوبژكتيويته)‏ است،‏ از ماركسيسم فمينيستي متمايز مي كنند در حالي كه در<br />

ديدگاهشان،‏ داده هاي پست مدرن،‏ منشا ويژگي هاي توصيفات شان است.‏ با وجود اين،‏ در<br />

پاراگراف آخر اين مقدمه بازگشتي به مبحث ماركسيسم فمينيسم وجود دارد،‏ وقتي ويژگي هاي<br />

ايدآليستي پست مدرن و تفاوت هاي بين پست مدرن،‏ ماترياليسم تاريخي يا تحليل هاي<br />

ماركسيستي از بازنمايي هويت را به نقد مي كشند.‏ اما آنها به اين اشاره مي كنند كه تضادهاي<br />

نظري نمي تواند جدا از تضادهاي<br />

طبقاتي و تأثير تضادهاي طبقاتي بر دسته بندي هاي<br />

فمينيست هاي رسمي و هواداران طبقاتي شان رخ دهد.‏ فمينيست ها با توجه به گرايش شان<br />

نسبت به سرمايه داري و درك شرايط مادي ستم از هم متمايز مي شوند؛ براي فمينيست بودن<br />

75


فمينيسم و ماركسيسم<br />

ترجمه ي نسيم روشنايي<br />

لازم نيست كه فرد ضرورتا ضد سرمايه داري باشد و براي ماترياليست فمينيست بودن كافي<br />

نيست كه فرد سوسياليست يا منتقد وضع موجود باشد.‏ در واقع،‏ " كاري كه مدعي تأثير<br />

"<br />

ماترياليست فمينيسم " است كاملا در فمينيسم فرهنگي منتشر مي شود،‏ زيرا به شرح يا تغيير<br />

واقعيت هاي مادي اي نمي پردازد كه ستم زنان را به طبقات پيوند مي زند"‏<br />

. (ibid, p.9)<br />

از<br />

طرف ديگر،‏ ماركسيسم فمينيسم ارتباط بين ستم بر زنان و سرمايه داري را افشا مي كند و<br />

آنچه بر طبق گفته ي نويسندگان،‏ هدف كتاب آنهاست،‏ " ارائه ي مجدد ماترياليست فمينيسم<br />

و دانش هاي ماركسيست فمينيستي است كه انحراف به سياست هاي فرهنگي در فمينيسم<br />

پست مدرن را خنثي كرده است،‏ به خصوص در بخش هايي بسيار گسترش يافته،‏ جايي كه اين<br />

مجموعه نوشتار بيشتر خوانده مي شود<br />

."<br />

اميد ما اين است كه اين پروژه ي در حال اجرا،‏<br />

فوريت همكاري با فمينيست هاي موج سوم را دريابد و آن را به عنوان نيرويي انتقادي براي<br />

تغييرات اجتماعي دگرگون كننده تقويت كند<br />

.(ibid, p. 9)<br />

با توجه به آنچه گفته شد،‏ و ابهامي ذاتي در اصطلاح ماترياليست فمينيسم،‏ آيا نبايد اين<br />

اصطلاح نسبت به ماركسيسم فمينيسم،‏ قابليت تئوريك و ثمربخشي سياسي بيشتري داشته<br />

باشد؟ آيا تلاش براي تعريف دوباره ي ماترياليست فمينيسم توسط ارائه ي مجدد دانش هاي<br />

ماركسيسم فمينيستي،‏ تلاشي ارزشمند است؟ گسترش ايده ي ماترياليست فمينيسم كه<br />

مضامين ماركسيسم فمينيستي را شامل مي شود،‏ از چه طريق اهميت دارد؟ شايد ماركسيسم<br />

داخل فضاي سياسي و خارج از آكادمي،‏ آنقدر بي اعتبار شده است كه احتمالا ماركسيست<br />

فمينيست ها با ادعاي ماترياليست فمينيسم به مثابه ي گرايش نظري خود،‏ در پي مقبوليت و<br />

حقانيت بيشتر هستند.‏ به هر حال،‏ من اين انگيزه ي اينگرام و هنسي كه مقدمه ي كتاب شان<br />

آشكارا ماركسيستي است را متهم نمي كنم.‏<br />

در واقع،‏ بعد از اينكه كتاب<br />

شان را خواندم و<br />

فهرست محتوايات را بررسي كردم،‏ فكر كردم هيچ عنوان ديگري براي كتاب شان جز<br />

76


فمينيسم و ماركسيسم<br />

ترجمه ي نسيم روشنايي<br />

ماركسيسم فمينيستي مناسب نخواهد بود.‏ و هر كس كه با ماترياليسم تاريخي آشنا باشد قادر<br />

است شالوده ي ماركسيستي ماهرانه ي هنسي را كه در اين كتاب استدلال كرده است درك<br />

كند.‏ به نظر من،‏ بي رحمي تجارت جهاني،‏ استثمار مردم كارگر را افزايش مي دهد،‏ به خصوص<br />

زنان كه آسيب پذيرتر و تحت ستم ترند،‏ اكنون زمان اين نيست كه فقط ميراث ماركسيستي را<br />

در تفكر فمينيستي اصلاح كنيم،‏ بلكه بايد نظريه ي ماركسيست فمينيستي را در روش هايي<br />

شرح و گسترش دهيم كه هم<br />

نظريات پست مدرن را به هم پيوند زند و هم از آنها فراتر رود.‏<br />

اين توجيه كه اصطلاح ماترياليست فمينيسم را به جاي ماركسيسم فمينيستي به كار مي<br />

برند،‏ به سبب ناتواني منتسب به نظريه ي ماركسيسم براي شرح كافي ستم بر زنان است.‏ در<br />

پنهان شدن پشت اين توضيحات مكرر درباره ي نقاط ضعف ماركسيسم،‏ يك درك اقتصاد محور<br />

و غير ديالكتيكي از ماركس و نظريه ي ماركس وجود دارد.‏<br />

اينكه ممكن است ماركس<br />

موضوعاتي را كه فمينيست هاي قرن بيستم به آنها اهميت داده اند،‏ مطرح نكرده باشد<br />

شرط<br />

كافي<br />

براي مردود كردن<br />

روش شناختي ماركس و همچنين پتانسيل نظريه اش درباره ي<br />

كو<br />

سرمايه داري كه به ما كمك مي كند شرايطي كه موجب ستم بر زنان مي شود را درك كنيم،‏<br />

نيست.‏ اما گذشته از اين اظهار عقيده ها،‏ اين نگاه معطوف به گذشته در خواندن نظريه اي كه<br />

توسط خود ماترياليست فمينيست ها ايجاد شده و تصديق مي كند كه آنها واقعا در حال<br />

استفاده و گسترش نظريه ي ماركسيستي در روش هايي هستند كه به اين توضيحات درباره ي<br />

نقطه ضعف هاي ذاتي ماركسيسم افترا مي زنند،‏ جالب است.‏ و اين نيز اهميت دارد كه بدانيم<br />

(Kuhn)<br />

و ولپ ،(Wolpe) نويسندگان كتاب " فمينيسم و ماترياليسم"‏ )<br />

(1978<br />

عبارت ماترياليسم را تعريف مي كنند؛ آنها تعريف انگلس را از اين عبارت مي پذيرند:‏<br />

چگونه<br />

" طبق<br />

ادراك ماترياليستي،‏ تعيين عامل در تاريخ در آخرين نمونه،‏ توليد و بازتوليد زندگي ضروري<br />

است.‏<br />

اين دوباره از يك ويژگي دوگانه حاصل مي شود:‏ از سوي ديگر،‏ توليد ابزار زندگي<br />

77


فمينيسم و ماركسيسم<br />

ترجمه ي نسيم روشنايي<br />

است،غذا،‏ لباس،‏ سرپناه و اين ابزارها براي توليد ضروري اند؛ از سوي ديگر،‏ اين كه انسان ها<br />

خودشان را هم توليد مي كنند باعث انتشار گونه ي آنها مي شود.‏ ,1972 [1883] (Engels,<br />

."p.71)(Kuhn and Wolpe, 1978: 7)<br />

كو،‏ ولپ و كساني كه در كتاب شان همكاري<br />

كردند،‏ به شيوه هاي گوناگون،‏ چشم انداز ماترياليسم تاريخي را براي ارائه ي شناخت هايي تازه<br />

درباره ي ستم زنان در سرمايه داري،‏ مفصلا شرح دادند.‏ اما ماترياليست فمينيسم،‏ اصطلاحي<br />

كه ممكن است در گذشته مفيد بوده باشد،‏ امروز ديگر توان اثرگذاري خود را از دست داده<br />

است.‏<br />

چطورممكن است<br />

در حال حاضر مفيد باشد كه اين ايده گسترش يابد،‏ ايده اي كه<br />

مفهوم ماترياليست فمينيسم،‏ ماركسيسم فمينيستي را هم در بربگيرد،‏ وقتي ماترياليست هاي<br />

فرهنگي،‏ در آن واحد،‏ داعيه دار اين اصطلاح هستند،‏ كساني كه ديدگاهشان عميقا ضد<br />

ماركسيستي است؟ نسل هاي جديد چگونه راجع به اهميت نظري و سياسي ماترياليسم تاريخي<br />

براي زنان خواهند آموخت وقتي تحليل ماترياليسم تاريخي تحت عنوان ماترياليست فمينيسم<br />

رده بندي شده است؟ آيا اين وضعيت در به حاشيه كشاندن پژوهشگراني كه هويت فردي شان<br />

را به عنوان ماركسيست فمينيست مي دانند،‏ شركت نمي كند؟ من ماركسيسم فمينيستي را به<br />

مثابه ي كالبد نظريه اي درك مي كنم كه توسط فمينيست هايي ارائه مي شود كه منطق<br />

تحليل ماترياليسم تاريخي را مي پذيرند،‏ و اين ديدگاه نظري را تا وقتي كه بينش هاي مفيد را<br />

به طور انتقادي باهم پيوند زنند و آنها را از نظريات غير ماركسيستي تميز دهند،‏ بسط مي<br />

دهند،‏ همان طور كه ماركس،‏ يافته هاي اقتصاددانان كلاسيك و نقاط ضعف شان را به چالش<br />

كشيد.‏<br />

چرا بايد اين تجارت خانه هاي نظري،‏ خود را تحت نام هاي متفاوتي ارائه دهند،‏<br />

بخصوص نام هايي كه تا حدي در نسل جوان فمينيست ها به غلط استنباط مي شوند؟ علاوه بر<br />

اين،‏ ضرورتا،‏ هزينه ي كار سياسي نظريه پردازان ماركسيست ممكن است زير پرچم<br />

ماترياليست فمينيست ها فوق العاده بالاتر رود.‏<br />

چرا؟ زيرا اين تأكيد افراطي بر وجه<br />

"<br />

78


فمينيسم و ماركسيسم<br />

ترجمه ي نسيم روشنايي<br />

ماترياليستي"‏<br />

در ماترياليسم تاريخي،‏ ممكن است كليشه اي مسلط درباره ي ماركسيسم<br />

قضاوت شود:‏<br />

ماترياليسم آن ممكن است مصداق ضد عامليت،‏<br />

ضد انسان،‏ جبرگرايانه و<br />

محدوديتي تقليل گرايانه تلقي شود.‏<br />

پاسخ چنين پرسش هايي سياسي هستند و از كنش و گفتار فمينيست ها و تأثيرات افزايش<br />

نقش سرمايه داري بر مردم كشورهاي جهان اول و جهان سوم برمي خيزند.‏ در ضمن،‏ مهم<br />

است بدانيم آثار ماركسيستي و برخي از آثار ماترياليست فمينيست ها در فرضيات بنيادي<br />

نظري و اهداف سياسي سهيم اند.‏<br />

كتاب شناسي<br />

Grosz, Elizabeth. Volatile Bodies: Toward a Corporeal Feminism.<br />

1994.<br />

Hennessy, Rosemary. Materialist Feminism and the Politics of<br />

Difference. 1993.<br />

79


فمينيسم و ماركسيسم<br />

ترجمه ي نسيم روشنايي<br />

Hennessy, Rosemary and Chrys Ingraham, eds. Materialist<br />

Feminism: A Reader in Class, Difference, and Women's Lives.<br />

1997.<br />

Kuhn, Annette and AnnMarie Wolpe, eds., FEMINISM AND<br />

MATERIALISM. Women and Modes of Production. Routledge<br />

and Kegan Paul, 1978.<br />

Landry, Donna and Gerald Maclean, MATERIALIST<br />

FEMINISMS. Blackwell, 1993.<br />

Moi, Toril and Janice Radway, "Editors' Note." The South<br />

Atlantic Quarterly (Fall, 1994): 749.<br />

Sharpe, Jenny. Allegories of Empire: The Figure of Woman in the<br />

Colonial Text. 1993.<br />

Vogel, Lise. WOMAN QUESTIONS. Essays for a Materialist<br />

Feminism. Routledge, 1995.<br />

Wicke, Jennifer. "Celebrety Material: Materialist Feminism and the<br />

Culture of Celebrety." The South Atlantic Quarterly (Fall, 1994): 751-<br />

78.Gimenez, Martha and Jane Collins, ed.Work Without Wages.<br />

SUNY Press, 1990.<br />

80


فمينيسم و ماركسيسم<br />

ترجمه ي نسيم روشنايي<br />

عودتي براي آينده<br />

مصاحبه اي با دراسيلا كورنل ) Drucilla<br />

(Cornell فمينيست و حقوق دان.‏<br />

دراسيلا كرنل<br />

اليزابت برونفن<br />

ميشا كاوكا<br />

(elisabeth bronfen)<br />

(misha kavka)<br />

م.‏ ك<br />

: تجربيات شما درباره ي فمينيسم چه بوده است؟ چه موضوعات و مباحثي تفكر<br />

شما را به عنوان يك فمينيست شكل مي دهد؟<br />

: د.ك<br />

من در مقايسه با فمينيست هاي آكادميك از بستر بسيارمتفاوتي برخاسته ام و فكر<br />

مي كنم تجربه ي من از فمينيسم به واسطه ي همين تفاوت شكل گرفته است.‏ من در جنبش<br />

81


فمينيسم و ماركسيسم<br />

ترجمه ي نسيم روشنايي<br />

ضد جنگ و جنبش حقوق مدني فعال بوده ام<br />

كه مرا با بسياري از زنان هم نسل ام شريك<br />

كرد.‏ شايد به اين دليل تجربيات بيشتري به دست آوردم كه 6 سال سازمان دهنده ي اتحاديه<br />

بودم و در كارخانه ها كار مي كردم<br />

.<br />

تجربه ي من از فمينيسم به واسطه ي فهم بنيادين و<br />

طبقاتي بود كه با فعاليت در اتحاديه شكل گرفت.‏ در طي اين دوره،‏ يكي از اعضاي سازمان هاي<br />

متعدد ماركسيست لنينيسم بودم كه يكي از اين آنها به دفاع شخصي و مسلح حزب پلنگ سياه<br />

Black Panther Party<br />

مي پرداخت.‏ بخشي از تصور من درباره ي آنچه اكنون<br />

" فمينيسم<br />

امپريال"‏ مي خوانم را درك من از امپرياليسم شكل داده است؛ امپرياليسم به مثابه ي چيزي<br />

كه نه تنها " سياست خارجي<br />

" است،‏ بلكه عميقا بر تصوري كه ما از سياه پوستان آمريكايي،‏<br />

همچنين سياهان آمريكايي كارائيب ، مكزيكي هاي آمريكا،‏ پورتو ريكويي ها<br />

و كوبايي ها<br />

داريم،‏ تأثير گذاشت.‏ من تفاوت هاي ملي و نژادي را ديده ام و مبارزه ي طبقاتي همواره در دل<br />

فمينيسم<br />

جاي داشته و هيچگاه فكر نكردم<br />

كه فمينيسم يا جنسيت از اين موضوعات جدا<br />

هستند.‏ واضح است كه وقتي شما تصميم مي گيريد خود را درگير سازماني كنيد كه به دفاع<br />

شخصي و فعاليت هاي مسلحانه<br />

براي حزب پلنگ سياه مي پردازد،‏ ديگر بخش مجزا يا امن يا<br />

اصلاح طلب ِ فمينيسم را انتخاب نكرده ايد.‏<br />

وقتي سازمان دهنده ي اتحاديه بودم و بر آگاهي " فمينيستي"‏ خود مي افزودم،‏ به گروه"‏<br />

آگاهي بخش"‏ consciousness-raising) ( )<br />

يك گروه عمل گراي سياسي كه<br />

فمينيست هاي راديكال آمريكا در سال 1960 آن را ايجاد كردند.‏ م ( پيوستم و من تنها زن<br />

سفيد پوست آن گروه بودم.‏ يكي از زنان آن سازمان،‏ يك روسپي بود كه انجمن روسپيان را<br />

(<br />

متشكل مي كرد و همچنين عضو حزب لردهاي جوان<br />

) Party Young Lords بود.‏ آن<br />

زمان دوراني بود كه دگرگوني عميق اجتماعي و كار واقعي و جمعي،‏ ممكن به نظر مي رسيد؛<br />

ما هرگز به كمك هاي دولت اعتماد نمي كرديم.‏ مي توانم يك نمونه از اقداماتي كه اين گروه<br />

82


فمينيسم و ماركسيسم<br />

ترجمه ي نسيم روشنايي<br />

برعهده گرفت را بازگو كنم.‏ يكي از زنان،‏ سياه پوستي آمريكايي بود كه با همسرش در مورد<br />

پرداخت هزينه ي نگهداري فرزندشان مشكلاتي داشت.‏<br />

به جاي اينكه اقدامي قانوني<br />

برعليه<br />

شوهرش انجام دهيم به بيمارستاني در محله ي هارلم،‏ جايي كه او كار مي كرد،‏ رفتيم و جزوه<br />

هايي را در رابطه با اظهار نارضايتي از او پخش كرديم.‏ در نهايت ، او با غذايش به كافه تريا رفت<br />

و در قفسه اش بمب هاي بدبو پيدا كرد؛ اين كار هفته ها ادامه داشت و بسيار افتخار مي كنم<br />

كه بگويم كه آن مرد تقريبا تا 25 سال بعد نيز پرداخت هزينه ي نگه داري فرزندش را رها<br />

نكرده است.‏ هنوز با آن زن به اين موضوع مي خنديم.‏ كار جمعي ما بر روي اين مرد تأثير<br />

بزرگي گذاشت.‏<br />

: ا.ب<br />

اين قضيه در چه سالي اتفاق افتاد؟<br />

: د.ك<br />

در سال 1974 كه عضو اين گروه بودم.‏ ما فكر مي كرديم كه واقعا مي توانيم همه<br />

چيز را تغيير دهيم.‏ و تغيير يعني به قصد تغيير ريشه اي آنها:‏ مبارزه براي سوسياليسم،‏ خاتمه<br />

دادن به هر نوع نژادپرستي موجود و اتحاذ سياست هاي ضد سرمايه داري كه ما آن را<br />

در راستاي مرگ امپراتوري"‏ ناميده بوديم.‏<br />

" كمكي<br />

م.‏ ك<br />

83<br />

:<br />

فمينيسم در دهه هاي<br />

آيا شما مي خواهيد از تبديل شدن فمينيسم به پروژه ي سياسي صحبت كنيد؟<br />

60 و<br />

70 با مسائل انضماميِ‏ و مادي بسياري درگير بود و شما اعتقاد<br />

داشتيد كه مي توانستيد جهان را تغيير دهيد.‏ اما واضح است كه اين رويكرد تغيير كرده است.‏<br />

اما مي توان استدلال كرد كه امروز فمينيسم بيشترغير سياسي است.‏ درباره ي طرح سياسي<br />

سابق فمينيسم چه مي گوييد؟ يا شايد سياست هاي فمينيستي ، لحن شان تغيير كرده است؟


فمينيسم و ماركسيسم<br />

ترجمه ي نسيم روشنايي<br />

: د.ك<br />

براي من هنوز هم فمينيسم طرحي بسيار سياسي است.‏ و امروز نيز مانند آن زمان،‏<br />

بسياري از همان موضوعات،‏ همچنان آتش شور و هيجان را در من برمي انگيزاند.‏ فمينيسم<br />

مستلزم دگرگوني بنيادين در اشكال سازمان اجتماعي ماست.‏ چه بخواهيد آن را سوسياليسم<br />

بناميد يا واژه اي ديگر براي آن طرح كنيد،‏ من فكر نمي كنم كه بدون در نظر گرفتن مسئله ي<br />

دگرگوني اجتماعي ، براي انواع اهدافي كه با گروه"‏ آگاهي بخش"‏ من نيز پيوند داشت،‏ مبارزه<br />

ي موثري بكنيم.‏ ما يك امپراتوري رو به موت هستيم.‏ در سال 1974 نيز همان قدر كه اكنون<br />

مصمم هستم ، مصمم بودم تا با برنامه ريزي هاي سياسي هدفمند به كار CIA خاتمه دهيم.‏<br />

پليس مخفي چه شغلي است كه آدمكشان،‏ چپاولگران و جنايتكاران را در مكان هاي آرام جهان<br />

اداره مي كند؟ تحليل ما از سرمايه داري ، مطالبات گروه"‏ آگاهي بخش"‏ ما را بيان مي كرد.‏<br />

براي مثال،‏ روشي كه ما مسئله ي سياسي روسپي گري را براساس پايگاه هاي نظامي نشان مي<br />

داديم بر اين مطالبه استوار بود كه پايگاه هاي نظامي از فيليپين خارج شوند.‏<br />

بله،‏ درست است كه پايگاه هاي نظامي ، مكان هايي جمعي براي تشكيلات روسپي گري<br />

هستند اما هميشه آن را با چشم انداز ضد سرمايه داري يا آنچه امروز " پسا استعماري"‏ مي<br />

ناميم ، مي ديديم.‏ امروز نيز وقتي از داشتن يك افق پسا استعماري سخن مي گوييد،‏ هنوز به<br />

اين معناست كه موضعي ضد سرمايه داري اتخاذ كرده ايد.‏ امروز نيز مبارزه عليه سرمايه داري<br />

بخشي بزرگي از سياست هاي فمينيستي من است.‏ وقتي شما با فمينيست هاي پورتو ريكو<br />

متحد شده ايد،‏ نمي توانيد فمينيسمي را در نظر بگيريد كه مبارزه براي دگرگوني برخي از<br />

اشكال اجتماعي نباشد.در<br />

وضعيت پورتو ريكو به عنوان يك جمهوري،‏<br />

مسائلي جالب توجه<br />

درباره ي ارتباط ميان قوم،‏ مليت،‏ فرهنگ و تغييرات اجتماعي مطرح مي شود.‏ اين وضعيت<br />

84


فمينيسم و ماركسيسم<br />

ترجمه ي نسيم روشنايي<br />

دوگانه مباحثات نويي را در ميان چپ ها درباره ي ارتباط بين شرايط و تغييرات اجتماعي<br />

برانگيخته است.‏ به نظر من اشتباه بزرگي است كه بگوييم اين مسائل قديمي اند:‏ من هنوز<br />

حامي جنبش استقلال طلب پورتو ريكو هستم و آنها هنوز استقلال نيافته اند.‏ در واقع،‏ فقط به<br />

خاطر يك رأي،‏ دولت آمريكا قانوني را تصويب كرد كه پورتو ريكو را از تبديل شدن به يك<br />

دولت منع مي كرد مگر اين كه دست از زبان اسپانيايي بردارند.‏ اين جا ما دوباره با بي رحمي<br />

آمريكا نسبت به كشوري مواجه مي شويم كه مستعمره اي قديمي نيست بلكه در عمق وجودش<br />

استعمار زده است.‏<br />

اين را به اين دليل مي گويم كه به نظرم اگر فمينيسمي غيرسياسي باشد،‏ شايد ناشي از<br />

بازتاب يك جهت گيري عميق طبقاتي درون فمينيسم باشد،‏ و همچنين شايد بازتاب اين<br />

بدبيني باشد كه آيا ما واقعا مي توانيم جهان را تغيير دهيم.‏ اما ما نمي توانيم بدانيم كه آيا مي<br />

توانيم جهان را تغيير دهيم يا خير.‏ هيچ كس نمي تواند بدون زحمت به آن دست يابد،‏ ولو آن<br />

كه ما بگوييم " اوه،‏ ببينيد،‏ سوسياليسم شكست خورده است؛ ما قصد داريم چه چيزهايي را به<br />

جاي آنها مطرح كنيم؟<br />

"<br />

ما هنوز با مسئوليت اخلاقي براي تغيير اجتماعي،‏ چپ هستيم.‏<br />

: ا.‏ ب<br />

اگر از شما در مورد سقوط ديوار برلين و پايان به اصطلاح كمونيسم يا سوسياليسم<br />

در كشورهاي اروپاي شرقي پرسيده شود كه آيا ثابت نشده كه كل طرح سوسياليستي به پايان<br />

رسيده ، شما خواهيد گفت " خير"‏ ؟<br />

: د.‏ ك<br />

منظور من اين است كه سوسياليسمي كه به لحاظ فلسفي خود را با فايده باور<br />

توجيه كرده باشد،‏ شكست خود را نشان داده است.‏<br />

آن نوع سوسياليسم،‏ هرگز موفق به<br />

دموكراتيك كردن باور كلي اش درباره ي بازتوزيع سوسياليستي كالاها نشد.‏ اما آيا به نظر من<br />

85


فمينيسم و ماركسيسم<br />

ترجمه ي نسيم روشنايي<br />

مشكلات بنياديني در<br />

شيوه ي درك ماركسيسم از سوسياليسم يا روش درك احزاب<br />

كمونيستي از سوسياليسم ، وجود دارد؟<br />

كاملا.‏ اما آيا اين بدين معني است كه فكر مي كنم سرمايه داري پاسخ آن است؟ خير.‏ ما هنوز<br />

مسئوليتي سياسي و اخلاقي براي تعيين آن چيزي داريم كه نوعي از عدالت توزيعي است و ما<br />

بايد بتوانيم آن را با سياست هاي دموكراتيك تلفيق كنيم.‏ و به هر حال،‏ من فكر نمي كنم كه<br />

به دليل شكست جنجال آميز حكومتهاي كمونيستي،‏ راه بي زحمتي در پيش داريم.‏<br />

البته،‏ ما در موقعيت بسيار پيچيده اي قرار داريم،‏ ولي مي توانيم به " ميز نقشه كشي مان<br />

بازگرديم"‏<br />

و برنامه ريزي كنيم.‏<br />

: ا.‏ ب<br />

آيا مي توانيد از اين جايي كه با " برنامه ريزي و نقشه كشي"‏ آغاز مي شود ، يك<br />

نمونه ي عيني به ما بدهيد؟ از نقطه نظر بحث درباره ي پايان"‏ ابر روايت "، آيا شما جست و<br />

جوي يك"‏ ابر روايت جديد"‏ را پيشنهاد مي كنيد؟<br />

د.‏ ك<br />

86<br />

:<br />

اگر منظور شما نوعي جديد از ماركسيسم يا هگليانيسم ، يعني دو ابر روايت بزرگ<br />

دوران ما باشد،‏ من دنبال ابر روايت جديدي نيستم.‏ آنچه در جست و جوي آن هستم چيزي<br />

است كه آن را " فمينيسم اخلاقي"‏ ناميده ام كه مي كوشد مؤلفه هاي نظريه ي فمينيستي و<br />

رابطه اش با كنش فمينيستي را بر حسب ارتباط بين مؤلفه هاي زيبايي شناختي،‏ اخلاقي،‏<br />

سياسي،‏ معنوي و حقوقي بررسي كند.‏ آيا منظور من اين است كه(‏ به شيوه ي هگلي-‏ م)‏ يك<br />

روح فراگير وجود دارد كه به ما اجازه خواهد داد تا اين مقوله ها را در بسته بندي هايي شسته<br />

رفته قرار دهيم؟ يا آيا فكر مي كنم كه عقلانيت ارتباطي مورد تصور هابرماس به ما اجازه<br />

خواهد داد تا اين كار را بكنيم؟ خير.‏ اما من فكر مي كنم فمينيسم به مفصل بندي در حوزه ي


فمينيسم و ماركسيسم<br />

ترجمه ي نسيم روشنايي<br />

زيبايي شناختي و معناي ما از آن و چگونگي تأثيرات زيبايي شناختي نياز دارد،‏ يعني آن چيزي<br />

كه عقيده ي مشخص ما به منزله ي درك ما از دنياي مادي است.‏ ما به فهمي از اخلاقيات و<br />

شيوه هاي اخلاقي نياز داريم كه بايد با سياست ارتباط يابند و سياست نيز در پيِ‏ آن،‏ به برخي<br />

انگاره هاي حقوقي و قانوني مرتبط شود.‏ تمام اين پرسش هاي من،‏ سرانجام سطوح مختلف<br />

معناي واژه ي " بازنمايي"‏ را روشن مي كند<br />

:<br />

شرايط بازنمايي كدام اند؟ چه كسي نماينده ي<br />

افراد نزد افراد است؟ و چه وقت؟ و مناسبات بازنمايي چقدر امكان پذيرند؟ براي من سه سطح<br />

بازنمايي وجود دارد كه بيشتر بخشي از روشي هستند كه براساس آن زيبايي شناسي،‏<br />

اخلاقيات،‏ معنويات،‏ سياست و قانون را به عنوان مقوله ها سنجيده مي شوند.‏<br />

: ا.‏ ب<br />

يكي از مفاهيم تعيين كننده اي كه فمينيسم به آن پرداخته،‏ مفهوم سوبژِكتيويته<br />

است.‏<br />

آيا امروزه سوبژكتيويته به عنوان يك مفهوم<br />

حائز<br />

اهميت دنبال مي شود و مفهوم<br />

سوبژكتيويته براي نظريه ي فمينيستي در پايان هزاره چه سودي خواهد داشت وقتي نظريه ي<br />

سيستم ها سعي دارد از شر كل سوژه خلاص شود يا نظريه ي سايبرگ ادعا مي كند كه ما<br />

ديگر سوژه نيستيم؟ من در كار شخصي خودم،‏ خواستار بازگشت به مفهوم سوبژكتيويته هستم.‏<br />

د.ك<br />

87<br />

:<br />

براي من هيچ روشي وجود ندارد كه بتوانيم فلسفه اي سياسي داشته باشيم و فقط<br />

اجازه دهيم كنش سياسي هدفمندي انجام شود،‏ بدون اين كه به سوژه التزام داشته باشيم،‏ پس<br />

من درباره ي اين موضوع با شما موافقم.‏ صحبت درباره ي اين موضوع كمي آشفته ام كرد،‏ زيرا<br />

مادرم در آگوست 1998 مرد و در روزهاي آخر زندگي اش گفت<br />

:<br />

" من اكنون باور دارم و مي<br />

فهمم كه منظور تو از اين حرف " حق داشتن شخصيت خودم " چه بود.‏ و تنها آرزو مي كنم<br />

كه اي كاش زمان بيشتري داشتم و حالا كه سرانجام درك كردم گفته ي تو چه معنايي داشت،‏


فمينيسم و ماركسيسم<br />

ترجمه ي نسيم روشنايي<br />

خيلي چيزها درباره اش فهميدم."‏ او غروب يكي از روزهاي آگوست مرد.‏ اين جمله تنها يكي از<br />

عباراتي بود كه به كار مي برم و اين عبارت بر مادرم درباره ي حق اخلاقي براي مردن تأثير<br />

ژرفي گذاشت.‏ من " شخص"‏ را به عنوان بخشي از نظريه ي حق احيا كردم و اين مفهوم را در<br />

كتاب ام به نام " قلب آزادي"‏ گسترش دادم<br />

[ 1 ] .<br />

من اساسا در اين رابطه بحث كردم كه<br />

"<br />

شخص"‏ به خصوص در نظريه ي حقوقي حق،‏ نشانه ي آزادي اي است كه توسط دولت به<br />

رسميت شناخته مي شود.‏ درواقع بدين گونه،‏ " حقيقت‏"‏ شخص مسئله نيست؛ در عوض ما<br />

بايد از رابطه ي حق و دولت سئوال كنيم،‏ آن چيزي كه شما آن را سوبژكتيويته مي ناميد.‏ من<br />

اين عبارت " حق به شخصِ‏ شما اعطا مي شود"‏ را انتخاب كرده ام تا آشكار كنم شخص صرفا<br />

چيزي از پيش تعيين شده و مسلم نيست.‏ اگر چنين بود،‏ سير زندگي مادرم هيچ دركي برايش<br />

ايجاد نمي كرد،‏ چرا كه در آن صورت او نمي توانست در روزهاي آخر زندگي اش دريابد كه<br />

كارهايي بايد انجام مي داده كه هرگز انجام نداده است.‏ ايده آل من از " شخص"‏ فردگرايانه<br />

نيست.‏ درواقع،‏ ما نياز داريم كه از اين ايده آل محافظت كنيم،‏ زيرا ما در هسته ي زندگي مان<br />

به يكديگر متصل هستيم،‏ نه تنها به انسان هاي ديگر،‏ بلكه به نظم نماديني متصل ايم كه هم<br />

براي ما فضايي ايجاد مي كند كه اين ادعا را متحقق كنيم و هم فضايي ايجاد مي كند كه اين<br />

حق خود را تخريب كنيم.‏<br />

من در حوزه ي جنسيت،‏ خواستار چيزي شده ام كه آن را ‏"قلمروي خيالي"‏ مي نامم كه<br />

بسياري از هويت اشخاص را به رسميت مي شناسد:‏ زبان،‏ نژاد،‏ قوميت،‏ تفاوت هاي جنسي.‏<br />

آنچه ما " موجوديت جنسي " مي ناميم تقريبا شبيه گرايش متعالي موجودات انساني است؛ اين<br />

امر تصديق مي كند كه شما بايد با تمايل جنسي تان كاري كنيد.‏ بدين معني نيست كه تمايل<br />

جنسي لزوما در غرب،‏ از فردگرايي به وجود آمد؛ و نيز به اين معنا نيست كه حتي بايد<br />

" سكس<br />

داشتن "<br />

را انتخاب كنيد و فقط به خودتان اجازه دهيد كه به يك ابژه يا ابژه ي ديگري<br />

88


فمينيسم و ماركسيسم<br />

ترجمه ي نسيم روشنايي<br />

متمايل شويد.‏ قلمروي خيالي به اين دليل متناقض نماست كه هم قلمرو است و هم خيالي،‏ به<br />

اين معنا كه اين افق هميشه مي تواند دوباره تخيل شود،‏ بنابراين،‏ اگر چه عواملي در زندگي<br />

شما وجود دارند كه من آنها هويت هاي اوليه مي نامم،‏ آنها نيز مي توانند دوباره تخيل شوند.‏<br />

من ادعا مي كنم كه قلمروي خيالي شما بايد محافظت شود و اين محافظت از قلمروي خيالي<br />

نيز در برابر دولت،‏ به ما اجازه مي دهد تا ادراك خود را از هويت مان بسازيم.‏ من در حوزه ي<br />

تفاوت تمايل جنسي اساسا از محافظت از قلمروي خيالي دفاع كرده ام،‏ اما همچنين از اين<br />

موضوع براي دفاع از حقوق اسپانيايي زبان ها در برابر آمريكا استفاده كرده ام.‏ مقصود از عبارت<br />

" موجوديت جنسي"‏ ارائه ي هر فرم ديگري در جنسيت يا جنس نيست ، بلكه نگه داشتن آن<br />

در اين سطح انتزاعي است.‏ حق خواهي شخص شما به اين معني است كه شما وجود تمايل<br />

جنسي خود را بازنمايي مي كنيد و نه دولت را.‏ البته ، اين امر تا اندازه اي به اين معني است كه<br />

من هم مانند هگل،‏ داشتن يا نداشتن حق براي هويت فردي را به عنوان جزء لاينفك نظم<br />

نمادين درك مي كنم كه فضايي را شكل مي دهد كه شما مي توانيد چيزهايي را كه عامل يا<br />

سوبژكتيويته مي ناميد،‏ داشته باشيد.‏<br />

تمام اين ها تلاشي در حوزه ي قانون براي انديشيدن به واسطه ي بازمانده هاي جايگاه<br />

شخصي است.‏<br />

من همچنين به ايده ي<br />

‏"بازنمايي خويشتن"‏<br />

بر حسب آنچه حداقلِ‏ شرايط<br />

فرديت سازي ناميده ام،‏ علاقه مند بوده ام،‏ كه بخشي از طرح گسترده ي فهم دوباره ي ادراك<br />

قانوني از حقوق شخصي است.‏ ايده ي خود-‏ بازنمايي تصديق مي كند كه خود،‏ هميشه از قبل،‏<br />

توسط هويت هاي ابتدايي ، موضع سياسي،‏ موضع اخلاقي و موضع معنوي اش ايجاد مي شود،‏<br />

اما هنوز اصرار دارد كه شما به طور دائم در فرآيند بازنمايي خود درگيرهستيد و بنابراين،‏ اين<br />

امر درواقع اجتناب ناپذير است.‏<br />

ما نمي<br />

توانيم از بازنمايي خودمان فرار كنيم و از نظر من<br />

بازنمايي ما،‏ در ابتدايي ترين شيوه اش به سر مي برد.‏ مثلا،‏ اگر از من پرسيده شود كه آيا<br />

89


فمينيسم و ماركسيسم<br />

ترجمه ي نسيم روشنايي<br />

احساس مي كنم بايد مسئوليت اين امر را بر عهده بگيرم كه من سفيد پوست و انگليسي هستم<br />

و اين هويت ها در امريكاي اين دوره،‏ در خيلي از مسائل تعيين كننده است،‏ پاسخ من<br />

" بله "<br />

است؛ من حس مي كنم كه بايد به عنوان يك سفيد پوست و يك انگليسي شناخته شوم.‏ اين<br />

فرآيند خود-‏ بازنمايي جزء لاينفك روش ديگري است كه من از مسئوليت درك كرده ام،‏ كه<br />

بيشتر به واسطه ي تفسير من از برخي آثار هايدگر درباره ي كانت شكل يافته است.‏ هانا آرنت<br />

اين ايده ي هايدگر را در حوزه ي سياسي وارد كرد،‏ در حالي كه من كوشيده ام آن را با اين<br />

گفته در قلمروي اخلاق وارد كنم كه تصديق اين كه ما هميشه از قبل شكل يافته ايم،‏ به هيچ<br />

وجه فرار از احتمال دوباره ي بازنمايي مان نيست و باعث فرار ما از اين واقعيت نمي شود كه در<br />

مقابل چگونگي بازنمايي خودمان مسئوليت داريم.‏ به بيان ديگر،‏ در جامعه اي كه سفيد پوست<br />

مجبور است خود را نامرئي به جامعه ارائه دهد،‏ اگر به شما بگويم<br />

"<br />

‏"خوب ، من واقعا هيچ<br />

هويتي ندارم؛ سفيد پوست نيستم؛ انگليسي نيستم."‏ بنابراين،‏ من با بازنمايي درگير خواهم بود.‏<br />

اين امر بر مبناي مسئوليتي است كه دست در دست با ‏"بازنمايي خويشتن"‏ پيش مي رود و من<br />

از انديشيدن دوباره به نقدهاي سفسطه آميز فلسفي ِ سوژه ي خودمختار وِ‏ خودساخته،‏ خسته<br />

شده ام.‏<br />

: ا.‏ ب<br />

آيا اين روشي است كه ايده ي كريستوا از سوژه به مثابه ي بخشي از فرآيند دلالت را<br />

ايجاد مي كند و يا ايده ي جوديت باتلر از سوژه به مثابه ي چيزي كه خود را به طور دائم در<br />

قانون باز بيني مي كند؟ وقتي پيشنهاد مي كنيد كه ما نمي توانيم غير از بازنمايي چيزي را<br />

بفهميم و همچنين اين هنوز مسئوليت ماست،‏ آيا موضع شما با آنان متفاوت است ؟<br />

90


فمينيسم و ماركسيسم<br />

ترجمه ي نسيم روشنايي<br />

: د.‏ ك<br />

فكر مي كنم موضع من هم به ايده ي باتلر نزديك باشد و هم به كريستوا،‏ اما شايد<br />

تفاوتي وجود داشته باشد.‏ شايد اختلاف اصلي من با جوديت باتلر در ادراكي باشد كه ما از نقش<br />

ايدئاليته و ايده آل داريم و در عين حال،‏ مسئوليت پذيرفتن اين امر كه بازنمايي هاي معين به<br />

طور اخلاقي به هم مربوط اند،‏ يعني اينكه كه در هيچ آينده ي قابل پيش بيني خود را رها نمي<br />

بينيم كه بگويم سفيد پوست و انگليسي هستم.‏ من دوست دارم كه فكر كنم روزي در دنيايي<br />

زندگي خواهم كرد كه به گونه اي معنا دار قابل بازنگري و تغيير است،‏ اما من وقوع اين رويداد<br />

را به اين زودي ها نمي بينم.‏ من فكر مي كنم در اينجا " لغزش هايي"‏ به معناي استوارت هالي<br />

كلمه Hall) ( Stuart<br />

وجود دارد،‏ اما براي من ايجاب نمي كند كه هويت وجود خواهد<br />

داشت،‏ همچنان كه گفتم اين كارِ‏ كوشش براي ارائه ي اين هويت نامرئي،‏ دقيقا مطابق با<br />

معناي نمادين پذيرفته شده ي سفيد بودن است.‏<br />

من فكر نمي كنم ما به سوي دوراني در<br />

حركت هستيم كه در آن دوران ديگر لازم نيست به شما بگويم سفيد پوست يا انگليسي هستم.‏<br />

: ا.‏ ب<br />

يعني شما مي گوييد هيچ ارزشي ندارد كه ما به جايي برسيم كه هيچ قطعيتي وجود<br />

نداشته باشد؟ آيا اين امر واقعا خوشايند است؟<br />

: د.‏ ك<br />

من مي توانم دنيايي را تصور كنم كه در آن مفهوم"‏ نژاد"‏ ، اهميتي ندارد.‏ درواقع،‏<br />

يكي از چيزهايي كه برعليه آن ايستاده ام روشي است كه ما<br />

" نژاد"‏ را به عنوان ماده ي قانوني<br />

به كار مي بريم،‏ زيرا نژاد به مشخصه اي " تغيير ناپذير"‏ در فرد تنزل يافته است.‏ من مي توانم<br />

براي خودم دنيايي بدون نژاد تصور كنم ، اما از يك سو،‏ فكر نمي كنم نژاد،‏ بدون امپرياليسم و<br />

تحقير افرادي وجود دارد كه تحت تبعيض نژادي قرار مي گيرند.‏ اما آيا من مي توانم دنيايي<br />

بدون تفاوت ملي و نژادي تصور كنم؟ پاسخ " خير"‏ است.‏ آيا مي توانم جهاني تصور كنم كه<br />

91


فمينيسم و ماركسيسم<br />

ترجمه ي نسيم روشنايي<br />

بدون تفاوت زباني باشد؟ برعكس،‏ هر وقت صداي دخترم را مي شنوم كه به چه زيبايي<br />

اسپانيايي حرف مي زند،‏ افسوس مي خورم كه چرا به يك زبان صحبت مي كنم.‏ من اين را<br />

نوعي ناتواني مي بينم.‏ من مي بينم كه دخترم از دنياهايي گذر مي كند كه من هرگز قادر<br />

نخواهم بود از آنها گذر كنم.‏ از اين منظر،‏ سخن من،‏ وقتي از نژاد صحبت مي كنم با وقتي كه<br />

از سرچشمه ي نژادي يا ملي صحبت مي كنم،‏ بسيار متفاوت است.‏ بله،‏ ما هميشه قصد داريم<br />

مقوله ها را بازبيني كنيم و اين امر سبب مي شود من دوباره به اين پرسش بازگردم كه چه<br />

كسي،‏ چه وقت،‏ چه كساني را بازنمايي مي كند.‏ من به عنوان يك زن سفيدپوست و انگليسي<br />

قصد ندارم مفهوم يك " زن امريكاي لاتين"‏ را بازنگري كنم و آن را به بحث بكشانم؛ دختر<br />

من مي تواند،‏ اما من خير.‏ اين " حيطه ي عمل " من نيست.‏<br />

: م.‏ ك<br />

اگر هر مسئله ي مشخصي در مباحثات فمينيستي دهه ي نود برجسته مي شود،‏<br />

پس اين امر مي بايست هويت هاي جنسي،‏ نژادي و هويت هاي سياسي را ساختاربندي يا<br />

ساختار شكني كند.‏ به بيان انتقادي،‏ آيا مي توان گفت اين گرايش به برجسته كردن<br />

" تفاوت<br />

- م)‏<br />

ها"(‏ ميان زنان ، تا آنجا پيش رفته است كه فمينيسم را وراي سودمندي و بازشناسي اش<br />

تكه تكه كرده است.‏ آيا شما با اين نقد موافق ايد؟ يا خواهيد گفت كه اين تفاصيل دقيق به<br />

پروژه ي<br />

فمينيستي خدمت كرده است ، ازاين رو ما ديگر درباره ي فمينيسم صحبت نمي<br />

كنيم،‏ بلكه درباره ي فمينيسم ها صحبت مي كنيم؟<br />

د.‏ ك<br />

92<br />

:<br />

بخشي از آنچه اميدوار بودم با اين پروژه،‏ دست كم به عنوان يك ابزار اصلاح قانوني،‏<br />

بر روي قلمروي خيال انجام دهم،‏ تلاش براي يافتن روشي براي صحبت درباره ي پروژه ي<br />

گسترده ي اصلاح قانوني بود كه فراجنسيتي ها،‏ فراجنسي ها،‏ گي ها و لزبين ها را شامل مي


فمينيسم و ماركسيسم<br />

ترجمه ي نسيم روشنايي<br />

شود و همچنين در پهنه اي بسيار متفاوت به ما اجازه مي دهد حقوق زباني را مطالبه كنيم.‏<br />

David<br />

اين بخشي از مبارزه ي عليه چيزي است كه من هم مانند ديويد ريچارد )<br />

( Richards<br />

بندگي اخلاقي مي نامم.‏ مسئله ي تعيين كننده،‏ اين نيست كه شما چگونه<br />

تحت ستم هستيد و ستم تان را چطور تجربه مي كنيد،‏ بلكه به اين معني است كه آيا من حق<br />

تعيين هويت هاي ابتدايي خودم و موجوديت جنسي ام را دارم يا خير.‏ استدلال من اين است<br />

كه دولت حق ندارد به من بگويد موجوديت جنسي ام را چگونه ايجاد كنم،‏ خواه به عنوان زن ،<br />

فراجنسيتي ، فراجنسي ، گي،‏ لزبين و يا هيچ كدام از اين ها شناخته شوم.‏ اين امر براي من<br />

چنين ظاهر مي شود كه همه ي ما چون حق داريم بر فرديت خودمان تأكيد كنيم،‏ مي توانيم<br />

با يكديگر در مبارزه بر عليه بندگي اخلاقي شركت كنيم و در دل خط مشي پر اهميت اصلاح<br />

قانوني مبارزه كنيم.‏ از طرف ديگر،‏ فرقه گرايي به گونه اي طعنه آميز،‏ ما را به سوي تصوري<br />

محافظه كار و منسوخ از حقيقت باز مي گرداند.‏ مردم براي آنچه واقعا<br />

" حقيقت " است مي<br />

جنگند،‏ براي مثال،‏ اين مورد كه هويت هاي ديگر هم حقيقت دارند،‏ اما هيچ كس نمي خواهد<br />

بگويد كه با توجه به دركي كه از هويت هاي كويير داريد،‏ آنها نيز در اين كشور از حقوق قانوني<br />

برخوردارند.‏ مادران لزبين در بيشتر كشورها قانونا نمي توانند كودكي را به فرزندي بپذيرند،‏<br />

اين خيلي مضحك است.‏ اگر به من بگوييد كه من اينجا ادعا مي كنم كه مي خواهم به شما<br />

بپيوندم چون مانند شما هستم و منفعتي در مبارزه ي مشترك عليه بندگي اخلاقي وجود دارد،‏<br />

در آن هنگام ما مي توانيم خط مشي براي اصلاح قانوني پيدا كنيم كه به منفعت يك گروه و<br />

سياست هاي هويتي تقليل نمي يابد.‏ اين امر نه ما را به حقيقت تجربه ي مشترك مي رساند و<br />

نه به حقيقت هويت هاي<br />

‏"واقعي"،‏ بلكه اين ما را به سوبژكتيويته مي رساند.‏<br />

مردم به اين<br />

فرصت مي دهد،‏ بگويند اينجا كار خطايي انجام مي شود ، نه به اين معنا كه من خود را به<br />

93


فمينيسم و ماركسيسم<br />

ترجمه ي نسيم روشنايي<br />

عنوان يك قرباني مطرح مي كنم،‏ بلكه خود را كسي مي دانم كه مي خواهد شخصيت خويش را<br />

داشته باشد.‏<br />

ا.‏ ب<br />

: به دلايل مختلف،‏ به جاي صحبت كردن از روشي كه امر نمادين شكسته شود ،<br />

چنان كه اسلاوي ژيژك Zizek) (Slavoj<br />

و رنتا سالكل<br />

(Renata Salecl)<br />

مي گويند،‏<br />

ما دريافته ايم كه شايد در مركز همه ي اينها،‏ هيچ نوع اقتدار پدرانه اي وجود ندارد.‏ از يك سو<br />

، اين ايده ما را به تئوري هاي توطئه كشانده است-‏ هيچ نظمي وجود ندارد به طوري كه فرد با<br />

فيگور خشمگين اقتدار شروع به هويت يابي كند-‏ يا آنچه فكر مي كنم كه در مورد كلينتون<br />

تحقق يافت،‏ طوفاني كامل<br />

)<br />

به بيان لاكاني)‏ از امر نمادين به واسطه ي امر خيالي.‏ بدين معني<br />

كه مردم فراموش كرده اند رابطه شان با رييس جمهور،‏ ايدئولوژيكي است و نه شخصي.‏ بخشي<br />

از مشكلي كه من با سياست هاي هويتي دارم اين است كه مسائل خصوصي به مسائل عمومي<br />

تبديل مي شوند و اين امر فراموش مي شود كه نقطه ي شروع كنش جمعي نمي تواند يك<br />

موضوع خصوصي و محرمانه باشد.‏ آيا اين مسئله براي شما نيز چنين نگراني ايجاد مي كند كه<br />

ما در حال تبديل مباحث عمومي به " رمانس هاي خانوادگي<br />

" هستيم؟<br />

د.‏ ك<br />

94<br />

:<br />

اجازه دهيد اين مسئله ي پيچيده را به چندين بخش تقسيم كنم.‏ تام ناگل<br />

Tom )<br />

(Nagel<br />

اصطلاحي مطرح كرده است كه ‏"تربيت جديد"‏ نام دارد،‏ تربيت جديد به ما اجازه<br />

مي دهد مباحث عمومي را از مباحث خصوصي جدا كنيم.‏ در يك سطح،‏ شما مي توانيد قوانين<br />

عليه آزارجنسي را به مثابه ي بخشي از " تربيت جديد<br />

" يا<br />

" سكوت جديد " درك كنيد،‏ زيرا<br />

در حقيقت فمينيست ها مي خواهند اشكال خاص مباحث بيرون از كنش متقابل عمومي را<br />

حفظ كنند و به عنوان مثال آن را در محل كار،‏ مشاغل دولتي و نهادهاي آموزشي نشان دهند.‏


فمينيسم و ماركسيسم<br />

ترجمه ي نسيم روشنايي<br />

پس اگر با وكيل تان وارد صحبت مي شويد او نبايد از شما تقاضاي رشوه ي جنسي كند.‏ يا اگر<br />

وقتي دانشجو هستيد و به دفتر استادتان مي رويد او نبايد چنين درخواستي از شما داشته<br />

باشد.‏ بسياري از ما كه سابقا دانشجو بوديم چنين تجربه اي داشته ايم كه به اين دفاتر برويم و<br />

اين مسئله به عنوان آلترناتيو مذاكره به ما پيشنهاد شود.‏<br />

اگر شما فمينيسم را با تأكيدي<br />

خوانش كنيد كه بيان مي كند يك نوع خاصي از موقعيت " خصوصي"‏ عمومي نمي شود ،<br />

بنابراين مي توانيد اين عبارت كه " امر شخصي سياسي است"‏ را به شيوه اي بفهميد كه نياز<br />

ندارد همه ي مسائل<br />

شخصي"‏ "<br />

سياسي شوند.‏ من مسئله ي آزار جنسي را به اين معنا درك<br />

مي كنم كه شما بر قلمروي خيال خودتان حق داريد،‏ و حق داريد به وجود خود احترام<br />

بگذاريد،‏ كه اين با آنچه برخي مانند تام ناگل آن را " تربيت جديد"‏ ناميده اند،‏ ارتباط دارد.‏<br />

از سوي ديگر،‏ خطر برجسته كردن اين تقسيم بندي اين امكان را ايجاد مي كند كه ما<br />

دوباره تصورات ساده انگارانه از امر شخصي و سياسي داشته باشيم،‏ و به خاطر آن اين بينش<br />

تعيين كننده ي هگل را از دست بدهيم كه براساس آن روشي كه دولت خويشاوندي را تعيين<br />

) مي كند<br />

الف)‏ هميشه يك كنش عمومي است،‏<br />

) ب (<br />

پ)‏ و از تعريف متعاقب حوزه هاي ديگر زندگي جدايي ناپذير است<br />

حوزه ي حق،‏ جامعه ي مدني)‏ .<br />

تقريبا هميشه يك كنش قانوني است،‏<br />

)<br />

)<br />

يعني زندگي اخلاقي،‏<br />

همان طور كه مي دانيد هگل چنين استنتاج مي كند كه خويشاوندي الزاما در دگرجنس<br />

خواهي مفصل بندي مي شود،‏ بنابراين،‏ زنان را در جايگاه وظايف ثابت و معيني قرار مي دهد،‏<br />

به گونه اي كه برآمد ‏"سرشت"‏ آنهاست.‏ هگل در اين مورد برحق است كه مي گويد اين تاييد<br />

قانوني ِ روابط خويشاوندي بر شيوه ي وجود دولت تعيين كننده است.‏ بنابراين به نظر من<br />

فمينيسم راديكال بايد قوانين خويشاوندي را به چالش بكشاند.‏<br />

من فكر نمي كنم ما پدري<br />

خشمگين داريم،‏ آنچنان كه در مفهوم لاكاني ژيژك بيان مي شود،‏ يا اين كه اكنون جايگاه پدر<br />

95


فمينيسم و ماركسيسم<br />

ترجمه ي نسيم روشنايي<br />

با مرد خشن و ديوانه جايگزين شده است،‏ كه به موجب آن ، امر خيالي،‏ امر نمادين را در خود<br />

غرق مي كند و ما را در چنين آشفتگي هاي سياسي و اجتماعي مي افكند.‏ به نظر من آنچه<br />

باعث آزار ما شده ، پدرتباري و رسمي كردن دگر جنس خواهي است.‏<br />

بنابراين،‏ من پايان<br />

حمايت دولتي براي نهادهاي پدرشاهي را به عنوان مبنايي براي يك زندگي "<br />

‏"و شخصي<br />

معمولي خواستارم و مي كوشم به صورت دقيق شرح دهم كه منافع مشروع دولت در حمايت از<br />

خانواده ها چه بايد باشد.‏<br />

هنوز اين اصلاحات به معناي تاييد عمومي خويشاوندي است،‏ كه<br />

بدين روش هنوز<br />

" كار<br />

" قوانين رواني را مي كنند،‏ اما كاري بسيار متفاوت از طغيانِ‏ فضاي<br />

عمومي توسط امر خيالي لاكاني.‏ من اساسا چنين استدلال كرده ام كه هيچ دليل و ابدا هيچ<br />

توجيهي وجود ندارد كه شما تصور كانتي از فرد را به طور جدي براي نهادينه كردن قانون پدر<br />

اتخاذ كنيد.‏ پس آيا هنوز ممكن است دولت مشروع و علاقه مندي به حمايت از كودكان وجود<br />

داشته باشد؟ بله.‏ اما امكان ندارد هيچ دولت مشروعي وجود داشته باشد كه به بازتوليد پيوسته<br />

ي پدرتباري و به طور كلي،‏ به ايده ي"‏ تباري"‏ علاقه مند باشد.‏ حق،‏ موجوديت جنسي شما را<br />

نمايندگي مي كند،‏ بدين سان چنين معني مي دهد كه ما ديگر از لحاظ قانوني تحت اجبار<br />

خانواده ي هسته اي نيستيم.‏ ما هنوز نهادهايي داريم كه از " خانواده ها"‏ حمايت مي كنند اما<br />

خانواده هايي كه مثلا از سه دوست زن تشكيل شدند و هر كدام صاحب فرزند هستند و<br />

خودشان را يك خانواده مي نامند و بنابراين يك دولت ، مانند دولت سوئد ، قادر است آنها را از<br />

قالب تنگ خانواده رها سازد.‏ آنچه مي خواهم در اين بحث روشن كنم شامل ايده ي ناگل از<br />

"<br />

تربيت جديد"‏ است كه ممكن است از برخي ايده هايم درباره ي خويشاوندي،‏ راديكال تر به<br />

نظر برسد،‏ اين ايده ها اين بينش هگل را جدي مي گيرند كه دولت نسبتا در جايي آغاز شده<br />

كه خويشاوندي به پايان رسيده است.‏ بدين نحو،‏ ايجاد دولت،‏ در اشكال خانواده هايمان آزادي<br />

96


فمينيسم و ماركسيسم<br />

ترجمه ي نسيم روشنايي<br />

بسيارعظيم تري ايجاد كرده است،‏ مي خواهم بگويم تغيير شكل بنيادين " قوانين روانكاوانه"‏<br />

براي پروژه ي فمينيستي پايان قرن بيستم تعيين كننده است.‏<br />

: ا.‏ ب<br />

پس شما به قانون ‏"بله"‏ مي گوييد اما به قانون پدر " نه"‏ ، و به موجب آن از نظر<br />

قانوني تجزيه ي خانواده به خانواده ي سه نفره را مي پسنديد.‏ من كاملا با شما موافقم و فكر<br />

مي كنم افسوس خوردن براي عملكرد بد ِ خانواده،‏ غفلت از اين واقعيت است كه خانواده ي<br />

هسته اي كه در اوايل قرن نوزدهم آغاز شده ، همان طور كه ميشل فوكو گفته است و اپرا و<br />

ادبيات نيز نشان داده اند،‏ براي زن،‏ مرد و كودكان به لحظه ي فاجعه تبديل گشته است.‏ آيا<br />

شما واقعا اين امكان را مي بينيد كه ساختارهاي خانواده به اشكال مختلف تغيير كنند؟<br />

د.‏ ك : شما مي دانيد كه من به اين امكان قائل هستم.‏ جوديت باتلر،‏ در سخنراني ديروزش<br />

درباره ي آنتيگونه<br />

97<br />

)<br />

كه بررسي و تحليل موضوعات خويشاوندي است)‏ به طنز گفت بعد از<br />

انقلاب جنسي دهه ي شصت بسياري از ما از خواب بيدار شديم.‏ در طول دهه ي شصت،‏ من<br />

هنوز به جست و جوي بازشناسي متقابل در روش هايي بودم كه هرگز از انقلاب جنسي عبور<br />

نكرده بود.‏ من در شانزده سالگي مانند يك هگلي بودم و فكر مي كردم دگرجنس گرا هستم،‏ اما<br />

وقتي پسرها آن طور رفتار نكردند كه من فكر مي كردم بايد با روابط متقابلِ‏ متناسب،‏ مطابق<br />

باشد،‏ كتاب هاي هگل را به پسرها دادم تا بخوانند،‏ كتاب هايي كه به خوبي توسط مادربزرگم<br />

كه چاپخانه داشت،‏ صحافي شده بودند.‏ نمي خواهم بگويم اين تلاش من موفقيتي ويرانگر بود،‏<br />

اما بيان اين مسائل مطمئنا تاريخ شكل گيري عقيده ام را به شما نشان مي دهد،‏ اين كه ما از<br />

پذيرفتن شيوه هاي مسلم مجذوب كننده ي روابط جنسي سر باز زده ايم.‏ من پيوسته درگير<br />

اين پروژه بودم،‏ ولي من يك دختر دارم.‏ دوست دارم فكر كنم كه برايش ساختاري متفاوت و


فمينيسم و ماركسيسم<br />

ترجمه ي نسيم روشنايي<br />

آلترناتيو از خانواده ساخته ام و اين چيزي است كه من همواره با آن درگيرم و مدام در آن<br />

تجديد نظر مي كنم.‏ دخترم همزمان فرزند خوانده ي عموهايش هم هست كه به من در نگه<br />

داري او كمك مي كنند.‏ او يك معلم اسپانيايي دارد.‏ همچنين،‏ دخترم با شخص ديگري به نام<br />

ايرنا زندگي مي كند كه او را خواهر خطاب مي كند،‏ ايرنا كسي است كه من تقريبا مثل دخترم<br />

به او عشق مي ورزم.‏ و هيچ كدام از اين مسائل ربطي به وابستگي بيولوژيكي ندارد،‏ بلكه اين<br />

مسائل در ترقي دخترم تعيين كننده هستند و براي من فرصت انجام كارهايي را فراهم مي<br />

كنند،‏ مانند مصاحبه كردن و نوشتن كتاب ها.‏ من وجود اين خانواده ها و حفاظت از آنها را يك<br />

مبارزه ي سياسي مداوم مي بينم.‏ اين موضوع وقتي مسئله ي پول مطرح است درست است اما<br />

حتي وقتي موضوع هم در كار نيست،‏ بلكه درباره ي تلاش براي اين است كه با يكي از عموهاي<br />

گي ِ دخترم به تفاهم برسم در اين موضوع كه مي خواهد زمان نگه داري دخترم را تقليل دهد.‏<br />

براي رسيدگي به تضادهاي اين موضوع بايد در خود<br />

مفهوم تعهد بازنگري شود،‏ زيرا او در<br />

جايگاه " پدر"‏ سنتي قرار ندارد و يا حتي در مفهوم سنتي ، عموي بيولوژيكي اش هم نيست.‏ و<br />

چون من نيز"‏ مادر بيولوژيكي"‏ دخترم نيستم،‏ به ما كمك كرده است كه اين امر را بازشناسيم<br />

كه او " غير عادي"‏ نيست و نوع خانواده ي ما با ارزش است زيرا ما مي كوشيم عشق بخشي از<br />

خانواده مان گردد.‏<br />

ا.‏ ب<br />

98<br />

:<br />

اين كه مي گوييد جنسيت به عنوان بحثي درباره ي تفاوت و تغيير هويت ها دنبال<br />

شود را به چه دليل مهم مي دانيد؟ وقتي من در بسياري از كنفرانس هاي مطالعات جنسيتي<br />

در اروپا شركت مي كنم،‏ از مردمي كه در اين مطالعات جنسيتي حضور دارند مي شنوم كه مي<br />

گويند ديگر هيچ كس به بحث جنسيت علاقه مند نيست ، اين درواقع تنها يك موضوع بيش تر<br />

نيست و ما ديگر نيازي به مفهوم پردازي درباره ي جنسيت نداريم.‏ البته همان طور كه مردم


فمينيسم و ماركسيسم<br />

ترجمه ي نسيم روشنايي<br />

مي گويند،‏ مطالعات جنسيتي در كرسي هاي آكادميك همچنان دنبال مي شود و كتاب هايي<br />

كه درباره ي مطالعات جنسيتي نوشته مي شود برخي از پرفروش ترين عناوين را تشكيل مي<br />

دهد.‏ واضح است كه اينجا نسبت به سودمندي اين موضوع،‏ تذبذب وجود دارد،‏ حتي در افرادي<br />

كه با<br />

مطالعات جنسيتي درگيرند.‏<br />

آيا براي شما هنوز جنسيت همراه با طبقه و نژادگرايي<br />

مفاهيمي تعيين كننده هستند؟<br />

. ك : د<br />

من هرگز چندان از واژه ي " جنسيت"‏ استفاده نكرده ام و در اين بحث نيز عبارت<br />

" موجوديت جنسي"‏ را به كار بردم كه درباره ي برنامه ي اصلاح قانوني گفتگو مي كند.‏ در<br />

كتابم " فراسوي سازش"‏<br />

[2 [ كه به طور كامل قلب زيبايي شناختي فمينيسم را در رابطه با<br />

بازنمايي هميشگي و مجدد تفاوت جنسي زنانه شرح دادم،‏ بر خلاف اين ايده استدلال كردم و<br />

گفتم كه دلايلي مبني بر اين كه جنسيت وجود داشته يا قطعي باشد در دست نيست.‏ در<br />

همين زمان،‏ به اين سبب كه لكانيسم هنوز بخشي از كار من باقي بود،‏ زنانه و مردانه را<br />

موقعيتي مي ديدم كه فرد را وادار مي كرد براساس آن عمل كند،‏ يا دست كم در اين زمان در<br />

نظم نمادين مان هستيم.‏ بنابراين وقتي گفتم"‏ زنانه در تفاوت جنسي"‏ به معني ذات يا يك"‏<br />

چيز"‏ نيست بلكه رمزي نمادين است كه هم محدوديت هايي را بر " كسي كه شما هستيد"‏ به<br />

عنوان يك فرد تحميل مي كند و هم در عين حال،‏ هميشه بر آنچه من تخيل دوباره يا<br />

"<br />

بازنمايي ناميده ام،‏ گشوده است.‏<br />

به اين معني،‏ اگر فرد نخواهد اين مسئله را انكار كند،‏<br />

زنانگي در تفاوت جنسي " يك ضرورت سياسي و تعهدي اخلاقي است.‏ اين " زنانه"‏ به مثابه ي<br />

زنانگي فهميده نمي شود،‏ بلكه اين مسئله را در نظم نمادين ما برجسته مي كند كه آن تنها<br />

) يك فقدان<br />

به معناي لكاني-‏ م)‏ نيست،‏ بلكه،‏ كلا جايي است كه محدوديت ها بر آن تحميل<br />

(Performance<br />

)<br />

مي شوند.‏<br />

به قول باتلر،‏ اگر مسئله اين است كه ما به دليل اجرا<br />

تنها<br />

99


فمينيسم و ماركسيسم<br />

ترجمه ي نسيم روشنايي<br />

خودمان را به عنوان كسي تجربه مي كنيم كه يك هسته ي ذاتي جنسي دارد،‏ من هم استدلال<br />

مي كنم كه اجرا مرحله اي است در نظم نمادين و بنابراين بازنمايي اين مرحله ضروري است.‏<br />

براي اين كه اين كار را بدون تثبيت يك موضع گيري فلسفي سنتي درباره ي انكار امر زنانه<br />

انجام دهيد،‏ بايد اين كار را از طريق داشتن"‏ دانايي آن"‏ انجام دهيد نه از طريق چيزي كه<br />

واقعا وجود دارد.‏ با وجود مطالب مذكور،‏ من هنوز فكر مي كنم جنسيت مقوله ي مهمي است،‏ و<br />

فكر مي كنم موجزترين و فصيح ترين كار درباره ي اين موضوع توسط جان اسكات<br />

Joan )<br />

(Scott<br />

انجام شده است،‏ كه شايد به اين دليل است كه او مورخ است.‏ او،‏ هم،‏ مشكلات كاربرد<br />

جنسيت را<br />

نشان مي دهد<br />

بدون در نظر گرفتن زمينه ي خاصي كه در آن مقصود تاريخي<br />

خاصي به كار رفته و هم در عين حال نشان مي دهد كه چرا در دوره هاي تاريخي خاص اين<br />

مسئله مي تواند مقوله اي بسيار پر اهميت باشد.‏ فكر مي كنم عدم تعهد من به اصطلاح<br />

"<br />

جنسيت"‏ به اين دليل است كه من چندان به آنچه در ايالات متحده مقوله ي اجتماعي خوانده<br />

مي شود متعهد نيستم،‏ اين امر،‏ صراحتا به دليل روشي است كه من زيبايي شناسي را به مثابه<br />

ي آفريده اي در قلب فمينيسم تصور مي كنم.‏ من هنوز نگفتم كه بحث درباره ي جنسيت به<br />

عنوان يك مقوله ي مفيد كارآيي ندارد و به پايان رسيده است،‏ آنچه تا به حال گفتم درباره ي<br />

رمز نماديني است كه به طور كلي در مجموعه ي از محدوديت ها يا ممنوعيت هايي عميق به<br />

ما ارائه مي شود و همچنين براي كساني كه مي كوشند نقش هاي متفاوتي ايفا كنند،‏ ارزش ها<br />

را دروني مي كند.‏ ما نمي توانيم مقوله ي جنسيت را دور بيندازيم.‏ پس به اين دليل است كه<br />

من فكر مي كنم كار اسكات درباره ي چگونگي استفاده از جنسيت سرمشق بسيار خوبي است.‏<br />

ما بايد جنسيت را نظريه پردازي كنيم ، نه اين كه فقط از آن به مثابه ي يك مقوله ي توصيفي<br />

استفاده كنيم.‏ اگر جنسيت نظريه پردازي نشود و فقط توصيف شود،‏ ممكن است به يك پروژه<br />

ي محافظه كار تبديل شود مانند مسئله ي زنان و درآمدشان در دهه ي پنجاه قرن بيستم.‏ به<br />

100


فمينيسم و ماركسيسم<br />

ترجمه ي نسيم روشنايي<br />

نظر من فقط يك محرك سياسي است كه مي تواند باعث شود برخي از مردم اين موضوع را به<br />

چالش بكشند.‏<br />

: ا.‏ ب<br />

آيا شما پيشنهاد مي كنيد كه تمايز قائل شدن بين جنسيت و چيزهاي ديگر مفيد<br />

است،‏ همان طور كه تمايز بين نژاد و نژادگرايي را مطرح كرديد؟<br />

: د.‏ ك<br />

من هميشه ترجيح داده ام كه درباره " تفاوت جنسي"‏ صحبت كنم،‏ اين كه مردانه<br />

و زنانه به مثابه ي تثبيت موقعيت هايي نمادين است،‏ زيرا فكر مي كنم درباره ي اين بازنمايي<br />

ها آنچه شايان بازبيني است امر زنانه در تفاوت جنسي باشد.‏ و همان طور كه گفتم آن را به<br />

عنوان " چيزي"‏ درك نمي كنم كه مي تواند به قدر كافي بازنمايي شود،‏ بلكه آن را به مثابه ي<br />

فرآيند بي پايان دلالت هاي مجدد مي دانم.‏ همچنين من از واژه ي " دوباره تخيل كردن"‏<br />

استفاده مي كنم.‏ از اين رو،‏ با اين كه من ديدگاه هگل را درباره ي دولت و رابطه ي آن با<br />

خويشاوندي مي پذيرم اما مقدار معيني از طغيان نظم نمادين توسط امر خيالي خوش آيند<br />

است.‏ من به كمي از آن طغيان نياز دارم.‏<br />

: چرا؟ ا.‏ ب<br />

: د.‏ ك<br />

زيرا من فكر مي كنم اينجا چيزي " شرح ناپذير"‏ وجود دارد كه ما به واسطه ي<br />

اهداف سياسي و اخلاقي مان مي توانيم آن را تخيل زنانه بناميم،‏ تخيلي كه يكي از منابع ما<br />

براي بازنمايي<br />

امر زنانه در تفاوت جنسي است.‏ و مطالبه بازبيني قانوني در خط سير متفاوت از<br />

خويشاوندي به دولت تا حدي برخي از اين طغيان ها را مجاز مي شمارد.‏<br />

101


فمينيسم و ماركسيسم<br />

ترجمه ي نسيم روشنايي<br />

: ا.‏ ب<br />

من از فالوس كه زنانگي و مادري را به عنوان فقدان در نظم نمادين و فراتر از آن<br />

قرار مي دهد،‏ بيشتر خسته شده ام.‏<br />

تعجب مي كنم كه آيا در اينجا نمي تواند بيشتر از يك<br />

موقعيت پذيرش قانون در امر نمادين وجود داشته باشد،‏ كه قانون پدر نباشد بلكه فقط قانون<br />

باشد.‏<br />

اين ممكن است شكافي باور نكردني ميان موقعيت هاي زنانه و مردانه ايجاد كند.‏<br />

من<br />

استدلال كرده ام كه راديكال به معناي اخلاقي اش،‏ موقعيتي است كه مي گويد سوژه ي زنانه<br />

هميشه در حاشيه ي قانون قرار دارد اما بايد در رابطه اش با قانون بازنگري كرد.‏ در طول هشت<br />

سال گذشته درباره ي اخلاقيات بسيار صحبت كرده بودم و در آغاز مردم كنايه هاي بسياري به<br />

من مي گفتند.‏ اما اكنون وقتي واژه ي " اخلاقيات"‏ را بر زبان مي رانم مردم حداقل به آنچه مي<br />

گويم گوش مي دهند.‏ شما چگونه در كارتان به عنوان يك زن،‏ در حيطه ي قضايي و فرهنگي،‏<br />

مسئله ي اخلاقيات را مطرح مي كنيد؟ چرا اين مفهوم براي شما اهميت دارد؟<br />

د.‏ ك<br />

: حداقل از هفت يا هشت سال پيش تا كنون،‏ وقتي از من پرسيده مي شد نسخه ي<br />

فمينيسم من چه نامي دارد،‏ آن را فمينيسم اخلاقي ناميده ام.‏ دو مسئله وجود دارد كه مي<br />

خواهم بر آن تأكيد كنم.‏ نخست اين كه فقط بگذاريد بر فمينيسمي تأكيد كنيم كه به مثابه ي<br />

موقعيتي در قانون است.‏ بسياري از ايده هاي ذهني من درباره ي اين مسئله،‏ تقريبا بر اساس<br />

شيوه ي كار هر روزه ي من،‏ چگونگي بازنمايي مادري و رابطه ام با دخترم و شايد جسورانه تر،‏<br />

يك انتقال شهواني بين ماست.‏ شعري به نام ‏"هنوز جسور"‏ هست كه دوهزار سال پيش توسط<br />

سافو نوشته شده است :"<br />

اوه دخترم،/‏<br />

كه پوست زرين درخشانت عظمت خورشيد را تحت<br />

الشعاع قرار داده است/‏ در برابر زيبايي ات به زانو مي افتم./‏ بر جاي پاي تو ايستاده ام./‏ هنگامي<br />

كه به سوي خورشيد چرخيدي/‏ آنجا براي يك لحظه،/‏ فكر كردم تو بايد مال من باشي./‏ اكنون<br />

102


فمينيسم و ماركسيسم<br />

ترجمه ي نسيم روشنايي<br />

مرا رها كرده اي و من اين فاصله را جشن مي گيرم.‏<br />

] "<br />

فراموش مي كند"‏ دخترش در آستانه ي ورود به چيزي است<br />

[ 3 اين لحظه اي است كه او<br />

"<br />

.<br />

شما هيچ كجا چنين ادبيات<br />

روانكاوانه اي نمي بينيد،‏ اما چيزي كه خودم آن را تجربه كرده ام انتقال شهواني عميق بين<br />

مادر و دختر است.‏ معناي اين مسئله مي تواند اين باشد كه اگر ما خود را جائز مي دانستيم كه<br />

درباره ي اين موضوع مفصل صحبت كنيم،‏ مادر و دختر تاحدي جايگاهي را بازنمايي خواهند<br />

كرد كه دختر قادر مي شود به جاي نفي مادر از طريق انتقال با مادر عمل كند.‏<br />

اگر در<br />

اصطلاحات باتلر ، جنسيت ، به طور معمول چنين معنايي داشته باشد كه يك زن وقتي زن مي<br />

شود كه عشق اش را به زني ديگر انكار كند و بدين سان انكار خودش به عنوان كسي كه عاشق<br />

زن ديگري است،‏ پس ما بايد بپرسيم چه معنايي خواهد داشت اگر ما بگوييم " نه،‏ بگذاريد<br />

مفصلا اين مسئله را شرح دهيم و آن را بازنمايي كنيم،‏ همان طور كه سافو اين كار را كرد،‏<br />

يعني انتقال عميق شهواني بين مادر و دختر."‏ آيا ممكن است حتي ما شهامت اين را داشته<br />

باشيم كه واژه هايي را ادا كنيم كه به دلبستگي زناي با محارم نزديك باشد و نه ابراز دلبستگي<br />

به زناي با محارم ؟ در اين شعر،‏ سافو اين دلبستگي را در فاصله جشن مي گيرد؛ مادر هيچ<br />

عملي انجام نمي دهد.‏ اين يك لحظه از قانون است.‏ همه چيز در اين شعر براي من انقلابي<br />

است و اهميتي ملموس دارد؛ دختر من نيز پوست زرين درخشاني دارد كه عظمت خورشيد را<br />

احاطه مي كند،‏ پس اين شعر براي من از اين حيث نيز بسيار محبوب است.‏ همه چيز در اين<br />

شعر درباره ي چالشي در اين ايده است كه اروتيسم قادر نيست به تمامي آن را شرح دهد.‏ اما<br />

اين قانون آنجا وجود دارد زيرا مادر به طور نمادين،‏ فاصله ي خود را با دخترش حفظ مي كند.‏<br />

مادر در همان لحظه اي كه ماهيت والاي شهواني شده ي انتقال به دخترش را شرح مي دهد،‏<br />

همان فاصله را نيز جشن مي گيرد.‏ پس به نظر من،‏ يكي از وظايف مان در شرح مجدد<br />

103


فمينيسم و ماركسيسم<br />

ترجمه ي نسيم روشنايي<br />

خويشاوندي اين است كه به اين نوع از بازنمايي هاي خويشاوندي كه فكر مي كنيم بسيار<br />

ابتدايي هستند،‏ مجال بروز دهيم.‏<br />

: ا.‏ ب<br />

تاحدي مجبورم بگويم كه اگر يك بار انتقال مادر<br />

/<br />

دختر را بازنگري كنيم،‏ ممكن<br />

است بيش از آنچه فكر مي كنيم،‏ اين دلبستگي را بيابيم.‏<br />

آنچه اكنون مي گوييد روشي را<br />

پيشنهاد مي دهد كه فاصله از بدني است كه اگر نه خيلي نزديك ، اما همه چيز را دربرمي<br />

گيرد،‏ در همان حين كه بايد پيوند با آن را نيز حفظ كنيم...‏<br />

د.‏ ك<br />

: ... و با اين حال ما به ميل بين مادر و دختر اجازه مي دهيم كه جريان يابد.‏ شما<br />

مي بينيد كه اين رابطه اي است كه هرگز به عنوان شخصي كه در آن ميل جريان يافته به<br />

تصور درنمي آيد.‏ اين چيزي است كه شعر سافو را انقلابي مي كند.‏ و قطعا،‏ هيچ كس بيشتر از<br />

من نمي داند و فقط من مي دانم كه چه قدر ميل،‏ بين من و دخترم جريان مي يابد.‏ وقتي<br />

تصويب يك رابطه ي قابل نماد پردازي وجود دارد كه در آن صحبت از ميل ميان مادر و دختر<br />

ممكن است،‏ بنابراين،‏ مادر از اين پس فقط يك بدن نيست،‏ بلكه،‏ يك شخص است كه وقتي<br />

دخترش را در فاصله مي بيند به ميل اش تأكيد مي كند و سپس پا پس مي كشد.‏ اما او از ابراز<br />

ميل اش پا پس نمي كشد.‏ اما به شيوه ي لاكانيسم تأكيد ميل آنقدر پوشيده رخ مي دهد كه ،<br />

در غير اين صورت،‏ سافو هرگز نمي توانست چنين شعري بسرايد.‏<br />

ا.ب<br />

104<br />

:<br />

پس بدين نحو،‏ شما پيشنهاد مي كنيد كه با بازانديشي در امر مادري،‏ شخص ممكن<br />

است قادر شود ميل و اخلاقيات را به نسبت آنچه تمايل داريم آنها را ببينيم ، به هم نزديك تر<br />

كند؟


فمينيسم و ماركسيسم<br />

ترجمه ي نسيم روشنايي<br />

: د.‏ ك<br />

كاملا.‏ و در واقع،‏ اين بخشي از آن چيزي است كه من فكر مي كنم مركز فمينيسم<br />

اخلاقي است:‏ يك چالش در شيوه ي تصويب قوانين خويشاوندي كه دولت وضع مي كند و با<br />

آن دوباره فضايي ايجاد مي كند كه ما بايد عملا به اين ايده كه فمينيسم<br />

" ماورا"‏ و يا فقدان<br />

است ، اعتراض كنيم.‏ آنچه قلمروي خيالي ناميده ام ، يعني ساختن خودمان در يك نوع متمايز<br />

از حيطه ي قانون،‏ به ما روشي از ابراز اين ايده مي دهد ، ايده اي كه سافو را واداشت تا مادر و<br />

دختر را به مثابه ي خويشاونديِ‏ ميل بيان كند.‏ بر حسب مسئله ي گسترده ي اخلاقيات،‏ من<br />

هميشه بخشي از پروژه ام را واژگون كردن امر مثبت و مطلق و اخلاقي ديده ام،‏ همان طور كه<br />

Sara<br />

)<br />

مسائل تعيين هويت،‏ مسائلي اخلاقي اند.‏<br />

اندكي پيش مقاله اي را با سارا مورفي<br />

105<br />

(Murphy<br />

به نام " ضد نژادگرايي،‏ تكثر فرهنگي گرايي و اخلاقيات تعيين هويت"‏ به پايان<br />

رسانده ام،‏ كه آنجا به طور اساسي استدلال كرده ام كه اين كاملا درست است زيرا هويت هاي<br />

ما توسط هيچ مجموعه اي از تعيين هويت ها تصرف نشده اند،‏ به اين معنا كه وقتي هويت<br />

هايمان را مي سازيم توسط اخلاقيات محاصره نشده ايم.‏ اين مسئله شبيه اين نيست كه فقط<br />

مي توانم بگويم،‏ " من اين هستم"،‏ هنگامي كه صحبت درباره تعيين هويت ها را آغاز مي كنيم<br />

به اخلاقيات متوسل مي شويم.‏ من سعي كرده ام معاني اخلاقي بسياري از مباحثات درباره ي<br />

هويت و تعيين هويت را با اصرار بر اين كه شخص ممكن است " يك حقيقت مسلم"‏ را بيان<br />

كند،‏ واژگون كنم،‏ اين تنها به اين معناست كه اخلاقياتي كه هميشه در برابرش پاسخگوييم،‏<br />

صراحتا،‏ چگونگي تعيين هويت هاي ما را بازنمايي مي كند زيرا مجموعه ويژگي هاي هويتي<br />

وجود دارند كه ما فقط در آنجا قرار گرفته ايم.‏ آنجا هميشه بايد زماني وجود داشته باشد تا ما<br />

هويت هايمان را دروني كنيم و آنها را بازنمايي كنيم؛ اگرچه ما توسط آنها شكل يافته ايم،‏ اين<br />

امر ما را از دام آنها رها نمي كند.‏ اخلاقيات براي من آخرين معياري است كه ما با آن قضاوت


فمينيسم و ماركسيسم<br />

ترجمه ي نسيم روشنايي<br />

مي كنيم،‏ خواه تعيين هويتي باشد كه شخص بايد دوباره آن را اتخاذ كند،‏ يا به اختصاص دادن<br />

مجدد،‏ مذاكره ي مجدد يا بازنمايي مجدد نياز باشد.‏<br />

: ا.‏ ب<br />

بگذاريد اين را اضافه كنم.‏ من مطالعه ي آلتوسر را شروع كرده ام ، او ادعا مي كند<br />

ما وقتي سوژه مي شويم كه اين موقعيت را كه بايد توسط كسي فراخوانده شويم ، بپذيريم.‏ مي<br />

خواهم اضافه كنم كه ما هميشه از قبل در حال بازخواست هستيم،‏ اما اين به ما امكان مي<br />

دهد كه انتخاب كنيم،‏ زيرا در يك مفهوم پيچيده تر ما همواره در حال بازخواست هستيم.‏ تنها<br />

يك فراخوان و صدا وجود ندارد،‏ بلكه صداها و فراخوان هاي بسيار متفاوتي وجود دارند كه<br />

درواقع اغلب متناقض اند.‏ عامليت شايد شامل اين واقعيت باشد كه ما هم بازخواست را انتخاب<br />

مي كنيم و هم بازخواست را انتخاب نمي كنيم.‏<br />

: د.‏ ك<br />

من اين مسئله را بر حسب آنچه " تعيين هويت هاي اوليه"‏ ناميده ام،‏ توضيح داده<br />

ام:‏ حتي اگر ما خودمان را به عنوان سوژه اي كه توسط بازخواست ها شكل گرفته است ببينيم،‏<br />

ما در آن واحد آنها را به عنوان تعيين هويت هايي كه آنها را ابراز يا اظهار مي كنيم،‏ اعلان مي<br />

كنيم.‏<br />

نظر شما به يك معنا اين است كه " عامليت"‏ لحظه اي است كه وقتي شما فراخوانده<br />

مي شويد،‏ بايد يك كار يا كار ديگري را انجام دهيد.‏ من اين مسئله را وقتي در سازمان دفاع<br />

شخصي مسلح پلنگ سياه مشاركت داشتم،‏ بيش از حد حس كردم.‏ من فرض مي كردم پليس<br />

آن طور كه به افريقايي امريكايي ها<br />

106<br />

)<br />

دورگه ها)‏ شليك مي كند،‏ به سفيدها شليك نمي كند و<br />

هرچند كه اين حقيقت داشت كه پليس ها به سفيدها شليك نمي كردند،‏ من آنقدر در دفاتر<br />

حزب پلنگ سياه بودم كه آنها مرا بشناسند و آنها به سفيدهايي كه ديگر در موقعيت"‏ شخص<br />

سفيد پوست"‏ قرار نداشتند شليك مي كردند،‏ اين مسئله چنين معني مي دهد كه در وهله ي


فمينيسم و ماركسيسم<br />

ترجمه ي نسيم روشنايي<br />

اول،‏ فرد سفيد پوست حق شركت در حزب پلنگ سياه را ندارد.‏ وقتي وارد فعاليت هاي سياسي<br />

مي شويد امتياز سفيد پوست بودن خود را از دست مي دهيد؛ كه من اين مسئله را بسيار آشكار<br />

دريافتم.‏ بنابراين جايي كه شما از<br />

" انتخاب<br />

" حرف مي زنيد من " فرآيند مسئوليت پذيري<br />

"<br />

را به كار مي برم،‏ اين امر صريحا اجتناب ناپذير است زيرا تعيين هويت هاي ابتدايي هرگز نمي<br />

توانند به تمامي توصيف كننده باشند.‏<br />

مي توانيد بگوييد كه اين شكست جامع در توصيف،‏<br />

درست جايي است كه اخلاقيات آغاز مي شود،‏ كه براي من چنين است كه اين اخلاقيات<br />

هميشه يك موقعيت قطعي را واژگون مي كند.‏<br />

شكست به اين معنا نيست كه شما متعهد<br />

نيستيد؛ بلكه شكست به اين معناست كه شما تعهد "<br />

داريد.‏ اخلاقي"‏<br />

اين چيزي است كه<br />

آلتوسر هرگز سعي نكرد به آن فكر كند.‏<br />

. ك : م<br />

آيا شما بين فمينيسم آكادميك و فمينيسم مرسوم شكافي مي بينيد و همين طور<br />

بين نظريه و عمل و شايد شكاف بين كساني كه مي فهمند فمينيسم درباره ي چيست و آنهايي<br />

كه نمي فهمند،‏ زيرا آنها امتياز فكر كردن يا عمل كردن را دارند؟<br />

د.‏ ك<br />

107<br />

:<br />

من اين مسئله را به دو روش مي بينم.‏ پيش از همه ، فقط يك زن در گروه<br />

"<br />

آگاهي بخش"‏ من بود كه در دانشگاه تحصيل كرده بود،‏ دانشگاه من نيز در آن زمان كه عضو<br />

آن گروه بودم هنوز تمام نشده بود.‏ و ما همزمان آثار هگل و ماركس را مي خوانديم.‏ يكي از<br />

توهمات آكادميك اين است كه اين متون فقط براي آكادمي ها جذاب اند.‏ ببنيد،‏ وقتي من در<br />

شانزده سالگي كتاب هاي هگل را به پسرها دادم،‏ پژوهشگر هگل نبودم،‏ اما يك هگلي بودم؛<br />

فكر مي كردم ايده ها قلب هاي اين مردان جوان را كه فقط با اين ايده ها مأنوس نبودند تسخير<br />

خواهد كرد.‏ درگير شدن در يك نظم مي تواند چيزي باشد كه فمينيست هايي كه در آكادمي


فمينيسم و ماركسيسم<br />

ترجمه ي نسيم روشنايي<br />

ها هستند را از فمينيست هايي كه مجذوب چنين متوني هستند اما آن متون را از صميم قلب<br />

با روشي بسيار متفاوت درك مي كنند،‏ تميز دهد.‏ تفسير ديگري كه مي خواهم ارائه دهم راجع<br />

به وسواس به قانون است<br />

)<br />

به معني نظام قانوني و نه روان شناختي ، با وجود اين كه آنها<br />

هميشه به هم ارتباط دارند).‏ فمينيسم موج دوم برخي از ما<br />

"<br />

دختران"‏ را به مدارس قانوني<br />

خود جذب كرد.‏ اما قانوني كردن فمينيسم و وسواس اش به قانون در پس آكادمي هاي قانوني<br />

محو شد و من فكر مي كنم تا اندازه اي به اين دليل،‏ فمينيسم موج دوم به جاي اين كه عمل<br />

مستقيم انجام دهد به قانون متوسل شد و من اين مسئله را در بخشي از سوگيري هاي دوره<br />

هاي درسي مي ديدم.‏ براي مثال در بحث پرونوگرافي،‏ يك جنبش صنفي در صنعت سكس<br />

وجود داشت كه تا اوايل دهه ي 90 هم ادامه داشت،‏ اما فمينيست ها با اين جنبش صنفي<br />

Andrea<br />

متحد نشدند؛ به جاي آن،‏ ما در همه حال،‏ درباره ي احكام آندريا دوركين )<br />

، نويسنده و فمينيست راديكال امريكايي.‏ م)‏ و كاترين مكينون Catharine<br />

Dworkin<br />

، وكيل،‏ پژوهشگر،‏ معلم و فعال فمينيست امريكايي.‏ م<br />

(<br />

كه تماما مباحثي<br />

Mackinnon )<br />

قانوني بودند بحث مي كرديم.‏ اكنون مي دانم كه وقتي نوشتن درباره ي پرونوگرافي را شروع<br />

كردم فهميدم كه بايد يكي از تشكيل دهندگان اين اتحاديه را پيدا كنم و اين كار را كردم.‏ اما<br />

به او نه توجهي شد و نه تحت فشار قرار گرفت.‏ من فكر مي كنم عنصر محافظه كار فمينيسم<br />

به طور جدي اين واقعيت را ناديده گرفت كه ما در حال تجربه ي يك دموكراسي بنيادين<br />

هستيم.‏ اين مسئله مرا به سه سطح بازنمايي ام بازمي گرداند.‏ اين شكاف بين فمينييست هايي<br />

كه اصولا به قانون استناد مي كنند و فمينيست هايي كه عمدتا به كنش جمعي استناد مي<br />

كنند به ندرت بيان شده است زيرا ، دست كم ، از يك جهت،‏ در ايالات متحده فمينيسم بيشتر<br />

به پيروزي هاي حقوق مدني مرتبط است.‏ در هر صورت فمينيسم براي من بسيار فراتر از حقوق<br />

مدني بوده است.‏<br />

108


فمينيسم و ماركسيسم<br />

ترجمه ي نسيم روشنايي<br />

: ا.‏ ب<br />

موضع شما درباره ي مسئله ي حقانيت سياسي و تمايل به ارائه ي زبان قانوني براي<br />

توصيف روابط چيست؟<br />

: د.‏ ك<br />

اين مسئله مرا به تام ناگل و " تربيت جديد<br />

" يا<br />

" سكوت جديد"‏ او بازمي گرداند.‏<br />

زماني كه شما از اصطلاحات لاكاني استفاده مي كرديد،‏ من فمينيسم را به مثابه ي تصديق<br />

نوعي سكوت در موقعيت هاي معين عمومي ديدم و آن را به مثابه ي تصديق حقانيت سياسي<br />

نديدم.‏ اين واقعيت كه دانشجويان زن در دانشكده هايشان پرسه مي زنند و ديگر براي شنيدن<br />

گفته هاي اساتيدشان"‏ رويكرد انتقادي خوبي"‏ ندارند از نظر سياسي درست نيست،‏ اما اين<br />

مسئله درباره ي حمايت از " عموميت"‏ براي فضاي عمومي است.‏ بنابراين وقتي فمينيست ها<br />

براي مشكلاتي كه كلينتون به بار آورده است،‏ متهم مي شوند،‏ من چنين استدلال خواهم كرد<br />

كه اين امر،‏ يك سوء تعبير كامل از مسئله ي آزار جنسي است.‏<br />

من اين نظر را : ا.‏ ب<br />

كه " حقانيت سياسي"‏ زبان نادرستي است،‏ بسيار به ندرت شنيده<br />

ام.‏ آنچه ما درباره ي آن صحبت مي كنيم مردمي هستند كه با يكديگر به روشي مسئولانه و<br />

شرافتمندانه رفتار مي كنند.‏ اين مسئله واضح است زيرا هيچ كس تا كنون با زنان و مردمي كه<br />

سفيد پوست نيستند به اين شيوه رفتار نكرده است كه بتوان به آن استناد و تكيه كرد.‏ من اين<br />

را به عنوان فردي يهودي كه در اروپا زندگي مي كند،‏ مي گويم.‏<br />

: م.‏ ك<br />

در پايان مي خواهم از شما بپرسم<br />

به نظر شما موضوعات فمينيستي دهه ي بعد<br />

چه هستند؟<br />

109


فمينيسم و ماركسيسم<br />

ترجمه ي نسيم روشنايي<br />

: د.‏ ك<br />

اولا،‏ همان طور كه اليزابت هم بيان كرد،‏ مبارزه،‏ امر زنانه را در قانون به مثابه ي<br />

فضاي بازنمايي تعين مي بخشد كه براي من يك بيان جديد بنيادين از رابطه ي دولت براي<br />

مرزبندي با خويشاوندي است يا آنچه سابقا " خون تباري"‏ خويشاوندي ناميده مي شد.‏ اين از<br />

نظر سياسي به مبحثي كاربردي از مبارزه براي فرمول بندي مجدد حقوق مدني مان،‏ جدا از<br />

ايده ي جنسيت منجر خواهد شد،‏ در جايي كه اصطلاح " جنسيت"‏ بسيار قديمي شده است؛<br />

اين مبارزه شامل احقاق حقوق گي ها و لزبين ها،‏ حقوق فرا جنسيتي ها و حقوق فراجنسي<br />

هاست.‏<br />

همچنين،‏ مبارزه ي سياسي بايد اتحاد بين نسلي<br />

براي نمادپردازي مجدد مادري و<br />

خواستن چيزهايي كه مي تواند بين مادران و دختران و بين زنان در سياست فمينيستي بيان<br />

شوند را در برگيرد.‏ اگر شما،‏ به طور جدي،‏ ايده ي ساختن زنانگي درون تفاوت جنسي را در<br />

حيطه ي قانون اتخاذ مي كرديد،‏ آن گاه بايد بسياري از مبارزات سياسي كه تا به حال صورت<br />

گرفته را به گونه اي بنيادين دوباره تشريح مي كرديد،‏ زيرا شما در حال چالش با پذيرش نوع<br />

اصلي ساختار خويشاوندي بوديد.‏ اين فضاي كاملي براي كنش جمعي و انواع متفاوت اتحادها<br />

ايجاد مي كند كه مي تواند آنچه را ما مبارزه با پدرشاهي مي ناميديم،‏ دوباره قاعده مند كند و<br />

ما را به آن پيوند زند.‏ بنابراين مي خواهم بگويم كه روش هايي وجود دارند كه مي توانيم دوباره<br />

به برخي از بينش هاي قديمي موج دوم فمينيسم در مبارزه با پدرشاهي با روشي جديدتر و با<br />

تسلط بيشتري كه به روانكاوي داريم و آن را در اين مصاحبه نيز به كار برديم،‏ بپيونديم،‏ چنين<br />

روش هايي فضاهاي واقعي براي مبارزه به ما مي دهد.‏<br />

دوم اين كه من فكر مي كنم مبارزه با سرمايه داري به اندازه ي مسائل ديگر اهميت دارد.‏<br />

هر سياستي كه ما اتخاذ كنيم،‏ شامل نقد نظري يا عملي سياست هويت،‏ هميشه بايد در زمينه<br />

اي از تعهد اخلاقي براي مبارزه عليه وضعيت سرمايه داري در ايالات متحده انجام گردد.‏ در غير<br />

110


فمينيسم و ماركسيسم<br />

ترجمه ي نسيم روشنايي<br />

اين صورت،‏ همان طور كه توني موريسون<br />

) (Toni Morrison)<br />

نويسنده ي امريكايي.‏ م<br />

به (<br />

درستي توضيح مي دهد،‏ امتياز خوشايندي براي مردم سفيد پوست است تا پايان پذيرش هويت<br />

هاي ديگر مردمان را درخواست كنند.‏ من فكر مي كنم ما بايد از آنچه انواع سياست ها را<br />

ممكن مي سازد به درستي آگاه باشيم،‏ اما مبارزه عليه سرمايه داري براي من بسيار بيشتر از<br />

مبارزه ي محلي اهميت دارد.‏ ما با مسئوليت مان براي تغيير جهان،‏ مطابق با درخواست كليت<br />

، چپ هستيم،‏ و اين رويكرد ما با جلوگيري از سلسله مراتب هاي موقعيت استعماري آغاز مي<br />

شود.‏<br />

111


فمينيسم و ماركسيسم<br />

ترجمه ي نسيم روشنايي<br />

پانوشت ها<br />

1.Drucilla Cornell, At the Heart of Freedom: Feminism, Sex,<br />

and Equality (Princeton:<br />

Princeton University Press, 1988.<br />

2.Drucilla Cornell, Beyond Accommodation: Ethical Feminism,<br />

Deconstruction, and the<br />

Law (New York: Routledge, 1991; rpt. Boulder, Colo.: Rowman<br />

and Littlefield,<br />

1999.<br />

3. Sappho, unpublished translation, on file with the author.<br />

112


فمينيسم و ماركسيسم<br />

ترجمه ي نسيم روشنايي<br />

113

Hooray! Your file is uploaded and ready to be published.

Saved successfully!

Ooh no, something went wrong!